خداوند برای طفل شش ماهه امام حسین دایه‌ای در بهشت قرار داد

در کتاب نفس المهموم مرحوم محدث قمی است که امام گریه کرد و گفت: خدایا بین ما و بین این مردم که ما را دعوت کردند که ما را یاری کنند، اما ما را کشتند، داوری کن. صدایی شنید، بچه ات را رها کن، ما برای او دایه ای در بهشت قرار دادیم.

به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني حج از كربلاي معلي، شهادت شير خوارۀ مظلوم شش ماهۀ حضرت سيدالشهدا از حادثه ها و مصائب بسيار سنگيني بود كه به اهل بيت وارد شد. در كتاب هاي مهمي مثل مقتل ابومخنف، ارشاد، نفس المهموم، بجار جلد چهل و پنج صفحۀ چهل و نه، احتجاج طبرسي صفحۀ صد و پنجاه و چهار، منتخب ملّا هاشم صفحۀ دويست و هفتاد و چهار، نوشته شده كه امام هنگام وداع آخرشان به امّ كلثوم سفارش كردند كه خواهر تو را به رعايت كودك شيرخواره ام كه بيش از شش ماه از عمرش نگذشته سفارش مي كنم.
خواهر گفت: برادر! اين طفل سه شبانه روز است بي شير و تشنه است، اگر امكان دارد شربت و آبي براي او فراهم شود. حضرت شش ماه را در آغوش گرفت، به سوي مردم رفت، وقتي برابر مردم قرار گرفت، فرمود اي مردم! برادران، اولاد و ياران مرا كشتيد، غير از اين كودك براي من كسي نمانده، (وَ هُوَ يَتَلَظا عَطَشا مِن غَيرِ ذَنبٍ) اين بچه بدون گناه، مانند ماهي از آب بيرون افتاده از شدت تشنگي دو لبش را به هم مي زند، آبي به او بدهيد، اگر به من رحم نمي كنيد به اين ششم ماه رحم كنيد. اي مردم! شير در سينۀ مادر اين بچه خشك شده است.
امام در حال سخن گفتن بود كه حرمله تيري به گلوي طفل زد. عبارت مقاتل مي گويد: (فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَريد إلَي الوَريد وَ مِنَ الاُذُنِ إلَي الاُذُن) ذبح، يعني سر بريده شده. چنان كه سبط ابن جوزي كه از علماي اهل سنت است در كتابش مي گويد: سر طفل در آغوش امام حسين از بدن جدا شد، امام خون گلوي بريدۀ شش ماه را با كف دست به طرف آسمان مي پاشيد و مي گفت: خدايا! بر اين مردم شاهد باش، اينان نذر كرده اند كه احدي از نسل پيغمبر را باقي نگذارند.
در كتاب نفس المهموم مرحوم محدث قمي است كه امام گريه كرد و گفت: (اللهمَّ احكُم بَينَنا وَ بَينَ قومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا) خدايا بين ما و بين اين مردم كه ما را دعوت كردند كه ما را ياري كنند، اما ما را كشتند، داوري كن. (فَنوديَ مِنَ الهَواء) صدايي شنيد، (يا حُسِين دَعوُ) بچه ات را رها كن، (فَإنَّ لَهُ مُرضِعً فِي الجَنَّة) ما براي او دايه اي در بهشت قرار داديم. امام در حال شكايت بودند كه محدث قمي مي نويسد: حَسين نامي، تير به سوي خود حضرت حسين انداخت كه لب حضرت را شكافت و خون جاري شد. حضرت در حال گريه گفت: (اللهمَّ أشكوا إلَيكَ مايَفعَلُ بي وَ بِإخوَتي وَ وُلدي وَ أهلَ بَيتي) خدايا به تو شكايت مي كنم از آن چه با من و برادران و فرزندان و خانواده ام اين مردم انجام دادند.
اين در همان وقتي بود كه كودك سر بريده در آغوش امام بود. سپس كودك را به سينه گرفت، به خيمه برگشت، در حالي كه سكينه از حضرت استقبال كرد، گفت: پدر اميدوارم كه برادرم را سيراب كرده باشي. ظاهراً حضرت شش ماهۀ شهيد را زير عبا پنهان كرده بودند. چون سكينه نديد، فكر مي كرد بچه را سيراب كرده اندو در آغوش پدر زير عبا خواب است. حضرت فرمود: دخترم اين برادر تو است كه با تير دشمنان سر از بدنش جدا شد. در كتاب روضۀ كافي كليني است، كُمِيت ابنِ زياد مي گويد: من مشرف شدم خدمت امام صادق، به كميت فرمود دربارۀ جدّم حسين شعر بخوان. وقتي در مصائب حضرت شروع كردم به شعر خواندن، امام به شدت گريه كرد. زنان و اهل حرم هم در اتاق هاي خودشان به شدت گريه كردند.
امام در حال گريه بودند كه يك مرتبه كنيزي از پشت پرده وارد شد و طفل شيرخواري را در آغوش امام گذاشت. در اين وقت گريۀ امام به نهايت شدت رسيد و صداي حضرت بلند شد، صداي زنان هم به نوحه و گريه شنيده شد. از اين عمل معلوم مي شود كه مقصود اهل حرم اين بود كه مجلسيان كه خدمت حضرت صادق هستند، با ديدن طفل شيرخواره به ياد شيرخواره ي كربلا بيفتند و بيشتر گريه كنند و اين راهنمايي به همۀ عزاداران است كه امور درستي كه شما را به ياد حادثۀ كربلا مي اندازد، و بر گريۀ شما اضافه مي كند، انجامش مانعي ندارد.
**حجت الاسلام و المسلمين بهاري




نظرات کاربران