بخش 4
سخنان سمهودی کمک خواستن از مرده معنای اصطلاحی دعا کمک خواستن از پیامبران استغاثه نابینا به قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) استغاثه به قبور 1. استغاثه به قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 2. استغاثه به رأس الحسین در قاهره 3. استغاثه فردی نابینا به بارگاه رأس الحسین 4. شفاعتجویی ابن حبان به قبر امام رضا ( علیه السلام ) آشنایی با ابن حبان 5 . تضرع ابن خُزَیْمه کنار قبر امام رضا ( علیه السلام ) آشنایی با ابن خزیمه نمونههایی از استغاثه به قبور دیدگاه امام قیروانی داستانهایی از استغاثه به قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 1. داستان منکدر 2. پذیرایی از میهمان 3. پذیرایی با یک قرص نان 4. پول بابرکت 5 . یک کاسه شیر 6 . خرمای گوارا 7. آرزوی آبگوشت 8 . آرزوی یک گرسنه
سازد، مگر به اذن و خواست خداوند. پس اگر خداوند بخواهد، نفع ميرساند و ضرر را دور ميكند و اگر نخواست، چنين نخواهد شد. بنابراين، منظور از توجه به كسي كه خداوند از او خشنود است و او را برگزيده و بر ديگران ترجيح داده، همان شفاعتخواهي او در برآورده كردن حاجت و نياز بنده است، و نيز به معناي درخواست از او براي سريعتر برآورده شدن نياز و حاجت وي به درگاه خداوند است.
بر اساس آموزههاي ديني، ما بايد كار چنين شخصي را درست بدانيم و بدون دليل، مال و جان و آبرويش را مباح ندانيم. پس اگر چنين كسي بگويد: اي محمد، از خدا بخواه حاجتم برآورده شود، در واقع منظورش، همان خداوند است و يا اگر بگويد: اي محمد، حاجتم را برآورده ساز، در واقع فعل را به مسبّب آن نسبت داده، مانند اينكه ميگوييم؛ بهار سبزه را روياند.
در قرآن كريم نيز آيات فراواني وجود دارد كه به ظاهر، فعل و كاري را به بنده نسبت داده است، مانند اين آيات:
1. (وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ) (توبه: 74)
آنان فقط از اين ايراد ميگيرند كه خداوند و رسولش، آنان را از فضل [و كرم] خود بينياز ساختند.
ميدانيم كه فقط خداوند، انسانها را بينياز ميكند، ولي در اين آيه شريفه، خدا، پيامبرش را در روزي دادن، شريك قرار داده1، در حاليكه وهابيها بر اين باورند كه اگر كسي بگويد: پيامبرا، مرا روزي ده، اين فرد مشرك و كافر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزي ابو حنيفه با امام صادق ( عليه السلام ) غذا ميخورد، وقتي كه امام صادق ( عليه السلام ) از غذا دست كشيد، فرمود: الحمدلله رب العالمين، پروردگارا اين غذا از تو و پيامبرت بود. ابو حنيفه گفت: يا اباعبدالله! آيا براي خدا شريك قرار ميدهي؟! امام صادق فرمود: دم فرو بند؛ خداوند در قرآن ميفرمايد: {وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللّ?هُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ} (توبه: 74) و نيز ميفرمايد: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّ?هُ وَرَسُولُهُ وَقالُوا حَسْبُنَا اللّ?هُ سَيُؤْتِينَا اللّ?هُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ) (توبه: 59). ابو حنيفه گفت: به خدا قسم، گويا تا به حال اين آيات را نخواندهام. (كنز الفوائد، ص 169؛ وسائل الشيعه، ج 24، ص 351؛ بحارالانوار، ج 47، ص 240).
2. (وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَاكْسُوهُمْ) (نساء: 5)
و از منافع آن، به آنها روزي دهيد و لباس بر آنان بپوشانيد.
3. (وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ) (توبه: 59)
و اگر به آنچه خدا و رسولش به آنان داده راضي ميشدند و ميگفتند خداوند براي ما كافي است و به زودي خدا و رسولش از فضل خود به ما ميبخشند.
4. خداوند در قرآن كريم، خلقت و شفاي كور مادرزاد و پيسي را به عيسي ( عليه السلام ) نسبت ميدهد. قرآن به حكايت از عيسي ( عليه السلام ) ميفرمايد:
{أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ} (آلعمران: 49)
من از گِل، چيزي به شكل پرنده ميسازم، سپس در آن ميدمم و به اذن خدا پرندهاي ميگردد.
دانشمندان وهابي معتقدند كه درخواست شفا براي بيمار، اداي قرض، و طلب روزي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و وليّ خدا، حتي به اذن و اجازة خداوند، كفر و شرك به شمار ميرود. پرسش ما از آنها اين است كه درباره اين آيه شريفه چه باوري دارند. آيا آنان اين عمل عيسي ( عليه السلام ) را نيز شرك ميپندارند؟!
سخنان سمهودي
سمهودي، دانشمند شافعي مذهب ميگويد:
گاهي توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ يعني درخواست كاري از آن حضرت. به اين معنا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با درخواست و شفاعت در درگاه خداوند، موجب ميشود كه خواستة آن فرد برآورده شود. در واقع توسل به آن حضرت، درخواست دعا از وي ميباشد، اگرچه انسان براي اين خواسته، از عبارتهاي مختلفي استفاده ميكند، مانند دعا، توسل و استغاثه. پس وقتي كه شخصي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميگويد: از تو
|
|
ميخواهم در بهشت همراه تو باشم، منظورش اين است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وي را شفاعت كند تا به بهشت برود.(1)
ما بر اين باوريم كه آمرزش گناهان، شفاي بيماران و همراهي با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در بهشت، فقط به دست خداوند قادر است. ما چنين نميانديشيم كه وقتي مسلماني، از پيامبري چيزي ميخواهد، منظورش اين باشد كه آن حضرت، استقلال در تأثير دارد
و خداوند، در اين ميان هيچ نقشي ندارد! در واقع استغاثه و كمكخواهي؛ يعني
همان طلب دعا و شفاعت، و عقل آن را منع نميكند. از اين گذشته، آيه و روايتي
هم در منع آن وجود ندارد. حتي خود وهابيها نيز درخواست دعا را از زنده جايز ميدانند.
ابن تيميه ميگويد:
از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت كردهاند كه هر كس پشت سر برادرش، براي وي دعا كند، خداوند فرشتهاي را عهدهدار دعاي او قرار ميدهد. پس هرگاه او براي برادرش دعا كند، آن فرشته ميگويد: براي تو نيز مانند آن باد.(2)
بنابراين هيچ اشكالي ندارد كه دعا درباره فرد غايب برآورده شود، و به همين دليل، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امر فرمودهاند كه بر آن حضرت درود فرستيم و از خداوند براي آن حضرت «وسيله» بطلبيم.
در حديثي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است:
هرگاه صداي اذانگو را شنيديد، هر آنچه كه او ميگويد، شما نيز بگوييد و بعد بر من درود فرستيد، زيرا هر كسي كه يك بار بر من درود فرستد، خدا ده بار بر وي درود ميفرستد. سپس از خداوند براي من، وسيله بطلبيد. وسيله، درجهاي در بهشت است كه فقط از آنِ يك بنده از بندگان خداوند ميباشد و اميدوارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وفاء الوفاء، ج 2، ص 421.
2. رسالة زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص 155.
كه آن بنده، من باشم. هركس از خداوند برايم وسيله را درخواست كند، روز قيامت شفاعتم نصيب او ميگردد.(1)
پس انسان ميتواند از شخصي بالاتر يا پايينتر از خود بخواهد تا برايش دعا كند. همانطور كه در حديث صحيحي آمده است: «پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از اويس قرني ياد كرد و به عمر فرمود: اگر ميتواني از او بخواه تا برايت استغفار كند».(2)
همچنين گفتهاند كه خشكسالي شد و مردم از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواستند، آن حضرت دعا كند تا باران ببارد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز دعا كرد و باران باريد.(3)
با اين توضيحات روشن شد كه استغاثه يعني همان درخواست دعا از كسي كه از او كمك و ياري ميطلبيم و اين درخواست هم، هيچ ايرادي ندارد، خواه ياريكننده پايينتر از ياريشونده باشد و يا با او برابر.
كمك خواستن از مرده
وهابيها معتقدند ما نميتوانيم از مرده بخواهيم تا برايمان دعا كند. آنها براي اثبات گفتة خويش به اين آيه شريفه استناد ميكنند: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)؛ «پس هيچ كس را با خدا مخوانيد». (جن: 18)
در پاسخ به اين اشكال ميگوييم:
1. دعا علاوه بر معناي لغوي، معناي اصطلاحي نيز دارد. دعا در لغت به اين معناست:4 (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً)؛ «صدا كردن پيامبر را در ميان خود مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد». (نور: 63)
2. به معناي درخواست از خداوند متعال و طلب حاجتهاي دنيا و آخرت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كشف الارتياب، ص 223.
2. همان.
3. مسند احمد، ج 3، صص 245، 261 و 381.
4. به معناي ندا و صدا زدن؛ خداوند ميفرمايد: {لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ} (نور: 63).
صورت مطلق و عام. اطلاق آن نيز به اين دليل است كه اين معنا، يكي از معاني لغوي به شمار ميرود، و يا اينكه دعا در عرف، به معناي درخواست از خداوند، حقيقت پيدا كرده و يا در اين معنا مشهور شده است. به همين دليل، به دعا در مفهوم دوم آن، عبادت ميگويند. اين آيه شريفه نيز به همين موضوع اشاره دارد:
(ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ) (غافر: 60)
مرا بخوانيد تا دعاي شما را اجابت كنم، به يقين كساني كه از عبادت من تكبّر ميورزند، به زودي با ذلت وارد دوزخ ميشوند.
بايد دانست كه مطلق دعا و درخواست از ديگري و نيز طلب حاجت از غير خداوند، عبادت به حساب نميآيد و ممنوع نيست. اگر كسي از شخصي بخواهد كه نزد او برود و يا كمك و ياريش كند يا چيزي به او بدهد و يا حاجتش را روا سازد، نه آن شخص را عبادت كرده و نه گناهي مرتكب شده است.
معناي اصطلاحي دعا
در اين باره ميتوان به سه مفهوم اشاره كرد:
1. دعاي خاص؛ يعني دعا و درخواست از غير خدا، همانند دعا و درخواست از خداوند باشد. به عبارت ديگر، دعاكننده در اين حالت، اعتقاد دارد، كسي را كه وي از او كمك خواسته، قادر، مختار و مستقلّ از خداوند است. يهوديان و مسيحيان در معابد خود، اينگونه دعا ميكنند.
2. دعايي كه خداوند آن را نهي فرموده است، مانند استمداد از بتها كه از سنگ و چوباند كه مشركان اينگونه دعا ميكردند.
3. برخي فرشتگان و جنيان را ميپرستند و از آنها استمداد ميجويند و ايشان را صدا ميكنند. اين افراد معتقدند كه آنها نيز در كنار خداوندگار، در عالم هستي به صورت مستقل تأثير دارند. قرآن در اين باره ميفرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ
|
|
أَمْثالُكُمْ)؛ «كساني را كه غير از خدا ميخوانيد [و پرستش ميكنيد]، بندگاني همچون خود شما هستند». (اعراف: 194)
و نيز ميفرمايد:
{وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ} (اعراف: 197)
و كساني را كه جز او ميخوانيد، نميتوانند ياريتان كنند و نه [حتي] خودشان را ياري دهند.
همچنين در آيهاي ديگر چنين آمده است: (فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً)؛ «پس هيچ كس را با خدا مخوانيد». (جن: 18)
نتيجة سخن اينكه، درخواست و مددجويي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نهي نشده است، زيرا درخواست از آن حضرت، به هيچ يك از معاني پيشگفته نيست، بلكه درخواست از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ يعني آن حضرت از خداوند براي ما چيزي بخواهد و يا براي كسي شفاعت كند، در اين صورت، اگر خداوند خواست كه آن را ميپذيرد و اگر نخواست نميپذيرد. پس اين نوع دعا نهي نشده، زيرا اعتقاد به استقلال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن به چشم نميخورد، بلكه دعا و درخواستي از آن حضرت ممنوع است كه انسان معتقد باشد، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به صورت مستقل در عالم هستي تأثيرگذار است.
كمك خواستن از پيامبران
وهابيها معتقدند: از آنجايي كه پيامبران و صالحان مردهاند، توسل به آنها درست نيست. به عبارت ديگر، وقتي مرده نميشنود، چه سودي دارد كه بگوييم: يا رسول الله! به فريادم برس و يا بگوييم: من به وسيله تو به خدا روي آوردهام تا حاجتم را برآورده كند.
پاسخ اين مسئله را در موضوع شفاعت، به صورت كامل بررسي كرديم. در آنجا گفتيم كه پيامبران پس از مرگ نيز حيات دارند. در اينجا نيز خيلي كوتاه بيان ميكنيم كه از نظر شرع مقدس اسلام و عقل منعي وجود ندارد كه پيامبر يا ولي خدا پس از مرگ و
|
|
در قبر خود، سخن كسي را كه به وي توسل جسته، بشنود، زيرا پيامبر زنده است و خداوند پس از مرگ به وي حيات بخشيده است. در همين زمينه، «انس» حديثي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل كرده كه آن حضرت ميفرمايد: «پيامبران در قبرهايشان زندهاند و نماز ميگزارند».(1)
همچنين در روايت ديگري آمده است: «هر مسلماني كه از كنار قبر برادر مؤمنش عبور كند كه او را در دنيا ميشناخته و بر او سلام كند، وي نيز او را ميشناسد و جواب سلامش را ميدهد».(2)
بيهقي در اين باره ميگويد:
«سعيد بن مسيب» به نقل از «ابو هريره» حديثي نقل ميكند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در معراج در بيتالمقدس با ديگر پيامبران ملاقات كرد و به هنگام نماز، آنان به آن حضرت اقتدا كردند. سپس همگي در بيتالمقدس جمع شدند.
و در روايتي صحيح از ابوذر و «مالك بن صعصعه» در داستان معراج آمده است كه آن حضرت با ديگر پيامبران در آسمانها ملاقات كرد. همچنين آن حضرت، موسي ( عليه السلام ) را در قبرش ديد كه ايستاده و نماز ميخواند. سپس موسي ( عليه السلام ) و جمعي از پيامبران به آسمانها عروج كردند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آنجا با ايشان ملاقات كرد. آنگاه همگي در بيتالمقدس گرد هم آمدند. هنگام نماز، ايشان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، اقتدا كردند.
بيهقي در ادامه ميافزايد:
نماز پيامبران در آن مقام، در زمانها و مكانهاي مختلف است كه عقل، آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بيهقي اين روايت را صحيح ميداند. ابن حجر نيز در فتح الباري آن را ثابت ميداند، زيرا ملاك وي آن است كه احاديث موجود در فتح الباري، شرح صحيح بخاري است و آنچه آورده، صحيح و درست است. ر.ك: المقالات السنية، ص 114.
2. "مناوي" اين روايت را به نقل از "ابن عساكر" در شرح الجامع الصغير آورده است. "حافظ عراقي" ميگويد: ابن عبدالبر اين روايت را در "التمهيد" و نيز در "الاستذكار" به سند صحيح از ابن عباس نقل كرده است و "عبدالحق" نيز آن را صحيح ميداند. ر.ك: المقالات السنية، ص 114.
انكار نميكند و روايات نيز آن را ثابت ميكند. پس تمام اينها دلالت ميكند كه پيامبران حيات دارند.(1)
بنابراين روشن شد كه پيامبران زندهاند و اگر كسي به ايشان سلام كند، ميشنوند. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در همين رابطه ميفرمايد: «كسي كه بر سر قبرم، بر من درود فرستد، ميشنوم». پس درود و سلامي كه بر پيامبران ميفرستيم، به ايشان عرضه ميشود. از همين روي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «روزهاي جمعه، بر من زياد درود بفرستيد، زيرا درود شما بر من عرضه ميگردد».
از سوي ديگر، درخواست كمك وطلب استغفار از زنده هيچ مانعي ندارد2؛ همانطور كه قرآن كريم به نقل از فرزندان يعقوب حكايت ميكند: (يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا)؛ «اي پدر، از خدا براي گناهان ما آمرزش بخواه». (يوسف: 97)
و نيز ميفرمايد: (اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصِيراً)؛ «اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيفكنيد تا بينا شود». (يوسف: 93)
«قسطلاني»، فقيه اهل سنت، ميگويد:
شايسته است زائر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بسيار دعا و تضرع كند و به آن حضرت استغاثه، شفاعت و توسل جويد. سزاوار است كه وقتي از كسي شفاعت ميجويند، خداوند متعال، شفاعت وي را در حقّ بندگانش بپذيرد... كمكخواهي، توسل، شفاعتجويي و توجه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چه قبل و چه بعد از خلقت آن حضرت، و چه در زندگاني دنيا و چه پس از مرگ ايشان و در حيات برزخ، و چه پس از برانگيخته شدن آن جناب در قيامت واقع ميشود و اشكالي هم ندارد.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: المقالات السنية في كشف ضلالات ابن تيميه، ص 114.
2. از "عبادة بن صامت" نقل شده كه ابوبكر گفت: با هم به پا خيزيم تا از شرّ اين منافق، از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استمداد بجوييم. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: براي من قيام نميكنند، قيام فقط براي خداوند است. مسند احمد، ج 5، ص 317.
3. المواهب اللدنية، ج 3، ص 417. اين موضوع در كتاب تحقيق النصرة و مصباح الظلام با توضيح بيشتر آمده است.
استغاثه نابينا به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
داستان «عثمان بن حنيف» آشكارا نشان ميدهد كه استغاثه به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امري رايج ميان مسلمانان به ويژه صحابه بوده است. «طبراني» داستان را اينگونه حكايت ميكند كه مردي براي برآورده شدن نيازش نزد عثمان، خليفه سوم ميرفت، ولي خليفه به وي توجهي نميكرد تا اينكه آن شخص يك روز با عثمان بن حنيف برخورد كرد و مشكل خود را با او در ميان گذاشت.
عثمان به او گفت: وضو بگير و به مسجد برو و در آنجا دو ركعت نماز بخوان و بعد بگو: بار خدايا، به حقّ پيامبر رحمت، پيامبرمان محمد، به درگاه تو روي آوردهام. اي محمد! من به واسطة تو به درگاه خداوند روي آوردهام تا حاجتم برآورده گردد.
عثمان افزود، پس از اين، حاجت خويش را بيان كن و بيا تا با تو بيايم. آن مرد رفت و به آنچه عثمان گفته بود عمل كرد و سپس به محلّ اقامت خليفه رفت. در اين حال، دربان دستش را گرفت و او را نزد خليفه برد. عثمان او را روي مسندي نشاند و خود نيز كنارش نشست و پرسيد: حاجت تو چيست؟ او نيز نيازش را بيان كرد و خليفه هم حاجت او را برآورده كرد و گفت: درخواست تو را تا اين لحظه فراموش كرده بودم و بعد افزود، اگر درخواست ديگري هم داري بگو.
آن مرد از نزد خليفه رفت و با عثمان بن حنيف برخورد كرد. به او گفت: خداوند به تو پاداش نيك دهد؛ خليفه به مشكل من توجه نميكرد تا اينكه تو با او صحبت كردي! عثمان پاسخ داد: به خدا سوگند كه من با او حرفي نزدهام، ولي شاهد ماجرايي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودم.
روزي ديدم كه نابينايي به محضر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد و شكوه كرد كه بينايياش را از دست داده است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «صبر پيشه كن». آن مرد به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كرد: راهنما ندارم و همين برايم بسيار دشوار است. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمود: «وضو بگير
|
|
و
دو ركعت نماز بخوان، سپس اينگونه دعا كن». عثمان بن حنيف ميافزايد: هنوز در محضر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوديم كه آن مرد بازگشت، و هيچ اثري از بيماري در او وجود نداشت.(1)
يكي از نويسندگان سلفي مينويسد: «من اين حديث را قبول دارم، ولي شك دارم كه به استناد اين حديث بتوان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) توسل جست». آري او از انديشههاي «الباني» نويسنده كتاب «التوسل» و نيز از انديشهها و پندارهاي وهابيت متأثر است كه معتقدند، توسل به مرده حرام و شرك است.
اگرچه دانشمندي همچون طبراني، صحّت اين روايت را تأييد كرده و دستوردهنده به آن شخص، صحابي بزرگواري چون عثمان بن حنيف است كه علي ( عليه السلام ) و عمر به او اعتماد داشتند و حتي ترمذي، نسايي و ابن ماجه اين روايت را نقل كردهاند، ولي اين نويسندة سلفي، در برابر اينگونه روايات تاب تحمّل نداشته، از پذيرش آنها سر باز ميزند.
وهابيها مدعياند سلفي هستند؛ يعني به سنت پيشينيان عمل ميكنند، ولي آنها با وجود چنين ادعاي بزرگي، به سيرة پيشينيان، مانند همين داستان عثمان بن حنيف پايبند نيستند. به راستي كه انسان با ديدن تفاوت ميان گفتار و عملشان، واقعاً شگفتزده و انگشت به دهان ميماند.
از سوي ديگر، عاقلانه نيست كه انسان، نخست براي خود، عقيدهاي بسازد و بعد به دنبال رواياتي براي تأييد عقيده خود باشد، بلكه عقل ميگويد كه انسان بايد از لابهلاي آيات و روايات، مسائل ديني خود مانند توسل را به دست آورد.
استغاثه به قبور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. معجم الطبراني، ج 9، ص 30، ح 8311؛ المعجم الصغير، ج 1، ص 183.
سيره مسلمانان از گذشته تاكنون، كمكخواهي و استغاثه به قبور پيامبران و صالحان است. علما نيز آن را جايز ميدانند كه به چند نمونه از آن اشاره ميشود:
1. استغاثه به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
برخي به نقل از «دارمي» روايت ميكنند:
در مدينه، سخت خشكسالي شد. مردم نزد عايشه زبان به شكوه گشودند. او گفت: نزد قبر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برويد و سقف مرقد را سوراخ كنيد تا ميان قبر و آسمان، سقفي نباشد. مردم به دستور عايشه عمل كردند. آن چنان باران باريد تا علفزار روييد و شتران چاق شدند. دنبه گوسفندان از شدت چربي و چاقي، فتق شد و سر باز كرد. به همين دليل، آن سال را سال فتق گفتند.(1)
همچنين از «مالك الدار»، خزانهدار عمر نقل ميكنند:
زمان خلافت عمر خشكسالي شد. مردي كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفت و گفت: پيامبرا، امت تو هلاك شدند. از خدا برايمان باران بطلب. در خواب به آن مرد گفتند: نزد عمر برو [و بگو باران ميآيد]. سيف در كتاب «الفتوح» مينويسد: «بلال بن حارث مزني» يكي از اصحاب پيامبر، آن خواب را ديده بود.(2)
2. استغاثه به رأس الحسين در قاهره
«حمزاوي عدوي» (متوفاي 1303ه .ق) پس از سخناني طولاني درباره محل دفن سر مبارك امام حسين ( عليه السلام ) ميگويد:
سزاوار است كه انسان اين بارگاه عظيم را فراوان زيارت كند و آدمي به واسطة آن به خداوند توسل جويد و هر آنچه را كه در دوران حياتش از اين امام ميخواستند، از او بخواهد، زيرا آن حضرت، گره از مشكلات ميگشايد؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن الدارمي، ج 1، ص 56؛ سبل الهدي والرشاد، ج 12، ص 347؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1374 و كشف الارتياب، ص 313.
2. فتح الباري، ج 2، ص 577؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1372.
زيارتش ناگواريها را از انسان مصيبتزده ميزدايد؛ با نورانيت او و توسل به آن جناب، هر دل غبار گرفتهاي، نوراني ميشود.
وي در ادامه ميافزايد:
براي استادم، «محمد شلبي» معروف به «ابن ست»، عارف و شارح كتاب «العزيه» حادثهاي رخ داد. همه كتابهاي استادم را از خانهاش دزديدند و او پريشانحال شد. به بارگاه رأس الحسين رفت و با خواندن ابياتي از آن امام كمك خواست. پس از زيارت و درنگي كوتاه در آنجا به منزلش بازگشت. وقتي به خانه رسيد، همه كتابهايش بدون هيچ كم و كاستي سر جاي خود بودند.(1)
3. استغاثه فردي نابينا به بارگاه رأس الحسين
«شبراوي» شافعي مذهب (متوفاي 1172ه .ق) فصلي از كتاب «الاتحاف بحبّ الأشراف» را به بارگاه شريف رأس الحسين اختصاص داده است. نويسنده در اين فصل، به بيان اهميت زيارت و برخي از كرامتهاي آن حضرت ميپردازد. او يك نمونه از كرامتهاي امام حسين ( عليه السلام ) را اينگونه آورده:
مردي به نام «شمسالدين قعويني» بود كه در نزديكي بارگاه رأس الحسين ( عليه السلام ) سكونت داشت. چشمان وي بيمار شد و بينايياش را از دست داد. هر روز كه در آن مكان مقدس، نماز صبح را ميخواند، جلوي در ضريح ميايستاد و ميگفت: سرورم! من همسايهات هستم و بيناييام را از دست دادهام، به وسيله تو از خدا ميخواهم بيناييام را بازگرداند، حتي اگر شده يك چشمم را به من برگرداند.
شمسالدين شبي در خواب ديد كه جماعتي به آن بارگاه مقدس آمدهاند، پرسيد: آنان كيستند؟ به او گفتند: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اصحابش براي زيارت امام حسين ( عليه السلام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مشارق الأنوار، حمزاوي، ج 1، ص 197؛ الغدير، ج 5، ص 191.
آمدهاند. با جماعت داخل شد و همان حاجت خود را كه در بيداري از امام ميطلبيد، در خواب از امام درخواست كرد. امام حسين ( عليه السلام ) به جدّ بزرگوارش نگاه كرد و از آن مرد نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شفاعت طلبيد. آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به علي ( عليه السلام ) فرمود: يا علي! چشمش را سرمه بكش.
علي ( عليه السلام ) به اطاعت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، سرمهداني بيرون آورد و به آن مرد فرمود: جلو بيا تا چشمت را سرمه بكشم. آن مرد جلو رفت. علي ( عليه السلام ) ميله سرمهدان را به سرمه آغشته كرد و به چشم راست او كشيد. شمسالدين حرارت سوزناكي احساس كرد و فرياد بلندي كشيد و ناگهان از خواب پريد. هنوز گرمي سرمه را در چشمش احساس ميكرد. چشم راستش بينا شده بود و تا آخر عمر ميتوانست با همان چشم ببيند.(1)
4. شفاعتجويي ابن حبان به قبر امام رضا ( عليه السلام )
«ابن حبان» ميگويد:
امام رضا ( عليه السلام ) در طوس به واسطه شربتي كه مأمون به او نوشاند، در همان دم به شهادت رسيد. قبر آن حضرت، بيرون از نوقان مشهور، در محلي به نام «سناباد» قرار دارد كه زيارتگاه است و من بارها به زيارت آن حضرت رفتهام. زماني كه در طوس بودم، هرگاه مشكلي برايم پيش ميآمد به زيارت قبر امام رضا ـ درود خدا بر جدش و بر او باد ـ ميرفتم و از خداوند ميخواستم تا مشكلم حل شود. خداوند حاجتم را برآورده ميساخت و گره از مشكلم ميگشود. من بارها اين را تجربه كردهام. از خداوند ميخواهيم ما را با محبت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و خاندانش بميراند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الاتحاف بحب الاشراف، صص 75ـ110؛ الغدير، ج 5، ص 187.
2. كتاب الثقات، ج 6، ص 402؛ الانساب، سمعاني، ج 1، ص 517.
آشنايي با ابن حبان
درباره ابن حبان گفتهاند كه در حدود سال 270ه .ق به دنيا آمد. ابن حبان امام، علامه، حافظ، عالم به تجويد و بزرگ خراسان بود. او كتابهاي مشهوري دارد. زماني كرسي قضاوت سمرقند را در دست داشت. وي از فقهاي دين بود و از حافظان آثار ديني به جا مانده از پيشينيان بود. مردم سمرقند از علم او سود ميجستند. ابن حبان مسند صحيحي را گرد آورد به نام: «كتاب الانواع والتقاسيم»، «كتاب التاريخ» و «كتاب الضعفاء».
«ابوبكر خطيب»، او را ثقه دانسته و دربارهاش ميگويد: «وي مردي ثقه، زيرك، فهيم و دانا بود». حاكم نيشابوري نيز با اين گفتار او را ستوده است: «ابن حبان ظرفي از ظروف فقاهت، لغت، حديث و وعظ بود و در ميان بزرگان، دانا و سرشناس به شمار ميرفت و نزد ما در نيشابور اقامت داشت».(1)
آيا ابن تيميه و پيروانش، ميتوانند چنين شخصيتي را به علت اينكه پيوسته به زيارت امام رضا ( عليه السلام ) ميرفت و از او كمك ميطلبيد، به شرك، كفر و ناداني متهم
كنند؟!
5 . تضرع ابن خُزَيْمه كنار قبر امام رضا ( عليه السلام )
«محمد بن مؤمل» ( 2 ) نقل كرده كه با «ابوبكر بن خزيمه»، پيشواي اهل حديث و دوست وي، «ابن علي ثقفي» همراه جمعي از بزرگان براي زيارت قبر امام رضا ( عليه السلام ) به طوس رفتيم. محمد بن مؤمل ميافزايد: «ابن خزيمه چنان بقعه مبارك امام رضا ( عليه السلام ) را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 92؛ ر.ك: ميزان الاعتدال، ج 3، ص 506؛ النجوم الزاهرة، ج 3، ص 342؛ طبقات السبكي، ج 3، ص 131؛ الانساب، ج 2، ص 209، الوافي بالوفيات، ج 2، ص 317.
2. وي ابوبكر الماسرجسي (متوفاي سال 350ه .ق) است. او امام و رئيس نيشابور و مردي سخنور بود و بياني فصيح و گويا داشت. خانهاي براي محدثان و راويان حديث ساخته بود و معيشت آنها را فراهم ميكرد. سلمي، حاكم و سعيد بن محمد بن محمد بن عبدان از او روايت نقل كردهاند. سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 23.
تعظيم و احترام ميكرد و آنچنان در كنار قبر امام تضرّع و گريه و زاري سر داده بود كه ما شگفتزده شديم».(1)
آشنايي با ابن خزيمه
ذهبي درباره وي ميگويد:
ابن خزيمه در سال 223ه .ق به دنيا آمد. وي شيخ الاسلام، امام امامان، حافظ، حجت دين، فقيه و داراي تأليفات است. در جواني در فقه و حديث تبحر پيدا كرد، و از نظر وسعت دانش و مهارت ضربالمثل گرديد. بخاري و مسلم از او روايت نقل كردهاند2، البته نه در صحيح بخاري و صحيح مسلم.
همچنين درباره او گفتهاند: «خداوند به بركت مقام ابوبكر بن خزيمه، بلا را از اين شهر دور ميكند». دار قطني نيز درباره وي ميگويد: «او امامي دقيق و بينظير بود». همچنين درباره او گفتهاند:
وي مردي است كه سنت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را زنده كرد. او با تيزبيني و نكتهسنجي، نكتهها را از احاديث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيرون ميكشيد. وي امامي نقّاد بود و راويان حديث را به خوبي ميشناخت و به دليل دين و دانش و پيروي از سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، در دل و قلب مردم جاي داشت.(3)
«ابن ابيحاتم» نيز درباره ابن خزيمه ميگويد: «وي امامي است كه به او اقتدا ميكنند».
با اين اوصاف، آيا ابن تيميه جرأت دارد، ابن خزيمه را به دليل استغاثه و تضرّع او در كنار قبر امام رضا ( عليه السلام ) ، مشرك و كافر بپندارد؟! آيا او ميتواند نسبت به ابن خزيمه و امثال او، نگاهي منفي داشته باشد؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.
2. سير اعلام النبلاء، ج 14، ص 365.
3. سير اعلام النبلاء، ج 14، صص 374ـ377.
نمونههايي از استغاثه به قبور
1. قبر «ابو ايوب انصاري» (متوفاي سال 52ه .ق در روم)؛ «حاكم» درباره قبر او ميگويد: «مردم براي زيارت بر سر قبرش ميروند و به هنگام خشكسالي در كنار قبرش باران ميطلبيدند».(1)
2. قبر امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) ، «ابوعلي خلاّل» از بزرگان و مشايخ حنبلي ميگفت:
هرگاه مشكلي برايم پيش ميآمد، آهنگ قبر موسي بن جعفر ميكردم و به آن جناب، توسل ميجستم. خداوند نيز آنچه را كه دوست ميداشتم، برايم مهيا ميساخت.(2)
3. قبر ابوحنيفه؛ روزگاري كه امام شافعي در بغداد به سر ميبرد، به ابو حنيفه توسل ميجست؛ براي زيارت او، نزد ضريحش ميآمد و بر او سلام ميداد. امام شافعي براي برآورده شدن حاجاتش به وسيله ابو حنيفه به خداوند متوسل ميشد.
همچنين ميگويند:
امام احمد بن حنبل به امام شافعي توسل ميجست به طوري كه پسرش به شگفت آمد. امام احمد به پسرش گفت: «شافعي مانند خورشيد براي مردم، و مثل سلامتي، براي بدن است». وقتي كه امام شافعي ديد كه مردم مغرب، به امام مالك متوسّل ميشوند، كارشان را ناپسند ندانست، بلكه خود شافعي هم ميگويد: من به ابو حنيفه تبرك ميجويم و هر روز بر سر قبرش ميروم. هرگاه مشكلي برايم پيش آيد، دو ركعت نماز ميخوانم و بر سر قبر او ميروم و در كنار قبرش حاجتم را از خدا ميخواهم.(3)
4. قبر احمد بن حنبل؛ ابن جوزي در كتاب «مناقب احمد» از «عبدالله بن موسي»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، حاكم نيشابوري، ج 7، ص 518؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 470.
2. تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
3. خلاصة الكلام، زيني دحلان، ص 252؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 123؛ مناقب ابو حنيفه (خوارزمي)، ج 2، ص 199؛ ر.ك: الغدير، ج 5، ص 194.
حكايت ميكند:
من و پدرم، در شبي تاريك براي زيارت احمد، راهي قبر او شديم. در ميان راه، هوا خيلي تاريك شد. پدرم گفت: فرزندم، بيا به وسيله اين بنده صالح، به خدا توسل جوييم تا راه برايمان روشن گردد. سي سال است كه هر وقت به او توسل ميجويم، حاجتم برآورده ميشود. آنگاه پدرم دعا كرد و من آمين ميگفتم. پس از آن، آسمان، مانند شبي مهتابي روشن گشت تا بر سر قبر او رسيديم.(1)
5. قبر «ابن فورك اصفهاني» (متوفاي 406ه .ق)؛ وي در «حيره» از توابع «نيشابور» دفن گرديد. مرقدش آشكار، و زيارتگاه است. مردم از او طلب باران ميكنند و كنار قبرش، دعا مستجاب ميشود.(2)
«ابن فورك، محمد بن حسن»، شيخ و استاد متكلمان و اشعري مسلك بود. ذهبي و «ابن حزم» مواردي را به وي نسبت دادهاند كه از هيچ مسلماني سر نميزند، و اگر مسلماني مرتكب چنين مواردي شود، تا مرز ارتداد پيش رفته است.(3)
6 . قبر شيخ «احمد بن عُلْوان» (متوفاي 750ه .ق)؛ «يافعي» درباره وي ميگويد:
از جمله كرامتهاي او اين بود كه فرزندان فقهايي كه او را قبول نداشتند و انكارش ميكردند، به هنگام سختيها به قبر او متوسل ميشدند و هنگام خطر، از ترس سلطان به قبر وي پناه ميبردند.(4)
طلب باران از قبر بخاري؛ يكي از رخدادهاي زيبايي كه علما بيان داشتهاند اين است كه مردم سمرقند در سال 464ه .ق؛ يعني حدود سيصد سال پيش از تولد ابن تيميه، از قبر بخاري باران ميطلبيدند و به آن استغاثه ميجستند.
سبكي در اين باره ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مناقب احمد، ص 297.
2. وفيات الاعيان، ج 4، ص 272؛ سير اعلام النبلاء، ج 17، ص 215.
3. ر.ك: سير اعلام النبلاء، ج 17، ص 215؛ طبقات الشافعية، ج 4، ص 130.
4. مرآة الجنان، ج 4، ص 357.
چند سالي در سمرقند خشكسالي و قحطي شد. مردم بارها براي باريدن باران دست به دعا برداشتند، ولي از باران خبري نبود. مردي صالح، معروف به «صلاح» نزد قاضي سمرقند رفت و گفت: من نظر و پيشنهادي دارم. قاضي پرسيد: چه پيشنهادي؟ گفت: تو و مردم بر سر قبر محمد بن اسماعيل بخاري برويد و در آنجا براي بارش باران دست به دعا برداريم، به اميد آنكه خداوند، برايمان باران فرو فرستد. قاضي نظر او را پسنديد و همراه با مردم بر سر قبر بخاري رفتند. مردم در آنجا گريه سر دادند و از صاحب قبر شفاعت طلبيدند. خداوند متعال نيز باران فراواني نازل كرده و آنقدر باران باريد كه مردم حدود هفت روز در روستايي به نام «خرتنك» ( 1 ) در يك فرسخي سمرقند ماندند و نميتوانستند به سمرقند بازگردند.(2)
شايد ابن تيميه، از اين استغاثه و شفاعتجويي به قبر بخاري خبر ندارد وگرنه آنها را مشرك و كافر ميپنداشت. شايد هم اين واقعه برايش ثابت نشده بود.
ديدگاه امام قيرواني
امام «قيرواني» مالكي مذهب (متوفاي سال 737ه .ق) ديدگاه خود را درباره توسل به قبور در فصلي به نام «زيارة القبور» اينگونه بيان ميكند:
احترام به پيامبران و رسولان ـ كه درود خداوند بر ايشان باد ـ اين است كه زائر بر سر قبرشان برود و از همان راه دور، قصد زيارت كند. وقتي زائر بر سر قبر ايشان ميرسد، حالت حقارت، دلشكستگي، بينوايي، پريشاني و خضوع به خود بگيرد و با حضور قلب و انديشه، به محضرشان شرفياب شود و با چشم جان ـ نه با چشم سر ـ به ايشان بنگرد، زيرا اين بزرگواران نه ميپوسند و نه تغيير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. معجم البلدان، ج 4، ص 357.
2. طبقات الشافعيه، ج 2، ص 234؛ سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 469.
ميكنند.
سپس زائر، خداوند را به آنچه شايسته است ثنا گويد و بعد نماز بخواند. پس از نماز، براي برآورده شدن آرزوها و آمرزش گناهانش به وسيله ايشان به خداوند توسل و استغاثه جويد و حاجت و نيازهاي خود را از ايشان بخواهد، و يقين و گمان نيك داشته باشد كه دعايش به بركت ايشان اجابت ميشود، زيرا آنها درهاي گشوده خداوند هستند، و سنت الهي اينگونه است كه حاجت و نيازهاي بندگان را به دست و سبب ايشان برآورده ميكند.
اگر كسي نميتواند به زيارت قبر ايشان برود، از همان مكان خويش به ايشان سلام كند و نيازها، آمرزش گناهان و پوشاندن عيوب خود را بيان دارد، زيرا ايشان بزرگواراني هستند كه اگر كسي از ايشان چيزي بخواهد يا به آنان توسل جويد و يا به ايشان پناه برد، دست رد بر سينهاش نميزنند.
امام قيرواني درباره زيارت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سرور جهانيان نيز ميگويد:
هر آنچه كه درباره زيارت ديگر پيامبران بيان شد، مانند دلشكستگي، بينوايي و خضوع و خشوع، در زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر آنها بيفزايد، زيرا آن حضرت شفاعتكنندهاي است كه شفاعتش پذيرفته ميشود. كسي كه آهنگ آن حضرت ميكند، نزد قبرش آيد، و از او كمك بخواهد و به او استغاثه كند، هرگز نااميد برنميگردد. پس توسل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) موجب ميگردد سنگيني گناهان و خطاها از بين برود.(1)
همه اين دلايل و شواهد تاريخي كه برشمرديم، دلالت دارند كه دعا در كنار قبر مرده، و توسل و استغاثه از ميّت، ميان مسلمانان رواج و گسترش داشته است. همانطور كه بيان شد بزرگ حنبليها هر مشكلي كه داشت به امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) توسل ميجست. امام شافعي نيز براي برآورده شدن حاجتش به ابوحنيفه متوسل ميشد. امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المدخل في فصل زيارة القبور، ج 1، ص 257؛ الغدير، ج 5، ص 111.
احمد بن حنبل هم براي حل مشكلاتش به امام شافعي متوسل ميشد. ابن خزيمه و ابن حبّان نيز براي برآورده شدن حاجاتشان به قبر امام رضا ( عليه السلام ) توسل ميجستند. همينطور سمرقنديها كنار قبر بخاري، باران ميطلبيدند. عايشه نيز به مسلمانان دستور داد تا براي باران به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استغاثه كنند.
به هر حال شخصيتهاي بزرگي از صحابه، فقها و دانشمندان بزرگ اهل سنت، به قبور پيامبران، صحابه، اولياي الهي و افراد صالح توسل ميجستند. اكنون بايد گفت كه آيا ابن تيميه جرأت دارد همه آنها را مشرك و كافر بنامد؟!
شيخ «سلامة عزامي» نيز ميگويد:
اين مرد ـ ابن تيميه ـ حتي به ساحت مقدس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز جسارت كرده، ميگويد: سفر به قصد زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گناه محسوب ميشود و استغاثه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از وفات آن حضرت شرك به شمار ميرود.
البته ابن تيميه در جايي، اين عمل را شرك اصغر، و در جاي ديگر، آن را شرك اكبر توصيف ميكند. در صورتي كه همگان ميدانيم، وقتي مسلماني به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استغاثه ميجويد، ايمان دارد كه تنها آفريدگار و مؤثر واقعي در عالم، خداوند است و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فقط واسطه برآورده شدن نيازهاست؛ زيرا خداوند، وي را منبع همه خيرها قرار داده، و به همين دليل شفاعتش پذيرفته ميشود و دعايش مستجاب ميگردد. آري، اين، عقيدة واقعي همه مسلمانان است.(1)
داستانهايي از استغاثه به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
سمهودي در پايان كتابش، بخشي را به كساني اختصاص داده كه در كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وي استغاثه كرده يا از او حاجتي خواستهاند و به آرزوي خود نيز رسيدهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فرقان القرآن، ص 133؛ الغدير، ج 5، ص 155.
وي اين داستانها را از كتاب «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الانام» ( 1 )
نوشته امام و حافظ، «سليمان بن موسي بن سالم بلنسي» ( 2 ) (متوفاي 634ه .ق) نقل ميكند.(3)
1. داستان منكدر
«محمد بن منكدر» ميگويد:
مردي ميخواست براي جهاد، در جنگ شركت كند، بنابراين هشتاد دينار نزد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. موضوع اين كتاب، شفاعت و استغاثه به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. به نظر ميرسد، اين كتاب از چشم حاشيهنويس كتاب "سير اعلام النبلاء" به دور مانده، زيرا شيوه وي اينگونه است كه هر چيزي را با پندارها و باورهاي وهابيت سازگاري ندارد، رد ميكند؛ همانطور كه در حاشيه بر كتابهاي "ترجمة الكرخي"، "سيدة نفيسه" و "ابو عوانه" نيز همينگونه عمل كرده است.
شايد هم وي از محتواي كتاب اطلاع نداشته است، زيرا اگر از مضمون كتاب اطلاع داشت، كتاب و نويسنده آن از حملات اين حاشيهنويس زاهد پرهيزگار در امان نميماند. خدا را شاكريم كه او از كتاب اطلاعي نداشت. به همين دليل وي از مؤلف كتاب و اقدامات جهادگرانه او كه به شهادتش منجر شد، تعريف و تمجيد ميكند و درباره او ميگويد: "علما به ويژه محدثان اينگونهاند. او از نخستين پيشگامان دفاع از كيان و سرزمينهاي اسلامي به شمار ميرود". (سير اعلام النبلاء، ج 23، ص 134).
2. سمهودي، نويسنده اين كتاب را محمد بن موسي بن نعمان بلنسي معرفي كرده است. به نظر ميرسد، دو كتاب با همين نام نوشته شده و دو نويسنده نيز وجود داشته باشد. چلبي معتقد است كه اين كتاب، نوشته سليمان بن موسي بن سالم بلنسي ميباشد و كتاب ديگر را با همين نام، "محمد بن موسي تلمساني" نوشته است.
3. "ابن عماد" ميگويد: "ابو ربيع كلاعي"، سليمان بن موسي بن سالم بلنسي، حافظي بزرگ، مورد وثوق، داراي تأليفات و بازماندهاي از نويسندگان اندلس بود. او به سال 565ه .ق متولد شد و از شاگردان "ابن زرقون" بود.
"آبار" هم درباره او مينويسد: وي در حديث صاحب بصيرت دانشمند و به جرح و تعديل راويان كاملاً آشنا بود. او از معاصران خويش و حتي از آيندگان نيز پيشي جسته بود. او خطي بينظير داشت، و به همين دليل، در درستي ثبت و ضبط مطالب، كسي به پاي او نميرسيد. ذهبي نيز درباره او ميگويد: "ابو الربيع، سليمان بن موسي امام، علامه، حافظ، عالم به تجويد، اديب و استاد حديث و بلاغت در اندلس بود و از بزرگان حديث به شمار ميرفت". از عبدالله بن آبار نيز درباره او نقل شدهاست: وي امام فنّ حديث بود و در فنون مختلف تأليف دارد، مانند كتاب "مصباح الظلم". من از اين كتاب فراوان بهره جستهام و بارها از آن مطلب اخذ كردهام. همچنين از "حافظ ابن مُسدي" دربارهاش نقل كردهاند: "من كسي را در بزرگي، شرف، رياست و فضل مانند او نديدهام. او در فن منقول و معقول، و در نثر و شعر سرآمد بوده و در علوم قرآن و تجويد مهارت داشت. بلنسي خاتم حافظان به شمار ميرود". (سير اعلام النبلاء، ج 23، ص 134؛ النجوم الزاهرة، ج 6، ص 298).
پدرم به امانت گذاشت و به وي گفت: اگر نياز پيدا كردي، ميتواني تا زمان بازگشت من، از آن استفاده كني.
در آن ايام، گراني شد و پدرم، پول او را خرج كرد. وقتي آن مرد برگشت و به سراغ پولش آمد، پدرم به او گفت: فردا بيا و او شب را در مسجد گذراند، و به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و به منبر آن حضرت پناه برد، و به قبر آن بزرگوار، استغاثه ميكرد. ناگهان در تاريكي شب، مردي ظاهر شد و به پدرم گفت: ابو محمد، اين را بگير. پدرم دستش را دراز كرد و كيسهاي را گرفت؛ هشتاد دينار در آن كيسه بود. فردا صبح نيز آن مرد آمد و پدرم پولها را به او داد.(1)
2. پذيرايي از ميهمان
امام «ابوبكر بن مقري» ( 2 ) ميگويد:
من، طبراني و ابو شيخ، به حرم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتيم؛ در حرم بوديم و بسيار گرسنه، و آن روز را به شب رسانديم. شبهنگام كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتم و گفتم: يا رسول الله! گرسنهايم و برگشتم. ابوالقاسم به من گفت: همين جا بنشين، يا روزيمان ميرسد و يا مرگمان. ابوبكر ادامه ميدهد: من و ابو شيخ برخاستيم، ولي طبراني همچنان نشسته بود و غرق در فكر بوديم. ناگاه مردي علوي در زد. در را باز كرديم. دو غلام، همراه او بودند؛ هر كدام با انباني پر از غذا. پس نشستيم و غذا خورديم، و گمان ميكرديم بقيه غذا را ميبرند، ولي آن را براي ما گذاشتند. پس از خوردن غذا، آن مرد علوي پرسيد: آيا از گرسنگي به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شكايت كردهايد؟! من پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در خواب ديدم، آن حضرت به من امر فرمود برايتان غذا بياورم.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1380.
2. ميگويند وي به جهت دانشي گسترده، تيزفهمي، صداقت در گفتار و پارسايي، از ديگران سرآمد بود. او به سال 324ه .ق درگذشت. سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 273؛ طبقات الشافعيه، ج 3، ص 58.
3. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1380.
3. پذيرايي با يك قرص نان
«ابن جلاد» ميگويد:
وارد مدينه شدم، در حالي كه بسيار تنگدست بودم، به مرقد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتم و به آن حضرت عرض كردم: من ميهمان تو هستم. در همان لحظات، خوابم برد و در خواب ديدم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يك قرص نان به من داد، نصف آن را خوردم، ناگاه از خواب بيدار شدم، در حالي كه نصف ديگرش در دستم بود.(1)
4. پول بابركت
ابو عبدالله، «محمد بن ابيزُرْعَة» صوفي ميگويد:
من، پدرم و ابو عبدالله بن خفيف به مكه مسافرت كرديم، در آنجا شديداً بيپول شديم؛ سپس به مدينه رفتيم. در مدينه، خيلي گرسنه بوديم. من در آن موقع، پسركي بودم و دائم نزد پدرم از گرسنگي ميناليدم. در همين حال، پدرم به كنار ضريح آمد و به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عرض كرد: يا رسول الله! من ميهمان شما هستم و بعد در همانجا به انتظار نشست.
ساعتي گذشت، ناگاه ديديم كه او گاهي گريان است و گاهي خندان. وقتي علت را از او پرسيديم، گفت: پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در رؤيا ديدم و آن حضرت چند درهم در دستم گذاشت. وقتي دستش را باز كرد، همان چند درهم در دستش بود. خداوند بركتي به آن پول داد و تا زماني كه به شيراز برگشتيم از آن پول خرج ميكرديم.(2)
5 . يك كاسه شير
شيخ ابو عبدالله، «محمد بن ابي امان» ميگفت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1380.
2. همان، ص 1381.
در شهر مدينه، پشت محراب فاطمه(ها) ايستاده بودم، «سيد مكثر قاسمي» نيز در همانجا ايستاده بود. ناگهان به طرف مرقد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفت و بعد خندان برگشت. «شمسالدين صواب» (خادم ضريح) پرسيد: خنداني؟ او گفت: آري؛ خيلي تنگدست و گرسنه بودم، از خانه بيرون آمدم و به خانه حضرت فاطمه(ها) رفتم، به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استغاثه كردم و به آن حضرت عرض نمودم: من گرسنهام. بعد خوابم برد و در خواب، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ديدم. آن حضرت كاسهاي شير به من داد كه از آن خوردم و سير شدم.(1)
6 . خرماي گوارا
از ابو اسحاق، «ابراهيم بن سعيد» نقل شده است:
من همراه سه نفر ديگر در مدينه بودم و همگي، شديداً دچار تنگدستي شده بوديم. من كنار قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتم و عرض كردم: يا رسول الله، ما چيزي نداريم، پس از هر غذايي كه ميخواهي به ما بدهي، سه پيمانه كافي است. بعد برگشتم و در راه به مردي برخورد كردم. او سه پيمانه از خرماي گوارا و خوشمزه به من داد.(2)
7. آرزوي آبگوشت
ابو محمد، «عبدالسلام بن عبدالرحمن حسين فامي» ميگويد:
سه روز در مدينه بودم و هيچ غذايي نخورده بودم. كنار منبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفتم و دو ركعت نماز خواندم و بعد گفتم: اي جدّ بزرگوار! گرسنهام و آرزوي آبگوشتي از تو دارم. در همان موقع خوابم برد، ناگاه كسي صدايم زد و بيدار شدم، ديدم، كاسهاي چوبين در دست دارد، پر از تريد، چربي، گوشت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1383.
2. همان.
سبزيجات. آن مرد گفت: بفرما، بخور! پرسيدم: اين غذا را از كجا آوردهاي؟ پاسخ داد: سه روز بود كه بچههايم آرزوي چنين غذايي را داشتند. خداوند امروز در رحمتش را بر ما گشود و من اين آبگوشت را درست كردم. بعد خوابيدم و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در خواب ديدم. آن حضرت فرمود: «يكي از برادران تو از من چنين غذايي درخواست كرده، از آن به او هم بده».(1)
8 . آرزوي يك گرسنه
«عبدالله بن حسن دمياطي» ميگويد: «شيخ صالح عبدالقادر تنيسي» در مرز «دمياط» موضوعي را چنين برايم حكايت كرد:
وارد مدينه شدم و به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سلام دادم و از گرسنگي به آن حضرت شكايت كردم و از او غذايي از گندم، گوشت و خرما درخواست كردم. بعد از زيارت، به روضه شريف رفتم و نماز خواندم و در همان جا، شب را سپري كردم. در آنجا خوابم برد، ناگاه شخصي صدايم زد؛ از خواب بيدار شدم و همراهش رفتم.
او جواني زيباچهره و خوشرفتار بود. آن جوان، ظرفي آبگوشت، چند نوع خرما از جمله خرماي صيهاني و نان فراواني از جمله، نان پخته شده از تنه درخت خرما جلويم گذاشت و من نيز خوردم. سپس او كيسهام را از گوشت، نان و خرما پر كرد و گفت: من پس از نماز صبح خوابيده بودم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در خواب ديدم. آن حضرت به من دستور داد تا اين كار را برايت انجام دهم. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جا و مكان تو را در روضه به من نشان داد و فرمود: تو چنين درخواستي از وي كردهاي.(2)
نويسندة كتاب «مصباح الظلام» پس از نقل اين داستانها درباره توسل و استغاثه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1383.
2. همان.