حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی

حج ؛ از لابلای سفرنامه ابن‌بطوطه و علامه محدث قمی

حج و مناسک آن همواره مورد توجه نویسندگان و اندیشمندان و صاحبان قلم بوده است و آنها هر یک از منظری به این مناسبت بزرگ اسلامی و کیفیت و شرح سفری که برای انجام آن صورت می گرفته ، پرداخته اند. در گذشته های دور که گاه رفتن به حج سالی طول می کشید ، در مسیر راه اتفاقات بسیاری برای زائر رخ می داد که اطلاع از آنها و بازخوانی یشان برای زائری که امروزه در ساعتی و با نهایت آرامش به این سفر می رود ، قطعا جالب و خواندنی است .

مطالعه اين سفرنامه ها در عين حال ما را با تاريخ برخي از بناها و مشاهد در شهرهاي مقدس مكه مكرمه و مدينه منوره آشنا مي كند و قادر مي سازد تا به مقايسه وضعيت با امروز بپردازيم .
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، ابن بطوطه از جمله در سفرنامه خود درباره حج رفتنش نوشته است : آغاز سفر « روز پنج شنبه، دوم ماه رجب سال 725 به قصد حج و زيارت قبر پيامبر يكه و تنها از زادگاه خود «طنجه» بيرون آمدم. نه رفيقي بود كه با او دمساز باشم و نه كارواني كه با آن همراه گردم. ميل شديد باطني و اشتياقي كه براي زيارت آن مشاهد متبركه در اعماق جانم جايگزين بود مرا بدين سفر برانگيخت ».
از دمشق تا مدينه
« در اول شوال سال 726 كاروان حجاز به خارج دمشق رهسپار گرديد و در قريه معروف «كسوه» فرود آمد... از كسوه به قريه بزرگ «صنمين» رفتيم و از آن پس به شهر كوچك «زرعه»... و از آن جا به شهر كوچك «بصري» رفتيم. كاروان حج بطور معمول چهار روز در بصري توقف مي كند تا بقيه حاجيان هم كه براي كارهاي خود در دمشق مانده اند برسند...
حُجاج آذوقه و لوازم و مايحتاج خود را از اين محل تهيه مي كنند و از آن جا به بركه «زيره» مي روند و يك روز در آن جا اقامت مي كنند و سپس به «لجون» مي روند... پس از لجون به حصن «كرك» مي رسند... كاروان مدت چهار روز در خارج كرك در محلي موسم به «ثنيه» توقف كرد تا خود را آماده ورود در صحرا گرداند. آخر حد بلاد شام «معان» بود كه بعد از وصول بدان از طريق عقبة الرضوان وارد صحرا شديم... پس از دو روز به ذات الحج رسيديم... بعد از آن به رودخانه بي آب بلدح رسيديم و از آن جا به تبوك رفتيم... حُجاج شام چون به تبوك مي رسند سلاح برمي گيرند و درختان خرما را به شمشير مي زنند، چون معتقدند كه پيغمبر به همين ترتيب وارد تبوك شده بود...
قافله [چهار روز در تبوك استراحت مي كند و] بعد از حركت از تبوك از خوف صحرا به تعجيل راه مي رود. وادي «اخيضر» در وسط اين صحرا واقع شده كه نعوذ باللّه تو گويي وادي جهنم است... بعد از طي اين وادي در بركة المعظم فرود مي آيند... روز پنجم قافله به بئرالحجر، مي رسد... در اين جايگاه ديار ثمود شروع مي شود... بين حجر و «العلا» به قدر نصف روز يا كمتر فاصله است. العلا، دهِ بزرگ و نيكويي است كه نخلستان ها و آب هاي جاري دارد. حُجاج چهار روز در اين جا استراحت كرده لباس هاي خود را مي شويند و مايحتاج خود را فراهم مي كنند... كاروان از «العلا» حركت كرده فردا به وادي «عطاس» مي رسد كه بسيار گرم مي باشد و باد داراي سموم كشنده اي در آن مي وزد... بعد از عطاس به «هديه» مي رسند... و روز سومِ حركت از العلا، به خارج شهر مدينه وارد مي شوند.
مدينه
شامگاه آن روز به مسجد پيغمبر رفتيم. نخست در باب السلام متوقف شده سلام داديم و آنگاه در بين قبر و منبر شريف، به روضه مبارك پيغمبر درود فرستاديم و براي تبرك با قطعه اي از اُستُن حنانه كه تاكنون باقي است استلام كرديم. استن حنانه درختي بود كه در فراق پيغمبر ناله سر كرد و قطعه اي كه از آن باقي مانده متصل بستوني است كه رو به قبله در دست راست بين قبر و منبر واقع شده است. پس از سلام بر سيد اولين و آخرين و شفيع گناهكاران، پيغمبر اكرم ـ صلي اللّه عليه و سلم ـ ... با دلي شاد و خرم به منزل بازگشته، از اين كه چنين توفيقي نصيب ما گرديده است خوشحالي و شادماني مي نموديم و خداي را سپاس مي گزارديم و از او مسألت مي كرديم كه باز توفيق زيارت بر ما ارزاني دارد و زيارت ما را به درجه قبول برساند و سفر ما را در حساب خود منظور فرمايد. (صص 116 ـ 111)
مسجد و روضه پيغمبر
مسجد شريف به شكل مستطيل است كه از چهارسو گرداگرد آن را محوطه سنگفرشي فرا گرفته و در وسط آن صحني قرار دارد كه كف آن را با شن و سنگريزه مفروش ساخته اند و گرداگرد آن كوچه اي است از سنگ هاي تراش، و روضه مقدسه در جهت جنوب شرقي مسجد واقع شده است و منظري عجيب و بي مانند دارد كه تصوير آن را نمي توان كرد.
بناي روضه مقدسه دايره اي شكل است و دور تا دور آن سنگ هاي رخامي بديع و خوش تراش و عالي بكار برده شده است كه با وجود گذشت زمان، بوي مشگ و عطر از آن ساطع است. در قسمت جنوبي روضه مسماري از نقره وجود دارد كه روياروي پيغمبر است و مردم در اين محل پشت به قبله و رو به ضريح مي ايستند و سلام مي كنند... در داخل روضه طيبه حوض رخامي كوچكي است كه در جهت جنوبي آن شكل محرابي وجود دارد و مي گويند خانه فاطمه ـ ع ـ دختر پيغمبر در اين محل واقع بود، بعضي هم آنجا را محل قبر آن حضرت مي دانند، والله اعلم. (ص 117)
مزارات مدينه (بقيع) از جمله مشاهد متبركه مدينه بقيع الغرقد است كه در طرف شرقي مدينه واقع شده و راه آن از دروازه مشهور به باب البقيع است. وقتي از دروازه مزبور خارج مي شود در دست چپ قبر صفيه دختر عبدالمطلب كه عمه پيغمبر و مادر زبير بن العوام بود ديده مي شود. روبروي قبر صفيه قبر ابوعبداللّه مالك بن انس است كه گنبد مختصري هم دارد و در جلو آن قبر فرزند ارجمند پيغمبر «ابراهيم» واقع شده كه گنبد سپيدي دارد. و در طرف راست آن تربت عبدالرحمن بن عمر بن خطاب معروف به ابي شحمه و محاذي آن قبور عقيل بن ابي طالب و عبداللّه بن جعفر (ذوالجناحين) واقع است. و در محاذات اين قبور مقبره اي است كه مي گويند قبور زنان پيغمبر در آن قرار دارد و پس از آن مقبره ديگري از آن عباس عم پيغمبر و حسن بن علي ع ـ است كه گنبد بلند و محكمي دارد. اين مقبره در دست راست، از دروازه بقيع واقع شده و قبر حسن در پايين پاي عباس قرار دارد و هر دو قبر بزرگ و مقداري از سطح زمين بالاتر مي باشد و روي آنها را تخته سنگ هايي كه با مُنتهاي مهارت بوسيله صفحات زرد رنگ ترصيع شده پوشانده است. قبور بسياري از مهاجرين و انصار و صحابه ديگر نيز در بقيع واقع شده و بيشتر آنها شناخته نيست. در انتهاي قبرستان بقيع قبر عثمان بن عفان است كه گنبد بزرگي دارد و قبر فاطمه بنت اسد مادر علي بن ابي طالب ـ ع ـ در نزديكي آن است. (ص 128)
قــبا
ديگر از مشاهد متبركه مدينه قبا است كه در فاصله دو ميلي جنوب مدينه قرار دارد. راه بين قبا و مدينه از ميان نخلستان ها مي گذرد و مسجد معروفي كه به نص قرآن براساس تقوا بنيان گذاري شده در قبا واقع است اين مسجد به شكل چارگوش بنا شده و مناره سپيد بلندي دارد كه از دور پديدار است. در وسط مسجد محلي هست كه خوابگاه اشتر پيغمبر بوده. مردم تبركاً در آنجا نماز مي خوانند. در جهت جنوبي صحن مسجد، محرابي هست كه بر روي مصطبه اي ساخته شده و نخستين جايي است از اين مسجد كه پيغمبر در آن ركوع كرده است...
اُحُـــد
از ديگر ديدني‌هاي مدينه احد است. پيغمبر فرموده: «احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم». اين كوه به اندازه يك فرسخ با مدينه فاصله دارد. قبور شهداي جنگ احد به محاذات كوه و در گرداگرد قبر حمزه عم پيغمبر واقع شده است. در راه احد سه مسجد وجود دارد يكي بنام علي بن ابيطالب ـ ع ـ و ديگري به نام سلمان فارسي و سوّمي به نام مسجد الفتح كه سوره فتح قرآن در آن نازل شده است. اقامت ما در مدينه اين بار چهار روز طول كشيد، شب ها را در مسجد پيغمبر بيتوته مي كرديم، مردم در صحن مسجد حلقه مي زدند و شمع هاي بسيار مي افروختند و جزوهاي قرآن مي خواندند. و به ذكر خدا و تماشاي قبر پيغمبر مي گذرانيدند. حاديان شعرها در مدح پيغمبر مي خواندند مردم مدينه شب هاي متبركه را به اين طريق سر كرده صدقات زياد بر مجاورين و بينوايان مي دهند. (صص 129 و130)
به سوي مكه
از مدينه به عزم مكه حركت كرديم و در نزديكي مسجد ذي الحليفه كه پيغمبر از آن جا احرام بسته فرود آمديم. اين محل آخرين حدي است كه حجاج از راه مدينه در آن جا احرام مي بندند و در مسافت پنج ميلي مدينه نزديك وادي العقيق واقع شده است. من لباس هاي دوخته اي كه بر تن داشتم درآوردم و پس از غسل جامه احرام پوشيدم و دو ركعت نماز گزاردم و به تنهايي احرام بستم و تا شعب علي ع ـ لبيك زنان كوه و دشت و فراز و نشيبِ راه را طي مي كردم. همان شب به شعب علي ع ـ رسيديم و از آن جا به روحا رفتيم... از روحا به صفرا رفتيم. صفرا دره آباداني است كه آب و نخل و عمارت و ابنيه در آن وجود دارد و سكنه آن از سادات حسيني و ديگران مي باشند. در اين محل قلعه بزرگي هست كه پشت سر آن قلاع و دهات متصل بهم قرار دارد.
بــدر
از صفرا به بدر رفتيم. بدر همان جايي است كه خداوند بر وفق وعده خود پيغمبر ما را بر دشمنان پيروز كرد و صناديد مشركين را از بيخ برانداخت. بدر روستايي است داراي نخلستان هاي متصل به هم و قلعه بلندي دارد كه از وسط كوه ها از مسير رودخانه اي به آن مي روند. در بدر چشمه جوشنده آب رواني وجود دارد و محل قليب كه كشتگان قريش را در آن افكندند اكنون بصورت باغي درآمده كه مدفن شهداي اسلام در پشت آن واقع است. جبل الرحمه كه فرشتگان از آنجا به ياري سپاه اسلام آمدند در طرف دست چپ بسوي الصفرا قرار دارد كه جبل الطبول (كوه كوس ها) نيز مانند تلي از شن در روبروي آن امتداد يافته است و مردم آن جا معتقدند كه از اين كوه شب هاي جمعه صداي طبل شنيده مي شود. عريش يا خيمه گاه پيغمبر كه آن حضرت روز بدر از داخل آن با خداي خود راز و نياز داشت در دامنه جبل الطبول قرار داشته و ميدان كارزار نيز در جلو آن بوده است. نزديك نخلستان قليب مسجدي هست كه مي گويند جايگاهي بوده كه ناقه پيغمبر به زانو افتاده و خوابيده است. بين بدر و الصفرا; در حدود يك بريد راه (12 ميل يا 4 فرسنگ) از وسط كوه ها مي گذرد كه جابجا چشمه هاي آب و باغ هاي نخل در آن ديده مي شود.
از بدر به صحراي قاع البزواء رفتيم. اين بيابان راهي چنان هولناك است كه حتي خود راهنما در آن گم مي شود و دوست دست از دوست مي شويد. طول آن سه روز راه است و در منتهي اليه آن وادي رابغ واقع شده كه آبدان هايي دارد كه آب باران در آن ها گرد آمده براي مدت درازي ذخيره مي شود. حجاج مصر و مغرب از اين محل كه در نزديكي جحفه و پايين آن واقع است احرام مي بندند. از رابغ سه روزه به خليص رفتيم. در فاصله نصف روز راه به خليص مانده به عقبة السويق رسيديم. عقبه محل پر رملي است. حجاج از مصر و شام با خود سويق مي آورند كه در آن جا بخورند، سويق را با شكر درهم آميخته مي خورند. امرا مقدار زيادي از آن در حوضچه ها مي ريزند و به رسم احسان به مردم مي دهند. مي گويند پيغمبر كه از آن جا عبور مي كرده چون صحابه دچار گرسنگي بوده اند حضرت مشتي از ريگ هاي آن محل را برداشته به آنان داد كه آن ريگ ها سويق شد و صحابه از آن خوردند. بركه خليص در زمين همواري واقع شده كه داراي باغ ها و نخلستان هاي فراواني است و قلعه محكمي دارد كه برفراز كوهي ساخته شده و نيز در قسمت مسطح و هموار پايين كوه قلعه خرابه ديگري وجود دارد. در خليص چشمه آبي هست كه از زمين مي جوشد و آب آن را به وسيله جويبارها به مصرف مشروب گردانيدن زمين ها مي رسانند. خليص دست يكي از سادات حسني است و بازار معتبري در اين محل داير مي شود و اعراب آن حدود، براي معامله گوسفند و ميوه و خواربار به آن جا مي آيند. از خليص به عسفان رفتيم كه در زمين همواري وسط كوه ها واقع شده و چاه هاي آب خوردني دارد. يكي از اين چاه ها به نام عثمان بن عفان (خليفه سوم) معروف است و نيز در مسافت نصف روز راه از خليص پله كاني به نام عثمان وجود دارد كه تنگنايي در ميان دو كوه مي باشد و پلكان سنگفرشي كه از بقاياي بناي كهنه اي است در آن ديده مي شود. و نيز چاهي به نام علي ع ـ وجود دارد و مي گويند كه احداث آن توسط وي صورت گرفته است. در عسفان قلعه كهنه اي هست كه برج معتبري نيز دارد ولي رو به خرابي مي باشد. درخت مقل در اين ناحيه فراوان است. از عسفان به بطن مر يا مرالظهران رفتيم و آن وادي پر آب و گياهي است كه نخلستان هاي فراواني و چشمه آبي دارد كه آن ناحيه را مشروب مي سازد. سبزي و ميوه را از اين محل به مكه مي برند. از اين جا كه گذشتيم برق شوق و مسرت از اين كه به آرزوي خود رسيده ايم در دل ها درخشيدن گرفت.
ورود به مكه
نزديك صبحگاه بود كه به شهر مكه رسيديم و به زيارت خانه خدا يعني محل زندگي ابراهيم خليل و جايي كه پيغمبر ما از آن جا مبعوث گرديد نايل آمديم. از راه دروازه بني شيبه وارد بيت الحرام شديم، خانه اي كه خداوند فرمود: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» كعبه را ديديم كه چون عروسي زيبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكيه داده و مهمانان خدا از هر سوي آن را در ميان گرفته بودند. بعد از انجام طواف ورود و استلام حجر، دو ركعت نماز در مقام ابراهيم بجاي آورده در ميان باب و حجرالأسود كه موضع استجابت دعا است دست بر استار كعبه زديم و از آب زمزم كه به موجب حديث پيغمبر خواص و آثاري بر شرب آن مترتب است خورده، مراسم سعي بين صفا و مروه به جاي آورديم و آنگاه در خانه اي نزديك باب ابراهيم منزل كرديم. سپاس خداي را كه ما را در زمره مهمانان خانه خود قرار داد و توفيق كرامت فرمود كه مشمول دعاي ابراهيم خليل ـ ع ـ باشيم و چشمان ما را به ديدار كعبه و مسجدالحرام و حجر و زمزم و حطيم روشني بخشيد. از عجايب صنع خداوندي است كه شوق وصول به آن امكنه مقدسه را در دل ها نهاده و مهر زيارت آنها را با جان ها در هم سرشته كه هر كس پاي در آن ديار مي نهد ديگر نمي تواند دل بركند و خاطر از هواي آن بپردازد، اين است حكمت باري تعالي و گواه صدق دعاي ابراهيم خليل الرحمن كه شوق ديدار آن ديار در هر نقطه دور دست دامنگير مردم است و هر سختي و مشقتي كه در اين راه نصيب شود سهل و آسان مي نمايد. چه اشخاص ضعيف و ناتوان كه در اين راه مرگ را معاينه ديده و چون به مقصود رسيده اند، چنان خوشحال بوده اند كه گويي هرگز نه مرارتي متحمل شده و نه محنت و مشتقي چشيده اند! آري اين ها همه كار خداست و ترديدي در اين باره نمي توان داشت. و آن كس را كه شرف وصول به اين مقصد داشت داده، خداوند نعمت خود بر او اتمام فرموده و خير دنيا و آخرت مر او را ارزاني داشته كه هر چه شكر گويد بجا باشد و اينك از حق تعالي مي خواهيم تا ما را نيز در زمره كساني قرار دهد كه زيارت شان به درجه قبول رسيده و موجب آمرزيده شدن گناهان گرديده و با دست خالي از اين راه برنگشته باشند. از سفري كه مرحوم محدث قمي به حج رفت (از كتاب جمع پريشان جلد 1صفحه 404 ) :
سفر اول حج : اشاره اي ازگردآورنده كتاب : (مرحوم علامه ) محدث قمي در سال 1318 قمري از نجف اشرف به حج مشرف شد . دقيقا معلوم نيست كه از چه راهي به مكه سفر كرده ولي نحوه بازگشتش را خود توضيح داده است ؛ از جمله اينكه در جده حدود چهل روز در انتظار كشتي بود و اين مدت طولاني را با ناراحتي زياد به سر آورده است . وي در نامه اي خطاب به پدرش – كه به وسيله حجاج قمي كه قبل از او نوبت حركت داشته اند ، به ايران فرستاده ، مي نويسد: فدايت شوم ! اليوم كه جمعه 24شهر محرم الحرام است ، در شهر جده به سلامتي مشغول دعا هستيم و اين جمعه چهارم است كه برما گذشته دراين شهر و ( اين شهر ) بسيار بد آب و هواست ومعلوم نيست كي از اين شهرخراب بيرون خواهيم رفت .كشتي نيست نقدا ، تاكي بيايد . بايد كشتي بنشينيم . درروي دريا سير كنيم تا قريب بيست روز به ايران برسيم : به بوشهر و شيراز و اصفهان و كاشان و قم .چه كنيم ؟ جاي احبا خالي است . مرحوم محدث قمي همچنين در نامه اي به برادرش شيخ مرتضي نوشته است : الان چهل روز است كه در اين شهر جده گرفتاريم ...نه آبي ...نه درختي ...نه بهاري . روزي نيم قران پول آب مي دهيم ؛ نمي شود خورد .از حشرات و چرك لباس نزديك است بميريم . نه مي ميريم كه جانمان خلاص شود ، نه به يك آب و هواي خوبي مي رسيم كه لااقل چشممان باز شود چه بگويم ؟ دنياست .( مفاخر اسلام ، ج 11،ص 50 نيز رك :ص 344، چاپ اول ) سرانجام ، با كشتي به سوي ايران حركت كرد و از راه بوشهر و فارس و اصفهان و كاشان ، به قم بازگشت . در مسير بازگشت ، به اماكن زيارتي شيراز نيز مي رود . اين نكته را در چند جاي آثارش ياد كرده است ؛ از جمله در منتهي الامال د ربحث از فرزندان امام كاظم مي نويسد : ... و اين حقير در سنه هزار و سيصد و نوزده در مراجعت از بيت الله الحرام از شيراز برگشتم در آن بلده ، تربت پاك او (شاه چراغ ) را زيارت كردم واز باطن آن بزرگوار استمداد نمودم .0منتهي الامال ،ج 2،ص 304




نظرات کاربران