گفتاری از آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی
امام حسین علیه السلام حقیقتی فراتر از تاریخ
آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی در گفتاری عظمت وجودی امام حسین علیه السلام را حقیقتی فراتر از تاریخ تحلیل کرده اند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، به مناسبت سالروز ميلاد سرور جوانان اهل بهشت حضرت اباعبدالله الحسين گفتار آيت الله سيدمحمود هاشمي شاهرودي را منتشر مي كنيم.
الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين:
امام حسين (ع) در شرايطي امامت را بر عهده مي گيرد كه امت اسلامي اراده خود را از كف داده است. ميداند كه حق با امام حسين (ع)است ولي سست عنصر شده است. در مقابل مقامات مصالح شخصي و عطايايي كه خليفه يا والي به او ميدهد ذليلانه لهله مي زند. تمونه آن را در گفتگوي عمربن سعدي امام حسين (ع) در روز عاشورامي بينيم، عمر بن سعد به چه استدلال مي كند؟ من زميني دارم چنان و... از اين نوع استدلالات واهي او مي داند كه امام حسين (ع) فرزند دختر رسول خدا(ص) و فرزند اميرالمؤمنين (ع) است و نسبت به خلافت شايسته تراز يزيد (لعنة الله عليه) است و يزيد ملعون شخصيتي معلوم الحال است و مانند معاويه نيست، نه مثل معاويه به زعم خود اصحابي رسول خدا بوده است و نه گذشته او را دارد.
اين سعد در هيچ يك از اينهاشك ندارد واينها براي همه مسلمانان واضح و آشكار است. از جمله براي قاتلان امام حسين (ع) و فرماندهان آنها همچون عمر بن سعد، آنچه كه عمر بن سعد را از آمدن به سوي حق باز ميدارد زمين است، ملك ري يعني حكومت توانسته است حقيقت دروني افراد را به فساد بكشاند.
اين بيماري بود كه امام حسين (ع) با آن مواجه شده بود. معالجه اين بيماري باصحبت كردن و استدلال و ارائه نظريات و مفاهيم ممكن نبود، زيرا آنان همه اين مفاهيم را بلد بودند. هرچه امام(ع) مي خواست به آنها ياد دهد، مي دانستند. چنان كه فرزدق ميگويد: «دلهاي آنها باتوست» يعني ميدانند كه تو بر حقي و مناقشه اي در اين مطلب ندارند. پس طرح مفاهيم و بيان ايدئولوژي واين قبيل امور براي امتي كه گرفتار اين بيماري مهلك شده است. فائده اي ندارد. اين مرض، مرضي مهلك و سرطاني است كه همه امتهاي آسماني بدان دچار مي شوند و مصدرشقاوت و انحطاط آنان است. اين مرض خطرناك، آثار بزرگي در تاريخ اين امت و آينده اين امت دارد و آن را نمي توان معالجه نمود، مگر با انجام دادن عملياتي كه هروجدان انساني هرچندمنحط و پست گشته باشد، آن را پذيرا باشد. اين عمليات بايد آن چنان فاجعه آميز باشد كه بعد فاجعه در آن از هر چيز ديگري قوي تر باشد. فقط چنين عملياتي است كه مي تواند آرمان راهرچند با مرور زمان نجات دهد والا اين غده روز به روز بزرگتر مي شود.آيت الله هاشمي شاهرودي
در نهايت كارامت را يكسره مي سازد وبا از بين رفتن امت، ديگر رسالتي باقي نميماند تا اين كه امت به سوي آن و به سوي مفاهيم و ارزشهاي آن حركت كند. پس اين بيماري اصل رسالت را از بين مي برد چنان كه بسياري از رسالتهاي آسماني گذشته به اين سرنوشت دچار شدند.به ناگزير بايد كاري كرد كه الگوي كاملي براي دل كندن از هواهاي نفساني و شهوات گردد. بايد مصالح عالي را مقدم داشت و ارزشهايي را كه بايد بر آنان حاكم باشد، بر هر چيزي مقدم نمود. از طريق عملياتي كه نه فقط انسان خود را فدا كند بلكه مقام اجتماعي والاي خودرا، همه تاريخ وجاهت وزعامت در امت را، خانواده و فرزندان و اموال خود را و هرآنچه كه به واسطه آن امتيازات و اعتبارات مادي و اجتماعي كسب كرده است، قرباني كند و از همه آنها دست بكشد، از جانب خليفه و والي خليفه چنان كه در تاريخ موجود است هدايا و عطاياي زيادي به امام حسين (ع) مي رسيد. خلفاء سعي ميكردند عطايايي بيشتر از ديگران به ائمه(ع) تقديم كنند بدين اعتبار كه ايشان اولاً قريشي بودند و ثانياً از بني هاشم بودند و ثالثاداراي اعتبارات و وجاهت اجتماعي و ديني وسيعي بودند، لذا امام(ع) به لحاظ وضع شخصي و مادي در تنگنا نبودند و آنها عطايا وصلات وافري به ايشان تقديم مي كردند. چنان كه والي مدينه بعد آن كه خبرشهادت امام حسين (ع) را دريافت نمود به منبررفت و گفت: «ما با او ارتباط برقرار مي كرديم، ولي اوباما قطع رابطه مي كرد. باز ما ارتباط برقرار - مي كرديم ولي او بدترقطع رابطه مي كرد. بازما رابطه برقرار مي نموديم و عطاياي بيشتري مي فرستاديم» پس وضع مادي امام(ع) در حد متعارف و بلكه بهتر از افراد متعارف بود- چنان كه از عطايا و ديگر مسائل آن حضرت معلوم است، وليكن آن بزرگوارازاين وضعيت مطلوب مادي و اجتماعي و از آن زعامت دست كشيده نه تنها از اينها كه از جان خود، جان برادران خود و جان عشيره خود دست شست تا آن انساني كه وبال حاكميت منحرف اموي را به گردن دارد و كمترين پرتويي از انسانيت در وجود او باقي مانده است، به خودآيد و بگويد: عجب اين شخصي با اين جايگاه ووضع و امكانات خودش را براي من فداكردو من همچنان به اين پست و آن مقام و... چسبيده ام....
برنامه ريزي فرموده است، به نحوي كه كودك شيرخواررابه معركه مي برد در چگونگي معركه نيز همين طوراست به هنگام خروج به سوي ميدان جنگ عمامه رسول الله (ص) را به سر مي گذاردو خويشتن را شبيه آن حضرت مي كند.
پس مساله فقط اين نيست كه امام(ع) مي خواست حكومت را از دست يزيد خارج كندوسپس امرنتيجه معكوس داد و اتفاقاتي فاجعه بارو پيش بيني نشده رخ داد، بلكه بعد فاجعه آميز واقعه، كاملا برنامه ريزي شده بود تا به بدترين شكل وصورت ممكن تحقق پذيرد، تا اين كه برهروجدان انساني فائق آيد هر اندازه كه اين وجدان در پستي فرو رفته باشد، اين فاجعه عظيم آن ضمير را به لرزه درمي آورد و بر حالت سستي و جمودوتخديري كه حاكم بر آن شده است غلبه مي كند تا بدآنجا كه وجدان هاي همين افراد كه ديروز با خانه نشيني خود يا شركت در لشكر بن زياد يا فرار به باغ هاي كوفه و مانند آن واز روي ترس از ابن زياديا به خاطر تطميعات او در اين جنايت شريك شدند، پس از انتشار اخبار فاجعه، به حركت درآمد. چه چيز اين وجدانها را به حركت درآورد؟ بُعدي كه در امام(ع) موجود بود به ايشان اجازه مي داد كه اين وجدان هارا به حركت درآورد. انسان موجودي حسي است و نياز به اين دارد كه پيش چشم خود يك الگوداشته باشد.
از سوي ديگر بيدار كردن ضميرامت محدود به آن زمان معين نبود، بلكه امام(ع) كه بر دوش خودرسالتي جاودان را كه ختم كننده همه رسالت هاي آسماني است؛ دارد، به آينده فرزندان امت مي نگرد. پس بايد به همراه اين رسالت الگويي شايسته به بلنداي تمام تاريخ وجود داشته باشد كه با عمل ونهضت خود، سرشت بيمارمردمان رادرهرزماني بيدار كند.
قضيه حضرت سيدالشهدا (ع)همواره طليعه دار و داروي راستين اين بيماري است.
حتي مي بينيم كه امروزه در عراق، هرسال مساله اربعين مردم را به حركت در ميآورد و آنها راروياروي دشمنان اهل بيت (ع) قرار مي دهد تا بدانجا كه در راه زيارت امام حسين (ع) در روز اربعين خودرافيدا مي كنند. اين يعني قضيه امام حسين (ع) تا ابد و براي هميشه مي تواند انسانها را به حركت درآورد و بيدار كند. به هر اندازه كه يك انسان قسي القلب باشد، مظلوميت وفاجعه باربودن اين قضيه باز بر قساوت او فائق مي آيد و ضمير و را به تحرك وا مي دارد.
هر اندازه كه از بركات اين واقعه بيشتر بهره برده شود چنان كه ائمه بعد از امام حسين(ع) چنين نمودند تأثيرگذاري آن بيشتروبيشتر خواهد بود، لذا مفاهيم تا از عالم عقل به عالم قلب فرو نيايد، توان به حركت درآوردن انسان را ندارند.
محرك حقيقي، همين احساسي است؛ اين عواطف و اراده هايي كه از قلب و شوق سرچشمه مي گيرد. پس انگيزه و هدف امام(ع) از اين حركت و نهضت مبارك ريشه كن كردن بيماريهايي بود كه امتها، حتي امتهاي رباني ودست پرورده انبياء درنتيجه هواهاي نفساني بدان مبتلا مي شوند. در نتيجه قضيه امام حسين (ع) همواره با ابعادي فراتر از تاريخ و زمان باقي خواهد ماند و محدود به دوره اي كه امام(ع) درآن زيسته است نخواهد بود.