بخش 15
فصل پنجم : الوهیت ، من یظهره اللهی بهاء
401 |
فصل پنجم : الوهيت ، من يظهره اللهي بهاء
دانستيم كه حسينعلي ميرزا ، و مريدان بهائيش ، نه تنها هيچ گونه دليلي مبتني بر شواهد و نصوص موثق ، جهت اثبات دعوي من يظهره اللهي ارائه ندادند ، بلكه با محو آثار و جعل مدارك ، اين عدم تجانس ميان « بيان » و « بهاء » را دو چندان كردند . و بر اثر منازعه « من يظهره الله ها » خدايع مستور كشف ، و فجايع منفور هويدا گشت .
بر اين اساس ، و اگر چه با بسياري از حقايق بهائيت ، در اثر منازعه من يظهره ها ! آشنا شديم ، ولي اين آشكاري و آشنائي مبين تمامي حقايق بهائيت نبوده و نيست ، بعدها هر قدر بهائيت از بيان و ازل ، دورتر مي شد ، به همان نسبت نياز بهائيان و مسؤليت زعماي بهائي ، به تحريف عقايد و تفسير و تفصيل مطالب ، بيشتر مي گشت .
بدين لحاظ بناي نگارش كتب و تنظيم رسائل و صدور « الواح » عديده اي گذارده شد كه در شناخت بهائيت ، به خوبي از عهده خدمتي والاتر از مشاجره و منازعه مدعيان من يظهره اللهي برآمد .
از جمله اهم مسائل ، نياز مبرمي بود كه بهائيان نسبت به « تعريف » مقام من يظهره اللهي و « شناخت » آثاري كه بر چنين ظهوري مترتب است ، از خود اظهار مي داشتند .
در اين خصوص پاسخ هاي متعدد ، رسائل و مقالات كثيري نگارش و نشر گرديد ، كه جز با تبحر در جميع آنها ، و دقت شامل و كامل برتمامي سطور و جملات ، علمي بر نيرنگ هاي بهائيان حاصل نمي گردد .
402 |
الف : شناخت من يظهره الله يا دعوي خدائي ميرزا !
در قسمت چهارم از فصل سوم ، تحت عنوان : « مبشر من يظهره اللهي » ، اجمالا با شناختي كه « بيان » از « من يظهره الله » ارائه داد ، آشنا شديم .
و دانستيم كه در اين شناخت ، بيانات « صاحب بيان » در هاله اي از ابهام ، و پوششي از ايهام قرار گرفته است ، كه به هر حال ، در مجموع و با توجه به تبحر در آثار بعدي بابيان و بهائيان ، و نحوه ارائه شواهد و ذكر دلائل ، آنها ، استشمام بوي « الوهيت » و « ربانيت » چنين مقامي ، برهر محقق و صاحب نظري محرز و مسلم مي گردد !
اسناد و مداركي ، كه استشمام چنين بويي را مسلم و محرز كرده است ، ذيلا به استحضار پژوهندگان مي رسانيم :
1/الف : تصريحات حسينعلي ميرزا
1 ـ حسينعلي ميرزا ، در حالي كه در زندان عكا ، بسر مي برد ، چنين نگاشت :
« اسمع ما يوحي من شطر البلاء علي بقعة المحنة و الابتلاء من سدرة القضاء انه لا اله الا انا المسجون الفريد » . ( 1 )
( بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا برما به اينكه نيست خدائي جز من زنداني يكتا ) .
ايضاً :
« كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في أخرب البلاد » . ( 2 )
( اينطور امر كرد پروردگارت ، زماني كه بود زنداني در خراب ترين شهرها ) .
ايضاً :
« ينادي المنادي بين الارض و السماء ، السجن لله المقتدر العزيز الفريد » . ( 3 )
( ندا مي كند نداكننده بين زمين و آسمان ، زندان از براي خداي تواناي عزيز يكتاست ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مبين » ، ص286
2 . همان ، ص342
3 . همان ، ص308
403 |
ايضاً :
« قد افتخر هواء السجن بما صعد اليه نفس الله لو كنتم من العارفين » . ( 1 )
( به تحقيق افتخار كرد هواي زندان به سبب آنچه را كه بالا رفت بسوي آن هوا نفس خدا اگر باشيد شما از دانايان ) .
ايضاً :
« تفكّر في الدنيا و شأن أهلها ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في أخرب الديار بما اكتسبت أيدي الظالمين » . ( 2 )
( در خصوص دنيا و حالات مردم آن بينديش زيرا آنكه جهان را براي خود خلق كرد در خراب ترين مكانها به دست ستمكاران زنداني گشته است ) .
ايضاً :
« ان في استقرار جمال القدم علي العرش الاعظم في سجن عكا لآيات لأولي النّها » . ( 3 )
( استقرار جمال قدم ( ميرزا حسين علي ) بر عرش اعظم در زندان عكا براي صاحبان عقل و خرد نشانه است ) .
ايضاً :
« ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه أن ينظر إلي أحد من أحبّائه » . ( 4 )
( آن كس كه جهان را براي خودش خلق كرد او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند ) .
ايضاً :
( هنگامي كه كسي جهت ملاقات بهاءالله درزندان حضورپيدامي كردبهاءبه او مي گفت ) :
« قد تجلّي الله من افق السجن عليك يا أيّها المقبل إلي الله فالق الاصباح » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مبين ، ص308
2 . همان ، ص56
3 . همان ، ص210 .
4 . همان ، ص233
5 . همان ، ص417
404 |
( خدا از گوشه زندان برتو تجلي كرد . اي كسي كه به خداوند شكافنده و آفريننده صبح ، روي آوردي ) .
ايضاً :
( پرسيدند از بهاء الله ، شما كه خود را خدا مي دانيد ، چرا بعضي از مواقع ، مي گوئي اي خدا و در بعضي از نوشته هايت ، از او استمداد مي طلبي ؟ بهاء الله جواب داد ) :
« يدعو ظاهري باطني و باطني ظاهري ليست في الملك سواي ولكن الناس في غفلة مبين » . ( 1 )
( باطن من ظاهر من را مي خواند و ظاهرم باطنم را ، در جهان معبودي غير از من نيست ليكن مردم در غفلت آشكارند ) .
ايضاً :
« قل لايري في هيكلي إلاّ هيكل الله و لا في جمالي الا جماله و لا في كينونتي الاكينونته و لا في ذاتي الا ذاته و لا في حركتي الا حركته و لا في سكوتي الا سكوته و لا في قلمي الا قلمه العزيز المحمود » . ( 2 )
( بگوي در هيكل و جمال و كينونت و ذات و حركت و سكون و قلم من ديده نمي شود مگر هيكل و جمال و كينونت و ذات و حركت و سكون و قلم خداوند ) .
ايضاً :
« ثم اخرجي يا حورية الفردوس من غرف الجنان و أخبري اهل الكيوان تالله قد ظهر محبوب العالمين و مقصود العارفين و معبود من في السموات و الارضين و مسجود الاولين و الاخرين » . ( 3 )
( اي حوريّه بهشتي از غرفه هاي بهشت بيرون شو و به اهل عالم خبر ده كه ؛ قسم به خدا محبوب عالمين و مقصود عارفين و معبود اهل آسمانها و زمين و مسجود اولين و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مبين ، ص405
2 . همان ، ص21
3 . همان ، ص48
405 |
آخرين ظاهر شد ) . ( 1 )
2 ـ در لوح يوم تولد ميرزا حسينعلي بهاء چنين آمده است :
« فياحبّذا من فجر الذي فيه استوي جمال القدم علي عرش اسمه الاعظم العظيم و فيه ولد من لم يلد و لم يولد » . ( 2 )
( اي آفرين بر سپيده دمي كه جمال قديم كه نام او اعظم عظيم است بر عرش مستقر شد و در آن سپيده دم زاده شد كسي كه نمي زايد و زاييده نمي شود )
ايضاً در لوح مذكور :
« بأن هذه ليلة ولدت حقيقة الرحمن و فيها فصلت كل أمر ازلي » . ( 3 )
( در اين شب حقيقت رحمان تولد يافت و در آن هر امر ازلي قطعي مي شود )
3 ـ و از جمله فرازهاي ادعيه ي ميرزا حسينعلي بهاء :
« و لو ادعوك باسمك الاول يخاطبني مظهر هذا الاسم ( ميرزا بهاء ) و يقول : انت تذكره انه يرجع الي نفسي أن افتح بصرك لتراني اولا قبل كل اول آخراً بعد كل آخر و ظاهراً فوق كل شيء » . ( 4 )
( و هرگاه كه مي خوانم تو را به اسم « الأوّل » ، مظهر اين اسم را خطاب مي كند كه آنچه تو ذكر آن مي كني برگشت آن به سوي من است . چشم خود را بازكن تا مرا مشاهده كني كه اول هستم پيش از هر اولي وآخر هستم بعد از هر آخري و ظاهر هستم فوق همه ي اشياء ) .
ايضاً :
« وأخبرتهم بلسان مظهر نفسك و مطلع أحديّتك أنه ينطق في كل شيء بأننّي أنا الله لا اله إلاّ أنا انّ يا خلقي ايّاي فانظرون و جعلت هذه الكلمة ذكري بين عبادك و آية عزّي في مملكتك » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مبين ، ص48
2 . مائده آسماني ، ج 4 ، ص344 ، و « رساله ايام تسعه » ص50
3 . همان ص55
4 . « ادعيه حضرت محبوب » ص13
5 . همان ، ص 25 ، از اين كلام ميرزا معلوم مي شود كه ذكر زبان ايشان هميشه جمله انا الله لا اله الا انا بوده است .
406 |
( و خبر داده بودي به زبان كسي كه مظهر نفس و مطلع احديت تواست اينكه اظهار خواهد كرد در مقابل همه اشياء كه من خداوندم و بجز من خدايي نيست . و اي مخلوق من به سوي من ناظر باشيد ، پس اين جمله را ذكر من قرار دادي در ميان بندگان خود و علامت عزت من شد در روي مملكت خودت ) .
4 ـ در الواحي كه مربوط به مقدمات تبعيد ميرزا حسين از بغداد و خارج كردن او از خانه مسكونيش باشد نيز چنين مي خوانيم :
« شهد طفلا رضيعاً انقطع عن ثدي أمّه انّه أخذ ذيل الله » . ( 1 )
( مشاهده كرد طفل شيرخواري را كه از پستان مادر دست كشيده و دامن خدا ( ميرزا بهاء ) را گرفت ) .
ايضاً :
« فلما اراد الخروج عن الباب ذات الله العزيز الوهاب » . ( 2 )
( و چون خواست ذات پروردگار كه عزيز و بخشاينده است از درب خانه بيرون رود ) .
5 ـ از جمله زيارت نامه هائي كه ميرزا بهاء ، جهت بهائيان نوشته است :
« أشهد أنّ بجمالك ظهر المعبود و بوجهك لاح وجه المقصود و بحكمتك فصل بين الممكنات » . ( 3 )
( شهادت مي دهم به اينكه چهره معبود باجمال تو ظاهر گرديد و وجه مقصود به ظهور اسماء تو آشكارا شد و بواسطه كلمه تو در ميان ممكنات تفصيل داده شد ) .
( از اين رو است كه ) ميرزا بهاء ، به مريدانش سفارش مي دهد كه بگويند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « رساله ايام تسعه » ، ص50
2 . همان ، ص308
3 . « مجموعه مباركه » .
407 |
« أللّهم إنّي أسئلك بشعراتك الّتي يتحرك علي صفحات الوجه » . ( 1 )
( خدايا تو را به موهائي كه در صورتت مي جنبد سوگند مي دهم ) .
6 ـ ميرزا حسين از زبان علي محمد شيرازي ، و در وصف مقام خدائي خود ! عباراتي را نقل مي كند :
« و بشنويد قول نقطه اولي را در كره اخري از لسان ابداع ابهي و از ضجيج و ناله و حنين آن حضرت شرم نمائيد . . . »
« و هذه صورة مانزل من جبروت الله العلي العظيم بسم الله الاقدس العلي الاعلي هذا كتاب نقطة الاولي الي الذينهم آمنوا بالله الواحد الفرد العزيز العليم و فيه يخاطب الذينهم توقفوا في هذا الامر من ملأ البيانين » . ( 2 )
. . . اين آياتي است از قول سيد باب كه جناب بهاء ساخته است ( اين خطاب هشت صفحه مي باشد ) و سيد در اين كلمات اهل بيان را مخاطب قرار داده و آنان را نسبت به ايمان به بهاء تحريص كرده و مقام ايشان را معرفي مي كند .
همچنين مي گويد :
« فو عمري لو ذكرت ذكر الربوبية ما اردت الاّربوبيته علي كل الاشياء و ان جري من قلمي ذكر الالوهية ما كان مقصودي الاّ اله العالمين و ان جري من ذكر المقصود فهو كان مقصودي و كذالك في المحبوب انه قد كان محبوبي و محبوب العارفين و ان ذكرت ذكر السجود ما اردت الا السجود لوجهه المتعالي العزيز المنيع و ان اثنيت نفساً ما كان مقصود قلبي الاّثناء نفسه و ان أمرت الناس بعمل ما أردت الاّ العمل في رضائه في يوم ظهوره » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « ادعيه حضرت محبوب » ، ص123 ، با توجه به بيان « فيضي » در كتاب : « بهاء الله » ، صفحه 240 ، مبني بر « افشان بودن گيسوان و محاسن ميرزا حسينعلي » ، توجيه و پاسخ سيد مهدي گلپايگاني مبلغ بهائي ، هم دوره عباس افندي مندرج در كتاب : « مصابيح هدايت » جلد سوم ، صفحه 26 ـ 27 را به ياد مي آوريم : « آخوندها اعتراض مي كنند درباره اللهم اني اسئلك بشعراتك . . . ، سيد مهدي مي گويد : خدايي كه دست دارد و چشم دارد ، مگر نبايد « مو » داشته باشد و شما مي دانيد اگر خدا با داشتن ساير اعضاء سرش بي مو باشد البته كچل خواهد بود و ما بهائيان به خداي كچل اعتقاد نداريم » ؟ . . .
2 . « بديع » ، ص352
3 . همان ، ص354
408 |
( قسم به جان خودم كه در هر جائي كه كلمه ربوبيت را به زبان آوردم مقصودم ربوبيت جناب بهاء است برجميع اشياء و اگر كلمه الوهيت از قلم من جاري شد منظور من به همان ايشان بوده است كه الله جهانيان است و اگر كلمه محبوب و يا مقصودي ذكر كردم جناب بهاء مقصود و محبوب من است و هم محبوب عارفين است و اگر موضوع سجود به ميان آمد قصد نكردم مگر اينكه در مقابل وجه متعالي و عزيز و منيع او سجده بشود و اگر كسي را توصيف و ثناء بنمايم مقصودم ثناء و مدح او بوده است و اگر كسي را به عملي دعوت كردم اراده نكردم مگر اينكه آن عمل به رضاي او انجام بگيرد ) .
ايضاً : « كه از نفس ظهور ( ميرزا بهاء ) محتجب نماني چه كه مقصود بالذات او بوده و خواهد بود ، او است آيه ي « ليس كمثله شيء » ، و اوست آيه « لم يلد و لم يولد » بل مظاهر لم يلد و لم يولد خلق عنده ان انتم توقنون ، از اين جهت است كه نقطه مشيت اوليه روح ماسواه فداه در مقام ذكر حروفات و مرايا و نور و امثالها من اعلي مراتب الاسماء و الصفات الي ان ينتهي الي ادني رتبة الاشياء مي فرمايند : اينها از خود تحققي نداشته چون به شمس حقيقي مقابل شده اند اشراق تجليات لانهايه برآنها شده در اين مقام ديده نمي شود در آن مظاهر الاّ الله » . ( 1 )
ايضاً :
« انه يقول ( خود بهاء ) حينئذ انني انا الله لا اله إلاّ انا كما قال النقطة ( سيد باب ) من قبل و بعينه يقول من يأتيني من بعد » . ( 2 )
ايضاً : بهاء زبان به ثناي سيد گشوده و مي گويد : در اين مقام از جبروت ابهي اين كلمات :
« ابدع اصلا في المناجات مع الله العلي الاعلي نازل عليك يا بهاء الله محبوب البهاء . . . و انهم يا الهي نبذوا احكامك عن ورائهم و نسوا ما نصحتهم به في الواحك و بكت ببكائي عيون الذين كرمتهم من بريتك و اصطفيتهم من بين خلقك و جعلتهم مهابط وحيك و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بديع ، ص341
2 . همان ، ص154
409 |
مخازن علمك و مظاهر أمرك و مطالع قدرتك و مكان الهامك يا من بيدك جبروت الايات و كل ذلك ورد علي بعد الذي دعوتهم الي شطر مواهبك و الطافك و عرفتهم مناهج أمرك و رضائك و أمرتهم بالخضوع لدي باب رحمانيتك و الورود علي فناء عزك و فردانيتك فوضت امري اليك و توكلت عليك و انت حسبي و معيني و ناصري و بك اكتفت عن الخلايق اجمعين و الحمدلك اذانك انت معبودي و معبود من في العالمين ـ اي كاش مهلت مي دادند كه جمال رب العالمين به ثناء الله ذكره مشغول شود » . ( 1 )
ايضاً : ميرزا در مقابل معترض ازلي در كتاب مذكور مي گويد : از اين كلمه معلوم مي شود كه شما رب اعلي را نمي دانيد و يا تقيه نموده ايد مثل مرشدين شما كه در بعضي مواضع انكار مي نمايند ( صبح ازل ) و به اطراف پشته پشته كتب مجعوله در اثبات حقيقت خود مي فرستند .
« و كل من في السموات و الارض جميعاً بدانيد بانا كنا موقناً معترفاً مذعناً بأعلي الصوت بانه هو رب الاعلي و سدرة المنتهي و شجرة القصوي و ملكوت العلي و جبروت العما و لاهوت البقا و روح البها و سر الاعظم و كلمة الاتم و مظهر القدم و هيكل الاكرم و رمز المنمنم و رب الامم و البحر الملتطم و كلمة العليا و ذروة الاولي و صحيفة المكنون و كتاب المخزون جمال الاحدية و مظهر الهوية و مطلع الصمدية لولاه ما ظهر الوجود و ما عرف المقصود و ما برز جمال المعبود » .
7 ـ ميرزا حسينعلي بهاء ، مدعي است كه او همان خدائي است كه تورات آن را يهوه ، انجيل به عنوان « روح حق » و قرآن به « نبأ عظيم » از آن ياد كرده است :
« تالله قد ظهر ما هو المسطور في كتب الله رب العالمين انه لهو الذي سمي في التورات بيهوه و في الانجيل بروح الحق و في الفرقان بالنباء العظيم » . ( 2 )
( بگو قسم به خدا كه ظاهر شد آنچه در كتاب هاي آسماني مسطور است و او همان شخصي است كه در تورات به نام يهوه و در انجيل به عنوان روح حق و در قرآن به اسم نبأ عظيم ناميده شده است ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بديع ، ص232
2 . « الالواح بعد اقدس » ، ضميمه كتاب : « اقدس » ، ص76
410 |
و در كتاب « اشراقات » گويد :
« قد خلقتم لذكر هذا النبأ الاعظم و هذا الصراط الاقوم الذي كان مكنونا في افئدة الانبياء و مخزوناً في صدور الاصفياء » . ( 1 )
( آفريده شده ايد براي توجه به نبأ عظيم و صراط اقوم كه در قلوب انبياء منظور گشته و در سينه اصفياء محفوظ بوده است ) .
در اين دو مورد هم يك مرتبه خود را مصداق همه ي عناوين و مواعيد انبيا ( يهوه ، روح الحق ، نبأ العظيم ، صراط اقوم ، مكنون در قلوب انبياء ) شمرده ، و ادعا كرده است كه آنچه انبياء و كتب آسماني خبر داده اند مصداق همه آنها من هستم .
از اين رو است كه مي نويسد :
« اذكر ما أنزله الرحمن في الفرقان يوم يقوم الناس لرب العالمين هذا يوم فيه اني ربك و احاطت الايات مظاهر الاسماء و الصفات طوبي لمن فاز و ويل للمعرضين » . ( 2 )
( متذكر باش آنچه را كه خداوند در قرآن نازل فرموده است يوم يقول الناس لربّ العالمين ) روزي خواهد آمد كه مردم قيام كنند براي رب العالمين ، و اين روزي است كه پروردگار آمده و آيات او احاطه كرده است بر مظاهر اسماء و صفات و خوشا به حال كسي كه به فوز هدايت برسد ، و اي باد بر اعراض كنندگان ) .
در نتيجه :
« يا ملأ الانشاء اسمعوا نداء مالك الاسماء انه يناديكم من شطر سجنه الاعظم انه لا اله الا انا المقتدر المتكبر المتبحر المتعالي العليم الحكيم » . ( 3 )
( اي گروه انشاء ، بشنويد نداي صاحب اسماء را كه ندا مي كند ، از مصدر زندان بزرگ خويش ، اينكه نيست خدائي جز من تواناي كبريا ، متعالي ، داناي حكيم ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص52
2 . « الالواح بعد اقدس » ص99
3 . « اقدس » ، ص38
411 |
8 ـ ميرزا حسينعلي در قصيده « ورقائيه » چنين مي سرايد :
من ذرتي شمس المحيط تكوّرت * * * و عن فطرتي بحر الوجود تسبّحت
كلّ الغنامن اهل الوري ظهر * * * عندي كغنة نمل او كرنة نخلة
كلّ العقول من جذب سري تولّهت * * * كلّ النفوس عن فنّ روحي تحيت
كلّ الألوه من رشح أمري تألّهت * * * و كل الربوب عن طفح حكمي تربت ( 1 )
براين اساس ، و با توجه به اشاره هائي بس مجمل از مدارك دعوي خدائي ميرزا حسينعلي ، زعماي بهائيت بهائيان را مكلف ساختند ، تا در تأييد و تأكيد و ترويج خدائي ميرزا حسينعلي ، از هيچ گونه تقيه اي ، تأويلي پيروي نكرده ، و در سرلوحه شرح عقايد بهائيت مورد تعليم و تقرير قرار گرفته شود .
بدين لحاظ به بررسي آثار عباس افندي فرزند و جانشين حسينعلي ميرزا ، و ديگر رؤسا و مبلغان بهائيت مي پردازيم تا با دعوي خدائي آقا ميرزا ! آشناتر شويم !
2/الف : تصريحات عباس افندي
1 ـ عباس افندي ضمن رساله هائي مندرج در كتاب : « مكاتيب » اعتراف مي كند :
« مأيوس نگرديد ، نوميد نشويد ، روز اميد است ، و فرق خداوند مجيد ، نشأه اولي است و قرن جمال الهي . . . صيت بزرگواريش شرق و غرب گرفته و آوازه خداونديش جنوب و شمال احاطه نموده ، و لوله در اركان عالم انداخته و زلزله در اعضاي آدم افكنده . . . » . ( 2 )
« چه كه اظهار الوهيت و ربوبيت بسياري نموده حضرت قدوس روحي له الفداء يك كتاب در تفسير صمد نازل فرمودند از عنوان كتاب تا نهايتش اني انا الله و جناب طاهره اني انا الله را در بدشت تا عنان آسمان بأعلي النداه بلند نموده و همچنين بعضي احباء در بدشت و جمال مبارك در قصيده ي ورقائيه مي فرمايد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مكاتيب ، ج2 ، ص254
2 . ج1 ، ص225
412 |
كل الالوه من رشح امري تألهت * * * و كل الربوب من طفح حكمي تربت ( 1 )
همه خدايان ازاثرفرمان من خدا شدند وهمه پروردگاران ازحكم من پروردگار گشتند . »
« در مسئله تحيت ـ اين چهار تحيت ، از حضرت اعلي روحي له الفداء است و مقصد از هر چهار ، جمال قدم ( ميرزا حسينعلي ) روحي لاحبائه الفداست . نه دون حضرتش ، و اجراي هر چهار جائز و نص مانع از تلفظ يكي از اينها موجودند . پس اگر نفسي هر يك را تلفظ نمايد از دين الله خارج نگردد و مورد لوم و طعن و ذم و قدح نشود و تعرض و تحقير جائز نه و اعتراض نبايد نمود ، چه كه هر چهار تحيت در كتاب الهي وارد . ولي اليوم بأنك ملأ اعلي ( الله ابهي است ) و روح اين عبد از اينجا نداء مهتزز ـ هر چند مقصود از « الله اعظم » نيز « جمال قدم » ( ميرزا حسينعلي ) روحي لاحبائه الفداست . چه كه او است اسم اعظم و نيّر اعظم و ظهور اعظم . اما اين تحيت ( الله ابهي ) كوس ربوبيت جمال غيب احديت است كه در قلب امكان تأثير مي نمايد » . ( 2 )
« نورانيت سراج و لطافت زجاج دست به هم داده نور علي نور گشته . اين است كه مي فرمايد ( اياكم ان تذكروا في آيتين ) اي آية اللاهوت و آية الناسوت . مادون اين دو شمس حقيقت كل عبادله و كل بامره يعملون . حضرت قدوس روحي له الفداء هر چند كينونتي بودند كه بتمامه از آن شمس حقيقت حكايت فرمودند . نور بازغ بودند و كوكب شارق . جوهر تقديس بودند و سازج تنزيه . و البته صد هزار اني انا الله از فم مطهرش صادر . با وجود اين كينونه لاتحكي الاعن الله ربها و كان مظهراً بديعاً و عبداً وفياً ، و اما مقام اين عبد عبوديت محضه صرفه حقيقي ثابته راسخه واضحه من دون تأويل و تفسير و تلويح و تشريح ، يعني غلام حلقه به گوش و بنده غاشيه بردوش تراب آستانم و پاسبان و دربان و آنچه تعريف و توصيف محض عنايت در جميع الواح وزير الهي در حق اين عبد موجود معني كل اين كلمه است ( عبد البهاء ) و هر تأويل و تفسير كه حرفي زايد از اين كلمه است اني بريء منه و اشهد الله و أنبيائه و رسله و أمنائه و أوليائه و أصفيائه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكاتيب ، ج1 ، ص254
2 . ج2 ، ص245 ، عباس افندي اين مسئله را در پاسخ سؤال بهائيان از انتخاب كلمه اي بجاي « سلام عليكم » نوشته است !
413 |
احبائه علي ذلك . من مبين آياتم . اين است بيان من « و ما بعد الحق الا الوهم المبين » . ( 1 )
« اي خليل » مكتوب آن جناب واصل و از نفحات رياض معانيش چنان مفهوم شد كه بعضي مستفسرند كه اين عبد چه مقامي را طالب و مدعي . قسم به جمال قدم كه اين عبد از رائحه اي كه بوي ادعا نمايد متنفر . و در جميع مراتب ذره اي از عبوديت را به بحور الوهيت و ربوبيت تبديل ننمايم چه كه اظهار الوهيت و ربوبيت بسياري نموده حضرت قدوس روحي له الفداء يك كتاب در تفسير صمد نازل فرمودند از عنوان كتاب تا نهايتش اني انا الله است . و جناب طاهره اني أنا الله را در بدشت تا عنان آسمان بأعلي النداه بلند نمود . و همچنين بعضي أحباء در بدشت و جمال مبارك در قصيده ي و رقائيه مي فرمايد :
كلّ الألوه من رشح أمري تألّهت * * * و كل الربوب من طفح حكمي تربت
ولي يك نفسي را نفرمودند كه به عبوديت كماهي حقها قيام نمود و اگر چنانچه مقامي را بخواهم خدا نكرده از براي خويش چه مقامي أعظم از فرع منشعب از اصل قديم است تالله الحق ذل رقاب كل مقام و خضع اعناق كل مقام و رتبه لهذا المقام العظيم . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج2 ، ص251
2 . همان ، ص254 ـ اينك عبد البهاء ، خود را در مقام عبوديت ميرزا حسينعلي معرفي كرده است ، قابل تأمل است ، آثار و مداركي در دسترس مي باشد كه عباس افندي نيز ، داعيه خدائي را در سرداشته ، و آن را به بهائيان نزديك خود اظهار داشته بود . نعيم محمد ، شاعرسدهي بهائيان ، و مبلغ مشهور دوره عباس افندي ، متوفّي1334 هـ . ق ، تحت تأثير اظهارات مذكور بوده است ، كه در قصيده « صيفيه » عباس افندي را توصيفي كرده است كه بعدها مورد تشويق و تأييد بهائيان نيز قرار گرفت : ميرزا نعيم خطاب به عباس افندي :
توئي تو فرع قويم توئي تو اصل قديم * * * توئي تو رب كريم توئي تو خلق عليم
توئي توحي قديم توئي تو عرش عظيم * * * مهر تو خلد نعيم قهر تو نار جحيم
حب تو نعم القرين بغض تو بئس القرار
طلعت شمس الشموس طلعت عبد البهاء است * * * قدرت رب النفوس قدرت عبد البهاء است
رحمت رب الربوب رحمت عبد البهاء است * * * حضرت غيب الغيوب حضرت عبد البهاء است
ذات اله الالوه ذات همين شهريار
اگر نماز آوريم توئي تو مسجود ما * * * اگر نياز آوريم توئي تو معبود ما
به حق چو راز آوريم توئي تو مقصود ما * * * روبه كه باز آوريم توئي تو معهود ما
شهود ما را بس است به غيب ديگر چه كار
414 |
« اول فريضه اصحاب شور » خلوص نيت و نورانيت حقيقت و انقطاع از ما سوي الله و انجذاب به نفحات الله و خضوع و خشوع بين احبا و صبر و تحمل بر بلاء و بندگي عتبه ي ساميه ابهي است و چون به اين صفات موفق و مؤيد گردند نصرت ملكوت غيب الهي احاطه نمايد « ثاني فريضه » اثبات وحدانيت جمال غيب الهي و مظهريت كامله ربانيه حضرت نقطه اولي و عبوديت محضه صرفه ذاتيه كينونيه باطنه حقيقي صريحه عبدالبهاء بدون شائبه ذكري دون آن .
« و هذه غايتي القصوي و منتهي معارجي العليا و جنتي المأوي و هي نور وجهي و منية قلبي و شفاء صدري و قرة عيني و رواء غلتي و برد لوعتي و برء علتي و من اعتقد بغير هذا فقد خالف عبد البهاء ( ثالث فريضة ) ترويج احكام الهيه در اين احبا از صلاة و صيام و حج و حقوق و ساير احكام الهيه بالتمام » . ( 1 )
« و سؤال از آيه ( 30 ـ در فصل 14 از كتاب يوحنا ) نموده بوديد كه حضرت مسيح فرموده ( ديگر با شما بسيار صحبت نخواهم نمود چه كه مالك اين دنيا مي آيد . و هيچ چيز در من نيست ) . مالك دنيا جمال مبارك است » . ( 2 )
2 ـ در كتاب : « تاريخ صدر الصدور » از عباس افندي به خدائي ميرزا حسينعلي ، چنين اذعان و اعتراف شده است :
« اي مقبل الي الله و منقطع الي الله مقام مظاهر قبل نبوت كبري بود و مقام حضرت اعلي الوهيت شهودي و مقام جمال اقدس احديت ذات هويت وجودي و مقام اين عبد عبوديت محضه صرفه بحته و هيچ تأويل و تفسيري ندارد » . ( 3 )
« . . . چه كه اين ظهور اعظم نفس ظهور الله است نه به عنوان تجلي و مجلي و نور اين نيز قدم را اشرافي و غروبي نيست » . ( 4 )
3 ـ عباس افندي ، در خصوص اذعان به خدائي ميرزا حسينعلي به نقل از كتاب :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج1 ، ص504
2 . همان ، ج3 ، ص404
3 . ص207
4 . همان ، ص26
415 |
« دروس اخلاق » مي نويسد :
« نامم عبد البهاء است ، صفت من عبد البهاء است ، نعت من عبد البهاء است . عبد البهاء كوس عبوديت آستان جمال ابهي را بر ملا كوبيده اند » . ( 1 )
4 ـ ايضاً : عباس افندي ، ضمن شرح حال مشكين قلم ، از بهائيان متقدم در كتاب : « نورين نيرين » مي نويسد :
« وي مدتي در عراق بود . . . و در معيت حضرت احديت ( ميرزا حسينعلي ) در كشتي به نهايت روح و ريحان گذراند » . ( 2 )
5 ـ عباس افندي ، به ميرزا حسين نامي اطلاع مي دهد : « ما كه داعيه نداريم ، ما كه دعوي نبوت و رسالت و امامت نكرده ايم . چه سؤالي چه جوابي ، من بنده اي از بندگان جمال قدم مباركم ، و در راه محبت در بين بشر خدمت مي كنم . آقاي ميرزا حسن اگر سؤالي دارند علما ، فقها ، عرفا ، حكما در عالم بسيارند . مسائل غامضه و مطالب معضله حل مي كنند . ما كه دعوي علم و دانش نكرده ايم با ما چه كار دارد » . ( 3 )
6 ـ از عباس افندي راجع به آيه اي از باب دوم پولس مسيحي سؤال كردند : ( در ذكر مرد شرير كه بر هيكل خدا مي نشيند ) .
عباس افندي پاسخ داد :
« مقصود از مرد شرير ميرزا يحيي ازل برادر ميرزا حسينعلي است » . ( 4 )
3/الف : تصريحات مبلغان بهائي كه مورد تصويت بهائيت است
1 ـ « فرد بهائي ، اجراي احكام منزله را وسيله اي براي جلب رضاي او و تنها به خاطر دوستي جمال او ( ميرزا حسينعلي ) و نه به طمع بهشت و ترس از جهنم اجراء مي كند » . ( 5 )
2 ـ ميرزا حيدر علي اصفهاني مي نويسد : « فاني ( ميرزا حيدر علي ) و اين نفوس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص30 ، ش8
2 . ص62
3 . « خاطرات 9 ساله » ، ص107
4 . « مائده آسماني » ، ج3 ، ص6
5 . مجله : « اخبار امري » ، نشريه محفل ملي بهائيان ايران ، سال 1349 ، ش14 ، ص406
416 |
( بهائيان ) موقنيم كه حضرت بهاء الله آسماني است كه از آفاقش شموس انبيا و مرسلين اشراق نموده ، مرسل رسل و منزل كتب و رب الارباب ( 1 ) و سلطان مبدأ و مآب است و به قدر يك صندوق نوشتجات و صحف و الواح و آيات از حضرت احديتش موجود و منتشر است و جميع را كتب آسماني و صحف رباني و تورات صمداني و انجيل رحماني و قرآن يزداني و بيان جليل و اجب الاتباع مي دانيم و در همه بيانات مباركش صريح است كه آياتش تأويل و باطن ندارد . و ظاهرش مقصود و مأمور » . ( 2 )
3 ـ نبيل زرندي ، در وصف ميرزا حسينعلي گفته است :
در اول غربال ز سال فرقان * * * دوم سحر محرم اندر تهران
از غيب قدم به ملك امكان بگذشت * * * شاهي كه بود خالق من في الامكان ( 3 )
خلق گويند خدايي و من اندر غضب آيم * * * پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدائي !
« و روزي كه اين قصيده را در مجمع عام به حضور مبارك خواند چقدرها مورد تحسين و تمجيد گرديد » . ( 4 )
4 ـ بنابراين شواهد و نصوص مسلم موجود ، در آثار معروف و اساسي بهائيان است كه بزرگان بهائيت پيرامون « نماز » و « قبله » بهائيان چنين عقيده بهائيت را خاطر نشان و بهائيان را به رعايت آن مكلف مي كنند :
« قبله ما اهل بهاء ، روضه ي مباركه ي ( قبر ميرزا حسينعلي ) در مدينه ي « عكا » كه در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عبد الحميد اشراق خاوري در كتاب « قاموس ايقان » ، ج4 ، ص44 ، كلمه رب الارباب را چنين تعريف مي كند « پروردگار پروردگاران = جهان و آفريدگار » .
2 . « بهجة الصدور » ، ص339
3 . « گنجينه حدود و احكام » ، ص402 ، « بهاء الله » ، ص10 و « تذكره شعراي بهائي » ، ج3 ، « مقدمه نقطة الكاف » .
4 . « تنبيه النائمين » ، ص73
417 |
وقت نماز خواندن بايد رو به روضه ي مباركه بايستيم و قلباً متوجه به جمال قدم جلّ جلاله و ملكوت ابهي باشيم . و اين است آن مقام مقدري كه در كتاب اقدس نازل شده . . . در وقت تلاوت آيات و خواندن مناجات روبه قبله عكا بودن واجب نيست . بهر طرف روي ما باشد جايز است . « أينَما تَوَلُّوا فَثَمَّ وَجْه الله » ولكن چنانچه ذكر شد در قلب بايد توجه به جمال قدم و اسم اعظم داشته باشيم ؛ زيرا مناجات و راز و نياز ما با اوست و شنونده اي جز او نيست و اجابت كننده اي غير او نه » . ( 1 )
شوقي افندي در نامه ي مورخ 31 ژانويه ي سنه ي 1949 نوشته است :
« نماز روزانه را هر كسي بايد منفرداً تلاوت كند . . .
اگر در حين نماز خود را محتاج مي بينيد كه كسي را پيش چشم خود مجسّم كنيد حضرت عبد البهاء را در نظر آوريد . زيرا بواسطه ي حضرت عبد البهاء مي توان با جمال مبارك ( ميرزا حسينعلي ) راز و نياز كرد » . ( 2 )
ب : ختم رسل
اگر چه حسينعلي ميرزا ، خود را « من يظهره الله » ، موعود بيان مي داند ، و با توجه به مدارك متعدد ، من يظهره اللهي بهاء الوهيت و ربوبيت و دعوي پروردگاري است ! از اين رو ديگر روا نيست كه با تحريف آيات و روايات اسلام و يا طرح مباحث و مجادلات فراوان ، زعماي بهائيت ، سعي در اثبات مقام پيغمبري حسينعلي ميرزا ، و رد و توجيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « دروس الديانه » ، درس 19 ، منظور از اسم اعظم ، طبق تصريح قائني در كتاب مذكور ، صفحه 7 « ميرزا حسينعلي بهاء » است .
2 . مجله : « اخبار امري » ، نشريه محفل ملي بهائيان ايران ، شماره 6 ، مهر ماه سال 1328 . فاضل مازندراني در كتاب : « اسرار الآثار » تصريح مي كند كه « روضه مباركه » ، قبر بهاء الله است ( ج4 ، ص48 ) ، در كتاب : « گنجينه حدود و احكام » ، در ص19 خصوص قبله بهائيان از قول حسينعلي نوشته شده است : « اذا اردتم الصلوة ولّوا وجوهكم شطري الاقدس »
بايست توجه داشت كه طبق بيان مازندراني در كتاب : « اسرار الاثار » ج4 ، ص198 شطر اقدس ، شهر عكا است .
ايضاً : در خصوص قبله بهائيان ، هيكل ميرزا حسينعلي است ، « كواكب الدريه » ، ج3 ، ص135 ، « مرآة الحقيقه » ، ص292 .
418 |
« خاتميت » رسول اسلام كنند !
از نظر مؤلف طرح چنين مباحثي ، به هيچ وجه اصولي نبوده ، و اساساً منطبق با تصريحات حسينعلي ميرزا هم نمي باشد . از اين جهت ، و بي آنكه اشارتي به اصول عقايد اسلامي داشته باشيم ، مسئله خاتميت و رسالت را از ديدگاه و زعم بهائيت مورد بررسي قرار مي دهيم . تا بر پژوهندگان اين كتاب ، رابطه دعوي « من يظهره اللهي » با « خاتميت » يا عدم خاتميت « رسالت » رسول اسلام ، مشهود و آشكار شود ؛ زيرا مطالعه پيرامون چنين مباحثي در آثار بهائيت ، اين نتيجه مسلم را مبين است كه بهائيان در حالي كه نتوانسته اند ، دعوي من يظهره اللهي ميرزا حسينعلي را بر اساس آثار مبشر چنين ظهوري اثبات كنند ، دست زدن به مدارك اسلامي ، عملي ناصواب خواهد بود . و دور از شأن والاي اسلام .
گفتيم و مدعي شديم كه طرح چنين مباحثي به هيچ وجه اصولي نبوده ، و اساساً منطبق با تصريحات حسينعلي ميرزا نمي باشد .
اساس مسئله نيز در اثبات همين ادعاست . ولي از آنجائي كه تعليم و تربيت بهائيان با طرح مسائل به صورت اصولي ، چندان سازگاري ندارد ، مجبورم به اثبات اين ادعا به پردازم كه به كدامين سند موثق : « اساساً منطبق با تصريحات حسينعلي ميرزا نمي باشد » ؟ :
1 ـ ميرزا حسينعلي مي نويسد :
« كما انتم تقرؤن في الكتاب بان الله لما ختم النبوة بحبيبه بشر العباد بلقائه و كان ذلك حتم محتوم » . ( 1 )
( همانطور كه شما در قرآن مي خوانيد خداي بزرگ آنگاه كه نبوت را به حبيبش پايان بخشيد بندگان را به لقاء خود بشارت داد و اين امري حتمي است ) .
2 ـ ايضاً ميرزا حسينعلي بهاء نوشته است :
« الصلوة والسلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه دائماً أبداً سرمدا » . ( 2 )
( سلام و درود بر آقاي اهل عالم و پرورش دهنده امت ها ، كسي كه به او نبوت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مائده آسماني » ، ج4 ، ص260
2 . « إشراقات » ، ص293
419 |
رسالت پايان يافته و برخاندان و دوستانش سلام و درود دائمي و ابدي و سرمدي باد ) .
3 ـ ميرزا حسينعلي مي نويسد : « يومي از ايام در ارض طاء كه مقر سلطنت ايران است مشي مي نمودم بغتتاً از كل جهات حنين مرتفع ، بعد از توجه ، ناله منابري كه در مدن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين كلمات ذاكر : الهي خاتم رسل و سيد كل رسول الله روح ماسواه فداه ما را از براي ذكر و ثناي تو تربيت داده . . . و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند الهي الهي ما را نجات بخش » . ( 1 )
4 ـ ميرزا حسينعلي مي نويسد :
« لان الله تبارك و تعالي بعد الذي ختم مقام النبوة في شأن حبيبه و صفيه و خيرته من خلقه كما نزل في ملكوت العزة و لكنه رسول الله و خاتم النبيين وعد أبصار بلقائه يوم القيمة ظهور المسجد كما ظهر بالحق » . ( 2 )
( زيرا كه خداي تعالي بعد از آنكه مقام نبوت را در مورد حبيبش برگزيده و بهترين بندگان پايان بخشيد همانطور كه در ملكوت عزت ( قرآن ) نازل شده است ، ولكن محمد رسول خداست و پايان دهنده انبياء بندگان را به لقايش وعده داده است و اين از جهت عظمت ظهور بعد است به همان ترتيب كه به حق آشكار شد ) .
5 ـ عبد الحميد اشراق خاوري بهائي مي نويسد : « در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده جمال مبارك جل جلاله در ضمن جمله مزبوره مي فرمايد كه مقام اين ظهور عظيم و موعود كريم از مظاهر سابقه بالاتر است زيرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گرديد و اين دليل است كه ظهور موعود عظيم ، ظهور الله است و دوره نبوت منتهي گرديد زيرا كه رسول الله خاتم النبيين بوده » . ( 3 )
6 ـ ايضاً : عبد الحميد اشراق خاوري بهائي مي نويسد : « خداوند همانا در قرآن مجيد حضرت رسول را خاتم النبيين ناميده و سلسله نبوت را به وجود مباركش ختم كرده و در سورة الاحزاب نازل شده : { ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللهِ وَخاتَمَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « إشراقات » ، ص246
2 . « آثار قلم اعلي » ، ج3 ، ص49
3 . كتاب : « رحيق مختوم » ، ج1 ، ص78
420 |
النَّبِيِّينَ } و از اين مطلب در كمال وضوح عظمت مقام مظهر الهي و موعود ملل و اديان ظاهر مي شود . به اين معني كه مقام آن حضرت رسالت و نبوت نبوده و نيست بلكه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غيب الغيوب است كه در قرآن مژده ي ظهورش به همين اسم نازل شده : « هَلْ يَنْظُرون إلاّ أنْ يَأْتِيهُمُ الله في ظُلَل مِنَ الغَمام » . ( 1 )
7 ـ ميرزا حسينعلي مي گويد :
« الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه » . ( 2 )
8 ـ ميرزا حسينعلي گويد : « از اين گذشته خاتم النبيين از محكمات آيات كتاب رب العالمين است اگر هزار و دويست و هفتاد سنه احدي به معني آن مطلع شد حال هم معاني كلمات منزله بيان را نفسي دون الله مي تواند ادراك نمايد » . ( 3 )
9 ـ ميرزا حسينعلي مي نويسد :
« فاعلم بان نقطة الفرقان و نور السبحان لما جاء بآيات محكمات و براهين ساطعات من الايات التي يعجز عنها كل من في جبروت الموجودات أمر الكل علي القيام علي هذه الصراط المرتفعة الممدودة في كل ما جاء به من عند الله و من اقر عليه و اعترف بآيات الوحدانية في فؤاده و جمال الازلية في جماله حكم عليه حكم البعث و الحشر و الحيوة و الجنة لانه بعد ايمانه بالله و مظهر جماله بعث من مرقده غفلته و حشر في ارض فؤاده ثم اعلم بان هذه الجنه في يوم الله اعظم من كل الجنان و الطف من حقايق الرضوان لان الله تبارك و تعالي بعد الذي ختم مقام النبوّة في شأن حبيبه و صفيه و خيرته من خلقه كما نزل في ملكوت العزة و لكنه رسول الله و خاتم النبيين وعد العباد بلقائه يوم القيمة » . ( 4 )
با تمام اين تصريحات و تأكيدات كه مقام حسينعلي ميرزا : « رسالت و نبوت نبوده و نيست » ، با اين همه عباس افندي ، مرتكب نقض نص مسلم حسينعلي ميرزا شده ، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « قاموس توقيع منيع » ، ج1 ، ص114
2 . « بديع » ، ص293
3 . همان ، ص117
4 . « جواهر الاسرار » ، ص48
421 |
مي نويسد : « آن مظاهر نبوت كليه كه بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهيم حضرت موسي ، حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت اعلي و حضرت جمال مبارك » ( 1 ) ! . . .
1/ب : نقد دلائل
با وجود آنكه آثار بهائيت ، در اهم مسائل عقيدتي ، متناقض و در صورت اتكاء به متون خودشان مجبوريم نصي را با رد نصي ديگر پذيرا شويم !
با اين همه ، از جانب زعماي بهائيت ، براي اثبات ادعائي در مجموعه عقايد و وقايع بابيت ، تأليف و تحقيقاتي خارج از متن اصلي ، و زمينه مادري ، صورت پذيرفته است ! كه جهت آشنائي پژوهندگان ، ذيلا به نمونه هائي از مهمترين انواع آن اشاره مي كنيم :
1/1/ب : بهائيان و مسئله فيض مقتضي
بهائيان بنا به اصل مقتضيات زمانه ، كه مي بايست ديانت الهي مبتني بر آن بوده باشد ، مبناي اثبات لزوم ظهورات جديدي پس از ظهور اسلام قلمداد كرده اند .
اقتضاي هر زماني ، ايجاب مي كند كه خداوند مردمان را از فيض خود و متناسب با مقتضيات زمان بهره مند سازد . از اين روي ختم رسالت و نبوت ، به زعم بهائيت منافي مقتضيات زمانه و تداوم هميشگي فيض الهي است .
چنين زمينه سازي هائي از جانب بهائيت ، في نفسه مورد اشكال مؤلف نيست ! در حقيقت نگارنده معتقد به فيض هميشگي الهي ، و عدم قطع آن است . معذلك دو نكته اساسي پيرامون اصل فيض مقتضي وجود دارد و آن اينكه آيا لازمه تداوم فيض ، ظهورات متعدد است يا كمال ظهورات ؟ و آيا مي بايست هر ادعائي را فيض الهي و محتواي عقايد مدعيان را ، پاسخگوي مقتضيات زمانه بدانيم ؟ !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « مفاوضات » ، ص124 ، در مورد آشنايي با استدلال هاي بهائيان براي اثبات عدم خاتميّت حضرت رسول است ، مراجعه شود به كتاب : « فرائد » ، و ردّ كتاب مذكور تحت عنوان « بهائي چه مي گويد » تأليف جواد تهراني .
ميرزا ابوالفضل ، كليه مسائلي كه در اين زمينه مطرح كرده است ، بر خلاف نصوص مسلم ميرزا حسينعلي بهاء ، مبني بر قبول خاتميت رسالت و نبوت حضرت رسول اسلام است . . .
422 |
مسلماً نگارنده در انتظار پاسخ چنين سئوالاتي ، از جانب بهائيت نيست ، زيرا با بررسي هاي جامع در آثار اوليه و اساسي بهائيت ، به اين نتيجه رسيده است كه طرح مسئله فيض ، به خاطر اثبات دعوي ميرزا حسينعلي است ، نه اينكه به حقيقت تداوم فيض ، و اساساً به « فيوضات رباني » ايمان و اعتقادي داشته باشند .
دليل اين امر در آثار بهائيت موجود و آشكار است :
ميرزا حسينعلي مي نويسد :
« و نفسي الحق قد انتهت الظهورات الي هذا الظهور الاعظم و من يدعي بعده انه كذاب مفتر » . ( 1 )
( سوگند به نفس كه همه ي ظهورات به اين ظهور بزرگتر ، پايان گرفت ، و هر كس كه پس از چنين ظهوري ، مدعي ظهور جديدي شود ، او دروغگو و افتراء زننده است ) .
ولي ميرزا حسينعلي ، در كتاب : « اقدس » تصريح كرده است كه : « من يدعي امراً قبل اتمام الف سنة كاملة انه كذاب مفتر » . ( 2 )
( هر كس ادعاي امري را ، پيش از اتمام هزار سال كامل ، مدعي شود ، دروغگو و افترا زننده است ) .
بعضي از مبلغان بهائي ، متمسك به تصريح مذكور ، بيان ميرزا حسينعلي را در كتاب : « اقتدارات » منسوخ تلقي مي كنند .
در حالي كه افندي در تفسير تصريحات مندرج در « اقتدارات » و « اقدس » مي نويسد :
« اما آيه مباركه من يدعي امراً قبل اتمام الف سنة كاملة . . . بدايت اين الف ظهور جمال مبارك است كه هر روزش هزار سال است « انّ كلّ يوم عند ربك كألف سنه و كل سنة ثلاثمائة و خمسة و ستون ألف سنة . . . كور جمال مبارك غير متناهي است بعد از آنكه احقابي بگذرد و بكلي صحف و كتب و آثار و اذكار اين اعصار فراموش شود كه از تعاليم جمال مبارك چيزي در دست نماند ظهور جديدي گردد و الاتا آثار صحف و تعاليم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « اقتدارات ميرزا حسينعلي » ، ص237
2 . همان ، ص35
423 |
اذكار و انوار جمال مبارك در عالم مشهود و نه بروزي و نه صدوري » . ( 1 )
و در موضعي ديگر از جمله « مكاتيب » خود اذعان مي دارد كه : « چه كه اين كور را امتداد عظيم است و اين دو را فصحت و وسعت و استمرار سرمدي ابدي » . ( 2 )
« لهذا امتدادش بسيار اقلا پانصد هزار سال » . ( 3 )
چطور مي شود ؟ ! ، جاودانگي اسلام را به خاطر عقيده به عدم قطع فيض الهي مورد تشكيك قرار مي دهند ولي اعتقاد به اصل تداوم هميشگي فيض الهي ، به موجب عقيده بهائيت به تحقق ظهورات بعدي نيست ؟ ! و اگر هم چيزكي در اين خصوص گفته اند ، شامل 1300 ساله اسلامي مي شود اما اقلا تا نيم ميليون سال ديگر ، اين فيض تكرار نخواهد شد ؟ ! شايد تا پانصد هزار سال ديگر پس از حيات مدعيان ، مقتضيات زمانه عوض نشود ، و نياز به فيض مجددي نباشد ، ولي در حالي كه به زعم بهائيان هنوز 20 سال از « ظهور مستقل مقام صاحب شريعت و نبوت و رسالت علي محمد شيرازي » ( 4 ) نگذشته بود ، حسينعلي ميرزا پاي به ميدان مي نهد ، و در حالي كه شرايط زمانه ، دستخوش هيچ دگرگوني اساسي نشده بود ، به نوشتن احكام مبادرت ميورزد كه در رابطه با « بيان » ، و به تصريح ابوالفضل گلپايگاني ، « چندان مختلف و متفاوتند كه انجيل با تورات و كعبه با سومنات ( 5 ) و عباس افندي اين اختلاف ژرف را چنين بيان و تأييد مي كند :
« در يوم ظهور حضرت اعلي منطوق بيان ، ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق بود . اما در اين دور بديع و قرن جليل اساس دين الله و موضوع شريعت الله رأفت كبري و رحمت عظمي و الفت با جميع ملل و صداقت و امانت و مهرباني صميمي قلبي با جميع طوائف و نحل و اعلان و حدت عالم انسان است » . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « رحيق مختوم » ، ج1 ، ص320
2 . « مكاتيب » ، ج2 ، ص68
3 . همان ، ص76
4 . « مفاوضات » ، ص124
5 . « كشف الغطاء » ، ص166
6 . « مكاتيب » ، ج2 ، ص266
424 |
2/1/ب : بهائيان و مسئله تحريف و نسخ
از آنجائي كه لازمه ظهور هر شريعتي جديد ، بالطبع نسخ شريعت قبلي است لذا بهايئان ، « بيان » را ناسخ « قرآن » ، و « اقدس » را ناسخ « بيان » مي دانند .
زعما و مبلغان بهائي ، در پاسخ اين سؤال كه چرا : « بيان ناسخ قرآن است » ؟ عموماً پاسخ مي دهند : به دليل تحريف قرآن مجيد .
در حالي كه منابع اساسي و مسلم بهائيت ، مؤيد اين نظر است كه قرآن مجيد ، در طول تاريخ ، به هيچ وجه دستخوش تحريف نگشته است .
ميرزا حسينعلي در لوحي مندرج در كتاب « مائده آسماني » ، ( 1 ) همچنين در كتاب : « ايقان » ( 2 ) و « سورة الملوك » ( 3 ) جزماً اعتراف و اذعان مي دارد « كه قرآن به هيچ وجه و صورتي تحريف در آن راه نيافته ، و قرآن تمام بوده و اكنون نيز همان است كه بوده است » .
بر اساس ملاحظه الواح و تصريحات مذكور است كه عبد الحميد اشراق خاوري ، عقيده بهائيت را در خصوص شبهه تحريف قرآن مجيد ، چنين اذعان مي دارد : « به صراحت در الواح الهيه نازل گرديده كه قرآن مجيد تمام و كامل و از دستبرد سارقين و مغرضين محفوظ است » . ( 4 )
نه تنها قرآن مجيد ، از دستبرد و هر نوع تحريفي در امان بوده است ، بلكه بهائيان را الزام است كه به اتكاء كتب و آثار زعمايشان ، چنين عقيده داشته باشند كه كتب آسماني سلف دست نخورده ، و مبرّا از هر نوع تحريفي است .
ميرزا حسينعلي در اين خصوص تصريح مي كند : « چون عاجز از جواب مي شوند تمسك به اين نمايند كه اين كتب تحريف شده و من عند الله نبوده و نيست . . . اين قول نهايت بي معني و بي اصل است . آيا مي شود كسي معتقد به كتابي گشته و من الله دانسته آن را محو نمايد و از اين گذشته تورات در همه روي ارض بود منحصر به مكه و مدينه نبود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ج7 ، ص219
2 . ص154
3 . ج5 ، ص11 و 22 و « آثار قلم اعلي »
4 . « محاضرات » ، ص10