زنی با خاطره تکاندهنده از نوزاد سرراهی

بانوی مبلغه بعثه مقام معظم رهبری ضمن بیان خاطرهای از زائر مشهدی مینویسد: او خاطره تلخ و تکاندهندهای از یک نوزاد سرراهی داشت و دائم گریه میکرد.
به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاعرساني حج از كربلاي معلي، شكوفه صالحي، بانوي مبلغه بعثه مقام معظم رهبري نوشته است: خانمي حدود ۳۵ ساله از مشهد، بسيار به من مراجعه ميكرد. او حالتي بسيار محزون و پشيمان داشت و ميخواست حرف بزند؛ ولي نميتوانست. فقط به نقطهاي خيره شده بود و اشك ميريخت. خيلي تلاش كردم تا حرف دلش را بزند؛ بلكه آرام بگيرد. او را به گوشهاي دعوت كردم. وقتي ديد خلوتي به وجود آمده، درد دل كرد. اشكش جاري شد و گفت: اتفاقي برايم پيش آمده كه سالهاست شب و روز به خاطر آن عذاب وجدان گرفتهام و آرامش ندارم.
تعجب كردم. موضوعي كه سالها ذهن او را به خود مشغول كرده، چيست؟ اين چه رازي است كه سينه آن زن را سنگين كرده است.
شروع كرد به حرف زدن: «هر بچهاي را ميبينم، زجر ميكشم....»
نگاه به چهرهاش كردم. خيس و سرخ بود از اشك. آرام آرام ماجرا را تعريف كرد: «اتفاق از اين قرار است كه يك روز با اتوبوس در سفر بوديم. اتوبوس در منطقهاي خلوت توقف كرد كه فقط يك سرويس بهداشتي خرابه داشت و ديگر هيچ. چند نفري از اتوبوس پايين آمدند و به سرويس بهداشتي رفتند. آخر از همه، من و دخترخاله ام بوديم كه به دستشويي رفتيم. وقتي بيرون آمديم، با نوزادي مواجه شديم كه داخل پتويي پشت ديوار دستشويي گذاشته بودند. نوزاد، به شدت گريه ميكرد. هيچكس و هيچ چيز همراهش نبود. من ميخواستم بچه را بردارم. ترسيدم برايمان دردسر ايجاد كند. دخترخالهام هم مثل من ترسيد. سريع آمديم و سوار اتوبوس شديم. هيچكس آنجا نبود و جاده بسيار خلوت بود. يعني در آن بيابان كه محل تردد و توفف نبود، چه كسي كودك شيرخوار را رها كرده بود.»
زن به اينجا كه ميرسد، اشكهايش را پاك ميكند و ادامه ميدهد: «از آن زمان تا حالا فكر ميكنم آن نوزاد جان داده و مقصرش من هستم. حالا وقتي در حرم، در خيمهگاه و در كاروان، روضه كودكان تشنهلب امام حسين عليهالسلام و حضرت علي اصغر عليهالسلام را ميشنوم، با خودم ميگويم: «من هم نوزادي را از زندگي و آب محروم كردم. گناه بزرگ من چه ميشود؟ واي بر من!»
دلدارياش دادم و شانهام را براي گريستن در اختيارش گذاشتم.