روایت موثق از دیدار آیتالله حکیم و امام خمینی (رض)
تبرائیان طی یادداشتی به واکاوی دیدار تاریخی امام خمینی و آیتالله حکیم و نیز همراهی زعیم حوزه نجف با انقلاب اسلامی و مخالفت وی با رژیم پهلوی پرداخته است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، صفاءالدين تبرائيان كه مطالعات دقيقي در رابطه با زمانه و زندگي آيتالله حكيم داشته، كتابي با عنوان "احياگر حوزه نجف" در همين رابطه نگاشته است كه اين كتاب توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است. علاوه بر اين تبرائيان مطالعات گستردهاي در رابطه با مراجع، روحانيت و علماي مبارز داشته و در همين رابطه كتاب "نهاد مرجعيت شيعه در 200 سال اخير" را به رشته تحرير درآورده است. وي همچنين تحقيقات گستردهاي را در خصوص مرجعيت به مثابه يك نهاد و انديشه سياسي و مواضع علماي طراز اول انجام داده و آثار ارزشمندي از او تاكنون به زيور طبع آراسته شدهاست.
آنچه در ادامه ميخوانيد يادداشت دكتر صفاءالدين تبرائيان، پژوهشگر و محقق تاريخ معاصر ايران، عراق و منطقه و نويسنده كتاب "احياگر حوزه نجف" است.
پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي بزرگترين واقعهاي است كه پس از ظهور دين مبين اسلام در ايران زمين رخ داده، انقلابي كه راهبري آن را مرجعي جامعالشرايط و فقيهي بيبديل عهدهدار بود. امام خميني (رض) رژيم ريشهدار و كهنسال 2500 ساله شاهنشاهي را منقرض و نظام جمهوريت مبتني بر اسلام را تكوين بخشيد و مردم سالاري ديني را نهادينه كرد. در اين ميان، علاوه بر همراهي مردم ايران با حضرت امام، بسياري از علما و مراجع ايران و نجف نيز همراهي خود را با نهضت اعلام كردند.
متأسفانه در برخي واگويهها و آثاري كه به ويژه در سالهاي اخير گفته و منتشر شدهاست موضوع دو قطبي حوزه نجف- حوزه قم ملاحظه ميشود كه كار خلاف واقع، ناپسند و اقدام غير عقلايي و مشكوكي است. در حوزه نجف روحانياني مانند شهيد صدر اول را ميبينيم كه در 20 سالگي مدرس كفايه است، در 24 سالگي كتاب فلسفه ما و در 26 سالگي كتاب اقتصاد ما و ... را مينويسد و اقدامات عجيب ديگر را صورت ميدهد كه باعث شده امام خميني از او به "مغز متفكر اسلامي" ياد كند و در شهادتش براي اولين و آخرين بار سه روز عزاي عمومي اعلام كند؛ و ايضاً در حوزه قم نيز متفكران بزرگ و نامدار كم پرورش پيدا نكردهاند.
اما بعضا گروهي با ارائه تفاسيري به دنبال نمايش رابطه دوقطبي در حوزه قم و نجف و مشخصا آيتالله سيدمحسن حكيم و آيتالله خميني هستند و اغلب به ملاقات تاريخي مرجعين علمين، سيدين خميني و حكيم اعليالله مقامهما استناد ميكنند؛ ماجرايي كه برداشتهاي ناصواب و ناروايي را در پي داشته است و حقير در جلد دوم اثر "احياگر حوزه نجف"، به نقل چهار روايت از اين ديدار پرحاشيه پرداختهام كه ذيلا به آنها اشاره ميشود.
بررسي چهار روايت از ديدار آيتالله حكيم و امام خميني
[1] يادماندههاي آيتالله سيدهاشم رسولي محلاتي كه اظهار ميدارد به رغم اين كه حضرت حكيم روز دوم و بعد از ديگر مراجع به ملاقات امام آمد اما در مقام بازديد امام فرمود اول بايد به ملاقات حضرت حكيم برويم. در اين خاطرهگويي، امام به حضرت حكيم فرمود: شما الآن پرچمدار شيعه هستيد و يك مقام حساسي داريد و ... كه بحث به جنگ و صلح حسنين (عليهماالسلام)، قيام حضرت سيدالشهداء (ع) و صلح حضرت مجتبي (ع)، كشيده شد و اين ماجرا با مطايبه مرحوم آشيخ نصرالله خلخالي خاتمه يافت. (نك: خاطرات آيتالله سيدهاشم رسولي محلاتي، صص 93-94)
[2] پرده ديگري از اين ملاقات توسط حجتالاسلام شيخ نصرالله خلخالي نقل شده كه به آگاهي اطلاعات داخلي ساواك رسيده و در «سير مبارزات امام خميني در آينه اسناد به روايت ساواك» ج9، صص 278-280 آورده شده و مؤلف "نهضت امام خميني" در ج2، صص 151-152 همين روايت را در اثرش نقل ميكند. حسب اين واگويه مبسوط امام به حضرت حكيم ميفرمايد: اگر امام حسن (ع) به اندازه شما مريد داشت قيام ميكرد... شما در تمام ممالك اسلامي مقلد و مريد داريد كه يكي از آنها خود من ميباشم، شما بيفتيد جلو و من و همه عقب شما تبعيت ميكنيم.
[3] روايت سوم برگرفته از خاطرات حجتالاسلام سيدعلياكبر محتشميپور و البته جامعترين روايت است. او هرچند در اين ديدار حضور نداشته ليك چنانچه به حقير اظهار داشت مطالب منقول مأخوذ از آيتالله سيدمصطفي خميني است. آقازاده امام هرچند در اين مجلس حاضر نبود اما آنچه را براي محتشميپور بيان كرده به نقل از والد است و از اين لحاظ بسي حائز اهميت است. در اين روايت امام به حضرت حكيم ميفرمايد: صحبت و نظر حضرت عالي مؤثر است و خيلي هم مؤثر است و ما اثراتش را در اين مدت ديدهايم. اگر امام مجتبي(ع) به اندازه شما طرفدار و مريد داشت هيچگاه صلح نميكرد و سكوت نميكرد. شما خيلي طرفدار و مريد داريد و اگر قيام و حركتي بكنيد همه از شما تبعيت ميكنند... شما حركت و قيام بكنيد اولين كسي كه به دنبال شما راه ميافتد من هستم. من از شما تبعيت ميكنم و دنبال شما حركت ميكنم. (خاطرات سيدعلياكبر محتشميپور، صص486-489) و اين گفتوگو با لبخند و تشكر حضرت حكيم از ميهمانش پايان مييابد.
[4] روايتگر آخرين پرده اين ملاقات، حجتالاسلام شيخمحمد سمامي است كه هم اكنون در دفتر مرجع عظيمالشان حضرت آيتاللهالعظمي سيستاني در قم مشغول به كار است. به گفته سمامي ملاقات بعد از نماز مغرب و عشاء دوشنبه 22 جماديالثاني 1385/ق/26مهر1344 در بيروني بيت زعيم عاليقدر حضرت آيتالله العظمي حكيم انجام گرفت. در اين ملاقات حضرت حكيم در پاسخ به سخنان امام مبني بر ضرورت قيام بر عليه رژيم محمدرضا پهلوي به ضرورت احتياط در رويارويي اشاره ميكنند و برخي تحفظات مردم در وقايع اخير تاريخ سياسي معاصر عراق و به طور مشخص "ثوره العشرين" را بيان ميدارد و بر عدم ريخته شدن يك قطره خون از بيني كسي تأكيد ميكند. در همه اين روايتها حضرت امام به قيام امامحسين(ع) و تأثير جاودانه آن در تاريخ اشاره ميفرمايند و حضرت حكيم به صلح امامحسن(ع) و نرمش تاريخي از ايشان تأكيد ميكنند. (احياگر حوزه نجف، ج2، صص 186-188)
ما شاهد مواجهه كلامي دو مرجع، يكي باورمند به لزوم مبارزه با حكومت پهلوي دوم و ديگري متلزم به مشي اصلاحگرايانه و نه خداي ناكرده مدافع حكومت پهلوي و اين كه ايشان شاه را تأييد كند هستيم. توجه به نقل قول يكي از تلاميذ مهذب و برجسته حضرت امام در اين باره نيز رافع بسياري ترديدها و ابهامات است. در اين ديدار امام به سيد حكيم فرمودند: «شما... مرجع عام مسلمين هستيد. مقلداني در ايران داريد، در ساير كشورها داريد و به بركت مرجعيت قدرت داريد» و از ايشان درخواست ميكنند سكوت پيشه نكنند و حضرت حكيم: «با يك لطافت خاصي فرمود كه من در اين امور از جدّم امامحسن(ع) پيروي ميكنم: كه اشاره به اين كه مرحوم آقاي حكيم از سادات طباطبائي حسني بود... نظر مرحوم آقاي حكيم اين بود كه ما هم حكومتهاي فعلي ايران و عراق را بهتر از معاويه نميدانيم لكن مصلحتمان اين است كه از در جنگ وارد نشويم.» (بيست و پنج سال در كنار امام راحل (قدس سره)، خاطرات آيتالله سيدجعفر كريمي،ص108)
نكته همين است و از اين باب حضرت حكيم كه در خلال تجاوز قواي انگليس به عراق در جريان جنگ جهاني اول كه لباس رزم به تن كرد و ماهها در جبهه شعيبه با كفار اشغالگر، در كنار علماي مجاهد و رزمندگان داوطلب مردمي جنگيد دلسرد از آنچه پس از جنبش جهاد و قيام نجف و انقلاب بيست عراق و حتي پيشتر از آن در ماجراي نهضت مشروطهخواهي، بر سر علما و مردم آمد تن به تحفظات بعدي داد و با احتياط با سه پادشاه و چهار رئيس جمهوري دوره حياتش در عراق برخورد نمود.
يكي از نكات مهمي كه در گفتار حضرت حكيم در اين نشست تاريخي مشهود است باور ناپذيري ايشان به همراهي مردمي است كه از قضا امام خميني شانزده سال بعد، مورخ 20 فروردين 1360، به معذوريت آن مرجع راحل اذعان ميدارد: «من در سابق كه ايران بودم، قبل از اينكه تبعيد شوم و منتهي بشود كه به عراق بيايم گمان ميكردم كه عشاير عرب كه داراي سلاح بودند در مقابل اين حكومت خواهند ايستاد و خواهند او را به جاي خود نشاند. لكن بعد از اينكه آمدم به عراق، تعجبم بيشتر شد كه ديدم در حضور همين عشاير و در حضور همان ملت، رئيس روحاني ملت عراق و ملت اسلام را محاصره كردند.»
توجه به نگاه واقع بينانه امام خميني سالها بعد درباره قيام نكردن سيدحكيم بر ضد بعثيان، بسي عبرتآموز است. به فرموده يكي از فرزندان سيدمحسن، «يك روز امام خميني برايم تعريف كرد كه به آيتالله صدر گفتم من از مرحوم مغفور حضرت حكيم توقع داشتم همراه با مردم عراق بر ضد اين طغيانگران قيام كند اما وقتي موضع مردم را ديدم در اتفاقات رويداده اخير، دريافتم حقيقت امر چيست و وضعيتي كه آن مرحوم را احاطه كرده بود.»
شهيد محراب در اين ارتباط به اظهارنظر ديگري از سوي بنيادگذار جمهوري اسلامي ايران اشاره ميكند كه تدقيق در آن مهم مينمايد؛ «اين داستان را سيد شيرازي برايم نقل كرد كه وقتي سيدحكيم فوت كرد و رخدادهايي مانند تسفير طلاب و ... بار ديگر تكرار شد، در نجف با حضرت خميني ديدار كردم و با ايشان اوضاع عراق را مورد بررسي قرار داديم. آقاي خميني گفت: من نسبت به آقاي حكيم مسئلهاي داشتم كه چرا ايشان با اين همه هوادار و پيرو مؤمن حركت نميكند، حال آنكه شرايط مهياست و آنان آمادگي حركت دارند. ايشان وقتي به حج رفت با آن توديع مردمي عظيم مواجه شد و در بازگشت مورد استقبال مردمي عجيبي قرارگرفت كه همه نشاندهنده آمادگي بود تا اين كه واقعه اخير در بغداد رخداد پيش از بازگشت ايشان به كوفه، ديدم مردم حركت نكردند. آن وقت دانستم ايشان معذور بوده است. حضرت خميني در ادامه افزود حتي اين كبابچي كه جنب خانه ما و نزديك بيوت علماست هم حركت نكرد.»
اين موضوع اظهر من الشمس و مورد قبول همگان است، نكتهاي كه يكي از همراهان امام خميني در بيان يادماندههاي خود بدان تصريح دارد كه چگونه «پس از چند روز اقامت، آيتالله العظمي حكيم در كاظمين با آن برخورد خلاف انتظار شيوخ عشاير و مردم و خودداري از حمايت و پشتيباني از ايشان روبرو شد.»
توجه داشته باشيم كه امام با عبارتهاي عجيبي از حضرت حكيم نام و ياد ميكند: «مرجع عظيمالشان آيتالله حكيم قدس سره» (صحيفه نور ج16، ص 224)، «رئيس روحاني ملت عراق و ملت اسلام» (صحيفه نور، ج14، ص 175)، «سيد بزرگوار مظلوم» (صحيفه نور، ج13، ص110)، و از فرزندان ايشان با عنوان : «آقازادههاي معظم» ياد ميفرمايند (صحيفه نور، ج14، ص174).
نمونههايي از روياروييهاي آيتالله حكيم با رژيم پهلوي
براي درك و فهم انواع روياييها و هشدارها و نهيبهاي حضرت حكيم به رژيم پهلوي دوم و دخالتهاي آشكار و نهان ايشان در آزادي رجال ديني و ملي خوشنام بازداشت شده نيمنگاهي به سطور ذيل ميافكنيم كه به طور مفصل در فصول 15 و 17 از جلد دوم كتاب احياگر حوزه نجف نيز آمده است.
رويارويي آيتالله حكيم با رژيم پهلوي دوم به موضوع اصلاحات ارضي بازميگردد. مكتوب زير پاسخ شفاف و آشكاري به فرافكني مقامات رژيم مبني بر موافقت مراجع نجف با قانون ياد شده است. در بخشي از اين مكتوب آمده است: «... مرقوم داشته بوديد كه آقاي ارسنجاني وزير كشاورزي، مكرر اظهار كرده است كه راجع به تصرف املاك با رضايت حضرات آقايان مراجع ميباشد، اگر مرادشان اينجانب است عين كذب و افتراء است و اگر مرادشان ديگران است گمان نميكنم صحت داشته باشد. اينجانب بارها استنكار خود را به سمع اولياي امور رسانيده...» سيد حكيم همچنين در پاسخ به استفتائي در همين رابطه مرقوم داشت: «شك و ترديدي در حرمت اغتصاب املاك مردم نيست و اگر مرادشان موافقت و رضايت اينجانب است، عين كذب و محض افتراء است زيرا استنكار خود را بارها به سمع اولياي امور رسانيدهام.»
نمونهاي ديگر از اين روياروييها را ميتوان در جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي مشاهده نمود. به دنبال تصويب اين لايحه در هيئت دولت، رهبر آگاه مقيم حوزه مركزي نجف اشرف كه از اوضاع ايران غافل نبود، با ارسال تلگراف درباره تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به شماره 48 ك 127 ت 11/3 مورخ 14/8/1341 خطاب به آيتالله سيدمحمد بهبهاني، ضربه سياسي سختي بر پيكر رژيم پهلوي زد:
«بسماللهالرحمن الرحيم
حضرت آيتالله بهبهاني، دامت بركاته
قبلا به وسيله نامه به حضرتعالي تذكر دادم تصويب لايحه انتخابات نسوان مخالف اصول متبوعه و موجب تنفر ملت مسلمان ايران است. فعلا تلگرافات و نامههاي زيادي از علما دامت بركاتهم و مومنين ولايات ايران به اينجانب رسيده انزجار مومنين را از آن لايحه ميرساند، لذا لازم ديدم بدين وسيله مجددا تذكر دهم كه به اولياي امور ابلاغ فرماييد از تصويب اينگونه قوانين كافره كه بر خلاف قوانين مقدسه اسلام و مذهب جعفري است جلوگيري نمايند و اين مركز اسلامي را كه مطمح انظار مسلمين جهان است به رايگان از دست نداده و در طوفانهاي گوناگون نيندازند و از جريانات اخيره ممالك اسلامي عبرت گيرند...»
تلگراف فوق نشاندهنده آن است كه سيد حكيم پيش از 14 آبانماه، طي نامهاي نسبت به تبعات تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي تذكرات لازم را به مسئولان رژيم پهلوي داده بود. به دنبال اين اعلام موضع صريح، اطلاعات داخلي از توزيع گسترده اعلاميه آيتالله خميني و آيتالله حكيم در سطح شهر خبر داد: «صبح روز جمعه مورخ 18/8/41 دو اعلاميه از طرف آيتالله خميني و آيتالله حكيم در تهران انتشار يافت كه تعدادي از آن به ديوارهاي بازار و خيابانها و مساجد چسبانده شده است و در اعلاميه ذكر گرديده كه دولت بايد موضوع انتخابات زنان را در ظرف 24 ساعت لغو نمايد.» سرانجام هيئت دولت در 10 آذر 41 لغو مصوبه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را اعلام كرد.
به دنبال يورش ماموران نظامي و انتظامي رژيم پهلوي به مدرسه فيضيه در نوروز 42، سيد حكيم خطاب به مراجع و علماي شاخص مقيم ايران تلگراف مهمي ارسال كرده و آنان را دعوت به مهاجرت به عتبات كرد: «بسماللهالرحمنالرحيم. حوادث مولمه پي در پي و فجايع محزنه به ساحت علماي اعلام و روحانيت قم قلوب مومنين را جريحهدار و موجب تاثر شديد اينجانب گرديده است. وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون. اميد است حضرات علما دستهجمعي مهاجرت به عتبات عاليات بنمايند تا بتوانم راي خود را درباره دولت صادر نمايم.»هرچند اين درخواست مورد موافقت علماي ايران قرار نگرفت اما آنان از توجه ويژه سيدحكيم اظهار تشكر كردند. با اينحال برخي با توهم شگفتانگيزي، نگارش نامه مهاجرت را نتيجه القائات نهان و آشكار رژيم پهلوي دوم به پيشواي عاليقدر پنداشته و يكي از مراجع استثنايي و كم نظير تاريخ تشيع را به دوري از جامعنگري و دورانديشي متصف كردهاند. اين درحالي است كه از ديدگاه برخي ديگر، تلگراف سيد حكيم و دعوت علما به مهاجرت به عتبات دو جنبه داشت: نخست حمايت و پشتيباني از علماي ايران و مراجع قم و ديگر اينكه در صورت مهاجرت دستهجمعي آنان، مردم ايران ساكت نمينشستند و بر ضد رژيم پهلوي قيام ميكردند.
متن مكتوب سيد حكيم مبني بر دعوت علماي ايران براي مهاجرت به عتبات بسيار تهديدآميز و تند بود. در محيط حوزه نجف برخي گمان ميكردند آقا قصد زمينهچيني براي اعلام جهاد دارد، برخي هم آن را نوعي تاكتيك و الگوبرداري، متاثر از مهاجرت دو مرجع نامور وقت نجف آيات عظام ميرزاي نائيني و سيد اصفهاني در اعتراض به راندن آيتالله العظمي شيخ محمدمهدي خالصي به ايران در روزگار فيصل اول ميپنداشتند. چنانچه آيتالله شيخ علي احمدي ميانجي ميگويد: «آقاي حكيم پس از مسائلي كه رژيم شاه براي روحانيت به وجود آورد طي تلگرافي از آقايان درخواست كرده بود براي مهاجرت دسته جمعي به عتبات عاليات بروند. ايشان شاه را تهديد كرد و از علما خواست كه شما به آنجا بياييد تا من تكليفم را با شاه روشن كنم.»
علاوه بر اين سيد حكيم به وقايع 15 خرداد نيز واكنش نشان داد و در پيامي به مسئولان گوشزد كرد تداوم چنين رويهاي آنان را به ته دره سوق ميدهد:
«بسمالله الرحمن الرحيم
تهران: آيتالله آشتياني دامت بركاته
خبر حوادث خونين ايران را كه همواره موجب شد ت يافتن زخمهاي حوادث گذشته بسيار نزديك ميباشد دريافت داشتم. يقين دارم اصرار مسئولين امور در پيروي از سياست كوبيدن و ارعاب مردم در فاصلههاي پي در پي كاشف از عجز آنها در اداره امور مملكت است. بايد از اينگونه سياست بازيها بهراسند كه به طور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و انديشه بد دامنگير صاحبش خواهد شد. نفرت و استنكار شديد ما را به مسئولين امور از اين نحو رفتار ناهنجار به عموم مومنين به خصوص طبقه روحانيون ابلاغ نماييد.
و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون
محسن طباطبايي حكيم»
بدين ترتيب ميتوان گفت سيد حكيم هرگز از جبهه ايران غافل نبود و در وقايع مهم پناهگاهي محكم و فريادرس مبارزان به شمار ميآمد. شواهد مختلفي دلالت بر پادرمياني ايشان به گاه بازداشت، حبس، صدور احكام سنگين براي فعالان سياسي، ممانعت از خروج آنان به خارج از كشور و ... وجود دارد. به عنوان مثال، ايشان به محض دريافت خبر بازداشت آيتالله محمدعلي قاضي طباطبايي پيگيريهاي لازم را به منظور آزادي وي به عمل آورد كه البته به سرانجام نيز رسيد. مورد ديگر دخالت سيد حكيم در آزادي حجتالاسلام شيخ محمد صادقي است كه توسط مقامات سعودي به علت فعاليتهاي سياسي بر ضد رژيم پهلوي دوم بازداشت شده بود و سعوديها تصميم داشتند او را تحويل ايران دهند اما زعيم عاليقدر مانع اين كار شد. علاوه بر اين، پيگيريهاي ايشان باعث شد حكم اعدام شيخ محيالدين انواري و سيد كاظم موسوي بجنوردي به حبس تبديل شود. علاوه بر اين، سيد حكيم براي آزادي زندانيان سياسي از بند رژيم پهلوي نيز بسيار تلاش كرد كه يك مورد آن هاشمي رفسنجاني بود. چنانكه خود هاشمي در اينباره ميگويد: «من يكبار زندان بودم. داماد آقاي حكيم يعني آقا سيد ابراهيم طباطبايي مشكل مرا حل كرد. ايشان ظاهرا به ايران آمده بودند تا ضريحي را كه در اصفهان براي حرم كربلا يا نجف ساخته بودند با خود ببرند. ايشان با شاه يا يكي از مقامات صحبت كرد و مشكل مرا حل كرد. مشكل من هم در آن موقع جدي بود. بعدا هم در اسناد ديدم كه اقاي حكيم در نجات من موثر بودند.»
اينكه آيتالله حكيم در دوران پهلوي حتي به زيارت حرم مطهر رضوي نيز مشرف نشد دليلي جز اين ندارد كه وي علاقه نداشت رژيم پهلوي از حضور ايشان در ايران به نفع خود سوءاستفاده كند.
منبع: مركز اسناد انقلاب اسلامي