مبلغ بزرگ نهضت عاشورا
امام سجاد (ع) ، بزرگ مبلغ نهضت عاشورا که رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا و مجلس یزید بن معاویه را با بیان رسای خود دگرگون کرد.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، يزيد بن معاويه كه از پيروزي سرمست و خود را فاتح نهضت كربلا ميدانست، دستور برپايي مجلسي را داد تا با تشريفات خاصي اسيران اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را وارد كنند و او اهل بيت را تحقير كند. مأموران دربار موظف شدند كه قافله اسرا را با ريسمان به يكديگر ببندند و علي بن الحسين ـ عليهما السلام ـ را كه بزرگ ايشان بود، با زنجير ببندند و وارد مجلس يزيد كنند. مراسم اجرا شد.
كاروان اسيران، وارد مجلس يزيد شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادي بر چهره يزيد و اطرافيانش نمايان بود. امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ سكوت را جايز ندانست. همين كه چشم مباركش به چهره خبيث يزيد افتاد فرمود: «انشدك الله يا يزيد ما ظنك برسول الله لو رانا علي هذه الحالة /اي يزيد تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر اين حال مشاهده كند با تو چه خواهد كرد؟»
امام ـ عليه السلام ـ با كوتاهترين جمله، بلندترين پيام را به حاضرين در مجلس يزيد منتقل ميكند. مردم شام كه يزيد را خليفه رسول الله صلي الله عليه وآله ميدانستند و براي پيامبرصلي الله عليه وآله احترام قائل بودند، با اين فرمايش امام ـ عليه السلام ـ از خود ميپرسند: مگر ميان اسيران با پيامبر نسبتي هست؟
سخنان امام سجاد ـ عليه السلام ـ چنان ضربهاي بر اركان حكومت يزيد وارد كرد كه سبب رسوايي او شد و او دستور داد غل و زنجير از دست و پا و گردن امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ باز كنند.
يزيد همچنان مست غرور است. چون مأموران سر سيدالشهداء را پيش يزيد گذاردند، به شعر حصين بن حمام مري تمثل جست: «يغلقن هاما من رجال اعزة، علينا و هم كانوا اعق و اظلما / [شمشيرها] سر مرداني را ميشكافند كه نزد ما گرامي هستند [ولي چه ميتوان كرد كه] آنان در دشمني و كينه توزي پيش دستي كردند!»
امام سجاد ـ عليه السلام ـ در جواب يزيد فرمود: «اي يزيد! به جاي شعري كه خواندي، اين آيه را از قرآن بشنو كه خداوند ميفرمايد: «ما اصابكم من مصيبة في الارض و في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علي الله يسير. لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لايحب كل مختال فخور / نرسد هيچ مصيبتي در زمين و نه در جانهاي شما مگر آنكه در لوح محفوظ است پيش از آنكه آن را پديد آريم. به درستي كه آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگين نشويد و به آنچه به شما داد شاد نشويد، خدا متكبران را دوست ندارد».
يزيد كه منظور امام ـ عليه السلام ـ و پيام آيه را دريافته بود، به شدت خشمگين شد و در حالي كه با ريش خود بازي ميكرد، گفت: آيه ديگري هم در قرآن هست كه سزاوار تو و پدر توست: «و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير»؛ «هر مصيبتي كه به شما برسد، نتيجه دست آوردهاي خود شماست و خدا بسياري را عفو ميكند».
و سپس خطاب به علي بن الحسين ـ عليهما السلام ـ گفت: علي، پدرت، پيوند خويشاوندي را بريد و حق مرا نديده گرفت و بر سر قدرت با من به ستيز برخاست، خدا با وي آن كرد كه ديدي.
امام سجاد ـ عليه السلام ـ مجددا آيه «ما اصابكم من مصيبة». را تلاوت كرد.
يزيد به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگويد و يزيد مجددا آيهاي را خواند كه قبلا متعرض آن شده بود.
يزيد انتظار داشت كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ در برابر اهانتها و كردار زشت او سكوت كند، ولي حضرت پيش رفت و در برابر يزيد ايستاد و فرمود: «طمع نداشته باشيد كه ما را خوار كنيد و ما شما را گرامي بداريم. شما ما را اذيت كنيد و ما از اذيت شما دست برداريم. خدا ميداند ما شما را دوست نداريم و اگر شما ما را دوست نداريد، سرزنشتان نميكنيم».
يزيد كه به بن بست رسيده بود، گفت: راست گفتي ليكن پدر و جد تو خواستند امير باشند. سپاس خدا را كه آنان را كشت و خونشان را ريخت. سپس سخن قبلي خود را تكرار كرد كه: علي، پدرت، خويشاوندي را رعايت نكرد و حق مرا ناديده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان كرد كه ديدي.
علي بن الحسين ـ عليهما السلام ـ فرمود: «اي پسر معاويه و هند و صخرا! پيش از اينكه به دنيا بيايي پيغمبري و حكومت از آن پدر و نياكان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلي الله عليه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم كفار را در دست داشتند. سپس فرمود:اي يزيد! اگر ميدانستي چه كردهاي و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهاي به كوهها ميگريختي و بر ريگها ميخفتي و بانگ و فرياد بر ميداشتي».
يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسين ـ عليه السلام ـ و حضرت علي ـ عليه السلام ـ بد بگويد و او طبق دستورش عمل كرد. امام سجاد ـ عليه السلام ـ از گستاخي خطيب برآشفت و فرمود: «خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد».
هنگامي كه سخنان خطيب مزدور به پايان رسيد، امام سجاد ـ عليه السلام ـ خطاب به يزيد گفت: «سخنگوي شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگويم». ابتدا يزيد رضايت نداد تا اينكه بنا به اصرار اطرافيان و حاضران در مجلس و يكي از فرزندان خليفه، يزيد به امام ـ عليه السلام ـ اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت كرد، معذرت بخواه.
امام سجاد ـ عليه السلام ـ از پله منبر بالا رفت و خطبهاي را با نواي گرم توحيدي بيان كرد كه در اينجا به فرازي از آن خطبه ميپردازيم: «انا بن مكة و مني، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفي؛ انا بن علي المرتضي. انا بن فاطمة الزهراء / من فرزند مكه و منايم. من فرزند زمزم و صفايم; من فرزند محمد مصطفايم. من فرزند علي مرتضايم. من فرزند فاطمه زهرايم...».
امام زين العابدين همچنان به معرفي خويش ادامه داد، تا آنجا كه صداي مردم به گريه بلند شد و اركان كاخ يزيد به لرزه درآمد و يزيد از تحت تاثير قرار گرفتن مردم سخت بيمناك شد، از اين رو براي قطع كردن سخنان امام ـ عليه السلام ـ به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدايي كه همه ميشنيدند، اذان گفت.
وقتي به اشهد ان محمدا رسول الله ـ صلي الله عليه وآله ـ رسيد، امام كه هنوز بر بالاي منبر قرار داشت، خطاب به يزيد فرمود: «اي يزيد! اين محمد ـ صلي الله عليه وآله ـ كه هم اكنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پيامبري او گواهي داد، جد توست يا جد من است؟ اگر بگويي پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ جد توست، دروغ گفتهاي و كفر ورزيدهاي و اگر باور داري كه پيامبرصلي الله عليه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمي خاندان او را كشتي؟»
آري بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خويش را به نحو شايسته ايفا نمود و چهره مجلس را با تبليغ رساي خود دگرگون كرد و مجلس يزيد با رسوايي خاندان بني اميه و يزيد بن معاويه پايان يافت.
سخنان بزرگ مبلغان اسلام؛ حضرت سجاد ـ عليه السلام ـ و زيبب كبري عليها السلام چنان در روحيه مردم شام تأثير گذاشت كه انقلاب به پا كرد. شاميان دريافتند كساني كه با چنين وضع فجيعي در كربلا شهيد شدند، شورشي نبودند. آنان خاندان كسي هستند كه يزيد به نام وي بر مسلمانان حكومت ميكند. مؤذن دربار به يزيد اعتراض كرد و با شگفتي پرسيد: «تو كه ميدانستي اينها فرزندان پيامبر هستند، به چه علت آنان را كشتي و دستور دادي اموال آنان را غارت كنند؟».
عالم يهودي كه در مجلس يزيد بود، پس از شنيدن سخنان امام سجاد ـ عليه السلام ـ از يزيد پرسيد: «اين جوان كيست؟» يزيد گفت: «فرزند حسين ـ عليه السلام ـ » يهودي گفت: «كدام حسين؟». آن قدر پرسيد تا دانست اينها از خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هستند. حسين كسي است كه مظلومانه در كربلا به شهادت رسيده و او فرزند دختر رسول الله صلي الله عليه وآله است. يزيد را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما ديروز از پيامبرتان جدا شديد و امروز فرزندش را كشتيد!».
يزيد در برابر سرزنش ديگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ انجام داده است، معذرت خواهي كند و مسؤوليت شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ و يارانش را به گردن فرماندار كوفه يعني، عبيدالله بن زياد پسر مرجانه بيندازد. ضمن اظهار ندامت از عملكرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد ـ عليه السلام ـ ميخواهد كه اگر درخواست يا پيشنهادي دارد، بنويسد تا آن را انجام دهد.
بديهي مينمايد كه نخستين تقاضاي امام سجاد ـ عليه السلام ـ و ديگر اسراي كربلا، سوگواري براي شهيدان به خاك آرميدهشان در سرزمين گلگون نينوا و بازگشت به شهر پيامبرصلي الله عليه وآله، مدينه، شهر خاطرههاي زنده شهيدانشان باشد. مدت توقف امام سجاد ـ عليه السلام ـ واسراي خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ را در شام از ده روز تا يك ماه نوشتهاند.
شهادت امام سجاد ـ عليه السلام
اسوه علم و حلم، امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ ، پس از يك عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پيام عاشورا به جوامع بشري، به دست هشام و يا وليدبن عبدالملك مسموم و در ۲۵ محرم سال ۹۵ هجري قمري به شهادت رسيد و بدن مطهرش را در كنار تربت پاك امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ در بقيع به خاك سپردند.