ویژگیهای شخصیتی خاتم پیامبران/۳
میثاق تمام انبیا بر تصدیق پیامبر اعظم(ص)
یکی از فضلیتهای پیامبر اعظم(ص) این است که خداوند از تمام پیامبران پیشین پیمان گرفته تا نبوت آن حضرت را تصدیق کنند. همچنین انبیای پیشین باید از امتهای خود برای تصدیق پیامبر خاتم پیمان بگیرند.
به گزارش پايگاه اطلاع ساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري به نقل از فارس، حجتالاسلام محمدصادق يوسفي مقدم، رئيس مركز فرهنگ و معارف قرآن در بخشهايي از كتاب «بررسي اختصاصات پيامبر خاتم(ص) از نگاه قرآن» به بيان ويژگيهاي شخصيتي و اخلاقي پيامبر اعظم(ص) پرداخته است كه گزيدهاي از آن در ذيل ميآيد:
يكي از فضليتهاي پيامبر اكرم (ص) اين است كه خداوند از تمام پيامبران پيشين پيمان گرفته است كه نبوت آن حضرت را تصديق كنند. همچنين انبياي پيشين بايد از امتهاي خود بر تصديق پيامبر خاتم (ص) پيمان بگيرند:
«وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ، فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم سپس شما را فرستادهاى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد البته به او ايمان بياوريد و حتما ياريش كنيد آنگاه فرمود: آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد گفتند: آرى اقرار كرديم، فرمود: پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم پس كسي كه بعد از اين (پيمان محكم)، روي گرداند، فاسق است.
در اين آيات، نخست خداوند از انبيا پيمان گرفته است كه به رسالت پيامبر خاتم (ص) گواهي دهند، به او ايمان آورده و يارياش رسانند. معناي ياري آنان كه متقدم بر پيامبر خاتم (ص) هستند، درخواست پيروي امتهايشان، از پيامبر خاتم(ص) است، و البته خود آنان نيز اگر آن حضرت را درك ميكردند، مانند امتهايشان موظف به اطاعت از پيامبر خاتم (ص) بودند.
سپس با جمله «أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي»، پيامبران را به اقرار و گرفتن پيمان از امتهايشان مأمور كرده است.
براساس ياد شده آنان اقرار كردند و خداوند، خود پيامبران را شاهد بر آن ميثاق قرار داده است:
«قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ»
فخر رازي از علي (ع) نقل ميكند كه خداوند آدم و ديگر انبيا را آفريد و از آنان پيمان گرفت كه هر گاه پيامبر خاتم (ص) برانگيخته شد، به او ايمان آورند و يارياش رسانند.
بايد توجه داشت كه آيه «فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، شامل انبياي الهي نميشود و تنها مربوط به امتهاي آنان است، زيرا آيه ياد شده در مقام بيان اين است كه هر يك از امتهاي انبياي گذشته اگر از تصديق به رسالت پيامبر خاتم (ص) اعراض كنند، فاسق خواهند شد؛ چنانكه طبرسي در اين باره ميگويد:
مراد از فسق در آيه ياد شده، فاحشترين مرتبه خروج از امر خداوند، يعني كفر است كه به سبب تفض عهد الهي، با همه تأكيد آن، رخ ميدهد.
بديهي است آيه ياد شده نميتواند شامل انبياي الهي باشد، زيرا آنان به دليل عصمت هيچگاه مرتكب فسق نميشوند، به عهد خود خيانت نكرده و از پيمان الهي اعراض نميكنند، زيرا آيات، پيامبران را از هرگونه خيانت مبرّا دانسته است: «وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ ...»، گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند؟ (در حالي كه) ممكن نيست هيچ پيامبري خيانت كند ... .
افزون بر آن بر اساس صريح برخي از آيات قرآن، انبياي الهي از هرگونه شرك و كفر مبرّا هستند:
«مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَيْءٍ ...»؛
براي ما شايسته نبود چيزي را همتاي خدا قرار دهيم ... .
در برخي ديگر از آيات وقوع شرك را از انبياي الهي ممتنع دانسته است:
«وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»؛
و اگر آنان شرك بورزند، اعمالي (نيك) را كه انجام دادهاند نابود ميشود. وجه امتناع اين است كه در آيه ياد شده به جاي كلمه «إن» كلمه «لو» به كار رفته كه ما بعد آن، امتناع وقوعي دارد.
از اين آيات استفاده نميشود كه چون انبيا هيچگاه مرتكب، فسق، شرك و خيانت نميشوند، آيه 82 سوره آل عمران، شامل انبياي الهي نميشود و در حقيقت از آنان انصراف دارد.
ممكن است بتوان گفت كه آيه دوم «فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» شامل انبياي الهي نيز ميشود. بدين صورت كه حكم فسق در آيه، به شرط اعراض از پيمان الهي تعليق شده است و اثبات حكم معلق به شرط، براي انبيا و امتهاي آنان منعي ندارد، هرچند انبيا به دليل عصمت، هيچگاه خيانت نكرده و شرط حكم از جانب آنان محقق نميشود. روشن است كه حكم معلق به شرط، بدون تحقق شرط، موضوع خود را معين و محقق نميكند.