دست نوشته های یک زائر: «و اذن فی الناس بالحج یاتوک...»

گزارشی از مدینه منوره و مکه مکرمه در عمره-بخش اول عطر خوش پرده کعبه


ساعت چهار صبح به فرودگاه مهرآباد رفتيم. گذرنامه و بليت زائران را همان جا دادند. از ورود همراهان به داخل ساختمان ترمينال جلوگيري مي كردند. ماموران «ناجا» گذرنامه و بليت ما را رويت كردند و وارد شديم. در بليت ها مقصد پرواز «جده» نوشته شده بود اما در نمايشگر برنامه پرواز هواپيما مدينه اعلام شده بود، و هيچ پروازي به جده نمي رفت، از مسوول ميز اطلاعات پرسيدم كدام يك صحيح است؟ گفت به آنها گفته اند مدينه ولي ظاهراً در جده مي نشيند.تا لحظه عزيمت ما هيچ كس اين اشتباه را تصحيح نكرد.

«و اذن في الناس بالحج ياتوك...»

(حج/27)

ساختمان ترمينال پرواز حجاج بسيار قديمي است و بيشتر به ترمينال اتوبوس مي ماند تا فرودگاه. بر پشت بعضي از مبل ها پلاكي چسبانده شده بود كه تعلق آنها را به شركت فرودگاه هاي كشور نشان مي داد؛ انگار كسي مي خواهد يا ممكن است آنها را با خود ببرد، مديران فرودگاه انگار هرگز روي اين مبل ها ننشسته اند؛ بسيار سفت بودند و براي دست كم دو ساعت انتظار به فكر هيچ كس نرسيده است براي مسافران مبل هاي راحت تر بگذارند يا پشتي آنها خم شود و مسافر بتواند تا زمان پرواز چشمي بر هم نهد. مبل ها به هم پيوسته بودند و در بعضي رديف ها كسي پيدا مي شد كه با تكان دادن پاي خودش سبب لرزش تمام صندلي هاي متصل به آن شود و آرامش را از ديگران سلب كند. بر اين بايد افزود بلند صحبت كردن بعضي از مسافران را كه انگار شنونده حرف هاي آنان تمام كساني هستند كه در چندين رديف آن طرف تر نشسته اند نه شخصي كه به صورتش نگاه مي كند و در مقابل اوست.

سرانجام اجازه سوار شدن به هواپيما را به ما دادند. هواپيما با تاخير از تهران پرواز كرد. علت تاخير گفته نشد اما خلبان قبل از بلند شدن هواپيما از روي باند از مسافران عذرخواهي كرد.

در فرودگاه ملك عبدالعزيز جده كارمان سه ساعت طول كشيد. ماموران پليس عربستان سعودي اثر انگشت تمام اشخاص بالغ را اسكن كردند و تصويري از چهره مسافران گرفتند و همان جا اطلاعات هر زائر را در كامپيوتر وارد كردند و بعد مهر ورود در گذرنامه زدند. ماموران سعودي بسيار با آرامش كار مي كردند و از داد زدن، بداخلاقي كردن يا شلوغ كردن هيچ خبري نبود. يازدهم ربيع الاول 1430 تاريخ ورود ما شد. خدا را شكر كرديم كه هواپيمايي ديگر بر زمين ننشست يا اگر نشست، از آن سالن عبور نكرد. از بس كه ايستاديم گرماي عربستان را كم كم مي توانستيم در كف كفش هايمان حس كنيم، فاصله بين جده تا مدينه را حدود پنج ساعت با اتوبوس پيموديم. جاده كاملاً صاف و خلوت بود به جز تك و توك ماشيني كه از اتوبوس هاي ما پيشي مي گرفت يا از خط مقابل به جده مي رفت.

راننده با وجود خلوت و صاف بودن جاده با احتياط رانندگي مي كرد و گمان نمي كنم در طول مسير بيست سانتي متر هم به چپ يا راست رفت، كولر اتوبوس كاملاً داخل را خنك مي كرد و همين سبب شد دو سه نفري به روشن بودن آن اعتراض كنند. كولر كه خاموش مي شد تا صد كيلومتر بعد ديگر روشن نمي شد و ديگران به ناچار گرماي داخل اتوبوس را تحمل مي كردند. متاسفانه خيلي خوش سفر نيستيم و هنوز نياموخته ايم كه بين خواسته هاي متضاد چگونه جمع كنيم و به نقطه يي مشترك برسيم كه مقبول طرف ها باشد و منافع همگان در آن؛ يا سياه سياه يا سفيد سفيد، مابين ندارد. هوا تاريك شده بود كه به مدينه رسيديم. روحاني كاروان با اذعان به اينكه همه خسته هستند از همه خواست يك ساعت ديگر غسل زيارت كنيم و فقط براي سلام و اداي احترام همگي به صحن مسجد النبي برويم.

هزار الله اكبر، مسجدالنبي بسيار بزرگ و باابهت و زيباست مخصوصاً در شب كه همه جاي آن در نورهاي مهتابي و آفتابي مي درخشد. مسجدالنبي 10 مناره دارد اما فقط يكي از آنهاست كه كوتاه تر از مناره هاي ديگر است و سر آن مخروطي به رنگ سبز است كه نشان دهنده بالاي سر رسول الله (ص) است. دو گنبد بزرگ بر پشت بام ديده مي شود؛ يكي سبز رنگ است و ديگري نقره يي. گنبد سبز (خضرا) بر بالاي مدفن رسول الله (ص) است و گنبد نقره يي بر بالاي محراب؛ امام جماعت در آنجا نماز مي خواند. بعد از گذشتن از حياط مسجدالنبي قبرستان بقيع قرار دارد. فقط مردان مي توانستند وارد قبرستان شوند نه زنان. زنان فقط تا مدخل ورودي قبرستان مي توانستند بيايند و از آنجا تماشا كنند. قبرستان ها در عربستان همانند ديگر نقاط عالم نيست؛ انگار به بيابان برهوتي آمده ايد كه فقط در آن قلوه سنگ روييده است. هيچ جايي در قبرستان بقيع چراغ هم ندارد. اولين بار كه اين منظره را در غروب از پشت نرده ها ديدم، لرزيدم، فقط محل عبور و مرور در بين قبرها سنگفرش شده است.

مكه و مدينه روز جمعه شكل ديگري پيدا مي كنند، انگار تمام مردم شهر ميعادگاه شان اول مسجد است و بعد خيابان هاي اطراف آن. مردم روزي پنج بار به مسجد مي روند. با هم خواندن نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا در آنجا رسم نيست.

موذن و مكبر مسجدالنبي و مسجدالحرام خيلي خوش صدا و خوش الحان نيست. البته صداي موذن مسجدالحرام از همتاي خودش در مسجدالنبي خوش تر و دلنشين تر بود. اگر صداي اين دو را در محلي ديگر بشنويد، هيچ گمان نمي كنيد اين صوت موذن مسجدالنبي يا مسجدالحرام باشد. صداي اين دو كجا و صداي مرحوم موذن زاده اردبيلي كجا. در مدينه يك صداي اذان در حوالي مسجدالنبي به گوش مي رسيد اما در مكه دو يا چند صداي اذان. همان يك صداي اذان كافي بود كه مردم «حي علي الصلاه» را لبيك گويند. آنها همچنين به مرتب بودن صف ها توجه زيادي مي كنند. مكبر قبل از شروع نماز با گفتن «استووا الصفوف سدوا الخلل» به نمازگزاران تذكر مي داد صف ها را مساوي و مرتب و جاهاي خالي را پر كنند. بعد از نماز واجب در هر نوبت نماز ميت هم مي خواندند با گفتن «الصلاه علي الموات و الاطفال» يا جملاتي ديگر.

اهل تسنن در آخر سوره حمد بعد از «ضالين» با همان آهنگ يك صدا مي گفتند؛ «آمين». نمازگزاران بعد از نماز با يكديگر دست نمي دهند. در نماز صبح مسجدالحرام مكبر مي گفت؛ «الصلاه خير من النوم» (نماز خواندن از خوابيدن بهتر است.)

مسجدالنبي در شب هاي جمعه چيزي كم از كلاس درس نداشت. در صحن فراخ مسجد حلقه هاي درس استادان تشكيل مي شد و طالبان و علاقه مندان در آنها حاضر مي شدند. حلقه درس را در آنجا ديدم چون در پشت استاد هم دانشجويان روي زمين نشسته بودند؛ 360 درجه گرداگرد استاد. استاد بر صندلي چوبي مي نشست و ميزي هم نداشت. اين صندلي ها در روزهاي ديگر خالي بود و تخته يي روي آن مي گذاشتند و هيچ كس روي آن نمي نشست. بر پشتي صندلي ها نوشته شده بود؛ «لشأن التدريس...» و اسم صاحب كرسي. ياد دانشگاه هاي خودمان افتادم كه حتي هنگام ورود استاد شخصي بر صندلي اش نشسته است و قصد ندارد پايين بيايد؛ يا ميز و صندلي شكسته است يا پوشيده شده از گرد و غبار گچ يا دوده ماژيك هاي وايت بورد.

عكس و فيلم گرفتن از داخل مسجدالنبي و مسجدالحرام ممنوع است. نگهبانان به كيف ها و ساك هاي كوچك نگاهي مي انداختند؛ هرگز كسي را تفتيش بدني نمي كردند و فقط اعتماد به ظاهر مي كردند. اگر آشكارا دوربين عكاسي يا فيلمبرداري - به قول آنها كميرا - حتي در داخل كيفش حمل مي كرديد اجازه ورود به مسجدالنبي يا مسجدالحرام را نمي دادند. هيچ نديدم كه كسي با دوربين عكاسي يا فيلمبرداري از مسجدالنبي تصويري بردارد اما در مسجدالحرام هم دوربين هاي مداربسته كمتر بودند و هم جرات زائران در تصويربرداري بيشتر بود و هم سهل انگاري ماموران سعودي، عكس و فيلم گرفتن با گوشي موبايل در هر دو مسجد و ديگر مساجد متداول بود. سر و صداي شهر مكه از مدينه بيشتر بود. مدينه ويژگي منحصر به فردي دارد؛ در تمام خيابان هاي اطراف مسجدالنبي بوي خوش و گاهي تند عطرها و عودهاي گوناگون در هوا موج مي زند. انگار به معدن عطر و عود آمده ايد. از اين رايحه هاي خوش عطر و عود در مكه چندان اثري نبود. جنب و جوش، كار و تلاش در داخل مسجدالنبي و مسجدالحرام به خوبي آشكار بود. در مسجدالنبي كارگران گوناگوني مشغول بودند؛ دسته يي چادرهاي عظيم هيدروليك را برپا مي كردند. ديگران چراغ ها و نورافكن ها را تعمير و تنظيم مي كردند. عده يي ديگر در داخل صحن مسجد مشغول مرتب كردن قرآن ها بر سر رف ها، شستن، سابيدن، جارو كردن فرش ها و زمين ، جلا دادن قسمت هاي برنجي ستون ها، بردن و آوردن و تعويض ظرف هاي بزرگ آب زمزم بودند. در مكه مشغول گسترش مسجدالحرام از سمت مروه هستند و كارگاه هاي عظيم ساختماني در آنجا برپاست. سر و صداي چكش هاي بادي كه در طبقه دوم مسعي (بين صفا و مروه) مشغول به كار بودند حتي با رفت و آمد زائران قطع نمي شد.

فعاليت كارگران در بين نماز و نيايش زائران جلوه يي خاص به مسجدالنبي و مسجدالحرام داده است. روي هم رفته،پشتكار و عزم سازندگان و كارگران در مشاغل گوناگون و نحوه كاركردشان تحسين برانگيز است و اميدوارم الگويي باشد براي زائران.

نكته جالب ديگر اينكه در مدينه و مكه دود كردن سيگار شايع نبود. يكي از زائران مي گفت در مدينه سيگار نمي فروشند چون نتوانسته بود در مغازه هاي مدينه سيگار پيدا كند. تابلو ها و نوشته هاي زيادي در خيابان هاي اطراف مسجدالنبي و مسجدالحرام و هم در حياط هست كه دود كردن سيگار اصطلاحاً «استعمال دخانيات» به قول مردم ما و به قول آنها «تدخين» سبب امراض گوناگون مي شود يا به احترام حرمين شريفين در آن مكان سيگار نكشيد.

شب هاي مدينه در اطراف مسجدالنبي حال و هواي عجيبي دارد. ديدن آن مناره هاي سر به فلك كشيده و زيبا به سفيدي ياس كه انگار از عاج ساخته شده اند، بوييدن رايحه هاي گوناگون پراكنده در هواي پاك عاري از دود ماشين كه نسيم خنك شبانگاهي آنها را از يك سو به سوي ديگر مي برد و رفتار مودبانه مردم كه هيچ كس در خيابان سبب آزار كس ديگري نمي شد در اين حال و هوا پيش از آنكه به صحن بياييد، نيايشي در دل مي آغازيد و سپاسگزار خداوند خواهيد بود و خرسند از آنچه و آنجا كه هستيد. خاطره خوش مدينه از ذهن كساني كه آن را ديده باشند هرگز فراموش نمي شود.

عصر ششمين روز ورودمان به مدينه آنجا را به مقصد مسجد شجره ترك كرديم. مسجد شجره ميقات كساني است كه از مدينه مي خواهند محرم شوند.

در مسجد شجره حال و هواي عجيبي پيدا مي كني. زائران در آنجا غسل مي كنند و احرام مي پوشند. احرام پوشيدن و بستن و محرم شدن به نظر من يادآوري لحظه مرگ است و به يادآوري نعمات اين دنيا و ديدن اين كه دار و ندار، بزرگ و كوچك با هم مساوي هستند و يادآوري اينكه همه خواهيم رفت، پس تا فرصت باقي است خطاهايمان را تصحيح و جبران كنيم. روحاني كاروان قبل از ذكر تلبيه خواست كه سه نماز دو ركعتي بخوانيم. بعد 10 دقيقه براي ما سخن گفت. پس از آنكه محرم شديم سوار اتوبوس شديم. قبل از حركت اتوبوس ها روحاني كاروان به تك تك اتوبوس ها سر زد و مي پرسيد؛ آيا كسي هست كه لبيك نگفته باشد؟ چون خارج از حريم مسجد شجره امكان محرم شدن وجود ندارد. وظيفه شناسي او و مراقبت از اعضاي كاروان براي ما درسي بود كه اگر كاري را پذيرفتيم هيچ كم نگذاريم و آن را صحيح انجام بدهيم و نه خجالت بكشيم و نه سرهم بندي كنيم.

تقريباً ساعت 12 شب بود كه به مكه رسيديم. روحاني كاروان قرص و محكم اعلام كرد غسل كنيد و نيم ساعت ديگر در سرسراي هتل باشيد براي رفتن به مسجدالحرام و به جا آوردن ساير اعمال، چند نفري غر زدند كه خسته ايم اما سر ساعت كاروان آماده شد و رفتيم. ما گروه اولي بوديم كه روبه روي «باب ملك فهد» رسيديم و منتظر ديگران شديم. معاون كاروان همراه ما بود و سفارش كرد كه اگر كسي براي بار اول مشرف مي شود با ديدن خانه كعبه سجده كند و از خداوند خواسته هاي بزرگ بخواهد. خاطره يي نقل كرد كه پيشتر همراه زائري بوده و آن شخص پرسيده بود؛ حالا كه به خانه كعبه آمده ام قبله كجاست؟، چه بگويم؟ بگويم السلام عليك يا خود خدا؟، سفارش كرد كه الحمدلله، سبحان الله زياد بگوييم. جالب اينكه مردم شهر، رئيس يا روحاني كاروان را «معلم» خطاب مي كردند ولي،وقتي ما مي گفتيم «حاج آقا»،صد نفر برمي گشت.

اگر براي بار اول به مسجدالحرام وارد شويد چشم تان كه به بخشي از خانه كعبه بيفتد باورتان نمي شود آنجا همان است كه سال ها براي ديدن و رسيدن به آن در انديشه بوده يي و با وجود وسايل حمل و نقل امروزي مدت ها در راه. باور نمي كني كه رسيدي، همين جاست، روحاني كاروان به كساني كه بار اول مشرف مي شدند سفارش كرد كه به روبه رو نگاه نكنيد. خانه كعبه كه تمام و كمال هويدا شد از همه خواست كه سجده كنند. طواف از حجرالاسود شروع مي شود با اين نيت كه طواف خانه كعبه مي كنم براي حج عمره از حجرالاسود تا حجرالاسود. با رسيدن به حجرالاسود زائران دست ها را بالا مي برند و الله اكبر مي گويند و چند قدم تكرار مي كنند. يكي از مواقعي كه دل مي شكند بين حجرالاسود و در خانه كعبه است. بعد از الله اكبر، زائران لااله الا الله مي گويند؛ با همان لحني كه انگار در تشييع جنازه يي شركت كرده يي، انگار در تشييع جنازه خودت شركت كرده يي. كفن پوشان در ميان آدم ها هستي؛ انگار رستاخيز شده و هيچ كس اعتنايي به تو نمي كند و هر كس درصدد رهانيدن خودش است. هيچ آرزويي نداري جز اينكه آمرزيده و بخشوده شوي و اگر قرار است باز هم زندگي كني؛ به مقام انسان صالح و كامل برسي.

به هر گوشه خانه كعبه ركن مي گويند؛ ركن حجرالاسود، ركن عراقي، ركن شامي و ركن يماني. علت اين نامگذاري اين است كه سه ركن به سمت عراق، سوريه و يمن است. روي پرده خانه كعبه كلمات جلاله الله، لااله الا الله، محمدرسول الله و سبحان الله العظيم در متن پرده بافته شده است.

پرده خانه كعبه كاملاً پايين بود و از لبه آن طنابي به قطر حدود پنج سانتي متر گذرانده بودند و آن را در لب پرده پيچيده و با نخ دوخته بودند و پرده را به پايين خانه كعبه به حلقه هاي بزرگي بسته بودند. تعجب كردم كه چرا پرده خانه كعبه كاملاً پايين است؟، انتظار داشتم تا نيمه هاي خانه كعبه بالا باشد. پرسيدم علت چيست؟ گفتند؛ پرده را سالي يك بار در روز عرفه عوض مي كنند و پرده قديم را قطعه قطعه مي كنند و براي سران كشورهاي اسلامي مي فرستند يا به حجاج حاضر در صحن مسجد مي دهند. بعد از تعويض پرده آن را بالا مي زنند تا هم حجاج بتوانند به خانه كعبه دست بزنند و هم مبادا پرده را پاره كنند، هرگاه به پرده دست مي كشيديم بوي خوشي بر دست ها و لباس باقي مي گذاشت و تا زماني كه دست ها را نمي شستيم باقي مي ماند. متحير شده بودم كه كي به پرده عطر مي زنند؟، گفتند؛ فقط سالي يك بار با گلاب اعلا، اميدوارم به خواست و كمك پروردگار عطر خوش پرده كعبه و استلام آن باز هم نصيب نويسنده و خوانندگان علاقه مند شود.

رنگ ساختمان ها در مكه و مدينه غالباً سفيد يا كرم است و ساختماني به رنگ سياه نمي بينيد؛ به جز خانه كعبه. اگر خورشيد بدرخشد به سنگ هاي سفيد كف مطاف زياد نمي توان نگريست؛ اما اگر به خانه كعبه نگاه كنيد نور چشم ها را هيچ نمي آزارد. لمس كردن حجرالاسود يا بوسيدن آن براي كساني كه بخت آن را داشتند به آنجا برسند با واكنش ماموران سعودي كه لباس عربي بر تن داشتند، مواجه نمي شد اما دست زدن به در خانه كعبه يا بوسيدن مقام ابراهيم اعتراض آنها را برمي انگيخت.يك بار يكي از نگهبانان كه بين حجرالاسود و در خانه كعبه بر سكويي ايستاده است با حالتي بسيار گله مندانه و خيلي حق به جانب به يكي از كساني كه مي خواست در خانه كعبه را ببوسد، گفت؛ «هذا شرك»، «روي حاجي هنگام طواف نبايد از خانه كعبه برگردد به گونه يي كه بگويند به خانه كعبه پشت كرده است.» اين حكم هم جنبه يي فردي دارد و هم اجتماعي. اكثر زائران فقط به جنبه فردي آن توجه مي كنند و از جنبه اجتماعي و گروهي آن غافل هستند.

اصولاً هر كس مراقب است كه از كعبه رويش برنگردد و اگر برگشت بايد از همان جا تدارك كند؛ يعني برگردد و دوباره از آنجا شروع كند. اين جنبه فردي طواف است. تدارك كردن در ميان آن جمعيت كاري است دشوار. جنبه اجتماعي و گروهي طواف كه به نظر بسيار كسان نمي آيد و هيچ متوجه آن نيستند، اين است كه هيچ كس نبايد كاري كند كه سبب شود روي ديگران از خانه كعبه برگردد؛ چون سبب مي شود كه آنها مجبور به تدارك شوند. اين نكته حاجي را متوجه مي كند كه در زندگي اجتماعي هم كاري نكند كه ضرري به ديگران وارد آيد؛ حتي اگر امكان جبران ضرر وجود داشته باشد. ضرر مادي ممكن است جبران شود اما درد و رنج مردم ترميم نمي شود. پس آنها كه به ديگران ضرري مي زنند و قلدرانه مي گويند؛ «طوري نشده، پولشو مي دم، خسارت شو مي دم» بايد كمي فكر كنند.

محمد كاكاوند


| شناسه مطلب: 23884