مداحی ای که این روزها زائران پیاده کربلا زیاد می شنوند+صوت و متن

مداحی عربی/ تزورونی: حاج باسم کربلائی / آلبوم تزورونی / صفر ۱۴۳۲

دريافت فيلم
تِزوروني اَعاهِـدكُم
به زيارت من مي‌آييد، با شما عهد مي‌بندم
تِـعِـرفـوني شَفيـعْ اِلكُم
مي‌دانيد كه من شفيع شمايم
أساميـكُم اَسَـجِّـلْـهِه أساميكُم
اسامي‌تان را ثبت مي‌كنم
هَلِه بيكُم يا زِوّاري هَلِه بيكُم
خوش آمديد اي زائران من خوش آمديد
وَ حَـگّ چَفِّ الكَفيل و الجود وَ الرّايه
قسم به دستان ابالفضل و كرامت و پرچم او
أنا وْ عَبّاسْ وَيّاكُم يَا مَشّايه
من و عباس با شماييم اي كه با پاي پياده به سوي من مي‌آييد
يا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّايه
اي كه جان‌هايتان را به بهاي زيارت من به كف گرفته‌ايد
عَلَيّ واجِبْ اَوافيكُم يَا وَفّـايه
بر من واجب است تا به شما وفا كنم، اي وفاداران!
تواسيني شَعائرْكُم
عزاداري‌هايتان به من دلداري مي‌دهد
تْرَوّيني مَدامِعْـكُم
و اشك‌هايتان مرا سيراب مي‌كند
اَواسيكُم أنَـا وْ جَرْحـي أواسيكُم
من و زخم‌هايي كه بر تن دارم به شما دلداري مي‌دهيم
هَله بيكُم يا زُوّاري هَلِه بيكُم
خوش آمديد اي زائران من، خوش آمديد
هَلِه يَلْ ما نِسيْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ
خوش آمديد اي كه وعده‌تان را فراموش نكرده و بر سر موعد حاضر مي‌شويد
إجِيْـتْ و لا يْـهَـمَّـكْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمديد در حالي كه نه گرما براي‌تان مهم بود و نه سرما
وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقيله و طَبرَه الأكبَر
قسم به اشك زينب و فرق شكافته اكبر
اَحَضْـرَكْ و ما أعوفَكْ ساعـه المَحْـشَرْ
در محشر كنارتان خواهم بود و رهايتان نمي‌كنم
عَلَي المَـوعِـدْ اَجي يَمكُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـكُم
در وقت ديدار پيشتان مي‌آيم و دور نمي‌شوم و رهايتان نمي‌سازم
مُحاميكُم وَ حَگ حِيدَرْ مُحاميكُم
پشتيبانتان هستم به حقّ حيدر پشتيبانتان هستم
هَله بيكُم يا زُوّاري هَلِه بيكُم
آمديد اي زائرانِ من، خوش آمديد
يَـا هَـلْـشايِلْ رايه وْ جايْ گاصِدني
اي آنكه پرچم به دست قصد ديدار مرا كرده‌ايد
تِـعْـرُف رايَتَـكْ بي مَن تُذَكِّـرْني؟
مي‌داني كه پرچمت مرا به ياد چه كسي مي‌اندازد؟
بِلـكطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِكْـني
به ياد آن دست بريده‌اي كه فرياد زد: مرا درياب
صِحِتْ وَيلاه يا اخويه وْ ظَهَرْ مِحْني
و با شنيدن آن صدا، آشكارا فرياد زدم كه بي‌برادر شدم و اندوهم بر من آشكار شد
كِسَرْ ظَهري سَهَمْ هَجْـرَكْ
تير هجرت كمرم را شكست
نِفَدْ صَبري بَعَدْ عُمـرَكْ
بعد از شهادتت صبرم به پايان رسيد
اُوَصّيكُمْ عَلَي الرّايِه اُوَصّيكُمْ
سفارش اين پرچم را به شما مي‌كنم
هَـله بيكُم يا زُوّاري هَلِه بيكُم
خوش آمديد اي زائران من، خوش آمديد
يَا مَنْ گاصِدْ إلَيَّ و دَمْـعِه تِجْـريـهْ
اي كه با چشمان اشكبار قصد زيارت مرا كرده‌ايد
اَعرُفْ حاجِتَكْ مو داعي تِحْـچيـهِ
حاجت‌تان را مي‌دانم، نيازي به گفتن نيست
وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضيع اِلـحاجِه اَگضيهِ
قسم به گلوي شيرخواره، حاجت‌تان را برآورده مي‌كنم
يَا زائرْ عاهَدِتْ كِلْ عِلّه اَشْـفيهِ
زائران من، عهده كرده‌ام كه هر بيماري را شفا دهم
اَخو زينب فَرَحْ بيكُمْ
برادر زينب به خاطرتان شاد شد
هَله وْ مَرحَبْ يُناديكُم
خوش آمديد صدايتان مي‌زند
يُحَيّيـكُم اَبو الغيـره يْحَيّيـكُم
مرد غيرتمند به شما درود مي‌گويد
هَله بيكُم يا زُوّاري هَلِه بيكُم
خوش آمديد اي زائرانِ من، خوش آمديد
زينبْ مَنْ تُشاهِدكُم تِزوروني
زينب هنگامي كه شما را مي‌بيند كه زيارتم مي‌كنيد، مي‌گويد:
تُناديكُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُروني!
كاش در جنگ حاضر مي‌شديد
ما اَمْـشي يِسْره وْ لا يَسلِبوني
كه مرا به اسيري نمي‌بردند و مرا غارت نمي‌كردند
و لا بسياطهم غَدَر يْضرِبوني
با تازيانه‌هاي خيانت نمي‌زدند
تُناديني: أنَا الجيره وْ صَد عَنّي أبو الغيره
صدايم مي‌زند كه من در بندم و سرور غيرتمندان از دستم رفت
اَبَچّيكُم عَلي مْصابه اَبَچّيكُم
شما را بر اين مصيبت مي‌گريانم
هَله بيكُم يا زُوّاري هَلِه بيكُم
خوش آمديد اي زائران من،‌ خوش آمديد
شاعر : سيّد عبدالخالق المِحَنّه


| شناسه مطلب: 49651




اربعين