بخش 3
فتاوای البانی درباره روزه فتاوای البانی درباره نماز فتاوای البانی درباره کسب و کار فتاوای البانی درباره عادات روزمره دیدگاه البانی در مورد تقلید حکم کوتاهکردن ریش بدعت بودن مناره تحریم قرائت فاتحه بر اموات بدعتبودن همخوانی قرآن بدعت بودن تسبیح با دو دست اتهامات البانی به دیگران دیدگاه البانی در مورد فقه حنفی بدعت دانستن تمام فرقهها به جز سلفیه اتهام به جماعت تبلیغ برخی از روایات تصحیح شده توسط البانی 1. تصحیح حدیث ‹ثقلین› 2. تصحیح حدیث اعطای رایه 3. تصحیح حدیث ‹من احبّ علیّاً فقد احبّنی› 4. تصحیح حدیث‹انا منک و انت منّی› 5. تصحیح حدیث ‹غدیر› الف) حدیث زید بن ارقم ب) روایت سعد بن ابی وقّاص ج) حدیث بریده د) حدیث علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) ه ) حدیث ابوایوب انصاری و) حدیث براء بن عازب ز) حدیث ابن عباس ح، ط، ی) حدیث انس بن مالک و ابوسعید و ابوهریره
و القرائة لايصل ثوابها للأموات.(1)
قرائت فاتحه براي اموات و درخواست خواندن فاتحه بر روح فلان مرده بدعت است، و ثواب قرائت به اموات نميرسد.
5. وي ميگويد:
اذا مات الميت فلايجوز تعزية ذويه عند القبور، و لايجوز الاجتماع في مكان أو ديوان لتقديم التعزية، ولا يجوز تحديد التعزية بثلاثة أيام.(2)
هرگاه كسي بميرد جايز نيست نزد قبور به صاحبان و اقرباي ميت تعزيت داد، و نيز اجتماع در مكاني يا ديواني براي عرض تعزيت جايز نميباشد، و نيز محدود كردن تعزيت دادن به سه روز جايز نيست.
6. الباني در جاي ديگر ميگويد: ‹نقش اسم الميت و تاريخ الوفاة
علي القبر أمر محرم› ( 3 )؛ ‹نقش اسم ميت و تاريخ وفات او بر قبر امري حرام ميباشد›.
فتاواي الباني درباره روزه
1. او در باب مفطرات روزه ميگويد: ‹الاستمناء لايفطر الصائم و لايبطل الصوم› ( 4 )؛ ‹استمناء، روزة روزهدار را باطل نميكند›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احكام الجنائز و بدعها، ص 256.
2. همان، ص 255.
3. همان، ص 265.
4. تمام المنة، الباني، ص 418.
2. او درباره روزه گرفتن در ماه رجب ميگويد: ‹لايجوز تخصيص شهر رجب بالصيام› ( 1 )؛ ‹جايز نيست اختصاص دادن ماه رجب به روزه گرفتن›.
فتاواي الباني درباره نماز
1. او نيز ميگويد: ‹استفاده از تسبيح براي ذكر خدا حرام است›.(2)
2. او نيز درباره مني و نماز، در لباسي كه داراي مني است ميگويد:
المني طاهر و تجوز الصلاة في ثوب اصابه مني.(3)
مني طاهر است و خواندن نماز در لباسي كه مني به آن اصابت كرده، جايز ميباشد.
3. او نيز درباره التزام به قرائت سورهاي خاص در شب جمعه ميگويد:
لايجوز للمصلي التزام قراءة سورة الجمعة و سورة المنافقين في صلاة العشاء في ليلة الجمعة.(4)
جايز نيست بر نمازگزار كه ملتزم به قرائت سوره جمعه و سوره منافقون در نماز عشاي شب جمعه شود.
فتاواي الباني درباره كسب و كار
1. الباني ميگويد: ‹اتخاذ يوم الجمعة يوم عطلة بدعة› ( 5 )؛ ‹روز جمعه را روز تعطيلي به حساب آوردن بدعت است›.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاموس البدع، ص 721.
2. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 161.
3. همان، ص 67.
4. سلسلة الاحاديث الضعيفة، الباني، ج2، ص 35.
5. الاجوبة النافعة عن اسألة لجنة مسجد الجامعة، الباني، ص 65.
2. وي همچنين ميگويد:
لايجوز للمسلم ان يودع ماله في بنك؛ سواء كان في بلد اسلامي أو غير اسلامي.(1)
براي مسلمان جايز نيست كه مالش را در بانك به وديعه گذارد، چه در كشور اسلامي و چه غير اسلامي.
فتاواي الباني درباره عادات روزمره
1. الباني ميگويد:
لايجوز للانسان أن يقول عند الأكل (بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ) بل يقول: (بِسمِ اللهِ) فقط، و لايجوز أن يزيد (اَلرَّحمنِ الرَّحِيمِ).(2)
جايز نيست بر انسان كه هنگام خوردن غذا بگويد: (بسم الله الرحمن الرحيم) بلكه بايد بگويد: (بسم الله) فقط، و جايز نيست بر آن اضافه كند (الرحمن الرحيم) را.
2. وي همچنين ميگويد: ‹التمثيليات غير مشروعة في الاسلام› ( 3 )؛ ‹تأتر و تعزيه خواني در اسلام غيرمشروع است›.
3. الباني درباره نحوه آب خوردن ميگويد: ‹لايجوز للانسان أن يشرب و هو قائم› ( 4 )؛ ‹جايز نيست كه انسان در حال ايستاده آب بياشامد›.
4. وي درباره استفاده زن و مرد از شلوار رو ميگويد: ‹لبس البنطال
1. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 136.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 681.
3. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 179.
4. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 340.
|
|
(البنطلون) حرام؛ سواء للرجال او النساء› ( 1 )؛ ‹پوشيدن شلوار رو حرام است؛ چه بر مردان و چه بر زنان›.
ديدگاه الباني در مورد تقليد
الباني در اين باره مينويسد: ‹پيرو مذهب بودن و انتساب به مذهب خاص همچون شافعي يا حنفي حرام است›.(2)
حكم كوتاهكردن ريش
الباني در ذيل حديثي ميگويد:
قلت: و فيه اشارة قوية إلي انّ قصّ اللحية ـ كما تفعل بعض الجماعات ـ هو كحلقها من حيث التشبه، و انّ ذلك لايجوز.(3)
نظر من اين است كه در اين حديث اشاره قوي است به كوتاهكردن ريش ـ آنگونه كه برخي از مردم چنين ميكنند ـ همانند تراشيدن آن تشبه به كفار است، كه جايز نميباشد.
بدعت بودن مناره
الباني ميگويد:
... انّ من رأيي انّ وجود الآلات المكبرة للصوت اليوم يغني عن اتخاذ المئذنة كاداة للتبليغ، و لاسيما انّها تكلف اموالا طائلة،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 150.
2. الحاوي من فتاوي الألباني، ابوهمام مصري، ج2، ص33؛ الفتاوي الاسترالية، الباني، ص 134.
3. قاموس البدع، ص 335.
فبناؤها و الحالة هذه ـ مع كونه بدعة، و وجود ما يغني عنه ـ غير مشروع.(1)
... رأي من آن است كه وجود وسايل بلندكننده صدا در امروز ما را از مأذنه درستكردن به عنوان وسيله تبليغ بينياز ميگرداند، پس ساختن آن در اين صورت ـ با آنكه بدعت است، و كارهايي است كه ميتواند ما را از آن مستغني گرداند ـ غير مشروع ميباشد.
تحريم قرائت فاتحه بر اموات
الباني ميگويد:
قول الناس اليوم في بعض البلاد: (الفاتحة علي روح فلان) مخالف للسنة المذكورة، فهو بدعة بلاشك، لاسيما و القرائة لاتصل إلي الموتي علي القول الصحيح.(2)
قول مردم امروزه در برخي از شهرها: (به روح فلان شخص فاتحه بخوانيد) مخالف با سنتي است كه ذكر شد، بلكه بدون شك بدعت است، خصوصاً آنكه ثواب قرائت ـ بنابر قول صحيح ـ به مردهها نميرسد.
بدعتبودن همخواني قرآن
الباني ميگويد:
و اما الاجتماع علي تلاوة القرآن بصوت واحد فليس ممّا يشمله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاموس البدع، ص 448.
2. احكام الجنائز، الباني، ص 47؛ قاموس البدع، ص 522.
الحديث؛ لانّه بدعة محدثة لم تكن في عهد السلف...(1)
و اما اجتماع بر تلاوت قرآن با يك صوت از كارهايي نيست كه احاديث بر آن دلالت داشته باشد؛ چرا كه اين عمل بدعتي است حادث شده و در عهد سلف نبوده است...
بدعت بودن تسبيح با دو دست
الباني ميگويد:
التسبيح باليدين كلتيهما معاً خلاف السنة، و كيف يليق بالمسلم ان يسبح باليد اليسري يستنثر بها و يستنجي بها؟!2
تسبيح با هر دو دست خلاف سنت است، و چگونه سزاوار است بر مسلمان تا با دست چپش تسبيح بگويد كه با آن تطهير از بول و غائط ميكند.
او همچنين ميگويد:
‹و بالجملة، فمن سبّح باليسري فقد عصي، و من سبّح باليدين معاً كما يفعل كثيرون فقد (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ)3 و من خصّه باليمني فقد اهتدي، و اصاب سنة المصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(4)
و خلاصه اينكه هركس با دست چپش تسبيح كند عصيان نموده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قاموس البدع، ص 676.
2. همان، ص 689.
3. التوبه: 102.
4. قاموس البدع، ص 690.
كسي كه با هر دو دستش تسبيح گويد آنگونه كه بسياري از مردم ميكنند به طور حتم (عمل صالحي را با عمل بدي مخلوط كرده كه اميد است خداوند از او بگذرد) و هركس كه تسبيح را به دست راستش اختصاص دهد به طور حتم هدايت يافته و به سنت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيده است.
|
|
اتهامات الباني به ديگران
ديدگاه الباني در مورد فقه حنفي
او فقه حنفي را با انجيل محرّف يكسان ميداند.(1)
بدعت دانستن تمام فرقهها به جز سلفيه
محمد ناصر الدين الباني تمام جماعتها و فرقهها را باطل دانسته و به آنها نسبت بدعت ميدهد به جز جماعت سلفيه، و در توجيه آن ميگويد: ‹زيرا غير سلفيه منسوب به عصمت نيستند، ولي سلفيه به عصمت منتسباند›.(2)
اتهام به جماعت تبليغ
او جماعت تبليغ را صوفيان عصر دانسته كه بر كتاب خدا و سنت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مختصر صحيح مسلم، منذري، تحقيق الباني، ص 543.
2. فتاوي الالباني في المدينة و الامارات، ص 27.
رسولش قيام نكردهاند.(1)
او نيز ميگويد: ‹اجاره دادن خانه به صوفيه جايز نيست در صورتي كه در آن مذهب خود را اعلان ميدارند›.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فتاوي الألباني في المدينة و الامارات، ص 31.
2. همان، ص 136.
برخي از روايات تصحيح شده توسط الباني
الباني با اينكه پيرو ابن تيميه است، اما در مواردي بر اساس ضوابط خود مجبور شده است برخي از روايات مربوط به فضايل اهل بيت ( عليهم السلام ) را تصحيح نمايد.
1. تصحيح حديث ‹ثقلين›
ترمذي و طبراني از زيد بن حسن انماطي، از جعفر، از پدرش از جابر بن عبدالله نقل كرده كه گفت:
رَأَيتُ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فِي حَجَّتِهِ يَوْمَ عَرَفَةَ وَهُوَ عَلي ناقَتِهِ القَصْواءِ يَخطُبُ فَسَمِعتُهُ يَقُولُ: يا أَيُّهَا النّاسُ! إِنِّي قَدْ تَرَكتُ فِيكُم ما إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَن تَضِلُّوا: كِتابَ اللهِ وَعِترَتي أَهْلَ بَيْتِي.(1)
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حجّش، روز عرفه در حالي كه بر روي شتر قصواء خطبه ميخواند مشاهده كردم و شنيدم كه ميفرمود: اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح ترمذي، ج2، ص 308؛ سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 355.
مردم! همانا من در ميان شما چيزي گذاشتهام كه اگر به آن تمسك كنيد هرگز گمراه نميشويد؛ كتاب خدا و عترتم اهل بيتم.
الباني بعد از نقل حديث فوق ميگويد:
لكن الحديث صحيح؛ فانّ له شاهداً من حديث زيد بن ارقم قال: قامَ رَسُولُ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَوماً فِينا خَطِيباً بِماءٍ يُدْعي خُمّاً بَينَ مَكَّةَ وَالمَدِينَةِ، فَحَمدِاللهَ وَأَثْني عَلَيْهِ وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قالَ: أَمّا بَعدُ؛ أَلا أَيُّهَا النّاسُ فَإِنَّما أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أنْ يَأتِيَ رَسُولُ رِبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَا تارِكٌ فِيكُم ثَقَلَيْنِ: أَوَّلُهُما: كِتابُ اللهِ، فِيهِ الهُدي وَالنُّورُ [مَنِ اسْتَمسَكَ بِهِ وَأَخَذَ كانَ عَلَي الهُدي، وَمَن أَخطَأَهُ ضَلَّ]، فَخُذُوا بِكِتابِ اللهِ وَاسْتَمسِكُوا بِهِ ـ فَحَثَّ عَلي كِتابِ اللهِ وَرَغَّبَ ـ ثُمَّ قالَ: وَأَهلُ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي.(1)
ولي حديث صحيح است؛ چرا كه براي آن شاهدي از حيث زيد بن ارقم است كه گفت: رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روزي در بين ما برخواست و در كنار بركه آبي به نام (خم) ما بين مكه و مدينه خطبه خواند، و حمد و ثناي الهي نمود و موعظه كرد و تذكّر داد، سپس فرمود: اما بعد؛آگاه باشيد اي مردم! همانا من بشري هستم كه نزديك است فرستاده پروردگارم برسد و من دعوت او را اجابت كنم، و من در ميان شما دو چيز ارزشمند ميگذارم: اول آن دو، كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است [هركس به آن چنگ زند و اخذ نمايد بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج7، صص 122 ـ 123؛ مشكل الآثار، طحاوي، ج4، ص 368؛ مسند احمد، ج4، صص 366 ـ 367؛ السنة ابن ابي عاصم، ح 1550 و 1551 و...
هدايت است، و كسي كه آن را رها كند گمراه ميباشد]، پس كتاب خدا را گرفته و به آن تمسك جوييد. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر كتاب خدا تشويق و ترغيب نمود و سپس فرمود: و اهل بيتم، شما را در حق اهل بيتم تذكّر ميدهم. اين جمله را سه بار تكرار كرد.
و نيز احمد بن حنبل و طبراني و طحاوي آن را از طريق علي بن ربيعه نقل كردهاند كه گفت:
لَقِيتُ زَيدَ بنَ أَرْقَمَ وَهُوَ داخِلٌ عَلَي المُختاِر أَوْ خارِجٌ مِن عِندِهِ، فَقُلتُ لَهُ: أَسَمِعْتَ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ: إِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ [كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي]؟ قالَ: نَعَمْ.(1)
زيد بن ارقم را ديدم كه بر مختار وارد ميشد يا از نزد او بيرون ميآمد. به او گفتم: آيا از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدي كه ميفرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم: [كتاب خدا و عترتم؟] گفت: آري.
آنگاه ميگويد: ‹سند آن صحيح و رجال آن رجال صحيح ميباشد›.
و ميگويد: ‹و براي آن طرق ديگري است نزد طبراني و حاكم كه او و ذهبي برخي از آنهارا تصحيح نمودهاند›.(2)
او در ادامه ميگويد:
وَشاهِدٌ آخَرُ مِن حَدِيثِ عَطِيَّةَ العَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ مَرفُوعاً: (إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ اُدعي فَأُجِيبَ وَإِنِّي تَرَكْتُ فِيكُم ما إِنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج4، ص 371؛ معجم طبراني، ح5040.
2. معجم طبراني، ح 4949، 4971،4980،4982 و 5040؛ مستدرك حاكم، ج3، صص 109، 148 و 533.
أَخَذْتُمْ بِهِ لَن تَضِلُّوا بَعدِي: أَلثَّقَلَيْنِ، أَحَدَهُما أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ: كِتابَ اللهِ، حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إِلَي الأَرْضِ، وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، أَلا إِنَّهُما لَنْ يَتَفَرَّقا حَتّي يَرِدا عَلَي الحَوْضَ. و هو اسناد حسن في الشواهد.(1)
من نزديك است كه خوانده شوم و اجابت نمايم و همانا من در ميان شما چيزي گزاردم كه اگر به آن اخذ كنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد: دو چيز گرانبها؛كه يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است: كتاب خدا، ريسماني كشيده شده از آسمان به طرف زمين، و عترتم اهل بيتم، آگاه باشيد! كه آن دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض ملحق به من شوند. و اين سندي حسن در شواهد است.
او نيز ميگويد:
اين حديث شواهد ديگري دارد از حديث ابوهريره نزد دار قطني و حاكم و خطيب، و ابن عباس نزد حاكم كه آن را تصحيح كرده و ذهبي با آن موافقت نموده است.(2)
آنگاه در آخر ميگويد:
بعد تخريج هذا الحديث بزمن بعيد كتب علي ان اهاجر من دمشق الي عمّان، ثم ان اسافر منها إلي الامارات العربية اوائل سنة 1402 هجرية، فلقيت في قطر بعض الأساتذة و الدكاترة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج3، صص 14، 17، 26 و 59؛ السنة، ابن ابي عاصم، ح1553 و 1555؛ معجم طبراني، ح2678 و 2679.
2. سنن دار قطني، ح529؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 93؛ الفقه و المتفقه، ج1، ص 56.
الطيبين، فاهدي إلي احدهم رسالة له مطبوعة في تضعيف هذا الحديث، فلمّا قرأتها تبيّن لي انّه حديث عهد بهذه الصناعة، و ذلك من ناحيتين ذكرتهما له:
الاولي: انّه اقتصر في تخريجه علي بعض المصادر المطبوعة المتداولة، و لذلك قصّر تقصيراً فاحشاً في تحقيق الكلام عليه، و فاته كثير من الطرق و الأسانيد التي هي بذاتها صحيحة أو حسنة، فضلا عن الشواهد و المتابعات، كما يبدو لكل ناظر يقابل تخريجه بما خرّجته هنا.
الثانية: انّه لم يلتفت إلي اقوال المصححين للحديث من العلماء و لا إلي قاعدتهم التي ذكروها في مصطلح الحديث، و هي انّ الحديث الضعيف يتقوي بكثرة الطرق، فوقع في هذا الخطأ الفادح من تضعيف الحديث الصحيح.(1)
بعد از مدت زيادي از آنكه اين حديث را تخريج كردم در سال 1402 هجري بر من نامهاي نوشته شد تا از دمشق به عمّان مسافرت نمايم و پس از آنجا به امارات عربي بروم، در قطر برخي از اساتيد و دكترهاي خوبي را ديدم، يكي از آنان رسالهاي چاپ شده در تضعيف اين حديث به من داد. و چون آن را قرائت نمودم برايم روشن شد كه مؤلف آن تازه كار در اين فن است، و اين به دو جهت بود كه به او تذكر دادم؛
جهت اول: اينكه او در تخريج اين حديث به برخي از مصادر چاپ شده متداول در دست مردم اكتفا كرده و لذا تقصير فاحشي در تحقيق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ذيل ح 1761.
مطلب بر آن داشته است، و بسياري از طرق و اسانيد آنكه في حدّ ذاته صحيح يا حسن است را از دست داده است، تا چه رسد به شواهد و متابعات، آنگونه كه براي هر نظر كنندهاي آشكار ميشود اگر مقابله كند بين تخريج او و تخريجي كه اينجا آمده است.
جهت دوم: اينكه او التفاتي به اقوال تصحيحكنندگان اين حديث از علما نداشته و به قاعده آنان كه در اصطلاح حديث ذكر كردهاند نگاهي نكرده است، و آن اينكه حديث ضعيف ازراه كثرت طرق قوت مييابد، و لذا در اين خطاي فاحش كه تضعيف حديث صحيح است گرفتار آمده است.
2. تصحيح حديث اعطاي رايه
الباني در رقم حديث 408 از سهيل بن ابي صالح، از پدرش نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز خيبر فرمود:
لأَدفَعَنَّ الرَّأيَةَ إلي رَجُلٍ يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ، يَفْتَحُ اللهُ عَلَيْهِ. قالَ: فَقالَ عُمَرُ: فَما أَحْبَبْتُ الإمارَةَ قَبْلَ يَوْمَئِذٍ، فَتَطاوَلْتُ لَها وَإِسْتَشْرَفْتُ، رَجاءً أَنْ يَدْفَعَها إِلي، فَلَمّا كَانَ الغَدُ دَعا عَلِيّاً فَدَفَعَها إِلَيْهِ. فَقالَ: قاتِلْ وَلاتَلْتَفِتْ حَتّي يَفْتَحَ اللهُ عَلَيْكَ. فَسارَ قَرِيباً ثُمَّ نادي: يا رَسُولَ اللهِ! عَلي ما أُقاتِلُ؟ قالَ: حَتّي يَشهَدُوا أَنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ، وَأنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللهِ...(1)
هر آينه پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و رسولش را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج1، ص 765؛ مسند طيالسي، ح 2441؛ مسند احمد، ج2، ص 384.
دوست دارد و خدا فتح را به دستان او قرار خواهد داد. او ميگويد: عمر گفت: تا قبل از آن موقع امارات را دوست نداشتم، ولي در آن وقت بود كه آن را انتظار ميكشيدم تا به من عنايت نمايد. فردا كه شد علي را خواست و پرچم را به دست او داد و فرمود: بجنگ و درنگ نكن تا خداوند پيروزي را به دست تو قرار دهد. علي ( عليه السلام ) مقدار كمي حركت كرد آنگاه ندا داد: اي رسول خدا! تا كي با آنان بجنگم؟ حضرت فرمود: تا آنكه شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمّد دهند...
او در پايان حديث ميگويد:
و هذا سند صحيح علي شرط مسلم، و صحّحه ابن حبان.(1)
و اين سندي است صحيح بر شرط مسلم، و ابن حبان آن را تصحيح كرده است.
الباني در جلد هفت كتابش مضمون اين حديث را اينگونه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده است:
إنّي دافع لوائي غداً إلي رجل يحبّ الله و رسوله، و يحبّه الله و رسوله، لا يرجع حتّي يفتح له، يعني علياً.(2)
و هر آينه من پرچم خود را فردا به دست مردي خواهم داد كه او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند؛ باز نميگردد تا آنكه فتح براي او باشد، يعني علي ( عليه السلام ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح ابن حبان، ج9، صص 43 و 44.
2. سلسلة الاحاديث الصحيحه، ج7، ص 733؛ السنن الكبري، نسائي، ج 5، ص 109؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج4، ص 210؛ مسند احمد، ج 5، ص 353 و...
احمد بن حنبل اين حديث را از طريق حسين بن واقد، از عبدالله بن بريده نقل كرده كه الباني درباره اين سند ميگويد:
و هذا اسناد صحيح علي شرط مسلم، و الحسين بن واقد فيه كلام يسير لايضرّ.(1)
اين سندي است صحيح بر شرط مسلم، و در حسين بن واقد سخن اندكي است كه موجب ضرر به او نميباشد.
آنگاه ميگويد:
اين حديث دو شاهد ديگر نيز دارد كه يكي از آن دو حديثي است از علي ( عليه السلام ) كه محمّد بن عبدالرحمان بن ابي يعلي، از حكم و
منهال از عبدالرحمان بن ابي يعلي از پدرش از علي ( عليه السلام ) نقل
ميكند.(2)
3. تصحيح حديث ‹من احبّ عليّاً فقد احبّني›
الباني ميگويد:به سند صحيح از ام سلمه نقل شده كه گفت:
أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ عَلِياً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ، وَمَنْ أَبْغَضَ عَلِياً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَمَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ.(3)
گواهي ميدهم كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه ميفرمود: هركس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحه، ج7، ص 733؛ السنن الكبري، نسائي، ج 5، ص 109؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج4، ص 210؛ مسند احمد، ج 5، ص 353 و...
2. السنن الكبري، نسائي، ج5، صص 108 و 109؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 37؛ المصنف، ابن ابي شيبه، ح18729.
3. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج3، ص 287؛ الفوائد المنتقاة، ج10، ص 5.
علي را دوست بدارد مرا دوست داشته و هركس مرا دوست بدارد خداي عزوجل را دوست داشته است، و هركس علي را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و هركس مرا دشمن بدارد خداي عزوجل را دشمن داشته است.
4. تصحيح حديث‹انا منك و انت منّي›
احمد بن حنبل و بخاري و حاكم و طبراني از محمّد بن اسحاق، از زيد بن عبدالله بن قسيط، از محمّد بن اسامه، از پدرش نقل كرده كه گفت:
إِجْتَمَعَ عَلِيٌّ وَجَعْفَرَ وَزَيْدُِ بْنُ حارِثَةَ فَقالَ جَعْفَرُ: أَنَا أَحَبَّكُمْ إلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، وَقالَ عَلِيٌّ: أَنَا أَحَبُّكُمْ إلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، وَقالَ زَيْدٌ: أَنَا أَحَبُّكُمْ إِلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فَقالُوا: إِنْطَلِقُوا بِنا إِلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حَتّي نَسْأُلهُ. فَقالَ أُسامَةِ بنِ زَيْدِ: فَجاؤُا يَستَأذِنُونَهُ فَقالَ اُخرُجْ فَانْظُرْ مَنْ هؤُلاءِ فَقُلْتُ: هذا جَعْفَرٌ وَعَلِيٌّ وَزَيدٌ، ما أَقُولُ أَبِي.
قالَ: إِئْذَنْ لَهُمْ، وَدَخَلُوا فَقالُوا: مَنْ أَحَبَّ إِلَيْكَ؟
قالَ: فاطِمَةُ.
قالُوا: نَسْأَلُكَ عَنِ الرِّجالِ.
قالَ: أَمّا أَنتَ يا جَعفَرُ فَأَشْبَهُ خُلُقُكَ خُلُقِي، وَأَشْبَهَ خُلقِي خُلُقُكَ، وَأَنْتَ مِنِّي وَشَجَرَتِي، وَأَمّا أَنتَ يا عَلِيُّ فَخَتَنِي وَأَبُو وَلَدِي، وَأَنَا مِنْكَ وَأَنتَ مِنِّي...(1)
علي و جعفر و زيد بن حارثه اجتماع كردند، جعفر گفت: من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج5، ص 204؛ التاريخ الكبير، ج1، صص 19 ـ 20 و...
محبوبترين شما نزد خدا و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميباشم. و علي فرمود: من محبوبترين شما نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميباشم. و زيد گفت: من محبوبترين شما به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هستم. هر سه نفر گفتند: به نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برويم تا از اودر اين باره سؤال نماييم؟ اسامة بن زيد گفت: آنان نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده و از او اذن ورود گرفتند.
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اسامه فرمود: برو و ببين آنان كيانند؟
اسامة بن زيد ميگويد: عرض كردم: جعفر و علي و زيد است. (و نگفتم پدرم)
حضرت فرمود: به آنان اجازه ورود بده. آنان وارد شدند و گفتند: چه كسي نزد تو محبوبتر است؟
حضرت فرمود: فاطمه.
عرضه داشتيم: از مردان سؤال كرديم؟
فرمود: اما تو اي جعفر، پس اخلاق و سيماي تو همانند من است و تو از من و شجره مني و اما تو اي علي پس داماد و پدر اولاد مني و من از تو و تو از مني...
آنگاه الباني ميگويد:
و للحديث شاهد من حديث علي بإسناد رجاله ثقات، خرّجته في الارواء (2191)... و بالجملة: فالحديث صحيح بهذه الطرق و الشواهد الاّ قوله في آخره: (وَ أَحَبَّ القَوْمِ إِلَيَّ) فحسن، والله اعلم.(1)
و براي حديث شاهدي است از حديث علي ( عليه السلام ) به سندي كه رجال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج4، ص 66.
آن ثقه ميباشند و من در كتاب ‹الارواء› حديث (2191) آن را آوردهام... و خلاصه اينكه: حديث با اين طرق و شواهد صحيح است جز قول او در آخرش (و احبّ القوم الي) كه حسن ميباشد، و خدا داناتر ميباشد.
5. تصحيح حديث ‹غدير›
الباني در جلد چهارم كتاب ‹سلسلة الاحاديث الصحيحة› صفحه 330 رقم حديث 1750 از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل ميكند كه فرمود:
مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ.
هركس كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست؛ بارالها دوست بدار هر كه ولايت او را پذيرد و دشمن بدار هر كه با او دشمني نمايد.
او سپس ميگويد:
اين حديث از زيد بن ارقم، سعد بن ابيوقاص، بريدة بن حصيب، علي بن ابيطالب [ ( عليه السلام ) ] ابوايوب انصاري، براء بن عازب، عبدالله بن عباس، انس بن مالك، ابوسعيد و ابوهريره نقل شده است.
الف) حديث زيد بن ارقم
اين حديث از پنج طريق از زيد بن ارقم نقل شده است.
طريق اول: از ابوالطفيل از زيد بن ارقم كه گفت:
لَمّا رَجَعَ النَّبِيُّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مِنْ حَجَّةِ الوداعِ وَنَزَلَ غَدِيرَ خُمٍّ، أَمَرَ بِدَوْحاتٍ فَقُمِّمْنَ، ثُمَّ قالَ: كَأَنِّي دُعِيتُ فَاُجِبْتُ، وَإِنِّي تارِكٌ فِيكُمُ
|
|
الثَّقَلَيْنِ، أَحَدُهُما أَكبَرُ مِنَ الآخَرِ؛ كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَانْظُرُوا كَيفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِما، فَإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ. ثُمَّ قالَ: إِنَّ اللهَ مَوْلايَ وَأَنَا مَوْلَي كُلِّ مُؤمِنٍ، ثُمَّ إِنَّهُ أَخَذَ بِيَدِ
عَلِيٍّ فَقالَ: مَنْ كُنتُ وَلِيَّهُ فَهذا وَلِيُّهُ، أَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَعادِ
مَنْ عاداهُ.(1)
چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از حجة الوداع بازگشت و در غديرخم فرود آمد، دستور داد زير درختها را جارو زدند، سپس فرمود: گويا كه من فراخوانده شدهام و اجابت كردهام، و همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم كه يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است؛ كتاب خدا و عترتم اهل بيتم، پس نظر كنيد كه چگونه حق مرا در مورد آن دو رعايت ميكنيد؛ زيرا آن دو از يكديگر جدا نميشوند تا بر من در كنار حوض [كوثر] ملحق شوند. سپس فرمود: همانا خداوند مولاي من و من مولاي هر مؤمني هستم، آنگاه دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود: هركس من ولي اويم پس اين [علي]
ولي اوست؛ بارالها! هركس ولايت او را بپذيرد، دوستش بدار، و با هركس كه با او دشمني ميكند دشمن باش.
طريق دوم: از طريق ميمون ابي عبدالله.(2)
طريق سوم: از طريق ابوسليمان مؤذن از زيد بن ارقم كه گفت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خصائص اميرالمؤمنين، ص 15؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 109؛ مسند احمد، ج1، ص118؛ السنة، ابن ابي عاصم، ح1365 و...
2. مسند احمد، ج4، ص 372؛ معجم طبراني، ح5092؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 125.
إسْتَشْهَدَ عَلِيٌّ النّاسَ، فَقالَ: أَنشُدُ اللهَ رَجُلاً سَمِعَ النَّبِيُّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَقُولُ: أَللّهُمَّ مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ؟ قالَ: فَقامَ سِتَّةَ عَشَرَ رَجُلاً فَشَهِدُوا.(1)
علي ( عليه السلام ) مردم را گواه گرفت و فرمود: قسم ياد ميكنم كسي را كه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيده كه ميفرمود: بارالها! هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست، بارالها! هركس ولايت او را پذيرفت دوستش بدار و با دشمنش دشمن باش [برخيزد و گواهي دهد]. زيد بن ارقم ميگويد: شانزده مرد برخاسته و شهادت دادند.
طريق چهارم: از طريق يحيي بن جعده از زيد بن ارقم.(2)
طريق پنجم: از عطيه عوفي از زيد بن ارقم.(3)
ب) روايت سعد بن ابي وقّاص
روايت سعد بن ابي وقّاص از سه طريق نقل شده است:
طريق اول: از عبدالرحمان بن سابط از سعد بن ابي وقاص.(4)
طريق دوم: از عبدالواحد بن ايمن، از پدرش از سعد.(5)
طريق سوم:از خيثمة بن عبدالرحمان، از سعد.(6)
ج) حديث بريده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج5، ص 370.
2. معجم طبراني، ح4986.
3. مسند احمد، ج4، ص 368؛ معجم طبراني، ح 5068 و 5071.
4. سنن ابن ماجه، ح 121.
5. خصائص نسائي، ح 16.
6. مستدرك حاكم، ج3، ص 116.
حديث بريده نيز از سه طريق رسيده است:
طريق اول: از ابن عباس از بريده كه گفت:
خَرَجْتُ مَعَ عَلِيٍّ إِلَي الْيَمَنِ فَرَأَيْتُ مِنهُ جَفْوَةً، فَقَدِمْتُ عَلَي
النَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، فَذَكَرْتُ عَلِيّاً، فَجَعَلَ رَسُولُ الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَتَغَيَّرُ وَجْهَهُ فَقالَ:
يا بُرَيْدَةُ! أَلَسْتُ أَوْلي بِالمُؤمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؟ قُلتُ: بَلي يا رَسُولَ اللهِ، قالَ: مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ.(1)
همراه علي ( عليه السلام ) به طرف يمن حركت كردم، و از او چيزي مشاهده كردم كه ناخوشايند من بود، خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيدم و آن را تذكّر دادم، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چهرهاش دگرگون شد و فرمود: اي بريده! آيا من از مؤمنان به آنان سزاوارتر نيستم؟ عرض كردم: آري اي رسول خدا! فرمود: هركس كه من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست.
طريق دوم: از فرزند بريده از بريده.(2)
طريق سوم: از طاووس از بريده.(3)
د) حديث علي بن ابي طالب ( عليه السلام )
حديث او از نُه طريق نقل شده است:
طريق اول: از عمرو بن سعيد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك حاكم، ج3، ص 110؛ مسند احمد، ج 5، ص 347.
2. مسند احمد، ج 5، صص 350، 358 و 361.
3. معجم صغير، طبراني، رقم 171؛ معجم الاوسط، طبراني، ح341.
4. خصائص نسائي.
طريق دوم: از زازان بن عمر.(1)
طريق سوم و چهارم: از سعيد بن وهب و زيد بن يُثيع.(2)
طريق پنجم: از شريك از ابواسحاق از عمرو ذي مر.(3)
طريق ششم: از عبدالرحمان بن ابي ليلي.(4)
طريق هفتم و هشتم: از ابومريم و مردي از همنشينان علي ( عليه السلام ) .(5)
طريق نهم: از طلحة بن مصرف.(6)
ه ) حديث ابوايوب انصاري
حديث او را رياح بن حارث نقل كرده كه گفت:
جاءَ رَهْطُ إِلي عَلِيٍّ بِالرَّحْبَةِ، فَقالُوا: أَلسَّلامُ عَلَيكَ يا مَوْلانا.
قالَ: كَيفَ أَكُونُ مَوْلاكُمْ وَأَنْتُمْ قَوْمٌ عَرَبٌ؟ قالُوا: سَمِعْنا
رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَومَ غَدِيرِخُمٍّ يَقُولُ: مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَان هذا
مَولاهُ.(7)
در منطقه رحبه جماعتي نزد علي ( عليه السلام ) آمدند و عرض كردند: درود بر تو اي مولاي ما. حضرت فرمود: چگونه من مولاي شمايم در حالي كه شما قوم عرب هستيد؟ عرضه داشتند: از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج1، ص 84؛ السنة، ابن ابي عاصم، ح1372.
2. زوائد مسند احمد، ج1، ص 118؛ الفصول المختارة، ضياء مقدسي، ح 456.
3. زوائد مسند احمد، ج1، ص 118.
4. همان، ص 119.
5. همان، ص 152.
6. السنة، ابن ابي عاصم، ج3، ص 137.
7. مسند احمد، ج5، ص 419؛ معجم طبراني، ح 4052 و 4053.
شنيديم كه در روز غدير خم ميفرمود: هر كس من مولاي اويم اين [علي ( عليه السلام ) ] مولاي اوست.
و) حديث براء بن عازب
حديث او را عدي بن ثابت نقل كرده است.(1)
ز) حديث ابن عباس
حديث او را عمرو بن ميمون نقل كرده است.(2)
ح، ط، ي) حديث انس بن مالك و ابوسعيد و ابوهريره
حديث اين سه نفر از صحابه را عَميرة بن سعد نقل كرده كه گفت:
شَهِدْتُ عَلِيّاً عَلَي الْمِنْبرَ يُناشِدُ أَصْحابَ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : (مَنْ
سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ يَقُولُ: ما قالَ فَلْيَشْهَدْ). فَقامَ إِثْنا عَشَرَ رَجُلاً، مِنْهُمْ أَبُوهُرَيرَةٍ وَأَبُوسَعِيدٍ وَأَنَسُ بنُ مالِكٍ، فَشَهِدُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا رَسُولَ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يَقولُ: مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداه.(3)
علي ( عليه السلام ) را بر بالاي منبر شاهد بودم كه اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را گواهي ميگرفت كه هركس از حضرت در روز عيد غدير خم شنيد آنچه را كه گفت، پس گواهي دهد. دوازده مرد كه از آن جمله ابوهريره و ابوسعيد و انس بن مالك بودند برخواسته و گواهي دادند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند احمد، ج4، ص 281؛ سنن ابن ماجه، ح 116.
2. مسند احمد، ج1، صص 330 ـ 331؛ مستدرك حاكم، ج3، ص 132.
3. معجم صغير طبراني، ص 33؛ اوسط، رقم 1105 و 8599؛ معجم الزوائد، هيثمي، ج9، ص 108؛ معجم كبير طبراني، ح5059؛ زوائد مسند احمد، ج1، ص 118.