غَزوه احد، دومین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان
اُحُد دومین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان مکه است که نزدیک شهر مدینه و کنار کوه احد رخ داد و از همین رو به نبرد احد معروف شد. زمان این رخداد را هفتم یا نیمه شوال سال سوم ق. دانستهاند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، شكست مشركان در نبرد بدر زمينهساز نبرد احد گشت. در پي اين شكست، سران قريش تصميم گرفتند سود تجارتي را كه سبب بروز نبرد بدر شده بود، براي آمادهسازي سپاهي نيرومند با هدف انتقامگيري به كار گيرند. مسئوليت آمادهسازي اين سپاه را ابوسفيان بر عهده گرفت. برخي نزول آيه {إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يحُشـَرُون} (انفال/8، 36) را در نكوهش صاحبان اين اموال دانستهاند. آنان براي همراهكردن ساير قبايل با خود براي نبرد با مسلمانان، افرادي را به ميان آنان فرستادند.
فرماندهي سپاه برعهده ابوسفيان نهاده شد. به پيشنهاد صفوان بن اميه، براي تحريك به خونخواهي يا جلوگيري از فرار رزمندگان ، گروهي از زنان نيز با سپاه مشركان همراه شدند؛ مانند هند دختر عتبه و همسر ابوسفيان، ام ّحكيم دختر حارث بن هشام، و فاطمه دختر وليد بن مغيره. بر پايه گزارش مشهور، اين سپاه 3000 رزمنده داشت كه 700 تن از آنان زرهپوش بودند و با 200 اسب و 3000 شتر آماده كارزار شدند. سپاه قريش پنجم يا دوازدهم شوّال نزديك كوه عينين فرود آمد. مكه در جنوب مدينه قرار دارد. پس مشركان بايد در جنوب مدينه براي نبرد مستقر ميشدند؛ اما آنان كنار كوه عينين نزديك كوه احد در شمال مدينه اردو زدند؛ زيرا از لحاظ نظامي بهترين مكان براي نبرد بود. به لحاظ تداركاتي نيز مزارع اين منطقه، علوفه مَركبهاي مشركان را تأمين ميكرد. حفر خندق در شمال مدينه و استقرار سپاه مشركان در اين منطقه در نبرد خندق نشان از موقعيت نظامي آن دارد.
عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله) در نامهاي محرمانه از طريق مردي از بنيغفار، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را از زمان حركت و توان نظامي مشركان مكه آگاه ساخت. پيك حامل نامه در قبا بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد شد. آنگاه كه ابيّ بن كعب نامه را بر ايشان خواند، وي مخفي ماندن مضمون نامه را خواستار شد. عمرو بن سالم خزاعي نيز كه در مسير خود با سپاه قريش برخورد كرده بود، خبر لشكركشي آنان را به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) رساند. ديري نگذشت كه خبر حركت قريش در مدينه شايع شد. با منزل گزيدن مشركان در ذُوالحُلَيفه*، يكي از ميقاتهاي احرام، پيامبر(صلي الله عليه و آله) انس و مونس فرزندان فضاله را براي خبرگيري از وضع دشمن روانه ساخت. در نوبت ديگر، ايشان حباب بن منذر را محرمانه براي ارزيابي وضعيت دشمن فرستاد و گروهي از اصحاب به پاسداري از شهر، به ويژه مسجد و خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله)، پرداختند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) درباره شيوه رويارويي با دشمن، با مسلمانان به مشورت پرداخت. بزرگان مهاجر و انصار با ماندن در شهر موافق بودند. عبدالله بن اُبَيّ با اين استدلال كه در كوچههاي كمعرض مدينه بهتر ميتوان با دشمن جنگيد و كودكان و زنان نيز ميتوانند از فراز بامها به رزمندگان ياري كنند، بر ماندن در مدينه اصرار داشت. او با توجه به تجربه نبردهاي دوران جاهليت، ميگفت: هرگاه از شهر بيرون رفتهايم، شكست خوردهايم. در برابر، گروهي از جوانان رويارويي با دشمن را در بيرون شهر پيشنهاد كردند. حمزه عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله)، سعد بن عباده و نعمان بن مالك با اين گروه موافق بودند؛ با اين استدلال كه ماندن در شهر نشانه ضعف مسلمانان دانسته ميشود و دشمن را گستاختر ميكند و تجربه نشان داده تا در بيرون شهر با دشمن نجنگند، دشمن از ايشان دست نخواهد كشيد.
آمده است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيرون رفتن از مدينه را نميپسنديد ؛ اما با توجه به رأي مشاوران، اين ديدگاه را پذيرفت. ايشان مسلمانان را موعظه نمود و به جهاد امر كرد و پيروزي آنان را در گرو صبر دانست. آنگاه لباس رزم پوشيد و آماده حركت به سوي احد شد. آنان كه بر خروج از مدينه اصرار داشتند، از پافشاري بر رأي خود رنجيدند و گفتند: شايسته نيست خلاف رأي پيامبر(صلي الله عليه و آله) رفتار كنيم. از اين رو، به عذرخواهي نزد ايشان آمدند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «آنگاه كه پيامبري لباس رزم پوشد، شايسته نيست آن را بيرون آورد، مگر اين كه با دشمن بجنگد يا خداوند ميان وي و دشمنانش حكم كند.» او با اين سخن آمادگي خود را براي حركت نشان داد.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ابن ام مكتوم را جانشين خود در مدينه قرار داد و با 1000 تن از مسلمانان كه 100 تن از آنان زره بر تن داشتند ، رهسپار اُحُد شد. آنگاه كه سپاه اسلام در مسير احد به منطقه شَيخان، ميان مدينه و احد در راه شرقي حَرّه، رسيد ، پيامبر(صلي الله عليه و آله) از سپاهيان سان ديد و نوجوانان همراه، جز رافع بن خديج و سمرة بن جندب بن هلال را كه نوجواناني چالاك بودند، به مدينه بازگرداند. بر پايه خواست پيامبر(صلي الله عليه و آله) و با راهنمايي يكي از مسلمانان، سپاه اسلام نيمه شب از مسيري به سوي احد حركت كرد كه با مشركان روبهرو نشود. در حاليكه مشركان در دامنه كوه احد مستقر بودند، مسلمانان از كنار آنان گذشتند و در دامنه كوه فرود آمدند.
عبدالله بن اُبَيّ به بهانه پيروي پيامبر(صلي الله عليه و آله) از رأي جوانان با هوادارانش كه حدود 300 تن بودند ، از ميان راه يا از احد به مدينه بازگشت و بدين ترتيب شمار سپاه اسلام به 700 تن كاهش يافت. آنگاه كه عبدالله بن عمرو بن حزام از عبدالله بن اُبَيّ و پيروان او خواست تا بمانند و در راه خدا بجنگند، آنان جدايي خود را چنين توجيه كردند: نبردي روي نخواهد داد؛ وگر نه ما با شما ميمانديم. آيه {... وَ قِيلَ لَهُم تَعَالَوا قَاتِلُوا فيِ سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادفَعُوا قَالُوا لَو نَعلَمُ قِتَالًا لاَّتَّبَعنَاكُم} (آل عمران/3، 167) به اين رويداد اشاره دارد.