بخش 4

بیان آیت الله زنجانی بررسی و نقد کلام آیت الله زنجانی جواب تفصیلی از کلام آیت الله زنجانی آیه چهارم : معنای شفاعتِ « باذن الله » اعتقاد مشرکان بر شفاعت بت ها ، به طور خودسر نقد بخش دیگری از نظرات آیة الله زنجانی دفاع از نظرات آیة الله زنجانی و پاسخ آن فصل سوم : اعتقاد مشرکان در باره معاد نظراتی درباره اعتقاد مشرکان به معاد جواب از مجمع البیان مشرکان و انکار معاد وجه استدلال :


86


نكته قابل توجه در « الميزان » كه به طور وضوح بيان شده است ، اين است كه بت پرستان نه تنها بت ها را در عرض خدا مي دانستند و براي بت ها ، استقلال قائل بودند ؛ بلكه بالاتر ، آنان خدا را كنار زده و به بت ها روي آورده بلكه بت ها را همه كاره عالم مي دانستند ، نه خدا را .

با توجه به مطالب ياد شده ، شفيع بودن بت ها در نظر بت پرستان ، به معناي نفي استقلال از بت ها نبوده است ؛ بلكه به اين معنا بوده كه در هر مشكلي ، يا خود بت مشكل گشاست و يا اينكه مي تواند از خدا بخواهد كه مشكل را حل كند . چه بسا خدا چون مقهور بتها است به اجبار بايد شفاعت بت ها را بپذيرد . و يا به اين شكل قابل تصور است كه هم خدا و هم بت ، داراي منشأ اثر هستند ، هرچند بت به اندازه خدا منشأ اثر ندارد ، امّا همين اندازه كه بت را منشأ اثر بدانند ، معناي استقلال را مي رساند . استقلال متوقف بر اين نيست كه تمام قدرت بت ، همانند قدرت خدا باشد ؛ بلكه اگر بت را در بعضي از امور و بدون اذن خدا ، قادر دانستيم ، اين قول به استقلال است .

بنابراين ، جمع بين استقلال وشفاعت ممكن است ؛ همانند دو نفر كه يكي پزشك و ديگري مدير مدرسه است . اولي در امور بهداشت ، مشكلات فرزند دومي را برآورده مي سازد و دومي در امر آموزش ، مشكلات فرزند اولي را برآورده مي سازد . وهر دو نفر آنان نيز در رديف هم ودر عرض هم قرار دارند . همان گونه كه واسطه گري انسان ها براي همديگر ، در طول همديگر نيست ، بلكه در عرض يكديگر است ، واسطه گري بت ، نسبت به خداوند نيز چنين است .


87


بيان آيت الله زنجاني

آيت الله سيد عزالدّين زنجاني ( 1 ) پيرامون شرك و اعتقاد مشركان در باره بت ها فرموده است :

شرك بر دو قسم است : 1 ـ شرك استقلالي كه بت ها را در عرض خدا قرار دهند . 2 ـ شرك طولي . عقيده مشركان از نوع دوم بوده است ؛ البته عده اي از گروه هاي منحرف ، معتقد به نوع اوّل بودند كه مي توان مجوس را كه معتقد به « يزدان » ، مظهر خوبي ها و « اهريمن » ، مظهر بدي ها و نيز نصارا را كه قائل به « اقانيم ثلاثه » : روح القدس ، مسيح و خدا بوده اند ، نام برد .

امّا مشركان كه در برابر انبيا ، جبهه گيري كرده بودند و به نام مشرك خوانده مي شدند ، معتقد بودند كه بت ها در طول خدا هستند ، نه در عرض خدا . بت پرستان قائل بودند كه صانع عالم ، يك نفر است و شريكي در خلقت براي او قائل نبودند . اشكال كار آنان فقط در اين بود كه براي خداوند شريك در الوهيّت قرار داده بودند ؛ به معناي اينكه بت هايي را نصب كرده بودند و به عنوان واسطه بين خود و خداوند قرار داده بودند و در پيشگاه خداوند ، براي بت ها جايگاه رفيعي قائل بودند .

اعتقاد به طولي بودن بر دو قسم است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آيت الله سيد عزّالدين زنجاني ، از شاگردان علامه طباطبايي است و در حال حاضر ، ساكن مشهد مقدس است . وي در فلسفه و عرفان ، متخصص و صاحب تأليفاتي است كه يكي از آنها « معيار الشرك في القرآن » است كه در برگيرنده مباحث ايشان با سؤال كننده فاسد العقيده اي است كه درباره استشفاء به ائمه و توسل به آنها ، صورت گرفته است .


88


قسم اوّل : داراي دليل و مدرك و مستند به برهان است .

قسم دوم : بدون دليل است .

به عبارت ديگر ؛ يك قسم با اجازه خدا و قسم ديگر بدون اجازه خدا است . در صورت مأذون بودن ، خدا به بندگان اجازه داده است كه به آن واسطه ها مراجعه كنند و از آنان حاجت بخواهند ، برخلاف قسم دوم ، كه خداوند چنين اجازه اي نداده است ؛ بلكه اين كار آن ها از راه تقليد كوركورانه از اسلاف شان است . اشكال عقيده مشركان ، در اين بوده است كه از قسم دوم بوده است ؛ يعني عقيده آنان به اينكه بت ها در طول خدا ، واسطه بين مخلوق و خدا هستند ، مستند به هيچ دليل و برهاني نبوده است ، از اين جهت مورد نكوهش خداوند قرار گرفته اند . اين آيه گوياي همين مطلب است :

( هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنا ) ( 1 ) ؛ « آيا شما براي عقيده خود دليل روشن و مدركي از خداوند داريد ؛ پس بياوريد و به ما نشان بدهيد . »

مشركان در اين عقيده خود ، به خدا افترا مي بستند كه خداوند به آنان اجازه داده تا بت ها را واسطه قرار دهند . اين آيه نيز بر اين مطلب دلالت دارد :

( وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالاَْمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) ( 2 ) ؛ « چگونه من از بت هاي شما بترسم ؟ در حالي كه شما از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 148

2 . انعام : 81


89


اين نمي ترسيد كه براي خدا همتايي قرار داده ايد كه هيچ گونه دليلي درباره آن ، بر شما نازل نكرده است . ( راست بگوييد ) كدام يك از اين دو دسته ( بت پرستان و خداپرستان ) ، شايسته تر به ايمني ( از مجازات ) هستند اگر مي دانيد ؟ ! »

كليد كلام در اين آيات ، اين است كه خداوند به آنها مي فرمايد : شما عقيده اي داريد كه براي آن ، برهان و منطق نداريد . خداوند چنين اذني را به شما نداده است كه بت ها را به عنوان شفيع بپذيريد . آري ! عقايد مشركان طولي بوده است و مشركان جزيرة العرب ، معتقد به صانع يگانه بوده اند ، چنان كه آيه زير بر اين مطلب دلالت دارد :

( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنّي يُؤْفَكُونَ * اللهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ * وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ اْلأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ ) ( 1 ) ؛ « و هرگاه از آنان بپرسي : چه كسي آسمان ها و زمين را آفريده ، و خورشيد و ماه را مسخر كرده است ؟ مي گويند : الله ! پس با اين حال چگونه آنان را ( از عبادت خدا ) منحرف مي سازند ؟ ! خداوند روزي را ، براي هر كسي از بندگانش بخواهد گسترده مي كند و براي هر كسي بخواهد ، محدود مي سازد ، خداوند به همه چيز داناست و اگر از آنان بپرسي : چه كسي از آسمان ، آبي فرستاد و به وسيله آن زمين را پس از مردنش زنده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنكبوت : 61 ـ 63


90


كرد ؟ مي گويند : خدا ، بگو حمد و ستايش مخصوص خداست . اما بيشتر آنها نمي دانند . »

پس اين نوع آيات ، دليل بر اين است كه مشركان بت ها را شفيع مي دانستند و براي آنها استقلالي در برابر خدا قائل نبودند و تنها نكوهش خداوند از بت پرستان به اين جهت بوده است كه عقيده آنها ساختگي بوده و دليل و برهاني نداشته است و از طرف خدا هم اجازه نداشته اند . فرق بت پرستان با ما شيعيان كه معتقديم : پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) وائمه ( عليهم السلام ) شفيع هستند ، در همين است كه عقيده ما مأذون است ، ولي عقيده مشركان مأذون نيست ؛ چنان كه اگر عقيده آنان نيز مستند به دليل و برهاني بود ، هيچ مانعي نداشت . همان طور كه مسلمانان در كنار حجرالاسود ـ كه سنگي بيش نيست ـ توسل مي جويند و گريه و زاري مي كنند كه هيچ اشكالي هم ندارد ؛ چون دليل و برهان دارد .

رفتار بت پرستان در برابر بت ها كه گاهي آنها را عبادت نيز مي كردند ، نه از اين جهت بوده كه بت ها را اله و همانند خدا مي دانستند ؛ بلكه از باب واسطه قرار دادن بوده است ، چنان كه اين آيه بر اين عقيده گواهي مي دهد :

( أَلا لِلّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ ) ( 1 ) ؛ « آگاه باشيد كه دينِ خالص ، از آنِ خداست . و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند ، ( دليلشان اين بوده كه : ) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سوره زمر ، آيه 3 .


91


مناسك آنان نيز ؛ مانند قرباني كردن وغير آن ، براي تقرب به بت ها جهت واسطه شدن بوده است . ( 1 )

بررسي و نقد كلام آيت الله زنجاني

مخفي نماند كه نظر ايشان با نظر استادش علامه طباطبايي ، صدوهشتاد درجه فرق دارد . توضيح آنكه نظر علامه طباطبايي اين است كه ، گرچه بت پرستان در ابتدا معتقد بودند كه بت ها در طول خدا هستند ، ولي بعداً از اين عقيده منحرف گشته و معتقد شدند كه بت ها مستقل و در عرض خدا هستند . بالاتر آنكه ، خدا را رها كردند و به بت ها توجه كردند و خدا را مقهور بت ها دانستند . و بت ها را هم اله خواندند و خدا را واحد عددي دانستند . ( 2 )

به نظر مي رسد ، آيت الله زنجاني ، آيات شرك را توجّه كامل نكرده اند و فقط نظر خود را به آيه ( نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ ) و امثال آن معطوف داشته اند . و ما در بحث گذشته آياتي كه بر استقلال دلالت مي كرد ، مورد بحث قرار داديم . ( 3 ) اينكه گفته شود ، مشركان بدون اجازه ، معتقد به طولي بودن بت ها بوده اند ، اين به تنهايي نمي تواند مشكل گشا باشد ؛ بلكه بحث گسترده اي مي طلبد كه بخشي از آن گذشت و بخشي نيز خواهد آمد .

اين نكته را كه آقاي زنجاني مي گويد : مشركان صانع يگانه را قبول داشتند ما نيز قبول داريم ؛ امّا اين اعتراف مشركان ، ملازم با طولي بودن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معيار الشرك في القرآن ، ص 33 ـ 41

2 . الميزان ، ج 6 ، ص 109 و 90 ، ذيل آيات 68 ـ 86 مائده

3 . به فصل دوم : مطلب اول از همين كتاب مراجعه شود .


92


نيست ، بلكه با عرضي بودن نيز سازگار است ، يا به گفته صاحب « الميزان » ، آياتي را كه دلالت بر طوليّت دارد ، حمل بر عقايد مشركان در آغاز شرك شان مي كنيم و آياتي كه دلالت بر استقلال مي كند حمل بر عقايد نهايي مشركان مي كنيم ، يا آن گونه كه ما گفتيم كه فرق است بين عالم عقل و عالم خيال ، مشركان در عالم عقل خداوند را يگانه مي دانستند ، اما در عالم وهم و خيال گاهي بت ها را همانند خدا مؤثر مي دانستند ومعتقد به مؤثر بودن آنان ، به طور مستقل بودند ـ كه بيان آن به تفصيل گذشت ـ و گاهي معتقد بودند كه بت ها واسطه بين آنان و خدا هستند ؛ چنانكه از آيه مزبور استفاده مي شود .

عقيده نگارنده آن است كه مشركان ، از ابتدا تا آخر معتقد بوده اند كه بت ها در عرض خدا هستند كه ما در مباحث قبلي ، با دلايلي روشن آن را اثبات كرديم . به عقيده نگارنده نه انتخاب آيت الله زنجاني صحيح است كه مطلقاً قائل به طولي شده است و نه مختار صاحب « الميزان » كه گفته است مشركان در آغاز معتقد به طولي بودند و در پايان معتقد به عرضي و استقلال شده اند .

ما به فضل خدا ، در آينده نزديك از استدلال آقاي زنجاني به آيه اي كه بر بتها اطلاق « شفعاء » كرده است ، جواب خواهيم گفت ؛ و خواهيم گفت ، خود اين آيه دليل ديگري بر عرضي بودن واستقلال بت ها است و شواهدي بر اين مطلب اقامه خواهيم كرد ـ انشاء الله .

جواب تفصيلي از كلام آيت الله زنجاني

شفاعت مأذون در قرآن ، مساوي با شفاعت طولي است و شفاعت غير


93


مأذون در قرآن ، مساوي با شفاعت استقلالي است .

در آيات متعددي ، شفاعت مردود شمرده شده است و نيز در آياتي ، شفاعت مجاز شمرده شده است . به طور اجمال بايد دانست آياتي كه شفاعت را مردود دانسته است ، مربوط به شفاعتي است كه شفيع بخواهد در شفاعت استقلال داشته باشد ، و خودسرانه شفاعت كند ؛ اما شفاعت در مواردي كه شفيع ، مستقلّ در عمل نباشد و در طول خدا و با اذان خداوند باشد ، مانعي ندارد . براي توضيح بيشتر ، ابتدا چند آيه مرتبط را يادآور مي شويم :

آيه اوّل :

( وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي ) ( 1 ) ؛ « آنها ( فرشتگان ) جز براي كسي كه خدا راضي ( به شفاعت براي او ) است ، شفاعت نمي كنند . »

آيه دوم :

( يَوْمَئِذ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً ) ( 2 ) ؛ « در آن روز ، شفاعت هيچ كس سودي نمي بخشد ، جز كسي كه خداوند رحمان به او اجازه شفاعت داده و به گفتار او راضي است . »

آيه سوم :

( وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ) ( 3 ) ؛ « هيچ شفاعتي نزد او ، جز براي كساني كه اذن داده ، سودي ندارد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انبياء : 28

2 . طه : 109

3 . سبأ : 23


94


آيه چهارم :

( مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ ) ( 1 ) ؛ « كيست كه در نزد او ، جز به فرمان او شفاعت كند ؟ ! »

آيات ديگري نيز همانند آيات ياد شده ، در قرآن موجود است كه مفادّ همه آنها اين است كه : يك قسم از شفاعت مجاز و قسمي ديگر غيرمجاز است ؛ و به تعبيري ديگر ، يك نوع از شفاعت وجود خارجي دارد و آن عبارت از شفاعتي است كه با اذن خدا باشد و يك نوع شفاعت وجود خارجي ندارد ؛ و آن عبارت از شفاعتي است كه بدون اجازه خدا باشد .

سخن ما اين است كه مشركان ، معتقد به شفاعت غيرمأذون و خودسر بوده اند و اين نوع شفاعت از نظر آيات ، مردود است . از آيات قرآن ، چنين استفاده مي شود كه عقيده مشركان ، بر اين بوده است كه شفاعت ، « بدون اجازه خدا » است كه همان شفاعت استقلالي است . در مقابل ، خداوند چنين شفاعتي را محكوم كرده و مردود دانسته است . از آياتي كه شفاعت را منوط به اجازه و رضايت خدا كرده است ، به خوبي استفاده مي شود كه جبهه مقابلي بوده است كه به شفاعت بدون اذن خداوند ، عقيده داشت است .

اگر مشركان قائل به شفاعت به « اذن الله » بودند ، وجهي نداشت كه اين آيات درصدد ردّ عقيده آنان برآيد ؛ زيرا در اين صورت ، عقيده آنان ( در شفاعت ) هماهنگ با موحّدان بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 255 .


95


معناي شفاعتِ « باذن الله »

از « باذن الله » در آيات يادشده تعابير متعددي شده است كه داراي مفادّ واحد است . لازم است حقيقت اين نوع شفاعت روشن گردد .

رضايت خداوند به شفاعت شافعين ، به اين نحو است كه دوگانگي ميان رضايت خدا و رضايت آنان نيست ؛ « رضي الله رضانا أهل البيت » . در حقيقت رضايت خداوند در رضايت شافعين ، تجلّي كرده است . به عبارت ديگر ، رضايت شافعين ، مجراي رضايت خداوند است و رضايت خداوند از راه رضايت شافعين پياده شده و تحقّق پيدا مي كند و ميان رضايت خداوند و رضايت شافعين دوگانگي نيست ؛ به طوري كه احياناً موجب تضاد گردد ؛ بلكه رضايت شافعان ، در طول رضايت خداوند است و منافاتي با آن ندارد ، اين نوع از شفاعت ، معناي طولي بودن نيز هست . رضايت خداوند در انتخاب شافعين است ، به طوري كه انتخاب آنها ، عين انتخاب خداوند و موجب خوشنودي خداوند است . از اين روست كه بررسي اعمال بندگان را به آنها تفويض كرده است .

يكي از مجاري رحمت خداوند ، وصل شدن به بندگان شايسته خداست ؛ يعني آن قدر اين بندگان شافع ، از نظر مرتبه وجودي ، بالا هستند كه هر كسي به آنها وصل شود به مرحله وجودي بالاتري راه مي يابد . امامان ، مظهر بالاترين رحمت خداوند هستند .

هر كس به امام معصومي وصل شود به درياي كمال وصل مي شود . براي اين مطلب ، مي توان دريايي را مثال زد كه در كنار آن بركه اي است كه به آن دريا متصل است و نهري است كه به بركه متصل است . در اينجا نهر ، بركه و


96


دريا هر سه به يكديگر متصل هستند و حكم واحد دارند . ما به بركه پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) و امامان ( عليهم السلام ) متصل هستيم و پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) و امامان ( عليهم السلام ) به درياي بي نهايت خداوند ، ما با اتّصال به بركه ، متصل به دريا هستيم . و ميان اين سه جدايي نيست ، همه يكي هستند . هر كسي كه به امام حسين ( عليه السلام ) وصل شد به پيامبر وصل شده است و هر كسي كه به پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) وصل شد به خدا وصل شده است ؛ چون رضايت اين ها ، عين رضايت خدا است . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلّم ) و امامان ( عليهم السلام ) سلسله ها و مراتب وجودي هستند .

اما عقيده بت پرستان ! در شفاعت چنين نبوده است ؛ بلكه آنان معتقد بودند بت ها داراي استقلال هستند و دستگاهي مستقلّ از خدا دارند . اگر در امري احتياج به خدا پيدا شد از خداوند ـ هرچند به صورت اجبار ـ مي خواهند كه مشكل درخواست كننده را حل كند ، مثل اين است كه دو نفر در جامعه اي زندگي مي كنند ؛ يكي پزشك است و ديگري آموزگار و هر يك به ديگري نيازمند است و چون به ديگري نياز دارد مشكل او را برطرف مي كند ؛ حتي اگر دلش نخواهد و از روي اجبار باشد .

فضاي حاكم بر بت پرستان ، يك فضاي جاهلانه بود ؛ چنانكه از مباحث گذشته ، به خوبي روشن شد . ( 1 )

اعتقاد مشركان بر شفاعت بت ها ، به طور خودسر

در اين جا مناسب است آياتي كه دلالت دارد بر اين كه شفاعت در عقيده بت پرستان ، شفاعت استقلالي بوده است ، نه طولي ، طرح شود ، تا بطلان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي پي بردن به فضاي جاهلانه بت پرستان ، مناسب است رجوع شود به تفسير الميزان ، ذيل آيه 48 بقره .


97


كلام آقاي زنجاني به خوبي روشن شود .

آيه اوّل :

( أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَلَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَلا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) ( 1 ) ؛ « آيا آنان غير از خدا شفيعاني گرفته اند ؟ ! به آنان بگو : آيا ( از آنها شفاعت مي طلبيد ) هرچند مالك چيزي نباشند و درك وشعوري براي آنها نباشد ؟ ! بگو تمام شفاعت از آنِ خداست ، ( زيرا ) حاكميت آسمان ها و زمين از آنِ اوست و سپس همه شما به سوي او بازمي گرديد . »

در اين آيه چند قرينه وجود دارد كه بت پرستان بت ها را به طور مستقل ، مؤثر در شفاعت مي دانستند .

قرينه اوّل : مراد از شفاعت ، وساطت نيست ؛ بلكه اعانه و كمك است ؛ چنان كه معناي اصلي آن همين است ؛ زيرا ابتدا كلمه « شُفَعَاءَ » را بر بت ها اطلاق كرده است ، سپس فرموده است : « لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ » . معناي شفاعت در جمله دوم ، يقيناً وساطت نيست ؛ آيه نمي خواهد بيان كند كه تمام واسطه گري ها مربوط به خداوند است ؛ زيرا روشن است كه خداوند بي نياز از واسطه شدن است و خداوند پيش كسي وساطت نمي كند ، بلكه مراد اين است كه همه كمك ها از خدا است نه غير او . اين قرينه است كه مقصود از « شفعاء » در جمله « أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ » نيز اعانه است ؛ يعني آيا شما غير خدا ( بت ها ) را به عنوان ياور و معين انتخاب كرده ايد ، در صورتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زمر : 43 و 44


98


كه همه كمك ها از طرف خداوند است . آن امدادي كه شما از بت ها مي خواهيد مربوط به خداوند است .

اين قرينه روشن مي كند كه مقصود بت پرستان ، از به كار بردن شفعاء بر بت ها ، ياور بودن آن ها براي امدادرساني به بت پرستان بوده است و به طور مستقل ، اين اثرگذاري را براي بت ها معتقد بوده اند . بت پرستان مي گفتند : بت شفيع ماست ؛ يعني يار و ياور ما ، براي حلّ مشكل است ؛ مثل اينكه اگر فرزند ما مريض شود ، بت شفا مي دهد . از اينكه در آيه ، ميان شفاعت آنها و شفاعت خداوند ، منافات وجود دارد ، معلوم مي شود كه شفاعتِ استقلالي مورد نظر بت پرستان بوده است ؛ اما بنابر طولي بودن شفاعت بت ها ، منافاتي بين شفيع بودن بت ها و شفاعت خداوند نيست ؛ بلكه هر دو به يك منبع منتهي مي شود ، شفاعت بت ها عين شفاعت خداوند خواهد بود و نيازي نيست كه خداوند شفاعت آنها را نفي كند و شفاعت را در خود منحصر كند ؛ مثلاً ما شيعيان كه قائل هستيم ائمه ( عليهم السلام ) در سختي ها به ما كمك مي كنند ، منظور اين است كه در طولِ كمك رساني خدا است و هرگز منافاتي بين كمك رساني ائمه و كمك رساني خدا نيست . ايجاد منافات ، در صورتي است كه ميان دو كمك رسان ، جدايي و دوگانگي وجود داشته باشد . نبودِ اين قرينه ، نشان مي دهد كه شفاعت بت ها را ، در عرض خداوند دانسته است .

خلاصه بنابر طولي بودن ، نيازي به نفي شفاعت آنان و اثبات شفاعت براي خداوند نبود ، بلكه هر دو از يك سنخ بودند .

قرينه دوم : اگر بت پرستان ، بت ها را در طول خداوند ، شفيع مي دانستند ، وجهي نداشت كه خداوند از بت ها نفي ملكيّت كند و بفرمايد : « لا يملكون


99


شيئاً » ؛ يعني بت ها چيزي را مالك نيستند ؛ زيرا بسيار روشن است كه اگر بت پرستان ، بت ها را در طول خداوند مي دانستند ، ملكيّت خود به خود از آنان نفي مي شد و نيازي به نفي ملكيّت از آنان نداشت ؛ چون بنا بر طوليت ، اعتقاد بت پرستان بر اين بوده است كه بت ها از خود چيزي ندارند . روي اين جهت لازم نبود خداوند بگويد : بت ها مالك چيزي نيستند . جمله « لا يملكون شيئاً » ؛ نشان دهنده آن است كه بت پرستان ، براي بت ها يك نوع ملكيّت مستقل را در برابر خدا قائل بودند . و از اين جهت ، نياز بود كه خداوند آن را نفي كند و مالكيت آسمان و زمين را براي خود ، ثابت بداند . از مجموع نفي و اثبات ، روشن مي شود كه عقايد بت پرستان ، بر استقلال مالكيّت بت ها ، در برابر خدا بوده است .

قرينه سوم : كلمه « من دون الله » است . اين جمله مي گويد : شفعايي كه مدّنظر آن ها است به خدا ربط ندارند و اين با عرضيت و استقلال شفعاء سازگار است ؛ يعني شفعاء را طوري تصور كرده اند كه شفاعت آنان غير از شفاعت خداوندي است ؛ اما بنا بر طولي بودن ، بت ها در طول خداوند و شفاعت آنان نيز در طول شفاعتِ خداوند است .

آيه دوم :

( وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَتَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَما نَري مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ) ( 1 ) ؛ « و ( روز قيامت به آنها گفته مي شود : ) همه شما تنها به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 94


100


سوي ما بازگشت نموديد ، همان گونه كه روز اوّل شما را آفريديم ، و آنچه را به شما بخشيده بوديم ، پشت سر گذارديد و شفيعاني را كه شريك در شفاعت خود مي پنداشتيد ، با شما نمي بينيم ، پيوندهاي شما بريده شده است ؛ و تمام آنچه را كه تكيه گاه خود تصور كرديد از شما دور و گم شده اند . »

در « مجمع البيان » و در معناي : « زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ » چنين آمده است : « تصور شما اين بود كه بت ها نسبت به امور شما ، شركاي ما هستند . » ( 1 ) در اين آيه ، به « شفعاء » اطلاق « شركاء » كرده است . پيش از اين بيان شد كه لفظ شريك ، در جايي اطلاق مي شود كه شريك در رديف شريك ديگر باشد ، نه در طول آن ، و اين ظهور در استقلال دارد . مفاد آيه چنين است : به گمان شما ، شفعاي شما شريك خداوند هستند . روشن است كه شريك خدا بودن ، مستلزم اين است كه شخص در رديف خدا و مستقلّ در تأثير باشد . حاصل آنكه ، بت پرستان شفيعي را قبول داشتند كه شريك خداوند هم باشد و چون شريك ، ظهور در استقلال دارد ؛ پس شفيع هم ، چنين خواهد بود .

نقد بخش ديگري از نظرات آية الله زنجاني

ايشان ادعا مي كند كه مشركان ، معتقد به عرضيت نبوده اند ؛ بلكه اعتقاد به طوليت داشته اند ؛ البته طولي بر دو قسم است : 1ـ مأذون . 2ـ غير مأذون . آنان به طولي بودنِ غير مأذون ، معتقد بوده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج 4 ، ص 116


101


ما مي خواهيم اثبات كنيم كه اين تقسيم اصلاً مورد ندارد ؛ بلكه طولي بودن ، مساوي با مأذون بودن است . اين كه هم ، طول باشد و هم غير مأذون ، مطلبي بي اساس و باطل است .

توضيح : اذن عبارت است از اذن تكويني ، نه تشريعي . معناي اذن تكويني ، قرار گرفتن واسطه ، در رديف اسباب و مسببات است . اگر ما مي گوييم پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و امامان ( عليهم السلام ) در شفا دادن و برآوردن حوائج ، مأذون هستند ؛ يعني در سلسله اسباب ، براي ارتباط بندگان با خدا قرار دارند ؛ مثلاً اين كه خداوند آب را مرطوب قرار داده است ؛ يعني اذن داده است كه آب مرطوب باشد . و اگر آب تكويناً مرطوب نبود ، يعني خداوند براي مرطوبيت آن اذن نداده است . اما وقتي مرطوب هست ؛ يعني در رطوبت مأذون است . و معني ندارد گفته شود ، مرطوب بر دو قسم است : مأذون و غير مأذون ؛ زيرا وقتي مرطوب است ، يعني مأذون است و وقتي مرطوب نيست ، يعني مأذون نيست .

اثربخشي بت و يا هر واسطه ديگر نيز چنين است . اگر از طرف خدا ، داراي اثر است ، پس مأذون است واگر تكويناً داراي اثر نيست ، پس مأذون نيست . خلاصه اينكه بحث ، يك بحث وجودي است ، نه جعلي و اعتباري . معناي مأذون بودن امام ، يعني خداوند به او آن چنان مرحله وجودي بخشيده است كه بندگاني كه به او وصل مي شوند به خداوند وصل شوند . و خواهي نخواهي چنين هست ؛ يعني اين در تكوين ، امري ثابت است .

اگر بت غير مأذون است ، يعني از نظر تكويني ، خداوند بت را در حيطه سبب و مسبب قرار نداده است و از اساس بت ها طوليتي ندارند ، نه اين كه طوليت دارند ، ولي بدون اذن است . اين كه گفته شود : فرق است بين اين كه


102


اصلاً طوليت نداشته باشند و يا اين كه طوليت داشته باشند ، ولي از طرف خداوند مأذون نباشد ، سخني ناصحيح است . سخن ما اين است كه اگر بت ها طولي هستند لازمه ذاتي آن ، اذن مي باشد ؛ و اين نظير زوجيت ، براي اربعه است . همان گونه كه زوجيت از اربعه قابل تفكيك نيست ، اذن هم از طوليت قابل تفكيك نيست ؛ زيرا معناي طولي بودن اين است كه در سلسله علل و معلول ها قرار دارد و در جهان هستي مؤثر است ؛ چون خداوند اين چنين وجودي را به وي داده است . اگر خداوند آنها را در سلسله اسباب و مسببات قرار نداده ، پس اصلاً در طول نيستند . و همين معناي غير مأذون بودن است . پس نتيجه مي گيريم ، تقسيم طولي بودن به مأذون و غير مأذون ، ناصحيح است .

دفاع از نظرات آية الله زنجاني و پاسخ آن

ممكن است آيت الله زنجاني در دفاع از خود چنين بگويد : ما كه مي گوييم بت ها در طول خداوند قرار دارند ، منظورمان اين است كه در سلسله اسباب و مسببات قرار مي گيرند و از نظر مرتبه وجودي ـ كه از طرف خداوند دارند ـ كارهايي از آنها ساخته است . اين عقيده بت پرستان بوده است و معناي غير مأذون بودن اين است كه خداوند تكذيب كرده است كه به بت ها اثري عطا كرده باشد و در سلسله اسباب و مسببات قرار داده باشد . و فرموده است اين عقيده ، بدون دليل و برهان است ؛ يعني خداوند بت ها را سبب و مسبب قرار نداده است ، پس طوليِ غير مأذون داريم .

جواب اين است كه اصل چنين عقيده اي از نظر ثبوت ، منافي با توحيد


103


نيست ؛ يعني اگر كسي معتقد باشد موجود ديگري واسطه بين بنده و بين خداوند است ، ولي واسطه هرچه دارد از خداوند دارد ، چنين عقيده اي ، منافي با توحيد نيست ؛ زيرا در آن چيزي به عنوان خلاف يگانگي خداوند مشاهده نمي شود . البته اگر چنين مطلبي مطابق با واقع و ثبوت نباشد ، اين مطلبي خلاف واقع و كذب است ، اما فرق است بين اين كه مطلبي خلاف واقع باشد يا خلاف توحيد باشد . مثلاً اگر كسي معتقد باشد آب مرطوب نيست اين عقيده مخالف با واقع است ، اما منافي با توحيد نيست ، صاحب چنين عقيده اي بايد به جهت گفتار خلاف واقع توبيخ شود ، اما هرگز خلاف توحيد نيست تا آن به جهت خلاف توحيد مؤاخذه گردد . پس چنين عقيده اي نمي تواند عقيده مشركان باشد .

آقاي زنجاني تصور كرده است ، همين كه يك مطلبي خلاف واقع باشد و خداوند براي آن اجازه صادر نكرده باشد ، آن خلاف توحيد مي شود . در حالي كه چنين نيست . خداوند در مواردي از اهل كتاب گلايه كرده است كه چرا چنين حكمي را به دروغ به خدا نسبت مي دهيد ؛ مثلاً مي گويند : خداوند پيه را حرام كرده است و يا بعضي از حيوان ها را حرام كرده است ، در صورتي كه حرام نكرده است ، امّا به اهل كتاب نگفته است شما با اين عقيده از توحيد بيرون رفته ايد ، بلكه فرموده است : اين كذب و افتراست .


105


فصل سوم

اعتقاد مشركان در باره معاد


107


نظراتي درباره اعتقاد مشركان به معاد

1ـ نظر « مجمع البيان » و « كشاف » ، اين است كه مشركان ، معاد را باور داشته اند . طبرسي در ذيل آيه ( اللهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي اْلأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ ) ( 1 ) گفته است : اين آيه در مقام نفي شفاعت است ؛ يعني در روز قيامت كسي براي كسي شفاعت نمي كند ، مگر به اذان خداوند ؛ زيرا مشركان معتقد بوده اند كه در قيامت ، بت ها داراي مقام شفاعت هستند ، اين آيه ، در مقام ردّ عقيده آنان است و شبيه اين مطلب را ، ذيل آيه ( وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَلا فِي اْلأَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالي عَمّا يُشْرِكُونَ ) گفته است . ( 2 ) همچنين « كشاف » در ذيل آيه مزبور ، گفته است : مشركان به معاد اعتقاد داشته اند و يكي از مقام هايي كه براي بت ها قائل بوده اند ، مقام شفاعت بود .

2ـ صاحب « الميزان » مي گويد : مشركان عقيده به معاد نداشته اند و اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج 2 ، ص 362 ، ذيل آيه 255 بقره .

2 . مجمع البيان ، ج 5 ، ص 98 ، ذيل آيه 18 يونس .


108


بحث را به طور مشروح ، در جلد بيستم از « الميزان » ( 1 ) ، ذيل آيه ( الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ ) ، آورده است . چكيده سخن ايشان چنين است : مشركان ، درباره قيامت به چهار گروه تقسيم مي شدند ، كه همه آنها در اصلِ انكارِ معاد ، اتفاق نظر داشتند .

نگارنده ، در اصل اين مطلب ، كه مشركان منكر قيامت بوده اند با صاحب « الميزان » هم عقيده است ؛ ولي تقسيم آنها به چند گروه را قبول ندارد . ( 2 )

جواب از مجمع البيان

پاسخ ايشان ، از كلام صاحب « الميزان » روشن مي شود ؛ زيرا آن گونه كه در « الميزان » آمده است : « مراد از « هؤلاء شفعاؤنا عندالله » ، شفاعت در دنيا ، براي رفع گرفتاري و بلايا و جلب خيرات است ، نه شفاعت اخروي ؛ يعني بت پرستان معتقد بوده اند كه بت ها ؛ در سلسله علل و معلول ها و اسباب و مسببات قرار دارند و در امور دنيا تأثيرگذار هستند و اگر مشكلي براي بت پرستان پيش آيد ، بت ها مي توانند آن را حل كنند . به عبارت ديگر ، در اراده خدا تأثيرگذار هستند و اسباب را طبق خواسته خود ، محقق مي سازند . پس وساطت و شفاعت مربوط به امور دنيايي بوده است ، نه امور اخروي . و مراد از شفاعت ، در تمام آياتي كه سخن از شفاعت شده است ، همين است و هيچ ارتباطي به شفاعت اخروي ندارد .

به نظر نگارنده ، ممكن است بتوانيم ميان گفته « مجمع البيان » ، ( مشركان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج 20 ، ص 159

2 . علاقه مندان مي توانند تفصيل اين مبحث را ، در كتاب خبر مهم ( تفسير سوره نبأ ) اثر نگارنده ملاحظه نمايند .


109


معاد را باور داشتند ) و گفته صاحب « الميزان » ( مشركان معاد را باور نداشته اند ) را با اين بيان جمع كنيم : كلام مشركان اين بوده است كه معادي در كار نيست ؛ اما به فرض اينكه معادي هم باشد ، بت ها در قيامت براي ما شفاعت خواهند كرد . و مقصود از « هؤلاء شفعائنا عند الله » شفاعت اخروي باشد ، امّا به صورت مفروض ؛ يعني بر فرض كه قيامتي باشد ، بت ها پيش خداوند شفيع ما هستند و تا بت را داريم ، غم نداريم ! التزام به اين سخن بُعدي ندارد و مي توان در اين باره به اين آيه استشهاد كرد :

( وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلي رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْني ) ( 1 ) ؛ « و گمان نمي كنم قيامت بر پا شود ؛ ( و به فرض كه قيامتي باشد ) هرگاه به سوي پروردگارم بازگردانده شوم ، براي من نزد او پاداش هاي نيك است . »

مشركان و انكار معاد

گرچه آيات مربوط به انكار معاد ، توسط مشركان بسيار است ؛ ولي ما براي رعايت اختصار به يك آيه بسنده مي كنيم و علاقه مندان بحث را ، به اصل كتاب ارجاع مي دهيم :

( بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ اْلأَوَّلُونَ * قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَكُنّا تُراباً وَعِظاماً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ * لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَآباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاّ أَساطِيرُ اْلأَوَّلِينَ ) ( 2 ) ؛ « ( نه ، ) بلكه آنان نيز مثل آنچه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصلت : 50

2 . مؤمنون : 81 ـ 83 


110


پيشينيان گفته بودند ، گفتند . آنها گفتند : آيا هنگامي كه مرديم و خاك و استخوان هايي ( پوسيده ) شديم ، آيا بار ديگر برانگيخته خواهيم شد ؟ ! اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده ؛ اين فقط افسانه هاي پيشينيان است . »

وجه استدلال :

آيات قبل و بعد ، بدون ترديد مربوط به مشركان است . ضمير « قالوا » نيز به مشركان برمي گردد . پس سخن مشركان ، نفي معاد بوده است و عقيده به معاد را افسانه مي پنداشتند . اين آيه به صراحت دلالت مي كند بر اينكه عقيده مشركان ، نفي معاد بوده است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مي توانيد براي تحقيق بيشتر به اين آيات مراجعه كنيد : يونس : 3 ـ 4 ؛ رعد : 36 ؛ قصص : 88 ؛ عنكبوت : 64 ؛ يس : 78 ـ 79 . صافات : 15 ـ 24 و 52 . ق : 3 . واقعه : 46 ؛ فصّلت : 6 ـ 7 ؛ توبه : 54 ؛ شوري : 7 و 13 ؛ مدّثّر : 40 ـ 47 .


| شناسه مطلب: 73540