حدیث ثقلین با سکوت بخاری و پنهان کاری مسلم
مقال? دهم ابوالقاسم صلواتی گلستانی حدیث ثقلین با سکوت بخاری و پنهان کاری مسلم پیامبر اکرم حدیث ثقلین را لا اقل در شش زمان و مکان بیان فرمودند که سه مورد اول در ضمن خطبه های حجه الوداع و مورد چهارم مقدم? حدیث غدیر و معرفی مولی بود : 1 ـ روز هفتم در
مقال? دهم ابوالقاسم صلواتي گلستاني
حديث ثقلين با سكوت بخاري و پنهان كاري مسلم
پيامبر اكرم حديث ثقلين را لا اقل در شش زمان و مكان بيان فرمودند كه سه مورد اول در ضمن خطبه هاي حجه الوداع و مورد چهارم مقدم? حديث غدير و معرفي مولي بود :
1 ـ روز هفتم در مسجد الحرام كنار چاه زمزم
2-روز عرفه درعرفات
3ـ در مسجد خيف مني روز عيد قربان. .
4-در روز هيجده ذي الحجه غدير .
5-هنگام بيماري وفات، بر بالاي منبر مسجد النبي (ص)
6 ـ در يستر احتضار در منزل خود .
و معتبر ترين كتب حديث نزد أهل سنت ، معروف به صحاح و سنن شش گانه عبارتند از : صحيح بخاري ( م ، 256 ق ) ،صحيح مسلم ( م ، 261ق ) سنن ابن ماجه ( م ، 273 ق )، سنن أبي داود ( م ، 275 ق ) ، سنن ترمذي ( م ، 279 ق) ، ،سنن نسائي (م، 303 ق )
و مهمترين آنها «صحيح بخاري » تاليف محمد بن اسماعيل بخاري(م 250 ق ) است كه حديث ثقلين و حديث غدير را اصلا نياورده است در حاليكه ترمذي آنرا از چهار صحابي( جابر وأبي ذر و أبي سعيد و زيد بن أرقم و حذيفه بن اسيد ) روايت نموده [1] و نسائي در السنن الكبري و ابن ماجه بخشي از آن يعني حديث غدير را نقل كرده است .
ولي در صحيح مسلم به صورت ناقص و مبهم آمده است. اين كتاب تاليف مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري نيشابوري است كه ولادت و وفات او در نيشابور در (204 - 261هـ) بود . از سال 218هـ. شروع به استماع حديث نمود ، براي كسب علم به حجاز ومصر وشام و عراق نمود .مسلم بن حجاج حديث ثقلين را به چهار سند و متن نقل و همگي را در باب فضائل الصحابه، به وسيله« يزيد بن حيان» از زيد بن ارقم نقل كرده است. يكي از روايات او به شرح زير است .
حدثني زهيري بن حرب و شجاع بن مخلد جميعاً عن ابن عليه قال زهير: حدثنا إسماعيل بن إبراهيم، حدثني أبو حيان، قال: حدثني يزيد بن حيان، قال: إنطلقت أنا وحصين بن سبرة و عمر بن مسلم الي زيد بن أرقم، فلما جلسنا إليه قال له حصين: لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً رأيت رسول الله(ص) و سمعت حديثه و غزوت معه و صليت خلفه، لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً، حدثني يا زيد ما سمعت من رسول الله(ص).
قال: يا ابن أخي و الله لقد كبرت سني و قدم عهدي و نسيت بعض الذي كنت أعي من رسول الله(ص) فما حدثتكم فاقبلوا و ما لا فلا تكلفونيه، ثم قال: قام رسول الله(ص) يوماً فينا خطيبا بماء يدعي خمّاً بين مكة والمدينة فحمد الله واثني عليه و وعظ و ذكر ثم قال:
أما بعد: ألا أيها الناس فانما أنا بشر يوشك أن ياتي رسول ربي فاجيب و أنا تارك فيكم الثقلين أولهما كتاب الله و رغّب فيه ثم قال: وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي.
فقال له حصين: ومن أهل بيته يا زيد؟ أليس نسائه من أهل بيته؟ قال: نسائه من أهل بيته و لكن أهل بيته من حرم الصدقه بعده
قال: من هم؟ قال: هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر و آل عباس، قال: كل هؤلاء حرم لصدق؟ قال نعم [2] .
«يزيد بن حيان مي گويد: من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم پس از نشستن حصين به او گفت:اي زيد شما خير زيادي در دنيا بردي پيامبر اكرم(ص) را ديدي، سخن او را شنيدي. در غزوات او شركت كردي و پشت سر او نماز خواندي،خيلي نعمتها را ديده اي! پس آن چه از پيامبر اكرم شنيدي براي ما هم بگو.
زيد گفت اي فرزند برادرم به خدا قسم سنم بالا رفته و زمان زيادي از آن وقت گذشته و بعضي از مطالبي را كه از آن حضرت شنيده و حفظ كرده بودم فراموش كردم؛ پس هر چه برايتان نقل كردم آنرا بگيرد و آنچه نقل نكردم مرا به زحمت نياندازيد (از من نخواهيد برايتان حديث نقل كنم) بعد شروع كرد به نقل اين حديث و گفت : روزي پيامبر در كنار أبي بين مكه و مدينه كه خمّ ناميده مي شد برخاست. وحمد و ثناي الهي را بجا آورد و موعظه كرد و تذكر داد، سپس فرمود:
اي مردم همانا من بشري هستم كه بزودي پيك پروردگارم مرا مي خواند و من دعوت او را اجابت مي كنم. ومن دو چيز سنگين بها در ميان شما مي گذارم اولي آنها كتاب خدا كه در آن نور و هدايت است پس بگيريد كتاب خدا را و به آن چنگ زنيد. پس بر اهميت آن تاكيد و مردم را به فهم و عمل به آن تشويق نمود .
سپس فرمود :و أهل بيتم، شما را بخدا ياد آوري مي كنم دربار? أهل بيتم. تا سه بار.
حصين ( يكي از همراهان زيد) پرسيد: اي زيد أهل بيت او كيانند؟ آيا زنان او از أهل بيت او نبودند؟ زيد پاسخ داد زنان او از أهل خانه او هستند، ولي منظور أهل بيت او (در اين حديث) كساني هستند كه پس از پيامبر صدقه برآنان حرام است.
حصين بار ديگر پرسيد آنان كيانند؟ پاسخ داد: آنان آل علي و آل عقيل و آل جعفر وآل عباس هستند.پرسيد: آيا صدقه بر همه آنان حرام است؟ پاسخ داد: آري »
1- روايات صحيح مسلم نزد أهل سنت همگي صحيح بوده و نياز به تصحيح سندي ندارد. علاوه بر اين ناصر الدين ألباني سلفي مي گويد: سند اين حديث بالخصوص صحيح است.[3]
2- معلوم نيست در ميان اين همه روايات معتبره از زيد بن ارقم ، چرا مسلم اين روايت مجمل و تحريف شده را برگزيده است !
زيد بن ارقم در اين نقل اعتراف مي كند كه پير شده و بسياري مطالب را فراموش كرده و اين روايت نسبت به آن چه وي در ميان سالي براي ابو الطفيل نقل كرده ناقص است ، از جمله با اينكه اين روايت در بار? واقع? غدير است هيچ اشاره اي به معرفي مولي علي (ع) در آنجا نمي كند
3- در ذيل حديث زيد با بيان اين كه منظور از اهلبيت كساني هستند كه صدقه برآنها حرام باشد، همسران پيامبر را از ايشان خارج نموده است . زيرا بيشتر زنان پيامبر از بني هاشم نبودند هر چند أهل خانه او هستند، پس نتيجه ميگيرد كه همسران حضرت مصداق أهلبيت نيستند.
اين مطلب در سه نقل مسلم است، ولي در طريق چهارم «ح 6381 »صريحا اهلبيت بودن آنان را نفي مي كند زيرا و قتي يزيد بن حيان پرسيد آيا أهل بيت او زنان او نيستند؟ پاسخ داد : نه، به خدا قسم زني يك عمر با مردي زندگي مي كند سپس شوهر او را طلاق مي دهد و آن زن نزد پدر و خانواده اش بر مي گردد. همانا أهل بيت او اصل و نسب او هستند كه صدقه بر آنان حرام است.
ولي اين تفسير نيز صحيح نيست زيرا هم? خووشاندان نسبي حضرت را مي گيرد و هرچند اين معني از نظر لغوي اشكال ندارد ولي مخالف روايات صحيحه و حصر كنند? اهلبيت در پنج تن (ع) است .
4- اين حديث را بيش از بيست صحابي روايت كردند كه يكي از آنان زيد بن ارقم است . [4] و هفت نفر از تابعين از زيد بن ارقم با چهل و شش سند نقل كرده اند كه عبارتند از :
ابو الطفيل ،ابو الضحي مسلم بن صبيح، يزيد بن حيان ، حبيب بن ثابت ،يحيي بن جعده ، علي بن ربيعه و پسر همسر زيد و يزيد بن حيان ، [5] كه فرد اخير به صورت ناقص ،از زيد بن ارقم در دوران پيري و فرامو شكاري نقل كرده و متاسفانه مسلم همان روايت ناقص را از او روايت نموده است . در ميان آنان ابوالطفيل عامر بن واثلة (يا وائله ) كناني از صحابه جوان بود ،كه از زيد قبل از پيري او حديث را شنيده و نقل كرده ،لذا نقل او كامل تر از روايت است و حاكم نيشابوري با اسناد صحيح روايت كرده است .
وي أبوعبد اللهمحمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه معروف به ابن البيِّع شافعي. معروف به حاكم نيشابوري ( م ، 321 - 405 ) مي باشد. او نزد بيش از دو هزار شيخ كسب علم كرد. ابن عساكر ميگويد :تعداد نوشته هاي او به پانصد كتاب مي رسد . مشهورترين كتب وي عبارت است از المستدرك علي الصحيحين؛ تاريخ نيسابور؛ علوم الحديث؛ المدخل؛ والإكليل .
شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ذهبي در تذكرة الحفاظ ، در بار? شخصيت حاكم نيشابوري ميگويد : او حافظ احاديث و پيشواي محدثان بوده و در شناخت حديث و فنون مختلف آن كتب زيادي تاليف كرده و رياست محدثان در خراسان به او رسيده و شناخت كاملي به حديث داشت و صالح و موثق بود ولي ميل به تشيع داشت. [6]
لازم به ذكراست كه در ميان اهل سنت حافظ به كسي مي گويند كه صد هزار حديث حفظ باشد ولي حاكم برتر از او مي باشد ،كسي است كه بيش از صد هزار حديث حفظ است . وي با نوشتن مستدرك و جمع روايات صحيح بر اساس ضوابط بخاري و مسلم از تقصيرها و پنهان كاري هاي آنان پرده بر داشت. و بخشي از فضائل اهلبيت را افشاء كرد . و اثر مهمي را پديد آورد .
حاكم در مستدرك حديث ثقلين را به پنج طريق از زيدبن ارقم نقل كرده كه يكي از آنها از ابوالطفيل به شرح زير است:
الحاكم النيشابوري قال حدثنا ابو الحسين محمد بن أحمد بن تميم الحنظلي ببغداد ، ثنا ابو قلابه عبدالملك بن محمد الرقاشي ، ثنا يحيي بن حماد (و حدثني) ابو بكر محمد بن احمد بن بالويه و ابو بكر احمد بن جعفر البزاز (قالا) ثنا عبدالله بن احمد بن حنبل حدثني أبي ، ثنا يحيي بن حماد (وثنا) ابو نصر احمد بن سهل الفقيه ببخاري ، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادي ، ثنا خلف بن سالم المخرمي ، ثنا يحيي بن حما، ثنا عوانه عن سليمان الاعمش قال: ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن ارقم رضي الله عنه قال:
«لما رجع رسول الله منحجه الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقممن،فقال: كأني قد دعيت فاجبت، اني قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الآخر كتاب الله وعترتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فإنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض.
ثم قال: إنّ الله عزّ وجلّ مولاي وانا مولي كل مؤمن ، ثم اخذ بيد علي رضي الله عنه فقال: من كنت مولاه فهذا وليه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وذكر الحديث بطوله.ثم قال هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله ، شاهده حديث سلمة بن كهيل ، عن أبي الطفيل أيضا صحيح علي شرطهما » [7]
« زيد بن ارقم ميگويد: وقتي كه پيامبر اكرم(ص) از حجة الوداع بر ميگشت در غدير خم فرود آمد، دستور داد زير درختان را از خار و خاشاك پاك كنند. آنگاه فرمود :
گويا مرگم نزديك شده و بزودي دعوت حق را اجابت خواهم كرد، من در ميان شما دو چيز گران سنگ مي گذارم، كه يكي بزرگتر از ديگري است، كتاب خدا و عترتم. پس بنگريد چگونه پس از من با آنها رفتار مي كنيد؟ آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا آنكه در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.
سپس فرمود: خداي عزّ وجلّ سرپرست من است و من سر پرست هر مؤمني هستم سپس دست علي را گرفت و فرمود هركس من مولاي او( سزاوارتر از او به خود او ) هستم علي ولي وسرپرست اوست.، خدايا هركس ولايت او را بپذيرد او را دوست بدار ، و هركس با او دشمني كند با او دشمن باش .
حاكم نيشابوري ميگويد : راوي اين حديث را به صورت طولاني بيان كرد ، و اين حديث بر اساس شرائط صحت حديث نزد بخاري و مسلم صحيح است، ولي متاسفانه ايشان آنرا به اين صورت مفصل نقل نكردهاند. شاهدش حديث سلمة بن كهيل از أبي الطفيل مي باشد كه حتي با شرط شيخين صحيح است »
اين سخن اشاره به كتمان بخاري و تحريف مسلم است كه بخاري در صحيحش نياورده و در صحيح مسلم آنرا ناقص نقل كرده است.
هم چنين شمس الدين ذهبي (673 هـ ـ - 748هـ) در تلخيص مستدرك با نقل اين حديث و سكوت بر گفته حاكم، صحت حديث را تائيد كردهاست.
و نيز طبراني به گونه اي كامل تر آنرا نقل كرده است . وي أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيوب الشامي معروف به طبراني. (م،260 - 360هـ) است كه در باره اش گفتهاند: محدِّث مشهور، ثقه حافظ، معمر. اصل او از طبرية فلسطين است از سال273هـ. شروع به طلب علم نمود و براي كسب حديث به شهرهاي مختلف سفر و در أصفهان وفات كرد.
از مصنفات وي المعجم الكبير؛ المعجم الأوسط؛ المعجم الصغير ...است . به گفته ذهبي مصنفات او به 76 عدد مي رسد.
او حديث ثقلين را درجلد سوم المعجم الكبير به پنج طريق از چهار صحابي ( جابر بن عبدالله انصاري و زيد بن ارقم و ابو سعيد خدري وحذيفه بن اسيد الغفاري) نقل كرده است و با سه طريق ديگر در جلد پنجم از «زيد بن ثابت» نقل مي كند و بعضي از آن احاديث را در المعجم الاوسط و الصغير خود نيز آورده است . اينك روايت او.
- حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي ثنا جعفر بن حميد ( ح )
وحدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة حدثنا النضر بن سعيد أبو صهيب قالا ثنا عبد الله بن بكير عن حكيم بن جبير عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال: نزل النبي يوم الجحفه ثم أقبل علي الناس، فحمد الله وأثني عليه ثم قال: اني لا أجد لنبي إلا نصف عمر الذي قبله وإني أوشك ان أدعي فاجيب فما انتم قائلون ؟ قالوا: نصحت، قال: اليس تشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله وأن الجنه حق والنار حق وأن البعث بعد الموت حق ؟ قالوا : نشهد.
قال:فرفع يديه فوضعهما علي صدره ثم قال: وأنا أشهد معكم ثم قال: ألا تسمعون؟ قالوا: نعم. قال أني فرطكم علي الحوض وأنت واردون علي الحوض وأن عرضه أبعد ما بين صنعا و بصري فيه أقداح عدد النجوم من فضه فانظروا كيف تخلفوني في الثقلين؟
فنادي مناد: وما الثقلان يا رسول الله؟ قال: كتاب الله طرف بيد الله عز وجل وطرف بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا وا?خر عترتي وأن اللطيف الخبير نبأني إنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض. وسألت ذلك لهما ربي. فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصّروا عنهما فتهلكوا ولاتعلّموهم فانهم أعلم منكم.
ثم اخد بيد علي رضي الله عنه، فقال: من كنت أولي به من (نفسي) نفسه فعلي وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاده. [8]
«زيد بن ارقم مي گويد: پيامبر اكرم در روز (هيجده ذي حجه) در جحفه (غدير خم) فرود آمد، سپس روي به مردم كرد، و حمد و ثناي الهي به جا آورد و سپس فرمود: من پيامبري را نمي يابم مگر آنكه نصف عمر (پيامبر) پيشين عمر كرد، و من بزودي دعوت حق را اجابت نموده وفات مي كنم (مي خواهم بدانم شما در باره من) چه مي گوئيد؟ همه گفتند در باره ما خيرخواهي كردي. پرسيد: آيا شهادت به يگانگي خدا و رسالت محمد(ص) نمي دهيد؟ آيا به حقانيت بهشت و جهنم و زنده شدن انسان پس از مرگ شهادت نمي دهيد؟ گفتند: آري . حضرت در اينجا دستها را بالا برد و بر سينه گذاشت، سپس فرمود: آيا نمي شنويد؟ گفتند: آري.فرمود: من نيز با شما شهادت مي دهم، آيا نمي شنويد؟ گفتند: آري.
آنگاه حضرت فرمود من پيش گام شما در سر حوض (كوثر) هستم، و شما در كنار حوض بر من وارد مي شويد، حوضي كه عرض آن به فاصله صنعا (مركز يمن) تا بصري (شهري در شام) است، و به اندازه ستارگان آسمان جامهائي از نقره در كنار آنست. پس بنگريد، چگونه با ثقلين (دو چيز گرانبها و گران سنگ) پس از من رفتار مي كنيد؟
شخصي فرياد كرد اي پيامبر خدا ، ثقلين چيست؟ حضرت فرمود: كتاب خدا كه يك طرف آن به دست خداي عزوجل است، و يك طرف آن به دست شما پس به آن بچسبيد تا گمراه نشويد و ديگري عترت من. همانا خداي لطيف خبير به من خبر داده است كه آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا سر حوض بر من وارد شوند من اين جدا نشدن را براي آن دو، از خدا خواستم. پس بر آن دو پيشي نگيريد كه گمراه مي شويد و (در پيروي) از آنها كوتاهي نكنيد كه هلاك ميشويد و به آنها چيزي ياد ندهيد كه آنان اَعلم از شما هستند.
در اينجا حضرت دست علي را گرفت و فرمود: هركس من سزاوارتر از او به خود او هستم علي ولي وسرپرست اوست. خداوندا، دوست دار كسي كه علي رادوست دارد. ودشمن دار كسي كه علي را دشمن دارد. »
طبراني صدر سند را با دو طريق از عبدالله بن بكير غنوي نقل كرده سند اول اين روايت صحيح و مورد قبول است و در سند دوم نضر بن سعيد است كه ابن قانع او را تضعيف كرده، ولي ابو حاتم در مورد او تضعيفي ندارد.
در قسمت مشترك سند حكيم بن جبير است كه هيثمي (م 807) وي را به دليل تشيع تضعيف كرده است! [9] با اينكه ابو زرعه او را راستگو دانسته و حاكم نيشابوري و ابن معين حديث او را صحيح مي دانستند، و چهار صحاح أهل سنت از او نقل روايت كرده اند. [10]
و ذهبي ذيل حديثي كه در سندش حكيم بن جبير ايست مي گويد : اين حديث صحيح است و علت آنكه بخاري و مسلم آنرا از حكيم بن جبير نقل نكردند به خاطر ضعف او نبود بلكه به جهت تشيع او بود. [11] (عجب گناه بزرگي ! )
پس سند اول اين روايت صحيح است. زيرا دليل تضعيف حكيم بن جبير نقل همين گونه روايات است يعني به دليل نقل امثال اين روايت وي شيعه بوده و نتيجه گرفتند او ضعيف است! زيرا جريان غدير اساس مذهب شيعه و مهم تربن دليل حقانيت آنست. يعني به نظر آقايان پيامبر اكرم (ص)راهي براي معرفي خليفه خود براي آيندگان ندارد، زيرا نقل خبر آن باعث تشيع و تضعيف راوي و بي اعتباري آن خبر ميشود!
در حاليكه ذهبي و ابن حجر عسقلاني تصريح كردند كه تشيع باعث تضعيف روايت نبوده و بسياري از راويان صحاح سته شيعه بوده اند و اگر اين گونه روايات كنار گذاشته شوند بخش مهمي ازسنت نبوي نابود خواهد شد. [12]
ازاين رو ابن حجر هيتمي در باب اول ، شبه? يازده الصواعق مي گويد :
حديث ثقلين از بيست و چند صحابي روايت شده و مانعي ندارد كه حضرت آنرامكرر بيان فرموده باشد . « لفظ اين حديث نزد طبراني و غير او با سند صحيح آمده است » [13]
و اين جمله اطلاق دارد و هردو نقل طبراني را شامل مي شود . آنگاه روايت حذيفه را نقل مي كند .
، ولي روايت ابي الطفيل از زيد بن ارقم را درباب يازده ذيل آي? چهار از آيات وارده در فضائل اهلبيت آورده و آنرا صحيحه معرفي مي نمايد . ،آنجا كه مي گويد : و في رواية صحيحة إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن تبعتموهما وهما كتاب الله وأهل بيتي عترتي و زاد الطبراني إني سألت ذلك لهما فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلموهم فإنهم أعلم منكم و اين فرازي از حديث ابي الطفيل از زيد بن ارقم است .
« حديث ثقلين از بيست و چند نفر صحابي نقل شده و طرق و اسناد فراواني دارد و حضرت رسول به جهت اهميت كتاب عزيز و عترت طاهره آنرا درا ماكن متعدد بيان فرمود .»
و نيز سيو طي در جمع الجوامع آنرا حتي با شرائط بخاري و مسلم صحيح دانسته و مي گويد:
حديث زيد بن أرقم : أخرجه نرطبراني (5/169 ، رقم 4980) والحاكم (3/160 رقم 4711) و قال : صحيح الإسناد علي شرط الشيخين . [14]
جالب تر سخن الباني در بار? اين حديث است كه صحت آنرا مسلم گرفته و داستان در اين زمينه نقل مي كند !
وي محمد ناصر الدين محمد بن نوح الباني،(1332هـ- 1420هـ) شخصيت علمي سلفي وهابي و صاحب سبك درعلم الحديث است كه وي درأشكودرة ،آلباني متولد شد و در دمشق در رشت? علم الحديث تحصيل نمود و از سال 1390ق براي تدريس حديث در دانشگاه اسلامي وهابي مدينه فراخوانده شد . به مدت سه سال در آن جا تدريس نمود وحدود چهل كتاب از وي تا به حال چاپ گرديده است.
او در كتاب «السلسله الصحيحه» پس از نقل اين جمله از حديث ثقلين (يا أيها الناس أني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي). مي گويد: اين روايت را ترمذي در (2/308) و طبراني در حديث شماره (2680) از زيد انماطي از جعفر بن محمد از جابر بن عبدالله انصاري نقل كردند كه پيامبر اكرم(ص) در حجه الوداع روز عرفه بر ناق? بلند قامت خود خطاب به مردم خواند. و ترمذي سند آنرا حسن دانست .
الباني مي گويد :اين سند صحيح است زيرا اين حديث شاهدي از حديث زيد بن ارقم دارد كه گفته است: دركنار آب غدير خم بين مكه و مدينه پيامبر براي ما خطبه خواند. آنگاه او حديث را نقل كرده است.
وي ادامه مي دهد : اين حديث را مسلم در ( الصحيح7/122 و123) و طحاوي در( مشكل الآثار 4/368) و احمد در (فضائل4/366 و 367) و ابن أبي عاصم در (السنه 1550 و 1551) و طبراني در (المعجم5026) از طريق يزيد بن حيان تميمي نقل كرده اند.
و نيز احمد در مسند (ج4/371) و طبراني حديث (5040) و طحاوي، اين حديث را از طريق علي بن ربيعه نقل كرده اند. كه مي گويد: زيد بن ارقم را در حالي كه بر مختار (بن عبيده پس از خروج) وارد يا از نزد او خارج مي شد. ملاقات كردم و از او پرسيدم : آيا حديث ثقلين را از پيامبر اكرم(ص) شنيدي؟ گفت آري.
الباني مي گويد: سند اين حديث صحيح است و اين حديث طرق ديگري هم دارد، نزد طبراني به شماره حديث (4969 و 4971 و 4982 و5040)و بعضي ازآن طرق نزد حاكم در (مستدرك ج3 / 109 و 148 و 533) آمده است، وحاكم و ذهبي (در تلخيص المستدرك) بعضي از آن طرق را صحيح دانسته اند .
و اين حديث شاهد ديگر از طريق عطيه عوفي از ابو سعيد خدري از پيامبر اكرم(ص) دارد، به اين صورت : اني اوشك ان ادعي فأجيب وإني تركت فيكم ما إن اخذتم به لن تضلوا بعدي الثقلين أحدهما اكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي أهل بيتي ألا وإنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض.
الباني مي گويد: اين حديث (ثقلين ) را كه احمد در صفحات (14 و1، و26 و59 ج3) مسند آورده: ابن أبي عاصم درالسنه حديث شماره (1553 و1555) و طبراني درالمعجم حديث شماره (2678 و2679) و ديلمي در فردوس الاخبار(2/1/45) آورده و اين اسناد همگي حسن است . وشواهد ديگري از حديث ابو هريره نزد دارقطني (ص529) ونزد حاكم (مستدرك 1/93) و نزد خطيب در كتاب «الفقه والمتفقه ج1/56) دارد.
و نيز حاكم (نيشابوري) آنرا ازابن عباس نقل و سند آنرا تصحيح نموده و ذهبي نيز با او در اين تصحيح موافق است. و نيز ابن عبدالبر در جامع بيان العلم (2/24، 110) آنرا ازعمرو بن عوف (صحابي) آورده است. الباني ادامه مي دهد:
هرچند بعضي كلمات مفرده اين حديث سندش خالي از ضعف نيست، ولي در مجموع بعضي از اسناد متعدد آن بعض ديگر را تقويت و تصحيح مي كند و بهترين نقل آن حديث ابن عباس است .
و شاهد قوي ديگر آن نقلي است كه به خود علي(ع) مي رسد كه آنرا طحاوي در مشكل الآثار (2/307) از طريق أبي عامر عقدي نقل كرده است كه همه رجال سند آن موثق هستند غير از« يزيد بن كثير» كه او را نشناختم و پس از تحقيق فهميدم اين كلمه تصحيف شده و صحيح آن «زيد بن كثير» است كه از شيوخ بني عامر و از راويان محمد بن عمر بن علي است.
سپس ديدم نزد ابن أبي عاصم نيز در حديث (1558) سند به همين گونه ضبط شده است، در نتيجه به اين تحقيق خود اطمينان بيشتري پيدا كردم.
الباني مي افزايد: شاهد ديگر روايتي است كه شريك از ركين بن ربيع از قاسم بن حسان از زيد بن ثابت به پيامبر اكرم مي رساند و آنرا احمد در مسند (ج5 / 181 ـ 189) و ابن أبي عاصم در (1548 / 1549) و طبراني در كبير (4921 و 4923) آورد و اسناد آن حسن است.
هيثمي در مجمع (1/170) مي گويد: اين روايت را طبراني در معجم الكبير روايت نموده و رجال آن موثق هستند ودر موضع ديگر (9/162) گفته احمد آنرا روايت نموده وسند آن خوب و جيد است.
آنگاه مي گويد: پس از مدت زيادي از نقل اسناد ومدارك اين حديث، مقدر شد من مسافرتي از دمشق به عمان بنمايم و ازآنجا به «امارات عربي» در سال 1402 هـ . ق بروم. در قطر بعضي از دكترها و اساتيد( أهل سنت تازه كار ، احتمالا منظورش دكتر سالوس است) را ديدم كه رساله اي در تضعيف حديث ثقلين نوشته و نسخه اي از آنرا به من هديه كردند. وقتي آنرا مطالعه كردم ديدم او در فن حديث تازه كاراست و دو اشكال اساسي كار او را به وي تذكر دادم. [15]
اول: آنكه او تنها بعضي از مصادر رائج چاپ شده اين حديث (ثقلين )را آورده و كوتاهي زيادي در تحقيق آن نموده و بسياري از مصادر حديث و سندهاي صحيح يا حسن را بررسي نكرده بود .علاوه بر آنكه شواهد و قرائني آنرا تائيد مينمايد چنانكه هر محققي كه آنرا بررسي كند مثل ما اين شواهد را مي يابد.
دوم: آنكه ايشان اعتنائي به اقوال علماي تصحيح كنندگان سند اين حديث ننموده و به قواعدي كه در علم الحديث دارند توجه نكرده كه «حديث ضعيف باكثرت طرق قوي مي شود» ، از اين رو در اين اشتباه بزرگ افتاد، و حديث را تضعيف كرد!!
البته قبل ازملاقات با ايشان به من خبر رسيده بود كه يكي از دكترها در كويت نيز اين حديث را ضعيف شمرده است.
الباني ميافزايد پس از آنكه صحت اين حديث براي من ثابت شد و من آنرا در كتاب خود اعلام كردم، يكي از برادران (أهل سنت) را ديدم تحت تاثير آن دكتر، به من پيام داد و اشكال گرفت كه چرا در كتاب «صحيح جامع الصغير» آنرا در حديث شماره (2453 و2454 و 2745 و 77544) ذكر و آنرا صحيح دانستم؟ وتصحيح اين حديث را از من عجيب دانست و از من خواست در اين كارم تجديد نظر كنم.
من با پيشنهاد او موافقت كرده واحتياطاً دو مرتبه اسناد آنرا بررسي وبه همان نتيجه سابق رسيدم ! شايد اين برادر ما متوجه خطاي آن دكتر كويتي شده و بفهمد بيجا بر او اعتماد كرده است. اميدوارم از اين پس ايشان فرق بين شخص تازه كار ، و شخص متخصص راسخ در علم الحديث را دريابد.
متاسفانه اين عدم تشخيص و غفلت مشكلي است كه بسياري در آن
افتاده اند ! كساني كه به هر كتابي در اين زمينه اعتماد ميكنند، در حالي كه نويسنده آن سابقه اي در اين علم ندارد و تازه كار است و ناشيانه در اين باره نظر مي دهد.[16]
پس از اثبات صحت سند حديث ابي الطفيل از زيد بن ارقم آنرا با روايت كتاب صحيح مسلم از زيدبن ارقم مقايسه مي كنيم تا به تحريفات و نواقص آن پي ببريم
1- نقل نكردن مسلم نظر خواهي پيامبر اكرم (ص) از مردم بر عمل كرد خود و استشهاد ار آنان بر توحيد و رسالت و معاد كه در روايت ابو الطفيل از زيد بن ارقم آمده است .
2- حذف و ترك مسلم خبر ورود امت را بر حوض كوثر در قيامت و ترك بيان خصوصيات آن
3- حذف خبر حضرت از سؤال الاهي از رفتار مردم با ثقلين بر سر حوض كوثر
4- ترك بيان حضرت در توصيف كتاب به عنوان ريسماني الاهي آويخته از آسمان و ذكر عترت به اينكه تمسك به آن دو باعث نجات از گمراهي امت است .
5- نقل نكردن عدم تفرق ثقلين از يكديگر تا ورود آن دو بر حوض كوثر نزد پيامبر (ص)
6-اكتفاء به توصي? خير و احسان به اهلبيت نسبت به اهلبيت در روايت مسلم بجاي فرمان به تمسك به آنان.
7- حذف و تحريف فرمان پيشي نگرفتن و پس نيفتادن از اهلبيت و تعليم ندادن به ايشان در روايت مسلم
8 - حذف حديث غدير و ترك نقل واقع? عظيم غدير و معرفي مولا در روايت مسلم با اينكه محل اين خطبه را منطق? خم معرف مي كند .
اينجا پوچي سخن ناصر الدين قفاري روشن مي شود آنجا كه از ابن تيميه نقل مي كند« حديث ثقلين را بخاري نياورده و فقط مسلم نقل كرده كه درآن تنها دستور به پيروي از قرآن آمده و دستوري راجع به پيروي عترت نيامده است، تنها دستورميدهد امت سفارشات او را در باره أهلبيت رعايت كنند و حقوق آنان را بپردازند . پس مطلب جديدي ندارد » [17]
مي گوييم اولاً : بخاري حديث غدير را كه بخضي از حديث ثقلين است در كتاب تاريخ كبير خود بدون حديث ثقلين آوزده است [18]
ثانيا :منابع معتبر اهل سنت منحصر به بخاري نيست اگر اين حديث را بخاري نقل ننموده ولي بزرگان أهلسنت نقل نموده اند . شخصي همچون مسلم و ترمذي و احمد و نسائي كه هم تراز بخاري هستند و ساير مؤلّفين أهل سنت در كتب معتبر خود آنرا نقل كرده اند.
يا بايد آقايان عقائد خود را منحصر به بخاري نموده و تمام كتب روائي ديگر خود را شسته و به دور اندازند، يا بايد خبري كه محدثين معتبر ديگر أهل سنت نقل كرده اند قبول نمايند.
ثالثا : منابع روايي حديث ثقلين را منحصر به صحيح مسلم هم نيست ، تاابن تيميه بگويد : درآن تنها دستور به پيروي از قرآن آمده و دستوري راجع به پيروي عترت نيامده است، و تنها امت راسفارش به رعايت أهلبيت كنند و حقوق آنان را بپردازند » بلكه چنانكه ديديد منابع و روايات معتبر صريح فراوان ديگر بر وجوب تمسك به اهلبيت مانند قرآن دارد .
رابعآ : گاهي آقايان با پذيرش اصل حديث ثقلين و واقع? غدير مي گويند اين دو حديث بر معرفي امام و خليفه و حجيت قول اهلبيت دلالت ندارد مي گوييم اگر چنين است پس اين همه تلاش بر كتمان و تحريف اين حديث براي چه بوده است ؟
[1] - ـ الجامع الصحيح ترمذي ، ج5، ص621
[2] - صحيح مسلم ح7 / 123 باب فضائل الصحابه ح6378 ومسند ابن أبي شيبه ج1 / 700 و صحيح ابن خزيمه محمد بن اسحاق 4/62 ح 2357 و نيز احمد در المسند 4 / 366 و داري در حديث 3319 و ابو داود در سنن ح 4973 همگي از يزيد بن حيان از زيد بن ارقم
[3] . السلسله الصحيحه الباني 4/260 ح1761.
[4] - الصواعق المحرقة / 440 موسسه الرساله و فيض القدير 3/ 15 مناوي.
[5] - السلسله الصحيحه، آلباني 4/260 ح1761.
[6] - تذكره الحفاظ ذهبي 3/ 1039 والعبر في خبر من غبر 2/ 210.
[7] - المستدرك علي الصحيحين ج3 / 109 ط دار المعرفه بيروت و معجم الكبير طبراني ج5 / 166 و السنه ابن أبي عاصم ح 1555.
[8] - المعجم الكبير طبراني 5/166ر4971.
[9] - مجمع الزوائد ج9 / 164.
[10] -الجرح و التعديل ج3 / 201ح873 عبد الحمان ابن أبي حاتم و تهذيب التهذيب ج1/292 ر 155
[11] -المستدرك بتعليق الذهبي 1/ 849
[12] - ميزان الاعتدال 3/ 599 و تهذيب التهذيب ج1 / 54 ترجمه ابان بن تغلب.
[13] - الصواعق المحرقه ص 188 مكتب? عصريه .
[14] - جمع الجوامع سيوطي 1 /9578
[15] - بعضي مي گويند منظور وي دكتر سالوس است .
[16] . السلسله الصحيحه، آلباني 4/260 ح1761.
[17] - عقيده الشعيه الاثني عشريه، عرض ونقد ج 2/843 تاليف دكتر ناصر عبدالله القفاري .
[18] - التاريخ الكبير باب السهم ح 2458