سوریه تقسیم قدرت ـ جابجایی قدرت
حران سوریه وارد مراحل حساستری از گذشته شده است. همین حساسیت اوضاع است که همه طرفهای داخلی ـ منطقهای و بینالمللی بحران سوریه را به تکاپو واداشته است. توازن نسبی قدرت نظامی بین دولت بشار اسد و مخالفان مسلحاش هنوز در سطحی برقرار مانده است که هیچ طرفی نتواند طرف مقابل را ازطریق نظامی از عرصه معادله قدرت حذف کند. بااینحال هر دو طرف امید به آینده دارند.
بحران سوريه وارد مراحل حساستري از گذشته شده است. همين حساسيت اوضاع است كه همه طرفهاي داخلي ـ منطقهاي و بينالمللي بحران سوريه را به تكاپو واداشته است. توازن نسبي قدرت نظامي بين دولت بشار اسد و مخالفان مسلحاش هنوز در سطحي برقرار مانده است كه هيچ طرفي نتواند طرف مقابل را ازطريق نظامي از عرصه معادله قدرت حذف كند. بااينحال هر دو طرف اميد به آينده دارند.
مخالفان اميد دارند در وفاداري ارتش و نيروهاي امنيتي به نظام بشار اسد شكاف ايجاد نمايند و باعث ريزش شديد و غيرقابل جبران در ارتش شوند و دولت بشار اسد اميدوار است نااميدي مخالفان به چنددستگي در داخل آنها دامن بزند و از اين طريق نوعي مصالحه امكانپذير شود بدون آنكه به جابجايي قدرت منتهي گردد.
منتها بهنظر ميرسد كه هر دو طرف داخلي به محدوديتها و امكانات خود توجه دارند و حل نهايي مشكل را در گرو حمايت قاطع از خارج ارزيابي كردهاند. اگر از سطح رقابتهاي منطقهاي در سوريه قدري بالاتر برويم و رقابتهاي آمريكا و روسيه را بر سر آينده سوريه جديتر فرض كنيم ميتوان گفت دو طرف دو نگاه متفاوت دارند و بر همين اساس دو طرح متفاوت هم را هم مطرح كردهاند.
1. طرح روسيه: تقسيم قدرت بين دولت حاكم و مخالفان
2. طرح آمريكا: جايگزين كردن قدرت مخالفان به جاي قدرت حاكم
دولت روسيه در طرح خود سرنوشت بشار اسد را به پايان دوره رياستجمهورياش در سال 2014 ميلادي موكول ميكند ولي تقسيم قدرت را در سطح نسبتاً گستردهاي درنظر دارد بهطوريكه تقريباً تمامي وزارتخانهها را غير از چند وزارتخانه كليدي نظير دفاع و كشور براي دولت حاكم در اختيار مخالفان قرار خواهد داد. اما اگر در همان مراحل اوليه بروز بحران روسها قدم پيش ميگذاشتند و جنگ داخلي نميشد، پذيرش چنين طرحي عملي بود ولي در شرايط كنوني عناصري از خارج دخالت تعيينكنندهتري حتي از عناصر داخلي پيدا كردهاند. بنابراين حصول هرگونه توافق احتمالي علاوهبر طرفهاي داخلي ميبايست مورد قبول طرفهاي منطقهاي و بينالمللي نيز قرار گيرد.
گمان نميرود كه آمريكا حاضر شود ابتكار عمل را به روسها واگذار كند تا آنها مشكل سوريه را مطابق منافع خود حلوفصل نمايند. طرفهاي منطقهاي بحران سوريه را اگر تركيه، قطر و عربستان سعودي در جناح حامي مخالفان بشار اسد در نظر بگيريد آنها نيز منافع متضادي دارند و بهسادگي نميتوانند منافع خود را با طرح روسيه هماهنگ سازند.
اما آمريكا براي اجراي طرح خود كه دلالت بر جابجايي كامل قدرت دارد، هيچگونه شتابي ندارند. يك علت احتمالي نامشخص بودن ابعاد قدرت و حضور جناح دروني داوطلبان قدرت در ميان مخالفان است. بهويژه اگر گرايشهاي سياسي ـ ايدئولوژيك مخالفان را درنظر بگيريم، ابهامات از آينده در سوريه بهقدري است كه آمريكاييها را محتاط ميكند. لااقل سه گرايش در ميان مخالفان با قدرت تأثيرگذاري متفاوت از هماكنون قابل شناسايي شدهاند:
1. جناح ليبرال غربگرا كه به لحاظ ذهني نقش آمريكا را در سوريه پذيرفته است
2. جناح اسلامي ميانهرو اخواني
3. جناح راديكال اسلامي سلفي
واقع امر آن است كه در صحنه جنگ داخلي كنوني در سوريه نيروهاي غربگرا را عمدتاً همان نيروهايي تشكيل ميدهند كه ظرفيت هرگونه مصالحهاي حتي در قالب طرح روسيه را دارند ولي نقش آنها سياسي است و در نبرد مسلحانه در موقعيتي نيستند كه ديگران را تحت تأثير قرار دهند. ارزيابيها در آمريكا آن است كه اين نيرو خارجنشين عافيت طلب ادعاي رهبري دارد ولي از قدرت واقعي اعمال رهبري برخوردار نيست.
درك همين واقعيت بود كه باعث شد تا آمريكا بر اين نيرو فشار وارد كند تا در قطر به وحدت رهبري و رويه برسد تا بتواند در معادلات بعدي مطرح شود. در چنين فضايي اسلامگراهاي ميانهرو و راديكال هستند كه در صحنه جنگ ميتوانند تحولات سوريه را جهت دهند و احتمالاً ابتكار عمل را بهدست بگيرند. در دوحه قطر تلاش اصلي روي اين امر متمركز شد كه ارتش آزاد سوريه و افراد مسلح ديگر را تحت فرماندهي مشترك و واحدي در بياورند تا اگر در آينده شرايط براي پيشبرد طرح آمريكا مساعد شد، قدرت به دست راديكالهاي اسلامي و سلفيها نيافتد. علت اصلي در اين خصوص ملاحظات اسرائيل است كه خط قرمز آمريكا و اروپا است.
ظن غالب در اين خصوص آن است كه كار سوريه به اين زوديها يكسره نشود تا آمريكا و اروپا اطمينان كافي بيابند كه تحولات سوريه امنيت اسرائيل را به خطر نخواهد انداخت. آنچه كه در منطقه جولان ميگذرد و خمپارهپراكنيهاي سرگردان حكايت از آن دارند كه ملاحظات اسرائيل جدي است و بهسادگي نميتوان آنها را ناديده گرفت حتي به قيمت جنگ عربي ـ اسرائيلي ديگري.
در ظاهر در قطر تلاش شده است كه بخشهاي متفاوت در جناح مخالفان را در گونهاي اتحاد قرار دهند كه ملاحظات اسرائيل در اولويت قرار داشته باشد. به عبارت روشنتر، ساختي از قدرت جايگزين با ظرفيت جذب بالاتري مدّ نظر است كه اولاً از تسلط احتمالي سلفيها جلوگيري كند و ثانياً نيروهاي ليبرال غربگرا و اخوانالمسلمين را در يك جبهه قرار دهد و آنها را از ظرفيتي برخوردار سازد كه جداشدگان از حاكميت بشار اسد را هم بتواند در درون خود هضم كند.
بنابراين قدرت جايگزيني مدّنظر آمريكا است كه همه مخالفان در نوعي توازن استراتژيك قدرت قرار بگيرند و هيچكدام در موقعيتي قرار نگيرند كه موضع مسلط بيابند. شايد بتوان گفت كه در همينجاست كه ديدگاههاي آمريكا و روسيه ميتوانند به هم نزديك شوند و اگر بين مسكو و واشنگتن بر سر سوريه تفاهمي امكانپذير باشد ميتوان از همين نكات نسبتاً مشترك بهره گرفت و راهحلي سياسي را مورد توجه قرار داد.
طرفهاي منطقهاي هم ميتوانند خود را با چنين فضاي احتمالياي هماهنگ سازند. اسلام ميانهرو اخوانالمسلمين با انتظارات تركيه نيز همخواني دارد.هرچند كه قطر و عربستان سعودي را به تمامي ارضا نكند. ولي در هر حال عمده كشورهاي عربي منطقه چنين گزينهاي را كمخطرتر ارزيابي خواهند كرد. درعينحال چنين سناريويي با بهار عربي سازگارتر خواهد بود و در همان حال نگرانيهاي اسرائيل را تا حدي برطرف خواهد كرد.
بااينحال بايد درنظر داشت كه سوريه ازجمله كشورهايي است كه واقعاً غيرقابل پيشبيني است و هر احتمالي را بايد درنظر گرفت. اما آنچه قطعيتر بهنظر ميرسد اين امر است كه بحران سوريه طرفهاي داخلي با منافع متضاد طرفهاي منطقهاي با منافع متضاد و طرفهاي بينالمللي با منافع متضاد دارد و بر همين اساس آشتي دادن اين منافع متضاد ساده نيست و ماداميكه همه طرفها به حداقلي از منافع در سوريه دست نيابند بحران سوريه امكان تداوم خواهد داشت و خطر دخالت خارجي همچنان عامل اصلي نگرانيها باقي خواهد ماند.
منتها دخالت خارجي احتمالاً در قالبهاي تجربهشده در ساير كشورهاي عرب در معرض بهار عربي قابل تصور نيست و در قطر احتمالاً مقدمات آن در قالب منطقه پرواز ممنوع، انتقال رهبر مخالفان به داخل، مسلح كردن مخالفان و برهمزدن توازن نظامي قدرت فراهم شده است.