«ذیحجه و حج قرآنی»
نویسنده : سیدرضا اکرمی
1) سوژه بحث در مقالات گذشته و آينده «سوره حج» است كه محور قرار گرفت و نكات ارزنده در موضوعات گوناگون دارد. از جمله مطالب اين سوره مطالعه تاريخ ملتها و امتهاي گذشته است كه خداوند از باب آرامش رسول خدا و انعطافپذيري وي ميباشد و بداند انسانهاي تاريخ گذشته چگونه بودهاند و ميفرمايد: «و ان يكذبوك فقد كذبت قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و قوم لوط و اصحاب مدين و كذب موسي، حج 42 تا 44» اگر امت تو «كه امت ميانه معرفي شدهاند» مرام و ديانت تو را تكذيب نمودند، بدان كه اقوام پيشين چون قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و قوم لوط و اصحاب شعيب پيامبر و قوم موسي، اين گونه بودند و دعوت پيامبراني چون حضرت نوح و صالح و هود و ابراهيم و لوط را نپذيرفتند. اين حضرت خيلي با حوصله بودند و شرح صدر داشتند كه حضرت نوح 950 سال تبليغ كرد و 84 نفر به وي ايمان «و ما امن معه الاقليل» آوردند، يونس رسول خدا را داريم كه 2 نفر به وي گرويدند و حضرت لوط با مردم «لجباز و سركش» مواجه بود و تنهائي و بيياوري وي ضربالمثل «لو ان لي بكم قوه او اوي الي ركن شديد، هود 80» بود.
2) مطالعه سرگذشت اقوام سركش و صبوري رسولان الهي، مايه تسلاي رسول خدا بود و بر قدرت روحي وي ميافزود «و كلا نقص عليك من انباء ارسل ما نثبت به فوادك، هود 12» و ارتباط امتها با يكديگر چون ارتباط رسولان الهي را يادآور ميشد. خداوند ميفرمايد، ما به اين مردم مهلت داديم، شايد بينديشند و بينش روش خود را تغيير دهند «فامليت للكافرين، ثم اخذتهم فكيف كان نكير، حج 44» و صد البته بعدها گرفتار شدند و به سزاي رفتار نكوهيده خود «غرق شدن، صاعقه و سونامي و غيره» رسيدند.
3) نام بردن از هفت قوم و اصحاب گذشته تاريخ به عنوان «مثال و تابلو» است نه اختصاص و انحصار، همه انسانها بايد متوجه باشند كه در گذشته ملتهائي بودهاند كه در برابر پيامبران الهي، با تمام وجود ايستادند و مبارزه كردند، گرچه در نهايت ناكام شدند و خداوند ميفرمايد «فامليت للكافرين، ثم اخذتهم فكيف كان نكير، آيه 44 حج» ابتدا مهلت دادم و پس از پايان مهلت، آنان را به سزاي اعمال خلاف خود رساند و كسي توان انكار اين حقيقت و واقعيت ندارد. در آيه بعدي سخن را به صورت «قانون و قاعده و سنت» «فكاين من قريه اهلكناها و هي ظالمه فهي خاويه علي عروشها و بئر معطله و قصر مشيد، آيه 45» ميآورد و ميفرمايد، چه بسيار قريه و محيط زندگي و زيست را نابود ساختيم كه مردم اين سرزمينها ظالم و ستمگر «و هي ظالمه» بودند و ظلم آنها عقيدتي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي و اخلاقي بود و از خدا تا خلق همه را تباه ساختند و انحطاط در همه جا به وجود آوردند.
4) شايسته است سير و گردش در زمين بنماييم، راه بيفتيم و همه چيز را از نزديك ببينيم و بيابيم كه ملتها چگونه از بين رفتهاند و آباديها بدون ساكن انساني«فهي خاويه علي عروشها و بئر معطله و قصر مشيد، حج 45» شدهاند. در ساختمانها حتي قصر و كاخ، كسي وجود ندارد و همه چيز حالت «تعطيل» دارد كه از آب زمين و چاه براي كشاورزي و نه براي انسان و حيوان بهرهبرداري نميشود. سير و سياحت در زمين و تماشاي وضع موجود در زندگي مردم به وضوح اعلام ميدارد كه عامل انساني و كارنامه انسان اين ويراني و تباهي را به وجود آورده، يعني عقل و فكر كار نميكند «فتكون لهم قلوب يعقلون بها» و به قول ظريفي «عوض اينكه، دماغ و مخ و مغز را» عمل كنند، ميروند دماغ را جراحي ميكنند تا زيبا شوند.
عقل را تعطيل كرده، به سراغ تقليد از گذشتگان رفتهاند، يا اينكه گوش شنوا ندارند «او آذان يسمعون بها» و بنا ندارند، حرف شنوا داشته باشند.
5) خداوند دو راهنما و دليل براي انسان قرار داده كه يكي پيامبر و امام و عالم بصير و مورد اطمينان ميباشد و ديگري عقل و خرد و راهنماي باطني «ان لله علي الناس حجتين حجه ظاهره و حجه باطنه، اما الظاهره فالرسل و الانبياء والائمه و اما الباطنه فالعقول، اصول كافي»است و مشكل امروز جامعه انساني، تعطيل خرد و عقل است و خداوند اعلام ميدارد «فانها لا تعمي الابصار و لكن تعمي القلوب التي فيالصدور، حج 46» چشم بينا ميباشد و حقايق و واقعيات را ميبيند و خطر را احساس ميكند، ولي در عمل هوشيار نيست چون دستگاه انديشه را نميبيند:
چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود
بگذار بيفتد و بيند سزاي خويش
بايد كاري كرد كه چراغ دل كار كند و «سمعنا و اطعنا» به وجود آيد. تازه جباران و سركشان، طلبكارانه ميگويند، اگر خداوند راست و درست ميگويد ما را از بين ببريد «و يستعجلونك بالعذاب» با اينكه قانون را ميدانند و سنت را ميشناسند، كه قانون خدا تعطيلبردار نيست و تخلفپذير «و لن يخلف الله وعده» نميباشد. در سرگذشت ملتها «تبيين و تحليل و تطبيق» را به درستي ارزيابي كنيم.