بخش 2
ابن تیمیه از دیدگاه وهابیت فصل اول: توحید از دیدگاه وهابیت 1. وهابیها و محدودیت خداوند 2. عرش خدا از دیدگاه وهابیها 3. خدای متحرک 4. کرسیهای متعدد برای خداوند 5. محصور بودن خدا در میان ابرها 6. خدا در جلو نمازگزار 7. فرود آمدن خدا به آسمان دنیا 8. رؤیت خدا با چشم سر 9. افراط در رؤیت خدا 10. تمسک به ظاهر روایات در مسئله توحید
اي فرومايه! كسي كه از تو پيروي ميكند، اگر علم و دينش كم باشد، خودش را در معرض انكار خداوند و نابودي دينش قرار داده است. پيروان تو نيستند، مگر عدهاي دست و پا بسته و كم عقل يا بيسواد و دروغگو و ابله يا بيگانهاي ساكت كه مكرش قوي است و يا فردي صالح، اما خشك و بيفهم.
اي مسلمان! مركب شهوتت را براي مدح خودت پيش بياور! تا چه اندازه نَفْس خود را تصديق ميكني و نيكان را خوار ميشماري؟! تا چه اندازه خود را بزرگ ميشماري و عابدان را كوچك مينگري؟! تا كي با نَفْست دوستانه برخورد ميكني و كار زاهدان را زشت ميشماري؟! تا كي ميخواهي كلامت را به گونهاي ستايش كني كه به همان صورت ـ به خدا قسم ـ احاديث صحيحين را مدح نميكني؟!
اي كاش احاديث صحيحين از دست تو سالم ميماند؛ چرا كه هر وقت خواستي، آنها را به عنوان تضعيف و موهوم بودن يا با تأويل و انكار تغيير دادهاي.1
به هر حال افكار باطل ابنتيميه، به ويژه در شامات كه مهد علم و دانش بود، با انتقادات شديد و اعتراضات گستردة علماي مذاهب مختلف مواجه شد؛ تا جايي كه گروهي از علما عليه او قيام كردند و جلالالدين حنفي قاضي وقت، محاكمه وي را خواستار شد. اما وي از حضور در دادگاه امتناع كرد، تا اينكه در هشتم رجب سال 705ه .ق قضات شهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تكملة السيف الصقيل، ص200.
همراه با وي در قصر نائبالسلطنه حاضر شدند و كتاب ‹الواسطيه› وي را قرائت كردند.
سرانجام پس از دو جلسه مناظره با كمالالدين زملكاني و اثبات انحراف فكري و عقيدتي، ابنتيميه به مصر تبعيد شد و در آنجا نيز به خاطر نشر انديشههاي انحرافي، به وسيلة ابنمحلوف مالكي، قاضي وقت، به زندان محكوم شد. به هر حال، او با قضاوت علماي اهل سنت، به خصوص علماي شافعي و مالكي چندين بار زنداني ميشود و سرانجام در سال 728ق در زندان ميميرد.1
ابن تيميه از ديدگاه وهابيت
ابن تيميه، در حقيقت پيشواي ديني فرقه وهابيت است و مباني اعتقادي محمد بن عبدالوهاب، ريشه در آرا و افكار ابداعي او و ابنقيم جوزي دارد. بدين جهت، وهابيان از ابنتيميه در كتابها و گفتارهاي خود با احترام و تعظيم تمام به اسم ‹شيخالاسلام› يا ‹شيخالائمه› نام ميبرند.
با وجود اينكه علما و دانشمندان اهلسنت، همانگونه كه بيان گرديد، اكثر آرا و افكار ابنتيميه را باطل و با مباني دين مبين اسلام مخالف ميدانند، وهابيها در تثبيت عقايد و حق جلوهدادن آن در موضوعات مختلف، به خصوص در مطالبي كه مربوط به توحيد و شرك است، از ميان نظريات و گفته ساير علما به رأي و نظر او متمسك شده و انديشههاي او را مبنا و پشتيبان اعتقادات وهابيت قرار دادهاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وهابيان، اصغري، ص46.
اولين كتابي كه محمد بن عبدالوهاب نوشت و آن را محور و اساس دعوت خود قرار داد، كتاب توحيد او است. سپس سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، كتاب جد خود را بر اساس عقايد و افكار ابنتيميه شرح و توضيح داد و در برخي مطالب از نظريات ابنجوزي نيز استفاده نمود. او سخنان و آراي اين استاد و شاگرد را به عنوان مهر تأييدي بر عقايد محمد بن عبدالوهاب به كار برده است.
و در اين كتاب، توحيد در طلب و قصد را بهگفتههاي ابن تيميه مستند نمود و در تعريف و بيان مسائل مربوط به محبت غيرخدا، عبادت، دعا، يقين، ايمان، شرك، كفر، توكل، امر به معروف و نهي از منكر، طاعت، آيات وعد و وعيد، سوگند به غير خدا و شرك دانستن آن، قدر، قدرت و علم و اراده و كلام خداوند نظريات و عقايد ابنتيميه را ملاك و معيار حق قرار داد و نتيجه دلخواه خود را از آن گرفته است.
همچنين در مسئله حرمت استغاثه و نفي زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و شركدانستن آن به عقيده ابنتيميه اعتماد كرده است.1 اينك به چند نمونه از اين مطالب، اشاره ميكنيم:
1.شيخ سليمان، شارح كتاب توحيد ميگويد:
آنچه كه در نزد محمد بن عبدالوهاب به معناي توحيد الوهيت و توحيد ربوبيت گرفته شده، چيزي است كه شيخالاسلام (ابنتيميه) و ابنقيم جوزي آن را گفتهاند.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح كتاب توحيد، سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب،ج1، ص314.
2. شرح كتاب توحيد، ج 1، ص17.
2.در جاي ديگر، تعريف عبادت را از نظر محمد بن عبدالوهاب با اين سخن ابنتيميه مورد تأييد قرار ميدهد:
قال شيخ الاسلام: العبادة، هي طاعة الله بامتثال ما امر به علي السنة الرسل وايضاً العبادة اسم جامع لكل ما يحبه الله و يرضاه من الاقوال و الاعمال الباطنة و الظاهرة. قال ابنالقيم و مراتبها علي خمس عشرة قاعدة من كملها كمل مراتب العبودية.1
شيخالاسلام ميگويد: عبادت عبارت است از طاعت خداوند با امتثال اوامري كه توسط پيامبران به ما رسيده است و نيز عبادت اسمي جامع است براي تمام اقوال و اعمال باطني و ظاهري كه خداوند آنها را دوست دارد و ميپسندد. ابن قيم ميگويد: مراتب عبادت بر پنج قاعده است هركه آنها را كامل كند مراتب عبوديت را كامل نموده است.
3.او عقيده جدّش محمد بن عبدالوهاب را درباره دعا اينگونه به سخن ابنتيميه مستند ميكند:
دعا بر دو قسم است: دعاي عبادت و دعاي سؤال و مسئلت؛ و هردوي آن از غير خدا جايز نيست. دعاي مسئلت به معناي خواستن چيزي است كه به دعاكننده فايدهاي برساند و مشكلي را از او بردارد و معبود بايد مالك نفع و ضرر باشد و غير از خدا كسي مالك ضرر و نفع نيست. پس دعاي مسئلت مستلزم دعاي عبادت و دعاي عبادت مستلزم دعاي مسئلت است.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح كتاب توحيد، ج 1، ص30.
2. شرح كتاب توحيد، ج 1، صص180ـ181.
4. در همين كتاب، تعظيم قبور و خطاب قرار دادن مردهها و خواستن حوايج از آنها، به استناد سخن ابنتيميه، مساوي با شرك دانسته شده و آن را از مصاديق غلو شمرده و گفته است:
اگر كسي بگويد ‹يا سيدي فلان انصرني او اغثني او... كل هذا شرك و ضلال يستتاب صاحبه فان تاب و الاّ قتل›؛ ‹اي آقاي من فلان [مثلاً بگويد يا رسولالله] كمكم كن و نجاتم بده و مانند آن، همه اينها شرك و گمراهي است و گوينده آن، توبه داده ميشود، اگر توبه كرد كه خوب، وگرنه بايد كشته شود›.1
5. همچنين شرك بودن توسل را با سخن ابنتيميه مورد تأييد قرار داده، چنين ميگويد:
شيخالاسلام گفته است كه هر كسي اگر بين خود و بين خدا وسائطي قرار دهد و بر آنها توكل كند و از آنها چيزي بخواهد، اجماعاً كفر است.2
آنچه ذكر شد، تنها گوشهاي از مطالبي بود كه در آثار وهابيت به آرا و نظريات ابنتيميه مستند گرديده است. پس در واقع، ابنتيميه پيشواي اصلي و حقيقي فرقه وهابيت است و محمد بن عبدالوهاب فرقهاش را در قالب آرا و عقايد و افكار او شكل داده و نتيجه چنين برداشتي، سبب مخالفت با فقها، متكلمان، مفسران و علماي جهان اسلام گرديده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح كتاب توحيد، ج 1، ص193.
2. شرح كتاب توحيد، ج 1، ص194.
متأسفانه از گذشته تا امروز ميبينيم كه سردمداران اين گروه، با نهايت قساوت، نسبت به مسلمانان، خونريز و شقي هستند، ولي نسبت به كفار و دشمنان اسلام انعطافپذيرند و با آنان در صلح و آشتي به سر ميبرند.
|
|
فصل اول: توحيد از ديدگاه وهابيت
از مهمترين موضوعات اساسي اسلام، بحث توحيد و يگانگي ذات پاك خداوند است. توحيد نه تنها يكي از اصول دين است، بلكه روح و زيربناي تمام عقايد اسلامي است و با صراحت ميتوان گفت كه اصول و فروع اسلام در توحيد شكل ميگيرد. به همين دليل قرآن مجيد هرگونه انحراف از توحيد الهي و گرايش به شرك را گناهي نابخشودني ميشمرد:
(إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظيماً) (نساء: 48)
خداوند (هرگز) شرك را نميبخشد و پايينتر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) ميبخشد و آن كس كه براي خدا، همتايي قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.
و در جاي ديگر هم ميفرمايد:
(وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ
|
|
لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ) (زمر: 65)
به تو و همه پيامبران پيشين وحي شده كه اگر مشرك شوي تمام اعمالت تباه ميگردد و از زيانكاران خواهي بود.
ذات پاك خداوند از هر عيب و نقص پاك و منزه است و به تمام كمالات آراسته ميباشد، بلكه او كمال مطلق و مطلق كمال است. به تعبير ديگر هر كمال و زيبايي كه در اين جهان است، از ذات پاك او سرچشمه گرفته است.
او از نظر كمالات وجودي بينهايت است؛ از نظر علم، قدرت، حيات، ابديت و ازليت، به همين دليل در زمان و مكان نميگنجد، چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است، ولي خداوند متعال، در همه جا و در هر زمان حضور دارد، چرا كه فوق زمان و مكان است.
در آيهاي ديگر آمده است:
(وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَهُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ) (زخرف: 84)
او كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است.
همچنين آيه:
(وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ) (حديد: 4)
او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام ميدهيد بيناست.
آري او از ما به ما نزديكتر است؛ او در درون جان ما و در همه جاست و در عين حال مكاني ندارد: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ)؛ ‹و
|
|
ما به او از رگ قلبش نزديكتريم›. (ق: 16)
همچنين آيه (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ)؛ ‹اوست آغاز و پايان و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست›. (حديد: 3)
بنابراين، اگر در آياتي از قرآن ميخوانيم: (ذوْ العَرشِ المَجيد)؛ ‹او صاحب عرش و داراي مجد و عظمت است›. (بروج: 15) عرش در اينجا به معناي تختبلند شاهانه نيست. همچنين اگر در آيه ديگر ميخوانيم: (الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي)؛ ‹خداوند رحمان بر عرش قرار دارد›. (طه: 5) هرگز به اين معني نيست كه او مكان خاصي دارد، بلكه حاكميت او را بر تمام عالم ماده و جهان ماوراي طبيعت ثابت ميكند. چرا كه اگر براي او مكان خاصي قائل شويم، او را محدود كردهايم و صفات مخلوقات را براي او ثابت نموده و او را مانند ساير اشياء دانستهايم، در حالي كه (لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ)؛ ‹هيچ چيز همانند او نيست›. (شوري: 11) (وَ لَم يَكُن لَهُ كُفُواً اَحَد)؛ ‹براي او هيچگونه شبيه و مانندي وجود ندارد›. (توحيد: 4)1
جناب فخر رازي، مفسّر بزرگ اهلسنت، ديدگاه مشبهه را بهشدت رد نموده و گفته است:
اينكه خداوند روي عرش نشسته باشد از نگاه عقل و نقل مردود است، زيرا خداوند تبارك و تعالي پيش از آنكه مكان و عرش وجود داشته باشند موجود بوده و خداوندي كه همه چيز را آفريده چگونه ميتواند نيازمند به مكان باشد.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. از بعضي آيات قرآن استفاده ميشود كه كرسي خداوند، تمام آسمان و زمين را فرا ميگيرد، بنابراين، عرش او بر تمام عالم ماده است. (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ) (بقره: 255)
2. مفاتيح الغيب، ج22، ص8، ذيل آيه.
به همين دليل، خداي سبحان جسم نيست و هرگز با چشم ديده نميشود، چرا كه رؤيت با چشم، مستلزم جسمبودن و مكان و محل و رنگ و شكل و جهتداشتن است و همه اينها از صفات مخلوقات است و خداوند برتر از آن است كه داراي صفات مخلوقات باشد. بنابراين، اعتقاد به رؤيتخداوند يك نوع آلودگي به شرك است:
(لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ) (انعام:103)
چشمها او را نميبينند، ولي او همه چشمها را ميبيند و او بخشنده و آگاه است.
هنگامي كه بهانهجويان بنياسرائيل از موسي ( عليه السلام ) تقاضاي رؤيت خدا كردند و گفتند: (لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً)؛ ‹هرگز به تو ايمان نميآوريم تا خدا را آشكارا ببينيم!› (بقره: 55) موسي آنها را به كوه طور برد و تقاضاي آنها را تكرار نمود ولي از سوي خداوند چنين پاسخ شنيد:
(لَنْ تَراني وَلكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ) (اعراف:143)
هرگز مرا نخواهي ديد، ولي به كوه نگاه كن اگر در جاي خود ثابت ماند مرا خواهي ديد و چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك نمود و موسي مدهوش بر زمين افتاد، هنگامي كه به هوش آمد عرض كرد: خداوندا! منزهي از اينكه با چشم ديده شوي، من به سوي تو باز ميگردم و من نخستين مؤمنانم.
|
|
بنابراين، ثابت ميشود كه خداوند هرگز قابل رؤيت نيست و اگر در بعضي از آيات يا روايات اسلامي سخن از رؤيت پروردگار به ميان آمده، منظور رؤيت با چشم دل و شُهود باطني است، چرا كه هميشه آيات قرآن، يكديگر را تفسير ميكنند: ‹القُرآنُ يُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعض›.1
اضافه بر اين امام علي ( عليه السلام ) در پاسخ كسي كه از حضرتش پرسيد: ‹يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟›؛ ‹اي امير مؤمنان! آيا هرگز خداي خود را ديدهاي؟› فرمود: ‹أَ فَأَعْبُدُ مَنْ لا أَرَاه›؛ ‹آيا كسي را كه نديدهام پرستش كنم؟›. سپس افزود:
فَقَالَ لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَلَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الإِيمَان.2
سپس افزود چشمها هرگز او را آشكارا نميبينند، اما دلها با نيروي ايمان وي را درك ميكنند.
بنابراين، قائل شدن صفات مخلوقات براي خدا، از جمله اعتقاد به مكان و جهت و جسميت و مشاهده و رؤيت، سبب دورافتادن از معرفت خداوند و آلودهشدن به شرك است؛ آري او برتر از همه ممكنات و صفات آنهاست و چيزي همانند او نيست.
متأسفانه اين اصل اساسي اسلام در عقايد وهابيت تحريف گرديده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اين جمله، معروف است و از ابنعباس نقل شده است، ولي اين معني در نهجالبلاغه از اميرمؤمنان علي7 به شكل ديگري آمده است: "اَنَّ الكِتابَ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً..." (نهجالبلاغه، خطبه18) و در جاي ديگر ميفرمايد: "وَيَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ وَيَشهَدُ بَعضُهُ عَلي بَعضٍ" (خطبه103).
2. نهجالبلاغه، خطبه 179.
در آثار رهبران اين فرقه، به صورت بيان احوال شخصيه خداوند بيان شده است كه در موارد ذيل برخي از اين دست انحرافات منعكس ميگردد:
1. وهابيها و محدوديت خداوند
اساسيترين نقدي كه بر وهابيان وارد ميباشد، در مسئله توحيد است. زيرا خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم به صراحت ميفرمايد: (فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)؛ ‹به هر سو رو كنيد پس خدا آنجاست›. (بقره: 115) و نيز فرموده است: (وَ هُوَ مَعَكمُْ أَيْنَ مَا كُنتُم)؛ ‹و هر جا باشيد او با شماست›. (حديد: 4)، ولي آنان با صريح اين آيات مخالفت نموده، براي خداوند فوقيّت قائل شدند!
آنان ميپندارند كه خداوند در جهت فوق و بالا قرار دارد و آن را يك امر ضروري و فطري ميدانند. ابنتيميه چگونگي اين فوقيت را اينگونه بيان ميكند:
هوا فوق زمين است، ابر فوق هواست و آسمانها فوق ابرها و زمين است و عرش فوق آسمانهاست و خداوند در فوق همه اينها قرار دارد.1
از سوي ديگر او ميگويد كه اين اعتقاد با عقل و فطرت سازگار است2 و در مقام تأكيد اين مطلب ميگويد: ‹كساني كه قائل به رؤيتاند، ولي براي خدا جهت فوقيت را ثابت نميدانند، گفته آنها به حكم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاجالسنه، احمد بن عبدالحليم الحراني (ابنتيميه)، ج1، ص263.
2. منهاجالسنه، ج 1، ص219.
ضروري عقل معلومالفساد است!›1
مؤسس وهابيت، محمدبن عبدالوهاب نيز در كتاب ‹التوحيد› شبيه همين مطالب را ذكر كرده است.2
2. عرش خدا از ديدگاه وهابيها
وهابيها براي عرش خداوند شكل و شمايلي ساختهاند. از ديدگاه آنان، خداوند (العياذ بالله) چون پادشاهان مستبد زمين، روي عرش تكيه داده، حكم ميراند!
آنان پنداشتهاند كه خدا، داراي وزن و سنگيني است و عرش او به علت سنگيني خدا به صدا درميآيد. ابنتيميه، مقتداي وهابيان در كتابهاي متعدد خود چنين ميگويد:
خداي سبحان در بالاي عرش قرار دارد و عرش او هم شبيه قبّهاي است كه در بالاي آسمانها قرار گرفته است و عرش به علت سنگيني خدا مانند جهاز شتر در اثر سنگيني راكب به صدا درميآيد.3
ابنقيم جوزي، شاگرد ابنتيميه و مبلّغ عقايد او و نيز سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب ميگويند:
عرش خداوند كه ضخامت آن به اندازة فاصله ميان دو آسمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاجالسنه، ج 1، ص217.
2. شرح كتاب التوحيد، ج1، ص227.
3. مجموع الفتاوي، احمد بن عبدالحليم الحراني ( ابنتيميه)، ج5، صص137، 151 و 580؛ ج6، صص556، 588؛ ج16، ص437؛ بيان تلبيس الجهميه في تأسيس بدعهم الكلاميه، ابن تيميه، ج1، صص569 و 571؛ درء تعارض العقل والنقل، ابن تيميه، ج7، ص4.
است، بر پشت هشت قوچي قرار دارد كه فاصله ناخن تا زانوي آنها نيز به اندازه فاصله ميان دو آسمان است و اين قوچها روي دريايي قرار دارند كه عمق آن به اندازة فاصله دو آسمان است و دريا بر روي آسمان هفتم قرار گرفته است.1
اين توصيفي كه وهابيان براي عرش خدا نمودهاند، علاوه بر اينكه از جهات مختلف با موازين شرعي و عقلي منافات دارد، جز گزافهگويي چيزي نميتواند باشد، زيرا خداوند متعال را نيازمند عرش ضخيم و هشت قوچ كذايي و درياي عميق و بالاخره محتاج آسمان هفتم قرار دادهاند. آنان مدعياند كه اگر يكي از اين پايههاي زيرين عرش نباشد، عرش خدا فرو ريخته، العياذ بالله، خداوند از آن بالا به سوي زمين سقوط خواهد نمود! در حاليكه غنا و بي نيازي خدا نسبت به هر چيزي، از ضروريات دين به شمار ميآيد و آيات متعدد قرآن كريم، صريحاً گواه بر اين مطلب است.
از سوي ديگر، آيا اين مطالب، مستلزم اثبات ازليت و ابديت براي قوچهاي هشتگانه و دريا و امور ديگري نيست كه در قوام عرش دخالت دارند؟
3. خداي متحرك
وهابيان خداوند متعال را مانند آدميان و ساير حيوانات پنداشتهاند كه از محلي به محل ديگر حركت ميكنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توضيح المقاصد وتصحيح العقايد، محمد بن ابيبكر، ابنقيم جوزي، ج1، صص419 و 520؛ اجتماع الجيوش الاسلاميه، ابن قيم جوزي، ج1، ص50؛ شرح كتاب التوحيد (محمد بن عبدالله)، ج1، ص677.
ابنتيميه و ابنقيم جوزي كه عقايد وهابيت از افكار آنها ناشي شده است، خدا را به سلاطين تشبيه نموده، ميگويند كه در روز جمعه از روزهاي آخرت، خداوند از عرش پايين ميآيد و بر كرسي مينشيند و كرسي خداوند در ميان منبرهايي از نور قرار ميگيرد و انبيا بر اين منابر مينشينند و اين منابر را كرسيهايي از طلا احاطه نموده كه بر اين كرسيها شهدا و صديقين مينشينند و بعد از انجام جلسه مفصل و گفتوگو با اعضاي جلسه، خداوند از كرسي بلند ميشود و با ترك جلسه به سوي عرش خود بالا ميرود.1
آيا اين فرقه با بيان مطالب غيرمعقول، مقام و ذات الهي را كه از هرگونه شايبة امكاني و مادي، منزه و پاك ميباشد تنزل ندادهاند؟ زيرا پنداشتهاند كه خدا هم مانند پادشاهان و سلاطين، داراي تشريفات و زندگي پر زَرق و بَرق مادي است و با بندگان خود جلساتي براي رَتق و فَتق امور انجام ميدهد.
4. كرسيهاي متعدد براي خداوند
وهابيها مقام و منزلت خداوند را آنقدر تنزل دادهاند كه حتي براي او كرسيهاي متعددي در فضاهاي مختلف در نظر ميگيرند.
ابنقيم در اينباره ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموع الفتاوي، ابنتيميه، ج5، ص55؛ زاد المعاد في هدي خير العباد، ابنقيم جوزي، ج1، صص 367 ـ370؛ اجتماع الجيوش الاسلاميه، ج1، ص51؛ توضيح المقاصد و تصحيح القواعد، ج1، ص426؛ ج2، ص585؛ حادي الارواح، ابن قيم، ج1، ص218؛ روضة المحبين، ابنقيّم جوزي، ج1، ص433.
براي خداوند در هر آسمان يك كرسي وجود دارد. وقتي كه به آسمان دنيا نزول ميكند، روي كرسي مختص به اين آسمان مينشيند و ميگويد: آيا استغفاركنندهاي هست تا او را ببخشم... تا صبح آنجا ميماند و هنگام صبح، كرسي آسمان دنيا را ترك ميكند و بالا ميرود و بر كرسي ديگر مينشيند!1
ابن تيميه و ابنقيم در كيفيت نشستن خدا بر كرسي معتقدند كه استوا به معناي مجرد استيلا نيست، بلكه به معناي نشستن بر كرسي پادشاهي ميباشد و اضافه ميكنند كه استواي خدا بر كرسي، مانند استواي ‹بشر بن مروان› بر كرسي سلطنت است زماني كه عراق را فتح نمود.2
اين طايفه، حتي خدا را كوچكتر از عرش پنداشته و ميگويند:
عرش يا كرسي خداوند، همه آسمانها و زمين را در برگرفته، خداوند روي آن مينشيند. عرش فقط چهار انگلشت از خداوند بزرگتر است. عرش مانند تختي جديد از سنگيني خداوند به صدا درميآيد.3
همچنين ميگويند: ‹ان محمداً رسول الله يجلسه ربه علي العرش معه›4؛ ‹پيامبر اسلام با خداوند روي تخت مينشيند›.
لازمه اين سخن اين است كه عرش بزرگتر از خداست و خدا و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اجتماع الجيوش الاسلاميه، ج1، ص55.
2. تفسير كبير، ابنتيميه، ج6، ص385؛ مجموع الفتاوي، ج16، ص397؛ ابنقيم، توضيح المقاصد و تصحيح القواعد، ج2، ص31.
3. مجموع الفتاوي (كتب و رسائل و فتاوي شيخالاسلام ابنتيميه)، ج16، ص435.
4. مجموع الفتاوي، ج4، ص374.
رسول خدا هر دو در آن، جا ميگيرند و عرش بر هر دوي آنها احاطه دارد.
حاجي خليفه در ‹كشف الظنون› از كتاب ‹العرش› ابنتيميه نقل ميكند كه خداوند بر كرسي مينشيند و محلي را براي نشستن رسول خدا در كنار خودش خالي ميگذارد!1
آيا اينگونه عقايد كه وهابيها آن را در ميان مسلمين ترويج ميدهند، انحراف آشكار از مباني دين مبين اسلام محسوب نميگردد؟ و آيا خداوند متعال مطابق اين عقيده، مانند يك فرد از افراد انسان تلقي نشده است كه در هر آسمان به داشتن يك كرسي نيازمند ميباشد و پيوسته براي نشستن بر اين كرسيها ميان آسمانها در گشت و گذار است؟
آيا اين عقيده، عجز خداوند را در برقراركردن رابطه با بندگانش ثابت نميكند؟ و آيا خداوند بدون اينكه در آسمان دنيا قرار گيرد، نميتواند پيام خود را به استغفاركنندگان برساند؟
آيا آنگونه كه ابنتيميه استيلا را معنا كرده و جايي هم براي پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كنار خداوند در نظر گرفته، لازمهاش اين نيست كه خداوند (العياذ بالله) جسمي است محدود، و متناسب با وسعت كرسي و همسان با وجود پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه هر دو باهم در اين كرسي جا ميگيرند؟
5. محصور بودن خدا در ميان ابرها
ابن تيميه و ابنقيم معتقدند كه خداوند قبل از اينكه موجودات عالم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كشف الظنون، حاجي خليفه، ج2، ص1438. (ابن تيميه، ذكر فيه ان الله تعالي يجلس علي الكرسي وقد اخلي مكاناً يقعد معه فيه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ).
را خلق كند، در ميان ابر ضخيمي قرار داشت كه نه در زير آن هوا بود و نه در بالاي آن؛ و در عالم، هيچ موجودي نبود و عرش خدا بر روي آب قرار داشت!1 حال بايد پرسيد: آيا اين باور با توحيدي كه مسلمانان به آن اعتقاد دارند، سازگاراست؟
به هر حال، مطابق اين عقيده، خداوند به عنوان موجودي تلقي شده كه در ميان ابرهاي ضخيم، محصور بوده است و ابر بر خداوند احاطه داشته است، در حاليكه به ضرورت دين اسلام، هيچ چيزي نميتواند محيط بر خدا باشد، بلكه خداوند محيط بر همه مخلوقات و جهان هستي احاطه دارد.
با اندكي دقت، معلوم ميشود كه در اين سخن، تناقضي آشكار وجود دارد، زيرا در ضمن اينكه ميگويد خدا قبل از اينكه چيزي را خلق كند و در عالم، نيستي مطلق حاكم بود، خودش در ميان ابر ضخيم قرار داشته است. در حالي كه ابر ـ به هر شكلي كه ميخواهد باشد ـ از مخلوقات خداوند است؛ مگر اينكه مخلوقيت آن، انكار گردد كه تضاد اين سخن نيز با مباني اسلام آشكارتر از آن است كه بيان شود. به راستي وهابيها اين اشكالها را چگونه پاسخ ميگويند؟
6. خدا در جلو نمازگزار
وهابيها معتقدند كه خدا در هنگام نماز در مقابل هر نمازگزار قرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموع الفتاوي الكبري، ابنتيميه، ج3، ص140؛ ج5، ص107؛ ج6، ص576؛ الرد علي المنطقيين، ص515؛ الرد علي البكري، ج1، ص141؛ العقيدة الواسطيه، ابن تيميه، ج1، ص22؛ ابنقيم جوزي، توضيح المقاصد و تصحيح القواعد، ج2، ص306.
ميگيرد، لذا ميگويند نمازگزار نبايد آب دهانش را به سوي قبله بياندازد، چون خداوند در مقابل او قرار ميگيرد و اين عمل باعث اذيت و آزار خدا ميشود!1
آيا آنان مقام و منزلت خداوند را در حد افراد عادي و معمولي تنزل ندادهاند؟ آيا اين پندارها، افزون بر اينكه مستلزم تجسيم، تشبيه و تحيز خدا است، موجب تعدد خدا و يا تقسيم خداي واحد به اجزاي متعدد نميشود تا بتواند در برابر هر نمازگزاري حضور پيدا كند. البته اينگونه انحرافات در چارچوب دين مقدس اسلام، كوچكترين جايگاهي ندارد و بدتر از تثليثي است كه در مسيحيت تحريف شده مطرح است.
7. فرود آمدن خدا به آسمان دنيا
وهابيت، مدعي است كه خداوند هر شب به آسمان دنيا فرود ميآيد. گويا از ديدگاه آنان دنيا در ديگر زمانها از وجود خداوند خالي است!
اين ادعاي وهابيت كه خداوند متعال هرشب به آسمان زمين فرود ميآيد و در شب عرفه، به زمين نزديكتر ميشود تا دعاي بندگان خود را از نزديك اجابت نمايد و بعد از قرارگرفتن در آسمان زمين، ندا سر ميدهد و ميگويد: ‹آيا كسي هست كه مرا بخواند و من او را اجابت كنم›2 با تشبيه و تجسيم، چه تفاوتي دارد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموع الفتاوي الكبري، ج3، ص140؛ ج5، ص107؛ ج6، ص576؛ الرد علي المنطقيين، ص515؛ الرد علي البكري، ابن قيم، ج1، ص141؛ العقيدة الواسطيه، ج1، ص22؛ توضيح المقاصد و تصحيح القواعد، ج2، ص306.
2. منهاج السنه، ج1، ص262؛ العقيدة الاصفهانيه، ص50؛ درء التعارض، ابن تيميه، ج2،
ص26؛ اجتماع الجيوش الاسلاميه، ج1، ص117؛ توضيح المقاصد وتصحيح القواعد، ج1، صص413 و 515.
ابنبطوطه، جهانگرد معروف مراكشي، در سفرنامهاش مينويسد:
ابن تيميه را بر منبر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه ميكرد و ميگفت: ‹خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد، همانگونه كه من اكنون فرود ميآيم و سپس يك پله از منبر پايين آمد›. اين گفتة او، مورد اعتراض ‹ابن زهر› فقيه
مالكي حاضر در مجلس قرار گرفت، ولي مردم از پاي
منبر برخاستند و ‹ابن زهر› را مورد ضرب و شتم قرار دادند و از طرف قاضي حنبلي نيز مورد تنبيه قرار گرفت. اما عمل قاضي حنبلي، باعث اعتراض فقها و قضات شافعي و مالكي دمشق واقع شد و موضوع را به حاكم اطلاع دادند و او هم به ‹ملك ناصر› گزارش داد و ابنتيميه به دستور وي به زندان افتاد.1
ابوزهره نيز ميگويد: ‹ابن تيميه، همچنان اين معنا را تكرار و تأكيد ميكرد كه خداوند فرود ميآيد و در بالا و پايين وجود دارد›.2
وهابيت كه خداوند را در حد يك انسان، تنزل داده و ميپندارند كه همچون انسانها راه ميرود و از جايي به جايي منتقل ميگردد، در برابر اين استدلال اهل توحيد چه پاسخي دارند:
يكي از صفات سلبي خداوند، نفي مكان و جهت براي اوست؛ به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رحله ابنبطوطه، ص96.
2. تاريخ المذاهب الاسلاميه، ابوزهره، ص320.
اين معنا كه خداوند در جهت خاصي قرار نميگيرد و موجودي نيازمند مكان نيست تا جا و مكاني را اشغال كند، زيرا مكان از عوارض و خواص جسم است، در حاليكه خداوند منزه از جسم است.1
جسم از يك سو محدود و از طرف ديگر محتاج و نيازمند است، ولي خداوند نه محدود است و نه احتياج و نياز به ساحت او راه دارد، لذا خداوند خود را در قرآن، بدون مكان، معرفي نموده است و بر آن تأكيد دارد:
الف) (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ) (بقره: 115)
مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست! خداوند بينياز و داناست!
ب) (هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم) (حديد: 4)
و هر جا باشيد او شماست.
ج) (وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَهُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ) (زخرف: 84)
او كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است.
د) (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) (ق: 16)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توحيد، علي بن بابويه (شيخ صدوق)، ص98.
ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!
امام صادق ( عليه السلام ) ميفرمايد: ‹خداوند از زمان و مكان برتر و از حركت و سكون بالاتر است، بلكه آفريدگارِ زمان و مكان و سكون و حركت ميباشد›.1
8. رؤيت خدا با چشم سر
وهابيت مدعي رؤيت خداوند با چشم سر است. اكنون بايد پرسيد كه وهابيها اين ديدگاه ابنتيميه و ابنقيم را كه ميگويند خداوند با چشم سر ديده ميشود و همانطوري كه قرص ماه و خورشيد را ميبينيد خدا را نيز خواهيد ديد و در ديدار خداوند هيچ فشار و ناراحتي بر شما وارد نخواهد شد، چگونه توجيه ميكنند؟2
ابن تيميه در اثبات مدعاي خود ميگويد: ‹خطاي كساني كه قائل به رؤيت خداوند هستند، كمتر از خطاي كساني است كه رؤيت خداوند را نفي ميكنند›.3
او براي امكان رؤيت خدا چنين استدلال ميكند:
هر چيزي كه وجودش كاملتر باشد براي ديدن سزاوارتر است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج3، ص309.
2. منهاج السنه، ج3، ص341؛ الفتاوي الكبري، ج1، ص438؛ مجموع الفتاوي، ج3، صص140 و 390؛ ج5، صص107 و 177؛ ج6، ص421؛ ج11، ص481؛ ج18، ص200؛ درء تعارض العقل والنقل، ج1، ص252؛ بيان تلبيس الجهميه، ج1، ص350؛ ج2، صص84، 406 و 418؛ توضيح المقاصد وتصحيح القواعد، ج2، ص571؛ حادي الارواح، ج1، صص210، 227 و 228.
3. منهاج السنه، ج1، ص217.
و از آنجا كه خداوند اكمل موجودات است براي ديده شدن از غير او سزاوارتر است و در نتيجه خداوند بايد ديده شود.1
اين عقيده افزون بر اينكه مستلزم تجسيم و تشبيه و امثال اينهاست، با آيات صريح قرآن، تضاد دارد، از جمله آيه:
(لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ) (انعام:103)
چشمها او را نميبينند ولي او همه چشمها را ميبيند و او بخشندة (انواع نعمتها و با خبر از دقايق موجودات) و آگاه (از همه) چيز است.
اين آيه، رؤيت خدا را با چشم سر به طور مطلق، نفي ميكند، لذا بر بطلان اين عقيده، دلالتي صريح دارد.
افزون بر آن، ابنتيميه در اين ادعا دچار اضطراب شده، زيرا، بنابر عقيده او، خطاي قول به رؤيت، كمتر از خطاي قول به نفي رؤيت است، ازاينرو، قول به رؤيت را پذيرفته؛ در حاليكه خطا چه كم باشد و چه زياد، به هر حال خطاست و قابل پذيرش نيست. از سوي ديگر، استدلال او بر سزاواربودن رؤيت خداوند متعال، هيچ پاية عقلي و نقلي ندارد و نيز هيچگونه تلازم عقلي، بين اكمليت موجود و رؤيت آن وجود ندارد؛ زيرا اگر چنين تلازمي وجود ميداشت، خداوند متعال بايد در منظر همگان، بهتر، آسانتر و بيشتر از موجودات مادي در معرض ديد قرار ميگرفت، در حالي كه هيچ كسي نگفته كه خدا را ديده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاج السنه، ج1، ص217.
ابن تيميه، خود به وجود تناقض در قول به رؤيت اقرار نموده و آن را با تناقضش پذيرفته است. او ميگويد:
اگرچه در اين قول تناقض وجود دارد چون از يك طرف بايد قايل شويم كه خدا ديده ميشود و از طرف ديگر بايد بگوييم خداوند داراي جهت نيست، ولي اين تناقض بهتر است از اينكه گفته شود خداوند اصلاً ديده نميشود. چون رؤيت خداوند موافق با حكم عقل است.1
او با اين گفتار، هم عقيدهاي كه مبتني بر تناقض است را پذيرفته و هم در دام تناقض ديگري افتاده است. زيرا او از يك طرف ميگويد در قول به رؤيت خداوند تناقض وجود دارد و از طرف ديگر ميگويد رؤيت خداوند موافق با حكم عقل است. در حاليكه مسئله استحاله تناقض از بارزترين و روشنترين موضوعات حكم عقل است، پس چگونه چيزي كه در آن تناقض وجود دارد، ميتواند با حكم عقل موافق باشد؟!
9. افراط در رؤيت خدا
وهابيها در مسئله رؤيت خدا به حدي افراط نمودهاند كه هر انسان عاقلي را بُهتزده و حيران ميكند.
ابن تيميه، معتقد است كه در روز قيامت، خداوند با قيافه مبدل پيش مردم ميآيد و خود را معرفي ميكند و ميگويد من خداي شما هستم ولي مردم در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. منهاج السنه، ج2، ص76.
جواب ميگويند ما تو را نميشناسيم و از تو به خدا پناه مي بريم. اگر خداي ما بيايد، ما او را ميشناسيم. سپس خداوند با قيافه اصلي خودش پيش آنها ميآيد و خود را معرفي ميكند و آنها ميگويند: بلي تو خداي ما هستي و به دنبال خدا به سوي بهشت روانه ميشوند!1
آيا وهابيت با اين سخنان سخيف و غيرمعقول كه درباره رؤيت خداوند دارند و شنيدن آن براي هر مسلماني غير قابل تحمل است، خداوند تبارك و تعالي را به بازي نگرفتهاند؟ آنان خداوند را به كاري متهم نمودهاند كه حتي از يك انسان معقول و موجه هم سر نميزند.
آنان بايد پاسخ دهند كه خداوند اين كار را براي چه منظوري انجام ميدهد؟ آيا ـ العياذ بالله ـ او ميخواهد با اين كار با بندگانش بازي كند؟! و آيا چهره به چهرهشدن با خداوند مستلزم عارضشدن عوارض بر او نيست.
پرسش ديگر اين است كه مردم چگونه متوجه ميشوند كه او، خداي آنان نيست، در حاليكه با همان چهرة مبدل هم او بايد خدا باشد، چون تغيير چهره باعث تغيير ذات خدا نميشود. مگر اينكه گفته شود خدايي خداوند، به چهره اوست نه ذات او!
نكته ديگر اينكه براي بار دوم كه خدا با چهره اصلي ظاهر ميشود، چه مشخصات خدايي در او وجود دارد كه مردم او را به عنوان خدا ميشناسد؟ آيا مردم او را قبلاً در دنيا ديدهاند كه در قيامت، او را با چهره اصلياش ميشناسند. اگر ديدهاند چگونه ودر كجا ديدهاند؟ و تفاوت بين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بغية المرتاد، ابنتيميه، ص453؛ مجموع الفتاوي، ج6، ص492؛ حادي الارواح، ج1، ص207.