بخش 2
تخصیص عام دوران رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) دوران صحابه
|
|
است و قيد آن «مسائل نوظهور در دين» است. اين امر چيزي نيست كه افراد تندرو در نفي بدعت، آن را نپذيرند. براي نپذيرفتن اين سخن در سنت دليلي وجود ندارد؛ بلكه افعال رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، صحابه و مسلمانان پس از ايشان، بيانگر همين امر است.
2 . بدعتي كه مخالف با يكي از اصول دين باشد و در گستره دين و افراد زيرمجموعه آن نگنجد. اما اگر امري باشد كه يكي از اصول دين آن را تأييد كند يا در گستره اين اصل باشد و با روح دين و قواعد آن سازگاري داشته باشد، در اين صورت، بدعتي نخواهد بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره آن فرموده است: «هر نوظهوري بدعت و هر بدعتي گمراهي است».
ب) اقوال علما درباره معناي بدعت
«بدعت» در لغت به معناي هر امر جديدي است كه پيش از اين وجود نداشته است. فرمايش خداوند در قرآن كريم كه ميفرمايد: (بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرْض)؛ «او پديد آورنده آسمانها و زمين است»، (انعام:101) به اين معناست كه خداوند درحالي آسمانها و زمين را آفريده كه پيش از آن وجود نداشتهاند و براي آنها نمونهاي در گذشته نبوده است. «بديع» در زبان عربي صفت مشبهه به معناي اسم فاعل است؛ يعني پديد آورنده.
«بدعت» در اصطلاح به معناي اموري است كه با سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سازگاري نداشته باشد. «بخاري» روايتي نقل ميكند كه آن حضرت ميفرمايد: «هر چيزي كه جزء امر ما نباشد، مردود است». به غير از بخاري نيز اين حديث را روايت كردهاند. معناي اين سخن اين است كه هر آنچه
|
|
امر ما بر آن بنا شده باشد و جزء آن باشد، مردود نيست.
در اينجا تعريف بدعت از نگاه برخي دانشمندان را بيان ميكنيم:
1. «امام محمد بن ادريس شافعي» ميگويد: «دو نوع بدعت داريم: بدعت پسنديده و بدعت نكوهيده. بدعتهايي كه با سنت سازگار باشد، پسنديده و ستوده است؛ اما بدعتهاي مخالف با آن نكوهش شدهاند».(1)
اين تقسيمبندي، با توجه به معناي لغوي واژه «بدعت» است. بر اين اساس، هر امر نوظهوري كه با اصول و قواعد دين سازگار باشد، ستودني است؛ مانند چاپ قرآن كريم، حفظ و ضبط قرائات و اصول درايه و رجال حديث و نيز تدوين كتب فقهي و سيره.
اما بدعتي كه با اصول و قواعد دين همخواني نداشته و از آن خارج باشد، ناپسند و نكوهيده است. در اينجا ميتوان بدعتهايي مانند بدعت در عقايد، عبادات، معاملات، ازدواج، تساوي مرد و زن (در غير از اموري كه خدا قائل به مساوات ميان آنهاست)، طلاق و گسستن رشته پيوند زناشويي از سوي قاضي، پذيرش حكم غير خدا در مسائل فراوان يا اندك و... را به عنوان بدعت مذموم نام برد.
2. «عمر» درباره نماز تراويح ميگويد: «اين نماز بدعت است؛ اما چه نيكو بدعتي!»
«ابن حجر» به هنگام نقل اين سخن ميگويد:
بدعت در اصل [لغت] عبارت است از امر نوظهوري كه در گذشته براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الحليه، ابو نعيم، ج9، ص113.
آن امر مشابهي وجود نداشته است. اما در شرع، به معناي امر نوپيدايي است كه در برابر سنت قرار گيرد. در اين صورت نكوهيده است. سخن درست درباره بدعت اين است كه اگر امر نوپيدايي را بتوان در شمار اموري قرار داد كه از سوي شريعت نيكو شمرده شده، آن امر، بدعتِ نيكو خواهد بود؛ اما اگر در شمار اموري قرار گيرد كه شرع آن را قبيح و ناپسند ميداند، اين بدعت قبيح و نكوهيده است. در غير از اين دو حالت، امور نوپيداي ديگر مباح هستند.(1)
«ابن عربي» در كتاب «عارضة الاحوذي في شرح صحيح الترمذي» روايتي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را شرح ميدهد كه فرمودند: «زنهار از امور نوپيد». وي در شرح اين عبارت ميگويد:
بدانيد كه امر نوپيدا بر دو نوع است: نوپيدايي كه ريشه آن را فقط در شهوت و اراده انسان مييابيم. در اين صورت، امر نوپيدا باطل است و مصداق بدعت گمراهكننده است. نوع دوم، امر نوپيدايي است كه پيش از اين وجود داشته، اما براي آن نمونه جديدي به وجود آمده است. اين نوع بدعت [نه تنها مذموم نيست، كه] سنت خلفا و پيشوايان فاضل
است. اينگونه نيست كه هر امر نوپيدايي به دليل نو بودن مذموم باشد. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد:
(ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يلْعَبُونَ) (انبياء: 2)
هيچ يادآوري تازهاي از سوي پروردگارشان براي آنها نميآيد؛ مگر آنكه آن را ميشنوند در حالي كه سرگرم بازياند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فتح الباري، ج4، ص253.
«عمر» نيز ميگويد: «چه نيكو بدعتي». بنابراين هر امر نوپيدايي، ناپسند نيست؛ بلكه بدعتي كه مخالف سنت باشد، ناپسند است. همچنين امور نوپيدايي كه مردم را به گمراهي ميكشاند، مذمت شدهاند.(1)
«امام نووي» در «تهذيب الاسماء و اللغات» ميگويد: «بدعت در شرع عبارت است از ايجاد امر نوپيدايي كه در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نبوده است. اين بدعت به دو نوع نيكو و ناپسند تقسيم شده است».
«شيخ ابومحمد عبدالعزيز بن عبدالسلام» در آخر كتاب «القواعد» مينويسد: انواع بدعت عبارتند از بدعت واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح. براي اينكه بدانيم يك امر نوپيدا از كداميك از اينهاست، كافي است كه بدعت را به قواعد شريعت عرضه كنيم. اگر در قواعد وجوبي قرار گرفت، بدعت واجب، اگر در قواعد تحريم قرار گرفت، حرام و به همين ترتيب، مستحب، مكروه يا مباح خواهد بود. براي بدعت واجب ميتوان چند نمونه ذكر كرد: فراگيري علم نحو كه كلام خدا و رسولش به وسيله آن فهميده ميشود. اين فراگيري واجب است؛ زيرا حفظ شريعت واجب است و شرع را فقط از اين راه ميتوان حفظ كرد. مثال ديگر، حفظ قرآن و سنت است. تدوين اصول دين و اصول فقه نيز از بدعتهاي واجب است. تبيين موضوع جرح و تعديل و تشخيص روايت صحيح از غير صحيح نيز از مثالهاي ديگر بدعت واجب است؛ زيرا قواعد شريعت دلالت ميكند كه حفظ آن، واجب كفايي است. اين مهم فقط با فراگيري و تبيين دانشهاي نام برده شده ممكن ميشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عارضة الاحوذي، ج10، صص146و147.
از نمونههاي بدعت حرام، مذهب قدريه، جبريه، مرجئه و مجسّمه هستند؛ اما پاسخ به اين فرقهها از بدعتهاي واجب است.
ايجاد مرز و نيز احداث مدرسه و هر كار نيكي كه در صدر اسلام نبوده، بدعتهاي مستحب هستند. همچنين نماز تراويح، تبيين ابعاد تصوف و جدل و تشكيل جلسه براي استدلال ـ به شرط قصد قربت ـ نمونههاي ديگر بدعت مستحب هستند. از بدعتهاي مكروه نيز ميتوان به تزئين مساجد و نقاشي و تذهيب قرآن كريم اشاره كرد.
دستدادن نمازگزاران پس از نماز صبح و عصر با يكديگر، بهرهمندي بيشتر از غذاها و نوشيدنيهاي لذيذ و نيز لباسهاي شيك، بدعتهايي هستند كه مباح شمرده ميشوند؛ هرچند برخي از اين مصاديق را گروهي از علما، از مصاديق بدعت مكروه ميدانند. برخي ديگر از اين مصاديق نيز در نگاه شماري از علما از سنتهاي رايج در دوران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و پس از ايشان ميباشد؛ مانند استعاذه1 در نماز و بسمله.(2) «ابن حجر» نيز اين را در كتاب «الفتح» نقل كرده و پذيرفته است.(3)
«ابن اثير» در كتاب «النهاية في غريب الحديث» ميگويد: بدعت دو نوع است: بدعت هدايت و ديگري بدعت ضلالت و گمراهي. هر آنچه كه برخلاف دستورات خداوند و رسول گرامياش باشد، ناپسند و نكوهيده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . گفتن "اعوذ بالله من الشيطان الرجيم".
2 . گفتن "بسم الله الرحمن الرحيم".
3 . ر.ك: إتقان الصنعة في تحقيق معني البدعة، شيخ عبدالله صديق الغماري، ص15. شوكاني اين مطالب را در "نيل الاوطار" به نقل از "فتح الباري" ميآورد و ميپذيرد. او نيز احكام پنجگانه را درباره اين موارد بيان ميكند.
است. اما هر آنچه را كه بتوان در شمار امور نيكو و مستحب قرار داد و ترغيب خدا و رسولش در انجام آنها ديده ميشود، پسنديده و ستودني است. اگر نوعي بخشش و سخاوت يا امري معروف و درست وجود داشته باشد، پسنديده است؛ اگرچه پيش از اين سابقه نداشته است. قرار دادن اين امور در قلمرو امور خلاف شرع جايز نيست؛ زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي آنها ثواب تعيين كرده است. ايشان ميفرمايد: «هر كس سنت حسنهاي را بنا نهد، از اجر اين عمل نيك و اجر كساني كه به آن عمل كردهاند، برخوردار ميشود» و ميفرمايد: «هر كس سنت بدي را آغاز كند، گناه اين عمل و گناه كسي كه به آن عمل كند، براي او نوشته ميشود؛ زيرا اين سنت بد، برخلاف دستوراتي است كه خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دادهاند».
اين گفته عمر كه $[نماز تراويح] چه نيكو بدعتي است» در همين راستاست؛ زيرا نماز از افعال ستوده شده است و در شمار كارهاي نيكو قرار دارد. به همين دليل، وي آن را بدعت ميشمارد و ستايش ميكند؛ زيرا رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقط چند شب اين نماز را خواند، اما آن را به عنوان سنت پايهگذاري نكرد. مردم را براي خواندن اين نماز جمع نكرد و به آن اهتمام نداشت؛ چنانكه اين نماز در زمان ابوبكر نيز سنت نبود؛ بلكه عمر مردم را براي خواندن اين نماز جمع كرد. به همين دليل آن را بدعت ناميد. در واقع اين نماز يك سنت است؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: «بر شما باد پيروي از سنت من و سنتهاي خلفاي راشدين پس از من»؛ چنانكه ميفرمايد: «به ابوبكر و عمر كه پس از من ميآيند، اقتدا كنيد».
|
|
بنابراين، حديث «هر امر نوظهوري بدعت است» ( 1 ) تأويل دارد. در واقع رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در صدد بيان اين معناست كه هر امر نوپيداي مخالف با اصول شريعت و ناسازگار با سنت، بدعت [نكوهيده] است.
«حافظ زينالدين بن رجب حنبلي» ميگويد:
مقصود از بدعت، امر نوپيدايي است كه در شريعت اسلام، اصلي ديده نميشود كه دلالت بر درستي آن داشته باشد؛ اما اگر يكي از اصول شريعت، دلالت بر درستي امري نوپديد داشته باشد، هرچند واژه بدعت درباره آن به كار ميرود، اما بدعت اصطلاحي و شرعي نيست.(2)
«احمد بن حجر هيثمي» كه كتابهاي «الفتاوي الحديثية»، «الفتاوي الفقهية» و «كف الرّعاع» را نگاشته، درباره بدعت ميگويد:
واژه بدعت به معناي امر اختراعي و نوپديد است؛ اما در شرع به معناي امري است كه برخلاف امر شارع و ادله خاص و عام شرع پديدار گشته است.(3)
«شيخ محمد بخيت مطيعي» ميگويد:
بدعت شرعي عبارت است از امري كه در آن، گمراهي است و نكوهش شده است. بدعت به معناي لغوي آن است كه از بدعت شرعي عامتر است؛ زيرا بدعت شرعي يكي از اقسام بدعت است.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . النهايه، ج1، ص79.
2 . جامع العلوم و الحكم، چاپ هند، ص16.
3 . التبيين في شرح الاربعين، ص32.
4 . أحسن الكلام في البدعة و السنة، به نقل از الفتاوي الحديثية، ص205. ر.ك: البدعة تحديدها و موقف الاسلام منها، دكتر عزت عطيه، ص162. وي در اين كتاب تعاريف بسياري را برشمرده است. خواندن اين كتاب ارزنده به خوانندگان گرامي توصيه ميشود.
|
|
|
|
تخصيص عام
پيش از اين گفتيم حكم «هر امر نوپيدايي، بدعت است» تخصيص ميخورد و امور نوپيداي دنيايي را شامل نميشود؛ مانند وسائل خدمات رفاهي، خانههاي جديد، وسايل حمل و نقل، كارخانهها، صنايع، تسليحات و... . همچنين بيان شد كه همه بر بدعت نبودن اين امور اتفاق نظر دارند. اكنون ميگوييم اگر در امور ديني نيز با هنجارهاي نوپيدايي روبهرو شديم، اين هنجارها از اين حكم تخصيص ميخورند و از دايره افراد عام خارج ميشوند و ديگر نميتوان اين امور را در ذيل حكم «هر امر نوپيدايي بدعت است» قرار داد؛ زيرا امور نوپيداي ديني كه با اصول و قواعد دين همخواني داشته باشد، بدعت ناپسند نيست. از اصول و قواعد دين ميتوان به آيه: (وَ افْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون)؛ «و كار نيك انجام دهيد، تا رستگار شويد!» (حج: 77) و آيه (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُون)؛ «ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع آن را حفظ ميكنيم!» (حجر: 9) اشاره كرد.
|
|
نمونههاي اين امور نوپيدا فراوان هستند. برخي در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز رخ داد و آن حضرت پس از انجام آنها از سوي مردم، بر اين رفتارها مهر تأييد زدند. البته نه اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنها را فقط براي كساني كه انجام داده بودند، تأييد كرده باشد؛ بلكه به معناي تأييد انجام اين امور از سوي ديگران نيز هست. برخي از نمونههاي امور نوپيدا نيز در دوران صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رخ داد. برخي ديگر نيز پس از اين دو دوره تاريخي بروز كرد؛ اما مسلمانان به آنها عمل كردند و قلمرو بدعت نكوهيده را به اين امور نوپيدا سرايت ندادند. براي توضيح بيشتر برآنيم تا نمونههايي از امور نوپيدايي را بيان كنيم كه در سه دوره پيشگفته رخ دادند، اما از نگاه شارع و امت اسلامي ناپسند شمرده نشدند.
دوران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
طبق روايتي كه «بخاري» و «مسلم» از «ابوهريره» نقل كردهاند، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به هنگام نماز صبح به بلال ميفرمايد: «اي بلال! بگو به كداميك از اعمالي كه در اسلام انجام دادهاي اميدوارتري؟ زيرا من صداي كفشهايت در بهشت را شنيدم». بلال گفت: «هيچ لحظهاي از شبانهروز بر من نگذشت كه وضو بگيرم، مگر اينكه با آن وضو، نماز گزاردم».
«ترمذي» نيز اين روايت را كه مرتبه آن را حَسَن ميداند، با كمي تفاوت چنين نقل ميكند: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از بلال پرسيد: «چگونه در بهشت از من پيشي گرفتي؟» بلال گفت:
اذان نگفتم، مگر اينكه پس از آن دو ركعت نماز خواندم. هر بار كه وضويم باطل شد، وضويي دوباره ساختم و بر اين باور بودم كه بايد با اين وضوي جديد دو ركعت نماز بخوانم.
|
|
آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «با اين عمل خود [به بهشت] نائل شدي». آشكار است كه كدام بخش از روايت مورد استناد ماست. بلال پس از هر بار وضو گرفتن، دو ركعت نماز ميخوانده است؛ در حالي كه دستوري شرعي براي اين كار وجود نداشته. او معتقد بوده كه وظيفه دارد نماز بگزارد. ابن حجر در كتاب «الفتح» پس از ذكر اين حديث مينويسد: از اين روايت استفاده ميشود كه براي تعيين زمان عبادت ميتوان اجتهاد كرد؛ زيرا بلال با استنباط خود به اين نتيجه رسيد كه بايد پس از هر بار وضو گرفتن، نماز بخواند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز عمل او را تأييد كردند.(1)
بخاري، مسلم و ديگران در كتاب «صلاة» از رفاعة بن رافع نقل ميكنند: پشت سر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نماز ميخوانديم. هر گاه كه ايشان از ركوع برميخاستند، ميفرمودند: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه». يكي از نمازگزاران گفت: «رَبَّنا وَلَكَ الحَمْدُ حَمْداً كَثيراً طَيِّباً مُبارَكَاً فِيهِ». پس از آنكه نماز تمام شد، آن حضرت پرسيدند: گوينده اين عبارت كيست؟ آن مرد خود را معرفي كرد. آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: سي و چند فرشته را ديدم كه از يكديگر پيشي ميگرفتند و هر يك از آنها اين عبارت را مينوشت.
محل استناد ما در اين روايت آشكار است. ابن حجر در كتاب «الفتح» ميگويد: بنابراين روايت، وارد كردن ذكر جديد و غير مأثور در نماز جايز است؛ به اين شرط كه مخالف ذكرهاي مأثور نباشد. همچنين با استناد به اين روايت بلند خواندن اذكار در نماز جايز است؛ مگر اينكه باعث تشويش و به هم خوردن نظم شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فتح الباري، ج3، ص276.
بخاري در كتاب «صلاة» در بابي با عنوان «جمع ميان دو سوره در يك ركعت» روايتي را به نقل از انس چنين نقل ميكند: مردي از انصار، در مسجد قبا امام جماعت بود. هربار كه سورهاي از سورههاي جايز در نماز را ميخواند، با سوره توحيد آغاز ميكرد. سپس سوره ديگري را با آن ميخواند و اين كار را در هر ركعت نماز انجام ميداد. مردم به او گفتند: «تو يك سوره را آغاز ميكني اما اين سوره تمام نشده، سوره ديگري را ميخواني! يا سوره را كامل بخوان يا از خواندن آن صرفنظر كن».
او پاسخ داد: «من اين كار خود را ترك نميكنم. اگر دوست داشتيد، من امام جماعت باشم، اين كار را ميكنم؛ اما اگر كار من برايتان ناخوشايند است، نماز نميخوانم. او فردي بود كه از نگاه آن مردم، بهترين ايشان بود و آنها نميخواستند غير از او امام جماعت باشد». وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر آنها وارد شد، ماجرا را براي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كردند. آن حضرت فرمود: «اي فلاني! چرا به خواسته اصحاب خود تن نميدهي؟ به چه علت لازم ميداني اين سوره را در هر ركعت نماز بخواني؟» پاسخ داد: «من اين سوره را دوست دارم». آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وي فرمود: «علاقه تو به اين سوره، تو را به بهشت فرستاد».
«ابن حجر» در شرح اين روايت ميگويد: «محبت و دوست داشتن سوره توحيد موجب شده كه اين امام جماعت در نماز، كاري را انجام دهد كه افزون بر فعل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. بشارت آن حضرت به بهشت براي اين امام جماعت، دلالت بر رضايت ايشان از اين عمل نمازگزار دارد».
|
|
«بخاري» در چند جا از كتاب صحيح خود، از «ابوسعيد خدري» نقل ميكند كه شماري از اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سفر رفتند. آنان در راه به يكي از قبايل عرب رسيدند. از اهل آن قبيله خواستند از آنها پذيرايي كنند؛ اما آن قبيله از اين كار خودداري كردند. [پس از رفتن كاروان پيامبر] رئيس اين قبيله توسط جانوري گزيده شد. هر چه كردند، سودي نداشت. برخي از آنان گفتند اگر نزد اين گروهي كه از ما عبور كردند برويم، شايد مرهمي براي اينگزيدگي داشته باشند. پس نزد آنان آمدند وگفتند: «اي قوم! رئيس ما گزيده شده است و براي درمان او هر كاري كرديم بيفايده بود. كسي از شما چيزي براي درمان او دارد؟» يكي از اصحاب پاسخ داد: «من راه درمان اين درد را ميدانم، اما چون شما ما را به ميهماني نپذيرفتيد، اكنون من نيز او را درمان نميكنم؛ مگر اينكه براي من پاداشي قرار دهيد».
آنها نيزتعدادي گوسفند را پاداش مداواي رئيس قبيله قرار دادند. اينمرد آب دهانش را بهجاي گزيدگي ميماليد و سوره حمد را ميخواند، تا اينكه گزيدگي رئيس قبيله التيام يافت. اهل قبيله نيز پاداش وي را دادند. برخي از اصحاب گفتند: «گوسفندان را بين يكديگر تقسيم كنيم». كسي كه بيمار را درمان كرده بود، گفت: «اين كار را نكنيد تا نزد رسول خدا برويم و ماجرا را براي ايشان بگوييم تا ببينيم دستور ايشان چيست؟» نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدند و ماجرا را براي ايشان تعريف كردند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمودند: «از كجا ميدانستي كه اين درمان گزيدگي است؟ كار درستي كرديد. اكنون گوسفندان را تقسيم كنيد و يك سهم از آن را به من بدهيد».
|
|
«ابن حجر» در بخش اجاره از كتاب «الفتح» در توضيح اين روايت ميگويد: عبارت «ما يُدريكَ» براي تعجب به كار ميرود. همچنين براي بزرگ شمردن امري استفاده ميشود. اين معنا نيز در اينجا شايسته است. در روايت «شعبه»، عبارت «پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نهي نكرد» افزوده شده است. در روايت «سليمان بن قنه» پس از عبارت «از كجا ميدانستي كه اين درمان گزيدگي است»، آمده: «عرض كردم: اي رسول خدا! امري بود كه به دلم افتاد».
«شيخ عبدالله محفوظ حداد باعلوي» ميگويد:
اين روايت به صراحت دلالت بر اين دارد كه اين صحابي نميدانست درمان بيماري با سوره حمد مشروع است يا خير؛ اما آن را با اجتهاد خود انجام داد. اين كار، خلاف شرع نيز نبود؛ زيرا سنت اسلام اين است
كه هر كار نيكي را تأييد ميكند. از سوي ديگر هرچند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) همين كار را انجام نداده بود، اما اين عمل مفسدهبرانگيز نيز نبود.(1)
صاحبان كتابهاي «سنن» و نيز «احمد» و «ابن بريده» از پدرش بريده نقل ميكند كه گفت: به همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد مسجد شديم؛ ديديم كه مردي نماز ميخواند و اينگونه دعا ميكند: «خدايا! به واسطه گواهي من بر اينكه تو خدايي هستي كه جز تو خدايي نيست، تو بينياز هستي، نه زاده و نه زاييدهاي، هيچ كس همتاي تو نيست. به اين گواهي از تو ميخواهم...» آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «سوگند به خدايي كه جانم به دست اوست، [اين مرد] خدا را با نام اعظم خواند. نامي كه اگر با آن خوانده شود و از او درخواست شود، عطا ميكند و اجابت مينمايد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . السنة و البدعة، ص39.
روشن است كه اين صحابي بزرگوار، خدا را با همان معارفي كه الهام شده از سوي خداست، خوانده است؛ بدون اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين ذكر را به او ياد داده باشد؛ اما با اين حال رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين عمل را تأييد كردند.
«مسلم» در صحيح خود از «ابوسعيد خدري» نقل ميكند: معاويه بر گروهي كه در مسجد نشسته بودند، وارد شد و پرسيد: «براي چه اينجا نشستهايد؟» پاسخ دادند: «براي ذكر خدا نشستهايم». پرسيد: «شما را به خدا سوگند! فقط براي ذكر خدا نشستهايد؟» گفتند: «آري، به خدا قسم، فقط براي ذكر خدا نشستهايم». آنگاه معاويه گفت: «اين سوگند دادن، به سبب بدگماني به شما نبود. در كم شمار دانستن احاديث، هيچ كس همسان من نيست؛ [اما] رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد جمعي از اصحاب خود شد و از آنان پرسيد: «براي چه چيز اينجا گردهم آمدهايد؟» پاسخ دادند: «براي ياد خدا و حمد و سپاس او و به دليل هدايت و منتي كه بر ما دارد». آن حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند! فقط براي همين امر جمع شدهايد؟» پاسخ دادند: «به خدا سوگند كه دليل نشستن ما در اينجا فقط همين امر است». آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «اين سوگند دادن به سبب بدگماني به شما نبود؛ بلكه جبرئيل به من خبر داد كه خداوند به خاطر شما در برابر فرشتگان افتخار ميكند».
به همين دليل، «نووي» در كتاب «رياض الصالحين» بخشي را به «فضل حلق الذكر» ( 1 ) اختصاص داده است. اين روايت تصريح ميكند كه هرگونه
.(1) فضيلت تشكيل حلقه ذكر.
|
|
نشست و گردهمآيي براي امر خير مصداق ذكر و ياد خدا ميباشد. آنچه در اين روايت مدّ نظر ماست، تأييد تشكيل جلسه در خانه خدا به قصد ذكر خداوند و حمد و ثناي اوست؛ زيرا آن حضرت اين جلسه را تأييد كرد؛ هرچند خود دستور تشكيل چنين حلقهاي را نداده يا اين كار سيره آن حضرت نبوده است. در صحيح مسلم روايت شده كه ايشان فرمودهاند: «هر جمعي كه براي خدا تشكيل شود، فرشتگان پيرامون آنها جمع ميشوند؛ رحمت آنها را فرا ميگيرد؛ آرامش بر آنها فرود ميآيد و خداوند براي كساني كه نزد او هستند، از آنها ياد ميكند».
برخي ميگويند «عبدالله بن مسعود» گروهي را كه در مسجد به ذكر خداوند مشغول بودند، از مسجد بيرون كرد.(1) [ چه بسا از نگاه او، اين كار بدعت بوده است] اما واقعيت اين است كه اين عمل، فعل و اثر يك صحابي است و با حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تعارض ندارد؛ بلكه اثر و فعل با وجود حديث صحيح، بياعتبار ميشود. از سوي ديگر، يكي از راويان اين عمل ابن مسعود فردي به نام حكم بن مبارك است. ابن ابي حاتم اين راوي را صدوق [راستگو] شمرده، ولي ميگويد كه شايد دچار وهم شده است.(2)
«شيخ عبدالحي لكنوي» نيز ميگويد: از چند زاويه به اين مسئله پاسخ ميدهيم:
اول: هرچند گروهي از فقيهان، اين اثر را نقل كردهاند، اما نه تنها اين مسئله در كتابهاي حديثي ديده نميشود، بلكه خلاف آن آمده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن دارمي، ج1، ص69.
2 . الجرح و التعديل، ج3، ص142.
سيوطي ميگويد بنابر روايتي كه «احمد بن حنبل» در كتاب «زهد» آورده، بايد عمل «ابن مسعود» را ردّ كرد. «حسين بن محمد» از «ابووائل» نقل ميكند در پاسخ به كساني كه گمان ميكنند عبدالله [بن مسعود] از ذكر خداوند نهي ميكرد، بايد بدانند كه من در مجلسي با وي همنشين نبودهام، مگر اينكه وي در آن جلسه خدا را ياد ميكرد.
دوم: با فرض پذيرش درستي آنچه از وي نقل شده، اين عمل با روايات صريح نقل شده درباره جواز گرد آمدن براي ذكر و آشكار گفتن ذكر، تعارض دارد. به هنگام تعارض نيز اين روايات بر عمل ابن مسعود مقدم شمرده ميشوند.(1)
«احمد»، «ابوداود» و «بخاري» به نقل از «عمرو بن عاص» نوشتهاند كه وي ميگويد: وقتي براي غزوه «ذات السلاسل» اعزام شدم، در يك شب بسيار سرد محتلم شدم، اما از بيم جانم غسل نكردم. آنگاه تيمم كردم و به همراه اطرافيان خود نماز صبح را خوانديم. وقتي نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتيم، آنان ماجرا را براي آن حضرت نقل كردند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «اي عمرو! در حال جنابت با اطرافيان خود نماز خواندي؟!» من در پاسخ آن حضرت آيه (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللهَ كانَ بِكُمْ رَحيماً)؛ «خودكشي نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است». (نساء: 29) را خواندم. سپس گفتم به همين دليل تيمم كردم و نماز گزاردم. آن حضرت نيز تبسمي كرد و مطلبي نفرمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سباحة الفكر في الجهر بالذكر، شيخ عبدالحي لكنوي، ص42.
در بررسي دلالت روايت «شيخ عبدالله محفوظ» ميگويد:
تبسم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و سكوت ايشان [در برابر عمل عمرو بن عاص] بهترين دليل بر رضايت وي و درست دانستن اين عمل است؛ زيرا آن حضرت عمل باطل هيچ كس را تأييد نميكند.(1)
«احمد بن حنبل» و «طبراني» از «ابوموسي اشعري» نقل ميكنند2 كه وي ميگويد: به همراه گروهي از قوم خويش نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمديم. آن
حضرت فرمود: «بر شما و ديگران بشارت باد كه هركس صادقانه گواهي دهد خدايي جز الله نيست، بهشتي ميشود». آنگاه از نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيرون آمديم و به مردم بشارت ميداديم. در راه با عمر روبهرو شديم. وي ما را نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بازگرداند و به آن حضرت عرض كرد: «اي رسول خدا!
مردم اينگونه [به بهشت] اميدوار ميشوند [و عمل صالح انجام نميدهند]!» رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سكوت كرد.
عمر از اين بيم داشت كه مردم به باور و اعتقاد بسنده كنند و عمل شايسته را رها نمايند. آشكار است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مقصود عمر را
تأييد كرد.
«احمد» و «طبراني» از «عقبة بن عامر» نقل ميكنند:3 رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره فردي كه به او «ذو البجادين» گفته ميشد، فرمود: «وي [در ياد خدا] أوّاه (بسيار ناله ميكند و فرياد ميكشد) است». دليل سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . السنة و البدعة، ص 52.
2 . رجال روايت ثقه هستند.
3 . طبق گفته صاحب "مجمع الزوائد"، سند اين روايت صحيح است.
بود كه وي فراوان قرآن تلاوت ميكرد و با صداي بلند دعا ميخواند.
ميبينيم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتار اين فرد را كه با صداي بلند ذكر ميگفت و دعا ميكرد، تأييد فرمود و حتي او را «أوّاه» ناميد كه اين لقب و مرتبهاي ارزشمند است.(1)
در «كتاب الجهاد» از «سنن ابوداود» روايتي با سند «عبدالرحمن بن ابوليلي» نقل شده كه «عبدالله بن عمر» ميگويد: در يكي از سريههاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودم كه دچار مشكل و سختي شديم و از جنگ فرار كرديم. سپس با خود گفتيم: ما فرار كرديم و مورد خشم قرار گرفتهايم. چه كار كنيم؟ به يكديگر گفتيم كه وارد مدينه ميشويم و در آنجا ميمانيم تا كسي ما را نبيند. وقتي وارد مدينه شديم، گفتيم نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميرويم. اگر وي توبه ما را پذيرفت كه ميمانيم. در غير اين صورت، از مدينه ميرويم. پيش از نماز صبح نزد ايشان رفتيم و به ايشان عرض كرديم: «ما فراريان جنگ هستيم». آن حضرت فرمود: «نه، شما پريشان و نگران هستيد». ما نيز نزديك شديم و دست آن حضرت را بوسيديم. آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «من پناه مسلمانان هستم».
شاهد سخن اين مطلب است، آن حضرت، بوسيدن دست را تأييد كرد. بوسيدن عملي است كه برخي آن را «سجده اصغر» ناميدهاند.
دوران صحابه
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيش از آنكه قرآن را جمعآوري كند، رحلت كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . خداوند در آيه 75 سوره مباركه هود، اين لقب را به حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) داده است. (مترجم)
«بخاري» و ديگران از «زيد بن ثابت» نقل ميكند: ابوبكر پس از پيكار با اهل يمامه، مرا نزد خود فراخواند. وقتي رفتم، ديدم عمر بن خطاب نيز آنجاست. ابوبكر گفت: «عمر آمده و ميگويد در نبرد يمامه، قاريان قرآن كشته شدهاند. از اين بيمناكم كه قُرّاء در مناطق مختلف كشته شوند و بخش زيادي از قرآن از بين برود. به نظر من بايد دستور جمعآوري قرآن را بدهي». [انس بن مالك ميگويد] به عمر گفتم: «چرا دست به كاري بزنيم كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام نداده؟» عمر گفت: «به خدا سوگند، اين كار نيكي است». وي در حالي كه اين سخنان را ميگفت، خداوند به من عنايت كرد و من نيز با عمر همعقيده شدم. زيد ميگويد: ابوبكر گفت: «تو جوان هستي و تو براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وحي را مينگاشتي و قرآن را دنبال ميكردي. پس قرآن را جمعآوري كن. به خدا سوگند كه اگر به من جابهجا كردن كوهي را دستور ميدادند، آسانتر از جمعآوري قرآن بود». گفتم: «چگونه كاري را انجام ميدهيد كه خود رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز انجام نداد؟» پاسخ داد: «به خدا سوگند كه اين كار نيكي است». در همين حال كه ابوبكر به من اين را ميگفت، خداوند به من عنايت كرد و مانند ابوبكر بر همين باور شدم. به همين دليل شروع به تتبع در قرآن و جمعآوري آن كردم.
به اين ترتيب به گفته عبدالله بن عمر قرآن كريم براي اولين بار بر روي كاغذ جمعآوري شد.(1)
«بخاري» و ديگران از انس نقل ميكنند: «حذيفة بن يمان» نزد عثمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص59.
آمد. عثمان در آن هنگام به همراه اهل عراق در حال نبرد با شاميان براي فتح «ارمنستان» و «آذربايجان» بود. وي به عثمان گفت: پيش از اينكه همچون يهود و نصارا با يكديگر اختلاف پيدا كنيم، به داد امت اسلامي برسيد. عثمان فردي را نزد حفصه فرستاد و پيغام داد كه صحف موجود را برايمان بفرست تا از آنها نسخهبرداري كنيم. سپس صحف را برايت پس ميفرستيم. حفصه نيز همين كار را كرد. آنگاه عثمان به «زيد بن ثابت»، «عبدالله بن زبير»، «سعيد بن عاص» و «عبدالرحمان بن حارث بن هشام» دستور داد تا از مصاحف نسخهبرداري كنند. در اين نقل آمده كه سپس دستور داد تا هر يك از اين نسخهها را به نقطهاي بفرستند و قرآنهاي موجود ديگر را بسوزانند.
«حارث محاسبي ( رحمه الله ) » ميگويد: مشهور اين است كه عثمان قرآن را جمعآوري كرد؛ اما چنين نيست؛ بلكه عثمان وقتي نگران شد كه مردم عراق و شام در حروف قرائات مختلف دچار اختلاف شوند و فتنهاي برپا شود، دستور داد تا قرآن به يك سبك قرائت شود. اما پيش از عثمان نيز مصاحف به هفت شكل نازل شده، وجود داشت. بنابراين، كسي كه اقدام به جمعآوري قرآن كرد، ابوبكر بود. علي [ ( عليه السلام ) ] فرموده است: «اگر من حاكم بودم، به مصاحفي عمل ميكردم كه عثمان به آنها عمل ميكرد».(1)
«بخاري» و ديگر منابع از «ابوهريره» نقل ميكنند كه ميگويد: پس از رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و زماني كه گروهي از اعراب كفر ورزيدند، ابوبكر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص60. به گفته نويسنده كتاب، اين روايت كه حضرت علي ( عليه السلام ) قرآن را به شكل يك مصحف كتابت و جمعآوري كرد، پذيرفته نيست. (مترجم)
به پيكار با آنها پرداخت. عمر به ابوبكر گفت: «چگونه با مردم
ميجنگي؟ رسولخدا ميفرمود: مأمور شدهام با مردم بجنگم تااينكه بگويند «لا اِلهَ اِلا الله». هر كس بگويد، مال و جانش در امان است». ابوبكر پاسخ داد: «به خدا سوگند با كساني كه بين نماز و زكات جدايي انداختند، ميجنگم [منظور كساني است كه نماز ميخوانند ولي زكات نميپردازند]؛ زيرا زكات حقي است كه بر مال انسان قرار گرفته است. به خدا سوگند اگر آنان از دادن بز مادهاي كه به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميدادند، خودداري كنند، براي اين كار نيز با آنان خواهم جنگيد». عمر گفت: «به خدا سوگند جز اين نيست كه خداوند به ابوبكر عنايت كرده تا بجنگد. پس دانستم كه او بر حق است».
ميبينيم ابوبكر و صحابه كاري را كردند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) انجام نداده بود. آنان با كساني كه زكات نميدادند، جنگيدند و به ريختن خون انسانها مبادرت كردند؛ امري كه در دين اسلام حرمت بسياري دارد.
«بخاري» و «مالك» از «عبدالرحمن بن عبدالقاري» روايت ميكنند: در يكي از شبهاي ماه رمضان با عمر بن خطاب به سوي مسجد رفتيم. ديديم كه مردم پراكنده شدهاند و يك نفر به تنهايي نماز ميگزارد. فرد ديگري نيز به همراه عدهاي از مردم [نه همه نمازگزاران] نماز جماعت برگزار كردهاند. عمر گفت: «اگر مردم پشت سر يك نفر نماز بگزارند بهتر است». سپس
اُبّي بن كعب را امام جماعت قرار داد و مردم را نيز به نماز در پشت سر او فراخواند. شب ديگري با عمر به مسجد آمديم؛ ديديم كه مردم همه پشت
|
|
سر يك نفر نماز ميخوانند. عمر گفت«: اين بدعت خوبي است».(1)
ميبينيم عمر براي اولين بار مردم را جمع كرد تا پشت سر يك
نفر نماز بخوانند. پس از وي عثمان و پس از او [حضرت] علي [ ( عليه السلام ) ] نيز همينگونه عمل كردند. اين سنت عمر همچنان در سرزمينهاي اسلامي دنبال ميشود.(2)
«اسماعيل امير صنعاني» به دليل داشتن فهمي متفاوت از پيشوايان [مذاهب اهل سنت] در تعليق سخن عمر كه چنين نماز جماعتي را بدعتي نيكو دانسته سخن نادرستي آورده است. وي ميگويد:
منظور اين است كه مردم را به نماز خواندن پشت سر يك امام جماعت ملزم كرد. اين الزام يك كار بديع و نوآوري بود. منظور عمر اين نبود كه به جماعت خواندن نماز مستحبي، بدعت است؛ بلكه او مردم را جمع كرد تا يك نماز جماعت برپا شود و اين كار را بدعت ناميد. درباره عبارت «بدعت خوبي است» بايد يادآور شد كه بدعت، امر پسنديده و ستودني نيست؛ بلكه هر بدعتي گمراهي است.
آيا اين سخنان، بيادبي به فردي نيست كه به فرموده رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خداوند حق را بر زبان و قلب او جاري كرده است؟! گويا اين مرد بغض و كينه عمر را از پيشينيان خود به ارث برده است. وي در فهم متون روايي دچار انحراف شگفتآوري شده است. او ميگويد: «ابوداود»، «احمد» و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به اين ترتيب عمر دستور داد تا نماز مستحب به جماعت خوانده شود؛ امري كه امروزه اهل سنت از آن به عنوان نماز تراويح ياد ميكنند و آن را سنت به جاي مانده از عمر ميدانند. (مترجم)
2. البته اعتقاد ما شيعيان اين است كه حضرت علي ( عليه السلام ) از خواندن اين نماز خودداري كرد و در باور تشيع چنين نمازي سنت نيست. (مترجم)
«ترمذي» اين روايت را آوردهاند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «عَلَيكُم بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلَفاءِ الرّاشِدِينَ بَعدي. تَمَسَّكُوا بها وَعَضُّوا عَلَيها بِالنَّواجِذِ».(1)
«حاكم نيشابوري» با توجه به شروط صحت حديث از نگاه «مسلم» و «بخاري» اين روايت را صحيح ميداند. روايت ديگري نيز مشابه اين حديث نقل شده كه ميفرمايد: «به دو نفري كه پس از من ميآيند، اقتدا كنيد؛ [يعني] ابوبكر و عمر». اين روايت را «ترمذي» حَسَن ميداند. «احمد»، «ابن ماجه» و «ابن حبان» اين روايت را از طريق متفاوتي نقل نمودهاند؛ اما هر يك از اين طرق، تقويتكننده طريق ديگري است. منظور از سنت خلفاي راشدين و پيروي از آن، همان سنت و روشي است كه مطابق روش و اسلوب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باشد؛ مانند مبارزه با دشمنان، تقويت شعائر ديني و... بنابراين روايت ياد شده، عامّ است و به عمر و ابوبكر اختصاص ندارد؛ بلكه هر حاكمي را شامل ميشود.
روشن است كه از قواعد و اصول شريعت اين است كه خليفه و حاكم شرع حق ندارد شيوهاي متفاوت از شيوه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پايهگذاري كند. عمر نيز كه خليفه بود، كار خود يعني به جماعت خواندن نماز در شبهاي رمضان را بدعت ناميد، نه سنت.(2)
اميدوارم اين عالم مسلمان از بيادبي خود توبه كرده باشد. براي روشن شدن نادرستي سخن صنعاني، سخن يكي از بزرگان اهل سنت در اين باره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بر شما باد پيروي از سنت من و سنت خلفاي راشدين پس از من. به آن چنگ بزنيد و با چنگ و دندان حفظ كنيد.
2 . سبل السلام، ج2، ص11.