حاجی باید معرفت باطنی داشته باشد

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام علوی روحانی کاروان 19319 مشهد ، حاجی باید معرفت باطنی داشته باشد

 راه مي‌افتم طرف مسجد النبي(ص) به نيت تهيه گزارش. نرسيده به بقيع، بر سر در هتل «سرايا طابه» نام کاروان نادري مشهد بر نگاهم مي‌نشيند و عشق به هشتمين اختر آسمان امامت و ولايت، جاذبه‌اي مي‌شود تا بروم به گپ و گعده‌اي بنشينيم با روحاني کاروان.

حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعلي اصغر علوي با روي خوش پذيرايم مي‌شود. ويژگي‌هاي حاجي نمونه را مي‌پرسم ايشان اين‌گونه پاسخ مي‌دهد:

«به نظر من حاجي نمونه را بايد از دو منظر نگاه کرد، يکي از لحاظ وضع ظاهري و دوم از لحاظ وضعيت معنوي. وضعيت ظاهري حاجي نمونه را که همه مي‌دانيم و آگاهيم، يک ايراني مسلمان بايد از لحاظ وضعيت ظاهري مثل نظافت و گفتار و رفتار بسيار آبرومندانه عمل کند اما از لحاظ معنوي مهم اين است که حاجي معرفت داشته باشد و بداند که به چه سرزميني آمده و در محضر چه کسي ميهمان است. يک حاجي نمونه بايد باور داشته باشد که حضرت پيامبر اعظم(ص) او را نظاره مي‌کند و ائمه بقيع شاهد اعمال و رفتار او هستند. اين را هم متذکر بشوم که اين وضعيت ظاهري و باطني حاجي نمونه هر دو به منزله دو بال يک پرنده‌اند که وجود هر کدام مستلزم وجود ديگري است، يعني حاجي نمونه هم بايد به فکر ظاهر آبرومند خود باشد و هم با کسب معارف، باطني معنوي پيدا کند نسبت به موضوع سفر حج.»

از حجت‌الاسلام سيدعلي اصغر علوي درباره راه‌هاي وصول به معرفت باطني حاجي مي‌پرسم و ايشان با ذکر خاطره‌اي قشنگ چنين پاسخم مي‌دهد:

«سال‌ها پيش در سفر حج عمره مسافري داشتيم به نام عيسي که اهل روستايي بود در حوالي کاشمر. ايشان هر وقت مي‌خواست به مسجدالنبي(ص) مشرف شود حتي در هواي گرم، کت مي‌پوشيد. يک بار از او علت اين کار را پرسيدم و او جواب داد: بي‌احترامي است اگر با پيراهن تنها بروم خدمت حضرت پيامبر(ص).

خلاصه با او دوست شديم و ماجراي حج آمدنش را شنيديم که خيلي جالب بود. آقا عيسي مي‌گفت من اصلاً توان مالي نداشتم که بيايم حج، اما شنيده بودم که هر کسي سوره «نبا» يا همان «عم يتسائلون» را يک سال مدام قرائت کند حج نصيبش مي‌شود. من هم علي‌رغم بي‌سوادي‌ام اين سوره را حفظ کردم و خواندم و روزي از روزها از طرف پايگاه بسيج روستا به من گفتند براي کاري مهم بروم بسيج کاشمر. آن جا که رفتم گفتند قرعه‌کشي شده و نام تو درآمده براي سفر حج. باورم نمي‌شد. رفتم مشهد و کارها انجام شد، حتي ده هزار تومان پول لباس احرام هم دادند که بيايم حج. اين طوري شد که مسافر حج شدم. بعدها خودش مي گفت توي روستاي ما ضرب المثل شده است: کاربه جايي رسيده که عيسي هم رفته حج.»

با حجت الاسلام علوي که افتخار پدر شهيد بودن را هم با خود دارد حسابي به همدلي مي‌نشينم و او از صفاي فرزندش سيدمرتضي مي‌گويد، فرزندي که خاطراتش، هم شانه‌هايم را تکان مي‌دهد، هم دلم را. از سيد خداحافظي مي‌کنم و مي‌آيم بيرون و با چشماني خيس سلام مي‌دهم به طرف بقيع... السلام عليکم يا اولاد رسول الله... و شهيد سيدمرتضي علوي از نظرم مي‌گذرد.


| شناسه مطلب: 26379