بخش 4

نفوذ اسرائیلیات در منابع حدیثی واژه اسرائیلیّات معرفی یهودیان توسط قرآن 1. تلاش یهود برای تحریف کلام الهی 2. کینه‌توزی و دشمنی یهود 3. ارتداد مسلمانان، خواست یهود 4. دور شدن از اهل کتاب 5. از اهل کتاب نپرسید 6. با وجود قرآن نیازی به غیر نیست نهی از فراگیری از یهود ممنوعیّت نگارش حدیث عنایت خلیفه دوم به تعلیمات تورات تأثیر افکار کعب الاحبار تأثیرپذیری مسلمین از کعب الاحبار کعب الاحبار کیست؟ نقش کعب الاحبار در عصر عثمان کعب الاحبار و قول به تجسیم وهب بن منبه و تمیم الداری برخی از افکار نفوذی مقابله مدرسه اهل بیت ( علیهم السلام )


75


عوامل پيدايش نظريه تجسيم

1. ميل عوام به تجسيم

زيرا بشر به جهت آنكه به چشم خود عينك طبيعت و مادّيت را دارد، لذا مي‌كوشد همه چيز را از ديدگاه مادّيت حل كند.

2. خوف از افتادن در تعطيل

لكن اين قول افراط‌گري است كه مي‌توان با قول به تنزيه، جلوي آن را سد كرد.

3. تأثّر از فرهنگ يهود

زيرا در عهد قديم از جسم بودن خداوند بسيار سخن رفته است؛ خصوصاً با در نظر گرفتن اين نكته كه عدّه‌اي از مستبصرين اهل كتاب به دستگاه خلافت نزديك شده و از اين طريق در جامعه اسلامي عقايد خود را منتشر كرده‌اند.



76


شهرستاني در كتاب الملل و النحل مي‌نويسد:

بسياري از يهود كه مسلمان شده بودند، احاديث فراواني را در خصوص تجسيم و تشبيه در عقايد اسلامي وارد كردند كه تمام آنها برگرفته از تورات بوده است.(1)

شيخ رضوان العدل شافعي مصري (1303ه‍ .ق) مي‌گويد:

ثمّ ظهر بعد ابن تيميه محمّد بن عبدالوهاب في القرن الثاني عشر وتبع ابن تيميه وزاد عليه سخافة وقبحاً، وهو رئيس الطائفة الوهابيّة قبّحهم الله...(2)

بعد از ابن تيميه، محمّد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم ظهور كرد. او خطّ ابن تيميه را دنبال كرد و بر آن حرف‌هاي سخيف و قبيح را اضافه نمود. او رئيس طايفه وهابيه است، خداوند آنان را قبيح گرداند...

حسن بن علي سقّاف شافعي مي‌گويد:

أمّا التجسيم والتشبيه فقد نشر الوهابيون وروّجوا كتباً كثيرة في موضوع الصفات ككتاب "السنة" لعبدالله بن احمد بن حنبل وكتاب "الردّ علي بشر المريسي" لعثمان الدارمي. وألّف علماؤهم في ذلك كتباً كثيرة نقلوا فيها هذه المباحث من كتب ابن تيميه وابن القيم وأشباههم...(3)

تجسيم و تشبيه را وهابيان منتشر ساخته و كتاب‌هاي زيادي را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الملل و النحل، ج 1، ص 117.

2. روضة المحتاجين لمعرفة قواعد الدين، ص 384.

3. السلفية الوهابية أفكارها الأساسية وجذورها التاريخية، حسن بن علي سقاف، ص 43.

موضوع صفات ترويج ساختند؛ همانند كتاب "السنة" از عبدالله بن احمد بن حنبل، و كتاب "الردّ علي بشر المريسي" از عثمان دارمي. و علماي وهابيان در اين باره كتاب‌هاي بسياري تأليف نمودند و در آنها اين مباحث را از كتاب‌هاي ابن تيميه و ابن قيم و ديگران نقل كردند...



78



79


نفوذ اسرائيليات در منابع حديثي

با مراجعه به تاريخ پي مي‌بريم كه بعد از وفات رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برخي از اهل كتاب از يهود و نصارا هنگامي كه نتوانستند با اسلام مقابله رودررو داشته باشند، تصميم گرفتند از راه ديگري بر پيكره اسلام ضربه زده، تعاليم خود را از طريق غير مستقيم گسترش دهند. آنان از راه اسلام آوردن خود اين هدف را دنبال نمودند. مع الاسف آنها به دستگاه خلافت خلفا نزديك شده و با ضمانت و حضانت اجرايي كه پيدا نمودند در بين مردم نفوذ كرده و افكار اسرائيلي را به عنوان سنّت نبوي در جامعه پياده نمودند. اينك اين موضوع مهم را مورد بررسي قرار خواهيم داد.

واژه اسرائيليّات

واژه اسرائيليات، جمع اسرائيليه است، و به داستان يا حادثه‌اي كه از منبع اسرائيلي روايت مي‌شود، اطلاق مي‌گردد.



80


دكتر ذهبي مي‌نويسد:

برخي گفته‌اند: گرچه واژه (اسرائيليات) به ظاهر رنگ يهودي دارد و آنچه را كه از طريق فرهنگ يهودي وارد حوزه اسلامي مي‌شود در برمي‌گيرد، ولي مراد آن معنايي گسترده‌تر و فراگيرتر است و آنچه را كه صبغه يهودي و مسيحي دارد شامل مي‌شود. بدين ترتيب «اسرائيليات» از باب تغليب بر هر دو فرهنگ يهودي و مسيحي اطلاق مي‌شود. لكن يهود در اين خصوص از شهرت بيشتري برخوردار است؛ آنان از آغاز ظهور اسلام تا دوران گسترش آن به بلاد عالم، بيشتر از ديگران با مسلمانان مراودت و آميزش داشته‌اند.

فان فلوتن، خاورشناس هلندي مي‌نويسد:

دانشمندان اسلامي، واژه «اسرائيليات» را بر تمامي عقايد غير اسلامي؛ به ويژه آن دسته از عقايد و افسانه‌هايي كه يهود و نصارا از قرن اول هجري وارد دين اسلام كرده‌اند، اطلاق نموده‌اند.(1)

معرفي يهوديان توسط قرآن

قرآن كريم درصدد بر ملا ساختن چهره واقعي يهود برآمده و از نيّات باطني آنان خبر داده است، تا كسي به آنان ميل پيدا نكرده و منحرف نگردد. و لذا به دوري از آنان دستور داده است. اينك به برخي از نيّات شوم يهود اشاره مي‌كنيم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيادة العربية، ص 109.

1. تلاش يهود براي تحريف كلام الهي

خداوند متعال مي‌فرمايد:

(أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ) (بقره: 75)

آيا انتظار داريد به شما ايمان بياورند با اينكه گروهي از آنان سخنان خدا را مي‌شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مي‌كردند در حالي كه علم و آگاهي نيز داشتند!

2. كينه‌توزي و دشمني يهود

قرآن كريم قوم يهود را سرسخت‌ترين دشمن مسلمانان معرّفي كرده، اهل ايمان را نسبت به نيرنگ‌ها و نقشه‌هاي شوم آنان هشدار مي‌دهد:

(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا) (مائده: 82)

مسلماً دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهي يافت.

به علاوه آنان قبل از ظهور اسلام در مدينه از موقعيّت اجتماعي و اقتصادي قابل توجّهي برخوردار بودند و پس از اقامت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مدينه، احساس خطر جدّي كردند ودر حقيقت موقعيّت خود را از دست دادند. به اين دليل درصدد حيله‌گري و توطئه عليه مسلمانان برآمدند و در اين امر با مشركان دست دوستي و همراهي دادند.(1)

محمود ابوريّه يكي از علل اصلي اسرائيليات را مكر وحيله دانشمندان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسرائيليات القرآن، صص 42ـ43.

يهود و نصارا و تظاهر آنان به اسلام دانسته و مي‌گويد:

يهوديان كه سرسخت‌ترين دشمن مسلمانان بودند، براي رسيدن به مقاصد خود به نيرنگ و فريب متوسّل شده، در ظاهر به آيين اسلام روي آوردند و مقاصد و نيّات خود را در وراي آيين خود پنهان داشتند تا از اين طريق نيرنگ خود را بر ضدّ مسلمانان جامه عمل بپوشانند. زيرك‌ترين و حيله گرترين آنها كعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بودند كه... به جعل و دسّ در روايات نبوي پرداختند.(1)

3. ارتداد مسلمانان، خواست يهود

خداوند سبحان فرموده:

(وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ) (بقره: 109)

بسياري از اهل كتاب از روي حسد آرزو مي‌كردند كه شما را پس از ايمان آوردن به حال كفر بازگردانند، با اينكه حق براي آنان كاملاً روشن شده بود.

4. دور شدن از اهل كتاب

(وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ) (انعام: 68)

و هرگاه كساني را ديدي كه آيات ما را به استهزا مي‌گيرند، از آنان روي برگردان تا به سخن ديگري بپردازند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اضواء علي السنة النبويّة، ص 145.

5. از اهل كتاب نپرسيد

(قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً) (كهف: 22)

بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است. جز گروهي اندك، تعداد آنان را نمي‌دانند، پس در مورد آنان جز با دليل سخن مگو و از هيچ كس از آنان درباره اينان سؤال مكن.

6. با وجود قرآن نيازي به غير نيست

(أَ وَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْري لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) (عنكبوت: 51)

آيا همين اندازه براي آنان كافي نيست كه ما اين كتاب آسماني را براي تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنان تلاوت شود. به درستي كه در آن، رحمتي بزرگ و نيز پند و عبرت براي اهل ايمان است.

نهي از فراگيري از يهود

با مراجعه به روايات پي مي‌بريم كه رسول گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درصدد دور كردن اصحاب خود از فراگيري از اهل كتاب و سؤال كردن از آنان در امور دين بوده است.

ابن اثير مي‌گويد: «پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از قرائت كتب اهل كتاب نهي نموده است».(1)

و نيز به اصحاب خود فرمود: «از اهل كتاب در مورد هيچ مطلبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسد الغابة، ج 1، ص 235.

سؤال نكنيد؛ زيرا آنان شما را هرگز هدايت نخواهند كرد. آنان خودشان را گمراه نمودند».(1)

عمر بن خطّاب مي‌گويد:

از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره فراگيري تورات سؤال كردم؟ فرمود: آن را فرا نگير بلكه آنچه را كه بر شما نازل شده و به آن ايمان آورده‌ايد را ياد بگيريد.(2)

ابوهريره مي‌گويد:

اهل كتاب تورات را به لغت عبراني مي‌خوانده و آن را به عربي براي اهل اسلام تفسير مي‌كردند. رسول‌خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: اهل كتاب را نه تصديق و نه تكذيب كنيد، بلكه بگوييد: «آمَنّا بِاللهِ وَما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ» ( 3 )؛ «به خدا و آنچه بر ما و شما نازل شده ايمان آورديم».

به همين جهت است كه بخاري در صحيح خود بابي را تحت عنوان «لا تسألوا اهل الكتاب عن شيء» از اهل كتاب چيزي را سؤال نكنيد، باز نموده است.

ممنوعيّت نگارش حديث

يكي از رخدادهاي تلخ تاريخ صدر اسلام، جريان ممنوعيّت نقل و نگارش روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه توسط خلفا؛ به ويژه خليفه دوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري، ج 13، ص 281؛ كنز العمال، ج 1، ص 342؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 17.

2. كنز العمال، ج 1، ص 370 .

3. صحيح بخاري، ج 8، ص 160.

پديد آمده است. از پيامدهاي اين منع و تأخير در نگارش و تدوين حديث نبوي در سرنوشت تاريخ احاديث اين است كه زيان‌هاي فراواني متوجّه فرهنگ اسلامي شد كه به هيچ وجه قابل جبران نيست. يكي از اين آثار زيانبار ميدان دادن براي نشر و گسترش اسرائيليات در بين جامعه اسلامي بود.

علاّمه عسكري مي‌نويسد:

مسلماً از همان زماني كه مكتب خلفا باب نقل حديث از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را مسدود كرد، باب نقل روايات اسرائيلي را به طور كامل بر روي آنان گشود. واين امر بدين شكل صورت گرفت كه به افرادي؛ مانند تميم داري نصراني و كعب الاحبار يهودي اجازه داده شد تا احاديث اسرائيلي را به ميل خود در ميان مسلمانان گسترش دهند.(1)

عنايت خليفه دوم به تعليمات تورات

از مسلّمات تاريخي اين است كه عمر بن خطّاب عنايت خاصي نسبت به تورات داشته است.

ابن حزم و ديگران آورده‌اند كه عمر بن خطّاب به كعب الاحبار اجازه داد تا تورات را شبانه روز بخواند.(2)

روزي عمر بن خطّاب ترجمه تورات را نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورد و مشغول خواندن آن شد، حضرت ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حالي كه صورتش در هم گرفته بود، فرمود: «... من در عوض تورات آياتي پاك و نوراني آورده‌ام،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. معالم المدرستين، ج 2، ص 57.

2. الفِصَل، ج 1، ص 217 ؛ جامع بيان العلم، ج 2، ص 53.

به خدا سوگند! اگر موسي زنده بود وظيفه داشت تا مرا متابعت كند».(1)

عمر بن خطّاب روزي مقداري از تورات را كه يك يهودي نوشته بود، نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورد، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يك يك آنها را با آب دهان خود پاك نمود. آن گاه فرمود: «به دنبال اين چيزها نرويد».(2)

سيوطي و ديگران نقل كرده‌اند كه برخي از مشاهير صحابه، به طور مستمرّ از اهل كتاب علوم فرا مي‌گرفتند. و برخي از آنان؛ همانند عمر بن خطّاب به مدارس آنها كه «ماسكه» نام داشت مي‌رفتند. عمر از همه صحابه بيشتر نزد آنان رفت و آمد داشت، و به همين دليل اهل كتاب او را دوست مي‌داشتند.(3)

سيوطي نقل مي‌كند كه عمر مرتّب به نزد يهود مي‌آمد و از آنها استماع تورات مي‌نمود.(4)

دارمي از جابر نقل كرده كه عمر بن خطّاب با نسخه‌اي از تورات به نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمد و عرض كرد: «اي رسول خدا! اين نسخه‌اي از تورات است». حضرت سكوت كرد. عمر شروع به خواندن آن نمود در حالي كه صورت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حال تغيير بود. ابوبكر به عمر گفت: «مادرهاي جوان‌مرده به عزايت بنشينند! آيا نمي‌بيني كه چگونه صورت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تغيير نموده است؟» عمر به صورت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نظر كرد و گفت: «پناه بر خدا از غضب او و غضب رسولش...».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج 3، ص 387 ؛ فتح الباري، ج 13، ص 281.

2. كنز العمال، ج 1، ص 334 ؛ حلية الاولياء، ج 5، ص 136.

3. در المنثور، ج 1، ص 90 ؛ جامع بيان العلم، ج 2، ص 123.

4. اسباب النزول، ج 1، ص 21.

آن‌گاه حضرت فرمود:

قسم به كسي كه جان محمّد به دست اوست، اگر موسي براي شما آشكار مي‌شد و او را متابعت كرده و مرا رها مي‌ساختيد به طور حتم از راه مستقيم گمراه مي‌شديد. و اگر او زنده بود و نبوّت مرا درك مي‌كرد به طور حتم مرا متابعت مي‌نمود.(1)

عمر بن خطّاب مي‌گويد: من كتابي از اهل كتاب را نسخه‌نويسي كردم. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن را در دستانم مشاهده نمود و فرمود: «اين كتاب چيست اي عمر؟!» به او گفتم: «كتابي است كه از اهل كتاب استنساخ نموده‌ام تا به‌توسط آن به‌علم خود بيفزايم!!» رسول‌خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) غضبناك شد... فرمود: «به من جوامع كلم و خواتم آن عطا شده است».(2)

هيثمي درباره اسلام عمر روايت كرده كه آخرين كسي كه از آنان اسلام آورد. عمر بن خطّاب بود. آنان كه چهل نفر بودند به طرف مشركين حركت كردند. عمر مي‌گويد: به‌نزد رسول‌خدا آمدم تا با او وداع كنم؛ زيرا قصد رفتن به بيت المقدس را داشتم. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من فرمود: «كجا مي‌روي؟» عرض كردم: «به سوي بيت المقدس!» حضرت فرمود: «براي چه مي‌روي؟ آيا براي تجارت به آن ديار سفر مي‌كني؟» گفتم: «خير، ولي مي‌خواهم در آن جا نماز گزارم». حضرت فرمود: «يك ركعت نماز به جاي آوردن در اين جا از هزار نماز در آن جا بهتر است».(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن دارمي، ج 1، ص 115 ؛ در المنثور، ج 2، ص 48.

2. لسان الميزان، ج 2، ص 408.

3. مجمع الزوائد، ج 4، ص 5.

شخصي از عمر بن خطّاب به جهت رفتن به بيت المقدس اذن گرفت. عمر گفت: «برو و خود را آماده كن، هر گاه كه آماده شدي مرا خبر ده». او كه آماده شد، عمر نزد او آمد و گفت: «رفتن به آنجا را براي خود عمره به حساب آور».(1)

عباد بن عبدالله بن زبير مي‌گويد: «بر من حديث شده كه عمر بن خطّاب هنگامي كه وارد بيت المقدس مي‌شد مي‌گفت: «لبيك اللّهم لبيك».(2)

ابي‌مريم عبيد مي‌گويد: «من با عمر بن خطّاب وارد محراب داوود شديم، او در آن محراب قرائت خواند و سجده به جاي آورد».(3)

مورّخين اهل سنت از ابن شهاب زهري نقل كرده‌اند:

به ما خبر رسيده كه اهل كتاب اول كساني هستند كه به عمر لقب «فاروق» را دادند، و مسلمانان اين لقب را از آنان اخذ كردند. و هرگز به ما نرسيده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين لقب را بر او اطلاق كرده باشد.(4)

ابن كثير مي‌گويد:

كعب در عصر حكومت عمر اسلام آورد. او شروع به نقل حديث براي عمر از كتب قديمش نمود. چه بسا عمر به سخنان او گوش فرا مي‌داد، و مردم را نيز به استماع علوم او رخصت مي‌داد. لذا مردم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كنز العمال، ج 14، ص 146.

2. سنن بيهقي، ج 5، ص 41.

3. كنز العمال، ج 8، ص 144.

4. الطبقات الكبري، ج 3، ص 193؛ تاريخ عمر بن خطّاب، ابن جوزي، ص 30؛ البداية و النهاية، ج 7، ص 133 ؛ تاريخ الأمم و الملوك، ج 3، ص 267.

آنچه را از صحيح و باطل كه نزد او بود، نقل مي‌كردند، در حالي كه اين امّت هيچ احتياجي، حتّي به يك حرف او نداشتند.(1)

تأثير افكار كعب الاحبار

ابونعيم نقل مي‌كند:

عمر روزي مردي را شلاق مي‌زد در حالي كه كعب نزد او بود، آن مرد در آن هنگام كه تازيانه مي‌خورد، گفت: سبحان الله! عمر به جلاد گفت: او را رها كن. كعب خنديد. عمربه او گفت: چه چيز باعث خنده تو شد؟ كعب گفت: قسم به كسي كه جانم به دست او است همانا «سبحان الله» تخفيفي از عذاب است.(2)

عمر بن خطّاب به كعب گفت: «تو را به خدا قسم مي‌دهم اي كعب! مرا خليفه مي‌يابي يا پادشاه؟» كعب گفت: «بلكه خليفه». عمر او را قسم داد. كعب گفت: «به خدا خليفه‌اي از بهترين خلفا، و زمان تو از بهترين زمان‌ها است».(3)

عمر به كعب گفت: «اي كعب! مراد از «عدن» در آيه (وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ)4 چيست؟» او گفت: «قصرهايي در بهشت كه پيامبران و صدّيقان و امامان عدل ساكن مي‌شوند».(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير ابن كثير، ج 4، ص 17.

2. حلية الاولياء، ج 5، صص 389 و390.

3. كنز العمال، ج 12، ص 567.

4. غافر: 8.

5. درّ المنثور، ج 5، ص 347.

سيوطي نقل كرده كه كعب الاحبار روزي بر عمر بن خطّاب وارد شد. عمر به او گفت: برايم حديث نقل كن كه تا چه حدّي شفاعت محمّد در قيامت امتداد مي‌يابد؟ كعب گفت: خداوند در قرآن به آن خبر داده است، آنجا كه مي‌فرمايد: (ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ).(1) سپس گفت:

در آن روز چنان شفاعت مي‌كند تا اينكه شفاعت او به كساني مي‌رسد كه هرگز نماز به جاي نياورده و هرگز مسكيني را طعام نداده و هرگز به معاد ايمان نياورده‌اند...(2)

اين در حالي است كه ما مي‌دانيم شفاعت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شامل كفّار و ملحدين نمي‌گردد.

ابن سعد روايت كرده، اولين كسي كه از كعب الاحبار طلب كرد تا در مدينه منوّره ساكن گردد، خليفه دوم عمر بن خطّاب بود. از او خواست در مدينه باقي بماند. عمر خود را از اهل مجلس او قرار داد و او را به عنوان عالم معرّفي كرد.(3)

ابن ابي الحديد نقل مي‌كند كه كعب به عمر بن خطّاب گفت: «كسي صلاحيت خلافت را ندارد جز آنكه اجتهاد به رأي داشته باشد».(4)

احمد امين مصري نقل كرده كه در سفر عمر به شام، كعب الاحبار و تميم داري و عبدالله بن سلام او را همراهي مي‌كردند.(5)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مدثر: 42.

2. همان، ج 6، ص 285.

3. الطبقات الكبري، ج 2، ص 358.

4. شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 115.

5. فجر الاسلام، ص 150.

احمد بن حنبل در مسندش از عبيد بن آدم نقل كرده كه گفت: از عمر بن خطّاب شنيدم كه به كعب مي‌گفت: طبق نظر تو در كجا نماز گزارم؟ كعب گفت: «اگر رأي مرا مي‌خواهي پشت صخره نماز؛ زيرا در آن صورت تمام قدس پشت سر تو خواهد بود!!» عمر گفت: «در اين صورت من مانند يهودي‌ها خواهم بود».(1)

اين در حالي است كه كعب الاحبار نقل مي‌كند كه كعبه هر صبح هنگام، براي بيت المقدس سجده مي‌كند.(2)

ابن ابي الحديد نقل مي‌كند:

هنگامي كه عمر با كعب در امر خلافت مشورت نمود، اسامي افرادي را به عنوان كانديد خلافت طرح كرد، به اسم علي ( عليه السلام ) كه رسيد كعب به شدّت و قوّت با خلافت و امامت و بهره داشتن او در امر آن مخالفت ورزيد.(3)

ابونعيم اصفهاني نقل مي‌كند:

خليفه دوم در بسياري از موارد از كعب الاحبار درخواست مي‌كرد تا او را موعظه كند، بشارت دهد و معاني آيات قرآني را براي او تشريح نمايد. تعابيري نظير «حدّثن» حديث كن ما را، «خوّفن» بترسان ما را، «بشّرن» بشارت بده ما را، خطاب به كعب در كلمات عمر ديده مي‌شود.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج 1، ص 38.

2. درّ المنثور، ج 1، ص 136.

3. شرح ابن ابي الحديد، ج 12، ص 81.

4. حلية الاولياء، ج 5، ص 365.

روايات بسياري از كعب در توجيه عملكردها و تأييد انديشه‌هاي عمر و نيز درباره پيشگويي تورات در مورد برخي از صفات، خلقيّات و فضايل و حتي زمان كشته‌شدن او نقل شده است.

كعب الاحبار در ملاقاتي كه با عمر داشت به وي گفت:

سوگند به كسي كه جانم به دست او است ما نام تو را در كتاب تورات مي‌يابيم، كه تو بر دري از درهاي جهنم قرار گرفته، مردم را از وارد شدن به آن باز مي‌داري. امّا آن گاه كه از دنيا بروي تا روز قيامت همواره مردم به دوزخ وارد خواهند شد.(1)

تأثيرپذيري مسلمين از كعب الاحبار

ذهبي نقل مي‌كند: «مردم به طور مستمرّ از كعب الاحبار مطالبي را كه از كتب اسرائيلي نقل مي‌كرد، اخذ مي‌نمودند».(2)

كتّاني مي‌نويسد: «اخذ بسياري از بزرگان صحابه از كعب الاحبار معروف است».(3)

علماي اهل سنت اسامي كساني كه از علماي يهود و نصارا روايت نقل كرده‌اند را ذكر نموده‌اند؛ از قبيل: ابوبرده ابوموسي اشعري، ابوهريره، عمر بن خطّاب، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمرو بن عاص، عطاء بن يسار، عوف بن مالك، سعيد بن مسيّب، زرارة بن اوفي، روح بن نباغ، عطاء بن يزيد، شهر بن هوشب، عبدالله بن وهب،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 262 ؛ حلية الاولياء، ج 6، صص 13و23.

2. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 489 ؛ البداية و النهاية، ج 1، ص 18.

3. التراتيب الادارية، ج 2، ص 327.

عبدالله بن مغفّل، عبدالله بن حرث، انس، عبدالله بن حنظله، ابي درداء، مقاتل بن سليمان و...(1)

بشير بن سعد مي‌گويد:

از خدا بترسيد و از حديث پروا داشته باشيد. به خدا سوگند! ما هنگام مجالست با ابوهريره، مشاهده كرديم كه او از رسول خدا حديث مي‌گفت، و نيز از كعب روايت نقل مي‌كرد. سپس برمي‌خاست. من از برخي كه با ما بودند مي‌شنيدم كه حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به جاي حديث كعب و حديث كعب را به جاي حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار مي‌داد.(2)

شيخ محمود ابوريّه مي‌نويسد:

قوي‌ترين اين كاهنان از حيث حيله‌گري و مكر، كعب الاحبار و وهب بن منبه و عبدالله بن سلام بوده‌اند. هنگامي كه فهميدند حيله‌هاي آنان فاش شده، اسلام را به دروغ انتخاب نمودند. مسلمانان به آنها اعتماد نموده و گولشان را خوردند. در ابتدا درصدد تحريف دين اسلام برآمدند؛ به اين نحو كه در اصول دين اسلام خرافات و اوهام را وارد كردند تا سبب ضعف آن گردند. و هنگامي كه به جهت حفظ و تدوين قرآن از تحريف آن عاجز ماندند، درصدد برآمدند تا با ورود در حيطه نقل حديث، آنچه مي‌خواهند افترائاتي را به اسم حديث به پيامبر اسلام نسبت داده و آن را در بين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فجرالاسلام، صص 160و201 ؛ تهذيب التهذيب، ج 8، ص 439 ؛ الاسرائيليات و اثرها في كتب التفسير، صص 110و117و154و160و161و168.

2. البداية و النهاية، ج 1، ص 17.

مسلمانان منتشر سازند. موضوع منع تدوين حديث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آنان را بر اين نيّت سوء كمك نمود... و به واسطه آنان بود كه طايفه‌اي از قصه‌هاي تلمود و اسرائيليات در حديث اسلامي نفوذ پيدا كرد. و چيزي نگذشت كه اين روايات جزئي از اخبار ديني و تاريخي اسلام گرديد.(1)

احمد امين مصري مي‌نويسد:

برخي از صحابه با وهب بن منبه و كعب الاحبار و عبدالله بن سلام ارتباط پيدا كرده و تابعين نيز با ابن جريح ارتباط پيدا كردند. آنان كه معلوماتي از تورات و انجيل و شروح و حواشي آن داشتند به صحابه و تابعين منتقل كرده و آنان نيز در ضمن آيات قرآن آنها را بازگو كردند، و لذا از اين جهت اين امور منبعي از منابع قرار گرفت و احاديث فراوان يافت شد.(2)

در تاريخ آمده است كه صحابه هنگامي كه درباره قرائت يا تفسير آيات قرآني با يك ديگر اختلاف مي‌كردند به كعب الاحبار مراجعه مي‌كردند.(3)

اينها همه به دليل توجه عمر بن خطّاب به او و تعليماتش بوده

است. آنان به جاي رجوع به بزرگان صحابه و در رأس آنان، اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) اشخاصي يهودي الاصل و مكّار را مرجع خود مي‌دانستند!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اضواء علي السنة المحمّديّة، ص 145.

2. ضحي الاسلام، ج 2، ص 139.

3. درّ المنثور، ج 5، ص 347 ؛ حلية الاولياء، ج 5، ص 375.

كعب الاحبار كيست؟

ذهبي در شرح حال كعب الاحبار مي‌گويد:

او علامه دانشمند و كسي است كه در اصل يهودي بوده و سپس بعد از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اسلام آورده است. او در ايام عمر از يمن وارد مدينه شد و با اصحاب محمّد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مجالست نمود. و دائماً براي آنان از كتب اسرائيليه حديث مي‌گفت...

ابوهريره و معاويه و ابن عباس از او حديث نقل كرده‌اند. و اين

از قبيل روايت صحابي از تابعي است. و نيز از گروهي از تابعين؛ امثال عطاء بن يسار و ديگران به طور مرسل روايت نقل

كرده‌اند. از او روايتي در سنن ابي داوود و ترمذي و نسائي آمده است.(1)

محمّد رشيد رضا صاحب «تفسير المنار» نيز مي‌نويسد:

از ميان كساني كه اسرائيليات روايت مي‌كنند وهب بن منبه و كعب الاحبار، بدترين افراد و رياكارترين و نيرنگ‌بازترين آنان هستند، به طوري كه هيچ خرافه‌اي نيست كه در كتاب‌هاي تفسيري و تاريخي پيرامون آفرينش پيامبران الهي و اقوام آنان، فتنه‌ها، رستاخيز و عالم آخرت آمده باشد، مگر اينكه از اين دو نفر اثري در آن وجود دارد.

آري، در هر بياباني ردّ پايي از روباهي است و كسي نبايد از فريب برخي از صحابه و تابعين نسبت به اخبار اين دو و يا امثال آنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 489.

دچار دهشت و سرگرداني شود؛ زيرا هيچ يك از افراد بشر حتي پيامبران معصوم از تصديق شخص دروغگو ايمن نبوده‌اند.(1)

نقش كعب الاحبار در عصر عثمان

مسعودي نقل كرده كه ابوذر روزي در مجلس عثمان حاضر شد. عثمان به او گفت: «اگر كسي زكات مالش را بپردازد آيا در آن حقّي براي ديگري است؟» كعب گفت: «خير يا اميرالمؤمنين!» ابوذر مشت محكمي بر سينه كعب زد، آن گاه گفت: «دروغ گفتي اي فرزند يهودي». سپس اين آيه را تلاوت كرد:

(لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقامَ الصَّلاةَ وَآتَي الزَّكاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا) (بقره: 177)

نيكي، ]تنها [اين نيست كه ]به هنگام نماز،[ روي خود را به سوي مشرق و] يا[ مغرب كنيد؛ ]و تمام گفت‌و‌گوي شما، درباره قبله و تغيير آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازيد[؛ بلكه نيكي ]و نيكوكار[ كسي است كه به خدا، و روز رستاخيز، و فرشتگان، و كتاب ]آسماني[، و پيامبران، ايمان آورده؛ و مال ]خود[ را، با همه علاقه‌اي كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المنار، ج 27، ص 541.

و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مي‌كند؛ نماز را برپا مي‌دارد و زكات را مي‌پردازد؛ و] همچنين[ كساني كه به عهد خود ـ به هنگامي كه عهد بستند ـ وفا مي‌كنند.

عثمان گفت: «آيا اشكالي دارد كه مالي را از بيت المال برداريم و در امور خود مصرف كرده و از آن به شما نيز عطا كنيم؟» كعب گفت: «اشكالي ندارد». ابوذر با عصا بر سينه او زد و گفت: «اي يهودي! چه چيز به تو جرأت داده كه در دين ما سخن بگويي؟!...».(1)

مسعودي در جاي ديگر نقل مي‌كند كه در آن روز تركه وارث عبدالرحمان بن عوف زهري را از اموال نزد او آوردند، آن قدر زياد بود كه بين عثمان و آن شخص حائل شد. عثمان گفت: «من اميد خير در حقّ عبدالرحمان دارم؛ زيرا صدقه مي‌داد و مهمان‌نوازي مي‌كرد و در آخر نيز اين مقدار ارث را به جاي گذارد».

كعب الاحبار گفت: «راست گفتي اي اميرالمؤمنين! ابوذر عصا را كشيد و بر سر او زد و گفت:

اي فرزند يهودي! به كسي كه مرده و اين اموال را از خود به جاي گذارده مي‌گويي كه خداوند به او خير دنيا و آخرت داده است؟!... از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه مي‌فرمود: مرا خوشنود نمي‌سازد به اينكه بميرم در حالي كه يك قيراط براي خود به جاي گذارده‌ام.

عثمان گفت: رويت را از من برگردان.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مروج الذهب، ج 2، صص 239و240.

2. همان، ج 2، ص 340.

كعب الاحبار و قول به تجسيم

از جمله ادلّه‌اي كه دلالت بر ورود اعتقاد به تجسيم درباره خداوند متعال به جامعه اسلامي از يهوديت دارد، اين است كه ابن نعيم در كتابش از كعب الاحبار نقل كرده كه گفت:

همانا خداوند متعال به سوي زمين نظري افكند و فرمود: من برخي از اعضاي خود را بر تو مي‌گذارم. آن‌گاه كوه‌ها به سوي او بلند شده و صخره‌ها براي او خار شد، آن‌گاه قدم خود را بر آن گذاشت و فرمود: اين مقام من و محشر خلق من است...(1)

صنعاني در تفسيرش از كعب نقل كرده كه گفت: «خداوند با دستش جز سه چيز را خلق نكرده است: آدم و تورات را با دستش خلق كرد و بهشت را با دستش غرس نمود».(2)

شهرستاني مي‌گويد: «يهوديان بسياري كه اسلام اختيار نموده بودند، احاديث بسياري را در مسائل تجسيم و تشبيه وضع كردند؛ در حالي كه همه آنها برگرفته از تورات بود».(3)

كوثري از علماي اهل سنت مي‌نويسد:

عده‌اي از احبار يهود و راهبان نصارا و موبدهاي مجوس در عهد راشدين اظهار اسلام نمودند و بعد از آنان آنچه از خرافات بود در جامعه اسلامي منتشر كردند.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حلية الاولياء، ج 6، ص 20.

2. تفسير صنعاني، ج 2، ص 37.

3. ملل و نحل، ج 1، ص 117.

4. مقدمه تبيين المفتري، ص 30.

وهب بن منبه و تميم الداري

مسلمانان بعد از كعب الاحبار به افراد ديگري از اهل كتاب؛ همچون وهب بن منبه يهودي و تميم داري نصراني مبتلا و گرفتار شدند.

ذهبي مي‌گويد: «وهب بن منبه يماني در آخر خلافت عثمان متولّد شد و بسياري از كتاب‌هاي اسرائيليات را در جامعه منتشر كرد...».(1)

او همچنين مي‌گويد:

عالم اهل يمن، در سال 34 متولد شد، از علم اهل كتاب نزد او بسيار بود. او عنايت بليغ خود را در اين راه صرف نمود. و حديثش در صحيحين (بخاري و مسلم) به واسطه برادرش همّام است.(2)

تميم الداري نيز شخصيت سومي است كه موقعيت بسزايي در نشر تراث و فرهنگ اهل كتاب در مصادر اهل سنت داشته است. او كه شخصي نصراني بود، در مدينه سال نهم هجري اسلام آورد. عمر به او اجازه داد كه براي مردم ايستاده قصه بگويد.(3)

بخاري در صحيح خود از ابوهريره نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:

تمام فرزندان آدم را شيطان با دو انگشتش به پهلوي آنان هنگام ولادت خواهد زد به جز عيسي بن مريم، كه خواست چنين كند كه خدا او را در حجاب فرو برد.(4)

به احتمال زياد اين حديث توسط ابوهريره از افرادي؛ امثال تميم الداري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ميزان الاعتدال، ج 4، صص 352و353.

2. تذكرة الحفاظ، ج 1، صص 100و101.

3. كنز العمال، ج 1، ص 281، ح 29448.

4. صحيح بخاري، ج 4، ص 125.


| شناسه مطلب: 73652