بخش 1

دیباچه مقدمه ادله و اقوال دانشمندان درباره بدعت الف) روایات ب) اقوال علما درباره معنای بدعت


7


ديباچه

وهابيت فرقه‌اي است كه قدمت آن به بيش از دو قرن نمي‌رسد، اما اين فرقه با تكيه بر ظواهر برخي آيات و روايات به بهانه مبارزه با شرك و كفر در مقابل همه مسلمانان ايستاده و آنان را به شرك و كفر متهم مي‌كنند.

امروزه اين فرقه مدعي دفاع از مسلمانان است و خود را تنها منادي اسلام واقعي مي‌خواند.

آنان مدعي‌اند كه همه مسلمانان طرفدار افكار و انديشه‌هاي «ابن‌عبدالوهاب» و «ابن‌تيميه‌&‌اند و حال آنكه انديشمندان اسلامي و پيروان ساير فرق اهل سنت چنين ادعايي را نپذيرفته و ساليان متمادي با اين افكار انحرافي به مبارزه برخاسته‌اند.

آنچه در پيش روي حقيقت‌جويان است كتاب «البدعه وأحكامه» از نگاشته‌هاي وهبي سليمان غاوجي از نويسندگان اهل سنت در برابر وهابيت است. بديهي است كه ترجمه اين‌گونه آثار به معناي تأييد همه محتواي



8


نوشته نبوده و چه بسا در برخي موارد با انديشه متكلمان شيعه در تعارض باشد.

اميد است اين سلسله آثار مقبول طبع بلند انديشه‌وران عرصه شناخت ملل و نحل قرار گرفته و راهي روشن فرا روي جست‌وجوگران حق و حقيقت قرار دهد.

انه ولي التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف


9


در آغاز، خداوند را سپاس مي‌گوييم و درود و سلام خود را به برگزيده ايشان و خاندان، اصحاب و برادران آن حضرت نثار مي‌كنيم.

اين رساله را براي برادران دانشمند هم‌ميهن و نيز ديگر دانشمندان نگاشته‌ام. اين برگ را به سخن امام حسن بنا مزين مي‌كنم كه فرمود: «بياييد همه براي دعوت به سوي خدا تلاش كنيم. در آنچه كه با يكديگر هم‌رأي هستيم، به هم ياري رسانيم و در آنچه كه اختلاف نظر وجود دارد، عذر يكديگر را بپذيريم».

وهبي


10



11



12


مقدمه

نشانه‌هاي سرورآفرين بازگشت مسلمانان به اسلام، فراوان شده و در هر نقطه‌اي ديده مي‌شود و به پديده‌اي آشكار تبديل گشته است. از برجسته‌ترين آنها در زمينه امور مالي، وجود بانك‌ها، شركت‌ها و سازمان‌هاي اسلامي و نيز آثار علمي در زمينه حرمت انواع نظام‌هاي ربوي است. اين آثار علمي به تبيين حرمت اين نظام‌هاي ربوي به هر شكل و در هر كشوري كه باشد، مي‌پردازند و عيوب آنها را بيان مي‌كند.

از نشانه‌هاي روشن و نويد‌دهنده در زمينه دانش، بازگشت به سنت و حديث رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و نفي بدعت است. چاپ كتاب‌هاي فراوان ـ معروف و غير معروف ـ با موضوع احاديث نبوي در ميان مردم، دليل اين گفته است. اما بسياري از اين كتاب‌ها و آثار علمي به نقل احاديث پرداخته‌اند و از ارائه شرح و تعليق علما و فقيهان بر اين احاديث غفلت مي‌شود. به همين دليل ممكن است خواننده‌اي كه از دانش فقه و حديث بي‌بهره است و نزد علماي بزرگ دانش نياموخته، به اين احاديث مراجعه كند. ممكن است اين فرد به هنگام مواجه شدن با احاديث ضد و نقيض، يكي از اين دو راه را پيش گيرد:



13


الف) به احاديثي عمل كند كه ازنگاه فلان عالم ديني حديث صحيح شمرده شده‌اند.

ب) اين شيوه را برگزيند كه زماني به يك حديث عمل كند و در زماني ديگر به حديث معارض آن عمل كند و از دانشمندان متخصص و اهل علم نيز حقيقت را جويا نشود. در اين حالت، او براي يافتن حقيقت و شناخت روايت صحيح‌تر، داراي ترجيح، روايت متقدم و متأخر و مخصص و مقيد تلاشي نمي‌كند. چه بسا اين فرد، خود در حال تحصيل علوم مربوط به حوزه حديث باشد، ولي براي صاحب‌نظر شدن و رسيدن به سطح كارشناس علوم حديث، گامي برندارد و به احاديث ضد و نقيض عمل كند.

ممكن است ما به هنگام ديدن روايات صحيحي كه با يكديگر تعارض دارند، گمان كنيم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گاه آنچه را كه پيش از اين نيز اتفاق افتاده بود، فراموش مي‌كرد و سخني متفاوت با نظر گذشته خود بيان مي‌فرمود؛ حال آنكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) معصوم است و خداوند درباره ايشان مي‌فرمايد: (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسي‏) ؛ «ما به زودي [قرآن را‏] بر تو مي‌خوانيم و هرگز فراموش نخواهي كرد». (اعلي: 6)

در ميان سلف صالح، محدثان بزرگي را سراغ داريم كه از فقهاي حديث‌شناسي كه آنها را از سردرگمي در تعارض يا اختلاف ميان روايات نجات داده‌اند، تجليل مي‌كنند. «عبدالله بن مبارك» دانشمند خطه خراسان مي‌گويد: «اگر خداوند مرا به واسطه ابوحنيفه و سفيان كمك نمي‌كرد، مانند بقيه مردم بودم».(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تبييض الصحيفة، ص16.

«سفيان بن عيينه» مي‌گويد: «ابوحنيفه اولين كسي بود كه مرا به پاي فراگيري حديث نشاند و مرا محدّث كرد».(1)

«عبدالله بن وهب» كه از شاگردان مالك ( رحمه الله ) است، چنين مي‌گويد: «از محضر سيصد و شصت عالم بهره بردم؛ اما اگر مالك و ليث نبودند، در علم به بيراهه مي‌رفتم».(2)

همچنين از او نقل شده كه گفته است:

در زمينه علم چهار تن الگوي ما بودند؛ دو تن در مصر و دو تن ديگر در مدينه: ليث بن سعد و عمرو بن حارث (در مصر) و مالك و ماجشون (در مدينه). اگر اينها نبودند هرآينه گمراه مي‌شديم.

«علامه كوثري» در تعليق بر كتاب «الانتقاء» ( 3 ) به هنگام نقل سخن «ابن وهب» مي‌گويد:

ابن عساكر با سند خود اين گفته را از ابن وهب نقل مي‌كند كه اگر مالك بن انس و ليث بن سعد نبودند، هلاك مي‌شدم (طبق نقل ديگري به دليل اختلاف احاديث گمراه مي‌شدم). گمان مي‌كردم بايد به هر روايتي كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل شده، عمل كرد.

كوثري در ادامه مي‌گويد:

همان‌گونه كه بسياري از راوياني كه به درايت حديث آشنا نيستند و نمي‌توانند روايت مطابق با واقع را از ديگر روايات تمييز دهند، نيز دچار همين معضل مي‌شوند.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الجواهر المضية، ج1، ص31.

2 . ابن حبان، مقدمه كتاب "المجروحين".

3 . ابن عبدالبر.

4 . الانتقاء‌ في فضائل الائمة الثلاثة الفقهاء، صص27و28.

«قاضي عياض» از «ابن وهب» نقل مي‌كند كه گفته است: «اگر خداوند مرا به واسطه مالك و ليث نجات نمي‌داد، گمراه مي‌شدم». از او پرسيدند: «چطور؟» پاسخ داد:

روايات فراواني مشاهده مي‌كردم. در نتيجه [در انتخاب روايت صحيح] سرگردان مي‌شدم. اما وقتي روايت‌ها را نزد مالك و ليث مي‌بردم، آنها به من مي‌گفتند كدام حديث را بپذيرم و كدام روايت را فروگذارم.(1)

«سفيان بن عيينه» مي‌گويد: «حديث مايه گمراهي است، مگر براي فقيهان». منظور «سفيان» اين است كه ممكن است غير فقيه روايتي را بر ظاهر آن حمل كند؛ حال آنكه در حديث ديگري تأويل اين روايت بيان شده است؛ يا اينكه دليلي براي اين روايت وجود دارد كه بر اين فرد غير كارشناس پوشيده است. يا اين روايت به دليل ديگري كنار گذاشته شده و به آن عمل نمي‌شود [ولي آن فرد به روايت عمل مي‌كند] و جز كسي كه در اين زمينه تفقه و دانش كافي دارد، از فهم آن ناتوان است.(2)

از «ابن رشد» درباره معناي عبارت «روايت مايه گمراهي است، مگر براي فقيهان» سؤال شد كه چگونه اين سخن درست است؛ حال آنكه وقتي فرد مي‌تواند فقيه شود كه به احاديث آشنا باشد؟!

«ابن رشد» چنين پاسخ مي‌دهد: اين سخن پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيست؛ بلكه سخن «سفيان بن عيينه» و ديگر فقيهان است. البته عبارت درستي است؛ زيرا ممكن است حديثي خاص، معناي عام داشته باشد يا برعكس. همچنين برخي از احاديث ناسخ روايت ديگر هستند. برخي نيز با فعلي همراه شده‌اند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ترتيب المدارك، ج2، ص427.

2 . الجامع للإمام ابن أبي زيد قيرواني، ص118.

[و بايد در كنار يكديگر معنا شوند]. فهم برخي روايات نيز مشكل است؛ به طوري كه ظاهر روايت اقتضا مي‌كند خداوند را به انسان تشبيه كنيم. مانند اين حديث قدسي‌: «هركس به من يك وجب نزديك شود، به اندازه يك ذراع به او نزديك مي‌شوم...». همچنين احاديثي هستند كه از معناي آنها پرسيده مي‌شود؛ زيرا فقط فقيهان معناي اين احاديث را مي‌فهمند.

پس كسي كه گردآورنده احاديث است، ولي هرگز در آنها تفقه و درنگ نمي‌كند، ممكن است خاص را بر عام حمل كند يا برعكس. همچنين ممكن است معناي روايت را بر ظاهر آن حمل كند. اينكه گفته مي‌شود «كسي را مي‌توان فقيه ناميد كه به احاديث آشنا باشد» سخني نادرست است؛ زيرا با آشنايي به احاديث، نمي‌توان فقيه شد؛ بلكه بايد اهل تفقه در حديث بود. پس اگر كسي در روايات تفقه نكند، فقيه نيست؛ اگرچه گردآورنده احاديث باشد؛ بلكه طبق گفته «ابن عيينه» وي صلاحيت تفقه را پيدا كرده است.(1)

«فضل بن دُكين» كه از مشاهير شيوخ بخاري است، مي‌گويد:

نزد زفر بن هذيل، از شاگردان بزرگ ابوحنيفه مي‌رفتم. او در حالي‌كه لباسي به دور خود پيچيده بود، مي‌گفت: اي لوچ! بيا تا احاديث تو را غربال كنم. من نيز احاديثي را كه شنيده بودم، نقل مي‌كردم. سپس او به من مي‌گفت كدام حديث معتبر و كدام‌يك نامعتبر است، يا كدام حديث ناسخ و ديگري منسوخ است.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المعيار المعرب، ابو العباس الونشريسي، ج12، ص314.

.(2) خطيب بغدادي.

«عبدالله بن مبارك» درباره فقه امام «ابوحنيفه» مي‌گويد: «نگوييد رأي ابوحنيفه؛ بگوييد تفسير حديث».(1)

برخي از آناني كه متون روايي را مي‌خوانند و به آراي فقيهان متخصص در اين روايات توجه نمي‌كنند، اقدام به صدور فتوا و ترجيح برخي از روايات مي‌كنند؛ به طوري كه چه بسا گفته‌ها و احكام صادر شده از سوي آنان در ميان بزرگان و پيشوايان گذشته سابقه نداشته و حكمي جديد و نادر ارائه مي‌دهند. حتي نظر آنان مبني بر درست بودن يك حديث موجب مي‌شود كه به مجتهدان و بزرگان حديث گمان بد ببرند يا آنها را به جهالت در حديث‌شناسي متهم نمايند؛ چنان‌كه ممكن است با غروري كه دارند، حكم به غفلت و روي‌گرداني بزرگان علم حديث‌ از روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بدهند. چنين اتهامي بسيار خطرناك است. خداوند امام احمد بن حنبل را رحمت كند. پسرش صالح از او نقل مي‌كند كه مي‌گفت:

اگر كسي خود را در مقام صدور فتوا قرار داد، شايسته است به وجوه و معاني قرآن آشنا باشد و اسناد روايات صحيح را بشناسد. همچنين نسبت به سنن آگاهي كامل داشته باشد.(2)

«عبدالله»، فرزند ديگر وي مي‌گويد:

از پدرم پرسيدم اگر كسي كتاب‌هايي نگاشته باشد كه در آنها احاديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، صحابه و تابعين را نقل كرده، اما در تشخيص حديث ضعيف و غير معتبر و نيز تشخيص حديثي كه سند آن قوي است از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب الموفق المكي، ص234.

2 . أعلام الموقعين، ج2، ص252.

روايتي كه سند ضعيفي دارد، ناتوان باشد، آيا مي‌تواند به آن رواياتي كه مي‌خواهد عمل كند و معتقد به تخيير ميان برخي ديگر از روايات شود؟ آيا مي‌تواند فتوا بدهد و به آن عمل كند؟ پدرم پاسخ داد: خير؛ مگر اينكه درباره احاديث معتبر از اهل علم بپرسد. در اين صورت بر اساس روايت صحيح عمل كرده است.(1)

«امام شافعي ( رحمه الله ) » مي‌گويد:

جايز نيست كسي درباره احكام دين خدا فتوا بدهد؛ مگر اينكه به كتاب خداوند، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، تأويل و تنزيل و مكي و

مدني بودن آن و مقصود آيات آگاه باشد. در مرحله بعد، بايد نسبت به احاديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ناسخ و منسوخ آن و نيز همچون قرآن به همه ابعاد حديث عالم باشد. همچنين زبان‌شناس باشد. شعر و ديگر امور

لازم براي شناخت قرآن و سنت را بشناسد. همچنين در به كارگيري

اين علوم، انصاف و عدالت داشته باشد. لازم است به اختلاف آراي دانشمندان مناطق مختلف اشراف داشته و از قريحه و ذوق نيز برخوردار باشد. اگر همه اين شرايط را در خود ديد، آن‌گاه مي‌تواند در حلال و حرام خدا فتوا بدهد. اما در غير اين صورت، صلاحيت فتوا دادن

را ندارد.(2)

«خلف بن عمر» مي‌گويد:

از مالك بن انس شنيدم كه مي‌گفت: در مقام افتاء ننشستم، مگر اينكه از كساني كه عالم‌تر از من بودند، پرسيدم كه آيا اهل فتوا هستم يا خير؟ از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قواعد في علوم الفقه، فقيه و محدث شيخ حبيب احمد كيرانوي، ص5، به نقل از أعلام الموقعين.

2 . قواعد في علوم الفقه، ص6، به نقل از الفقيه و المتفقه، خطيب بغدادي.

ربيعه و يحيي بن سعيد پرسيدم. آنها به من امر كردند كه فتوا بدهم. من به او گفتم اگر تو را از فتوا دادن نهي مي‌كردند، چه مي‌كردي؟ پاسخ داد: وارد اين كار نمي‌شدم؛ زيرا شايسته نيست كسي براي خود صلاحيت كاري را ببيند، مگر اينكه از افراد عالم‌تر از خود بپرسد كه آيا صلاحيت دارد يا خير.(1)

وي در ادامه مي‌گويد:

حبيب كيرانوي ـ كه نقل‌هاي بالا از اوست ـ مي‌گويد: اين پاسخي صريح به كساني است كه مي‌گويند هر كس بايد به‌مقام اجتهاد برسد؛ زيرا ممكن است اين افراد با تلفيق برداشت‌هاي برخي از علما درباره برخي از متون، برداشتي مخالف برداشت عموم دانشمندان داشته باشند. آن‌گاه به اين فهم خود معتقد شوند و به آن عمل كنند. در نتيجه بر اساس اين فهم، فتوا بدهند و ديگران را نيز به عمل بر اساس اين فتوا دعوت كنند و سرانجام خود و ديگران را دچار آشفتگي و تشويش نمايند؛ بلكه با اين كار به ورطه بدگماني، غيبت، تحريم ديگران و ستيز با آنها بيفتند.

در اين نوشتار برآنيم تا به مسئله بدعت و احكام آن بپردازيم. امري كه به بيزاري پويندگان علم از يكديگر، ايجاد شكاف ميان آنها و چه بسا تحريم يكديگر و تيره شدن رابطه برادري انجاميده است؛ رابطه‌اي كه خداوند ميان بندگان مؤمن خود برقرار كرده است.

در قرآن كريم مي‌خوانيم:

(‌إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَينَ أَخَوَيكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏) (حجرات: 10)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قواعد في علوم الفقه، ص6، به نقل از تزيين الممالك، سيوطي، صص7و8 .

مؤمنان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتي دهيد و تقواي الهي پيشه كنيد؛ باشد كه مشمول رحمت او شويد.

در اينجا به جز خيرخواهي، ارشاد و روشن كردن حق از نگاه عموم علما، به دنبال امر ديگري نيستيم. بنابراين اگر خواننده سخن اهل علم را حق بيابد، به آن عمل مي‌كند. كسي كه خود، اهل علم باشد و اين سخنان را نپذيرد، معذور است و ستيزي در ميان نخواهد بود و نبايد بدگمان شد؛ چراكه قرآن كريم مي‌فرمايد: (وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها)؛ «هر امتي قبله‌اي دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است». (بقره: 148)

البته عوام، صاحب‌نظر و اهل اجتهاد و حكم دادن بر اساس نصوص نيستند. وظيفه اين افراد پيروي از دانشمندان و كارشناسان اين حوزه است.

قرآن كريم فرمان مي‌دهد: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏)؛ «اگر نمي‏دانيد، از آگاهان بپرسيد». (انبياء: 7)



21



22



23


ادله و اقوال دانشمندان درباره بدعت

الف) روايات

جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد: وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطبه مي‌خواند، چشمان آن حضرت سرخ مي‌شد و با صداي بلند مي‌فرمود:

كتاب خدا بهترين سخن و هدايت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهترين هدايت است. بدترين چيزها وارد كردن امور جديد [به دين] است. هر امر جديد نيز بدعت و هر بدعت، گمراهي است.(1)

«عرباض بن ساريه» مي‌گويد:

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما را آن‌چنان موعظه كرد كه چشم‌ها گريان و دل‌ها ترسناك گشت. عرض كرديم: اي رسول خدا! موعظه شما سبب هدايت ماست؛ چه وصيتي براي ما داري؟ فرمود: شما را به تقوا و فرمان‌پذيري توصيه مي‌كنم؛ اگرچه فرمانده غلام حبشي باشد. اگر برخي از شما زنده بمانيد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم، ج3، ص11.

خواهد ديد كه اختلاف پس از من بسيار خواهد شد. بر شما باد كه به سنّت من (و سنّت خلفاي راشدين عمل نماييد) و بر عمل به آن استقامت ورزيد. زنهار از امور نوظهور [در دين]؛ زيرا هر امر نوظهوري بدعت، و هر بدعتي گمراهي است.

اين روايت را «ابوداود» و «ترمذي» نقل كرده‌اند. «ترمذي» مي‌گويد: «اين حديث حسن و صحيح است».

«بخاري» به نقل از قاسم مي‌آورد: از عايشه شنيدم كه مي‌گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «هركس در امر ما چيز نوظهوري بياورد كه جزء امر ما نباشد، باطل است».

علما گفته‌اند بدعتي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيان كرده و ما را از آن برحذر داشته، عبارت است از امر جديدي كه در دين وارد مي‌شود و مخالف اصول دين باشد، يا به اين اصول ارتباطي نداشته و از دايره حدود دين خارج باشد، يا با روح و قواعد دين سازگاري نداشته باشد. به همين دليل درباره بدعت چند شرط را بيان كرده‌اند:

1 . بدعت در دين ايجاد شود؛ يعني در احكام و عبادات بدعت ايجاد شود، نه در اموري كه از ابزارهاي زندگي و عمل مباح به شمار مي‌آيند. بنابراين، همگان اتفاق‌نظر دارند كه نوآوري‌ها در امور دنيايي، همچون وسايل نقليه، مسكن، شيوه‌هاي بازرگاني، راه‌ها، خدمات عمومي، فعاليت‌هاي مدارس و بنيادهاي علمي و دانشگاه‌ها در فراگيري دانش، ايجاد تخصص‌هاي مختلف و نيز تأليف، تصنيف و انتشار كتاب و... از شمار بدعت‌هاي ممنوع نيست. اين دانشمندان در اين راستا مي‌گويند: فرمايش آن حضرت كه «هر نوظهوري بدعت و هر بدعتي گمراهي است» سخني مقيد


| شناسه مطلب: 73639