بخش 16

فصل ششم : جانشینی و انشعاب


465


فصل ششم : جانشيني و انشعاب

الف : جانشيني بهاء

پس از مرگ علي محمد شيرازي ، ميان طائفه بابيه ، بر سر جانشيني و من يظهره اللهي ، اختلافات عميقي واقع گرديد . و هر يك از آنها بناي مخاصمه و فحاشي را نسبت به ديگري روا داشتند . « ازلي » به دنبال « صبح ازل » ، « دياني » در تعقيب : « ميرزا اسد الله ديان » ، « قدوسي » ، مدافعان من يظهره اللهي « قدوس » ، « بياني » متمسكان به كتاب بيان ، « قرة العيني » خواهان « طاهره خانم » ، « عياني » در جستجوي كشف و شهود . و « بهائي » به دنبال « ميرزا حسينعلي » . . . بابيه را به اوضاع و احوالي كشانيد كه در غايت ، خدايع بابيه كشف ، و مدارك مجعول بر ملا ، و مقاصد و منافع رياست و رياء آشكار گرديد .

حسينعلي ميرزا كه در آب گل آلود بابيه ، پس از تبعيد از تهران و اقامت در بغداد ، زير چتر حمايت هاي روس و عثماني و انگليس ، بيش از ديگر مدعيان ، ماهي هاي بيشتري را در تور ماهي گيري خود صيد كرده بود ، و ديديم كه چگونه و با چه مباني و اصولي صيد خود را توجيه مي نمود . پس از تبعيد به عكا و انتقال بهائيت به سرزمين فلسطين ، جانشيني و رياست امر بهائيان را پس از مرگش مورد بررسي قرار داد تا بهائيان پس از او به اختلاف نيافتند . و براساس نص وصايت در شناخت وحي بهاء الله ! إلي الأبد بلاتكليف و مختلف النظر نشوند :


466


براي تحقّق چنين امري ، دو خانواده برابر چشمان حسينعلي ميرزا قرار داشت :

1 ـ افنان

2 ـ اغصان

خانواده افنان : جمع فنن ، به معني شاخه هاي راست درخت و ريشه آن ساقه مي باشد . كه در اصطلاح بابيه ، لقب و شهرت منتسبين علي محمد شيرازي است كه در كتاب بيان ، در حق آنان چنين مذكور مي باشد :

« الباب السادس من الواحد التاسع في ما ينبغي للناس ان يغرن طائفة التي يخرج نقطة الحقيقة عن بينها اذا هم بها مؤمنون » .

حسينعلي ميرزا به نقل از فاضل مازندراني در لوحي منظور از كلمه ي « افنان » را در آثار بيان چنين معني مي كند :

« تا حال آنچه افنان از « قلم اعلي » جاري شد ، مقصود نفوس منتصبه به نقطه اولي بوده ، چه كه در اين ظهور كل را به نقطه اولي دعوت نموديم . . . » . ( 1 )

بنا به تصريح حسينعلي ميرزا ، در « لوح مرحوم شيخ نجفي » مبني بر اينكه : « شخص عالم و كامل و فاضل در آخر عمر به ارض مقدسه توجه نموده و مقصودش اعتكاف بود . . . » فاضل مازندراني نظر مي دهد كه مراد حسينعلي ميرزا از شخص عالم و . . . « حاجي ميرزا حسن افنان كبير ، اخ الزوجه حضرت نقطه است كه به قصد مجاورت به عكا رفت . و سيد علي افنان داماد حضرت بهاء الله و برادرش ميرزا محسن داماد حضرت عبد البهاء ، و پسران وي بودند . . . » . ( 2 )

خانواده ي اغصان : جمع غصن ، به معني شاخه درخت كه بر شاخ ديگر برآيد و در اصطلاح بهائيان ، لقب خويشان حسينعلي ميرزا ، از همسرش به نام بي بي خانم كه عبارت بودند : از عباس ، مهدي ، و از همسر ديگرش به نام « بي بي جان » ، عبارت بودند از محمد علي ، ضياء الله و بديع الله .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسرار الاثار » ، ج1 ، ص158

2 . « الاسرار الاثار » ، ج1 ، ص159 ، « ولي امر الله » ، ص5


467


تصوير

خانواده افنان


468


تصوير

خانواده اغصان


469


با توجه به انتخاب كلمه اغصان جهت خويشاوندان بهاء الله ، حسينعلي ميرزا ، پسر بزرگ خود را ( عباس ) به « غصن الله اعظم » ، و « محمد علي » ، را به « غصن الله اكبر » ، و مهدي را به « غصن الله اطهر » ملقب ساخت . ( 1 )

با توجه به شناسايي مذكور از اصطلاح اغصان و افنان ، حسينعلي ميرزا در وصيت نامه خود ، دو خانواده ي مذكور را مورد خطاب قرار داد . و ضمن نصايح و سفارشاتي امر جانشيني پس از خود را رسماً چنين وصيت نمود :

« كتاب عهدي » ( 2 ) اگر افق اعلي از زخرف دنيا خالي است وليكن در خزائن توكل و تفويض از براي وراث ميراث مرغوب لا عدل لله گذاشتيم . گنج نگذاشتيم و بر رنج نيفزوديم . ايم الله در ثروت خوف مستور و خطر مكنون انظروا ثم اذكروا ما انزله الرحمن في الفرقان . ويل لكل همزة الذي جمع مالا و عدده . ثروت عالم را وفائي نه . آنچه را فنا اخذ نمايد و تغيير پذيرد لايق اعتنا نبوده ونيست مگر علي قدر معلوم . مقصود اين مظلوم از حمل شدايد و بلايا و انزال آيات و اظهار بينات اخماد نار ضغينه و بغضاء بوده كه شايد آفاق افئده ي اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسايش حقيقي فائز گردد . و از افق لوح الهي نيز اين بيان لائح و مشرق بايد كل به آن ناظر باشند : اي اهل عالم شما را وصيت مي نمايم به آنچه سبب ارتفاع مقامات شما است به تقوي الله تمسك نماييد و به ذيل معروف تشبث كنيد . به راستي مي گويم لسان از براي ذكر خير است او را به گفتار زشت ميالائيد . عفا الله عما سلف . از بعد بايد كل به ماينبغي تكلم نمايند . از لعن و طعن و ما يتكدر به الانسان اجتناب نمايند مقام انسان بزرگ است . چندي قبل اين كلمه عليا از مخزن قلم ابهي ظاهر . امروز روزي است بزرگ و مبارك آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و مي شود . مقام انسان بزرگ است اگر به حق و راستي تمسك نمايد و بر امر ثابت و راسخ باشد . انسان حقيقي به مثابه آسمان لدي الرحمن مشهود ، شمس و قمر سمع و بصر و انجم و او خلاق منيره مضيئه . مقامش اعلي المقام و آثارش مربي امكان . هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسرار الاثار » ، ج1 ، صص149 ، 170

2 . « عهدي » ، مندرج در كتاب : « ادعيه محبوب » ميرزا حسينعلي ، ص410


470


تصوير


471


مقبلي اليوم عرفه قيصرا يافت و به قلب طاهر و أفق اعلي توجه نمود او از اهل بهاء در صحيفه حمراء مذكور . ( خذ قدح عنايتي باسمي ثم اشرب منه بذكري العزيز البديع ) . اي اهل عالم مذهب الهي از براي محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منماييد . نزد صاحبان بصر و اهل منظر اكبر آنچه سبب حفظ و علت راحت و آسايش عباد است از قلم اعلي نازل شده و لكن جهال ارض چون مرباي نفس و هوسند از حكمت هاي بالغه حكيم حقيقي غافلند و به ظنون و اوهام ناطق و عامل . يا اولياء الله و امنائه ملوك مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حقند درباره ي ايشان دعا كنيد . حكومت ارض به آن نفوس عنايت شد و قلوب را براي خود مقرر داشت . نزاع و جدال را نهي فرمود نهيا عظيماً في الكتاب هذا امر الله في الظهور الأعظم و عصمة من الحكم المحو وزينة بطراز الاثبات . انه هو العليم الحكيم مظاهر الحكم و مطالع الامر كه به طراز عدل و انصاف مزينند بر كل اعانت آن نفوس لازم . طوبي للأمراء و العلماء في البهاء اولئك امنائي بين عبادي و مشارق احكامي بين خلق عليهم بهائي و رحمتي و فضل الذي احاط الوجود . در كتاب اقدس در اين مقام نازل شد آنچه كه از آفاق كلماتش انوار بخشش الهي لامع ساطع و مشرق است . يا اغصاني در وجود قوت عظيمه و قدرت كامله مكنون و مستور به او و جهت اتحاد او ناظر باشيد نه به اختلافات ظاهره از او . وصية الله آنكه بايد اغصان و افنان و منتسبين طراً به غصن اعظم ناظر باشند انظروا ما انزلنا في كتابي الاقدس ( اذا غيض بحر الوصال وقضي كتاب المبدأ في المال توجهوا الي من اراده الله الذي انشعب من هذا الاصل القديم ) . مقصود از اين آيه ي مباركه غصن اعظم بوده . كذلك اظهرنا الامر فضلا من عندنا و انا الفضال الكريم . قد قدر الله مقام الغصن الاكبر بعد مقامه . انه هو الامر الحكيم . قد اصطفينا الاكبر بعد الاعظم امراء من لدن عليم خبير . محبت اغصان بر كل لازم ولكن ما قدر الله لهم حقاً في الاموال الناس يا اغصاني و افناني ذوي قرابتي توصيكم بتقوي الله و بمعروف و بما ينبغي و بما ترتفع به مقاماتكم . به راستي مي گويم تقوي سردار اعظم است از براي نصرت امر الهي . و جنودي كه لايق است سردار است اخلاق و اعمال طيبه طاهري مرضيه بوده و هست . بگو اي عباد اسباب نظم را اسباب پريشاني منمائيد و علت اتحاد را علت اختلاف نسازيد اميد آنكه اهل بهاء به كلمه مباركه


472


قل كل من عندالله ناظر باشند و اين كلمه عليا به مثابه آب است از براي اطفاء نار ضغينه و بغضاء كه در قلوب و صدور مكنون و مخزون است . احزاب مختلفه از اين كلمه واحده به نور اتحاد حقيقي فائز مي شوند . انه يقول الحق و يهدي السبيل و هو المقتدر العزيز الجميل . احترام و ملاحظه اغصان بر كل لازم لاعزاز امر و ارتفاع كلمة . و اين حكم از قبل و بعد در كتب الهي مذكور و مسطور . طوبي لمن فاز بما امر به من لدن آمر قديم . و همچنين احترام حرم و آل الله و افنان و منتسبين و توصيكم بخدمة الامم و اصلاح العالم از ملكوت بيان مقصود عالميان نازل شد آنچه كه سبب حيات عالم و نجات امم است . نصايح قلم اعلي را به گوش حقيقي اصغا نماييد انها خير لكم عما علي الارض . « يشهد بذلك كتابي العزيز البديع » .

بر اين اساس :

1 ـ محبت و احترام و ملاحظه اغصان و افنان بر تمامي بهائيان لازم است . و اين حكم از قبل و بعد در كتب الهي مذكور و مسطور است .

2 ـ عباس ( غصن اعظم ) فرزند ارشد ، جانشين حسينعلي ميرزا و محمد علي ( غصن الاكبر ) پس از غصن اعظم جانشين عباس خواهد بود : « قد اصطفينا الاكبر بعد الاعظم » .

3 ـ بايد اغصان و افنان و منتسبين طراً به غصن اعظم ناظر باشند .

4 ـ اغصان و افنان متحد باشيد ، و از هر نوع تفرقه و اختلاف پرهيز داشته باشيد ، زيرا مذهب الهي از براي محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف ننمائيد .

از سوي ديگر حسينعلي ميرزا ، در حاشيه نص و صايت ، نسبت به چگونگي حفظ و نظارت و رسيدگي اموال و موقوفات بهائيان را چنين تصريح مي كند :

« قد رجعت الاوقاف المختصة للخيرات الي الله مظهر الايات ليس لاحد ان يتصرف فيها الا بعد مطلع الوحي و من بعده يرجع الحكم إلي الاغصان و من هم الي بيت العدل ان تحقق امره في البلاد » .

( اوقاف خيريه برمي گردد به خدائي كه ظاهر كننده آيات است ( بهاء ) و كسي را نشايد بدون اذن او در آن اموال تصرف كند و بعد از بهاء بر مي گردد به اغصان و بعد از در


473


گذشت اغصان برمي گردد به مجلس بيت العدل اگر صورت بگيرد ) .

بدين لحاظ ، پس از حسينعلي ميرزا ، مرجع رسيدگي به اموال موقوفه بهائيان ، ابتداء اغصان ، كه اشاره به غصن اعظم ، و غصن اكبر است . و پس از مرگ اغصان ، « بيت العدل بهائيان » عهده دار حفاظت و نظارت خواهد بود .

آنچه مسلم است ، حسينعلي ميرزا نسبت به تحقق وصاياي خود در خصوص حقوق غصنين : عباس و محمد علي ، تأكيد و توجه زيادي داشته است . و اين تأكيد را نه تنها ما از حرف « قد » در جمله : « قد اصطفينا الاكبر بعد الأعظم » مي يابيم ، بلكه در رابطه جمله مذكور با : « امراً من لدن عليم خبير » مبين اين است كه از نظر بهائيان تأكيد مذكور ناشي از صدور امر الهي و تعلق و تحقق فرمان خداوندي است !

ولي همين كه عباس افندي در مقام جانشيني حسينعلي ميرزا اداره ي امور بهائيان را به عهده گرفت . در ميان دو خانواده اغصان و افنان آتش اختلاف و نفاق زبانه كشيد .

بررسي مآخذ و منابع بهائيت و وقايع ايام توقف بهائيان در سرزمين فلسطين ، به خوبي نشان مي دهد كه علل اصلي و اساسي اختلافات و منازعات مذكور ، بر سر تقسيم اموال منقول و غير منقول حسينعلي ميرزا در فلسطين و پول هائي بوده است كه بهائيان از اطراف و اكناف به فلسطين ارسال مي داشته اند .

چنانچه « دكتر يونس خان افروخته » بهائي ، در ضمن نگارش خاطرات نه ساله خود در ايام توقف در عكا و در جوار عباس افندي ، به شرح اجمالي اختلافات مولايش ! عباس افندي ، با ديگر برادران و عمو زادگان و منسوبانش اشاره اي بس دقيق دارد كه مؤيد و تعيين كننده علت اساسي كشمكش هاي مذكور است .

« يونس خان افروخته » پيرامون محتواي شكايت « غصن اكبر » و ديگر برادران و منسوبان عباس افندي به دولت عثماني مي نويسد :

« ناقضين ( منظور برادران عباس افندي ) به دولت عثماني شكايت كردند كه افندي كبير ( منظور بهاء الله ) يكي از اقطاب ( صوفيه ) و اولياء بوده . . . حقوق مقرره و هداياي عديده كه به نام بهاء الله مي رسد به ما نمي دهد . آنچه به ميراث از پدر ما باقي مانده همه را


474


در تصرف و ما را محروم . . . » . ( 1 )

چنين اقداماتي از جانب عباس افندي ناشي از كينه هاي مستوري بود كه در زمان حيات حسينعلي ميرزا ، عميقاً ميان برادران و خواهران ناتني ، و زنان حسينعلي ميرزا وجود داشته است . و حسينعلي ميرزا موفق به رفع آنها نبوده ، امر فيصله را به اجراي نصايح مندرج در وصيت نامه موكول كرده بود .

ولي عباس افندي بي آنكه قدمي در راه اصلاح ذات البين بردارد ، برخلاف رويه ي پدر ، لقب اغصان را از مخالفان فاميلي خود برداشت ، و آنان را به نام « ناقضين » مورد خطاب قرار داد .

در مقابل خود و اطرافيانش را « ثابتين » مي خواند و درباره برادرش « غصن اكبر » كه آن همه مورد سفارش و تأكيد حسينعلي ميرزا بود ، به بهائيان چنين اعلام داشت كه :

« قد تبدل الغصن الاكبر بالحطب الاكبر » ( 2 ) و بدين سان برادران و منسوبان هواخواه ، محمد علي ( غصن اكبر ) را به القاب سوسك ، خفاش كلاغ ، كرم خاكي ، گرگ و روباه . . . ( 3 ) مورد خطاب قرار داده ، و خود را طاووس و بلبل خواند !

در مقابل ، محمد علي غصن اكبر نيز ، عباس افندي غصن اعظم را رئيس المشركين ، ابليس لعين ( 4 ) گوساله و الاغ دوپا خوانده ، و خود را غضنفر الله معرفي مي كرد . ( 5 )

آواره در كتاب : « كواكب الدريه » : به علل ثانوي ديگر در بروز اختلافات و در مقام جانبداري از عباس افندي مي نويسد :

« خلاصه غصن اكبر ( ميرزا محمد علي پسر بهاء ) دو خبط بزرگ كرد يكي در حيات پدر و يكي بعد از صعود آن سرور ، اما الاول اينكه : چون بهاء الله او را ميدان داده به تحرير الواح گماشتند و به مكاتبه با احباء واداشتند : به زودي خود را با قافيه باخته كلماتي ساخته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « خاطرات نه ساله عكا » ، ص100

2 . « مختصري در شرح حال حضرت ولي امر الله » ، ص5

3 . « مكاتيب » ، ج1 ، ص242 ، ح2 ، ص234 « توقيعات مباركه » ج1 ، ص132

4 . « توقيعات مباركه شوقي » ، ( لوح قرن ) ج1 ، ص103

5 . « مكاتيب » ، ج1 ، ص271 ، و « رحيق مختوم » ، ص851


475


و پرداخته زمزمه اي ساخته و دمدمه اي آغاز كرد ، كه از طرفي شائبه مخالفت با پدر از آن استنشاق مي شد و از جهتي سستي عقيده خودش را ثابت مي كرد ، اول در پرده استعارات و بالاخره بي پرده در طي عبارات ، داعيه شمس الشموسي نمود و هواي ربّ الربوبي بر سر داشت . . . » . ( 1 )

« معتقدين مي گويند چون غصن اكبر امر پدر را بازيچه و مصنوع گرفته و به آيات اهميّت نداده هر نوع تصرف و تحريف را در آن جايز مي شمرده و كذابه داعيه آن حضرت اهميت نداده و درجات حضرتش مدعي شمس الشموسي مي شد . . . » . ( 2 )

از سوي ديگر ، و در مقام بالابردن حيثيت عباس افندي در برابر همه اتهامات به اصطلاح بهائيت ناقضين ، چنين مي خوانيم :

« و بطور حتم و يقين اهميت وجود بهاء الله و جلوه عظمت آن حضرت در انظار ، قسمت عمده اش مربوط به وجود عبد البهاء است كه حكمت كلمات آن حضرت را به بيان ساده تري به مردم مي فهمانيد . . . و ادله اي كه خود بهاء الله ممكن نبود بر عظمت خويش و اهميت وجود خود اقامه فرمايد عبد البهاء با تقرير سهل ممتنعي اقامه و تنفيذ مي نمود . . . » ( 3 ) ايضاً : گويد : « رفتار بهاء الله نسبت به فرزند ارجمند ( عبد البهاء ) رفتار معتمدانه ي تامه بوده است به قسمي كه اكثر امور را به كف كفايه وي نهاده . . . گاهي جواب مسائل و تحرير رسائل را به حضرتش محول مي فرمود و گاهي ملاقات با بزرگان و صحبت با ايشان و دفاع از تهمت و بهتان اهل عدوان و تفهيم مقصود و منظور را به وجود مسعودش مفوض مي نمود » . ( 4 )

ايضاً : « و پيش از وفات پدرش در عكا او تنها داراي قول فصل بود در مسائل و استفتائاتي كه بر پدرش طرح مي شد ، چه كه پدرش مركزيت خويش را در آخرين ايام به او واگذار فرموده بود ، و اين است سرّ آنچه را كه بعضي از مردم جعل و تقوّل كرده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكاتيب ، ج2 ، ص24

2 . همان ، ص26

3 . همان ، ص17

4 . همان ، ج2 ، ص15


476


گفته اند : بهاء از انظار محجوب بود و رخ نمي نمود » . ( 1 )

هر پژوهنده اي ، وقتي به تأكيدات مذكور از يك سوي ، و از سوي ديگر به آثار ميرزا علي محمد غصن اكبر و طرفدارانش خاصه رسالات « ميرزا جواد » و « ميرزا جليل خوئي » و . . . مراجعه مي كند ، با اين بيان « ادوارد براون » در مقدمه كتاب « نقطة الكاف » هم صدا خواهد شد كه :

« خيلي عجيب است كه تاريخ صبح ازل و نابرادري او بهاء الله چكونه مجدداً درباره ميرزا محمد علي و نابرادريش عباس افندي تكرار شد . . . » ( 2 ) و خدعه ها و كينه ها و بي اعتقادي خانواده بهاء الله و كشاكش وراث نسبت به تقسيم اموال و حفظ رياست امر برملا گرديد . و يكباره بر خلاف الواح و وصاياي حسينعلي ميرزا ، عباس افندي اعلام كرد : « ناقضين به كمال قوت در هدم بنيان پيمان ساعي » . ( 3 )

در حالي كه غالب امور حسينعلي ميرزا به دست محمد علي و عباس افندي اداره مي شد و جواب مسائل و تحرير رسائل را آن دو ، به نام حسينعلي ميرزاي مدعي الوهيت . به عهده داشته اند و بر خلاف نص صريح وصيت پدر كه :

1 ـ « لسان از براي ذكر خير است ، او را به گفتار زشت ميالائيد » ـ لسان و قلم را به گفتار زشت آلوده كردند .

2 ـ « مذهب الهي از براي محبت و اتحاد است ، او را سبب عداوت و اختلاف منمائيد » . بهائيت سبب عداوت و اختلاف شديد بين منسوبان بهاء الله گرديد .

3 ـ « وصية الله » آنكه بايد اغصان و افنان و منتسبين طراً به غصن اعظم ناظر باشند ناظر نشدند .

4 ـ « احترام و ملاحظه اغصان بر كل لازم » ، اغصان نسبت به هم از هيچ اهانت و بي احترامي فروگذار نكردند و بر خلاف نص وصايت و ادعاي بهائيت ، خداوندي كه براي مقام زعامت بهائيت ، دو نفر را برگزيده است در عمل آن دو چنان با هم به مخالفت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكاتيب ، ج2 ، ص304

2 . « نقطة الكاف » ، ص75

3 . « مكاتيب » ، ج1 ، ص244


477


و ستيزه برخاستند كه يكي ديگري را از ناقضين ، و ديگري او را كافر دانست .

چنين اوضاعي در ميان خانواده حسينعلي ميرزا از يك سو ، و صبح ازل از سوي ديگر ، و آنگاه عباس افندي از يك سو ، و محمد علي از سوي ديگر ، موجب گرديد كه « ادوارد براون » سؤالي را كه پژوهندگان در هنگام بررسي چنين مسائلي در ذهنشان خطور مي كند ، چنين به نگارش در آورد :

« اين تفرقه آخري و حقد و حسد و جنگ و جدالي كه از آن ناشي شد راستي اين است كه اثر خيلي بدي در ذهن اين بنده پديد آورد چه من هميشه پيش خود خيال مي كنم و از دوستان بهائي خود نيز هميشه پرسيده ام كه پس نفوذ و قوه ي تصرف و قاهريتي كه به عقيده ايشان اولين علامت كلمة الله و از خصايص لاينفكّ آن است كجاست ؟ در صورتي كه در مقابل اين همه نصوص « الهي » از قبيل « عاشروا مع الاديان بالرّوح و الريحان » و « همه باريك داريد و برگ يك شاخسار » و نحو ذلك ايشان با اعضاي خانواده خودشان با اين درجه تلخي و عداوت رفتار مي كنند ؟ » . ( 1 )

عاقبت الامر ، اين اختلافات ، منجر به اين شد كه عباس افندي ، به اتكاء روابط و تجاربي كه ناشي از تسلط بركارهاي حسينعلي ميرزا در اواخر عمرش و حمايت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقدمه ادوارد براون ، ص76 ، و « نقطة الكاف » ص75 . احمد يزداني در كتاب : « نظر اجمالي در ديانت بهائي » ، ص26 مي نويسد : « دين هم اگر باعث اختلاف و منازعه شود بيهوده است و در اين صورت بي ديني بهتر است » .

شوقي افندي تصريح مي كند كه مخالفان عباس افندي ، از متشخصان بهائيت بوده ، و دلائل و منطقي كه آنها را به مخالفت واداشته بود ، در ميان ديگر بهائيان عكا نافذ ، و بسياري از آنان همراه مخالفان عباس افندي ، هم صدا و هم رأي بوده اند . چنانچه : « تا به تدريج قسمت اعظم از منتسبين شجره الهيه و جمع كثيري از نزديكان و طائفين حول را به دور خود گرد آورده و بر مخالفت مركز پيمان هم عهد و پيمان نمود ، از جمله دو حرم حضرت بهاء الله و دو غصن از اغصان ميرزا ضياء الله متردد و ميرزا بديع الله خائن مع خواهر و ناخواهري آنها همچنين شوهران اين دو يعني سيد علي دني از افنان و مجد الدين خبيث فرزند جناب كليم واخت و اخوان مجد الدين كلا به خصم خصيم پيوستند حتي ميرزا آقاجان كاتب وحي نيز كه مدت چهل سنه به خدمت امر مالك بريه مشغول و محمد جواد قزويني كه از ايام ادرنه به تحرير و استنساخ الواح كثيره منزله از قلم اعلي مألوف با جميع خاندانش در حلقه ناقضين ميثاق » مراجعه شود به كتاب : « قرن بديع » ج3 ، ص37


478


سياست هاي وقت در اشغال فلسطين و اعمال تدابير سياستمدارانه ، تسلط خود را بر بهائيان حفظ كند و مخالفان دعاوي و حيثيت اخلاقي اش به سرنوشتي دچار شدند كه بهائيان با خرسندي از آن چنين ياد مي كنند :

« ناقض اكبر ( ميرزا محمد علي ) در سال 1316 با كمال ذلت و حقارت جان داد . معاونش و برادرش ميرزا بديع الله نيز به حرمان دچار شد و زن و دخترش بواسطه رفتارهاي ناشايسته گرفتار حبس و زندان و رسوايي و افتضاح شدند . مجد الدين به آه و انين دمساز گشت ضياء الله و سيد علي افنان و جمال بروجردي و جواد قزويني و ميرزا آقاجان كاشي همه از بين رفتند . . . » . ( 1 )

به هر حال : مرحوم عبد الحسين آيتي ، با توجه به نظريات « ادوارد براون » در كتاب : Materials for the stuody of the Badi fobzion علل اساسي اختلاف عباس افندي و ديگران را خلاصه نموده و در خلال آن به نكاتي اشاره كرده است كه توجه به آن مفيد فايده پژوهنده اي است كه مي خواهد در اين قلمرو ، بررسي و شناختي داشته باشد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « قرن بديع » ، ج2 ، ص270

مرحوم زعيم الدوله در كتاب : « مفتاح باب الابواب » مي نويسد : چون « بهاء » از دنيا رفت ، رياست به وي منتقل شد و آنگاه خودش استقلال در محو و اثبات احكام پيدا كرد پس برادرانش و خواص اصحاب پدرش مانند ميرزا آقاجان كاشاني ملقب به خادم الله ، محمد جواد قزويني ، جمال بروجردي و دامادهاي « بهاء » به جزع و فزع در آمدند و سرانجام به ميرزا محمد علي پسر دوم « بهاء » ملقب به غصن الله الاكبر پيوستند ، دعاتي به شهرها فرستاده در مقام اخلال و افساد در كار عباس ، كار را به عصيان و طغيان رسانيدند .

كتاب هائي فارسي و عربي نوشته و در هند به چاب رسانيدند كه در آنها اظهار داشته بودند : عباس و پيروانش از دين « بهاء » خارج شدند . او را تكفير كردند و با لحني شديد به او حمله كردند . دو عدد از آن كتب اكنون در نزد ما موجود است . در جريان اين قضيه بهائيان به دو فرقه انشعاب پيدا كردند « مراجعه شود به ص315 ، ترجمه : حسن فريد گلپايگاني ، چاپ سوم ، تهران ، 1346 هـ . ق » .

ميرزا آقاجان كاشاني ، ملقب به خادم الله ، با تمام موقعيت خاصي كه در زمان ميرزاحسينعلي داشت ، توسط عباس افندي محكوم ، و او جانب برادرش محمد علي را گرفت . و اين سخن آواره در كتاب : « كواكب الدريّة » ج2 ، ص27 قابل تأمل ، و در عين حال مبين فساد عقيده اوست كه : « و از امور غريبه آنكه چون خادم الله ميرزا آقاجان به سبب تحرير الواح به رويه ي آيات و كلمات حضرت بهاء الله خوي كرده و لحن منشئات او لحن آيات شده بود و ممكن بود كه يك خودبيني در او پيدا شود چنانكه شد » .


479


براون در صفحه 75 از كتابش مي نويسد : « اولين اختلاف بين بهائيان اين شد كه عباس افندي قسمتي از كتاب موسوم به كتاب عهدي ( ورقه اي است كه به عنوان وصيت نامه بهاء الله انتشار شده ) كه بهاء الله نوشته بود پنهان نمود و تفصيل آن از اين قرار است كه نه روز پس از فوت بهاء الله عباس افندي نه نفر از بهائيان را احضار و در حضور ايشان كتاب عهدي را آورده امر به قرائت نمود يكي از آنان كه موسوم به آقا رضا شيرازي بود ( مقصود آقا رضا قناد است پدر ميرزا حبيب الله عين الملك كه پدر امير عباس هويدا نخست وزير اسبق ايران بود ! ) . قرائت نمود تا آنجائي كه دست برده شده بود مي رسد و نه نفر مزبور مي بينند كه قسمتي از آن مفقود شده عباس افندي در جواب مي گويد كه حقيقتاً يك قسمتي از اين كتاب را پنهان نموده ام به علت اينكه موقع اقتضاي آن كه تمام آن نشر شود ندارد و بعد از ظهر همان روز كتاب عهدي را به مجد الدين افندي داد ( پسر ميرزا موسي برادر بهاء كه هنوز هم زنده و از عباسيان بركنار و بيزار است ) كه در حضور اغصان و افنان ( پسرها و دامادهاي بهاء و عبد البهاء ) و مهاجرين و مجاورين و مسافرين بخواند . »

در صفحه 77 مي نويسد : « عباس افندي در امريكا گفت : من عيسي هستم ( يعني توسط مبلغين خود از قبيل ميرزا ابو الفضل و عليقلي خان كلانتر « نبيل الدوله » و حاجي عبد الكريم اصفهاني و حاجي ميرزا حسن خراساني ) اين نغمه را به گوش امريكائيان زد . ولي در هند گفت من بهرام موعودم ( اين نغمه هم به توسط مبلغين هند از قبيل ميرزا محرم كه اخيراً بي عقيده شده بود و خود بهائيان از ابتدا برسيئات اعمالش و بعداً بر عقيده اش اعتراض داشتند و همچنين ميرزا محمود زرقاني كه اول جعّال و كذّاب روزگار بود اشاعه شد و اين هر دو مبلغ مرده اند و حاليه تبليغات هند حصر در يكي دو نفر زردشتي بيسواد است ) اين دومين اختلاف بين بهائيان بود زيرا بهاء الله گفته بود تا هزار سال نگذرد ظهور ديگري نخواهد بود . »

سومين اختلاف اين است كه : « بهاء الله گفته بود نفاق بين احباب رخ ندهد ولي عباس باعث نفاق و عداوت بين بهائيان شد . آري او معتقد به جمله « فَرِّقْ تَسُد » بود يعني تفرقه بينداز و آقائي كن چنانكه معلمين او برهمين عقيده اند از اين رو هر روز صف ثابت


480


و ناقض تشكيل مي داد و يكي را مورد حمله قلمي خود مي ساخت و چنان هنگامه نفاق گرم كرده بود كه يك وقت برسر اينكه آيا تحيت الله ابهي بايد گفت يا الله اعظم در تهران هفت تير برروي هم كشيدند و ميرزا نعيم شاعر پدر ميرزا عبد الحسين منشي سفارت انگليس سردسته و هنگامه گرم كن آن روز بود و گويا ورقا پدر ميرزا ولي الله هم كه امروز منشي سفارت تركيه است آن روز هنوز زنده و تعزيه گردان بود و بقدري شرح اين بازي ها مفصل است كه براي هر يك حادثه ي آن چند كتاب بايد نگاشت و عباس كه خود ملقي و محرك اين اختلافات و نفاق ها بود هر روز در الواح خود ناله مي كرد كه از اين اختلافات احباب جگرم خون است و گوسفندان هم باور مي كردند ! »

باز در صفحه 85 مي نويسد « عباس افندي تمام ورثه بهاء را يعني برادران و خواهران دو مادري خود را از دارائي و از ارث پدر محروم ساخت . » او نيز مي نويسد : كه ؛ شش سال بعد از فوت بهاء الله ضياء الله افندي پسر بهاء مريض شد و براي هواخوري از عكا به حيفا رفت و بر مرضش افزوده شد . هيچ يك از اعضاي فاميلش ( براي خوش آمد عباس افندي ) به ديدن او نيامدند تا آنكه امارات مرگ در او پديد شد بعد از ظهر 14 جمادي الثاني 1316 هجري عباس افندي چند دقيقه بر سر بالين او آمده فوري مراجعت كرد ( در واقع اين آمدن هم دو معني داشت يكي سرزنش و اظهار مسرت از مرگ برادر چنانكه به كرات در مجالس اجباب مسرت قلب خود را ابراز مي داشت ديگر سد راه ايراد خلق و تظاهر به حسن اخلاق ) و روز بعدش هم عباس تا نزديكي دروازه عكا آمده فوري به باغ بهجي رفت و براي تدفين ضياء الله حاضر نشده احدي از فاميل و تابعين را هم به حضور اجازه ندانده و كسي حاضر نشد . »

در صفحه 86 مي نويسد : « والدين و برادران عيال ضياء الله از تابعين عباس افندي بودند و لذا بعد از فوت ضياء الله عباس ايشان را طلبيده تقاضا نمود كه عيال ضياء الله را به او تخصيص دهند ولي عيال ضياء الله پس از مرگ شوهرش بسيار متأثر و بر عقيده شوهر مي زيست عباس برادران و پدر و مادر آن زن را از براي تقاضاي ملاقات نزد آن زن فرستاد پس از ملاقات شروع به صحبت و مذاكره نموده صحبت كنان او را به سمت درب منزل پيش بردند و غفلتاً او را گرفته با سر و پاي برهنه به طرف عرابه اي كه قبلا براي


481


اين كار مهيا شده بود كشيدند و زن عباس افندي هم حاضر بود و حتي بعضي از اتباع را كه محرميت با آن زن نداشته تحريك بر كمك مي نمود و آن زن بيچاره استغاثه و لابه مي كرد و در آن موقع محمد علي و بديع الله پسران بهاء در آنجا حضور نداشتند مگر خادم الله و يك عده از اتباع محمد علي افندي كه ايشان را موحدين مي گفتند و در آن ميانه ميرزا جواد قزويني و عده يي ديگر كه به مكان مقدس مي رفتند ( مقصود قبر بهاء است كه تبعه محمد علي آن را مكان مقدس و تبعه عباس آن را روضه مبارك مي خوانند ) از قضيه مطلع شده و زن ضياء الله را از دست آنان خلاص كردند و عباس افندي پس از آنكه به وصل آن زن و حيله خود كامياب نگرديد به اتباع خود دستور داد كه قضيه را تكذيب نمائيد و حتي به حاجي ميرزا حسن خراساني مقيم مصر دستور داد كه رساله اي تهيه و قضيه را تكذيب نمايد .

زن ضياء الله دختر شيخ كاظم قزويني معروف به سمندر است كه هنوز هم زنده است و برادر بزرگش ميرزا طراز سمندر زاده است كه تمام اين واقعه را به شرح و بسط بيشتري به كرات براي نگارنده در موقعي كه در كاشان كوچك ابدال ميرزا علي اكبر رفسنجاني بود و مي خواست مبلغ شود نقل كرد و حتي در منزل خودش هم در قزوين بار ديگر نقل نمود و برادر ديگرش غلامعلي داماد آقاعلي ارباب مقيم رشت عين اين قضيه را در رشت حكايت كرد و در طهران برادر ديگرش سمندر اف كه دختر خود را به يهودي هاي همدان داده نقل نمود و اساساً اين طايفه كه گل سر سبدشان امروز همان ميرزا طراز و ميرزا منير نبيل زاده است از محارم اسرار بهاء بوده و هستند و اگر بغض مخصوصي نسبت به اسلام نداشته باشند حبي هم ندارند » ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « كشف الحليل » ج3 ، ص112 به بعد .



| شناسه مطلب: 73900