بخش 4
توسل و استغاثه خلاصه ردّ شبهات توسل و استغاثه
يَفْقَهُونَ حَدِيثاً}؛ «[آخر] اين قوم را چه شده است كه نميخواهند سخني را [درست] دريابند؟» (نساء: 78)
اگر درخواست كردن از خداوند به وسيله اعمال، جايز است، توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به طريق اولي جايز است؛ زيرا ايشان برترين آفريدههاست.
خداوند نيز او را بيش از هر عمل و هرچيزي دوست دارد. بار ديگر ميگوييم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزد خداوند ارجمند است. توسل جوينده نيز غير از اين را در نظر ندارد. اگر كسي منكر اين جايگاه شود، كافر شده است.
اگر قرار باشد ما نيز مانند آنها با تمسك به امور ظني، در تكفير مسلمانان شتاب كنيم، ميتوانيم بگوييم كسي كه جايگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را نميشناسد، به مشرك بودن شايستهتر است و كسي كه خون مسلمانان را هدر ميداند از ديگران به گمراهي نزديكتر است.
بنابراين، توسل بيانگر عظمت و محبت كسي است كه واسطه توسل به درگاه خداوند قرار ميگيرد؛ زيرا درخواست از خداوند به واسطه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دليل عظمت و ارجمندي ايشان نزد خداوند يا به اين دليل است كه خداوند او را دوست دارد؛ امري كه در آن ترديد راه ندارد.
حال كه توسل به اعمال مورد توافق ما و مخالفان توسل است، ميگوييم: كسي كه به پيامبران يا افراد صالح متوسل ميشود، توسل او به اعمال صالحي است كه خدا آنها را دوست دارد؛ زيرا بيترديد دليل توسل به افراد صالح اين است كه آنان صالح و شايستهاند. پس دليل اين توسل، اعمال صالح آنان است و همگان بر جواز توسل به اعمال صالح اتفاق نظر دارند؛ همچنانكه در آغاز اين مقاله نيز بيان شد.
|
|
|
|
توسل و استغاثه
دربارة توسل،(1) همچنان براي ما نامه مينويسند و خواستار توضيح و تبيين بيشتر اين مسئله هستند. برخي از نويسندگان نامهها ميگويند: بعضي از مردم توسل جويندگان به رسول خدا را تكفير ميكنند؛ پيامبري كه بر پايه روايات صحيح، در روز قيامت، همگي به او متوسل خواهيم شد. اگر آنان به جاي تكفير ميگفتند برخي دعاهاي توسل جويندگان يا زائران مخدوش است و بايد آن را اصلاح كرد يا در مسئله توسل، نياز به تفصيل دادن موضوع است، ما نيز اين سخن را ميپذيرفتيم و از آنان تشكر ميكرديم؛ اما آنان راه افراط را در پيش گرفتهاند. از اين رو بر آن شديم تا در اين موضوع بيشتر سخن بگوييم؛ چه بسا كه با تكرار و تشريح بيشتر مسئله اين باور نادرست از ميان جامعه اسلامي رخت بربندد؛ زيرا اين عقيده، خطرناكترين چيز براي اسلام و مسلمانان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين مقاله در مجله الازهر، شماره سوم، ج دوم، ربيع الاول 1350ه .ق چاپ شده است.
سخن درباره توسل را بايد از دو جنبه عقلي و نقلي دنبال كنيم تا مخالفان توسل را با ادله نقلي و عقلي با خود همراه سازيم. ابتدا ادله عقلي مسئله را بيان ميكنيم؛ هرچند براي اين بخش نيز به منابع ديني استناد خواهيم كرد. اما ابتدا از آنان ميخواهيم بردباري را پيشه خود سازند تا همچون اهل منطق و آشنايان به قواعد مناظره، تا پايان سخن ما را همراهي كنند. اين كار براي آگاه شدن از موضوع بحث لازم است تا از بحث ما خارج نشوند. ما يكايك فرضيههاي آنها را مطرح و باطل خواهيم كرد. شايسته است منتظر بمانند تا ادله معقول با ادله منقول در هم آميخته نشود و بتوانيم حق هر يك را آنگونه كه شايسته است، ادا كنيم. از سوي ديگر با اين كار ميخواهيم در آينده شاهد موافقت آنان با مقدمات بحث و مخالفت با نتيجه آن نباشيم.
اگر مخالفان، توسل و استغاثه را شرك ميدانند، پس استغاثه مظلوم به كسي كه بتواند از او دادخواهي كند، كمك خواستن انسان از كسي كه بتواند در برخي امور او را ياري رساند، درخواست كمك حاكم از ارتش براي ياري او در جنگ و كمك گرفتن ارتش از حاكم براي اصلاح امور خود، همگي اقداماتي شركآميزند. حتي بايد گفت بنابر گفته اين مخالفان، درخواست كمك از صاحبان حرفهها و مشاغل مختلف و درخواست بيمار از پزشك براي درمان نيز شرك است؛ بلكه با توجه به مقتضاي اين كليات، استغاثه فردي از بنياسرائيل به حضرت موسي ( عليه السلام ) 1 نيز شرك است. بسياري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. {فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسي فَقَضي عَلَيْه}؛ "آن كس كه از پيروانش بود، بر ضدّ كسي كه دشمن وي بود، از او ياري خواست. پس موسي مشتي بدو زد و او را كشت". (قصص: 15)
از امور ديگر نيز بنابر اين فرض، شرك هستند؛ اما هيچ انسان خردورز و فاضلي اين را نميپذيرد.
آنچه تاكنون گفته شد، بر اين فرض است كه دليل ممنوع بودن را استغاثه به غير خداوند بدانيم؛ اما اگر گفته شود استغاثه به مردگان جايز نيست، ولي به انسانهاي زنده اشكال ندارد، پاسخ ميدهيم:
اگر شما پذيرفتهايد كه استغاثه به غير خداوند در حالي كه زنده هستند، شرك نيست، قرآن نيز استغاثه به غير خداوند را تأييد ميكند و هميشه در اين امر اجماع وجود داشته و دارد. اكنون ميگوييم اين سخن كه درخواست كاري از غير خدا در برخي زمانها جايز و در برخي زمانها جايز نيست، بيمعناست؛ زيرا به هر حال فعلي به غير خدا نسبت داده ميشود. [بنابراين نميتوان گفت نسبت عملي به غير خدا، يك بار شرك است؛ ولي در جاي ديگر شرك نيست].
اگر بگويند: ما به تأثير ذاتي زندگان در ياري كردن اعتقاد نداريم، [به همين دليل اين عمل را شرك نميدانيم؛ حال آنكه درباره مردگان اعتقاد به تأثيرگذاري آنان در واقع يعني ايجاد حقيقي و تأثيرگذاري ذاتي از سوي غير خداوند] پاسخ ميدهيم: بر اين اساس بايد ملاك عدم جواز توسل، اعتقاد به تأثيرگذاري ذاتي غير خدا باشد. در اينجا ميان توسل به زنده و مرده تفاوتي نيست. اگر اعتقاد به تأثيرگذاري غير خدا وجود داشته باشد، شرك به وجود ميآيد و در غير اين صورت خير. از سوي ديگر ميان درخواست كمك از زنده، با كمك خواستن از مرده هيچ تفاوتي نيست؛ اما اگر معيار ممنوع بودن استغاثه را سببيت ظاهري بدانيم كه از ظواهر الفاظ
|
|
برداشت ميشود، بايد گفت حتي درخواست كمك از برادر خود براي بردن بار سنگين نيز شرك است.
اگر بگويند ما اين افعال و تأثيرها را به زندهها نسبت ميدهيم و بر اين باوريم كه خلق و ايجاد از سوي خداوند است و فقط انسانِ زنده است كه ميتواند اين افعال را اكتساب كند، پاسخ ما چنين است: كسي كه از مردگان كاري را درخواست ميكند يا به آنان توسل پيدا ميكند نيز همين باور را دارد؛ چون قراين ميان مرده و زنده يكي است. توسل جوينده به مرده، ايمان دارد كه ملكوت آسمانها و زمين تنها به دست خداوند است و بازگشت همه امور فقط به سوي اوست و خالق و ايجادكنندهاي جز او نيست. در واقع اين فرد نيز خالق افعال را خداوند ميداند. [پس ميان كسي كه به مرده متوسل ميشود، با استغاثه كننده به مرده، تفاوتي وجود ندارد].
اگر استدلال آنها در مخالفت با استغاثه به مرده، بر اين اساس باشد كه انسان مرده، توان برآورده ساختن خواستة مطرح شده را ندارد، پاسخ ميدهيم به اينكه:
اولاً: بر اين اساس، اين درخواست كاري بيهوده خواهد بود، نه شرك. از سوي ديگر، استغاثه به انسانهاي زنده، بيشتر شركآلود است تا استغاثه به مردگان؛ زيرا در صورتي كه ايمان ضعيف باشد، در استغاثه به زندهها احتمال اعتقاد به تأثيرگذاري آنان در بخشش و عدم عطا بيشتر ميشود.
ثانياً: معناي اين سخن چيست كه «مرده توان كاري را ندارد؟» راز اين سخن چيست؟ اگر بر اين باوريد كه مرده به خاك تبديل شده، در دين خود گمراه شده و نسبت به ثبوت حيات روح و فنا ناپذيري آن پس از جدا
|
|
شدن از جسم كه خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن را بيان كردهاند، ناآگاهيد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در نبرد بدر خطاب به مردگان دشمن گفت: «اي عمرو بن هشام! اي عتبة بن ربيعه! و اي فلان بن فلان ما ديديم آنچه پروردگارمان وعده داده بود، حق است. شما نيز وعدههاي خداي خود را حق يافتيد؟» به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض شد: «اين چه سخناني است؟» رسول خدا پاسخ دادند: «آنها نسبت به گفتههاي من از شما شنوندهترند.»
همچنين آن حضرت به اهل قبور سلام ميكرد و ميفرمود: «سلام بر شما اي اهل اين ديار!» در معارف ديني نيز عذاب قبر و برخورداري از نعمت در قبر بيان شده و بحث آمد و شد نزد ارواح مطرح است. غير از آنچه گفته شد، ادله بسياري در معارف اسلامي درباره مردگان مطرح شده كه فلسفه نيز در گذشته و اكنون آنها را اثبات ميكند.
در اينجا بايد از آنان بپرسيم آيا شهيدان زندهاند و نزد خداوند بهرهمند از روزي هستند يا خير؟ اگر اين امر را انكار ميكنند، ديگر با آنان سخني نداريم؛ زيرا در اين صورت، قرآن را تكذيب كردهاند. خداوند ميفرمايد:
{وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَلكِنْ لا تَشْعُرُونَ} (بقره: 154)
و كساني را كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نخوانيد، بلكه زندهاند، ولي شما نميدانيد.
{وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ} (آل عمران: 169)
هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار؛ بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.
|
|
اما اگر آنان نيز باور داشته باشند كه شهيدان نزد خدا زندهاند، به آنان ميگوييم بسياري از پيامبران و مسلمانان صالح هستند كه اگرچه شهيد نيستند، اما بيترديد مقام آنان بالاتر از شهداست. اكنون كه حيات براي شهيدان به اثبات رسيده، براي كساني كه بالاتر از آنان هستند، به طريق اولي ثابت ميشود.
وانگهي! زنده بودن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امري است كه در روايتهاي صحيح به آن تصريح شده است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حضرت موسي ( عليه السلام ) را در معراج ديد كه بر بالاي تپهاي سرخ1 نماز ميخواند. موسي ( عليه السلام ) به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كرد: از خداوند بخواه از شمار نمازهاي واجب ـ كه هر شبانه روز پنجاه مرتبه بود ـ بكاهد. همچنين رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، حضرت آدم و ابراهيم و ديگر پيامبران ( عليه السلام )
را ديد و با آنان سخن گفت. همه اينها ثابت كننده حيات ارواح هستند.
بنابراين اكنون كه برخي از ادله قطعي اثبات حيات روح را بيان كرديم، بايد ويژگيهاي روح را پس از مرگ اثبات كنيم. در اين رابطه ميگوييم وقتي ملزوم اثبات شد، لازم نيز ثابت ميشود؛ چنانكه نفي لازم، موجب نفي ملزوم است.
وقتي انسان براي برآورده شدن حاجت خويش از فرشتگان كمك ميگيرد يا از انسان ديگري ياري ميطلبد، آيا عقل دليلي براي نادرست بودن استغاثه به روح دارد؟ مگر نه اينكه وجود انسان به روح است
نه به جسم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الكثيب الاحمر.
تصرفات ارواح برخلاف قوانين مربوط به تصرفات انساني و مانند فرشتگان است كه نيازي به ابزار ندارند؛ زيرا روح از دنيايي ديگر است. قرآن درباره روح ميفرمايد:
{وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي} (اسراء: 85)
درباره روح از تو ميپرسند، بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است.
اين افراد از تصرفات ملائكه يا جنّ در اين دنيا چه اندازه آگاهند؟
بيترديد ارواح آنقدر آزادند كه ميتوانند پاسخ كساني را كه آنها را خطاب ميكنند بدهند. روح مانند انسانهاي زنده و چه بسا بيشتر ميتواند كسي را كه از او ياري خواسته، كمك كند. در گذشته سخن «ابنقيم» را نقل كرديم كه چه بسا ارواح قوي مانند روح ابوبكر و عمر لشكري را به زانو درآورند. اگر مخالفان توسل، تنها محسوسات را ميپذيرند بهتر است آنها را به جاي مؤمن، طبيعتگرا بناميم.
اگر (از باب مجادله احسن) گفته آنها را بپذيريم كه روح پس از جداشدن از جسم، توان انجام هيچ كاري را ندارد، بايد اين مسئله را تقرير كنيم كه ياري رساندن پيامبران و اوليا به افراد خواهان كمك، از باب تصرف ارواح در اين دنيا نيست؛ بلكه آنان با دعا كردن به زائر خويش يا استغاثه كننده، ياري ميرسانند؛ همانگونه كه انسان صالح نيز براي ديگران دعا ميكند. در واقع انسان با فضيلتتر براي كسي كه فضيلت او در درجه پايينتر قرار دارد، دعا كرده است؛ يا دستكم بايد گفت دعا كردن اولياي الهي پس از مرگ، دعا كردن برادر براي برادر [ديني] خويش است. ميدانيم كه پيامبران زنده هستند و توان ادراك دارند؛ بلكه بايد گفت پس
|
|
از جدا شدن از جسم و كنار زدن حجابهاي جسماني توان ادراك آنان دوچندان ميشود. پس در اين صورت، كمك رساندن آنها به استغاثه كنندگان به وسيله دعا، مانند اين است كه فرد صالحي در اين دنيا براي ديگري دعا كند. اين دعاي يك فرد با فضيلتتر براي ديگري است، يا دستكم دعاي فرد براي برادر خويش است.
همانگونه كه گفتيم طبق روايتي اعمال انسان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرضه ميشود. اگر خير باشد، ايشان خدا را سپاس ميگويد و در غير اين صورت براي ما طلب آمرزش ميكند. بايد گفت خداست كه به او استغاثه ميشود و از او كمك خواسته ميشود؛ اما كسي كه با توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا ولي خدا درخواست برآورده شدن حاجت دارد، خدا را فاعل ميداند، ولي با اين كار خود ميخواهد خواسته خويش را با برخي از مقربان درگاه الهي همراه سازد؛ گويي كه به هنگام بيان خواستهاش ميگويد: «من از دوستاران و از شمار پيروان كسي هستم كه نزد تو ارجمندند. پس به خاطر او به من رحم كن». خداوند در روز قيامت بسياري از مردم را به خاطر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگر پيامبران، صالحان و دانشمندان خواهد بخشيد.
اكرام برخي از بندگان از سوي خداوند به خاطر پيامبرش يا تكريم برخي از بندگان به خاطر برخي ديگر، امري پذيرفته شده است. به همين دليل است كه بر مرده نماز ميگزارند و ميگويند: «وَقَد جِئناكَ شُفَعاءَ فَشَفِّعنا فِيهِ».(1) در واقع از خداوند ميخواهند كه به خاطر آنها از اشتباهات متوفي درگذرد و او را اكرام كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. [خداوندا!] ما براي شفاعت از او آمادهايم، شفاعت ما را بپذير.
آنچه بيان شد، براي اثبات اين است كه خداوند برخي از بندگان را به خاطر برخي ديگر مورد رحمت خويش قرار ميدهد؛ زيرا روح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا ولي خدا، توجه انسان به خود را به طور كامل درك ميكند؛ زيرا آن حضرت كريم است و نزد خداوند آبرو دارد؛ همانگونه كه خداوند درباره برخي از برگزيدگان خود ميفرمايد: {وَكانَ عِنْدَ اللهِ وَجِيهاً}؛ «و نزد خدا آبرومند بود». (احزاب: 69)
همچنين درباره حضرت عيسي ( عليه السلام ) فرموده است: {وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}؛ «در حالي كه [او] در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است». (آل عمران:45) وقتي فردي به اين روح متوسل ميشود و تضرع ميكند، اين روح نيز به او توجه پيدا كرده و برايش دعا ميكند. ملائكهاي كه آن رو ح را دوست دارند و از خشنودي و خرسندي آن شادند نيز براي فرد توسل كننده دعا ميكنند؛ زيرا اين امر اثبات شده
كه ملائكه پيامبران و اولياي خداوند را دوست دارند. روايت زير گواه سخن ماست: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: وقتي خداوند بندهاي را دوست بدارد، جبرئيل در آسمان ندا ميدهد: خداوند فلان شخص را دوست دارد؛ پس او را دوست بداريد.(1)
در قرآن كريم آمده است كه فرشتگان با كساني كه ميگويند پروردگار ما خداست و پس از آن در اين راه استقامت ميورزند، اينگونه سخن ميگويند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين حديث ادامه دارد.
{نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَفِي الآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ} (فصلت: 31)
در زندگي دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم، و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براي شماست، و هر چه بخواهيد، در آنجا خواهيد داشت.
راز به سمت اوليا رفتن و زيارت كردن آنها در همين است كه ارواح آنان به حال زائر خود توجه كنند و با ويژگيهايي كه خداوند به آنان داده، به ياري زائر خويش بيايند؛ همانگونه كه تو نيز ميتواني با سرمايه، نيرو و جايگاهي كه خداوند به تو عطا كرده، برادر ديني خود را ياري برساني. انسان در دنيا و آخرت همان انسان است و انسان بودن او نيز به دليل روح اوست. بنابراين، مسئله بسيار روشن است؛ اما هواهاي نفساني است كه جلوي ديد انسان را گرفته است.
خلاصه
انسان استغاثه كننده، زماني كافر ميشود كه اعتقاد داشته باشد خلق و ايجاد امور به دست غير خداوند است. تفاوت گذاردن ميان زنده و مرده در توسل و استغاثهجويي نيز بيمعناست. اگر كسي در اين امر بر اين باور باشد كه ايجاد و خلق به دست غير خداست، كافر شده است1؛ اما اگر به اكتسابي بودن عمل وليّ يا پيامبر خدا باور داشته باشد، كافر نشده است.
درباره مردگان نيز ميگوييم آنان مانند انسانهاي زنده هستند و توان انجام كارهايي را دارند. اعتقاد داريم كه انسانهاي مرده نيز مانند زندهها اكتساب كنندهاند؛ نه اينكه مانند خداوندگار، خالق و آفريننده امور باشند؛ زيرا وقتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. البته معتزليها درباره خالق افعال، نظر ديگري دارند.
باور داريم انسانهاي زنده از جهت كسب ـ نه خلق ـ انجامدهنده كارهايي هستند، معقول نيست كه براي مردگان، تواني بيش از اين تصور كنيم. اگر اشتباهي در مسئله باشد، اين اشتباه مربوط به اعتقاد به كسب و باور به سببي بودن كارهاي غير خداست؛ زيرا گفتيم بالاترين جايگاهي كه ميتوان براي بنده خدا در نظر گرفت، كاسب بودن و مسبب بودن در امور است، نه آفريننده امور؛ وگرنه از دايره ايمان خارج ميشويم. اشتباه در مسئله نيز كفر يا شرك نيست؛ [بلكه اشتباهي است كه بايد آن را اصلاح كرد].
ما همچنان تكرار ميكنيم كه شايسته نيست انسان براي مردگان، مقامي بالاتر از آن قائل شود. در نتيجه، افعال مردهها نيز مانند انسانهاي زنده، از سنخ سببيت و اكتساب است. اين اعتقاد مستلزم اعتقاد به مقام تأثير ذاتي و ايجاد حقيقي [افعال] از سوي مردگان نيست؛ زيرا بيترديد اين اعتقاد به دور از خرد است.
گفتيم كه بر فرض كوتاه آمدن از انديشه خود، نهايت چيزي كه ميتوانند بگويند اين است كه كسي كه از مرده طلب ياري ميكند، مانند كسي است كه از صندلي [موجودي بيجان] ياري طلبيده و نميداند كه اين صندلي است. با اين وجود، هيچ كس نميتواند بگويد اين ياريطلبي شرك است.
اما ما بيان كرديم كه اكتساب افعال، براي مرده هم ممكن است. او ميتواند مانند زنده براي ما دعا كند. در روايت است وقتي ارواح از كردار خويشان خود رنجيده خاطر ميشوند، براي خويشان دعا ميكنند و ميگويند: «خداوندا! به آنان توجه كن يا پيش از آنكه هدايتشان كني، آنان را نميران».(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جلالالدين سيوطي، شرح الصدور بشرح حال الموتي والقبور، ص342.
حتي روح مانند انسان زنده توان كمك به خود را نيز دارد. ارواح ميتوانند مانند فرشتگان، انسان زنده را راهنمايي و به او الهام كنند. موارد بسياري هست كه انسانها در خواب، از ارواح كمك گرفتهاند. شايد در آينده اين مسئله را بيشتر تبيين كنيم.
اشكال:1 استاد شيخ الجبالي به نقل از برخي علماي تندرو (وهابي) ميگويد:
وي با من درباره نكوهش استاد محقق شيخ يوسف دجوي سخن را آغاز كرد. دليل اين نكوهش مطالبي بود كه به غلوكنندگان (وهابي) نسبت داده و گفته كه آنان توسلجويان و استغاثهكنندگان به مردگان را تكفير ميكنند. استاد (دجوي) گمان كرده كه آنان ميان استغاثه و توسل فرقي نمينهند و هر دوي آنها را رد ميكنند؛ حال آنكه چنين نيست. اگرچه آنان توسل را نميپذيرند، اما آن را انكار هم نميكنند؛ هرچند استغاثه را انكار ميكنند، اما به دليل استغاثه، كسي را تكفير نميكنند. آنان به شدت با استغاثه به مردگان مخالفت ميورزند. شايسته بود استاد [دجوي] درباره سخنان آنها بيشتر تحقيق ميكرد تا پيش از آنكه سخني را به آنان نسبت دهد، از ميزان درستي آن آگاه شود.
پاسخ ما اين است كه اولاً، ما در پاسخ به فردي كه گفته بود: «درباره توسل به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نزاع به اندازهاي رسيده كه برخي از آنان توسلكننده به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تكفير ميكنند»، در اين باره مطالبي را تبيين كردهايم. [در آنجا بيان شد كه تندروها توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كفر ميدانند].
ثانياً، به اين دانشمند تندرو ميگوييم: دست از تكفير مسلمانان به دليل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجله الازهر، قسمت چهارم، جلد دوم، ربيع الثاني 1350ه .ق.
استغاثه كردن آنان برداريد.
|
|
|
|
|
|
ردّ شبهات توسل و استغاثه
سؤال: آيا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مردم آموخته كه از مردههاي صالح بخواهند برايشان دعا كنند؟1 خواهشمندم هرچند يك حديث از سنت نبوي برايم بيان فرماييد.(2)
پاسخ: ما در ابتدا از شما ميپرسيم كه آيا در سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايتي هست كه ايشان از درخواست از صالحان و طلب دعا از آنان نهي كرده باشند؟ براي ما حتي يك حديث در اين باره بيان كنيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين مقاله در مجله الازهر، بخش پنجم، جمادي اول سال 1350 چاپ شده است.
2. نامهاي بلند به امضاي "مسلماني از مكه" به دست ما رسيده كه صاحب اين نامه مطالب را چند بار تكرار كرده و گمان برده كه مطالب بسيار قانعكنندهاي بيان نموده است. وي با اصرار فراوان، درخواست پاسخ كرده، تا جايي كه در بخشي از نامه نوشته: "جناب شيخ! تو را به خداوندي كه جز او نيست سوگند ميدهم در اين موضوع محققانه و به انصاف مطلب بنويسيد"! هرچند در اين نامه مطالب دور از ادب و تعريض وجود داشت، اما ما ميبخشيم و نامه را به طور خلاصه بيان ميكنيم.
در پاسخ به سؤال شما بايد گفت همانگونه كه در دانش اصول فقه نيز آمده، جواز امور متوقف بر اين نيست كه در منابع ديني دستوري مبني بر انجام آن كار آمده باشد؛ بلكه ملاك در جواز كاري، عدم ورود نهي در آن مسئله است. در قرآن كريم اينگونه ميخوانيم:
{قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلي طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ} (انعام: 145)
بگو در آنچه به من وحي شده است، بر خورندهاي كه آن را ميخورد هيچ حرامي نمييابم، مگر آنكه مردار يا خونِ ريخته يا گوشت خوك باشد كه اينها همه پليدند. يا [قربانياي كه] از روي نافرماني، [به هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده باشد.
بنابراين، به اقتضاي اين آيه و نيز روايات صحيح، هر آنچه كه به حرمت و ممنوع بودن آن تصريح نشده و نصّي در آن نيامده باشد، مباح است. پس هرچه را كه بدان امر شده، انجام ميدهيم و هرچه از آن نهي شده، انجام نميدهيم و از انجام آن خودداري ميكنيم. در جايي كه امر يا نهي نيامده و سكوت شده، منطقة الفراغ است و انجام آن حرام نيست و اين از قواعد دانش اصول است.
در رابطه با شبهه توسل به مردگان ميگوييم اين شبههاي بيپايه و سست است؛ زيرا شما بايد يكي از اين دو را بپذيريد: يا ادراك، آگاهي و
دعا كردن اموات را انكار كنيد يا اينكه آن را بپذيريد. اگر آن را انكار كرديد، ادله فراواني براي اثبات وجود ادراك و آگاهي براي مردگان اقامه
|
|
ميكنيم. از آن جمله، دعاي حضرت آدم، حضرت ابراهيم و ديگر پيامبران ـ درود خداوند بر همه آنها ـ براي حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در شب معراج است.(1)
همچنين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايند:
اعمال شما بر من عرضه ميشود. اگر اين اعمال، خير باشند، خدا را سپاس گويم و اگر در اين اعمال، شرّي ببينم، براي شما طلب آمرزش ميكنم.(2)
همچنين روايت ديگري وجود دارد كه در آن آمده است: اعمال انسانهاي زنده به مردهها عرضه ميشود و آنان براي زندهها دعا ميكنند. «ابنتيميه» اين روايت را در كتاب «الفتاوي» نقل كرده و «ابنقيم» نيز اين را پذيرفته و آن را به طور كامل تقرير كرده است.
نكته جالب اينكه امروزه اروپاييها نيز مطالبي در تأييد اين موضوع ميگويند. دهها قرن پيش افلاطون و ديگر فلاسفه نيز همين موضوع را تأييد كردهاند. بنابراين، موضوع افعال ارواح، مورد اتفاق عالمان دين و ديگر دانشمندان يا به عبارتي ميان مسلمانان و غير مسلمانان و اهل روايت با
اهل فلسفه و عقل است.
اگر وهابيها ميپذيرند كه مردگان قادر به ادراك، علم و آگاهي هستند و طبق روايات، پاسخ سلام ما را ميدهند و... اما از سوي ديگر با درخواست از مردگان مخالفت ميكنند، در واقع مقدمات استدلال را پذيرفتهاند؛ اما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين روايت را بخاري، مسلم و ديگران نقل كردهاند.
2. "تعرض علي اعمالكم فإن وجدت خيراً حمدتُ اللهَ وإن وجدت شراً استغفرتُ
لكم".
دعواي آنها بر سر نتيجه است. در نتيجه، رفتار آنان تناقضآميز و به دور از شأن هر انسان خردمند و فاضلي است.
همچنين ما رواياتي را بيان كرديم كه نزاع و كشمكش را از بين ميبرد. از جمله روايت «عثمان بن حنيف» است كه بيانگر درستي توسل به
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در زمان حيات ايشان و پس از وفات است. در اين دعا آمده است: «يا محمد اشفع لي عند ربك».(1)
شفاعت از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقط توسط دعاي ايشان براي ما معنا دارد. در روايت صحيح ديگري نيز ميخوانيم: «اَللّهُمَّ إنّي أَسأَلُكَ بِحَقِّ السّائِلينَ عَلَيكَ».(2)
بنابراين، توسل به صالحان و ياري خواستن از آنان، امري ثابت است و حقيقت دارد. در برخي از نوشتههاي پيشين خود گفتيم كه شركآميز بودن اين عمل بيمعناست؛ زيرا اگر انسان زنده از مرده چيزي درخواست
كند ـ مردهاي كه روحش زنده است و از لوازم و ويژگيهاي حيات بهرهمند است ـ در واقع از باب اكتساب از او درخواست كرده نه از باب خلق و ايجاد؛ زيرا معقول نيست كه براي مرده شأني بالاتر از زنده قائل شويم. اگر از انسان زنده درخواستي ميكنيم، از باب كسب است، نه خلق و ايجاد. بنابراين، درخواست از مخلوق از روي اكتساب، شرك و كفر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اي محمد! [ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ] براي من نزد پروردگارت شفيع شو.
2. خداوندا! به حقي كه درخواستكنندگان بر تو دارند، از تو ميخواهم... . در ادامه اين كتاب شرح اين دعا خواهد آمد كه منظور از حق در اين دعا، جايگاه و منزلت دعاكنندگان نزد خداوند است. (مترجم)
شمار نميآيد. پس تكفير مسلمانان بيمعناست. اگر فرض كنيم كه مرده توان انجام كاري را ندارد، در واقع كسي كه او را صدا زده و از او طلب كاري كرده، مرتكب اشتباه شده است. بر اين فرض، اشتباه استغاثه كننده در اعتقاد او به اسباب است، نه اعتقاد در گستره الوهيت. برخلاف گمان جاهلان، اعتقاد سببيت درباره غير خدا، اعتقاد به الوهيت غير خدا نيست. [بنابراين، اقدام فرد اشتباه كننده، شرك نيست؛ بلكه بايد او را از اين جهل بيرون آورد.] حال آنكه ما ثابت كرديم استغاثه به مرده اشتباه نيست؛ بلكه تندروها در اشتباهند. اگر اين توسل به منزلت و جايگاه مرده [نه روح مرده] نزد خداوند باشد، در اين صورت مسئله روشنتر است؛ زيرا مرگ جايگاه فرد را نزد خداوند تغيير نميدهد.
سؤال: آيا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نسبت به آموختن نوعي از توسل به درگاه خداوند كوتاهي نموده يا امري كه انسان را به خدا نزديك ميكند، فروگذاري و آن را تبيين نكرده است؟
پاسخ: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اين باره از چيزي فروگذار نكرده و هيچ نوع ارتباطي با خداوند را ترك ننموده است. در حديث عثمان بن حنيف، شيوة ارتباط با خداوند را آموختيم. همچنين ايشان به حق خويش و حق انبياي پيش از خود نيز متوسل شدهاند. در سخنان پيشين، روايات مربوط به اين موضوع را بيان كرديم و يادآور شديم كه حضرت آدم ( عليه السلام ) نيز پيش از وجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ايشان متوسل شدهاند.
شما با اين پرسش به دنبال چه هستيد؟ اگر فرض كنيم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به انسانهاي صالح متوسل نشده باشد، بايد گفت: بدين جهت بود كه شأن
|
|
ايشان بالاتر از همه است. اما ميدانيم كه آن حضرت در بندگي، پيشرو بودند و به عظمت ربوبيت آگاهتر از همه. ايشان ميدانستند كه همه مخلوقات، بنده خداوند و مقهور او هستند. كرم و فضيلت مطلق، از آنِ خداست. ايشان آگاه بودند كه اين عبوديت بايد بر هر كس تجلي يابد.
و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميدانند كه بندگان خداوند بزرگ نزد خداوندگار خويش از منزلتهايي برخوردارند و هر يك نزد خداوند مزيتي دارد. مقتضاي عطاي خداوند نيز عبوديت اوست. پس بايد ميان بندگان خدا ارتباط بندگي و مبادله منفعت برقرار باشد. هستي نيز بر همين اساس بنا شده است.
پيامبر خاتم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با اينكه بيش از همگان به اين امور آگاه بودند، اما درخواست دعا از عمر و درخواست ابنعمر از رسول خدا براي دعا كردن، فرمان به عمر براي اينكه از اويس قرني بخواهد تا برايش دعا كند. همچنين درخواست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از خداوند به حق پيامبران پيش از خود كه در حديث فاطمه بنت اسد آمده و دستور ايشان به ما براي اينكه در هنگام درخواست حاجت، به آن حضرت متوسل شويم1، همه بيانگر درستي اين عمل هستند.
خواسته ما از شما تكفير نكردن مسلمانان بر پايه اين دانش بيدليل است. از شما ميخواهيم در صورتي كه ميخواهيد با توسل مخالفت كنيد، دستكم بگوييد اين كار مباح، مكروه يا نادرست است. اگر چنين بگوييد، ما آن را تحمل ميكنيم؛ اگرچه باور شما نادرست است. اما به سؤالكننده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همانگونه كه در روايت آمد، آن حضرت به نابينا فرمودند: "اگر باز هم حاجتي داشتي، مانند همين كار را بكن". همچنين در شمارههاي پيشين اين مجله بيان شد مردي كه در زمان خلافت عثمان بن عفان براي طلب حاجت، نزد وي ميآمد نيز همين كار را تكرار ميكرد.
محترم كه خود را منصف و به دور از تعصب معرفي ميكند ميگويم همفكران شما اينگونه عمل نميكنند و به تكفير مسلمانان مبادرت ميورزند.
سؤال: آيا اين روايت نقل شده از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه «از هيچ چيز كه شما را به خداوند نزديك ميكند، فروگذار نكردهام و همه را براي شما تبيين كردهام» صحيح است؟ اگر اين روايت معتبر است، آيا درخواست از مردگان براي اينكه براي ما دعا كنند، در فرمودههاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هست و ايشان به اين كار دستور دادهاند يا خير؟
پاسخ: بله، اين روايت معتبر است و حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن را فرموده است. در دعاي برادر براي برادر خويش كه هيچ كس نميتواند آن را انكار كند، درواقع دعاي مردگان نيز مطرح است. ما دانستيم كه در سنت صحيح، چنين است كه در دعا كردن ميان زنده و مرده تفاوتي نيست؛ زيرا مردن، برخلاف باور جاهلان، به معناي فنا يا نيستي نيست؛ بلكه انتقال از سرايي به سراي ديگر است:
لا تَظُنّوا الَموْتَ مَوْتاً اَنّه
لَحياةٌ وَهو غاياتُ المُني
لا ترعكم هجمةُ الموتِ فَما
هُو الاّ نقلةً مِن ها هُنا1
بار ديگر تكرار ميكنيم كه حضرت آدم ( عليه السلام ) و انبياي ديگر براي پيامبر اسلام دعا كردهاند و آن حضرت نيز در برزخ براي امت خويش دعا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. گمان نكنيد كه مردن يعني تمام شدن زندگي؛ بلكه [شروع] زندگي و رسيدن به غايت آرزوهاست.
از آمدن مرگ نهراسيد كه مرگ چيزي جز انتقال از اينجا به نقطهاي ديگر نيست.
ميكنند؛ بلكه همانگونه كه ميدانيم و تبيين خواهد شد، حتي پدران ما نيز در برزخ براي ما دعا ميكنند. ما از شما نميخواهيم كه اين كار را تقرب به درگاه خدا بدانيد؛ بلكه كافي است بگوييد اين كار مباح است يا اينكه مسلمانان را تكفير نكنيد. ما بيان كرديم كه دليلي براي تكفير مسلمانان وجود ندارد. اگر گفتيم مرده نميتواند براي ديگران دعا كند و كاري انجام دهد، بنابراين فرض، كسي كه اشتباه ميكند و به مردگان متوسل ميشود، اشتباه او در گستره اعتقاد به اكتساب كنندههاست، نه خالق افعال و امور. پس اعتقاد او به خداوند دچار اشكال نشده است. همچنانكه پيش از اين نيز گفتيم، اشتباه در مسئله سبب بودن مخلوقات دليل تكفير نيست و اين كار بيمعناست. كسي كه غير سبب را اكتساب كننده افعال بداند، در واقع جاهل است نه كافر.
سؤال: آيا رسول خدا به آية {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ} (مائده: 35) عمل كردهاند و معناي حقيقي«وسيله» را براي ما تبيين نمودهاند؟
پاسخ: بله، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر آنچه كه به آن نياز داشتهايم را تبيين كردهاند. معناي «وسيله» آشكار و دلالت آن نيز آشكار است. قرآن به زبان عربي مبين نازل شده است؛ پس دليل ندارد «وسيله» را محدود به نوعي خاص كنيم؛ چون در روايات، اين مسئله به صراحت بيان شده است.
حديث عثمان بن حنيف و ديگر رواياتي كه در گذشته بيان كرديم، همگي درستي توسل را اثبات ميكنند. در بخشي از روايت ياد شده آمده است كه «اگر باز حاجتي داشتي، مانند همين عمل را انجام بده.» گفتيم كه در زمان عثمان بن عفان نيز به اين روايت عمل ميشد.
|
|
سؤال: آيا لازمه نپذيرفتن امكان سخن گفتن با مردگان، انكار كرامتهاي آنان است؟ اگر شما چنين تلازمي را ميپذيريد، ادله آن را بيان فرماييد و لطفاً براي ما نام صحابه، تابعين و ائمه [مذاهب اربعه] كساني كه اين نوع توسل را قبول داشتند، بنويسيد.
پاسخ: بله، آنهايي كه مانند شما توسل و استغاثه را انكار ميكنند، كرامات مردگان را نيز منكر ميشوند؛ زيرا اگر ارتباط با خداوند از راه توسل به مرده، نادرست باشد و نتواند براي ما دعا كند يا به اعتقاد شما روحش نتواند براي ما كاري بكند، كرامت آنان بيمعنا ميشود. وقتي شما هرگونه كار يا فعلي از سوي مردگان را انكار ميكنيد، اثبات كرامت براي مردگان به چه معناست؟ وقتي توسل به آنان براي ارتباط با خداوند تبارك و تعالي را كار نادرستي ميدانيد، چه چيز را ميخواهيد براي مردگان اثبات كنيد؟
در رابطه با بيان نام تابعين يا بزرگان ديگر يادآور ميشويم كه پيش از «ابنتيميه»، همه امت اسلامي به جواز توسل باور داشتند. ما شما را به چالش ميكشيم و از شما ميپرسيم: آيا از تابعين و بزرگان پس از آنان، كسي را سراغ داريد كه توسل را ممنوع كرده باشد؟
مگر نه اينكه همه مذاهب درباره جواز توسل زائران به بارگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اجماع دارند؟ ما در اين رابطه گفتار حنبليها و نيز همه پيشوايان را نقل كرديم. ما از پيشينيان كسي را سراغ نداريم كه با شما همعقيده باشد؛ بلكه همه دانشمندان تصريح ميكنند كه زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نه تنها جايز، بلكه مطلوب است. علاوه بر اجماع، ادله عقلي و نقلي در اين رابطه به اندازه كافي بيان شد.