بخش 5

گفتار چهارم : اثبات وجود حضرت مهدی ظهور و بروز کرامات از ناحیه مقدسه حق ماندنی است و باطل رفتنی ساحران به موسی ایمان آوردند حکایت اسماعیل هرقلی کرامتی از امام زمان ( علیه السلام ) نامه#160;ای از آیت الله حائری ( رحمه الله ) خلاصه بحث سؤالات گفتار چهارم گفتار پنجم : استغاثه و توسل به خاندان عصمت و طهارات و حضرت مهدی#160;اروحنا فداه استغاثه و توسل به ذوات مقدسه سنّت لا یتغیر الهی ادلّه#160;ای که این مدّعا را ثابت می#160;کند دور نمائی از قدرت و توانائی ائمه أطهار ( علیهم السلام ) نسبت ناروا به موحّدین ملائکه و تدبیر عالم نحوه تعلیم وتربیت قرآن در این رابطه توسل به ذوی القربی و اهل بیت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آمرزش گناهان از طریق توسل فرزندان یعقوب از پدر تقاضای دعا می#160;کنند پیراهن یوسف کارسازی می#160;نماید نکته#160;ای در باب توسل خلاصه بحث سؤالات گفتار پنجم


93


گفتار چهارم

اثبات وجود حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

از طريق ظهور و بروز معجزات و كرامات از ناحيه مقدسه آن بزرگوار


95


ظهور و بروز كرامات از ناحيه مقدسه

يكي از نشانه ها وبراهين روشن براي اثبات وجود نازنين حضرت مهدي  ( عليه السلام ) ظهور و بروز كرامات و معجزات و دستگيري ها و شفا بخشيدن ها و فرياد رسي هايي است كه در طول زمان غيبت آن امام مستور از ديدگان ، واقع شده و در هر عصر و مكاني و بلكه براي هر عاشق و علاقمند آن جناب ، بهوقوع پيوسته است . مواردي كه براي بزرگان و اهل دقت ثابت شده و مشهور گرديده در كتاب ها ، فراوان است و چه بسيار جوان و پير و زن و مردي كه دست توسّل به دامن امام زمان حضرت مهدي  ( عليه السلام ) زدند و مشكلات خود را با آن وجود مقدس در ميان گذاردند و جواب گرفتند و با عنايت آن حضرت ، كشتي شكسته و آسيب ديده خود را به ساحل نجات رساندند . حكايات اسماعيل هرقلي و ابو الحسن كاتب و محمد بن عيسي بحريني و شفا يافتن شيخ حرّ عاملي و كمك مالي كردن به بحر العلوم در مكه معظّمه و رفع مشكلات از شيخ حسين آل رحيم و در عصر حاضر شفا بخشيدن همسر جناب آقاي متقي در قم و صدها حكايات از اين قبيل كه توجه وعنايت حضرت به دوستان و گرفتارها در آنها كاملاً مشهود و ملموس بوده . آيا اين همه كرامات و معجزات كه از ناحيه مقدسه حضرت ظهور و بروز نموده خود دليل واضحي براي اثبات آن وجود مقدس در پشت پرده غيبت و نيز اشراف داشتن ايشان به اطراف و اكناف جهان در شب و روز نيست ؟ !

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود * * * هركه عبرت نكند ، نقش بود بر ديوار


96


حق ماندني است و باطل رفتني

ممكن است كسي بگويد : درست است كه در موارد فراوان در هر زمان و مكاني اين فرياد رسي ها و دستگيري ها مشاهده شده اما از كجا بدانيم كه دست باطل در كار نيست ؟

قرآن براي مشخص نمودن حق از باطل ، معيارها و ملاك هايي را ارائه نموده كه از اين طريق مي توان به آساني ، حق را از باطل جدا نمود در برخي از آيات مي فرمايد : باطل رفتني است و آنچه براي هميشه و استوار برقرار مي ماند ، حق است .

( وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) ، ( 1 ) ( بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ ) ( 2 ) و در سوره رعد براي شناخت حق و باطل مثال واضحتري زده شده است مي فرمايد : ( أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَمِمّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَة أَوْ مَتاع زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَأَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي اْلأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللهُ اْلأَمْثالَ ) . ( 3 )

از اين آيات مشخص مي شود كه باطل جلوه اي مي كند و بلكه جولاني مي دهد اما دوام و ثبات ندارد بر خلاف حق كه ريشه هاي آن در زمينه دل ها و فطرت هاي بشري قرار دارد و شاخه هاي آن متصل به آسمان انديشه و عقول انسان ها است . مثل معروفي است كه مي گويد : للباطل جولة و للحق دولة ، باطل يك خود نمائي و جولاني مي دهد و سپس مضمحل مي شود اما دولت ، و دوام ، مختص به حق و حقيقت است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسراء : 81 ، ( باطل رفتني است ) .

2 . انبياء : 18 ، « بلكه ما حق را بر سر باطل مي كوبيم تا آن را هلاك سازد . »

3 . رعد : 17 ، « خداوند از آسمان آبي فرستاد و از هر درّه و رودخانه اي به اندازه آنها سيلابي جاري شد سپس سيل بر روي خود كفي حمل كرد و از آنچه در كوره ها براي بدست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگي آتش روي آن روشن مي كنند نيز كف هائي مانند آن به وجود مي آيد ، خداوند حق و باطل را چنين مثل مي زند ، اما كف ها به بيرون پرتاب مي شوند ولي آنچه به مردم سود مي رساند آب يا فلز خالص در زمين مي ماند ، خداوند اين چنين مثال مي زند . »


97


بنابر اين مشاهده مي كنيم كه نداي توحيد از پيدايش بشر تا حال برقرار است و نداي انبياء همچون ابراهيم و موسي و عيسي و . . . استمرار دارد و قرآن و آيات محكم و متقن آن همچون زمان نزول تا حال جلوه گر است و عقول بشري را به خود جذب نموده است ، امّا در كنار مكتب توحيد و دعوت انبياء عظام و قرآن مجيد صدها مكتب و شعار و نوشته آمد و جولاني داد و براي هميشه به دست نسيان سپرده شد ، به طوري كه از آنها در تاريخ علوم هم اثري نيست و همين تفاوت كاملاً حق را از باطل جدا مي سازد .

مسئله توسّل به ذوات مقدسه ائمه و نيز در عصر غيبت به وجود حضرت مهدي  ( عليه السلام ) به يكي دو واقعه منحصر نيست تا احتمال اتفاق و تصادف دهيم و نيز به يك زمان خاص و محدودي منحصر نيست كه گفته شود چرا امروز از آن خبري نيست بلكه در طول زمان و در اماكن متعدد و فراوان در خلوت و جلوت در شهر و بيابان دست استغاثه بسوي حضرت مهدي دراز شده و آن بزرگوار با رأفت و عطوفت تمام دست آن ها را گرفته و از منجلاب و خطر رهانيده و گاهي دستگيري حضرت به قدري مشهور شده ـ مثل حكايت محمد بن عيسي در بحرين و شفا يافتن اسماعيل هرقلي ـ كه نه فقط مردم متوجه شدند بلكه حاكمان وقت هم يقين كردند كه در پشت پرده غيبت ، امام و حجت الهي هست و مي تواند بر اساس ولايتي كه خداوند به او داده كارهاي مهمي انجام دهد . آيا با چنين نشانه ها و آثار واضحي مي توان در وجود آن امام بزرگوار و حقانيت او شك و ترديد نمود ؟ !

ساحران به موسي ايمان آوردند

وقتي موسي و هارون به سوي فرعون و اطرافيانش آمدند و آنها را به سوي خدا دعوت كردند و موسي معجزه اي همچون عصا و يد بيضاء نشان داد آنها قبول نكردند و نسبت سحر و ساحري به آنها دادند جناب موسي فرمود : آيا شما حقّ را با سحر فرق نمي گذاريد ؟ و حال آن كه ساحران هرگز پيروز نخواهند شد و چنانچه ساحري بخواهد خود را به عنوان رسول الله معرفي كند و سپس سحر خود را به جاي معجزه و نشانه الهي وانمود كند ، قطعاً خداوند او را رسوا مي كند و هرگز به مقصد نائل نخواهد شد . فرعون از


98


ساحران زمان دعوت به عمل آورد و در يك ميدان مسابقه و مبارزه در مقابل موسي قرار
گرفتند ، موسي فرمود : هر چه مي توانيد ، انجام دهيد و چون از اعمال خود فارغ شدند جناب موسي قبل از انداختن عصا فرمود : آنچه شما آورديد سحر است و خداوند به زودي آن را باطل مي سازد زيرا خداوند هرگز عمل مفسدان را اصلاح نمي كند .

( قالَ مُوسي ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ * وَيُحِقُّ اللهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ) ( 1 )

آري باطل در قالب سحر در اين ميدان جولاني داد اما وقتي موسي عصا را انداخت و اژدهائي شد ، تمام ساخته ها و بافته هاي ساحران را بلعيد و ساحران وقتي اين اثر وجودي را از آن اژدها ديدند فهميدند كه كار موسي سحر نيست و لذا با تمام وجود و از صميم قلب در آن صحنه مبارزه به خداي موسي و هارون ايمان آوردند . غرض از نقل اين مطلب همان جمله اي است كه حضرت موسي فرمود : آنچه شما آورديد سحر است و باطل و خداوند به زودي آن را نابود مي كند و هرگز خداوند متعال باطل را در صحنه مبارزه با حق پيروز نمي گرداند . نكته ديگر آن كه اثر و آثار حقيقت وقتي ظاهر شد ديگر جاي شك و ترديد و تأمل نيست بايد به آن ايمان آورد چنانكه ساحران به خداي موسي ايمان آوردند آن هم با ديدن يك معجزه و اژدها شدن عصاي ايشان . نتيجه اي كه از اين بحث قرآني گرفته مي شود اين است كه صاحبان ايمان در اطراف و اكناف جهان استغاثه مي كنند به فردي به عنوان ( ولي الله ، حجة الله ، امام زمان ، سفير الهي ، باب الله ) وهرگز خداوند اجازه نمي دهد دست شيطاني و باطل در اينجا فعّال باشد ، با توجه به اينكه اين ظهور كرامات از صدر اسلام تا حال حاضر برقرار و مستمّر است و بعبارت ديگر مي گوييم :

آيا اين همه كرامات و داد رسي ها كه بعضي از آنها را مي توان گفت كه مافوق اژدها شدن عصاي موسي بوده آن هم به طور مكرّر چنين آثاري از وجود مقدس بقية الله اعظم ظهور و بروز كرده آيا مي توان در وجود مقدس او و نيز دادرسي و عنايت ايشان نسبت به مضطرين و گرفتارها تشكيك نمود ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رجوع شود به آيات 74 الي 82 سوره يونس و سوره طه .


99


حكايت اسماعيل هرقلي

توجه شما را به يك واقعه اي كه براي بزرگان و علماء به اثبات رسيده و حتي مردم بغداد و حله و سامرا متوجه شدند و حاكمان وقت نيز اين معجزه را از امام عصر ارواحنا فداه به وضوح دريافتند و پي به حقانيت مذهب تشيع و وجود امام عصر و مهدي موعود در پشت پرده غيبت بردند ، جلب مي نمايم اين حكايت را از كتاب نجم الثاقب ( 1 ) تأليف عالم رباني آقاي ميرزا حسين نوري نقل مي كنيم منتهي با عبارتي كه براي مردم امروز ما آشناتر باشد و الاّ مطلب و اصل واقعه تغيير نخواهد كرد .

عالم فاضل علي بن عيسي اربلي در كتاب خود بنام كشف الغّمه مي نويسد : گروهي از دوستان مورد اعتماد حكايتي را نقل نمودند كه در حلّه ، شخصي به نام اسماعيل هرقلي ( 2 ) بود كه در زمان ما فوت كرد و من او را نديدم اما پسرش ( شمس الدين ) ( 3 ) براي من حكايت كرد كه در سنين جواني پدرم توثه اي ( 4 ) كه به مقدار يك مشت بود در ران چپش بيرون آمد و در فصل بهار مي تركيد و از آن خون و چرك بيرون مي آمد و درد و رنج آن پدرم را از هر كاري باز مي داشت به حلّه رفت و خدمت سيد بن طاوس ( 5 ) رسيد و ناراحتي خود را به ايشان گفت ، سيد جراحّان حلّه را حاضر نمود ولي همه گفتند : توثه بالاي رگ اكحل قرار گرفته و چنانچه توثه را ببريم رگ اكحل بريده مي شود و زنده نخواهد ماند و خلاصه علاج آن كه فقط بريدن آن است با خطر زيادي مواجه است .

سيد به اسماعيل گفت من قصد بغداد دارم همراه من بيا شايد اطباء بغداد كه تواناترند كاري بكنند ولي متأسفانه اطباء بغداد نيز همان را گفتند كه جراحان حلّه گفته بودند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نجم الثاقب : ص 228 .

2 . حلّه يكي از بلاد و شهرهاي عراق است و هرقل يكي از قراء و محلات شهر حلّه است .

3 . حاجي نوري در پايان حكايت مذكور از كتاب ( أمل الآمل ) نوشته شيخ حرّ عاملي نقل مي كند كه : محمد بن اسماعيل پسر اسماعيل هرقلي عالمي فاضل و از شاگردان علامه حلّي بوده است .

4 . ظاهراً مراد از توثه همان دمل بزرگ است .

5 . از اعاظم علماء شيعه است و داراي تاليفات فراوان متوفاي 664 هـ .


100


اسماعيل دلگير شد ، سيد بن طاووس به عنوان دلداري به او گفت : نمازت با وجود اين خون صحيح است و صبر كردن در مقابل اين درد و رنج اجر و ثواب خواهد داشت .

اسماعيل گفت : حال كه چنين است من به سامرا مي روم و دست توسّل به دامن ائمه هدي مي زنم ( 1 ) سپس به سامرا مي رود بعد از زيارت امام علي النقي و امام حسن عسكري ( عليهما السلام ) ، به سرداب مي رود و شب را در آنجا با استغاثه به صاحب الأمر مشغول بوده و مي گويد : صبح به طرف دجله رفتم جامه خود را شستم و غسل زيارت كردم و ابريقي كه داشتم پر از آب كردم و مجدداً متوجه حرم مطهر شدم هنوز به شهر و قلعه نرسيده بودم كه ديدم چهار سوار مي آيند فكر كردم از شرفاء اطراف سامرا مي باشند وقتي جلو آمدند ديدم دو نفر جوان كه يكي از آن ها تازه موي به صورتش روئيده بود و نيز يك پير مرد بسيار پاكيزه و تميز كه نيزه اي به دست داشت و چهارمي شمشيري حمايل كرده و روي آن لباسي كه معروف بود به ( فرجي ) پوشيده است وتحت الحنك انداخته ( 2 ) و نيزه اي در دست دارد پير مرد طرف راست و آن دو جوان طرف چپ آن فرجي پوش قرار گرفته اند فرجي پوش به من فرمود : فردا روانه مي شوي ؟ گفتم : بلي ، گفت : جلو بيا تا ببينم چه چيز تو را آزار مي دهد ؟ با خود گفتم : من شستشو كرده ام و از سوي ديگر عرب باديه نشين احتراز از نجاست ندارد و لباس من هنوزتر است لذا تمايل به جلو رفتن نداشتم اما ايشان خودش خم شد و مرا به طرف خود كشيد و دست بر آن جراحت نهاد و فشرد به طوري كه بدرد آمد در همين حال آن پيرمرد به من گفت : اَفْلَحتَ يا اسماعيلُ يعني رستگار شدي .

من گفتم : اَفْلَحْتُم ، يعني رستگار باشيد ولي تعجب كردم كه نام من را از كجا مي دانند مجدّداً آن پيرمرد به من فرمود : امام است امام ، به سرعت جلو رفتم ران و ركابش را
بوسيدم امام حركت كرد من نيز با جزع و فزع به دنبال ركاب او در حركت بودم به من فرمود : برگرد عرض كردم از شما جدا نمي شوم باز فرمود : برگرد كه مصلحت تو در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ظاهراً نظرش توسل به امام عصر ارواحنا فداه بود و الاّ كاظمين در نزديكي بغداد بود و مي توانست به آنجا برود .

2 . گوشه عمامه خود را از زير گلو به پشت انداخته .


101


برگشتن است من نيز گفتم : از شما جدا نمي شوم ، آن پيرمرد گفت : اسماعيل شرم
نمي كني ، امام دو مرتبه به تو مي فرمايد برگرد و تو بر نمي گردي ؟ ! من ايستادم ، چند
قدم كه از من دور شدند ، حضرت روي به من كرد و فرمود : چون به بغداد رسيدي ، مستنصر ( 1 ) تو را مي طلبد و به تو عطائي خواهد كرد از او قبول نكن و به فرزندم ( رضي ) ( 2 ) بگو : تو را به علي بن عرض معرفي كند و من به او سفارش مي كنم كه هر چه بخواهي به
تو بدهد .

من در همان مكان ايستادم تا از نظر من غائب شدند ، ساعتي با حال تأسف در آنجا نشستم و سپس به سمت شهر و حرم عسكريين روانه شدم چون مردم من را مضطرب و متغيّر ديدند گفتند : مشكل داري ؟ گفتم : نه ، با كسي نزاع كردي ؟ گفتم : نه ، شما به من بگوئيد : اين سواران را كه از اينجا گذشتند ديديد ؟

گفتند : ايشان از شرفا مي باشند گفتم : نه ، بلكه يكي از آنها امام عصر عجل الله فرجه الشريف بود پرسيدند : آن شيخ و پيرمرد و يا صاحب لباس فرجي گفتم : صاحب فرجي گفتند زخمت را به او گفتي ؟ حكايت را نقل كردم ، لباس من را بالا زدند و ران من را ديدند كه اثري از زخم باقي نمانده بود مردم ازدحام كردند و پيراهن من را پاره پاره كرده خبر به ( ناظر بين النهرين ) ( 3 ) رسيد و آمد از نزديك بررسي كرد و رفت و واقعه را به بغداد گزارش داد من شب را در سامرا ماندم ، صبح حركت كردم ، چون به بغداد رسيدم ديدم جمعيّت كثيري در انتظار من هستند و هر كس وارد مي شود اسم او را مي پرسند و چون من را شناختند مجدداً پيراهن من را پاره پاره كردند و به عنوان تبرك بردند و بالاخره سيد بن طاووس با گروهي رسيدند و من را از دست مردم خلاص نمودند .

سيد فرمود : تو شفا يافتي ؟ عرض كردم : بلي ، ران من را ديد ، چون زخم را قبلاً ديده بود و از آن اثري نديد ساعتي از خود بيخود شد ، چون به حال عادي برگشت فرمود : خبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خليفه عباسي كه از سال 623 تا سال 640 هجري حكومت كرده است .

2 . مراد سيد بن طاوس  ( قدس سره ) است .

3 . مأموري كه از طرف حكومت در بين النهرين نظارت داشته و گزارش امور را به مركز خبر مي داده است .


102


تو به وزير رسيده و از من خواسته كه نزد او برويم ، رفتند ، سيد فرمود : اين مرد ، برادر من
و از بهترين اصحاب من مي باشد ، وزير گفت : قصه را برايم نقل كن چون قصه را نقل
نمودم ، وزير به دنبال اطباء فرستاد چون حاضر شدند ، به آنها گفت : شما زخم اين مرد
را ديده بوديد ؟ گفتند : بلي پرسيد كه دواي آن چيست ؟ همه گفتند علاج آن منحصر است در بريدن آن زخم ولي زنده ماندن او بعيد است پرسيد : اگر نميرد تا چه مدتي آن زخم خوب مي شود ؟ گفتند : اقلاً دو ماه آن جراحت باقي ميماند و جاي آن هرگز موي نخواهد روئيد ، باز پرسيد : شما چند روز است كه او را نديديد ، گفتند : با امروز ده روز است .

وزير ران را برهنه كرد و به اطباء نشان داد ديدند با ران ديگر اصلاً تفاوتي ندارد .

يكي از اطباء كه نصراني بود فرياد برآورد و گفت : ( وَاللهِ هذا مِنْ عَمَلِ الْمَسيحِ ) يعني به خدا قسم كه اين از معجزات حضرت مسيح است .

خبر به خليفه رسيد وزير من را به نزد او برد ، مستنصر گفت : قصه را بيان كن ، چون نقل كردم دستور داد كيسه اي كه در آن هزار دينار بود به من بدهند و گفت : اين را بگير و مصرف كن ، گفتم : دانه اي از آن ها را قبول نمي كنم خليفه گفت از چه كسي مي ترسي ؟ گفتم از آن كسي كه من را شفا بخشيده زيرا به من فرمود از ابو جعفر چيزي قبول نكني ، خليفه ناراحت شد و گريست . ( 1 )

صاحب كتاب كشف الغمّة از پسر اسماعيل هرقلي نقل مي كند كه پدرم هر سال به سامرا مي رفت تا شايد يكبار ديگر چهره زيباي امام خود را ببيند و اين عمل چهل بار تكرار شد اما شرف زيارت دست نداد .

بعد از اين كه شيخ حرّ عاملي كه يكي از علما و محدثين بزرگ جهان تشيّع است حكايت اسماعيل هرقلي را نقل مي كند ، مي نويسد مانند اين جريان در زمان ما و نيز در گذشته از آن حضرت به طور متواتر و قطعي براي ما واصل گرديده است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين حكايت را عدّه اي از بزرگان و محدثين نيز نقل نموده اند .

2 . جزوه مؤسسه در راه حق كه از كتاب اثبات الهداة ج 7 ص 355 نقل مي نمايد .


103


كرامتي از امام زمان ( عليه السلام ) در عصر حاضر

اگر شيخ حرّ عاملي آن مرد بزرگ مي نويسد : اينگونه كرامات و معجزات در زمان ما و گذشته بطور متواتر نقل شده اين حقير نويسنده كتاب حكايتي را كه حاكي از لطف و عنايت بارز حضرت بقيه الله اعظم است و براي همسر عالم فاضل و موثق جناب حاج آقاي متقي همداني واقع شد ( 1 ) و حكايت با واسطه براي من نقل شد اما خوشبختانه از جناب حاج آقاي متقي وقت گرفتيم و بعد از نماز مغرب و عشا با دو دوست عزيزم جناب آقاي شاكري و جناب آقاي قاسمي و به همراه خانواده ها به منزل ايشان رفتيم و حكايت را به طور مستقيم و شفاهي خودشان براي ما نقل نمود .

اما چون آيت الله صافي از ايشان درخواست نموده كه اصل واقعه را براي ايشان بنويسد ( 2 ) بهتر اين است كه ما نيز به عين نوشته حاج آقاي متقي بسنده كنيم عين متن آن را در اينجا نقل مي كنيم : بعد از حمد و صلوات و سلام بر اهل بيت پاك مي نويسد : مناسب ديدم توسلي را كه به حضرت بقية الله في الارضين حجة ابن الحسن العسكري نموده و توجهي كه آن جناب فرمودند ذكر نمايم چون موضوع كتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات و خرق عادات .

روز دوشنبه هجدهم ماه صفر از سال هزار و سيصد و نود و هفت امر مهمّي پيش آمد كه سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود يعني همسر اينجانب ( محمد متقي همداني ) در اثر غم و اندوه و گريه و زاري دو سال كه از داغ دو جوان خود كه در يك لحظه در كوه هاي شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سكته ناقص شدند . البته طبق دستور دكترها مشغول به معالجه و مداوا شديم ولي نتيجه اي به دست نيامد . تا شب جمعه
بيست و دوم ماه صفر يعني چهار روز بعداز حادثه سكته شب جمعه تقريباً ساعت يازده رفتم در غرفه خود استراحت كنم . پس از تلاوت چند آيه از كلام الله و خواندن دعائي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرجع عالي قدر حضرت آيت الله صافي گلپايگاني درباره ايشان مي نويسد : آقاي متقي : از فضلاء همداني هاي حوزه علميه قم و به تقوا و طهارت نفس معروف و خود اينجانب سال ها است ايشان را به ديانت و اخلاق حميده مي شناسم .

2 . امامت و مهدويت : ص 171 .


104


مختصر از دعاهاي شب جمعه ، از خداوند تعالي خواستم كه امام زمان حجة ابن الحسن ـ صلوات الله عليه و علي آبائه المعصومين ـ را مأذون فرمايد كه به داد ما برسد و جهت اينكه متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند ـ تبارك وتعالي مستقيماً حاجت خود را نخواستم اين بود كه تقريباً از يك ماه قبل از اين حادثه دختر كوچكم فاطمه از من خواهش مي كرد كه من قصه ها و داستان هاي كساني كه مورد عنايت حضرت بقية الله ـ روحي وارواح العالمين له الفداء ـ قرار گرفته و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند را براي او بخوانم من هم خواهش اين دختر ده ساله را پذيرفتم و كتاب نجم الثاقب حاجي نوري را براي او خواندم .

در ضمن من هم به اين فكر افتادم كه مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثاني عشر  ( عليه السلام ) ـ نشوم لذا همانطور كه در بالا تذكر دادم در حدود ساعت يازده شب به آن بزرگوار متوسل شدم و با دلي پراز اندوه و چشمي گريان به خواب رفتم ، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم ، ناگاه احساس كردم از اطاق پائين ( 1 ) كه مريض سكته كرده ما آنجا بود صداي همهمه مي آيد سر و صدا قدري بيشتر شد سپس ساكت شدند . اذان صبح به قصد وضو پايين آمدم ناگهان ديدم صبيه بزرگم كه معمولاً در اين وقت در خواب بود بيدار و غرق در نشاط و سرور است تا چشمش به من افتاد گفت : آقا مژده بده ؟ گفتم : چه خبر است ؟ من گمان كردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند .

گفت : بشارت ، مادرم را شفا دادند . گفتم : كي شفا داد ؟ گفت : مادرم چهار ساعت بعداز نيمه شب با صداي بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار كرد چون براي مراقبت مريض دختر و برادرش حاج مهدي و خواهر زاده اش مهندس غفاري كه اين دو نفر اخيراً از تهران آمده بودند تا زن بيمار را براي معالجه به تهران ببرند ناگهان داد و فرياد زن بيمار كه مي گفت : بر خيزيد آقا را بدرقه كنيد برخيزيد آقا را بدرقه كنيد . مي بيند كه تا اين ها از خواب برخيزند آقا رفته ، خودش كه چهار روز بود نمي توانست حركت كند از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در همين اطاق جناب آقاي متقي براي ما حكايت رابعداز گذشت پنج ماه از اصل واقعه نقل مي نمود .


105


جاي برخواست دنبال آقا تا دم در حياط مي رود .

دخترش كه مراقب حال مادر بود در اثر سر و صداي مادر كه آقا را بدرقه كنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مي رود تا ببيند كه مادرش كجا مي رود ، دم در حياط مريض به خود مي آيد ولي نمي تواند باور كند كه خودش تا اينجا آمده از دخترش زهرا مي پرسد كه زهرا من خواب مي بينم يا بيدارم ؟

دخترش پاسخ مي دهد كه مادر جان تو را شفا دادند . آقا كجا بود كه مي گفتي آقا را بدرقه كنيد ما كسي را نديديم . مادر مي گويد : آقاي بزرگواري در لباس اهل علم ، سيد عالي قدري كه نه جوان و نه پير به بالين من آمد گفت : برخيزيد خدا تو را شفا داد .

گفتم : نمي توانم برخيزم . با لحني تندتر فرمود : شفا يافتي برخيز . من از مهابت آن بزرگوار برخاستم ، فرمود : تو شفا يافتي ديگر دوا نخور و گريه هم مكن .

چون خواست از اتاق بيرون رود من شما را بيدار كردم كه او را بدرقه كنيد . ولي ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم .

بحمد الله تعالي پس از اين توجه و عنايت ، حال مريض فوراً بهبود يافت و چشم راستش كه در اثر سكته غبار آورده بود برطرف شد . پس از چهار روز كه ميل به غذا نداشت تقاضاي غذا كرد . ليوان شيري به او دادند و در اثر فرمان آن حضرت كه گريه مكن ، غم و اندوه از دلش بر طرف شد و ضمناً خانم مذكوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرت  ( عليه السلام ) شفا يافت با آنكه اطباء نتوانسته بودند معالجه كنند .

ناگفته نماند كه در ايام فاطميّه در منزل ، مجلسي بعنوان شكرانه اين نعمت عظمي منعقد كرديم . موضوع را به آقاي دكتر دانشور يكي از دكترهاي معالج وي توضيح دادم . دكتر اظهار فرمود : آن مرض سكته كه من ديدم از راه عادي قابل معالجه نبود مگر آنكه از طريق خرق عادات و اعجاز شفا يابد . الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد وآله المعصومين لا سيما امام العصر و ناموس الدهر ، قطب دايره امكان سرور و سالار انس و جان ، صاحب زمين و زمان ، مالك رقاب جهانيان ، حجة بن الحسن العسكري ـ صلوات الله و سلامه عليه وعلي آبائه المعصومين الي قيام يوم الدين ـ ابن محمد تقي متقي همداني .


106


نامه اي از آيت الله حائري ( رحمه الله )

بعد از براهين و ادلّه اي كه براي اثبات وجود حجت خدا در هر عصر و زماني از ديدگاه عقل و نقل و نيز اثبات وجود مقدس حضرت مهدي  ( عليه السلام ) كه حجّت خدا در عصر حاضر مي باشد مطرح گرديد مناسب ديده شد كه در اين مقام نامه اي كه حضرت آيت الله شيخ مرتضي حائري آن فقيه و دانشمند بزرگوار و نقاّد مباحث علمي و داراي سجايا و خلقيّات والاي انساني كه از حيث علم و عمل مورد قبول عام و خاص بود در رابطه با اثبات حجت خدا در هر عصر و زماني به ستاد برگزاري جشن هاي ميلاد حضرت مهدي  ( عليه السلام ) فرستاده كه با وجود اختصار به دليل زيبايي در اين زمينه اشاره فرمودند نقل كنيم تا علاقه مندان از آن استفاده نمايند البته جاي نقل اين نامه در گفتار اوّل و يا دوم بود كه بحث پيرامون اثبات حجت خدا بود از طريق عقل و نقل ولي اكنون كه با ادلّه اثبات وجود حجت الهي از طرق مختلفه آشنا شديد خوب است در اين نامه دقت به عمل آيد كه راه تازه اي را در اين راستا گشوده است گرچه متن نامه براي توده مردم قابل فهم نيست امّا صلاح ديده شد كه عين نامه اي كه از آيت الله شيخ مرتضي حائري در رابطه با اثبات حجت خدا به ستاد برگزاري جشن هاي ميلاد امام عصر ارسال گرديده نقل نماييم و آن چنين است :

مقام محترم ستاد برگزاري جشن هاي ميلاد حضرت خليفة الله حجة بن الحسن المهدي ـ صلوات الله عليه وعلي جده وآبائه الطاهرين ـ .

پس از اهداء سلام و تحيّات اينجانب بهواسطه دنباله كسالت قلب و اعصاب از قسمت زيادي از وظائف ، بركنارم و لذا از نوشتن مقاله مفصلي كه تا حد تشخيص نالايق خودم تناسبي با مقام معظم ولي الله اعظم و مولاي مكرّم داشته باشد معذرت مي طلبم ولي براي اين كه تا حدّ خيلي پاييني قيام به وظيفه نوكري نموده باشم چند كلمه راجع به اين موضوع ارجمند مي نويسم بعونه تعالي وتوفيقه .

غير از هزارها دليل كه از امناء وحي رسيده و از تورات گرفته تا امام يازدهم بيان
فرموده و همه بشارت بهوجود مبارك او داده اند . و غير از عدّه زيادي كه پيش از غيبت و در غيبت صغري و غيبت كبري خدمتش رسيده اند كه تنها در كتاب نجم الثاقب صد


107


حكايت راجع به آنها كه در غيبت كبري خدمت رسيده اند ذكر مي كند . و غير از آن كساني كه خود اينجانب مي دانم كه خدمتش رسيده و بعضي از آنها در اين زمان هستند كه نام آنها برده نمي شود .

يك دليل قرآني ذكر مي شود كه خصوص اين دليل را نديده ام كسي به اين بيان ذكر كرده باشد و آن آيه 30 تا 33 سوره بقره است كه اول آن جمله شريفه ( وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً ) مي باشد كه خلاصه آن اين است كه خداوند به فرشتگان فرمود كه من قرار دهنده جانشيني در روي زمين هستم فرشتگان گفتند : آيا آفرينشي در روي زمين مي كني كه در آن فساد و خونريزي مي كنند ؟ چون مي دانستند كه خلقت خليفه تنها نخواهد بود ، و مقصود اين است كه شايد آگاه شوند كه خداوند متعال چه حكمتي در مقابل اين فساد دارد حق متعال اسماء را ( ظاهراً خصوصيات و حقائق موجودات ) را به آدم تعليم فرمود وملائكه نمي دانستند و به آدم فرمود : آنان را از اين حقائق آگاه نمايد .

پس از آن ، ملائكه دانستند راز آفرينش بشر و خليفة الله را و اينكه فسادي كه از لوازم خلقت بشري است در مقابل خلقت ( خليفة الله ) چيزي نيست ، و بيان دلالت از چهار راه است .

1 ـ مي گويند و ظاهر كلام نيز چنين است كه جمله اسميّة دلالت بر دوام دارد يعني جملة ( إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً ) من در روي زمين خليفه و جانشيني قرار دهنده هستم ، اين جمله تمام اعصار و ازمنه را خواهد گرفت .

2 ـ بودن علّت قرار دادن خليفه اي كه تدارك فساد جامعه بشري باشد به وجود جانشين خدا در روي زمين كه عالم به حقائق موجودات است در همه اعصار ، زيرا فساد جامعه بشري در اعصار توسعه آن زيادتر و خيلي بيشتر است .

3 ـ با قطع نظر از تدارك فساد بشري قابليّت درك حقائق موجودات و تعليم آن به فرشتگان دائم و هميشگي است ، پس بايد اين لطف دائم باشد چون فائده آن دائم و هميشگي است .

4 ـ از آيه شريفه معلوم مي شود كه ممكن است يكي از موجودات بشري به قدري


108


بلند پايه باشد كه عارف به حقائق موجودات بوده به حدّي كه فرشتگان از او بايد تعلّم نمايند . بنابر اين بايد هميشه موجود باشد چون با وجود قابليت قطع فيض از واجب الوجود كه آماده فيض است قبيح است و مسلّماً افاضه مي فرمايد . ( 1 )

1/ ج1 / 1402 مرتضي حائري

خلاصه بحث

ظهور و بروز كرامات از ناحيه مقدسه ، دليل روشن ديگري است بر وجود حضرت مهدي  ( عليه السلام ) اين كرامات به وفور در زمان هاي مختلف و اماكن و بلاد متعدد مشاهده شده ، هر صاحب خردي حكم مي كند كه در پشت پرده ، شخصي كه از ولايت الهيه برخوردار است وجود دارد و به دو مطلب قرآني اشاره شد 1 ـ باطل دوام ندارد 2 ـ باطل نمي تواند با حق مقابله كند تا چه رسد از طريق باطل كسي بخواهد خود را رسول و سفير الهي معرفي كند .

پس استغاثه به عنوان حجت خدا و ولّي خدا و جواب گرفتن و مشاهده الطاف آن بزرگوار نمي توان گفت : دست باطل در كار است و اين بروز و ظهور كرامات از طرف غير حجت خدا است .

و سپس به نمونه از اينگونه الطاف بي شمار كه از ناحيه مقدسه بقية الله اعظم صادر گرديد اشاره شد يعني لطفي كه از جانب ولي الله اعظم حضرت مهدي ارواحنا فداه به اسماعيل هرقلي شد و نيز به نمونه در عصر حاضر اشاره شد كه مربوط مي شود به توجه عنايات حضرت به خانم متقي و در خاتمه ، نامه اي كه از حضرت استاد آيت الله شيخ مرتضي حائري ( قدس سره ) به ستاد برگزاري جشن هاي ميلاد حضرت مهدي  ( عليه السلام ) فرستاده و از آيه ( إِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً ) استدلال نموده براي لزوم حجت خدا در هر عصر از اعصار نقل شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گرچه همانگونه كه قبلاً اشاره كرديم بعضي عبارت ها و جملات نامه احتياج به توضيح داشت . و از فهم همگان مقداري دور است ولي بهتر اين بود كه امانت در نقل را رعايت كنيم تا صاحب نظران و انديشمندان بهتر بتوانند از اين نامه بهره برداري كنند .


109


* سؤالات گفتار چهارم

1 ـ چطور از ظهور كرامات مي توان بهوجود صاحب الزمان و حجت خدا پي برد ؟

2 ـ از آيه 17 سوره رعد چه برداشت مي شود ؟

3 ـ از آيات 74 تا 82 سوره يونس چه برداشت مي شود ؟

4 ـ اسماعيل هرقلي در حلّه به چه كسي مراجعه نمود ؟

5 ـ اطباء درباره بيماري اسماعيل چه گفتند ؟

6 ـ امام  ( عليه السلام ) به اسماعيل چه فرمود ؟

7 ـ شفا يافتن اسماعيل در عصر كدام خليفه از خلفاي عباسي بود ؟

8 ـ محدث بزرگ شيخ حرّ عاملي بعد از نقل حكايت اسماعيل هرقلي چه مي گويد ؟

9 ـ همسر آقاي متقي به چه مرضي مبتلا شد ؟

10 ـ امام زمان به خانم متقي چه فرمود ؟

11 ـ آقاي متقي به عنوان تشكر از عنايت امام زمان چه كرد ؟

12 ـ دكتر دانشور در اين باره چه گفت ؟

13 ـ خلاصه گفتار را بيان نمائيد .


111


گفتار پنجم

استغاثه و توسل

به خاندان عصمت و طهارات و حضرت مهدي اروحنا فداه


113


استغاثه و توسل به ذوات مقدسه

در بحث ظهور و بروز كرامات امام عصر سؤالي مطرح مي شود و آن اينكه اگر خداوند به بعضي از بندگان برگزيده و ممتاز خود قدرت فوق العاده اي مرحمت كند و
او بتواند دردها را درمان كند و استغاثه ها را جواب . بدهد آيا با مسئله توحيد منافات
دارد ؟ ( 1 )

سنّت لا يتغير الهي

خداوند متعال جهان را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده است . اگر كسي گرسنه شد بايد به سراغ غذا برود و اگر تشنه شد بايد به آب پناه ببرد و اگر بيمار شد به سوي دارو و درمان برود و . . .

و اين خداوند متعال است كه اين خواص را درون گياهان و ريشه درختان قرار داده يعني در روغن زيتون و عسل و سيب و انجير و گل گاو زبان و سبزيجات و ميوه جات و . . . خاصيت درماني قرار داده است و همچنين در زهر و سمّ مار خواصي را به وديعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . گرچه يك دليل واضح و روشن آن همان وقوع كرامات و جواب گوئي هائي است كه از ناحيه اين ذوات مقدسه در پي استغاثه ها و توسلات مردم در زمان هاي مختلف و اماكن متفاوت محقق شده و چنانچه جنبه الهي و ديني نداشت هرگز اين شفا بخشي ها و درمان دردها و داد رسي ها واقع نمي شد كه جهت آن در مباحث گذشته معلوم گرديد .


114


گذارده كه مي تواند بعضي از دردهاي صعب العلاج بشري را درمان كند . ( 1 )

اينك سؤال اين است كه اگر كسي دنبال اين اسباب برود ، آيا مورد سرزنش عقلا قرار مي گيرد ؟ و آيا مي توان گفت كه بر خلاف دستورات شرع مقدس حركت كرده است ؟ و آيا مي توان به او نسبت شرك داد و بگوييم اين عمل با توحيد منافات دارد ؟ قطعاً جواب اين سؤالها ، منفي است .

پيروان مكتب اهل بيت و شيعه اثنا عشريه مدعّي هستند كه بر اساس ادلّه فراوان خداوند متعال به نفوس قدسيه همانند انبياء عظام و ائمه اطهار  ( عليهم السلام ) قدرتي داده كه ديگران فاقد آن مي باشند . ( 2 )

و سپس بندگان را به آن ها ارجاع داده وبا اين بزرگان عالم خلقت مرتبط ساخته است .

ادلّه اي كه اين مدّعا را ثابت مي كند

قرآن با صراحت تمام براي بعضي از انبياء و بلكه انسان هاي ممتاز اين قدرت فوق العاده را بيان نموده و آن ها را داراي نيروي تصرف در جهان خلقت معرفي مي نمايد ، در اين رابطه به دو نمونه اشاره مي شود .

1 ـ در رابطه با حضرت مسيح  ( عليه السلام ) آمده است ؟ ( أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ) . ( 3 )

« من نشانه اي از طرف پروردگار شما ، برايتان آورده ام ، من از گِل چيزي به شكل پرنده مي سازم سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا پرنده اي مي گردد ، و با اذن خدا كور مادر زاد و مبتلايان به برص يعني پيسي را بهبودي مي بخشم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تا جائي كه ملاحظه مي كنيد آرم داروخانه ها عكس دو مار است كه در جامي زهر خود را مي ريزند .

2 . گرچه قدرتي را كه خداوند به اين بزرگان داده به طور يكسان نيست بلكه بعضي بيشتر و بعضي كمتر است .

3 . آل عمران : 49 .


115


مردگان را به اذن خدا زنده مي كنم و از آنچه مي خوريد و در خانه هاي خود ذخيره مي كنيد ، به شما خبر مي دهم ، مسلّماً در اينها ، نشانه اي براي شما است اگر ايمان داشته باشيد . »

حضرت عيسي مي فرمايد من گِل را به صورت كبوتر و پرنده مي سازم و من در آن مي دمم من كور مادر زاد و بيمار مبتلا به برص را شفا مي دهم و من مرده را زنده مي كنم و بالاخره من از غيب به شما خبر مي دهم منتهي اين قدرت را خداوند در وجود من قرار داده و براي به كارگيري آن نيز با اذن و رضايت او بكار گرفته مي شود . پس معلوم مي شود خداوند به ايشان اين قدرت و توان را داده و اگر بندگان مبتلاي خود را به اين انسان هاي ممتاز ارجاع بدهد مانعي ندارد ؟

آيا مي توان گفت : بهره گيري از خواص گل گاوزبان براي درمان مانعي ندارد اما پناه بردن به حضرت عيسي براي بهره گيري از قدرت نفساني و الهي او شرك محسوب مي شود ! !

2 ـ در سوره مباركه نمل حكايت خبر آوردن هدهد را براي سليمان بازگو مي كند ، و سليمان را از مملكتي به نام سبا و پادشاه آن به نام بلقيس و از اوضاع و احوال حكومت و مملكت مطلع مي سازد . سليمان به اطرافيان خود مي گويد : كدام يك از شما تخت او را براي من حاضر مي كنيد قبل از اين كه آنها تسليموار پيش من آيند ؟ فردي كه از طائفه جنّيان بود و قرآن از آن به ( عفريت ) نام برده گفت : من آن را مي آورم قبل از اينكه از جاي خود برخيزي اما انساني كه به تعبير قرآن به او علم و دانشي داد شده بود به حضرت سليمان گفت : پيش از آنكه چشم بر هم بزني آنرا نزد تو خواهم آورد . ( 1 )

در روايات آمده آن شخص عاصف بن برخيا بود و نكته قابل توجه اين است كه فردي عادي از چنين قدرتي برخوردار است و مي تواند در جهان خلقت دخل و تصرّف كند و به چشم برهم زدني تخت بلقيس را از فرسخ ها فاصله حاضر كند و حضرت سليمان هم از قدرت و توان او استفاده مي نمايد و مي فرمايد : ( يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمل : 40 ، ( قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ) .


116


بِعَرْشِها ) « اي بزرگان كدام يك از شما تخت او را براي من مي آوريد » معلوم مي شود كه صاحبان چنين قدرتي در بين حاضرين متعدّد بوده اند . ( 1 )

آيا خداوند متعال اين قدرت فوق العاده را به بعضي از بندگان خود داده كه هيچ استفاده از آن نشود ؟ يقيناً اين طور نيست حضرت سليمان از آنها خواست كه اين كار را براي او انجام دهند و واژه توسل چيزي غير از اين نيست كه از بزرگي و صاحب نفسي و صاحب قدرتي بخواهيم كه ما را كمك نمايد . با توجه به اينكه اين افراد بزرگ تمام قدرت و توانائي آنها از جانب خدا است ما كه به آنها مراجعه مي كنيم معتقديم كه آنها هر چه دارند از خدا است و خودشان نيز اعتراف مي كنند كه ما هر چه داريم از جانب خداوند است و لذا اين قدرت خدادادي را در مسير غير رضاي خداوند به كار نمي گيرند . بنابراين استمداد و كمك خواهي از اين افراد هيچ گونه تضادي با مسأله توحيد ندارد .

دور نمائي از قدرت و توانائي ائمه أطهار ( عليهم السلام )

اگر نگاهي به روايات كتاب اصول كافي باب الحجة در رابطه با علم و توانائي هاي ائمه  ( عليهم السلام ) داشته باشيم و مضامين زيارت ها مخصوصاً زيارت جامعه كبيره را در نظر بگيريم مي توان تصوير و يا شبحي از وفور علم و قدرت و توانائي آنها در ذهن ايجاد كنيم .

در اين گفتار كوتاه فقط به دو نكته در اين خصوص اشاره مي شود :

محدث بزرگ شيخ كليني در اصول كافي ( باب الحجة ) رواياتي نقل نموده كه اسم اعظم الهي داراي 73 جزء است و 72 جزء آن در اختيار ائمه اطهار ( عليهم السلام ) است .

و حال آنكه عاصف بن برخيا كه توانست تخت بلقيس را با يك چشم برهم زدن مقابل سليمان حاضر كند از يك جزء اسم اعظم برخوردار بود ، تفاوت ره از كجاست تا به كجا ! !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درخواست حضرت سليمان از آن گروه براي احضار تخت بلقيس دليل نمي شود كه خود حضرت توانائي چنين كاري را نداشته زيرا محتمل است كه مي خواسته اين كار از طريق پرورش يافته هاي او و اطرافيان او انجام بگيرد .


117


دوم : مقايسه بين آيه : ( قُلْ كَفي بِاللهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) . ( 1 )

با آيه : ( قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ) . ( 2 )

مفسرين شيعه مي گويند مراد از ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) حضرت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است و روايات هم در اين رابطه متعدد وارد شده مخصوصاً علامه طباطبائي در الميزان ( 3 ) با دليل محكم و قاطعي ثابت مي كند كه مراد از ( من عنده علم الكتاب ) كسي غير از علي ( عليه السلام ) نمي تواند باشد .

و روايتي را از أبي سعيد خدري نقل مي كند ( 4 ) و مي گويد : به رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كردم : مراد از آيه ( قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ) كيست ؟ فرمود : وصي برادرم ، سليمان بن داود . عرض كردم يا رسول الله مراد از آيه ( قُلْ كَفي بِاللهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) كيست ؟ فرمود : برادرم علي بن ابيطالب  ( عليه السلام ) .

اين روايت و نظير آن بيان مي كند كه در صدر اسلام نيز مقايسه بين اين دو آيه در بعضي از اذهان مطرح بوده است . آري در آيه اول ( علم ) نكره است و به مختصر علم از كتاب نيز اطلاق مي شود ، اما در آيه دوم با اضافه شدن علم به ( الكتاب ) كه الف و لام دارد و مفيد عموم است مراد تمامي علم كتاب خواهد بود .

براي روشن شدن مطلب به يك مثال توجه كنيد اگر گفته شود : آبي از دريا ، مي توان آنرا به قطره اي از آب دريا اطلاق كرد اما اگر گفته شود آب دريا فقط در جائي به كار مي رود كه تمامي آب دريا را اراده كرده باشيم .

آري پيش عاصف علمي از كتاب بود اما علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) از تمام علم كتاب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رعد : 43

2 . نمل : 40

3 . مفسرين عامه سعي كرده اند كه ( من عنده علم الكتاب ) را منطبق كنند با چند نفر از علماء اهل كتاب مانند تميم داري و جارود مخصوصاً روي عبدالله بن سلام پافشاري مي كنند كه علامه طباطبائي مي فرمايد : سوره رعد به اتفاق فريقين مكّي است و هرگز در مكه از علماء اهل كتاب ايمان نياورده اند . . .

4 . الميزان : ج11 ، ص 427 .


118


برخوردار مي باشد .

شاعر مي گويد :

ميان ماه من تا ماه گردون * * * تفاوت از زمين تا آسمان است

و شايد همين مطلب باعث شده كه از رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال مي شود مراد از ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) كيست و مراد از ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) كيست ، بنابر اين بايد اعتراف كرد :

اگر مقداري از علم كتاب كه در نزد عاصف بود و توانست آن قدرت نمائي را بكند و خواسته سليمان را جامه عمل بپوشاند مولاي متقيان علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) چه قدرتي خواهد داشت ؟ !

و به حمد الله مظاهر اين قدرت نمائي ها به وفور از ائمه اطهار مشاهده شده و با كمترين توجه خود مهمترين مشكلات را حل نمودند كه صدها نمونه آن در كتب مسطور است . ( 1 )

به ذره گر نظر لطف بو تراب كند * * * به آسمان رود و كار آفتاب كند

نسبت ناروا به موحّدين

متأسفانه گروهي از مسلمانان كه در اين قرون اخير پيدا شده و معروف شده اند به فرقه وهابيت ( 2 ) مسئله توسّل را شرك دانسته و به پيروان قرآن جاهلانه و يا مغرضانه
مشرك اطلاق مي كنند گرچه خوشبختانه قاطبه اهل سنت با آنان هم فكر و همراه نيستند . ولذا لازم است براي رفع اتهام از پيروان اهل بيت و آگاهي بخشيدن به وهابي ها اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حكايت نجات ابو الحسين كاتب از دست فرمانرواي ظالم و شفا يافتن شيخ حرّ عاملي در سن ده سالگي از جمله اين حكايت است كه در منتهي الآمال شرح آن آمده است .

2 . بررسي پيدايش فرقه وهابيت در عربستان و بهائيت در ايران و بعضي ديگر از ممالك اسلامي آن هم همزمان ، گوياي آن است كه اين دو فرقه دو حزب بوده اند كه با دست اجانب پيدا شدند . براي اثبات اين مطلب به كتاب آئين وهابيت تاليف استاد عاليقدر آيت الله سبحاني مد ظله العالي و ديگر كتبي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه نمائيد .


119


زمينه تنبّه در آنها وجود داشته باشد و يا لا اقل اتمام حجت بيشتر براي آنان ، به نكاتي اشاره كنيم .

ملائكه و تدبير عالم

قرآن در آيات فراواني به مسؤوليت هايي كه به ملائكه واگذار شده است اشاره مي كند :

1 ـ قبض ارواح 2 ـ سؤال در قبر 3 ـ با نفح صور اول همگان را مي ميرانند 4 ـ با نفخ صور دوم تمامي را زنده مي كنند 5 ـ وضع ميزان در قيامت 6 ـ سوق انسان ها به جهنم و بهشت 7 ـ نزول وحي و دفع شياطين از مداخله در آن 8 ـ تأييد و تقويت مؤمنين در جنگ 9 ـ استغفار براي تطهير صاحبان ايمان 10 ـ نشر و انتشار ابرها .

و در سوره نازعات آمده ( فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ) كه تدبير امور و حوادث عالم به دست اينها است .

در اين مورد تفاوتي ندارد بگوئيم : مراد مطلق ملائكه است ـ كه در تفسير الميزان اين قول را نسبت داده به اكثر مفسرين و بعضي ادعاي اتفاق كرده اند ـ يا بگوئيم : مراد ملائكه چهارگانه هستند كه هر يك تدبير بخشي از جهان هستي را در اختيار دارند .

علاّمه طباطبائي بحثي را مطرح مي كند تحت عنوان ( اِنَّ الْمَلائكةَ وَسائِطَ في التَّدبيرِ ) كه مي فرمايد : ملائكه و فرشتگان هم در ابتداء خلقت اشياء و نيز حوادث كنوني دنيا و هم در عالم آخرت و حتي در مسائل نزول وحي و تشريع و . . . كار ساز بوده اند و خداوند تدبير اين امور را به آنها واگذار كرده است . ( 1 )

و سپس مي فرمايد : وساطت ملائكه و سببيّت آنها براي تحقق يافتن حوادث امور مهّم در جهان خلقت منافات با توحيد ندارد زيرا سببيّت آنها در طول سببيّت پروردگار است ( نه در عرض آن ) .

جاي بسي تعجب است كه اگر خداوند متعال اين قدرت و امكانات را در اختيار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جزء 30 الميزان : ص 283 .


120


يك انسان الهي همچون انبيا و اوليا قرار دهد ، يعني آن انساني كه معلم و مسجود ملائكه قرار گرفت بايد گروهي فرياد برآورند كه اينگونه اعتقاد و فكر و انديشه شرك است ! ! و با توحيد منافات دارد ؟

نحوه تعليم وتربيت قرآن در اين رابطه

قرآن گاهي به طور دستور و امر و گاهي به نحو نقل حكايت از انبيا كه مناديان توحيد بودند مردم را براي رفتن به سوي الله و پيمودن راه كمال و آمرزش گناهان و بهبود يافتن بيماران به خانه انبياء و بزرگان و مقرّبان درگاه ربوبي ، ارجاع مي دهد و مسئله توسّل را مطرح مي نمايد .

در يك جا به طور عام صاحبان ايمان و تقوي را براي رفتن به سوي خدا به تمسّك و توسّل يافتن به وسيله دستور مي دهد و مي فرمايد : ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) « اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد ، و وسيله اي براي تقرب به او بجوئيد . »

وسيله چيزي است كه باعث تقرّب جستن انسان به مطلوب و خواسته اش مي باشد و لذا ايمان و جهاد و نماز و صوم و زكات و . . . ، مي توانند وسيله براي تقرب الي الله قرار گيرند . ( 1 )

و نيز مي تواند وسيله استمداد نمودن از مقام والاي اولياي الهي باشد . در بعضي روايات وارد شده : إنَّ رَسُولَ اللهِ آخَذَ بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَنَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَتِهِ وَأنتُم آخذونَ بِحُجْزَتِنا ( 2 ) ( رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) به وجود پروردگار تمسّك مي كند و ما ائمه به وجود پيامبر و شما به وجود ما تمسّك مي نمائيد ) و نيز آمده : در تفسير آيه ( وَابْتَغُوا اِليهِ الْوَسِيلَه ) : تَقَرّبُوا اِليهِ بِالإمامِ ، بهوسيله امام به خدا نزديك شويد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در نهج البلاغه خطبه 110 در اين رابطه سخن گفته شده ( إن افضل ما توسل به المتوسلون إلي الله سبحانه و تعالي الإيمان بالله . . . ) .

2 . الميزان : ج 5 ، ص 362 ( حجزه به معناي كمربند ) .

3 . الميزان و نور الثقلين : ج 1 ، ص 227 .


121


توسل به ذوي القربي و اهل بيت پيامبر  ( صلّي الله عليه وآله ) در منابع اهل سنت

موضوع توسل و روايات در اين رابطه در منابع روائي شيعه به قدري روشن است كه نياز به نقل احاديث نيست مهم بررسي اين موضوع از ديدگاه اهل سنت و روايات آنان است .

در تفسير نمونه ( 1 ) از كتاب وفاء الوفاء تاليف دانشمند معروف سني ( سمهودي ) نقل شده كه مدد گرفتن و شفاعت خواستن از پيامبر  ( صلّي الله عليه وآله ) و از مقام ايشان ، هم پيش از خلقت او جايز است و هم بعد از تولّد و هم بعد از رحلتش . و سپس به توسل نمودن آدم ابوالبشر به پيامبر اكرم  ( صلّي الله عليه وآله ) اشاره مي كند . و نيز از نسائي و ترمذي دو دانشمند معروف اهل سنت به عنوان شاهد براي جواز توسل نقل كرده ، نابينائي از پيامبر درخواست دعا براي شفاء بيماري اش كرد حضرت فرمود اين گونه بگو : اللّهُمَ إنّي اَسْئَلُكَ وَاَتَوَّجَهُ اِليكَ بِنَبِيّكَ مُحَمَّد نَبي الرَّحْمَةِ يا مُحَمَّدُ اِنّي تَوجَّهتُ بِكَ اِلَي اللهِ رَبّي في حاجَتي لِتَقْضِيَ لِي ، مضمون اين دعا اين است كه يا رسول الله ما به تو روي آورده ايم براي رفتن به سوي خدا در رابطه با قضاء حاجاتمان .

و نيز سمهودي اضافه مي كند كه شخصي در زمان خلافت عثمان يعني بعد از رحلت پيامبر  ( صلّي الله عليه وآله ) آمد كنار قبر پيامبر و با همان جملات قبل ( اَللّهُمَ إنّي اَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ إليْكَ بِنَبِيِّكَ . . . ) به حضرت توسل يافت و مشكل او حلّ شد . نويسنده مذكور 26 حديث در اين رابطه نقل مي كند .

كه در بعضي از آنها از امام شافعي پيشواي معروف اهل تسنن نقل مي كند كه به اهل بيت پيامبر ( عليهم السلام ) توسل مي جسته و چنين مي گفته :

آلُ النَّبِيّ ذَريعَتي وهُمْ اِلَيهِ وَسيلَتي * * * أرْجُوبِهِم أعطي غَداً بِيَدِ الْيَمين صَحيفَتي ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه : ج 4 ، ص 367 .

2 . خاندان پيامبر وسيله من هستند ، آنها در پيشگاه او سبب تقرب من مي باشند ، ( اميدوارم به سبب آنها فرداي قيامت نامه عمل من به دست راست من داده شود ) .


122


و نيز از تفسير روح المعاني تاليف آلوسي كه يكي از مفسرين معروف و مشهور اهل سنت است نقل شده كه ايشان بعد از بحث طولاني در موضوع توسّل و تجزيه و تحليل آن مي نويسد : من هيچ مانعي در توسل به پيشگاه خداوند به مقام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نمي بينم چه در حال حيات حضرت و چه بعد از رحلت ايشان ، سپس اضافه مي كند : توسّل جستن به مقام غير پيامبر نيز مانعي ندارد به شرط اينكه او حقيقتاً در پيشگاه خدا مقامي داشته باشد . ( 1 )

در كتاب شبهاي پيشاور ( 2 ) از حافظ ابو نعيم و ثعلبي و ديگران از اهل سنت نقل مي كند كه مراد از ( وسيله ) در آيه شريفه ، عترت و اهل بيت رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) مي باشد .

و سپس از ابن ابي الحديد نقل مي كند : كه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) در قضيه غصب فدك در حضور مهاجر و انصار ( در مقام معرفي خودشان و نيز اشاره به تفسير و تأويل آيه شريفه ) فرمود : اَحْمَدُ اللهَ الَّذي لِعَظَمَتِهِ وَنُورِهِ يَبْتَغي مَنْ في السَّمواتِ وَالأرضِ اِليهِ الْوَسيلَة ، وَنَحْنُ وَسِيلَتُهُ فِي خَلْقِهِ ( حمد مي كنم خدائي را كه آن قدر بزرگ و عظيم است و نور وجودش شدت دارد كه تمامي موجودات آسماني و أرضي بايد براي رفتن به سوي او وسيله و واسطه براي خود فراهم آورند و ما عترت پيامبر ، آن وسيله ها هستيم ) .

نظير اين جمله نيز در الميزان از ابن شهر آشوب نقل شده كه علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) در توضيح و تفسير آيه ( وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ) فرمود : أَنَا وَسيلَتُه ( آن وسيله كه مردم بايد بهواسطه آن به سوي خدا حركت كنند من مي باشم ) .

آمرزش گناهان از طريق توسل

قرآن بعضي از گناهكاران را ارجاع مي دهد به در خانه انبياء و مقرّبان الهي با اين كه در توبه باز است و هرگز قرآن گنه كار را مأيوس نمي كند ( 3 ) مع ذلك آنان را به در خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه نقل كرده از تفسير روح المعاني : ج 4 ، ص 144 و 115 .

2 . ص 219 اين كتاب كه تاليف عالم جليل القدر حاج سلطان الواعظين شيرازي است كه مكررّ به چاپ رسيده است .

3 . در قرآن آمده ( واذ اسئلك عبادي عنّي فاني قريب اجيب دعوة الداع اذ ادعان ) .


123


مقرّبان درگاه الهي ارجاع مي دهد و مي فرمايد : ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً ) ( 1 ) ( اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند ) .

نظير اين آيه در اواخر زيارت جامعه كبيره آمده كه خطاب به ائمه اطهار  ( عليهم السلام ) مي گوئيم : يا وَلِيَّ اللهِ أنَّ بَيني وَبَيْنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ذُنوَباً لا يَأْتي عَلَيْها اِلاّ رِضاكُم ، ( اي وليّ خدا من گناهاني كرده ام كه مشمول رحمت ولطف الهي قرار نمي گيرم مگر اينكه شما خانواده از من خوشنود شويد . )

فرزندان يعقوب از پدر تقاضاي دعا مي كنند

فرزندان يعقوب بعد از آگاهي يافتن از برادرشان يوسف و با پيدا شدن ايشان تمامي گناهان آنها ظاهر گرديد با شرمساري فراوان به نزد پدر آمدند و عرض كردند : ( قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ ) ( 2 ) اي پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطا كار بوديم .

حضرت يعقوب نفرمود : خودتان مستقيماً از خدا طلب مغفرت نمائيد اگر اين عمل بوي شرك مي داد يقيناً حضرت يعقوب كه منادي توحيد و دشمن سر سخت شرك است مي فرمود خودتان از خدا بخواهيد چرا از من مي خواهيد و مي گوئيد : يَا أَبَانَا ؟ اما آن حضرت در جواب فرمود : ( سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ) ( 3 ) « به زودي براي شما طلب مغفرت خواهم كرد . »

اين گونه آيات كاملاً دلالت دارد بر اين كه قرآن توسل و استغاثه به كساني را كه در نزد پرودگار مقامي دارند تجويز نموده و بلكه بر آن تحريص و ترغيب مي نمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 64 .

2 . يوسف : 97 .

3 . يوسف : 98 .


124


پيراهن يوسف كارسازي مي نمايد

قرآن از قول حضرت يوسف نقل مي كند : ( اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً ) ( 1 ) پيراهن من را ببريد و بر صورت پدرم بگذاريد تا بينا شود وقتي پيراهن را آوردند بر صورت پدر گذاشتند بلا فاصله بينا شد . ( 2 )

اين آيه و واقعه دلالت مي كند كه متعلقات بزرگان و مقرّبان درگاه الهي از قبيل لباس و قلم و . . . كار ساز است تا آن جائي كه همين اشيا مي تواند چشم نابينائي را بينا كند .

اگر بگويند پيراهن يوسف در زمان حيات او چنين عملي را انجام داده ولي پس از مرگ او چنين استغاثه و توسلي جايز نيست بايد گفت آيا توجه به غير خدا در زمان حيات بزرگان عالم جايز است و شرك نيست اما در زمان فوت آنان شرك محسوب مي شود ؟ !

بعضي از بزرگان اهل سنت گفتند توسل به نام پيامبر و اهل بيت طاهرين او  ( عليهم السلام ) آن هم هزاران سال قبل از ولادت ايشان براي آدم كار سازي كرد و موجب قبول توبه او گرديد ، ( فَاعْتَبِروا يا اُولِي الأْبصارِ ) .

روزي ابوحنيفه امام وپيشواي حنفي ها در خدمت امام صادق ( عليه السلام ) بودوغذا مي خورد ، امام صادق  ( عليه السلام ) بعداز خوردن غذا دست خود را بلند كرد و گفت : الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمين خداوندا اين نعمت از جانب تو و پيامبر تو بوده ابوحنيفه گفت : آيا براي خدا ، شريك قرار مي دهي ؟ حضرت فرمود : واي بر تو ، خداوند متعال در كتاب خود فرموده : ( وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ) ( 3 ) و در جاي ديگر فرموده : ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَقالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَيُؤْتِينَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ ) ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يوسف : 93 .

2 . ( فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً ) .

3 . توبه : 74 ، « آنان از پيامبر خلافي نديده اند و هيچ لطمه اي از اسلام نخورده بودند بلكه بر عكس در پرتو حكومت اسلام از نعمت هاي مادي و معنوي برخوردار شدند و به تعبير آيه شريفه از فضل خداوند و فضل رسول خدا بهره مند بودند . در اين آيه ، فضل و تفضلات رسول خدا در كنار فضل الهي قرار گرفته . »

4 . توبه : 59 ، ترجمه آيه : « اگر به آنچه خدا و پيامبرش به آنان داده راضي باشند و بگويند خداوند براي ما كافي است و بزودي خدا و رسولش از فضل خود به ما مي بخشد براي آنها بهتر است . » ملاحظه مي كنيد در اين آيه نيز فضل رسول خدا در كنار فضل الهي آمده و نيز عطا و بخشش رسول خدا در كنار عطا و بخشش الهي قرار گرفته باز تكرار مي كنيم كه قبول داريم پيامبر اكرم هر چه دارد از جانب خدا است و آنچه مي كند به عنايت الهي است . اما آنانكه مي گويند : در كنار فضل الهي ديگر سخن از ديگران نشود و در مقابل لطف خدا ديگر سخن از الطاف ديگران به ميان نيايد كه شرك مي شود كه ابو حنيفه چنين اشكالي را به امام صادق  ( عليه السلام ) مي كند اين دو آيه كاملاً اين طرز تفكر را ردّ نموده و فضل رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را در كنار فضل الهي مطرح نموده است .


125


ابو حنيفه عرض كرد به خدا سوگند گويا اين دو آيه را در قرآن نخوانده ام و اكنون از شما شنيدم ! امام صادق  ( عليه السلام ) فرمود : چرا هم خوانده اي و هم شنيده اي منتهي خداوند درباره تو و امثال تو فرموده : ( أَمْ عَلي قُلُوب أَقْفالُها ) . و نيز فرموده : ( كَلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ) ( 1 ) .

نكته اي در باب توسل

گرچه دانستيم كه در مشكلات و سختي ها و نيز آمرزش گناهان از بزرگان و مقرّبان درگاه الهي مي توان استغاثه كرد و از آنها مدد گرفت اما بايد بدانيم كه مهم ترين توسّل ما به ائمه  ( عليهم السلام ) پيروي كردن از آنان و راه و روش آنها را دنبال كردن است كه گاهي در كلمات ائمه مشاهده مي شود كه از اين افراد تعريف و تمجيد فراوان به عمل آمده و حتي در غيبت كبري نعمت عظماي تشرف به خدمت ولي الله اعظم براي اين انسان هاي مطيع و پيرو ائمه دست داده كه يك نمونه بسيار بارز و روشن آن تشرف حاج علي بغدادي به خدمت حضرت بقية الله اعظم امام زمان  ( عليه السلام ) مي باشد .

امام هشتم  ( عليه السلام ) از رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند : امامان از نسل حسين  ( عليه السلام ) هستند مَنْ اَطاعَهُم فَقَد اَطاعَ اللهَ وَمَنْ عَصاهُمْ فَقَد عَصَي اللهَ هُمُ الْعُروَةُ الْوُثقي وَهُمُ الْوَسيلةُ اِلَي اللهِ تَعالي هر كسي از اينها پيروي كند از خدا پيروي نموده و كساني كه با
اينها مخالفت نمايند با خدا مخالفت كرده اند و اينها آن دستگيره محكم و وسيله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مطففين : 14 ترجمه آيه : « چنين نيست كه آنها مي پندارند بلكه اعمالشان همچون زنگار ، بر دلهايشان نشسته است . » ؛ بحار الأنوار : ج10 ، ص216


126


مستحكم مي باشند براي راه يابي وتقرّب جستن بسوي خداوند . ( 1 )

اين روايت دلالت مي كند بر اين كه توسل يافتن حقيقي به ائمه اطهار  ( عليهم السلام ) همان پيروي كردن از اوامر و نواهي آنها است و اگر ائمه  ( عليهم السلام ) ، وسيله ما براي رفتن به سوي خدا مي باشند مراد همان پيروي از دستورات آنان مي باشد .

خلاصه بحث

به مناسبت بحث ظهور كرامات از ناحيه مقدسه و نيز معمول بودن توسل يافتن به امام زمان عجل الله فرجه الشريف در بين اهل ايمان خوب است كه بحث توسل از جهت قرآن و روايات و عقل ريشه يابي شود .

در ابتدا گفتيم كه اگر خداوند ، قدرت و امكاناتي را در تحت اختيار افرادي قرار دهد و سپس مردم را براي رفع گرفتاري به آنها ارجاع دهد منافاتي با توحيد ندارد كما اينكه در گياهان ، خواصّي را قرار داده و بيماران را به آن ارجاع مي دهد .

و سپس براي اثبات اين مطلب از ديدگاه قرآن و روايات ، به دو آيه اشاره شد :

1 ـ عيسي بن مريم ( عليهما السلام ) مي گويد : من به اذن الهي بيماري پيسي و كوري را شفا مي دهم و مردگان را زنده مي كنم .

2 ـ واقعه آوردن تخت بلقيس بهوسيله عاصف ، آن هم به يك چشم به هم زدن .

و در روايات نيز به دو نكته اشاره شد :

اول : روايات مي گويد : اسم اعظم الهي 73 جزء دارد و 72 جزء آن نزد ائمه  ( عليهم السلام ) است و حال آن كه در نزد عاصف يك جزء از آن بود كه توانست آن گونه قدرت نمايي كند .

دوم : مقايسه اي بين آيه : ( قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ) با آيه : ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) و اشاره شد به روايتي كه ابو سعيد خدري از رسول خدا نقل مي نمايد .

فرقه وهابيت كه در قرون اخير پيدا شده با مسئله توسل مخالفند ، آن ها مي گويند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نور الثقلين : ج 1 ، ص 126 .


127


خداوند متعال قدرت و نيروئي به مخلوقات خود نداده است . امّا آيات فراواني داريم كه بيانگر قدرت ملائكه است تا جائي كه تدبير در جهان خلقت مي نمايند .

به عقيده وهابيان ، استغاثه از ديگران در قرآن و اسلام نيامده است . در جواب بايد گفت : اولاً قرآن دستور مي دهد كه براي رفتن به سوي خدا وسيله بجوئيد . و از برخي بزرگان اهل سنت مانند ابو نعيم و ثعلبي نقل شده كه مراد از ( وسيله ) در آيه شريفه عترت رسول خدا  ( صلّي الله عليه وآله ) است . و نيز در آيه 64 نساء آمده كه برخي از گنه كاران تا استغفار نكنند و پيامبر نيز براي آنها استغفار نكند خداوند آنها را نمي آمرزد و همچنين فرزندان يعقوب از پدر تقاضاي دعا و استغفار نمودند و گفتند : يا أبانا اسْتَغْفِرْ لَنا . . . اگر توسل منافات با توحيد داشت قطعاً يعقوب كه از مناديان توحيد است اين نحوه توسل را محكوم مي نمود . علماي اهل سنت نظير سمهودي در وفاء الوفاء و نسائي و ترمذي و آلوسي و ابن أبي الحديد به توسل كردن تصريح مي كنند و آن را منافي توحيد نمي دانند . در قرآن با صراحت آمده كه پيراهن يوسف باعث بينائي پدر يعني يعقوب گرديد . در خاتمه به دو نكته اشاره شد ، اول : حديثي بسيار ارزنده كه امام صادق ( عليه السلام ) در جواب به ابو حنيفه بيان نموده . دوم : توسل به ائمه ( عليهما السلام ) منحصر به استغاثه جستن به آن ها نمي شود بلكه بهترين توسل اقتداء نمودن به افعال و كردار ائمه ( عليهما السلام ) و به كارگيري فرامين و دستورات آنان است .


128


* سؤالات گفتار پنجم

1 ـ اگر خداوند متعال خاصيتي را در گياهي قرار داد و بيمار براي استفاده از آن خاصيت به آن گياه روي آورد ، مشرك است ؟

2 ـ خداوند به عيسي بن مريم ( عليهما السلام ) چه قدرتي داده بود ؟

3 ـ سليمان از حاضرين در مجلس چه درخواستي كرد ؟

4 ـ عاصف در جواب سليمان ( عليه السلام ) چه گفت ؟

5 ـ اسم أعظم داراي چند جزء است و چه مقدار از آنها در نزد ائمه اطهار  ( عليهم السلام ) است ؟

6 ـ تفاوت بين ( الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ) با ( مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ) چيست ؟

7 ـ ابو سعيد خدري از رسول خدا چه پرسيد ؟

8 ـ وهابيت در چه مملكتي و بر چه مبنايي شكل گرفت ؟

9 ـ مقداري از قدرت و نيروهاي فرشتگان را بشماريد .

10 ـ بعضي از بزرگان اهل سنت را كه مسئله توسل را تجويز نمودند نام ببريد .

11 ـ حضرت زهرا ( عليها السلام ) در رابطه با وسيله بودن عترت پيامبر  ( صلّي الله عليه وآله ) چه فرموده ؟

12 ـ مفاد آيه 64 سوره نساء چيست ؟

13 ـ فرزندان يعقوب از پدر چه تقاضائي نمودند ؟

14 ـ چشمان يعقوب چگونه بينا شد ؟

15 ـ ابو حنيفه چه اشكالي به امام صادق  ( عليه السلام ) نمود و حضرت چه جوابي داد ؟

16 ـ بهترين توسلات به ائمه  ( عليهم السلام ) كدام است ؟

17 ـ خلاصه بحث را بيان نمائيد ؟



| شناسه مطلب: 74000