شیخ مفید(ره) روایت میکند
واکنش امام حسین(ع) به فتنه امویان در مراسم تدفین برادرش
خبرگزاری فارس: همین که امام حسین(ع) بدن مبارک برادرش را به سوی مزار پیامبر(ص) حرکت داد، همان اتفاقی افتاد که سبط اکبر پیامبر(ص) پیشبینی کرده بود: جمعى به این گمان که مىخواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، مقابلتان میایستند.
به گزارش پايگاه اطلاع ساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري به نقل از فارس، امروز مدينه را سراسر غم و اندوه فرا گرفته است، چرا كه در اين روز بود كه حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي(ص) در سال 11 هجري و سلاله پاكش امام حسن مجتبي(ع) در سال 50 هجري، تنها به فاصله كمتر از 40 سال از يكديگر به لقاء الله پيوستند.
با اين وجود، گنبد خضراي نبي(ص) سالهاست كه زوار عاشق را به سوي خود ميكشاند، اما بارگاه ائمه بقيع از 1344 هجري يعني 89 سال پيش كه تخريب شد، ديگر گنبد و بارگاهي ندارد و زوار عاشق اهلبيت از پشت نردههاي بقيع يا با فاصله دور به زيارت ميروند و از دور اين چنين سلام ميدهند: سلام بر ائمه بقيع كه سايبان خستگيهاي تربت پاكتان، تنها و تنها، بال كبوتراني است كه روز و شب بر آن خاك بوسه ميزنند!
* پيغام معاويه براي جعده
شيخ مفيد(ره) در كتاب «الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد» خود كه به «الارشاد» معروف است، در فصل مربوط به شهادت امام حسن(ع) ماجراي شهادت آن حضرت را چنين بازگو ميكند:
معاويه براي جَعده، دختر اشعث بن قيس پيغام فرستاد كه «أَنِّي مُزَوِّجُكِ يَزِيدَ ابْنِي عَلَى أَنْ تَسُمِّيَ الْحَسَنَ»، من تو را به ازدواج پسرم يزيد در ميآورم به شرط آنكه حسن(ع) را مسموم كني و او را به قتل رساني و هزار درهم نيز براي او فرستاد.
*سفارشهاي امام حسن(ع) به برادرش
زماني كه لحظه شهادت امام حسن(ع) نزديك شد، آن حضرت برادرش حسين(ع) را طلب كرد و در آن لحظات پاياني به او گفت: «يَا أَخِي إِنِّي مُفَارِقُكَ وَلَاحِقٌ بِرَبِّي جَلَّ وَعَزَّ وَقَدْ سُقِيتُ السَّمَّ»، اى برادر! به زودى از تو جدا مىشوم و به ديدار پروردگار خود، نائل ميشوم، مرا مسموم كردهاند و امروز پاره جگرم در ميان طشت افتاد؛ ميدانم چه كسى اين جفا را بر من كرده و اين ظلم از كجا سرچشمه گرفته؛ من در پيشگاه خدا با وى دشمنى خواهم كرد؛ ولي سوگند به حقى كه بر تو دارم، از تو ميخواهم كه اين پيشامد و مرتكب آن را تعقيب مكن و منتظر قضاي الهي درباره من باش.
«فَإِذَا قَضَيْتُ فَغَمِّضْنِي وَغَسِّلْنِي وَكَفِّنِّي وَاحْمِلْنِي عَلَى سَرِيرِي إِلَى قَبْرِ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِي إِلَى قَبْرِ جَدَّتِي فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا فَادْفِنِّي هُنَاكَ»؛
هر گاه من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و غسل بده و كفن كن و بر تختهاي (تابوتي) گذارده؛ كنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجديد عهدى كنم، سپس مرا به سوي قبر جدهام فاطمه بنت اسد (مادر اميرالمؤمنين) منتقل كن و در آنجا به خاك بسپار.
سپس فرمود: به زودى خواهى ديد، جمعى به اين گمان كه مىخواهى مرا در كنار قبر جدم به خاك بسپاري، براى جلوگيرى گرد هم مىآيند و مقابلتان ميايستند، اكنون به تو سفارش مىكنم براى خاطر خدا سعى كن در پاى جنازه من، خوني ريخته نشود.
پس از آن درباره خانواده و فرزندانش و آنچه از او باقي ميماند، به امام حسين(ع) وصيت كرد و نيز آنچه را كه اميرالمومنين(ع) هنگام شهادت و انتقال امامت به امام حسن(ع) به او وصيت كرده بود، به برادرش امام حسين(ع) وصيت كرد.
بعد از آنكه امام حسن(ع) چشم از دنيا فرو بست؛ امام حسين(ع)، برادر را غسل داد و كفن كرد و بر روى سريري گذارد تا طبق وصيتش براى آخرين وداع، بدن مطهرش را كنار قبر مقدس رسول خدا(ص) ببرد.
*عقدهگشايي مروان حكم در هنگام تشييع پيكر امام حسن(ع)
مروان و ساير بني اميه كه جزو دار و دسته او بودند، يقين كردند كه مردم مشايعت كننده قصد دارند بدن مطهر را در كنار رسول خدا(ص) به خاك بسپارند، از اين رو خود را مجهز به تجهيزات نبرد كردند و با اجتماع خود راه را بر كاروان عزادار بستند.
«فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِيُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَيْهِمْ فِي جَمْعِهِمْ وَلَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَهِيَ تَقُولُ مَا لِي وَلَكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَيْتِي مَنْ لَا أُحِبُّ»
همين كه امام حسين(ع) بدن مبارك را به سوي مزار شريف حركت دادند تا تجديد عهدي با جدش رسول خدا كرده باشد؛ طرف مقابل (پيروان سقيفه) در قالب جماعتي در مقابلشان صف آرايي كردند و مانع آنها شدند، عايشه هم سوار بر قاطري به جمع آنها ملحق شد، در حاليكه ميگفت: ما را با شما چه كار؟! ميخواهيد كسي را وارد خانه من كنيد كه محبتي نسبت به او ندارم؟
مروان كه زمينه را براي عقدهگشايي مناسب ديد، دهان باز كرد و گفت: «أَ يُدْفَنُ عُثْمَانُ فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ وَيُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِيِّ»؛ عثمان در دورترين نقطه مدينه دفن شود و حسن در كنار پيامبر؟ چنين چيزي نشدني است!
و بعد با جمله «وَأَنَا أَحْمِلُ السَّيْفَ»، تشيع كنندگان را تهديد به جنگ و برخورد شديد كرد، نزديك بود، فتنهاي به پا شود كه ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت: برگرد به همان جايي كه بودي؛ ما قصد نداريم اين بدن مطهر را در كنار رسول خدا به خاك بسپاريم؛ تنها قصدمان اين است كه با زيارت دادن اين بدن مبارك، تجديد عهدي با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقيع رفته و او را بنابر وصيت حضرتش در كنار قبر مادربزرگش فاطمه به خاك ميسپاريم.
مطمئن باش اگر وصيت كرده بود كه بدن مطهرش را كنار رسول خدا دفن كنيم، تو كوچكتر از آن بودي كه بتواني مانع ما شوي، اما آن حضرت به خدا و رسولش و نيز حرمت قبر شريفش بيش از ديگران عالم است و ميدانست كه نبايد خرابى در آن پديد آيد، چنانچه اين كار را ديگران كردند و بدون اذن آن حضرت(ص) به خانهاش وارد شدند.
*امام حسين(ع) چگونه با فتنه امويان در هنگام مراسم تدفين امام حسن(ع) برخورد كرد
«وَقَالَ الْحُسَيْنُ وَاللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَيَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَأَنْ لَا أُهَرِيقَ فِي أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ كَيْفَ تَأْخُذُ سُيُوفُ اللَّهِ مِنْكُمْ مَأْخَذَهَا وَقَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ وَأَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَيْكُمْ لِأَنْفُسِنَا»
امام حسين(ع) فرمود: به خدا سوگند! اگر برادرم با من پيمان نبسته بود كه در پاى جنازه او خوني ريخته نشود، ميديديد كه چگونه شمشيرهاى الهى از نيام بيرون مىآمد و دمار از روزگار شما در ميآوردند!
شما همان روسياهاني هستيد كه عهد ميان ما و خودتان را شكستيد و شرايط آن را باطل ساختيد، آن گاه جنازه مظلوم امام مجتبى(ع) را به طرف بقيع برده و در كنار قبر جدش فاطمه بنت اسد به خاك سپردند.