امام حسن(ع) چه اقداماتی برای بیعت کردن معاویه انجام داد؟
معاویه علاوه بر رد درخواست امام، خود را آماده جنگیدن با امام کرد و ضمن گردآوری نیرو، جاسوسانی را به منطقه تحت قلمرو امام فرستاد تا در قلمرو امام آشوب به پا کنند که دستگیر شدند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، امام حسن(ع) بلافاصله پس از شهادت پدر بزرگوارشان و بيعت مردم با ايشان، نامهاي براي معاويه ارسال كرده و ايشان را به پذيرش نظر مسلمين و حكومت خود فراخواند. امام در اين نامه با اشاره به سوابق خاندان اموي در عصر نبوي و دشمني آنها با رسول خدا و نيز بيان قرابت خود با پيامبر(ص) ، معاويه را به بيعت با خود فراخوانده و او را تهديد كرد در صورت سرپيچي از فرمان امام، با لشكر بسيار به او حمله خواهد كرد.
معاويه علاوه بر رد درخواست امام، خود را آماده جنگيدن با امام كرد و ضمن گردآوري نيرو، جاسوساني را به منطقه تحت قلمرو امام فرستاد تا در قلمرو امام آشوب به پا كنند كه دستگير شدند.
امام مجتبي(ع) براي مقابله با معاويه به گردآوري سپاهيان و تجهيز آنها پرداخته و عليرغم استقبال اندك كوفيان از حركت براي مقابله با معاويه، سپاه امام در نخيله اردو زد و سپس به فرمان امام حركت كرد. امام حسن(ع) فرماندهي سپاه را به عبيدالله بن عباس سپرده و قيس بن سعد را به عنوان معاون و جانشين او معرفي كردند و به آنها دستور دادند براي جلوگيري از حركت شاميان اقدام كنند، اما آغازگر جنگ نباشند و خود براي بسج نيروها به مدائن رفتند كه در ساباط مدائن به دليل انتشار شايعه صلح توسط خوارج مجروح شدند و به دنبال همين شايعه و نيز با وعدههاي فريبنده معاويه، عبيدالله بن عباس فرمانده سپاه امام به معاويه پيوست كه به دنبال آن تعداد زيادي از نيروها هم از سپاه امام جدا شده و از آن طرف، برخي كوفيان با معاويه نامهنگاري كرده و براي تحويل دادن امام حسن به معاويه اعلام آمادگي كرده بودند.
پيشنهاد صلح از طرف چه كسي مطرح شد؟
در چنين شرايطي معاويه پيشنهاد صلح را مطرح كرد، آن هم با اين پيشنهاد كه هر شرطي را امام ميخواهد بنويسد. اما با اين وضعيت نيز امام مجتبي از پذيرش صلح خودداري كرده و با كوفيان اتمام حجت كردند. ايشان خطاب به لشكريان خود ضمن اشاره به عزم جدي براي جنگ با معاويه، فرمود: معاويه ما را به كاري ميخواند كه در آن عزتي نيست، اكنون اگر براي مرگ آمادهايد بر او حمله ميبريم و با ضربههاي شمشير بر او فرمان ميرانيم و اگر خواهان زندگي هستيد، دعوتش را ميپذيريم. پس از سخنان امام، سپاهيان فرياد برآوردند كه زنده ميمانيم و بدين صورت امام(ع) خود را همراه عدهاي اندك از ياران و شيعيان تنها ديد و ناچار شد براي حفظ جان شيعيان و بقاي تشيع، صلح پيشنهاد شده از طرف معاويه را بپذيرد.
براي درك بهتر اين رخداد، بايد شرايط زمان امام و گروهها و گرايشهاي آن جامعه را بررسي كنيم تا ببينيم كه چگونه امام ناچار به پذيرش صلح شدند. جامعهاي كه امام حسن در آن مي زيست به چه گروههايي گرايش داشت؟
بهترين راه براي پاسخ به اين سؤال اين است كه بايد گروههاي اجتماعي عراق و به صورت مشخص كوفه يعني مركز خلافت امام مجتبي(ع) را بشناسيم؛ چرا كه سپاه امام از ميان همين جامعه شكل گرفته بود. يك گروه از اينان خوارج بودند كه دشمني آنها با امام علي (ع) و خاندان ايشان علني بود. اينان فقط به دليل دشمني امام با معاويه با آن حضرت همراه شده و در سپاه امام حضور داشتند. افراد متحجري كه با شنيدن شايعۀ صلح، بدون تحقيق، امام را مستحق مرگ دانسته و با حمله به خيمۀ آن حضرت، سراپرده ايشان را غارت و خود امام را نيز مجروح كردند. گروه ديگر، منافقان بودند كه به ظاهر با امام بيعت كردند، اما در باطن با معاويه بودند. اينان همانهايي بودند كه با نزديك شدن سپاه شام، با معاويه نامهنگاري كرده و براي تحويل دادن امام مجتبي(ع) به معاويه و يا كشتن آن حضرت اعلام آمادگي كردند. گروه سوم، افراد بيتفاوتي بودند كه عمدتاً پيروان سران قبايل به حساب ميآمدند و هر گونه رييس قبيله تصميم ميگرفت، عمل ميكردند و در واقع تابع امام نبودند، بلكه گوش به فرمان رهبران قبايل بودند و با كنارهگيري سران قبايل از سپاه، اينان نيز امام را رها ميكردند.
گروه ديگر، تعداد اندكي از شيعيان و طرفداران امام حسن (ع) بودند كه حتي برخي از اينان هم تبعيت بي چون و چرايي از امام نداشتند، به طوري كه پس از پذيرش صلح، عدهاي از اينان، به اعتراض برخاسته و رفتار نامناسبي داشتند، البته بعضي هم شيعيان واقعي و مخلصي بودند كه مطيع امام بوده و فرمان آن حضرت را ميپذيرفتند كه اين گروه اندك نيز با توجه به شرايطي كه به وجود ميآمد، در خطر قرار ميگرفتند و امام بايد براي حفظ اينان انديشهاي ميكرد.
در چنين فضايي، معاويه با به كاگيري نيروها و طرفداران خود در عراق شرايط را به گونهاي رقم زد كه بسياري از سران قبايل و افراد بيتفاوت، منافقان و خوارج به تدريج از سپاه امام جدا شده و حتي بسياري از آنان به اردوگاه معاويه رفتند.
در چنين شرايطي كه تعداد زيادي از سپاهيان امام جدا شدند، معاويه خواهان صلح ميشود، اما باز امام اين خواسته معاويه را با كوفيان در ميان ميگذارد و ميفرمايد اگر شما آماده جنگ هستيد، بجنگيم كه متاسفانه صداي همه براي پذيرش صلح بلند ميشود.
وقتي امام مجتبي (ع) در چنين شرايطي خود را تنها ميبيند كه اگر بنا باشد بجنگد، جان خود و اهل بيت (ع) و شيعيان و كيان تشيع در خطر ميافتد، چارهاي جز پذيرش صلح نميبيند، بنابراين صلح به ايشان تحميل ميشود در حالي كه معمولا به اشتباه از آن به صلح امام حسن (ع) ياد ميشود.