سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟ سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟

سلفیان تکفیری چه‌کسانی هستندوچه عقایدی دارند؟

مقاله ای از سعید عدالت نژاد، استادیار بنیاد دائره المعارف اسلامی

سلفيه، در تاريخ فرهنگ اسلامي لقبي معروف براي كساني است كه عقايدشان را به احمد‌بن حنبل (۲۴۱ ه) منسوب مي‌كرده‌اند. [۱] روزگار احمدبن حنبل مصادف بود با شكل‌گيري عصر اول عباسيان (۱۳۲-۲۳۲ ه)، پيدايش حركت‌هاي ديني و سياسي، [۲] بالندگي برخي از علوم اسلامي [۳] و نهضت علمي ترجمه، [۴] انديشه‌هاي سلفيه در قرن هفتم، با طرح مسائل كلامي بي‌سابقه از سوي ابن‌تيميه [۵] (۶۶۱-۷۲۸ه) و شاگردش ابن‌قيم جوزي (۶۹۱-۷۵۱ه)، و در قرن دوازدهم از سوي محمد بن‌عبدالوهاب (۱۱۱۱-۱۲۰۶ه) احيا گرديد. [۶]
در قرن هفتم كه دولت مماليك بر سر كار آمد و قاهره را پايتخت خود قرار داد، [۷] تعاليم مذاهب حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي مورد توجه بود و تصوف و طريقت‌هاي صوفيانه روي در گسترش داشت. [۸] به‌علاوه، حملات مغولان و سقوط بغداد، سبب شده بود تا مركز انديشه اسلامي از آن پس به دمشق و قاهره منتقل شود. [۹] از ميان بحث‌انگيزترين مباحث اين دوره كه ابن‌تيميه به ترديد و مجادله در آنها برخاست بايد به ترديد در اهميت و احترام بيت‌المقدس نزد مسلمانان، شناخت خدا از طريق عرفان و تجربه شخصي و نيز به انتساب مغولان به اسلام و حرمت جهاد با آنان، اشاره كرد. [۱۰] عقايد وهابيت كه در قرن دوازدهم در خارج از قلمرو امپراتوري عثماني و طي توافقي بين محمدبن‌سعود و محمدبن‌عبدالوهاب ظهور كرد، مطابق مذهب حنبلي و افكار ابن‌تيميه بود. شناخت خداوند بدون تخطي از حدود قرآن و حديث، رؤيت خداوند در بهشت و عدم اعتقاد به عصمت نبي از جمله اعتقادات محمد‌بن عبدالوهاب بود [۱۱] تأثير محمدبن‌عبدالوهاب در گسترش انديشه‌هاي سلفيه به نحوي بود كه پيروان وي به پيروي از ابن‌تيميه، خود را سلفيه ناميدند. [۱۲]
بدين ترتيب بايد پيروان سلفيه، از احمدبن‌حنبل تا محمدبن‌عبدالوهاب را مربوط به دوران سلفيان قديم دانست و تجزيه امپراتوري عثماني را آغازي براي پيدايش زمينه‌هاي شكل‌گيري سلفيان جديد. مهم‌ترين مباني كلامي سلفيه را مي‌توان در تبعيت از فهم و روش صحابه تابعان و محدثان قرن دوم و سوم، مخالفت با تأويل‌هاي كلامي - فلسفي در باب آيات قرآن و روايات، ايمان تام به ظواهر نصوص - هرچند معناي آنها فهميده نشود - تقديم نقل بر عقل و توسعه مفهوم شرك و كفر خلاصه كرد. مهم‌ترين جنبه اجتماعي اين گروه نوعي جزم‌گرايي فرقه‌اي است، به نحوي كه فقط پيروان خود را فرقه ناجيه [۱۳] و قوم بر حق مي‌دانند و ديگر گروه‌هاي مسلمان را باطل، گمراه و گاهي كافر و مشرك.
سلفيان قديم و جديد در بسياري از مواضع نظري مشتركند، اما مهم‌ترين وجه تمايز سلفيان جديد كاربرد خشونت و اعتقاد راسخ به انديشه «تكفير» است. اين مقاله با ديدگاهي تحليلي - تاريخي به‌طور خلاصه به وقايع سياسي، فرهنگي مصر پس از عثمانيان يعني از زمان محمدعلي تا دهه هشتاد و سپس با تكيه بر منابع دست اول گروه‌هاي جهادي، به تبيين انديشه‌هاي سلفيان جديد مي‌پردازد. مقاله حاضر درصدد پاسخگويي به اين سؤال است كه چرا گروه‌هايي از مسلمانان انقلابي به «سلفيان تكفيري» نامور شده‌اند.
سقوط امپراتوري عثماني و آغاز تحولات مصر
امپراتوري عثماني [۱۴] پس از شكل‌گيري در اواخر سده ۱۴ ميلادي در نواحي مرزي آناتولي، در زمان سليمان اول (۱۵۲۰-۱۵۶۶ م) به اوج قدرت خويش دست يافت اما پس از آن به سبب آشفتگي اوضاع اقتصادي، سياسي و فرهنگي، رفته‌رفته در سده ۱۷ و ۱۸ رو به ضعف و زوال نهاد؛ [۱۵] شورش‌هاي مذهبي و اجتماعي و تأسيس برخي حكومت‌هاي خودمختار محلي و رواج انديشه‌هاي نوخواهانه و اجراي پاره‌اي اصلاحات حقوقي، مدني و سياسي [۱۶] آغازيدن گرفت. قبول بعضي پيمان‌ها [۱۷] و وقوع جنبش‌هاي تجزيه‌طلبانه در سده‌هاي ۱۸ و ۱۹، سبب جدا شدن سرزمين‌هاي بسياري از امپراتوري عثماني شد. [۱۸] كشورهاي آفريقايي به علت روابط نزديك با اروپاي جنوبي، دوري از مراكز اسلام و نفوذ اروپاييان، از نخستين نواحي عربي جدا شده از امپراتوري عثماني بودند. [۱۹] شمال آفريقا يعني مصر و مغرب عربي (سرزمين‌هاي غربي مصر تا اقيانوس اطلس شامل ليبي، تونس، الجزاير و مراكش) به لحاظ سياسي از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. اين منطقه مهم اسلامي از آغاز اسلام تا زمان خلافت عثمانيان حوادث مهمي را از سر گذرانده است. [۲۰] اسلام از دروازه مصر وارد آفريقا شد و مصر همواره كانون پرورش انديشمندان مذهبي اهل سنت و حافظ ميراث ادبي و فرهنگي اعراب بوده است. [۲۱] حكومت مستقل مصر كه توسط محمدعلي (۱۸۰۵م) آغاز شده بود تا ۱۹۵۲ ادامه يافت. در اين زمان اوضاع آشفته داخلي و خارجي حكومت ملك فاروق، [۲۲] زمينه را براي كودتاي نظاميان به رهبري سرلشكر محمد نجيب و سرهنگ جمال عبدالناصر [۲۳] فراهم و ملك فاروق را در ژوئيه ۱۹۵۲ ناچار به استعفا كرد. [۲۴]
در پي اصلاحات نظامي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اداري محمدعلي، [۲۵] انديشه‌هاي نويني در مصر پديد آمد و زمينه مساعدي براي فعاليت‌هاي روشنفكرانه ديني، اجتماعي و سياسي افرادي چون سيدجمال‌الدين اسد‌آبادي (۱۸۳۹-۱۸۹۷)، محمد عبده (۱۸۴۹-۱۹۰۵)، رشيدرضا (۱۸۶۵-۱۹۳۵)، سيدقطب (۱۹۰۳-۱۹۶۶) و حسن البناء (۱۹۰۶-۱۹۴۸) در واكنش به روند سكولار شدن جامعه مصر در اين دوره فراهم شد. [۲۶] احساس از دست رفتن هويت اسلامي جامعه مصر در روند تغييرات اجتماعي - سياسي، مهم‌ترين انگيزه اين اشخاص بود. از ميان همه احزاب، انجمن‌ها و نهضت‌هاي اسلامي اين دوره جماعت اخوان‌المسلمين كه در ۱۹۲۸ تشكيل شد و به تعبير برخي رهبران آن نهضتي سلفي [۲۷] است، اهميت فوق‌العاده دارد. درباره اين احزاب در منابع مختلف به اندازه كافي بحث شده است. [۲۸] اما تكيه اصلي اين مقاله بر معرفي رويه گروه‌هايي است كه از «اخوان» جدا شدند و براي احياي هويت اسلامي جامعه مصر به خشونت‌هاي ديني دامن زدند.
آغاز خشونت‌ها به نام دين در مصر
ظهور گروه‌هاي سلفي در مصر كه گاهي گروه‌هاي «رفض» اسلامي [۲۹] خوانده مي‌شوند، مربوط به اواخر دهه بيست تا دهه هشتاد ميلادي است. اهداف عمده اين گروه‌ها را، كه بعدها در ديگر كشورهاي عربي و نيز مناطقي مثل پاكستان و افغانستان هواداراني پيدا كردند، بايد در اين موارد خلاصه كرد: اصلاح جوامع مسلمان، احياي عظمت مسلمين، اتحاد سرزمين‌هاي عربي و بازگشت به خلافت عثماني از طريق تمسك به قدرت و در مواردي به خشونت. [۳۰] اولين گروهي كه از اخوان المسلمين جدا شد و رويه خشونت‌آميز اختيار كرد، سازمان «شباب محمد» بود. اين سازمان كه به صورت مستقل از نيمه دوم دهه چهل وارد عمل شده بود، نقراشي پاشا را ترور كرد. سپس در همان دهه، گروه‌هاي ديگري ظهور كردند كه همگي متكي بر حربه «تكفير و جهاد» و پيرو انديشه‌هاي اخوان المسلمين بودند. در ۱۹۵۸ نبيل بُرعي از اعضاي اخوان، گروه «شباب مسلم» را تشكيل داد. در ۱۹۷۳ «تنظيم الجهاد» را علوي مصطفي و «تنظيم الفنيه العسكريه» را صالح سَرِيه بنا نهادند. يحيي هاشم نيز در ۱۹۷۵ سازماني تأسيس كرد كه معتقد به جهاد مسلحانه عليه حكومت بود. سپس «تنظيم التكفير و الهجره» به رهبري شكري احمد مصطفي در ۱۹۷۷ و «جماعه الجهاد الاسلامي» به دست محمد عبدالسلام فرج در ۱۹۷۹ ايجاد شد. [۳۱]
پيدايش حركت‌هاي اسلامي معاصر با شعار «لاحاكميه الالله» در مصر آغاز شد. اين شعار كه در انديشه اخوان المسلمين و ديگر گروه‌هاي ديني، شكل يك اصل اعتقادي استوار به خود گرفته بود، موجب بروز خشونت‌ها و تندروي‌هايي شد. نتيجه عملي اين شعار آن بود كه جماعت‌هاي ديني، زبان به تكفير اعضاي جامعه گشودند و معتقد شدند با دست يافتن به قدرت در جامعه مي‌توانند حاكميت خداوند را مستقر كنند. گروه صالح سريه از نخستين جماعت‌هايي بود كه اين انديشه را پي گرفت. پس از آن، شكري مصطفي در كنار انديشه حاكميت، به طرح ايده جديد «هجرت» [۳۲] پرداخت. هجرت از «دار الحرب» «دار الكفر» به «دار الاسلام»، با هدف كسب آمادگي براي جهاد و دستيابي به قدرت مطرح شد. جماعت اسلامي جهاد نيز از گروه‌هايي بود كه در امتداد انديشه‌هاي صالح سريه حركت مي‌كرد و جهاد عليه حكومت كافر را هدف اصلي اين سازمان مي‌دانست. [۳۳]
شناخت ولو كوتاهي از هر يك از اين رهبران مي‌تواند ما را به انديشه‌هاي سلفيان جديد نزديك‌تر كند. صالح سريه در شهر حيفا، از نواحي فلسطين به دنيا آمد و در ۱۹۷۱ در قاهره در رشته روان‌شناسي تربيتي دكتري گرفت. وي مدتي را به دليل همكاري با حزب التحرير الاسلامي در زندان بود. در ۱۹۷۳ تنظيم الفنيه العسكريه را تأسيس كرد و در ۱۹۷۵ به اتهام اقدام عليه نظام حكومتي مصر، اعدام شد. [۳۴] شكري مصطفي در يكي از دورافتاده‌ترين نواحي كوهستاني حوالي اسيوط، در منطقه‌اي كه محل امني براي قاچاقچيان اسلحه و مواد مخدر محسوب مي‌شد، متولد و در همان‌جا دوران كودكي و جواني خود را گذراند. او تحصيلاتش را در رشته كشاورزي ادامه داد و در همين دوران بود كه به علت انتشار اعلاميه‌هاي اخوان المسلمين به زندان افتاد و در ۱۹۷۷ در زندان اقدام به تشكيل گروه كرد. وي در ۱۹۷۸ به اعدام محكوم شد. [۳۵] محمد عبدالسلام فرج در بُحَيره، حوالي قاهره، متولد و بزرگ شد. او از دانشكده مهندسي برق قاهره فارغ‌التحصيل شد و به گروه‌هاي سرّي اسلامي پيوست. او با تعدادي از دوستانش در ۱۹۷۹ گروه جهاد اسلامي را بنيان نهاد. محمد سالم الرِّحال اردني، دانشجوي الازهر، كمال سعيد حبيب، فارغ‌التحصيل دانشكده اقتصاد، محمد راشد، دانشجوي دانشكده كشاورزي قاهره، نعيم عبدالفتاح، تاجر شهر بولاق، از افرادي بودند كه در شكل‌گيري سازمان جهاد اسلامي نقش داشتند. اين گروه معتقد بود همه حاكمان جوامع اسلامي كافرند و بايد آنها را كشت. آنها پس از ترور انور سادات در ۶/۱۰/۱۹۸۱ حدود ۹ اقدام خشونت‌بار ديگر، با استفاده از سلاح گرم در قاهره و برخي نواحي آن صورت دادند. [۳۶]
از كاوش در احوال رهبران و اعضاي اين گروه‌ها و توجه به شرايط نابسامان مصر نكات مهمي مي‌توان نتيجه گرفت كه در پديد آمدن خشونت‌هايي به نام دين مؤثر بوده است. اول اين كه محل زندگي اين افراد، اغلب روستاهاي كوچك و حومه شهرهاي بزرگي چون قاهره است. اين مناطق به علت فقر و كمبود امكانات زندگي و دوري از مراكز خدماتي، مراكز حاشيه‌اي محسوب مي‌شود كه محدوديت‌هاي زيادي را در مسائل تربيتي، فرهنگي و اقتصادي به خود ديده است. دوم غالب رهبران و اعضاي اصلي جنبش‌هاي سلفي را دانشجويان و فارغ‌التحصيلان رشته‌هاي فني مهندسي و رشته‌هاي غير علوم اسلامي تشكيل مي‌دادند، نه دانشجويان علوم اسلامي. اين وضع در گروه‌هاي سلفي بعدي و رهبران آن مثل القاعده، بن لادن و ايمن الظواهري نيز ديده مي‌شود. بنابراين مي‌توان گفت شناخت آنان از اسلام در واقع بيشتر مكانيكي و ظاهري بوده و تمسك آنان به پاره‌اي از آموزه‌هاي ديني با هدف احراز هويت و به دست آوردن قدرت سياسي همراه بوده است. نكته سوم، اهميت نقش زندان‌ها در گسترش جنبش‌هاي تكفيري و گسترش خشونت‌ها را نبايد ناديده گرفت. ترورهاي انجام شده توسط بخش زيرزميني اخوان‌المسلمين، بازداشت‌هاي گسترده دوران ناصري [۳۷] و اوج‌گرفتن خشونت‌هاي سياسي و اجتماعي در گروه‌هاي اسلامي پس از دهه هفتاد، [۳۸] هريك به تنهايي كافي بود تا چندين هزار نفر از متهمان سياسي را روانه زندان‌ها كند. در حقيقت زندان، محل مناسبي براي آشنايي و تبادل نظر رهبران و گروه‌ها با يكديگر و مكاني براي تشكيل گروه‌هاي سرسخت‌تر، به‌منظور غلبه بر نظام حاكم محسوب مي‌شد.
تصميمات و برنامه‌هاي سياسي اقتصادي دولت در دهه هفتاد نيز نقش بسيار قابل‌توجهي در دامن زدن به نارضايتي‌ها و ايجاد خشونت ديني داشت. علاوه بر پيامدهاي جنگ ۱۹۶۷، سياست درهاي باز اقتصادي در ۱۹۷۴ و صلح با اسرائيل در ۱۹۷۹ از جمله اين تصميم‌هاست. شرايط نامطلوب اقتصادي حاصل از سياست درهاي باز، با شكست مصر در جنگ وخامت بيشتري پيدا كرد. سرانجام پس از صلح مصر با اسرائيل، مبارزه سازمان‌يافته با نظام، از جانب گروه‌هاي اسلام‌گراي سلفي، شكل يك تكليف واجب ديني به خود گرفت. [۳۹]
اصول اعتقادي سلفيان جديد
تحليل اصول اعتقادي سلفيان جديد، در اينجا براساس ميثاق‌نامه‌هاي اين گروه‌ها در دهه ۷۰ و ۸۰ ميلادي است. اين ميثاق‌نامه‌ها كه از جانب رهبران و براي تبيين خط‌مشي سياسي، عقيدتي گروه‌ها صادر مي‌شدند به‌همراه دفاعيه‌هاي اعضاي گروه‌هاي مذكور در دادگاه‌هاي نظامي مصر، در مجموعه‌اي دو جلدي با عنوان النبي المسلح گردآوري شده است. [۴۰] جلد اول با عنوان فرعي الرافضون، با مقدمه‌اي كوتاه و تحليلي درباره علل شكل‌گيري انديشه تكفير و خشونت ديني، از سيداحمد رفعت آغاز مي‌شود. پس از آن، متن اصلي ميثاق‌نامه‌هاي سرّي گروه‌هاي اسلامي دهه هفتاد، بدون هيچ‌گونه تحليلي ارائه شده است. در جلد دوم با عنوان فرعي الثائرون، پس از تحليل مفهوم «اسلام اعتراضي» ميثاق‌نامه‌هاي اصلي سلفيان دهه هشتاد، به همرا دفاعيه‌هاي آنان در دادگاه‌هاي نظامي مصر، ارائه شده است. اين كتاب، مهم‌ترين مرجع موثق درباره مباني و انديشه‌هاي گروه‌هاي اسلامي است كه از طريق آنها مي‌توان به تبيين اهداف، علل ظهور و انتشار اين نهضت‌ها در دهه‌هاي اخير و تأثيرات آن بر حيات سياسي اجتماعي مصر و ديگر كشورهاي عربي و اسلامي پي برد.
در اين قسمت، به بيان مهم‌ترين آرا و نظريات سلفيان جديد ذيل پنج ويژگي بارز آنان مي‌پردازيم تا معلوم شود، چرا جماعت‌هاي سلفي جديد، به سلفيان تكفيري مشهور شده‌اند.

۱. تبعيت از سلف صالح. سلفيان قديم، خود را مقيد به تبعيت از سلف صالح مي‌دانستند و سلف صالح در نظر ايشان، محدود به صحابه و تابعين، يا پيروان ايشان مي‌شد. در حالي كه سلفيان جديد، مرز زماني و عقيدتي صحابه و تابعين را شكسته و افكار خود را بيشتر به افكار و آراي ابن حنبل و ابن تيميه مستند ساخته‌اند. اعاده خلافت اسلامي از پيامدهاي اعتقاد به انديشه پيروي از سلف است. خلافت از نظر ايشان موجب حراست از دين و دنيا مي‌شود و اين امر با اصل «الانقلابيه» تحقق‌يافتني است. اين اصل به معناي طرد كامل جوامع جاهلي است. به موجب اصل الانقلابيه، كه به معناي ايجاد تغيير در عرصه‌هاي مختلف زندگي است، همه سازمان‌ها و جوامع ملي و بين‌المللي امروزي به دليل اتخاذ مباني غيراسلامي در حوزه‌هاي اعتقادي، اخلاقي و تشريعي، جاهلي به‌شمار آمده شايسته طرد تلقي مي‌شوند. [۴۱]
كمال السعيد حبيب، از رهبران الجهاد، در ميثاق‌نامه «الاحياء الاسلامي»، تاريخ اسلام را از جهت وابستگي جامعه به اسلام و بهره‌گيري نظام حاكم از دستورات الهي، به چهار مرحله تقسيم مي‌كند. [۴۲] وي در اين تقسيم‌بندي، جامعه دوره خلفاي راشدين را به‌عنوان مرحله اول و نمود كاملي از نظام زنده اسلامي مي‌داند. در مرحله دوم، نخستين گسست‌ها بين جامعه و روش اسلام بروز كرد و رهبري سياسي از رهبري فكري جدا شد و تحول حقيقي جامعه به سوي جاهليت، كه همان تبديل خلافت به سلطنت بود آغاز شد. در مرحله سوم، كه پس از سقوط خلافت عثماني آغاز مي‌شود، جامعه به‌كلي از روش و انديشه اسلامي فاصله گرفت؛ و دوره‌اي كه ما اكنون در آن زندگي مي‌كنيم، مرحله چهارم تاريخ اسلام است كه گروه‌هايي از مردم فرياد بازگشت به جامعه اسلامي را سر مي‌دهند. [۴۳] وي مي‌گويد: «ما خواهان بازگشت به بهترين مرحله تاريخ هستيم، روزگار هماهنگي بين جامعه و اسلام، دوره تلاش براي نجات عالَم از انديشه‌هاي جهل و جاهليت. ما بايد به اسلام خالصي كه بشريت چهارده قرن پيش در آن مي‌زيست، بازگرديم». [۴۴] بنابراين، بازگشت به اسلام زمان پيامبر و صحابه و تبعيت كردن از ايشان در همه شئون زندگي، تنها راه احياي اسلام تلقي مي‌شود. در سخن از جامعيت و شمول اصل «پيروي از سلف» در انديشه سلفيه، گفتني است كه ايشان بر اين نظرند كه با اجراي شيوه‌هاي آموزشي و اعمال اسلوب‌هاي نظامي و قضايي دوران سلف در عصر حاضر، مي‌توان اسلام را احيا كرد. در ادامه مقاله به مواردي از اين دست به صراحت اشاره خواهد شد.
صالح سريه در مقدمه رساله الايمان، [۴۵] كاربرد روش‌هاي عقلاني و فلسفي در فهم كتاب و سنت و گسترش فرق و مذاهب سياسي پس از عصر خلفاي راشدين را نتيجه دور شدن از مسير سلف در فهم كتاب و سنت و اختلاف دانشمندان در مسائل اعتقادي مي‌داند، اختلافاتي كه بيشتر حول محور صفات خدا و تأويل آنها، مسئله قضا و قدر، قضيه خلق قرآن و مرتكب گناه كبيره رخ داد. [۴۶] صالح سريه حتي در مسائل تفسير و علوم قرآن نيز معتقد به پيروي از سلف است. او توصيه مي‌كند كه بين انسان و قرآن نبايد هيچ «مانعي» باشد بلكه بساطت و سادگي قرآن، وجود هرگونه تفسيري را نفي مي‌كند. [۴۷] وي تفاسير فقها و صوفيه را نمي‌پذيرد، چه بر اين باور است كه ايشان اسرار و رموزي را براي آيات قرآن بيان مي‌كنند كه با ظاهر آنها تناسب ندارد. وي تفسيري را مي‌پذيرد كه مبتني بر زبان عربي ساده، احاديث نبوي يا منطبق بر فهم عصر اول باشد. [۴۸] وي معتقد است: «در تفسير حقيقي قرآن بايد به تنفيذات و فهم عصر اول به دليل دسترسي آنان به نقل صحيح اعتماد كنيم و براي اين منظور تفسير ابن‌كثير بهترين تفسير است». [۴۹]
در انديشه شكري مصطفي، ديگر رهبر سلفي، تبعيت از سلف صالح منحصر به امور اعتقاد نيست بلكه در امور نظامي هم بايد تابع سلف صالح بود. وي با تكيه بر تعدادي از احاديث منقول از پيامبر، كه معناي ظاهري آن حاكي از كاربرد شمشير در جنگ بين مؤمنان و كفار است و با كنايه زدن به ابزارهاي جديد جنگي سعي دارد اثبات كند كه بنابر سخن پيامبر، مؤمنان بايد در جنگ‌ها از ابزارهاي ابتدايي استفاده كنند. به نظر مي‌رسد روش ظاهرگرايي در فهم متون و تبعيت محض از سلف صالح باعث شده تا شكري از وجود بعضي كلمات نظير «الخيل، إرموا و إركبوا، رباط الخيل، السهام، الصف، السيف، النبل» در متون اسلامي، چنين برداشتي داشته باشد. [۵۰] در واقع شكري از يك طرف تصور كرده كه چون در جنگ‌هاي الكترونيكي و پيشرفته امروزي جايي براي اسب و تير و شمشير و صف بستن نيست و از آنجا كه زبان عربي و توانايي پيامبر در سخنوري، اين امكان را ايجاد مي‌كرد كه پيامبر كلمه عربي «اسلحه» را جايگزين اين كلمات كند، پس مي‌توان نتيجه گرفت كه مراد اين متون از جنگ، همان جنگ‌ها به سبك قديم است. [۵۱] او حديثي از پيامبر نقل مي‌كند كه: «نظام جنگي دو لشكر همانند نظام قديم، يعني «نظام صف» خواهد بود. لشكرها مقابل يكديگر صف مي‌بندند آن‌چنان كه براي نماز مرتب مي‌شوند». پس از آن تأكيد مي‌كند كه نظام صفي، مناسب جنگ‌ها و سلاح‌هاي جديد نيست. [۵۲]
محمد عبدالسلام فرج، رهبر جماعه الجهاد، رساله الفريضه الغائبه را براساس فتاوي ابن تيميه (۷۲۸ ه) و تفسير ابن‌كثير (۷۴۴ ه) نگاشت. فرج در اين رساله با تكيه بر احاديث منسوب به پيامبر اكرم و غالباً رواياتي منقول از ابوهريره و ابن عباس و گاهي با استناد به آراي كلامي ائمه چهارگانه اهل سنت سعي مي‌كند پاي‌بندي خود را به اسلافش نشان دهد. فرج مهم‌ترين سخنانش را در ذيل موضوعاتي مثل «دارالكفر و دارالاسلام، ارتداد حاكمان عصر، مقايسه بين حاكمان مغول و حاكمان عصر، حكم كمك به افراد مرتد، حكم مسلمانان فراري از لشكر تاتار، احكام جنگ با مغولان، مجازات ترك جهاد و شبهات فقهي درباره جهاد با مغولان» مطرح كرده است. [۵۳] محور سخن در همه مباحث فوق «كفر و جهاد با كفار» است. عبدالسلام فرج با تكيه بر آراي ابن‌تيميه و ابن‌كثير، مقايسه‌اي بين مغولان و حاكمان عصرش انجام مي‌دهد. وي معتقد است مغولان، علي‌رغم اقرار به اسلام و شهادتين، از اجراي احكام الهي سر باز مي‌زدند، به مسلمانان و سرزمين‌هاي اسلامي هجوم مي‌بردند و رهبرانشان و حاميان آنها افرادي منافق، زنديق و بدعت‌گذار بودند. به نظر فرج هركس از اوامر جاهلانه و سنت‌هاي كافرانه مغولان پيروي كند، از دوستان آنها خواهد بود، اگرچه مسلمان باشد. وي پس از وصف مغولان مي‌گويد: آيا اين صفات همان صفات حاكمان امروز و حاميان و اطرافيانشان نيست؟ [۵۴]
۲. تمسك به ظواهر نصوص قرآن و سنت. از مهم‌ترين مباني عقيدتي سلفيان قديم، پيروي از ظاهر نصوص قرآن و سنت و مخالفت با تأويل و تفسير بود. سلفيان جديد نيز با تكيه بر معناي ظاهري متون ديني و فارغ از هرگونه تفسير و تأويلي به توجيه فعاليت‌ها، احكام شرعي و تكاليف خود مي‌پردازند. آنان در روش بيان خود با به‌كارگيري فراوان آيات قرآن و بدون توجه به ارتباط منطقي آيات محكم يا متشابه بودن آنها يا شأن نزول خاص هر آيه، در ترسيم چهره واقعي اسلام، چنان كه خود مي‌پندارند، مي‌كوشند. براي اثبات اين ادعا به گزارش نمونه‌اي در انديشه‌هاي هر يك از رهبران گروه بسنده مي‌كنيم.
صالح سريه معتقد است يكي از عواملي كه سبب تعمق و ژرف‌نگري در مسائل ديني شد، روش‌هاي عقلي بود. روش‌هاي عقلي در فهم كتاب و سنت فقط بعد از ورود فلسفه يوناني، هندي و فارسي به زبان عربي، باب شد؛ در حالي كه صحابه مطالب و مسائل ديني را با ايمان و تسليم و بدون تعمق و تحقيق مي‌پذيرفتند. [۵۵] وي ملائكه، شياطين و جن را متعلق به عالم غيب مي‌داند كه دانش انسان، افزون‌تر از آنچه در كتاب و سنت وجود دارد، بدانها نمي‌رسد. بحث كردن از اين مطالب، خارج از حيطه كتاب و سنت، باطل و بي‌فايده و بدعتي شايسته مبارزه است. [۵۶] از نظر صالح سريه، يكي از مشكلاتي كه پس از قرن سوم تا زمان حال گريبانگير علماي اسلام شده، غفلت از سخنان رسول‌ا… و اعتماد به رأي رجال دين است. [۵۷] او آثار فقها، اصوليان، مفسران و صوفيان را مملو از احاديث موضوعي (جعلي) مي‌داند و راهي كه براي خروج علوم اسلامي از اين انحطاط پيش‌پا مي‌نهد، فقط بازگشت به احاديث پيامبر (ص) است: [۵۸] «نمي‌توان به اسلام حقيقي بازگشت مگر با رجوع به قرآن و حديث نبوي. كتاب و سنت به شعاري بي‌معنا تبديل شده است؛ زيرا افرادي كه اين شعار را مي‌شناسند كاملاً از سنت غفلت كرده‌اند. ما ناچاريم كتاب و سنت را در كنار هم مطالعه كنيم و سيره را به‌عنوان الگو آموزش دهيم». [۵۹]
شكري مصطفي، رهبر جماعه التكفير و الهجره، در «ميثاق‌نامه خلافت» [۶۰] معناي «حق و باطل» را چنين تبيين مي‌كند. خداي تعالي براي نصرت دينش، صراط مستقيم را قرار داد و تقديري بهتر از اين نبود. خداوند همه اشيا را به حق آفريد و هر دستوري كه داد نيز برحق بود. او در هيچ كار باطلي وارد نشد و هيچ‌يك از فرمان‌هاي او بيهوده نيست. شكري سپس براي تأييد سخنانش آيات زير را مي‌آورد. [۶۱] «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار»؛ [۶۲] «ما خلقنا هما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون»؛ [۶۳] «هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربي حقا»؛ [۶۴] «ان وعد‌ا… حق»؛ [۶۵] «كذلك حقت كلمت ربك علي‌الذين فسقوا انهم لا يومنون». [۶۶] شكري در ادامه بحث «حق و باطل»، با بيان معاني لغوي، اصطلاحي، قدري و تكليفي «حق»، به سخن گفتن از تلاوت قرآن مي‌پردازد. [۶۷] تلاوت قرآن از نظر او امري است به‌حق و براي حق، زيرا شنونده را از شرايط و وقايع آينده مطلع مي‌كند. تلاوتي كه شنونده را از آينده آگاه نكند بي‌فايده است. شكري با اعتقاد به وعده‌هاي الهي درباره نصرت مؤمنان و غلبه نظامي بر كافران به وسيله ابتدايي‌ترين ابزارهاي جنگي، هرگونه تأويلي در اين زمينه را رد مي‌كند. او وجود سلاح‌هاي جديد را به ديده انكار مي‌نگرد و با تكيه بر رواياتي منقول از پيامبر، از نبرد بزرگي بين مؤمنان و كافران در آخر الزمان خبر مي‌دهد و معتقد است اين نبرد نيز با ابزارهاي جنگي زمان پيامبر اتفاق مي‌افتد. او با تفسير شمشير و سنگ، به بمب و توپ نظامي، مخالف است و برخلاف ديگران دجال را نماد شر، عيسي را نماد خير و يأجوج و مأجوج را نماد قحط نمي‌داند. وي مي‌گويد نبايد اسب‌هايي را كه پيامبر حتي از رنگشان در آخرالزمان خبر داده، به تانك تعبير كرد. [۶۸] شكري با تمسك به معناي لفظ «اُمي» در آيه «هو الذي بعث في الاميين رسولا…» [۶۹] مي‌گويد: «پيامبر «امي»، پيشاپيش اين امت قرار دارد، بهترين امتي كه برگزيده شده تا قرآن كريم را بيان كند. كساني كه مي‌خواهند لفظ «الاميه» را به غير از معناي ظاهري آن تأويل كنند، بدانند كه ما امت «امي» هستيم؛ نه نوشتن مي‌دانيم و نه حساب كردن. معناي لفظ «الاميه» در كتاب‌هاي لغت، ناتواني از نوشتن و حساب است، چنان‌كه در القاموس المحيط بيان شده: «امي» كسي است كه نمي‌نويسد، يا از روز تولد نوشتن نياموخته و هم‌چنان برهمين حال باقي مانده است. » [۷۰]
۳. تأكيد بر نقل و مخالفت با علم و دانش جديد سلفيان براي عقل و تفسير عقلي به معناي جامع كلمه، شامل همه دانش‌هاي جديد، اهميتي قائل نيستند و به لحاظ روشي منقولات ديني و احكام شرعي را بر داده‌هاي علمي و عقلي مقدم مي‌دارند. در نظر آنان علم و عقل هنگامي مفيدند كه در جهت شرع باشند. به عبارت ديگر، علوم مختلف بايد انسان را براي آخرت و انجام امور معنوي آماده كند. در اين ديدگاه، دانش‌هاي عقلي بشري «فتنه» اند، زيرا انسان را از خداوند بي‌نياز مي‌كنند؛ قبل از هر چيز، عبادت و پرستش خداوند اهميت دارد و پس از آن تعلم و تعقل در حد ضرورت.
حاصل كاوش در نظرات و آراي صالح سريه، چيزي جز تثبيت و تقويت مبناي فوق نيست. وي با تأكيد بر اين‌كه يكي از اصول اسلام، ايمان به تقدير است (يعني هر خير و شري كه به انسان مي‌رسد به خواست خداوند است)، مي‌گويد: پس از قرون سه‌گانه نخست، اعتقادات مسلمانان به سمت بحث‌هاي فلسفي درباره جبر و اختيار كشيده شد ولي ما اين جدل بيزانسي يا عقل يوناني را كه مسلمانان را به فرق مختلف تقسيم كرد نمي‌پذيريم، چراكه انسان در هر دو حالت جبر و اختيار بايد دستورات الهي را اجرا كند. [۷۱] در پرتو همين مبنا، معيار درست در تفسير قرآن و چگونگي ايمان به آخرت نيز توصيف مي‌شود: «تفسير حقيقي قرآن اين است كه كلمات متشابه يا آياتي را كه داراي موضوع واحدند، گرد آوريم، يعني تفسير قرآن با قرآن». [۷۲] صالح سريه در هيچ‌يك از مسائل معرفتي و ديني، جايگاهي براي تعقل و انديشه منطقي قائل نيست: «مراد از ايمان به آخرت، قانع‌سازي منطقي نيست، زيرا قانع‌سازي منطقي و استدلال علمي ايمان ناميده نمي‌شود و صاحبش را از كفر خارج نمي‌كند. ايمان به آخرت يعني يقين كردن به حقيقت بهشت و جهنم». [۷۳]
شكري مصطفي نيز به تقدم نقل بر عقل، پاي‌بند است. شكري از علم، تعبير به «فتنه» مي‌كند و علم را سبب سركشي و طغيان و بي‌نيازي بشر معرفي مي‌كند. شكري تفسير سوره علق را كه اولين‌بار بر پيامبر نازل شده، ناظر و بيانگر سير شكل‌گيري اين فتنه مي‌داند. از ديدگاه وي، خداوند در اين سوره با نام خويش «اقرا باسم ربك»، بندگان را به يادگيري چيزهايي كه منجر به عبادتش شود فرا مي‌خواند «علم الانسان ما لم يعلم» ولي بندگان به واسطه فتنه علم، از عبادت و پيمودن مسير حق منحرف شدند: «كلا ان الانسان ليطغي ان رءاه استغني». [۷۴] او تصريح مي‌كند علمي كه خداوند براي بشر قرار داده تا طغيان نكند و دانشي كه پيامبر بر هر مسلماني واجب كرده همانا دانش آخرت است و مقصودش عبادت پروردگار. [۷۵] شكري مصطفي با تأكيد بر سيره پيامبر، پرداختن به هرگونه دانشي را نافع نمي‌داند و مسلمانان را فقط به بندگي و عبادت الهي فرا مي‌خواند. او علم‌آموزي را به نحوي مي‌پذيرد كه قطعاً به سود آخرت باشد: «محمد و اصحابش كه شب‌ها را به عبادت و روزها را به تلاش در راه خدا مي‌گذراندند، آيا نمي‌توانستند به دانش طبيعيات و رياضيات، كاوش در فضا و يا ساختن تمدن جديد بپردازند». [۷۶] «من معتقدم مسلمانان در درجه اول، قبل و بعد از هر چيز، بندگان خدا هستند. علم و دانش‌اندوزي نزد مسلمانان براي نفس علم نيست، بلكه آنان از اين طريق خودشان را براي آخرت آماده مي‌كنند نه دنيا. اينان به قدر ضرورت مي‌آموزند، چراكه يادگيري بيش از ضرورت، براي غيرخدا خواهد بود». [۷۷]
شكري مصطفي در «ميثاق‌نامه خلافت»، جايي كه خبر از پيروزي‌هاي نظامي آينده مسلمانان مي‌دهد، حديثي را از پيامبر نقل مي‌كند. مفهوم حديث اين است كه «جنگي بين مسلمانان و روميان روي مي‌دهد كه سه شبانه‌روز به‌طول مي‌انجامد و هيچ‌يك از طرفين، غالب نمي‌شوند تا اينكه در روز چهارم، پيروزي نصيب مسلمانان مي‌شود.» [۷۸] آنگاه شكري با شعف مي‌گويد: «وسايل برقي و سلاح‌هاي جديدي كه شب و روز را تشخيص نمي‌دهند، كجايند؟ خودروهاي جنگي، دستگاه‌هاي الكترونيكي و ابزارهاي خبررساني و اطلاعاتي كجايند؟» [۷۹]
عبدالسلام فرج نظر برخي را كه معتقدند طلب علم هم نوعي جهاد است، نمي‌پذيرد و تنها امر واجب را «جهاد و قتال» مي‌داند. او از علم به «اقل السنن و المستحبات» تعبير مي‌كند و تقابل علم و جهاد را تقابل واجب عيني و «واجب كفايي» مي‌داند. [۸۰] وي مجاهدين غير دانشمند بسياري را كه از زمان پيامبر تاكنون سبب عزت و نصر اسلام شده‌اند، بر دانشمندان الازهر برتري مي‌دهد؛ چراكه بر اين نظر است كه هنگام هجوم ناپلئون به مصر، دانش علماي الازهر سودي نبخشيد، پس برنده‌ترين سلاح براي رويارويي و مقابله با كفار، جهاد است، نه علم. وي درصدد تحقير قدر و ارزش علم و علما نيست بلكه نظرش اين است كه نبايد فرايض الهي را با پرداختن به اموري مثل طلب علم، ترك كرد. فرج سخنش را با آيه چهاردهم سوره توبه [۸۱] به پايان مي‌برد. [۸۲]
۴- توسعه معنايي و مصداقي شرك و كفر: مهم‌ترين و مؤثرترين مبناي كلامي سلفيان جديد، توسعه معنايي و مصداقي كفر است. آنها به‌قدري داير كفر را گسترده‌اند كه هركسي غير از خودشان را دربرمي‌گيرد. اينان انجام هر امري را كه مانع عبادت الهي باشد، كفر قلمداد مي‌كنند حتي اگر اين امر، پيشرفت در زمينه‌هاي مختلف علمي، نظامي، فرهنگي، اقتصادي يا برخورداري از نعمت‌هاي مادي باشد. تفكر سلفي با الهام از شرايط و امكانات زندگي زمان پيامبر، معتقد است مسلمانان امروز نيز بايد به همان شيوه و در سطح امكانات عهد رسول‌الله (ص) زندگي كنند، چه، بيشتر از آن اندازه كفر است.
شرك و كفر نزد سلفيان قديم، بيشتر گونه‌اي از عبادات و عقايد فردي بود، مثل توسل به اوليا، نذر، شفاعت، زيارت قبور، ولي شرك و كفري كه سلفيان جديد به آن معتقدند و از آن به «كفر جديد» تعبير مي‌كنند، تقريباً همه شئون زندگي اجتماعي و مدني شخص را دربرمي‌گيرد. در نظر سلفيان جديد پيروي از انديشه‌هاي نو يا گرويدن به مكاتب فكري و فلسفي [۸۳]، عضويت در احزاب سياسي، [۸۴] اشتغال در ادارات و سازمان‌هاي دولتي چنانچه در جهت اهداف و منافع گروه‌هاي سلفي نباشد [۸۵] و انجام برخي از مراسم و آيين‌هاي مذهبي و ديپلماتيك، [۸۶] از اعمال مشركان و كافران به حساب مي‌آيد. سلفيه، همه دولت‌هاي اسلامي از جمله دولت مصر را كافر مي‌داند [۸۷] و هرگونه حمايت از دولت يا همكاري با آن [۸۸] و حتي اجراي قوانين دولتي [۸۹] را ممنوع كرده است. در واقع انديشه‌ها و آراي سلفيان، اين نكته را تصديق مي‌كند كه حربه تكفير، جوازي است براي انجام هرگونه عمليات جهادي.
گفتني است كفري كه سلفيه ديگران را به آن متهم مي‌كند، كفر اكبر است. شرك يا كفر اكبر، حكمي است كه به موجب آن، فرد متهم، از دين اسلام خارج مي‌شود و اصطلاحاً «مرتد» نام مي‌گيرد. اين حكم تبعات سنگين‌تري غير از خروج از اسلام دارد كه آنها را از رساله الايمان صالح سريه نقل مي‌كنيم: «ريختن خون فرد كافر حلال است؛ همسرش به وي حرام مي‌شود؛ پس از مرگ نبايد بر او نماز خواند و در گورستان مسلمانان دفن كرد. چنين شخصي نه‌تنها از اموال برجاي‌مانده از ديگران ارث نمي‌برد بلكه حق دخالت در اموال خويش را هم ندارد. [۹۰] وي در مقدمه رساله‌الايمان از اجماع صحابه بر كفر و ارتداد تاركان زكات خبر مي‌دهد.» [۹۱] شبيه همين احكام را محمد عبدالسلام فرج در رساله الفريضه الغائبه، درباره حاكمان اسلامي زمانش بيان مي‌كند. آراي سريه در بحث از «كفر» بسيار قابل تأمل و در خور توجه است. وي رساله‌‌اش را نخستين رساله علمي در تشخيص كفر جديد معرفي مي‌كند و قائل است كه پژوهش در كفر جديد مهم‌تر از پژوهش در اعتقادات گذشته است؛ زيرا اين كفر گروهي، خطر بزرگي براي مسلمانان محسوب مي‌شود. [۹۲] وي همه سازمان‌ها و كشورهاي اسلامي را به سبب اتخاذ روش‌ها و قوانيني غير از قوانين كتاب و سنت، كافر تلقي مي‌كند و اين كفر جديد را شديدتر از كفر مشركان عصر جاهليت مي‌پندارد؛ زيرا مشركان عصر جاهليت براي نزديك شدن به خدا بت‌پرستي مي‌كردند [۹۳] ولي كافران دوره اخير، خدايان ديگري را به جاي «الله» برگزيده‌اند. [۹۴] صالح سريه سعي مي‌كند با ارايه دلايلي از كتاب و سنت، ثابت كند كه حكومت‌هاي همه كشورهاي اسلامي، حكومت‌هايي كافر و جوامع اسلامي نيز جوامعي جاهلي‌اند. برخي از آيات، كه وي آنها را شاهد بر اثبات كفر حكومت‌هاي اسلامي مي‌گيرد از اين قرار است: [۹۵] «فلا و ربك لا لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» [۹۶] «و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا» [۹۷]، «ومن لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون» [۹۸]، «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون» [۹۹]، «و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون» [۱۰۰]. سريه سپس با توجه به سياق و مفهوم ظاهري آيات، مطلوب خويش را از مرتبط كردن آنها به يكديگر چنين استنباط مي‌كند: «ظلم و فسق در زبان قرآن، بر كفر و شرك و نفاق دلالت مي‌كند.» به نوشته سريه، برخي آيه ۶۵ سوره نسا را به اين دليل كه در حق يهوديان نازل شده، بر مسلمين منطبق نمي‌دانند و معتقدند از استدلال بر اين آيه نمي‌توان كفر حكومت‌هاي اسلامي را ثابت كرد. اما از نظر سريه چنين عقيده‌اي برابر است با متهم كردن رسول‌الله به اينكه سخناني مي‌گويد كه خود بدان عمل نمي‌كند. ظاهر مراد سريه اين است كه اگر اين آيه در خطاب به نامسلمانان نازل شده، چرا پيامبر بايد با همين آيه مسلمين را مخاطب قرار دهد و آنها را به عمل به آيات كتاب الهي فرابخواند. آيا پيامبر به يهود مي‌گويد كه اگر به آيات الهي حكم نكنيد كافريد؟ [۱۰۱] وي حضور مشترك مردان و زنان در اماكن عمومي، آشكارا دشنام دادن به خدا و دين، ترك علني فرائض اسلام، وجود شراب و قمار و زنا، گسترش دروغ و فساد و حيله‌گري را نشانه جاهليت اين جوامع برمي‌شمارد. از نظر صالح سريه، اشخاص با انجام فعاليت‌هاي زير مستحق صفت كافرند:
۱- عضويت در احزاب، انجمن‌ها و گروه‌هاي ايدئولوژيك مثل احزاب كمونيستي، حزب سوسياليستي، بعث عرب، حزب ناسيوناليست سوريه و اتحاديه سوسياليستي اعراب؛ عضويت در انجمن‌هاي فراماسونري، برگزيدن انديشه‌ها و عقايد مخالف اسلام مثل مكتب ماترياليسم، اگزيستانيساليسم يا پراگماتيسم؛ تبعيت از مكاتب سياسي نظير دموكراسي، كاپيتاليسم، سوسياليسم، مليت‌گرايي و قوميت‌گرايي. [۱۰۲]
۲- هرگونه تأييد و حمايت از دولت و احزاب كافر. [۱۰۳]
۳- هرگونه مشاركت در آماده كردن و اجراي قوانين دولتي. اين بند همه اعضاي كميته مشاوران، نمايندگان مجلس، هيأت دولت، رئيس‌جمهور، قاضيان، نيروهاي تحقيقاتي، نيروهاي امنيتي و خود مردم را كه به اجراي قوانين كمك مي‌كنند، شامل مي‌شود. [۱۰۴]
۴- مخالفت كردن با احكام اسلام به بهانه عقب‌ماندگي و تحجر. هرگونه انتقاد از احكام اسلام و حدود شرعي به اسم تحجر و عقب‌ماندگي، اعتراض به خداي سبحان و كفر صريح است. مراد از اين كفر، كفري است كه احكام و تبعات ويژه‌اي در پي دارد؛ از آن جمله كساني كه ريش گذاشتن را مايه عقب‌ماندگي و كوتاه كردن آن را موجب پيشرفت مي‌دانند، كافرند. [۱۰۵]
۵- افتخار و مباهات به پيشينه فرهنگي كفر و جاهليت، مثل اعتقاد به اصول مليت‌گرايي يا قوميت‌گرايي. مصريان ملي‌گرا كه ميراث فراعنه را زنده مي‌كنند و آن را بر ارزش‌هاي اسلامي ترجيح مي‌دهند و قوم‌گراياني كه از فرهنگ جاهلي اعراب پيروي مي‌كنند، كافر به حساب مي‌آيند. [۱۰۶]
۶- محدود كردن دين در امور عبادي مثل نماز، روزه، زكات و حج و غفلت از جوانب اقتصادي، سياسي و اجتماعي دين. [۱۰۷]
۷- دشنام دادن به خدا، دين و پيامبران [۱۰۸]
۸- ترك هر يك از اركان اسلام به شكل فردي يا جمعي. وي در اين مورد، از اصطلاح «كفر گروهي» براي ترك گروهي اركان اسلام استفاده مي‌كند و اجماع صحابه بر تكفير مانعين زكات را دليلي بر صحت سخن خود مي‌گيرد. با توجه به اين بند، ترك‌كنندگان زكات با اينكه فقط يك ركن از اسلام را ترك كرده بودند به صورت گروهي كافر شدند. [۱۰۹]
۹- انكار عقايد دين، نظير نبوت پيامبر، تقدير، وجود ملائكه، جن و… [۱۱۰]
صالح سريه در ادامه اقسام كفر، از برخي آيين‌هاي رسمي جامعه و آداب ديپلماتيك كشورها سخن مي‌گويد. وي بر آيين «سلام نظامي به پرچم» كه برخي از اوقات توسط نظاميان، دانش‌آموزان و گروه‌هاي ورزشي انجام مي‌شود، خرده مي‌گيرد و آن را يكي از آيين‌هاي جديد شرك مي‌داند. او همچنين «سلام فرماندهان» يا اصطلاحاً «سان ديدن از لشكر» يا ديدار سران كشورها از آرامگاه رهبران ديگر كشورها را از انواع مختلف شرك قلمداد مي‌كند. [۱۱۱]
سريه در اين رساله، قواعدي را براي «تكفير» مردم به كار مي‌بندد. قاعده اول: ايمان به خدا مقتضي پذيرش نظام و شرايع الهي است. حالا اگر بشر از اجراي برنامه الهي كه خداوند براي او مقرر كرده سر باز زند و در صدد قانون‌گذاري (تشريع) و ترسيم برنامه جديدي براي زندگي باشد، كافر مي‌شود. [۱۱۲] قاعده دوم: اسلام دين كاملي است و كسي كه بخشي از آن را بپذيرد و بخش ديگري را رها كند، كافر است. قاعده سوم: ايمان شامل سه ركن است: اقرار قلبي، اقرار زباني، التزام عملي؛ با از بين رفتن هر يك از اين اركان، مي‌توان اشخاص را به كفر محكوم كرد. [۱۱۳]
شكري مصطفي وضعيت جهان را نابسامان، فاسد، كفرآلود [۱۱۴] و رو به زوال وصف مي‌كند: «واقعيت مسلم آن است كه امروز «اهل زمين» به سبب فساد، نافرماني و «كفر به خدا» به پايانش نزديك مي‌شوند… اكنون «بشريت» به اوج قله‌هاي فساد رسيده و از شيوه‌ها و مسلك‌هاي آن آگاه است. امروز كفر، گسترده و ماندگار شده و مطمئناً افكار و روش‌هاي انحرافي، در «محيط كفر» بارور شده است. روزگاري كه حركت كفر آهسته و برنامه‌هايش پريشان بود گذشت؛ كفرِ اين دوره به رهبري يهود، پرشتاب، پيوسته و منظم‌تر در حال گسترش است. » [۱۱۵]
شكري به مخالفانش اعتراض مي‌كند كه چرا شما كفر را فرهنگ مي‌شمريد و عبادت را جهل. عبادت از نظر ما يعني نماز و زكات و قرباني و فرهنگ در نزد ما پرستش خداوند است و بس. [۱۱۶] وي معتقد است كه پيشرفتي بزرگ‌تر از ايمان به وحدانيت خدا و عبادت او وجود ندارد، [۱۱۷] نفاق و منافق در نظر او برابر است با كفر. شكري معتقد است كه پس از انقطاع وحي، ديگر نمي‌توان كسي را به نفاق محكوم كرد بلكه افراد در نزد ما يا كافرند يا مسلمان. [۱۱۸] سلفيان از جمله شكري معتقدند كه كافران افرادي متنعم و برخوردار از نعمت‌هاي مادي هستند. به همين دليل است كه سلفيان معمولاً مظاهر مادي دنيا را نفي كرده و بيشتر به نوعي اخلاق زاهدانه متمايل شده‌اند و هرگونه بهره‌مندي از دنيا را كفر تلقي مي‌كنند. شكري بر پايه همين مبنا مسلمان را چنين وصف مي‌كند: «اين امت، امت مردان است نه امت زينت و پوشاك و كشاورزي و دامداري». [۱۱۹] وي در لابه‌لاي سخنش از اين دست آيات استفاده مي‌كند كه خداوند فرمود: «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَوهُ الدُّنْيَا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ القِيَامَه». [۱۲۰]
عبدالسلام فرج نيز آراي تكفيري مهمي، درباره حاكمان امروز دنيا دارد. وي احكام و قوانين جوامع مسلمين را احكام كفار مي‌داند؛ به اين دليل كه پس از انحلال خلافت در ۱۹۲۴ و منسوخ شدن احكام اسلام، قوانيني كه به دست كافران وضع شده بود، جاي قوانين اسلام را گرفت. از آن پس اوضاع و احوال مسلمانان شبيه مغولان شد، همان‌طور كه ابن‌كثير در تفسير آيه «أ فَحُكْمَ الجاهِلِيَّهِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يَوقِنُونَ» [۱۲۱] بيان كرده است. [۱۲۲] فرج همچنين بر اين نظر است كه حاكمان عصر، باعث گسترش كفر و توسعه مصاديق آن هستند. كفري كه فرج از آن مي‌گويد كفري است كه شخص را از دين اسلام خارج و احكام خاصي را متوجه او مي‌كند. وي در ادامه، نظر مسلمانان را از زبان ابن تيميه نقل مي‌كند كه «مسلمانان متفق‌اند بر كفر كسي كه ديني غير از اسلام و شريعتي غير از شريعت محمدي را پيروي كند.» [۱۲۳] وي حكام را «مرتد» و پرورش‌يافتگان استعمار معرفي مي‌كند و به ذكر تفاوت‌هاي شخص كافر و مرتد مي‌پردازد. تفاوت‌هاي مهم كافر و مرتد اين است كه اولاً مجازات مرتد از جهاتي سنگين‌تر از مجازات كافر است؛ دوم اين كه مرتد برخلاف كافر ارث نمي‌برد و با او نمي‌توان ازدواج كرد و ذبيحه‌اش را نمي‌توان خورد؛ سوم، همان‌طور كه ارتداد از اصل دين، بزرگ‌تر از كفر به اصل دين است، «ارتداد از شرايع الهي» نيز بزرگ‌تر از «كفر به شرايع الهي» است. فرج پس از اعلام ارتداد حكام و تبيين مجازات ايشان، به ذكر فتواي ابن تيميه در باب جهاد با مغولان مي‌پردازد: «هر گروهي كه از شريعت اسلام خارج شود، به اجماع مسلمين جهاد با او واجب است». [۱۲۴] بدين‌ترتيب فرج ابتدا حكام را به كفر و خروج از دين اسلام متهم مي‌كند، آنگاه با فتواي ابن تيميه، بر ضرورت و وجوب جهاد با ايشان تأكيد مي‌كند.
۵. تأكيد بر اصل جهاد. جهاد از ديگر مباني بنيادين انديشه سلفيان جديد است. جهاد مي‌تواند آشكار يا پنهان، مسلحانه يا غيرمسلحانه به برپايي حكومت اسلامي كمك كند. جهاد از واژه‌هايي است كه با «قيام»، «اقامه دولت اسلامي»، «دارالاسلام» و «دارالحرب» ارتباط تنگاتنگي دارد. سلفيان جديد جهاد را به هر شكل و با هر وسيله‌اي، جايز مي‌دانند؛ به عبارت ديگر انجام هر كاري از طريق مجاري قانوني و رسمي، يا غيررسمي و مخفيانه كه با هدف مقابله با كفر، و ايجاد دولت اسلامي باشد، جهاد تلقي مي‌شود.
صالح سريه در پي اعتقاد به كفر حكومت‌هاي فعلي جهان اسلام و جاهليت جوامع اسلامي، به اين سؤال پاسخ مي‌دهد كه در صورت اثبات كفر حكومت‌هاي اسلامي و جاهليت اين جوامع، آيا همه افرادي كه در اين جوامع به زندگي و فعاليت مشغولند، كافرند يا نه؟ «قطعاً نه. كافران كساني‌اند كه اين دولت‌ها را حق بدانند، و مؤمنان كساني‌اند كه براي تغيير و سرنگوني دولت‌هاي كافر و ايجاد حكومت اسلامي، پنهاني و آشكارا فعاليت كنند. مسلمانان در هر اداره دولتي كه فعاليت مي‌كنند، از طريق شركت در انتخابات، ورود به مجلس يا وزارتخانه‌ها، مي‌توانند به طور علني براي ايجاد نظام اسلامي تلاش كنند». [۱۲۵] وي «جهاد» را براي تغيير حكومت‌ها و اقامه دولت اسلامي، بر هر مرد و زن مسلمان، يك «واجب عيني» فرض مي‌كند. «جهاد بر ضد كفر، از واجب‌ترين فرايض و بالاترين قله‌هاي عبادي اسلام است. در صورت اشغال سرزمين‌هاي اسلامي توسط استعمارگران، نبرد با حكام زور، واجب مي‌شود، هرچند لشكر استعمارگران را مسلمانان تشكيل داده باشند.» نكته مهم در اين سخن صالح سريه اين است كه در جهاد براي آزادسازي بلاد اسلامي از سلطه كفر، تفاوتي نمي‌كند كه افراد تحت سلطه كفر، از مسلمانان باشند يا از حاميان دولت كفر. به ديگر سخن، با مسلماناني هم كه در بلاد كفر زندگي مي‌كنند، همان‌گونه رفتار مي‌شود كه با كافران حامي كفر. [۱۲۶]
از جمله ويژگي‌هايي كه شكري مصطفي براي حركت اسلامي برمي‌شمارد، قطع تعاملات و روابط با دشمنان است. البته قبل از اين بيان مي‌كند كه در فقه اسلامي، بابي درباره معاملات با كفار هست كه برقراري روابط با كفار را در صورتي كه منافعي داشته باشد، لازم مي‌داند. [۱۲۷] وي نظرش را درباره قطع روابط با كفار اين‌گونه بيان مي‌كند كه «اصحاب حركت اسلامي، اگر حقيقتاً حركتي اسلامي است، بايد از داد و ستد با دشمنان بپرهيزند. همه روابط مجاز از جمله خريد و فروش، قرض و رهن، هديه دادن و هديه گرفتن، استخدام و سرمايه‌گذاري، كمك طلبيدن، برقراري پيمان و يا ديگر روابط معين سزاوار است كه بين مؤمنان و مجاهدان برقرار شود». [۱۲۸] از ديدگاه شكري، دشمنان حركت اسلامي از حيث فريبكاري و توانايي سه دسته‌اند: اولين و مهمترين دشمن جنبش اسلامي، دسته نفاق و منافقين‌اند، دوم دولت‌هاي صف‌كشيده و مسلح، و گروه سوم قوم يهود است. آن‌گاه در بيان شيوه‌هاي مقابله با منافقان مي‌گويد: بايد در بحران‌ها، بر آنها سخت‌گيري كرد، رازها را از ايشان پوشاند و آنها را از اماكن و فعاليت‌هاي حساس بركنار كرد. بايد ارتباطات و آمد و شدشان زيرنظر گرفته شود و با درشت‌گويي و آزمون‌هاي سخت آنها را امتحان كنيم. حتي در صورت لزوم، از نبرد و كشتار ايشان گريزي نيست. همه اينها از امور مهم و واجبات جماعت‌المسلمين است. [۱۲۹]
رساله الفريضه الغائبه، پرشورترين آراي جهادي ابن تيميه و عبدالسلام فرج را در خود دارد. اين رساله كه با تأكيد بر اهميت جهاد و نقل احاديثي با مضمون فتح و پيروزي اسلام آغاز مي‌شود، سعي دارد مؤمنان را به بازگشتن اسلام در عصر كنوني، بشارت دهد و آنان را از نااميدي برهاند. فرج معترف است كه با وجود تأكيدات فراوان قرآن بر «اقامه دولت اسلامي»، اجراي اين تكاليف الهي به فراموشي سپرده شده است و از آنجا كه اجراي احكام الهي بر مسلمانان واجب است، اقامه دولت اسلامي نيز امري واجب خواهد بود. پس اگر اقامه دولت اسلامي راهي جز جهاد و قتال نداشته باشد، جهاد بر مسلمين واجب مي‌شود. [۱۳۰] وي مردن در عصر انحلال خلافت را مرگي جاهلي تعبير مي‌كند: «مسلمين بر اقامه خلافت اسلامي اجماع كرده‌اند و اعلام خلافت متكي بر وجود دولت اسلامي است؛ هر كس بميرد و بر گردنش بيعت خلافت نباشد، به مرگ جاهليت مرده است». [۱۳۱] فرج، با وجود اين كه بحث هجرت از «دارالكفر به دارالايمان» را طرح مي‌كند ولي همچنان از نظريه خودش، يعني جهاد، به عنوان يك راه سريع و صحيح و شرعي دفاع مي‌كند. وي انديشه هجرت از دياري به ديار ديگر را براي برپايي دولت اسلامي، برگرفته از هجرت پيامبر مي‌داند و مي‌گويد تنها راه صحيح و شرعي اقامه دولت اسلامي، همان است كه خداوند مي‌فرمايد: [۱۳۲] «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسيَ أن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَّكُمْ وَ عَسيَ أن تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، [۱۳۳] «وَقَاتْلو هُمْ حَتيَ لَاتَكُونَ فِتْنَهٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإنِ انتَهَوْا فَإنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ». [۱۳۴] فرج با اين نظر كه «جهاد در اسلام فقط براي دفاع است»، سخت مخالفت مي‌كند. [۱۳۵] او با اعتقاد به انديشه پيروي از الگوي «جامعه مكي» نيز مخالف است. زيرا برخي با پيروي از اين انديشه، درصدد فراهم شدن فرصتي هستند تا از جهاد فرار كنند. وي در پاسخ به اين افراد مي‌گويد: «اگر معتقديد كه ما اكنون در جامعه مكي زندگي مي‌كنيم و تكليف جهاد بر ما واجب نيست، پس نماز و روزه را هم ترك كنيد و از ربا خوردن امتناع نكنيد، چه ربا خوردن، در مدينه و پس از هجرت پيامبر حرام شد» [۱۳۶] عبدالسلام هيچ حجتي را براي ترك جهاد، موجه نمي‌شمارد. با ترك جهاد و يا به تأخير انداختن آن به دليل نبود رهبر و خليفه اسلامي، مخالفت مي‌كند و قائلان اين نظريه را از ضايع‌كنندگان و ترك‌كنندگان امر جهاد معرفي مي‌كند.
سلفيان جديد از سوي مسلمانان و غيرمسلمانان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند. انتقادهاي غيرمسلمانان نيز بيشتر ناظر به جنبه‌هاي سياسي و عملي است و پرداختن به آنها از دايره بحث اين مقاله خارج است اما انتقادهاي مسلمانان، هم سلفيان تكفيري از قرآن و سنت است و هم به برداشت‌هاي آنان از احكام شريعت و تاريخ مسلمانان. زندگينامه‌هاي آنان نشان مي‌دهد كه هيچ‌كدام از رهبران اين گروه‌ها اسلام‌شناس نبودند و تاريخ را آن‌گونه كه در رؤياي خويش ديده‌اند، تصوير كرده‌اند و نه آن‌گونه كه واقعيت دارد. از جمله آثار مهم انتقادي درباره سلفيه بايد به السلفيه مرحله زمنيه مباركه لا مذهب اسلامي، اثر رمضان البوطي، و الحقيقه الغائبه فرج فوده اشاره كرد. آراي البوطي را در جاي ديگر كاويده‌ايم. [۱۳۷] فرج فوده، الحقيقه الغائبه را در رد آراي جهادي عبدالسلام فرج در الفريضه الغائبه نوشت و جان خود را هم بر سر اين نقد گذاشت. فرج فوده در مقدمه رساله مي‌گويد، مرادش از «حقيقت پنهان مانده» نبود عقل، منطق و اجتهاد، در انديشه سلفيه جديد است. [۱۳۸] از اعتقاد به ضرورت جهاد با نيزه و شمشير و اسب و دوري از علوم جديد مي‌توان به خامي و بي‌عقلي آنان پي برد. فرج براي نقد افكار سلفي، ديدگاهي تاريخي - اجتماعي و در عين حال ديني دارد و مي‌كوشد اين انديشه سلفيان را كه مدعي‌اند «اجراي فوري شريعت، مصلحت امروز جامعه و راه‌حل فوري مشكلات آن است»، رد كند. [۱۳۹]
نتيجه
اكنون كه با برخي از مهم‌ترين عقايد و مباني نظري سلفيان جديد، از درون ميثاق‌نامه‌هاي تشكيلاتي آنان آشنا شديم، مي‌توان قاطعانه گفت انتساب سلفيان جديد به لقب «تكفيري» امري موهوم نيست. نظرات مشابه صالح سريه و عبدالسلام فرج در باب ارتداد همه حاكمان مسلمان و تكفير سازمان‌هاي كشورهاي اسلامي، يا جاهل انگاشتن همه جوامع اسلامي، مي‌تواند مهر تأييدي بر اين نامگذاري باشد. احكامي نظير تكفير همه مجريان و تهيه‌كنندگان قوانين دولتي، تكفير احزاب نو و مكاتب فلسفي، اعتقاد به وجوب جهاد بر مسلمين براي اقامه دولت اسلامي، همه از مواردي است كه تمايز سلفيان جديد را از قاطبه مسلمانان به وضوح نشان مي‌دهد.
سلفيان، به غايت ظاهرگرا و مخالف با تأويل‌اند و در عين حال در مواجهه با منابع اسلامي رفتاري گزينشي دارند. آنان در پي «كشف حقيقت» نبودند بلكه درصدد ايجاد «حركت» و «هويتي» جديد بودند و اسلام، ابزاري براي رسيدن به اين هدف بود زيرا ايجاد حركت و هويت‌هاي جديد به سخنان احساسي، خام و جذاب به ويژه براي جوانان نياز دارد و اين ويژگي‌ها در ميثاق‌نامه‌ها و دفاعيات آنان فراوان به چشم مي‌خورد. اما لازمه حقيقت‌جويي احتياط، تعقل، احترام به تجارب ديگران و مطالعه همه جوانب پديده‌هاي اجتماعي است. آنان با اهتمام ويژه به توسعه معنايي و مصداقي شرك و كفر، جهاد و با احياي اصطلاحاتي نظير «دارالحرب» و «دارالاسلام» كه مربوط به دوره‌هاي تاريخي مشخصي‌اند، در پي ايجاد تشكيلات سياسي و بناي يك ايدئولوژي، به معناي ماركسيستي، كلمه بودند. همه ايدئولوژي‌ها به اين معنا مجموعه‌هاي اعتقادي بسته‌بندي شده‌اند كه راه نقد و بررسي را بر خود بسته‌اند و صرفاً تفسير تشكيلاتي و گروهي خود را از تاريخ، حقيقت و دين، واقعي و درست مي‌پندارند.
كتاب‌شناسي
ابوزهره، محمد، تاريخ مذاهب اسلامي، مترجم عليرضا ايماني، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ۱۳۸۴ ش. اينالجق، خليل، امپراتوري عثماني: عصر متقدم: ۱۳۰۰-۱۶۰۰، ترجمه كيومرث قرقلو، تهران، بصيرت، ۱۳۸۸ش. تكيه‌اي، سيدمهدي، مصر، تهران، وزارت امور خارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۵ ش. حتي فيليپ خوري، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات آگاه، ۱۳۶۶ ش. حسن، حسن ابراهيم، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بدرقه جاويدان، ۱۳۸۵ ش. الحقيقه الغائبه. (فرج فوده) الاعداد: يوسف عبدالكي، قاهره، دارالفكر للدرسات و النشر و التوزيع، ۱۹۸۸ م. الخطيب، ضحي، ضوابط التكفير بن الامس و اليوم، باشراف د. رضوان السيد و د. هشام نشابه، بيروت، دارالبراق ۴۲۸ ق- ۲۰۰۷م. شباور، عصام محمد، دولت مماليك و نقش سياسي و تمدني آنان در تاريخ اسلام، ترجمه شهلا بختياري، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه. ۱۳۸۰. زياده، نيكلا، دمشق در عصر مماليك، ترجمه جلال‌الدين اعلم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۱. طقوش، محمدسهيل، دولت عباسيان، ترجمه حجت‌الله جودكي، با اضافاتي از رسول جعفريان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳. عليخاني، علي‌اكبر و همكاران، انديشه سياسي در جهان اسلام از فروپاشي خلافت عثماني، تهران، جهاد دانشگاهي، پژوهشكده علوم انساني و اجتماعي، ۱۳۸۴. حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، ۱۳۵۶. لائوست، هنري، شرايع‌الاسلام في منهج ابن تيميه، ترجمه و تعليق و اعداد، محمد عبدالعظيم علي، الاسكندريه، دارالدعوه ۱۴۱۷ق-۱۹۹۷م. مكي، محمدكاظم، تمدن اسلامي در عصر عباسيان، ترجمه محمد سپهري، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت)، ۱۳۸۳. ناصري‌طاهري، عبدالله، مقدمه‌اي بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا از آغاز اسلام تا ظهور عثماني‌ها، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ۱۳۷۵. النبي المسلح (۱): الرافضون: (جمعه و قدم عليه سيداحمد رفعت)، لندن، رياض الريس للكتب و النشر، ۱۹۹۱. هولت، پي ام. و لمبتون. ان. ك. س. و لوئيس، برنارد، تاريخ اسلام كمبريج، ترجمه تيمور قادري، تهران، مهتاب، ۱۳۷۸. نبيل عبدالفتاح (رئيس التحرير) تقرير الحاله الدينه في مصر، قاهره، مركز الدراسات السياسيه و الاستراتجيه بالاهرام، ۱۹۹۵. ووسينچ، وين، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه سهيل آذري، تبريز، كتابفروشي تهران با همكاري مؤسسه انتشارات فرانكلين، ۱۳۴۶. يوسفي اشكوري، حسن، «اخوان المسلمين»، در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي، تهران، مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ۱۳۷۷.
[۱] نك: ابوزهره۳۱۱. [۲] نك: حسن، ۴۹۸. براي آگاهي از اوضاع سياسي و شورش‌هاي دوران مأمون نك: طقوش ۱۵۰-۱۵۷. [۳] نك: مكي، ۳۳۹-۳۶۰. [۴] نك: طقوش، ۱۵۷-۱۵۹. [۵] درباره زندگاني، احوال و آثار ابن‌تيميه بنگريد به: محمدبن ابراهيم الشيباني، اوراق مجموعه من حياه شيخ الاسلام ابن تيميه، كويت مكتبه ابن‌تيميه ۱۴۰۹ق- ۱۹۸۹ م؛ عبدالرحمن الشرقاوي، الفقيه المعذب ابن‌تيميه، ]قاهره [، داراخبار اليوم،] ۱۹۹۵م [نيز براي آگاهي از زندگاني، احوال و آثار ابن‌قيم بنگريد به: عبدالعظيم عبدالسلام شرف‌الدين، ابن‌قيم الجوزيه: عصره و منهجه و آراوه‌في‌الفقه و العقائد والتصوف، قاهره، مكتبه الكليات الازهريه، ۱۳۸۷ق- ۱۹۶۷م؛ جمال بن محمد السيد، ابن‌قيم‌الجوزيه و جهوده في خدمه السنه‌النبوه، مدينه، جامعه‌الاسلاميه، ۱۴۲۴ق- ۲۰۰۴م. [۶] نك: عليخاني و همكاران ۱/۱۹-۲۰ [۷] نك: شبارو، ۱۳-۱۶. [۸] نك: زياده، ۸۸-۱۴۵. [۹] همو، ۱۷۱. [۱۰] همو، ۱۸۰-۱۸۶. [۱۱] نك: لائوست، ۳۸-۴۰. [۱۲] نك: ابوزهره، ۳۱۱. [۱۳] اين موضوع را مي‌توان از كتاب‌هايي كه با اين نام تأليف شده، دريافت. نظير: مختصر لوامع الانوار البهيه و سواطع سواطع الاسرار الثريه، في شرح‌الدره المضيه في عقيده الفرقه‌المرضيه، محمدبن‌علي بن‌سلوم، الابانع عن شريعه الفرقه الناجيه و مجانبه‌الفرق المذمومه، ابي‌عبدالله بن‌محمد‌ابن بطه‌العكبري‌الحنبلي؛ اعلام‌السنه المنشوره لاعتقاد الطائفه الناجيه المنصوره، حافظ بن‌احمد حكمي؛ التبصيرفي‌الدين و تمييزالفرقه‌الناجيه عن الفرق الهالكين، ابي‌مظفراسفرايني. [۱۴] براي آگاهي از اوضاع امپراتوري عثماني نك: هامرپور گشتال، تاريخ امپراتوري عثماني، ترجمه ميرزا زكي علي‌آبادي، به اهتمام جمشيد كيانفر، ]بي‌جام [، زرين، ۱۳۶۹، همچنين نك: اسماعيل احمد اغي، دولت عثماني از اقتدار تا انحلال، مترجم رسول جعفريان، قم، پژوهشگاه، حوزه و دانشگاه ۱۳۸۲. [۱۵] نك: خليل اينالجق، امپراتوري عثماني: عصر متقدم ۱۳۰۰ تا ۱۶۰۰، ص۱۵. براي اطلاع از عوامل سقوط و شكست عثمانيان نك: استانفوردجي. شاو، ازل كورال شاو، تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد، مترجم محمود رمضان‌زاده، مشهد، معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي، ۱۳۷۰، ج ۱ و ۲؛ افول اقتدار عثمانيان، ]به كوشش زكريان طرزمي[، مترجم اصغر دلبري‌پور (تهران) موسسه فرهنگي هنري ضريح، ۱۳۷۷. [۱۶] براي اطلاع از روند اصلاحات در امپراتوري عثماني نك: The Encyclopaedia Of Islam (new edition)، SV. Tanzimat، by R. H. Davison. ۲۰۰۰ Vol: ۱۰:۲۰۱-۲۰۹ [۱۷] از آن جمله است پيمان «سيتواتوروك» در ۱۶۰۶ م، پيمان «كارلويتس» در ۱۶۹۹، پيمان «آدرياناپل» در ۱۸۲۹، و پيمان «برلين» در ۱۸۷۸ كه مناطق گسترده‌اي از امپراتوري را از قلمرو آن جدا كرد. [۱۸] نك: ووسينيچ، ۸۵-۹۵ [۱۹] نك: حتي، ۹۰۰. [۲۰] نك: ناصري طاهري، ۱۳-۱۵. [۲۱] نك: تكيه‌اي، ۱۷-۱۸ [۲۲] آشفتگي اوضاع حكومت ملك فاروق مربوط مي‌شود به جنگ ۱۹۴۸ بين مصر و اسرائيل كه منجر به شكست مصر، تصرف مناطق زيادي از خاك مصر و لبنان، اشغال غرب فلسطين (نوار غزه) و از بين رفتن جايگاه مردمي فاروق شد. [۲۳] براي مطالعه بيشتر درباره شرح حال و انديشه‌هاي عبدالناصر و اوضاع مصر در زمان وي نك: محمدحسن سلطاني‌فرد و حسين عليزاده، «جمال عبدالناصر»، دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۸۵، ج ۱۰/۶۴۹-۶۵۴. [۲۴] نك: تكيه‌اي، ۶۰-۶۱ [۲۵] براي آگاهي از شرح حال محمدعلي و اصلاحاتش در مصر نك: علي جواهر كلام، تاريخ مصر و خاندان محمد علي بزرگ، ]بي‌جا [،] بي‌نا [،] بي‌تا [[۲۶] براي اين دوره از تاريخ انديشه‌ها در مصر نك: حميد عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، تهران، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، ۱۳۵۶، ۵۶-۷۱، ۲۳۵-۲۸۶. مقاله حاضر درصدد مطالعه ادامه خطي است كه مرحوم عنايت آغازگر آن بود. براي مطالعه فعاليت‌ها و انديشه‌هاي رشيدرضا، حسن البناء، محمد عبده و سيدقطب نك به: انديشه سياسي در جهان اسلام از فروپاشي خلافت عثماني، علي‌اكبر عليخاني و همكاران، تهران: جهاد دانشگاهي، پژوهشكده علوم انساني و اجتماعي، ۱۳۸۴؛ نيز بنگريد به مدخل‌هاي زير: The Encyclopaedia Of Islam (new edition)، s. v. Rashid Rida by w. Ende. Vol ۸:۴۴۶-۴۴۸: ibid. sv «Al Banna» by J. M. B. Jones، vol ۱:۱۰۱۸-۱۰۱۹، The Oxford Encyclopaedia of the Modern Islamic Word. Ed. John L. Esposito. SV. Abduh. Muhammad by Kenneth cragg ۱۹۹۵، vol ۱:۱۱-۱۲ [۲۷]. بنّاء، اخوان المسلمين را به عنوان «دعوتي سلفي، طريقتي سني، حقيقتي صوفيانه، سازماني سياسي، گروهي ورزشي، حلقه‌اي علمي فرهنگي، شركتي اقتصادي و انديشه‌اي اجتماعي» توصيف مي‌كند. به نقل از حسن يوسفي اشكوري، «اخوان المسلمين»، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ۷/۲۷۳. [۲۸]. براي مطالعه بيشتر درباره اخوان المسلمين نك: اسحاق موسي الحسيني، اخوان المسلمين: بزرگترين جنبش اسلامي معاصر، ترجمه سيدهادي خسروشاهي، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۷؛ نيز The Encyclopaedia of Islam (new edition)، s. v. «Al-Ikhwan Al-Muslimun» by G Delanoue، vol ۳:۱۰۶۸-۱۰۷۱. [۲۹]. گروه‌هاي رفض اسلامي، اصطلاحي است كه در متون عربي براي اشاره به گروه‌هاي احياگر اسلامي استفاده مي‌شود. به عبارت ديگر جنبش‌هايي را كه براي احياي اسلامي، به خشونت، اعتراض و انجام عمليات مسلحانه مبادرت مي‌ورزند، گروه‌هاي «رفض يا طرد» اسلامي مي‌خوانند. به همين دليل مي‌توان اين اصطلاح را با اصطلاح گروه‌هاي «جهادي يا تكفيري» مترادف دانست. [۳۰]. نك: ضحي الخطيب، ۱۵۰. [۳۱]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ]جمعه و قدم عليه سيداحمد رفعت[، لندن، رياض الريس للكتب و النشر، ۱۹۹۱، ۸۰. براي آگاهي از احزاب و جنبش‌هاي سياسي مذهبي معاصر اخوان المسلمين نك: كدوري و ديگران، احزاب در كشورهاي اسلامي، تهران، بنياد دايره المعارف اسلامي، ۱۳۶۶؛ براي آگاهي درباره جنبش‌هاي اسلامي معاصر و به ويژه گروه‌هاي سلفي نك: هراير دكمجيان، اسلام در انقلاب: جنبش‌هاي اسلامي معاصر در جهان عرب (بررسي پديده بنيادگرايي اسلامي)، مترجم حميد احمدي، تهران، كيهان، ۱۳۸۳؛ ژيل كپل، پيامبر و فرعون (جنبش‌هاي نوين اسلامي در مصر)، ترجمه حميد احمدي، ]تهران [، كيهان، ۱۳۶۶. [۳۲]. شكري، دشمن خارجي (اسرائيل) را همانند دشمن داخلي، كه همان جامعه مصر است، كافر مي‌داند. او بر ضرورت هجرت از مصر، جهاد و دفاع هجومي تأكيد مي‌كند و مسلمانان جوامع ديگر را طبق اصول شش‌گانه‌اي تكفير مي‌كند. در اين زمينه نك به: ضحي الخطيب، ضوابط التكفير بين الأمس و اليوم، بإشراف د. رضوان السيد و د. هشام نشابه، بيروت، دار البراق ۱۴۲۸ ق/ ۲۰۰۷ م، ۱۷۸-۱۷۹. [۳۳]. نك: ضحي الخطيب، ۱۷۷-۱۷۹. [۳۴]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۸۱-۸۲. [۳۵]. همان، ۷۷-۷۸. [۳۶]. همان، ۸۳-۸۵. [۳۷]. حوادث ۱۹۵۴ و ۱۹۶۵ را بايد اوج خشونت ديني در دوران ناصري دانست. در پي انعقاد موافقتنامه بين رژيم ناصر و دولت بريتانيا در ۱۹۵۴ بر سر كانال سوئز، اخوان المسلمين كه با اين توافق مخالف بود، به سوءقصد بر ضد ناصر اقدام كرد. اين حادثه، اخوان را تحت فشار گذاشت و به دستگيري بيش از ۴۰۰۰ نفر از اعضاي آن انجاميد؛ در سال ۱۹۶۵ نيز دستگيري‌هاي گسترده‌اي بر ضد اخوان انجام شد و برخي از اعضاي با نفوذ آن، نظير سيدقطب اعدام شدند. [۳۸] از جمله حوادث مهم دهه هفتاد، بايد به حادثه سازمان نظامي تكنيكي در ۱۹۷۴ و وقوع تظاهرات خشونت‌آميز ۱۸ و ۱۹ ژانويه ۱۹۷۷ در قاهره و اسكندريه و ترور انور سادات در ۱۹۸۱ اشاره كرد. براي مطالعه بيشتر نك: هاله مصطفي، استراتژي دولت مصر در رويارويي با جنبش‌هاي اسلامي (از ناصر تا سادات) مترجم مؤسسه مطالعات انديشه‌سازان نور، تهران، انديشه‌سازان نور، ۱۳۸۲. [۳۹] نك به: النبي المسلح (۱): الرافضون، ]جمعه و قدم عليه سيداحمد رفعت [، لندن، رياض الريس للكتب و النشر، ۱۹۹۱، ۲۱-۲۵. براي مطالعه بيشتر درباره اوضاع مذهبي، سياسي و اجتماعي مصر، نك به: جميله كديور، مصر از زاويه‌اي ديگر،] تهران [، انتشارات اطلاعات ۱۳۷۳ ش؛ نيز نك: نبيل عبدالفتاح، تقرير الحاله الدينيه في‌مصر،] قاهره [، مركز الدراسات السياسه و الاستراتيجيه بالاهرام ۱۹۹۵. [۴۰]. اولين چاپ كتاب النبي المسلح، توسط انتشارات رياض الريس للكتب و النشر، در لندن و در سال ۱۹۹۱ م منتشر شده است. داشتن اين كتاب‌ها در مصر جرم است و مجازات سنگيني دارد. [۴۱]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۱۱۴-۱۱۷. [۴۲]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۲۱۷. [۴۳]. همان، ۲۱۸-۲۳۸. [۴۴]. نك به: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۲۲۰. [۴۵] [۴۵] [۴۵] ۵. وثيقه رساله الايمان، منشور اعتقادي تنظيم الفنيه العسكريه است. اين وثيقه درواقع اعتقادنامه و خط‌مشي فكري سياسي سازمان مي‌باشد كه در ۱۹۷۳ توسط رهبر گروه، صالح سريه صادر شد. [۴۶]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۳۲. [۴۷]. همان، ۳۵. [۴۸]. همان، ۳۶. [۴۹]. همانجا. [۵۰]. نك به: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۲۹-۱۳۱. [۵۱]. همان، ۱۳۰. [۵۲]. همانجا. [۵۳]. نك به: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۱۲۹-۱۴۱. [۵۴]. همان، ۱۳۰-۱۳۱. [۵۵]. همان، ۳۲. [۵۶]. همان، ۳۴. [۵۷]. همان، ۳۶. [۵۸]. همان، ۳۷. [۵۹]. همانجا. [۶۰]. وثيقه الخلافه، در سال ۱۹۷۷ م صادر شده است. [۶۱]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۱۵-۱۱۶. [۶۲] سوره ص، آيه ۲۷: و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم. اين گمان كساني است كه كافر شدند، پس واي بر كافران از آتش! [۶۳]. سوره دخان، آيه ۳۹: ما آنها را جز به حق نيافريديم، ولي بيشترشان نمي‌دانند. [۶۴]. سوريه يوسف، آيه ۱۰۰: اين تعبير خوابي است كه قبلاً ديده بودم و اينك پروردگارم آن را راست گردانيد. [۶۵] سوريه يونس، آيه ۵۵: بدانيد كه وعده خدا حق است. [۶۶]. سوريه يونس، آيه ۳۳: اين‌گونه سخن پروردگارت درباره كساني كه نافرماني (و لجاجت) كردند به حقيقت پيوست كه آنها ايمان نخواهند آورد. [۶۷] نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۱۶. [۶۸]. همان، ۱۳۱. [۶۹]. سوره جمعه، آيه ۲: اوست آن كه در ميان اُمي‌ها پيامبري از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها مي‌خواند و پاكشان مي‌سازد و كتاب و حكمت‌شان مي‌آموزد، حقا كه از پيش در ضلالت آشكاري بودند. [۷۰]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۲۲؛ (ان هذه الامه الاميه و التي امامها النبي الامي هي خير امه اخرجت للناس ينص القرآن الكريم… «و علي الذين يريدون ان يؤولوا لفظه الاميه لغير المعني الظاهر منها. انا امه اميه… لا نكتب و لا نحسب». فشرح لفظ الاميه… بعدم الكتابه و الحساب… و كما جاء في القاموس المحيط: الامي من لا يكتب او من علي خلقه الاميه لم يتعلم الكتاب و هو باق علي جبلته). [۷۱] نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۳۸. [۷۲]. همان، ۳۶. [۷۳]. همان، ۳۷. [۷۴]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۲۳. [۷۵]. همان، ۱۲۴. [۷۶]. همان، ۱۲۰. [۷۷]. همان، ۱۲۴. [۷۸]. قال رسول‌الله (ص): فيقتتلون حتي يحجز بينهم الليل فيفيء، هولا و هولا كل غير غالب - و هكذا ثلاث ليال- فاذا كان اليوم الرابع نهز اليهم بغيه اهل الاسلام فيجعل الله الدبره عليهم. [۷۹]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون ۱۳۰ [۸۰]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون. ۱۳۵ [۸۱]. سوره توبه، آيه ۱۴، قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مومنين. با آنها بجنگيد تا خدا به دست شما عذابشان كند و خوارشان سازد و شما را بر آنها نصرت دهد و دل‌هاي مؤمنان را آرام بخشد. [۸۲]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون ۱۳۵ [۸۳]. همان، ۴۲. [۸۴]. همانجا. [۸۵]. نك: همان، ۴۲، ۴۳، ۴۴. [۸۶]. همان، ۴۶. [۸۷]. همان، ۳۹. [۸۸]. همان، ۴۳. [۸۹]. همان، ۴۴. [۹۰]. همان، ۴۴. [۹۱]. همان، ۳۱. [۹۲]. همان ۳۲. [۹۳]. خداوند در سوره زمر، آيه ۳ مي‌فرمايد: آگاه باش كه عبادت و دين خالص براي خداست و كساني كه جز خدا سرپرستاني گرفته‌اند ]مي‌گويند: [: ما آنها را عبادت نمي‌كنيم جز براي اينكه ما را به خدا نزديك كنند: (… ليقربونا الي الله زلفي…) [۹۴]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۳۳. [۹۵]. همان، ۳۹-۴۱. [۹۶]. سوره نسا، آيه ۶۵، پس نه، به پروردگارت سوگند، ايمان نمي‌آورند مگر اينكه در اختلافي كه دارند تو را داور كنند و آنگاه در دلشان از حكمي كه كرده‌اي ملالي نيابند و بي‌چون و چرا تسليم شوند. [۹۷]. سوره احزاب، آيه ۳۶: و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و رسولش به كاري حكم دهند، براي آنها در كارشان اختياري باشد و هركس خدا و رسولش را نافرماني كند قطعاً دچار گمراهي آشكاري گرديده است. [۹۸]. سوره مائده، آيه ۴۴: و هر كه به موجب آيات الهي حكم نكند، آنها واقعاً كافرند. [۹۹]. سوره مائده، آيه ۴۵: و هر كه مطابق آيات الهي داوري نكند، آنها حقاً ستمگرند. [۱۰۰]. سوره مائده، آيه ۴۷: و هر كه مطابق آيات الهي حكم نكند، آنها قطعاً از اطاعت خدا بيرون رفته‌اند. [۱۰۱]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون ۳۹. [۱۰۲]. همان، ۴۲. همه مثال‌ها از سريه است. [۱۰۳]. همان، ۴۳. [۱۰۴]. همان ۴۴. [۱۰۵]. همانجا. [۱۰۶]. همانجا. [۱۰۷]. همانجا. [۱۰۸]. همان ۴۵. [۱۰۹]. همانجا. [۱۱۰]. همان ۴۶. [۱۱۱]. همانجا. [۱۱۲]. همانجا. [۱۱۳]. همان، ۴۹. [۱۱۴]. شكري مصطفي از ميان همه مساجد جهان، نماز خواندن را فقط در چهار مسجد جايز مي‌داند. همه مساجد به غير از مسجدالحرام، مسجد الاقصي، مسجد قبا و مسجد نبوي، «مسجد ضرار» هستند و اقامه نماز در آنها حرام است. به نقل از ضحي الخطيب، ضوابط التكفير بين الامس و اليوم، ۱۷۸. [۱۱۵]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۱۹. [۱۱۶]. همان، ۱۲۰-۱۲۱. [۱۱۷]. همان، ۱۲۱. [۱۱۸]. همان، ۱۳۹. [۱۱۹]. همان، ۱۲۲: (إنها أمه الرجال و ليست أمه الزينه و المتاع و الزرع و الضرع). [۱۲۰]. سوره بقره، آيه ۲۱۲: زندگي دنيا براي كافران زينت يافته و ]لذا [مؤمنان را مسخره مي‌كنند و كساني كه تقوا پيشه كردند، روز رستاخيز فوق آنها هستند. [۱۲۱]. سوره مائده، آيه ۵۰: آيا آنها خواهان حكم جاهليت‌اند؟ و براي قومي كه يقين دارند، حكم چه كسي از حكم خدا بهتر است؟ [۱۲۲]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۱۲۹. [۱۲۳] / همان، ۱۲۹-۱۳۰. [۱۲۴]. همان، ۱۳۰. [۱۲۵]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۴۱-۴۲. [۱۲۶]. همان، ۴۲. [۱۲۷]. نك: النبي المسلح (۲): الثائرون، ۱۳۲. [۱۲۸]. همان، ۱۳۳. [۱۲۹]. همان، ۱۳۸. [۱۳۰]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۱۲۸. [۱۳۱]. همانجا. [۱۳۲]. همان، ۱۳۴-۱۳۵. [۱۳۳]. سوره بقره، آيه ۲۱۶: جهاد بر شما مقرر شد و آن براي شما ناگوار است و بسا چيزي را ناخوش داشته باشيد كه آن به سود شماست و بسا چيزي را دوست داشته باشيد كه به زيان شماست و خدا مي‌داند و شما نمي‌دانيد. [۱۳۴]. سوره انفال، آيه ۳۹: و با آنها بجنگيد تا ديگر فتنه‌اي نباشد و دين يكسره از آن خدا گردد. پس اگر ]از كفر [بازايستادند، بي‌ترديد خداوند به آنچه انجام مي‌دهند، بيناست. [۱۳۵]. نك: النبي المسلح (۱): الرافضون، ۱۳۶. [۱۳۶]. همان، ۱۳۸. [۱۳۷]. نك: سيدحسين نظام‌الديني، مباني كلامي سلفيان تكفيري، پايان‌نامه كارشناسي ارشد دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات، ۱۳۸۹، فصل چهارم. [۱۳۸]. نك. (فرج فوده) الحقيقه الغائبه، الاعداد: يوسف عبدلكي، قاهره، دارالفكر للدراسات و النشر و التوزيع ۱۹۸۸ م. ص ۱۱ [۱۳۹]. همو، ۱۲. براي آگاهي از دلايل فرج فوده در ابطال سخنان داعيان اجراي فوري شريعت، بنگريد به همان منبع صص ۱۳-۳۲.




نظرات کاربران