سفرنامه میرزا داوود
سفرنامه میرزا داوود / سیدعلی قاضی عسکر
ساعت سه به حرم مشرف شدم، ديدم درب خانه مشرفه را باز كردند، هر طور بود خود را مهياي رفتن كرده، قرآني با خود برداشته، رفتم پاي نردبان به همراهي مطوفي كه عمامهاي نيز به سر داشت، داخل خانه شدم، و دعا ميخواندم.
تفصيل ميان خانه را نميتوانم بنويسم، چون درست ملتفت نشدم، اين قدر ملتفت شدم كه سه ستون در وسط دارد، ستونها از چوب است، خيلي هم معطر است، سقف هم تخته و چوب است، در «ركن شامي» هم پلهاي از سنگ و گچ براي رفتن پشت بام دارد، فرش خانه هم سنگ مرمر و ازاره هم سنگ مرمر منقش به سنگهاي الوان بود، ميان خانه و سقف، پرده و جامه داشت تا يك ذرع به زمين، سطح هم از در بند، دو پله بلندتر است، بعضي جاها هم بر ديوار، يعني بر سنگها خطي نوشته بودند كه نخواندم، در دمِ در هم، صندوقي كوچك از چوب عود بود، كه بالاي او يعني در دور [آن] منبت كرده بودند، به خط بين نسخ و ثلث، «قبه كتاب ولايت عهد خليفه المسلمين»، نميدانم اين همان صندوق است كه «هارون» كتاب ولايت عهد «امين» و «مامون» و «معتصم» را گذارده بود و از آن وقت مانده است؟ يا كتاب ولايت عهد «سلطان عثماني» در اينجا است؟ بين ستونها قناديل بلور بسياري، كه همه مسجدالحرام از همين قناديل افروخته ميشود، با روغن زيت آويخته بودند، اما همه خاموش، فقط يك شمعدان نقره كه شمع كجي داشت. در دم همين صندوق روشن بود، و چراغ منحصر بود به همين، يك قدري كه ماندم و هر چه ميخواستم كردم و گفتم و گرفتم، برخاسته سه قروش هم به آن شخص دلال كه مطوف بود داده، بيرون آمدم.
جامه كعبه
جامه خانه كعبه از اول سياه بود، تا زمان «مامون عباسي»، وقتي مقرر كرد كه از ديباي سفيد، براي خانه جامه بسازند، و اين به بود تا سنه پانصد و پنجاه و پنج كه، «الناصر لدين الله العباسي» خلافت يافت، و به حكم او رنگ جامه خانه را مبدل به سياه كردند، چنانچه اكنون هم باقي است، سنگهاي بناي خانه به يك قطر نيست، بعضي بزرگتر و بعضي كوچكتر است، اما صاف است، ليكن بي حجّاري صاف است، با گچ گذارده و بنا شده است.
«مقام حضرت ابراهيم» بين «ركن حجر» و «ركن شامي»، به فاصله بيست و شش ذراع و خوردهاي كم واقع است، كه مطاف شرعي همين فاصله است، و حضرات اثناعشريه، ملاحظه اين مطاف را بكنند كه در همين قدر فاصله طواف كنند، يعني دورتر نروند، چون در سه طرف ديگر، مطاف را وسعت دادهاند، تمام اين مطاف را از سنگ مرمر خيلي با صفا فرش كردهاند، كه اين سنگها را به قول صاحب «تاريخ مكه»، از مصر«محمد پاشا» وزير سلطان «احمد خان» آورده است، «حجر اسماعيل» هم از همين سنگها فرش شده است.
حِجر
حجر را با سنگهاي ملّون و سياه و قرمز به طرز خوش نقاشي كردهاند، بعضي را محرابي و بعضي را ترنجي، در زير محراب تخته سنگ سياهي مفروش است و از اين سنگهاي سياه غير معدني، به جهت جواز صلاة اهل تشيع، «مرحوم حاجي سيد محمد باقر حجةالاسلام»، تكتك در همه مطاف فرش كرده است، و باقي مطاف از سنگهاي مرمر خيلي با صفا مفروش است.
زمزم
«زمزم» عمارتي است در مقابل «ركن حجر»، و عقب تر از «مقام و مطاف» واقع شده است، در او از طرف ميان «مسجدالحرام» است، از خارج دوازده ذرع در نه ذرع است، يك طرف آن يك دو اطاق كوچك براي چراغ دارد، داخل خود «چاه زمزم»، اطاقي شش ذرع در شش ذرع است، دور چاه مدور و از زمين يك ذرع بلندتر است، ديواري از سنگ مرمر دارد، بالاي آن هم، يعني قطر ديوار سه چارك است، در بالاتر از ديوار، به قدر يك قامت چهار پنج قرقره و دلو است، در پاي هر قرقره، يك سياهي ايستاده است، و متصل آب ميكشد و به مردم ميدهد، بالاي آنهم اطاقي دارد، در تمام عرض و سقف و طول و دور ارسي دارد رنگ سبز، گاهي در اين اطاق جمعيت زيادي است كه تماشاي طواف را ميكنند، گاهي هم وقت نماز به خصوص نماز «حنفي» مردم ميايستند و اقتدا ميكنند.