بخش 1

بخش اوّل: احوال، آثار

 

مقدمۀ مصحّح


بخش اوّل


احوال و آثار


درآمد

عماد الدین حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری (زنده در 701) از نویسندگان امامی فارسی زبان است كه در نیمه دوم قرن هفتم هجری‌، آثار فراوانی در دفاع از تشیع امامی پدید آورد. وی این بختیاری را داشت تا شماری از آثارش برجای بماند و همانند آثار فارسی امامیان دیگر این دوره‌، كمتر دستخوش نابودی شود.

نام او و اجدادش نشانگر آن است كه وی در خاندانی شیعی متولد شده است، هرچند بر اساس آنچه در كامل: 1/48 و نیز در مقدمه اسرار الامامه آمده، چنان می نماید كه گویی در عنفوان جوانی به مذهب تشیع امامی گرویده است. وی در آنجا می نویسد: «بنابر این حمد و ثنا خدای را كه مصنّف ‌این كتاب در مبدأ جوانی و عنفوان ایام شباب خویش تمسك بدین خاندان كرد و بدین خاندان موافق آمد». اگر این برداشت درست باشد، كه البته جای تردید دارد، تواند بود كه وی از مذهب زیدی به مذهب امامی درآمده باشد. تردید در اصل مطلب یا دست كم زیدی بودن او به آن دلیل است كه نام وی و اجدادش تا چند نسل همه اسامی شیعی است. به علاوه، دیاری كه وی در آن متولد شده مازندران است، جایی كه مذهب امامی در آن استقرار داشته است.

وی در نوشته­هایش، در غالب موارد، خود را «طبری» در مواردی «مازندرانی» و گاه «طبری مازندرانی» می خواند. اما چنان كه در آغاز كتاب اخبار و احادیث آمده، وی به دلیل ناامنی در آن منطقه، از آنجا كوچ كرده و به منطقه جبال آمده است. زان پس وی سالها در ری، قم، كاشان و اصفهان سكونت داشته است. آمدن وی به قم علاوه بر اخباری كه در باره امنیت در بلاد جبل به دست آورده، ایضا به دلیل روایتی از امام صادق (ع) نیز بوده است كه توصیه فرموده، وقتی فتنه در بلاد فراگیر شد، به قم بروید.

اطلاعات پراكنده ما از زندگی وی، بر اساس داده های خود اوست كه به مناسبت در آثار مختلف از آن یاد كرده است. بیشتر شناختی كه در جامعه شیعه از وی در دست بوده، بر اساس كتاب كامل بهایی اوست كه از دیر باز در دسترس بوده و طی سالهای اخیر، آثار دیگری هم از وی چاپ شده است. نخستین كسی كه از ارتباط وی با دولت ایلخانی و به خصوص حاكم این دولت در ایالت اصفهان سخن گفته و علی القاعده بر پایه مطالبی بوده كه در كامل بهایی و تحفة الابرار آمده بوده، قاضی نورالله شوشتری  (م 1019) است (مجالس المؤمنین: 2/481).

پس از او دیدگان تیزبین میرزا عبدالله افندی (م ح 1137) سبب شده است تا برای نخستین بار اطلاعاتی در باره زندگی وی جمع و جور گشته و در ریاض العلماء بیاید. وی بر اساس كتاب اسرار الامامه و برخی كتب دیگر مؤلف اطلاعات خوبی از زندگی وی به دست داده است (ریاض: 2/268 – 274)  بعد از آن هم دیگران از جمله نویسنده روضات الجنات [2/261- 264]، اعیان الشیعه [5/214] و به مناسبت آقابزرگ طهرانی در انوار الساطعه: 41 و نیز در جای جای ذریعه از وی یاد كرده و شرح حال و آثارش را نوشته و معرفی كرده اند. 

مرحوم شیخ عباس قمی (م 1356ق9 هم در الفوائد الرضویه: 111
– 116
توجه كافی و وافی به عماد طبری داشته و از اهمیت كتاب كامل و منابع آن و نكات سودمندی كه دارد به تفصیل سخن گفته است. وی به خوبی دریافته است كه این كتاب تا چه حد از كتب مفقوده ای مانند الحاویه بهره برده است. وی بخش هایی پرفایده از كامل بهایی را به لحاظ تاریخی در انتهای این شرح حال آورده است. مرحوم قمی كه كتابشناس هم بوده، دریافته است كه تا چه حد اخبار وی شگفت و تازه است.

كسانی هم كه در سالهای اخیر به طبع آثار وی پرداخته اند، هر كدام در وسع خود، شرح حالی برای او نوشته اند. یكی جناب نجیب مایل هروی كه در مقدمه اربعین عماد طبری شرح حالی برای وی نوشته است كه همراه رساله در مجله مشكوة شماره 12 (1365ش) چاپ شده است. بعدها در مقدمه تحفة الابرار نیز شرح حالی برای عماد طبری نوشته شد. به اختصار در مقدمه مناقب الطاهرین و در نهایت در مقدمه اسرار الائمه كه توسط بنیاد پژوهشهای اسلامی (آستان قدس) چاپ شد شرح حال وی به همراه معرفی آثار درج شده است.

تاریخ هایی كه از زندگی وی به دست آمده و تقریبا همه آنها از آثار خود او اقتباس شده
– منهای مورد اخیر كه تاریخ اجازه علامه حلی به پسر عماد است
– چنین است:

تولد در مازندران ؟ (حوالی 720 – 725 كه طبعا حدسی است)

در 656 در دامغان ( كامل: 1/218).

670 در بروجرد ( كامل: 1/28)

671 در قم (مناقب الطاهرین: 1/432،  2/671) (كامل: 1/122)

672 از قم به اصفهان رفته است (كامل: 1/43)

672 در اصفهان بوده است (كامل: 1/53)

673 در اصفهان، تاریخ تألیف مناقب الطاهرین ( كامل: 1/122).

673 همراه خواجه محمد جوینی در روستای بطریه در میان قم و كاشان (كامل: 1/53).

675 سال تألیف كامل در اصفهان

675 در اصفهان در خانه عبیدالله  قطان از وی روایت می كند (اسرار الامامه: 406)

698 سال تألیف اسرار الامامه در ری

698 تألیف كتاب تحفة الابرار (فهرست نسخه های فارسی منزوی: 2/906)

697
– 700 زمان تقریبی تألیف معتقد الامامیه (به دلیل آن كه از نزهه الزاهد كه سال 696 تألیف شده در آن یاد شده است).

701 تاریخ اجازه علمی علامه حلی برای ابومحمد هارون پسر عماد طبری با قید زنده بودن پدر (روضات: 2/264).


عماد الدین طبری و خواجه بهاء الدین محمد جوینی

خواجه بهاءالدین محمد جوینی فرزند شمس الدین جوینی، جوانی نوخاسته از خاندان جوینی است كه در نخستین سالهای دولت ایلخانی به امارت عراق عجم به پایتختی اصفهان رسید، درست زمانی كه شمس الدین پدرش، وزیر اباقاخان مغول بود. قاضی نورالله شوشتری، فصلی در باره پدر او شمس الدین و عمویش علاءالدین خواجه عطاملك جوینی به عنوان وزرای شیعی نگاشته و سپس در باره بهاءالدین محمد هم فصلی گشوده و نوشته است كه «مجلس شریفش مجمع فضلای مذهب حق جعفری و محط رحال ادبا و فضلای اثناعشری بود» (مجالس المؤمنین: 2/481).

از معاصران، قزوینی در باره او نوشته است: خواجه بهاءالدین محمد پسر دیگر شمس الدین جوینی در عهد اباقا، حاكم اصفهان و معظم ولایات عراق عجم بود و در سنه 678 در حیات پدر به اجل طبیعی وفات نمود. وی به صرامت و سطوت و قلت عفو و كثرت سفك دماء موصوف بود [مقدمه جهانگشای جوینی، صفحه سب].

اطلاعات تفصیلی در باره وی را صاحب وصاف با عبارات پیچیده و ادیبانه خود آورده با اظهار آن كه وی «ارشد اولاد و انجب احفاد صاحب شمس الدین بود» تأكید دارد كه وی «به حكم یرلیغ جهانگشای متقلد حكومت اصفهان و تومانات عراق و یزد شد». صاحب وصاف معتقد است كه با توجه به روحیه شریرانه كه در اصفهان بود یا به عبارت خودش «چون نفوس اهل اصفهان من حیث الخلقه با ارواح شرّیره مناسبتی داشته است» خواجه بهاءالدین محمد «به كلی درِ عفو و اغماض بربست و پشت همت بر حریف شفقت و مرحمت كرد». عقیده وصاف بر آن است كه این رفتار گرچه بسیار خشن و خونریزانه بود اما امن و امان همه جا را گرفته به طوری كه «اهل اسواق نیز به شب دكاكین را به انواع امتعه و اصناف اطعمه می گذاشتند بی حارسی و حافظی و خود به خانه ها می رفتند و هیچ آفریده را مجال آن نه كه در مأكولات خسیس فكیف اقشمه نفیس تصرف و تخلیطی نمودی». نویسنده وصاف با تأكید بر رفتار سختگیرانه و خشونت آمیز وی می گوید «هرچند در شیوه غلبه و انتقام مبالغ بود، به اضعاف التزام طریق بذل و سخاوت نمودی و امداد صلات و عطیات خصوصا بر ارباب آداب فائض داشتی و در تعظیم قدر و اجلال شأن علما هیچ دقیقه مهمل نگذاشتی». در نهایت وی در شعبان سال 687 در اصفهان درگذشت. [وصاف الحضره: 62 - 66].

اطلاعات ما در باره مذهب خواجه بهاءالدین محمد بر اساس مطالبی است كه عماد طبری بیان كرده است. وی او را فردی بدون تعصب معرفی كرده و چنان می نماید كه شرایط فراهم شده توسط وی در اصفهان، زمینه را برای تألیفات وی از جمله كامل و مناقب و غیره فراهم آورده است. شرایط آن روز اصفهان كه اكثریت آن بر مذهب سنت بوده اند اجازه نمی داده است كه تا یك حاكم شیعه به صراحت در ترویج شیعه عمل كند. با این حال، بهاءالدین نهایت تلاش خود را می­كرده و چنان كه طبری نوشته است « اكثر از خوف این دولت همه‌ اظهار تشیّع می‌كنند». با این همه از برخی از مطالب عماد چنین بر می آید كه علمای اهل سنت هم در دربارش رفت و آمد و حضور داشته­اند (كامل: 1/122). بنابراین طبیعی بوده است كه با پوشش ضدیت با تعصب زمینه را برای افرادی مانند عماد طبری فراهم كرده باشد. صاحب روضات با اشاره به علایق وی شعری از نظام الدین اصفهانی خطاب به خواجه بهاءالدین محمد چنین آورده است: (روضات: 2/263).


قل للنّواصب كفوا لا أباً لكم

 

 

لشیعة الحق یأبی الله تهوینا

 

أعاد عهد ملوك الترك رونقهم

 

 

و زادهم ببهاء الدین تمكینا

 

هذا ابن صاحب الدیوان الممالك قد

 

 

أوهی قواكم و لما یأل توهینا

 

جم المناقب فی قمع النواصب قد

 

 

أمضی عزیمته تخزی الملاعینا

 

عن المنابر نحیّ المبغضین لهم

 

 

یری لأعینهم بالمنع تسخینا

 

یری علیا ولیّ الله مدّخرا

 

 

للحشر أولاده الغر المیامینا

 

به هر روی، و بدون تردید، عمادالدین طبری، سخت به وی اعتماد داشته و نهایت تلاش خود را برای بسط تشیع در عهد این حاكم بكار گرفته است. عماد طبری طی سالهای 672 به بعد
– شاید تا زمان درگذشت خواجه بهاءالدین محمد در سال 678
– به  اصفهان رفت و آمد داشته و طی این سالها، دست كم شش نوشته خود را مزین به نام وی كرده است. این كتابها عبارتند از: مناقب الطاهرین، الفصیح [المنهج]، اربعین، كامل، الكفایه و همین كتاب اخبار و حكایات. افندی از چهار كتاب نخست به عنوان آثاری كه وی به نام خواجه بهاءالدین محمد نوشته یاد كرده است [ریاض: 2/270
– 271]. آقابزرگ در باره كتاب پنجم گفته است كه به دستور خواجه بهاءالدین محمد در اصفهان نوشته شده است (ذریعه: 18/95، و بنگرید روضات: 2/261). ششمین كتاب هم، همین اثر حاضر است كه از مقدمه آن چنین مطلبی به دست می آید. عبارات وی در ستایش خواجه به خصوص آن چه در مقدمه كامل بهایی و در جای های دیگر در لابلای مطالب بیان كرده، حكایت از پیوند عمیق او با وی دارد. وی در مقدمه كامل: 1/14 می نویسد: اوّل كسی از محبان وموالیان و فقهای اهل البیت ـ علیهم السلام‌ ـ كه بدین دولت محفوظ شد و حق خدمت دینی ثابت كرد و كتب شیعه از بهر این ‌حضرت جهان پناه تصنیف كرد، این كمینه بندگان بودو


ابومحمد هارون فرزند عماد طبری

صاحب ریاض، از شخصی به نام ضیاءالدین ابومحمد هارون فرزند عمادالدین حسن بن علی طبری یاد كرده و گفته است كه وی فقیه، فاضل، عالم، محقق، و مدققی از شاگردان علامه حلی بوده است. افندی می افزاید كه در دهخوارقان از توابع تبریز نسخه ای از قواعد علامه را به خط این شیخ دیده است كه از روی نسخه اصل استنساخ كرده و به طور كامل نزد علامه قرائت كرده است. علامه حلی هم به خط خود اجازه ای بر روی این نسخه برای وی نوشته كه ستایش آمیز است: قرأ علیّ المولی الشیخ الامام العالم الفاضل الكامل العلامة أفضل المتأخرین لسان المتقدمین الفقیه ضیاء الملة و الحق و الدین ابومحمد هارون بن المولی الامام العالم الفاضل الزاهد العابد الورع شیخ الطائفة ركن الاسلام عماد المؤمنین نجم الدین الحسن السعید بن الامیر شمس الدین علی بن حسن الطبری
– أدام الله إفضاله و ختم بالصالحات أعماله... [روضات: 2/264]. اگر تعبیر ادام الله افضاله برای پدر باشد، توان گفت كه عمادالدین طبری در 17 رجب سال 701 كه علامه این اجازه را نوشته، زنده بوده است. صاحب روضات از شخصی به نام تاج الدین علی بن حسن بن علی طبرسی [كذا] هم یاد كرده كه از علامه نقل می كند. وی احتمال داده است كه او هم برادر ابومحمد هارون بوده است [روضات: 2/265]. نباید تصور شود كه چرا علامه به عماد الدین طبری، لقب «نجم الدین» داده است؛ چرا كه داشتن القاب متعدد نامعمول نبوده است. به علاوه، در آغازین صفحات رساله اربعین از او با لقب «نجم الدین حسن بن علی طبری» یاد شده است.

 

آثار چاپ شده عمادالدین  طبری

تا آنجا كه آگاهیم آثار ذیل از وی به چاپ رسیده است.

1 .  مناقب الطاهرین‌ كه سابق بر این گزارشی از آن در مجلد سیزدهم فرهنگ ایران زمین توسط عباس اقبال نوشته شده بود، در سال 1379 ش در دو جلد به همت آقای حسین درگاهی منتشر شده است. در كامل: 1/122 می نویسد كه مناقب الطاهرین را در اصفهان به سال 673 تألیف كرده است. در فهرست مجلس در معرفی نسخه ای از  مناقب آمده است: ... چه می گوید: فصل بدانكِ از تصنیف این كتاب مناقب تا هجرت رسول (ص) ششصد و هفتاد و یك سال [671] گذشته است (نسخه مناقب الطاهرین در مجلس، ش 2420 برگ ١١٨ - الف) محتمل است كه تاریخ مقدمه كه سال 673 در آن آمده است، بعدا تنظیم شده باشد یا آنچه در نسخه به عنوان ششصد و هفتاد و یك آمده در اصل ششصد و هفتاد و سه بوده باشد.

بخش مهمی از این كتاب ترجمه روایاتی است كه در  الثاقب فی المناقب عماد الدین طوسی آمده است.

2 . كامل در سقیفه (معروف به كامل بهائی) تألیف در سال 675  كه در قالب سنگی و حروفی چاپ  (قم، مكتبة المصطفوی، بی تا، دو جلد در یك مجلد) و عربی آن هم با نام كامل البهائی منتشر شده است (قم، المكتبة الحیدریة، 1426). وی سالها بعد،  در اسرار الامامه (ص 28) نوشت كه: «قدیما» كتابی در «احوال اصحاب السقیفه» نوشته­ام. وی مقرر كرده بود تا كتابی در مناقب و تولّی بنگارد و كتابی در تبرّی. این كتاب مربوط به بخش دوم است. وی در كامل (2/306) می گوید كه قریب دوازده سال مشغول تألیف این كتاب بوده است.

2.  معتقد الامامیه‌ كه دانش پژوه آن را بر اساس تنها نسخه متعلق به استاد علامه ما حاج سید محمد علی روضاتی ـ دامت بركاته ـ چاپ كرد. روی این چاپ كه در سال 1339ش به انجام رسیده آمده است: گویا از عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن طبری مازندرانی آملی زنده در 656 – 698، شاید بنام: العمدة فی اصول الدین و فروعه (روی صفحه پیش از 1). هرچه هست عنوان معتقد الامامیه داخل كتاب نیامده چنان كه در آثار دیگر عماد هم از آن یادی نشده اما این نام را كسی دیگر روی نسخه نوشته بوده است.

پیش از این، شرحی در باره معتقد الامامیه را حضرت استاد روضاتی در فهرست كتب خطی كتابخانه های اصفهان:1/33 – 37 نوشته بودند. كتاب یاد شده ترجمه گونه ای از غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع از ابوالمكارم حمزة بن علی بن ابی المحاسن زهره حسینی حلبی (511-585) است كه البته تلخیص ها و تغییراتی در آن صورت داده و مرحوم دانش پژوه شرحی در مقایسه آنان در مقدمه متن به دست داده است. مع الاسف بخش كلام غنیه در اختیار نیست تا با این كتاب مقایسه شود اما بخش فقه آن كاملا قابل تطبیق است. آقای دانش پژوه در باره مترجم كه نامش در نسخه كتاب نیامده می­نویسد كه با توجه به مطلبی در این كتاب كه اشاره به زوال دولت عباسیان دارد، علی القاعده باید اندكی پس از سال 656 یعنی سال سقوط بغداد، نوشته شده باشد (مقدمه، ص چهارده). وی این احتمال را مطرح كرده است كه این كتاب می تواند همان العمدة فی اصول الدین و فی الفرائض و النوافل بالفارسیه باشد كه صاحب روضات از آن یاد كرده و جایی آن را العمدة فی اصول الدین و فروعه الفرضیة و النفلیه خوانده و به  عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن آملی مازندرانی طبری زنده در 656، 667، 673، 675، 698 و مولف كامل بهایی منسوب كرده است. دانش پژوه این كتاب را جز الفصیح یا المنهج می داند كه صاحب ریاض نسخه ای از آن را در اصفهان دیده است زیرا در «معتقد» اصول و فروع هر دو آمده است. در نهایت دانش پژوه می گوید با این كه مطمئن است این كتاب از طبرسی نیست، اما نتوانسته است در نسبت آن به عمادالدین طبری به یقین برسد (مقدمه معتقد الامامیه، ص شانزده). شاید به دست آمدن نسخه دیگری از معتقد الامامیه كه در كتابخانه مجلس (ج 7/430
– 433  تحت عنوان فقه) است بتواند مسأله را بهتر روشن كند. عجالتا برای مؤلف این سطور تردیدی نیست كه معتقد الامامیه كار عماد طبری است و این از مقایسه بسیاری از استدلالها و حتی برخی از نثرها كاملا مشهود است. فقط یك نمونه در اینجا ذكر می شود. وی در معتقد الامامیه: 139 در تعلیل چگونگی رواج مذهب سنت و عدم رواج مذهب شیعه، از جمله پس از اشاره به ظلم امویان در حق علی و آل او می نویسد:  چون ملك بنی امیه بسر آمد سنه اثنین و ثلاثین و مائة و ملك با بنی عباس افتاد، ایشان نیز عداوت آل رسول برگرفتند سبب مملكت را و بگوناگون كشتن چنان كه در مقاتل الطالبیین معروف است.

عماد در اخبار و حكایات: 17 می­نویسد: و بعد از او بنی اميّه هشتاد سال‌ در شرق و غرب‌، شيعه را می ‌كشتند و لعنت خاندان رسول می ‌كردند. و بعد از ايشان بنی العبّاس مسلّط شدند، و هشت امام را به زهر بكشتند، و سادات‌ اهل بيت را زنده در ديوار می ‌گرفتند، و هر خليفه‌ای پنج هزار و شش هزار تا به دوازده هزار می ‌كشتند، چنان كه در كتاب مقاتل الطالبيه مكتوب آمد.

شبیه همین عبارات به عربی در اسرار الامامه هم در تعلیل همان مسأله آمده است.

3. رساله الاربعین‌ كه به همت دانشمند گرامی استاد نجیب مایل هروی در مجله مشكوة شماره 12 ـ 13چاپ شده است. استاد مایل تلاش كرده است تا شرح حال جامعی برای عماد بنگارد. طبری كه این اثر را در اصفهان نگاشته علت نگارش آن را در مقدمه بیان كرده است. در مناقب الطاهرین: 1/39 می گوید كه اربعین را به عربی و فارسی ساخته است.

 4.  تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار (ع). این كتاب به فارسی بوده و بعدها عالمی به نام شیخ نجف بن سیف نجفی حلی آن را به عربی ترجمه كرده و افندی نسخه ای از این عربی را در شهر فراه دیده است [ریاض: 2/272]. آقابزرگ هم نسخه ای از آن را در كتابخانه شیخ محمد كبه دیده كه نام مترجم هم روی آن بوده است (ذریعه: 4/88). منزوی در فهرست نسخه های خطی فارسی: 2/906می نویسد كه كتاب تحفه بنام عزالدین محمد فرزند محمد رازی فریومذی وزیر به سال 698 نگاشته شده است. اما گویا در نسخه­هایی كه آقای جهرمی استفاده كرده، چنین نامی نبوده است. در متن چاپی صفحه 54 آمده است كه: عقلای اولوا الالباب .... از مؤلف این كتاب حسن بن علی بن محمد بن حسن طبری [در چاپی به اشتباه: طبرسی) ... استدعای تألیف كتابی به فارسی كردند در امامت به غایت وضوح كه فردا در قیامت حجت باشد.

متن فارسی از سوی دفتر نشر میراث مكتوب با كوشش آقای سید مهدی جهرمی به چاپ رسیده است‌. ترجمه عربی جدیدی از آن كه توسط عبدالرحیم مبارك به انجام رسیده، و ضمن منشورات بنیاد پژوهشهای اسلامی انتشار یافته است.

5. اسرار الامامه: عماد طبری این كتاب را در ری نخستین بار به فارسی نوشته و سپس به عربی در آورده است. در فهارس، گاه از كتابی از وی با عنوان امامت به عنوان الامامة الكبیر یا كتاب متوسط فی الامامه یاد شده كه احتمال می رود مقصود فارسی همین اثر باشد. مولف در مقدمه می نویسد كه وقتی به ری رفته است به درخواست «بعض حفدتی» [یا در نسخه دیگر «حفدٌ لی»] آن را نوشته و این سالها پس از كامل بهایی بوده كه در سال 675 نوشته بوده است. سپس آن را به عربی درآورده كه همین اثر موجود است. طبری می­گوید كه این زمان او «علوّ السن» داشته و از ناحیه چشم در رنج بوده است. سال تألیف این كتاب 698 است و وی این نكته را ضمن بحث از امام زمان (ع) و عمر طولانی آن حضرت مطرح می كند، آنجا كه می خواهد به این پرسش پاسخ دهد كه گفته شده است: ممكن نیست كسی از سال 255 تا 698 هجری زندگی كند (اسرار: 101). متن كتاب در 521 صفحه چاپ شده و فهارس سودمندی هم در ادامه آمده است. افندی كه اسرار الامامه را می شناخته و از روی آن برخی از اطلاعات شرح حال عماد را استخراج كرده در جایی می نویسد: در خزانه اردبیل كتابی از این نویسنده دیدم كه در امامت بود و تصور می كنم همان اسرار الامامه بوده است (ریاض: 2/272).

6. كتاب حاضر كه نامش را اخبار، احادیث و حكایات در فضیلت اهل بیت رسول و مناقب اولاد بتول گذاشتیم و دلیل آن را در شرحی كه در باره این كتاب در همین مقدمه نوشته­ایم، آورده­ایم.


آثار منسوب، مخطوط و مفقود

اما آثار منسوب به وی، آثار چاپ نشده و یا آنهایی كه نسخه ای برای شان نمی شناسیم چنین است:

1.          درجات التولی لاولیاء الله و التحلی بفضائل اهل البیت (ع). آقابزرگ (ذریعه: 8/60) از ذیل كشف الظنون این نام را نقل كرده و می نویسد كه جز او، كسی نامی از این كتاب نبرده و ای كاش محل نسخه آن را شناسانده بود. این مطلب اشتباه در اشتباه است، اما منشأ اشتباه: صاحب روضات در وصف كامل بهایی و مناقب الطاهرین می نویسد كه این دو كتاب به منزله نیزه و شمشیر در برابر اعداء الله است. یكی در تولّی و دیگری در تبرّی. مع الاسف صاحب ذیل كشف الظنون آقابزرگ از این عبارت چنین استفاده كرده است كه عنوان «درجات التولی لاولیاء الله» عنوان یك كتاب است! نیز بنگرید به عنوان پسین:

2.          تنقیح مراتب التبری عنهم و التشنیع علیهم (اعیان: 5/213-214، هدیة العارفین: 1/282). این هم كتاب مستقلی نیست، در واقع عبارتی است كه صاحب روضات در وصف كتاب كامل بهایی و مناقب الطاهرین او آورده و به خطا تصور شده است كه كتاب مستقلی است (روضات: 2/262). بنگرید به توضیح ذیل: درجات التولی.

3.          عیون المحاسن: مؤلف در كامل: 1/ 49  از آن یاد كرده است. (شاید عبارت در آنجا اشكالی دارد كه در آن صورت نباید این اثر را كتاب خود او دانست). محتمل است كه مقصودش بودن نسخه­ای از آن كتاب در ملكیت اوست.

4.          نهج العرفان [الفرقان] الی سبیل الایمان: (ذریعه: 24/421) اثری فقهی از مؤلف كه شهید ثانی در رسالۀ نماز جمعه از آن یاد كرده است (بنگرید: دوازده رساله فقهی در باره نماز جمعه در دوره صفوی: 146).

5.          بضاعة الفردوس (بنگرید ذریعه: 3/127 به نقل از روضات).

6.          الكفایة فی الامامة: عماد در كامل از كتاب خود با عنوان كفایت در امامت یاد كرده و این كه در سال 673 آن را در اصفهان برای دولت قاهره یعنی همان بهاءالدین محمد تألیف كرده است. (مناقب الطاهرین: 1/19). وی در آنجا عبارتی آورده كه بیم آن می رود كه در آن از چند كتاب دیگرش كه در فهارس یاد نشده، نام برده باشد. عبارت چنین است: بنابرین [در مناقب الطاهرین] ابواب و فصول نهاده، هر بابی دلایل امامت به قدر حاجت گفته شود و زاید بر آنچه در نوشته كلامی، و خلاص و نجات و اربعین نهادی ، هم به عربی و هم فارسی، كه داعی جمع كرده بود، همچنین كفایت در امامت از بهر آن دولت قاهره، در شهر اصفهان سنه 673 كه ملازم بارگاه عتبه آن دولت بود بسیاری از علما و طلبه علوم در آن دیار از  طوایف از آن مستفید شدند [مناقب الطاهرین: 1/19]. آیا ممكن است كتاب حاضر كه ما از آن با عنوان اخبار، احادیث و حكایات یاد كرده ایم همان كفایت در امامت باشد؟ پاسخ منفی است؛ زیرا در این كتاب از كتاب كامل در سقیفه یاد می كند كه در حالی كه آن كتاب در سال 675 نوشته شده و به گفته وی كفایت در امامت در سال 673 در اصفهان تألیف شده است.

7.          بیان الحقائق: صاحب روضات نوشته است كه نسخه ای از آن به همراه العمده و الفصیح كه هر دو از عماد طبری هستند در یك مجموعه با تاریخ كتابت 1089 در مجموعه ای نزد شیخ علی اكبر خوانساری نجفی موجود است. از آنجا كه عبارات آن شباهت كاملی به دو كتاب پیشگفته دارد، كاتب آنها را در یك مجموعه گذاشته است (ذریعه: 3/181).

8.          معارف الحقایق: آقا بزرگ از روضات الجنات نقل كرده كه فرموده است: ما خلاصه ای از آن را كه برخی از معاصرانش فراهم آورده اند در اختیار داریم. آقابزرگ می افزاید: این همان تخلیص المعارف است كه گذشت (ذریعه: 21/192).

9.          الفصیح یا الفصیح المنهج (ذریعه: 16/48): آقابزرگ آن را به مدخل المنهج ارجاع داده است. تعبیر به الفصیح المنهج [كذا] از صاحب ریاض است. گویا «الفصیح» تصحیف شده المنهج باشد.

10.    المنهج فی فقه العبادات و الادعیة و الاداب: مؤلف در مقدمه كامل ضمن تألیفات خود می گوید: و همچنین كتاب منهج در عبادات و در نماز و روزه وزكات و خمس و جهاد با جمله توابع از فرائض و نوافل و ادعیه و نیابت و احكام آن وكیفیت عبادات و هرچه مكلف بدان محتاج باشد در سالی چنان كه مبتدی و منتهی بدان محتاج بوده در یك جلد. آقابزرگ (ذریعه: 23/182) می­گوید كه صاحب ریاض از آن با عنوان الفصیح المنهج در عبادات از صلات و صوم و حج و ... یاد كرده و اندكی بعد نوشته است كه كتابی از عماد طبری در اصفهان دیده است كه در فروع فقه بوده و بسا همان الفصیح او باشد.  در كتاب اخبار و احادیث
– همین كتاب حاضر مؤلف از این اثر با عنوان منهج بهایی یاد كرده و از آن در كنار مناقب الطاهرین و كامل نام برده (ص 10) كه معلوم می شود حوالی سال 675 به نام بهاءالدین محمد تألیف شده است.

11.    نقض المعالم فخر الدین رازی. (ذریعه: 24/290). طبری در پایان كامل می نویسد: امروز از نگارش نقض معالم رازی در دو  مجلد به زبان عربی فراغت یافتم. بنابرین این اثر در سال 675 تألیف شده است.

12.    جوامع الدلائل و الاصول فی امامة آل الرسول: افندی ضمن اشاره به این كه كتاب مزبور به عربی بوده، نوشته است كه عماد در اواسط كتاب كامل مطلبی از آن در باره واقعه ای كه در سال 656 رخ داده نقل كرده است. (ریاض: 2/273). مطلب یاد شده علی القاعده همان است كه در كاملك 1/218 آمده اما خبری از نام كتاب در صفحه مزبور نیست.

13.    العمدة فی اصول الدین و فروعه الفرضیة و النفلیه به فارسی: عماد در كامل (ص: 15) اشاره به كتابی از خود با عنوان العمده فی فقه العبادات و الادعیة و الاداب دارد. صاحب روضات می گوید كه اخیرا پدرش كتابی با این نامه خریداری كرده و وی آن را ملاحظه كرده است. وی سپس ستایش فراوانی از آن می كند (روضات: 2/261). آقابزرگ می نویسد قسم اول كتاب را دیده كه در آن تصریح نشده كه از عماد است (مانند نسخه دانشگاه كه اسم عماد را ندارد) اما گفته می شود كه از اوست. این نسخه را همراه با تحفة الابرار در یك مجلد با تاریخ كتابت 1089 نزد شیخ علی اكبر خوانساری در نجف دیده است. تمام آنچه هست در اصول دین است و اشاره به این ندارد كه جزء دومی در فروع داشته باشد. (ذریعه: 15/333). دانش پژوه (فهرست دانشگاه: 17/ 99) در معرفی نسخه عمده (ش 2/8288) نوشته است: از عماد الدین حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری مازندرانی (نسخ روز دوم شعبان 1071) ترجمه مانندی است از اعتقادات ابن بابویه در دو قسم كه قسم دوم آن در نسخه ما نیست چنان كه در ذریعه (15/333) همین مطلب در باره نسخه ای كه او دیده، آمده است. نسخه ای هم در مركز احیاء میراث اسلامی قم (فهرست: 6/298) موجود است. در ابتدای نسخه دانشگاه پس از یك مقدمه در باره هفتاد و سه فرقه شدن امت و این كه فرقه ناجیه همان امامیه است می گوید: «و چون معلوم شد كه فرقه ناجیه طایفه ای باشد كه متابعت این دوازده امام معصوم را التزام نمودن بر خود فرض دانند و این رساله بر سبیل اختصار در قلم آمد و در بیان اصول دینی و فروع دین و معتقدات ائمه از تحقیق فرائض و نوافل در عبادات لازمه تا چون برادران مؤمن بخوانند مستفید شوند و فقیر حقیر موحد احدی محمد بن بابویه را كه مؤلف این كتابست  به دعای خیر یاد كند. چون ما لابدّ در این رساله مذكور است، او را عمده نام نهادیم.» سپس فصول كتاب آمده است: قسم اول در بیان اصول دین از معتقدات و سایر متعلقات و این بر پنج فصل است و هر فصل از اصلی از اصول دین امامیه بحث شود....

دانش پژوه در معرفی كتاب می گوید كه ترجمه گونه ای از اعتقادات صدوق است و نامی از عماد طبری روی آن دیده نمی شود

بالای رساله هم نوشته شده: اعتقادات ابن بابویه.

آخرین صفحات این كتاب، تاریخ زندگی معصومان به اجمال است به طوری كه اطلاعات مربوط به ولادت و رحلت و فرزندان در آن آمده است. در آخرین صفحه آمده است: و این در كتاب نزهة الخاطر مذكور است كه امروز مكان آن حضرت در جزایر مغرب است كه آن را علقمه خوانند و هر یك از فرزندان او در جزیره حاكمند و نام آن جزیره ها این است میازله و ناعمه و صالحیه و حفره و بیضاویه و توریه و كاملیه و مسكن آن حضرت در كاملیه است.

14.    كتاب در امامت: وی در مقدمه اسرار الامامه می نویسد كه كتابی در ری در باب امامت به فارسی نوشت و سپس به عربی آن را ترجمه كرده است. (اسرار: 29) از عبارت چنین به دست می آید كه عربی آن، همین اسرار الامامه است. این كه فارسی آن كجاست، آگاهی نداریم و البته كتاب حاضر (اخبار و احادیث) ربطی به اسرار الامامه ندارد.

15.    نزهة الاصول فی تحفة آل الرسول: عماد ذیل یكی از بحث های اولیه كتاب اسرار الامامه ذیل بحث از امكان داشتن علم به باری تعالی با توجه به نادیده بودن او پاسخی داده و سپس تفصیل را به كتاب دیگرش با عنوان نزهة الاصول فی تحفة آل الرسول حواله می دهد (اسرارالامامه: 43).

16.     كمال النبوة فی اثبات الملائكة: مؤلف در مناقب الطاهرین: 1/248 می نویسد: و من در كمال النبوة فی اثبات الملائكة به دلیل واضح به توفیق الهی روشن كردم كه ممتنع نیست صعود جسم ثقیل و هبوط جسم ضعیف خفیف.

17.    دلائل المؤمنین فی فضائل اهل بیت المعصومین (همدان: 6/10836؛ ملك 837 و 3892 به نقل از فهرست دانشگاه: 17/99). این همان مناقب الطاهرین است و نه جز آن. در واقع نام كتاب «مناقب الطاهرین و دلائل المؤمنین فی فضائل اهل البیت المعصومین» است.

18.    معجزات النبی و الائمه یا لوامع الانوار فی الفضائل و المعجزات: صاحب ریاض از نام دوم یاد كرده گرچه احتمال در خطای نسبت به عماد طبری را داده و می گوید از زواره­ای است (ریاض: 2/273). به هر روی مهم ترین اثر طبری در باب فضائل ومعجزات كتاب مناقب الطاهرین است. افندی نوشته است كه طبری در اثنای كتاب اسرار الامامه به كتابی در باره معجزات از خود یاد كرده است (ریاض: 2/273)

19 . رساله در معنای آل محمد: وی در مناقب الطاهرین:1/21: می نویسد:  چنان كه من در این باب شرحی تمام كردم و رساله مفرد به آیات و اخبار و اشعار و دلایل بنوشتم كه آل محمد فی قولك  اللهم صل علی ‌محمد و آل محمد اهل بیت و عترت رسول است نه امت‌...


ویژگی های آثار طبری

به طور كلی باید گفت، آثار طبری در یك حوزه به خصوص بوده و آن هم مباحث مربوط به امامت به معنای وسیع آن است.  در این زمینه، كار اصلی وی همان كتاب كامل در سقیفه است. این كتاب، اثری متنوع، پر مواد و در عین حال، از جهت اتقان تاریخی، متوسط و در بسیاری از موارد بلكه غالب آنها بدون مأخذ است. به همین دلیل مطالب تاریخی كه در آثار وی آمده است باید با منابع دیگر تعدیل شود. با این حال، نباید تصور كرد كه این مسأله در باره همه مطالب آن صادق است، به عكس، این كتاب، نصوص تاریخی و حدیثی فراوانی را برای ما نگاه داشته كه ارزش فوق العاده دارد. سایر كتب وی نیز در همین حوزه امامت بوده و عمدتا تلاش وی اثبات حقانیت امامت امام علی (ع) و اولاد آن حضرت و نقد مخالفان است.

در باره این آثار چند نكته كلی را می توان یادآور شد:

1 . شاید دلیل برجای ماندن آثارش‌، یكی آن باشد كه وی نكات تازه و فراوانی را در مجادلات كلامی شیعه بویژه در مبحث امامت مطرح كرده و از روی نیازی كه شیعیان به آثارش داشتند، آنها را استنساخ كرده و به دست نسل‌های بعد رسانده‌اند. استدلال‌های كلامی وی از یك سوی و بهره‌گیری وی از آثار اهل ‌سنت از سوی دیگر، رنگ خاصی به آثار وی بخشیده است‌. وی از منابعی بهره گرفته است كه متعلق به نسلی از سنیان ضد اموی ومحبّ اهل بیت بوده و بعدها آثارشان از میان رفته است‌. كار وی در استفاده از این قبیل آثار، به كارهای ابن طاووس و اربلی ‌مانسته است‌.

2 . ویژگی دیگر كارهای او حفظ بخشی از میراث مكتب فضائل نویسی اهل بیت (ع) در اصفهان است. در این زمینه یكی از نكات برجسته در آثار وی، بهره گیری از میراث حدیثی اصفهان در باره فضائل اهل بیت است كه میراثی گرانبها و با ارزش می باشد. اینها آثاری است كه شاخص ترین نمونه آن مناقب ابن مردویه (م 410) است كه مع الاسف در گذر زمان از میان رفته و تنها بازسازی شده آن توسط دوست دانشمند ما جناب آقای حرز الدین به چاپ رسیده است. كتاب دیگر ابن مردویه كه همراه با مناقب او در یك مجلد چاپ شده كتاب ما نزل من القرآن فی علی است.

كتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام از ابونعیم اصفهانی نیز توسط مرحوم محمدباقر محمودی منتشر شده كه مربوط به همین مكتب فضائل نویسی اهل بیت (ع) در اصفهان است (تهران، 1406). چهار كتاب عمده كه طبری از آنها نقل كرده عبارتند از المجتبی، منتهی المطالب، مناقب ابن مردویه و نكت الفصول كه شرح آنها در كتابخانه طبری خواهد آمد.

3. ابتكارهای فراوان در استدلالها و پاسخ به شبهات متصور در مبحث امامت كه به نظر می رسد، در میان نویسندگان متقدم و متأخر كم مانند است، گرچه لزوما نه نیرومند. در این زمینه بسا بتوان او را در تفریعات فراوانش در گشودن راه برای استدلالهای كلامی شیعه با شیخ مفید مقایسه كرد. طبیعی است كه باز هم باید تأكید كرد كه این مقایسه باید در كمیت باشد نه كیفیت. با این حال، برخی از نكات واقعا ارزشمند است. برای نمونه می توان به برخی از مباحثی كه در همین مقدمه در معرفی اسرار الامامه آورده ایم مراجعه كرد.

4 . استفاده از منابع و آثاری كه دست كم امروزه در دسترس ما نیست. در این زمینه هم آثار عمادالدین طبری زبدگی خاصی داشته و هرچند نه در حد ابن طاوس اما به هر روی، از شماری از آثاری كه اكنون در دسترس ما نیست استفاده كرده است. باید توجه داشت كه وی در برخی از آثار خود كمتر ارجاع می دهد كه از آن جمله در مناقب الطاهرین است.

به طور كلی باید گفت تركیبی از ویژگی های یاد شده در آثار او، سبب توجه خاص به آنان و بهره گیری از آن توسط عالمان شیعه در دوره های بعد شده است. در اینجا باید گفت در عین حال كه آثارش قابل استفاده است، اما در پذیرش آنها می بایست با احتیاط رفتار كرد. به خصوص در كامل نوعی اخبار تازه شگفت وجود دارد كه تحقیق جدی می­طلبد. برای نمونه وی برای نخستین بار از دختر كوچك امام حسین (ع) یاد كرده كه در شام با دیدن سر پدر درگذشته است (كامل: 2/179). مطالبی كه وی در قضایای اسرا بیان كرده برای مرحوم حاج شیخ عباس قمی جالب توجه بوده و وی بخشی از آنها را در فوائد الرضویه: 63-66 ضمن شرح حال عماد طبری آورده است.

یكی از این موارد داستان ابولؤلؤ و فراری دادن او به ایران است. طبری در كامل می­نویسد: هم آن شب ابولؤلؤ را دلدل نشاند و گفت آنجا كه دلدل بایستد بزمین فرود آی. و هم در آن شب زنی بخواه و نامه ای به او داد به اهل قم كه در حال وصول او به قم، زنی به عقد نكاح به او دهند و چون سال تمام شد و مردم به طلب او به قم رسیدند او پسری آورده بود، مردم را معلوم شد كه از معجزات علی بوده است. این شایعه به قدری بی پایه است كه خود عماد به دنبالش می نویسد: و این روایت صحتی ندارد بلكه ابولؤلؤ هم در مدینه بود و عمر نگذاشت كه او را بكشند و گفت نشاید كه غلامی در عوض خون من بكشید و گفت او را آزاد كردند (كامل: 2/112). روشن است كه خبر اخیر هم نادرست است، زیرا به روایت منابع معمول تاریخی، ابولؤلؤ در همان مسجد در وقتی كه عده­ای را كشت و عده­ای را مجروح كرد، كشته شد.

5 . به طور كلی باید توجه داشت كه  بسیاری از مطالب تاریخی كه طبری مطرح كرده‌، اخبار منحصر اوست و منشأ و منبعی برای آنها یاد نكرده است‌. این قبیل اخبار و احادیث و نقلهای تاریخی به احتمال قریب به یقین در برخی از آثار شیعی، اعم از تاریخی یا داستانی از آن روزگار وجود داشته كه به مرور به دلیل‌ تقیه یا غلبه نگرش اصولی در شیعه‌، از میان رفته است‌. نمونه آن روایاتی است كه در باره مرگ معاویه نقل می كند: و گویند چون خلق، برص او را معلوم كردند، غوغا كردند بر سر آن لعین. او گریخت و به چاه نجاست فرو شد. مردمان سر آن چاه را بگرفتند و آن چاه در دمشق مشهور است (كامل: 2/173). در حاویه آمده است كه یزید خمر خورد و بر سر امام حسین (ع) ریخت. زن یزید آب و گلاب بر گرفت و سر امام حسین را بشست. (كامل: 2/178).

اخبار مورد بحث، تصویر ویژه‌ای از تاریخ اسلام به ‌دست می‌دهد كه به مقدار زیادی با آنچه سنیان در كتابهای خود آورده و یا شیعیانی از قبیل شیخ مفید در ارشاد بر اساس منابع رایج ‌مسلمانان نوشته‌اند متفاوت است‌. عقیده مؤلف آن است كه آنها تقیه كرده و این مطالب را نیاورده‌اند. وی بر آن است كه حتی خودش نیز از شش دانگ‌، گرچه در چهار دانگ تقیه نكرده اما در دو دانگ بقیه، تقیه كرده است‌. البته این سخن تنها مربوط به متفردات‌ تاریخی عماد طبری است و الا بسیاری از مطالب او از آثار معمول تاریخی و حدیثی
گرفته شده و خود وی هم البته نه درهمه جا، نام برخی از این آثار را یاد كرده است‌.

6. از ویژگی های دیگر آثار او اشارات فراوانی است كه می توان از آنها به عنوان فوائد تاریخی یاد كرد. بسیاری از اینها در آثار مختلف وی تكرار می شود اما به هر حال، برای شناخت وی و افكارش به عنوان یك ایستگاه در تاریخ شیعه قابل توجه است. ما این مطالب را تا آنجا كه توانسته­ایم در ادامه همین مقاله آورده­ایم.

 

آگاهیهای تاریخی در آثار عماد طبری‌

مؤلف در مواری از كتابهایش در باره خود و محیط اطرافش سخن می‌گوید. این مطالب به طور عمده مربوط به تألیفات‌،شرایط مذهبی اطراف خود و شهرهایی است كه به آنها سفر كرده است‌. در اینجا برجسته ترین نكاتی كه وی در اشاره به مسائل روزگار خود و نیز در وصف الحال خویش آورده عینا از آثارش
منهای اسرار الامامه و كتاب اخبار و احادیث - نقل می كنیم. مطالب آن دو كتاب را مستقلا بررسی و تحلیل كرده و در همین مقدمه آورده­ایم:

كامل‌، ج 1 ص 11 ـ 15 : و امروز در جهان‌، مَشاهد ایشان ]امامان‌[ قبله حاجات جهانیان ‌است و ملجأ مؤمنان و منافقان‌! و هر سال چند معجزات بر سر روضه پاك مقدس هر یك از ایشان ظاهر می‌شود و موالیان ایشان روز به روز در ترقی و زیادت می‌شوند، چنان كه‌ در ملك مازندران كه مولد مصنف این كتاب است الحسن بن علی بن محمد بن حسن‌، صد سال‌ قبل از این پانصد تن شیعی نبودند. امروز كه سنه خمس و سبعین و ستمائه (675) است‌، پانصد تن مخالف نباشند و به معجزه ائمه‌، ایشان جمله مؤمن و معتقد شدند و عن قریب باشد كه عالمیان این طریق اختیار كنند... و اگر چنان كه گفته ما باور نداری‌، به نظر عیان درنگر به عدالت و مرحمت و عظمت و عاطفت و جهانداری و دین پروری پادشاهی كه‌ متجلی است در قدم مملكت و سلطنت و نسب عالی و جوهر پاك و علو همّت و احاطه ‌انواع علوم و فنون كفایت و كیاست و حسن سیرت و صفای سریرت و عمده عقیدت ومحفوظ دین و دنیا. كه باشد بدین صفت الاّ مخدوم مطلق حجة الحق علی الخلق‌، اعدل السلاطین الاولین و الاخرین علاء الاسلام و المسلمین محمد بن صاحب الاعظم‌، عرق‌ من شجرة المملكة و نبعة من دوحة السلطنة شمس الحق و الدین عماد الاسلام والمسلمین محمد بن محمد صاحب الدیوان - حرس الله علیهما و ابقاهما مبرقعَین بالعزة والجلال قابضَین علی أعز الرفعة و الكمال ناهضَین فی عقدة المجد علی اقدام الهمم ‌فیاضییَن للایادی و النعم باسطَین للعدل فی الامم بحقّ محمد و علی و اهل بیتهما الطاهرین آمین الی یوم الدین - به بركت حُسن سیرت و بسط عدل و اعتقاد صادق به ‌خاندان محمد (ص‌) و برائت از اعادی این خاندان و تربیت سادات و علمای اهل بیت‌ علیهم السلام حق تعالی رایت دولت او بر اقاصی عالم بركشید... و چون آفتاب این دولت ‌از مشرق سعادت طلوع كرد و نور معدلت و مرحمت او بسیط زمین بگرفت‌، دندان ظلم ‌ظالمان بر بندگان خدای كند شد... و این همه دعای صاحب دیوان است‌، دعای گوی این ‌دولت و جامع و مؤلف این حدیث بر ثنا خوانی و دعاگویی و خدمت كاری این حضرت مفاخرت می‌كند بر علمای زمین و مباهات می ‌نماید بر دانشمندان اولین و آخرین‌. و اگر برهان طلب كنی‌، بدان كه اوّل كسی از محبان وموالیان و فقهای اهل البیت ـ علیهم السلام‌ ـ كه بدین دولت محفوظ شد و حق خدمت دینی ثابت كرد و كتب شیعه از بهر این ‌حضرت جهان پناه تصنیف كرد، این كمینه بندگان بود به توفیق الله تعالی و به بركت‌ خاندان رسول (ص‌) و به معجزه قائم آل محمد(ع‌) و به اسم این بساط سلطنت كتاب مناقب الطاهرین تصنیف كرد...

و همچنین كتاب منهج در عبادات و در نماز و روزه وزكات و خمس و جهاد با جمله توابع از فرائض و نوافل و ادعیه و نیابت و احكام آن وكیفیت عبادات و هرچه مكلف بدان محتاج باشد در سالی چنان كه مبتدی و منتهی بدان محتاج بوده در یك جلد.

و همچنین اربعین فی تفضیل امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وامثال آن در امامت و غیر آن و جمله در محل عرض افتاد... جمله قبول كرد قبول الرضا...

و چون مناقب الطاهرین و اخوات آن جمله تولی بود، لازم بود در قسم تبرّی هم شروع كردن ‌به بسط تمام مختلط به عربی و عجمی برای عموم فائده مبنی بر ابواب و فصول و دلائل ومسائل و بعد از استخاره و استجازه از حضرت واجب الوجود عمت عاطفته و قدرته علی‌العالمین اسم این كتاب الكامل البهائی فی السقیفه آمد. ایزد تعالی جل و علا این تحفه را برمخدوم - زید قدره - مبارك گرداند و ایام این دولت را به انواع عزّت و كرامت مزین دارد.

كامل‌، ج 1 ص 28: مصنف این كتاب الحسن بن علی الطبری گوید در سنه سبعین وستمائه 670 در شهر بروجرد [در چاپی: یزدجرد] حاضر شدم‌، عامه آن شهر را یافتم كه در حق خدای تعالی‌ چیزها می‌گفتند كه بازگفتن آن لائق نیست‌. برخاستم و پیش مفتی و مقتدای آن شهر رفتم ‌كه منسوب بود به زهد و ورع و علم و قضای آن ولایت بدو متعلق بود و گفتم شما كه ‌مقتدای این ملك‌اید و مشارالیه خاص و عام‌، بایستی كه عامه را نگذاشتی كه این محالات ‌به حق تعالی نسبت كنند. چون این حكایت بشنید، بخندید و گفت‌: ای فلان‌! اگر من از ایشان بدتر باشم و زیاده‌تر از آن گویم كه ایشان می‌گویند، چگونه باشد؟ قریب یك ماه ‌میان من و وی‌، در این باب هر روز چند نوبت مباحثه رفتی و حال من با وی چنان بود كه حال نوح با قوم خویش‌. (فلم یزدهم الاّ فرارًا)... و دوستی از من در آن دیار با بزرگی‌ بحثی در این باب می‌كرد، جواب داد كه ترا سر و ریش باشد و خدای را نباشد! روزی در مسجد جامع حاضر شدم‌، شنیدم كه واعظی منقبت معاویه می‌گفت. به آخر كلام گفت‌: حق تعالی بفرماید كه فردای قیامت از برای معاویه تختی بنهند، بالای آن عرض به چند مساحت و حق تعالی در زیر آن تخت بنشیند! فاعتبروا یا اولی الابصار.

كامل: 1 / 43: در سنه اثنین و سبعین و ستمائه (672) كه داعی مؤمنان و مصنّف‌ این كتاب الحسن بن علی الطبری از قم به اصفهان رفت به سبب استحضار و التماس واشارت خواجه جهان بهاء الحق و الدین محمد صاحب دیوان‌، مدت هفت ماه آنجا بود وخلقی به سبب حضور این بنده كمینه توفیق یافتند بدانستن علوم دینیه از مردم اصفهان وشیراز و ابرقوه و یزد و طرف آذربایجان از سادات و صدور و اكابر كه در آن بساط جهان ‌پناه حاضر بودند منتفع شدند چنان كه آن حال در عرب و عجم مخفی نماند و امروز می‌گویند و خواهند گفت تا روز قیامت‌. حاصل كه سیدی چند از شیراز حاضر شدند وحكایت كردند كه در شیراز بودیم هرگز مجال و زهره آن نبودی ما را كه بیرون از خانه ‌خویش استبراء واستنجا كنیم‌. اهل سنت هر وقت كه ما را با ابریق بدیدندی آغاز تشنیع ‌می‌كردند كه ایشان رافضیانند. عجب كه خواجه بول و غایط نشوید، سنی نیكو اعتقاد باشد و جمعی كه به حكم «و یُنزّل من السماء ماءً لیطهّركم به‌» خود را بشویند رافضی باشند.

كامل: 1/46: به اتفاق عالمیان الم یجدك یتیما فآویآیا نیافتیم تو را بی‌پدر و مادر پس جای داد تو را در خانه ابوطالب و حق تعالی در حق موالیان گفت‌: و الذین ‌آووا و نَصَرواآنانی كه جای دادند رسول را و نصرت كردند؛ مصنف این كتاب گوید كه روزی در حضرت المولی الاعظم بهاءالدین صاحب الدیوان محمد بدین آیه استدلال ساختم به ایمان و اسلام ابوطالب در شهر اصفهان‌...

كامل: 1/48: مقصود كه در هر دوری شخصی بود كه صاحب دولت و مُمِد ومعاون حق بوده اِمّا باطنا و ظاهرا چنان كه در دور ما بهاء الدنیا و الدین صاحب دیوان است، ‌رفع الله رایات الاسلام و المسلمین ببقاء دولته‌... بنابر این حمد و ثنا خدای را كه مصنّف ‌این كتاب در مبدأ جوانی و عنفوان ایام شباب خویش تمسك بدین خاندان كرد و بدین خاندان موافق آمد و به عقیده مرضیه و اعتصام به عروة الوثقی ملحوظ شد.

كامل: 1/53: روزی به خدمت مخدوم زاده حاضر بودم به صحرای قریه بطریه‌ به دهی قریبه بین قم و كاشان در دهم محرم سنه ثلاث و سبعین و ستمائه «673» و حال ‌مقتل عترت رسول (ص‌) شمه‌ای تقریر می‌كردم‌. دانشمندی آنجا حاضر بود و تصدیق ‌داعی می‌كرد و مدد می‌داد خوفا من بطشه و طمعا فی ماله، از ترس ایذای صاحب دیوان وطمع مال او. چون از پیش من برخاست‌، در حال شنیدم كه با ناصبی‌ای مذمّت امام حسین‌ می‌كرد و مدح یزید با آن كه در میان علمای ایشان گویند او منصف‌تر است‌. با انصاف این است كه استماع كردی‌، پس بی‌انصاف چگونه باشد؟ سنه 672 در اصفهان بودم‌. روزی ‌از بساط  دولت به منزل خود آمدم‌. علوی مستعرب نزد دعاگو آمد و مرا گفت‌: ای فلان! ‌امروز من پیش دانشمندی بودم‌. دعای وی كردم به الفاظی كه مقدور شد و به آخر گفتم‌: حشرك الله مع ابی بكر و عمر و عثمان‌. او در جواب گفت‌: به خدای كه اگر فرضا در درك الاسفل من النار باشم‌، با ایشان دوست‌تر دارم كه در جنّة الخلد باشم با نعیم و حور وقصور با علی و اهل بیت‌.

كامل: 1/61: اما تعصب میان ملل اسلامیان دائما بودی تا نوبت به صاحب‌ اعظم شمس الحق والدین محمد صاحب الدیوان رسید، تعصب از میان عالمیان برداشت و سادات دنیا و علمای زمان به انعام و انظام و ادرار او مرفّه‌اند و در هیچ دوری سادات را این عزت نبود و این احترام نكردند كه در ایام او. و سادات اهل البیت و شیعه خاندان ‌رسول (ص‌) در مرور ایام و استمرار احوال با مخالفان، مقاسات می‌كشیدند و در تنازع و تناكر می‌بودند و از جانبین مخاصمت و مشاتمت بلكه مسائمت و محاربت بودی الی یوم هذا كه نوبت ملك و جهانداری به مخدوم ما رسید... فخرج العصبیّة من هامات القدریة‌ انتقام الله علی المنافقین حجة الله علی سلاطین الجور و الجبر بهاءالحق و الدین محمد بن محمد صاحب الدیوان كه در همه عالم هیچ منافقی یا معاندی یا مخالفی را زهره وقوّت آن نیست كه اظهار عصبیّتی كند یا مخاصمتی بلكه اكثر از خوف این دولت همه‌ اظهار تشیّع می‌كنند تا باد چنین باد. و بنده كمینه دوست می‌دارد كه دلائلی چند بنویسد قبل الشروع فی المقصود در امامت امیرالمؤمنین علی و اولاد وی علیهم السلام‌، زیرا كه ‌تولّی سابقی است بر تبرّی‌. تا این كتاب نفیس از فائدتین خالی نباشد و شیعه را مرجعی‌ باشد و تحقیق مذهب از اینجا بدانند، زیرا كه علمای ما چون ناصر نیافتند و اعادی بسیار بودند، نمی‌توانند گفتن مگر به تعریض و كنایه‌. و آنچه به كتابها می‌نویسند، همچنین به‌ تعریض می‌نویسند مگر جمعی به‌ اندك‌. اما من بنده واثقم به كرم الهی و به معجزات ائمه‌ علیهم السلام و آنچه دانستم چهار دانگ نوشتم و دو دانگ اهمال رفت لانّ الاجماع ‌حصل بأنّ التقیة واجبة‌. و مع ذلك یعنی اجماع شده‌اند بر این كه تقیه واجب است و مرا استظهار حاصل است به سلطانی چون مخدوم بهاءالدین محمد و دیگر علما سندی واستظهاری چنین نیافتند و ما توفیقی الا بالله‌.

كامل: 1/98: در سنه‌ای كه بنده كمینه مصنّف این كتاب معتكف عتبۀ جلال ‌خواجه جهان بهاءالدین محمد بن محمد صاحب الدیوان بود، روزی در خدمت جمعی‌ علما بر طریق افاده بسیاری از مسائل دینیه علما و عملا در آن روز عرضه كرد جمله درمذهب شیعه‌. چون از آن ‌جا بیرون آمد منظور خواطر حاضران مرفّه و مرضی الحال شد لنظام المذهب، آن روز از وقت زوال تا به غروب آفتاب صد و چهل آیت قرآن در خاطر جمع كرد كه صحابه رسول (ص‌) بر آن عمل نكردند الاّ از برای خوف اطالت كتاب چهل‌ آیت ضبط كرد و باقی را برای تخفیف كتاب طرح كرد از این كتاب‌.

كامل‌، ج 1 ص 122: در سنه 673 كه مناقب الطاهرین تمام به اصفهان بردم اما خواستم ‌كه به خدمت خواجه جهان بهاءالدین محمد صاحب الدیوان رسانم و در مقدمات كتاب اندك تعصب مكتوب بود، داعی دولت با خدای مشورت كرد كه صلاح هست كه این ‌كتاب به فلان عالم نماید كه از جمله مقربان است و اگرچه بر خلاف مذهب حق است‌.این آیت برآمد كه: قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهاً غَيْرِي لَأجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (شعراء:29)

كامل: 1/218: در سنه ست و خمسین و ستمائه [656] در ولایت دامغان یكی ازعلمای وقت بر طریق عتب و تقریع گفت بعد از آن كه اعتقاد داعی مسلمانان مصنف این كتاب الحسن بن علی المازندرانی وی را معلوم شده بود كه جمعی چندین سال باشد كه‌گذشته باشند و از ایشان هیچ ضرری به شما و آباء واجداد شما نرسیده باشد، چرا از افعال‌ایشان بیزاری باید كرد. داعی مسلمانان به جواب گفت كه‌، پیران هفتاد ساله را چرا ]چنین‌[ باید كردن كه بعد از ششصد و پنجاه و پنج سال جوانان سی ساله از افعال ایشان ‌بیزاری كنند. آن سائل مقرع خاموش شد در وقت شنیدن ایراد بر وی‌.

كامل‌: 1/239 :... خاصه من كه مصنف این كتابم سالی در شهر بروجرد [نسخه چاپی: یزدجرد] به ‌كربت بودم‌. شخصی كه مشار الیه علمای آن بقعه بود میان من و او بحثی می‌رفت درمذهب‌...

كامل: 1/282: در اصفهان در سنه 673 روزی در مجلس شخصی حاضر بودم ‌از جمله مفتیان فرق یزید تقی نامی مشهور به نصب عداوت علی و اهل بیت او. آن شقی‌ِهر دو سرا این تقریر می‌كرد...

كامل: 2/86: و گویند در دیار عرب شهری است نام آن قرطبه در شب عاشورا جوانان آن شهر سرگاوی یا خر مرداری به دست آرند و به سر نیزه كنند و خلق در دنبال ‌آن سر افتند با دف و چنگ و انواع ملاهی و رقاصان رقص می‌كنند و مغنیان غنا می‌گویند و بر در خانه‌های گردند و در آن شب طعام‌های گوناگون و حلواها و قطاب‌ها سازند ازبرای تبرك و شادی و آن سر را تشبیه كنند به سر حسین ـ علیه السلام ـ و بدان طرب وشادی كنند و گویند: یا ستی المرؤوسة أطعمینا المنطفسة... و این مشهور است كه سنیان عراق و خراسان روز عاشورا سرمه در چشم كشند و هفت دانه پزند و طعامهای مختلف سازند و زینت مزخرفات دنیامردان و زنان ایشان كنند و پوشند و این است دوستی كه شنیدی كه روز قتل خاندان ‌ایشان را روز فرح و شادی باشد و آن را عید می­دانند.

كامل: 2/306: و اول وضع این كتاب بر الفاظ مشكل و عویص جمع كردم‌، اماچون نظر كردم در حیز تقلیل افاده و استفاده یافتم‌. ثانیا صلاح در آن دیدم كه تبدیل كنم ‌عویصات به واضحات و معضلات به مبینات تا فائده در زمین عجم عام گردد و در اكناف‌ عالم شایع شود. و قریب دوازده سال كه همت مصروف بود به جمع این كتاب به تأویل ‌دلائل و استخراج براهین بر شبهات خصوم و مع ذلك در اثنای این سعی چند كتاب دیگرتوفیق مساعدت كرد و از آن جمله نقض معالم فخرالدین رازی هم در این روز به آخر یك‌ مجلد تمام شد به عربیت با سعی بلیغ و جهد تمام به ارادت كلمه فكلمه‌. رحمكم الله وایانا و جمیع المؤمنین و المؤمنات‌. قد تمت هذه النسخة المسمی بكامل البهائی فی السقیفه ‌فی سنه خمسة و سبعین و ست مائة‌. فالحمد لله رب العالمین‌.

اربعین طبری: (مجله مشكوة‌، ش 12، ص 117): بدان كه مولانای سعید نجم الدین ‌حسن بن علی الطبری ـ طاب ثراه ـ فرموده است كه‌: در شهر اصفهان بودم و علمای آن ‌بقعه را یافتم كه جمعی تفضیل صحابه می‌نهادند بر اهل بیت و عترت رسول علیه السلام ‌و طایفه‌ای تفضیل عترت می‌نهادند بر صحابه‌. چون چنین بود این كمینه دعا گویان برخود لازم دید دلایلی چند كه مرجح طایفه دوم است نوشتن‌، به نقل از كتب طایفه اول كه ایشان مفضِّل صحابه‌اند بر قرابت‌، چنان كه هیچ آیتی یا حدیثی مكتوب نشد الاّ كه آن دركتب اهل سنت مسطور است از تفاسیر و اخبار و كتب اصولیه و مصنفات ایشان‌. بنابراین قضیه، ایشان را نرسد كه بر ما انكار كنند یا تكذیب كه از تكذیب ما تكذیب كتب اصحاب‌ خویشتن لازم خواهد آمدن‌.

تحفه: 101: یافتم كه در زمین دو شهر بود بزرگ‌. مكه حرم خدای تعالی و مدینه ‌حرم رسول (ص‌)  در این هر دو مقیمان آنجا شیعی‌. در مكه زیدی و در مدینه اثناعشری‌. این مطلب، همان گونه كه در شرح كتاب اسرار الامامه خواهد آمد، در آن جا هم مورد تأكید قرار گرفته است.

تحفه‌: 103: در اصفهان میان من و جمعی شافعی كلام رفت در امامت تا به آخرالامر من گفتم‌: فرض كردیم كه هر چهار خلفا در این شهر آمدند در سُكّه و خانه‌ای و علی ‌در این سكّه است و رسول اینجا برسید بی حرم‌. در خانه كدامان نزول كند؟ جمله گفتند در خانه علی (ع‌): من گفتم‌: الحمد لله كه محبّت و مودّت و موالات خود در خانه‌ای تودیع كردیم كه مبیت و مقیل و مهبط رحال رسول (ص‌) است و آنان را كه رسول باز پس‌گذاشت ما نیز باز پس گذاشتیم‌. جمله حاضران تحسین كردند و گفتند به غایت صواب است‌.

تحفه: 121: قوله تعالی «اذا جاء نصرالله‌» و قوله «یدخلون فی دین الله افواجا» دلالت می‌كند كه شیعه بر حق اند، زیرا كه از جمله ملل باطله به اسلام می‌روند و از اسلام ‌نقل می‌كنند با شیعه‌، فوج فوج در این مذهب می‌آیند. چنان كه در ایام ما هزار در ملك طبرستان و عراق و نواحی دیگر شیعه شدند و از آنجا با هیچ مذهبی نقل نكردند.

این مطلب نیز در كامل و اسرار الامامه به دفعات مورد تأكید قرار گرفته است.

تحفه‌: 131: هزار ماه كه هشتاد وچهار سال است در شرق و غرب مداومت ]برلعن علی (ع‌)[ كردند به حدی كه نام علی كودكان نشنیدند و از یاد پیران برفت و لعنت او چون نماز و روزه در دل ایشان شیرین شد و جای گرفت با وجود این حال چون آن باطل ‌بود برافتاد و مقام لعنت‌، صلوات و مناقب و مدایح ایشان و ابتدای كتب به حمد ایشان وختم كتب به ثنای ایشان و اوسط به اسامی ایشان فاش شد و شرق و غرب مالامال شد و به عوض آن كه لعنت می‌كردند امروز صلوات می‌فرستند و لعنت لاعنان می‌كنند... امروز ثلث اسلام بلكه ثلثان اسلام مداح او از ملوك و سلاطین و رؤسا و علما و ضعفا روز به‌ روز زیادت می‌شوند و آن طرف ناقص می‌گردد.

تحفه: 258:... و در دهه عاشورا به عیش و شادمانی می‌گذراندند و در لیلة‌ العاشر دست خود را حنا بسته تا روز به سماع و غنا می بودند، چنانچه اهل لار روز دهم محرم را كالعید دانسته آن روز را محیا گویند و مشایخ و متصوفه منحوسه در آن روز به استماع ‌دف و نی و سماع می‌پویند. نعوذ بالله من شرور انفسهم و من سیآت أعمالهم‌. لكن ‌بحمدالله و مَنّه كه در این اوقات فرخنده ساعات‌، قضیه منعكس شده و در جمله ممالك عراق و خراسان بلكه در بلاد هندوستان بر سر منابر ... بر ابی بكر و عمر و عثمان و جمیع دشمنان علی كرده‌، مدح و مناقب اهل بیت سید المرسلین می‌گویند.

مناقب الطاهرین‌: 1/16 – 20: بنو العباس قرب پانصد سال احیای آن فعلات می كردند و آن سنت های بد به جا می آوردند و ائمه و سادات و عترت رسول را می كشتند و منكوب می داشتند تا حق تعالی انتقام جمله باز خواست و به حدیث «ما عادانا بیتٌ الاّ خَرِب و ما نَبَحَ عَلَینا كلبٌ الاّ جَرِب» جمله مستأصل شدند و اثر ایشان نماند و علم اولاد رسول و علی علیهم السلام در جهان شایع و متفرق فی الشرق و الغرب و هر روز كه برآمد در ترقی و تصاعد، و كار آن طایفۀ مضلّه در انحطاط و نكبت. ششصد سال خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس اخفای مناقب اهل بیت‌ می‌كردند و روات را می‌كشتند و دفترهای احادیث اهل بیت می‌سوختند و مع هذا وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أنْ يُتِمَّ نُورَهُ (توبه:32) ... آن منافقان می خواستند كه به دم و دهن كفر و نفاق، شمع شرع محمدی را بنشانند نتوانستند و تا امروز هفتاد و سه مذهب مدّاح ایشان و كتب ایشان ناطق به فضیلت‌ ایشان، و حق تعالی آن امر صعب سهل گردانید و دل ایشان را مسخر كرد كه مناقب و فضائل و كتابها بنوشتند و اسانید به دیگران رسانیدند و الفضل ما شهدت به الأعداء... و دایما این طایفه را مدد دادی در هر شهری و در هر بقعه به پادشاهی به وزیری، به امیری ‌... و اسامی سلاطین وزراء و امراء شیعه كه ناصر دین خدا و رسول بودند در ایّام‌ سلف در كتاب [بعض] مثالب النواصبمسطور است‌؛ اما آنك در دور ماست ناصر و ممد و معین سیف الله الظاهر، حجة الله القاهر، بركشیده تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ و برگزیده وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ (آل عمران:26)

مظهر العدل و الإحسان مدیل أولیاء الله و أرباب البرهان، ممیت البدعة و مبید العدوان، حافظ بلاد الله، ناصر عباد الله، محبّ ‌أوصیاء رسول الله و مبغض أعداء ولی الله، مُشیّد منار الاسلام، مؤكد عماد الدین و الاحكام باسط‌ العدل فی الانام، المولی الصاحب الأعظم، ملك ملوك العرب والعجم، بهاء الحقّ و الدنیا و الدین، ‌علاء الاسلام و المسلمین، محمد بن مولی الصاحب الاعظم دستور ممالك مؤید به تأیید الهی ممكّن به تشدید دست وزارت پادشاهی ظل الله فی الارضین سلطان السلاطین‌ شمس الحق و الدین عماد الاسلام و المسلمین محمد صاحب الدیوان - خلّد الله ملكهما وادام ظلّمهما و زاد عظمتهما - كه به قلم عدل و لسان استمالت او رعایا در اكناف و اكتاف زمین در مسكن خویش مرفّه الحال و مرضیّ البال در تحصیل معاش خویش مشغول‌اند و به ‌تهدید قهاری و سیاست جهانداری دست تغلّب مفسدان و عادیان و قطّاع الطریق قاصرگردانید و به بركت بسط عدل او و حسن كفایت و ترتیب جهانداری و رعیت پروری‌، سابق و فایق آمد بر افریدون و اسكندر و كسری و جباران و ملوك عالم در پایه تخت امرو نهی او از مبهوتان تَشْخَصُ فِيهِ الأبصَار
(ابراهيم:42) شدند و ضعفا و مظلومان كه بقایای‌ مخالب و مناقیر قهر و ظلم ظلمه می‌بودند، امروز بر حوالی این بارگاه اعلی و درگاه ‌عظمت صفیر تعجب زنان و رقص و فرح كنان این تسبیح می‌گویند كه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (فاطر:34)  و هر روزی كه سپهر گردون چهارم از افق مشرق طلوع‌ كرد اقبال به تجدید و دولت به كمال بر منجوق تاج سعادت این بزرگ دین و دنیا الصاحب الاعظم ابن الصاحب الاعظم بهاء الحق و الدنیا و الدین محمد ـ زید قدره ـ نقش می‌كند كه وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ (مائده:20) و بحمدالله و المنّه كه به فرّ دولت او امروز تقیه‌ایكه بر این طایفۀ محقّه واجب بود حرام شد، و عَلَم دولت اهل البیت ‌ ـ علیهم ‌ السلام ‌ ـ  بر اقاصی عالم بر كشیدند و در سایه این دولت، فرقۀ یزیدیه و مروانیه و جبریه و مجسمّه‌ و ناصبه منكوب و مخذول شدند، صدق الله حیث قال: سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ (قمر:45)  تا باد چنین باد و چنین اولاتر  / تا كور شود هر آن كه نتواند دید،

بحقّ محمّد و عترته الأخیار.

چون داعی این دولت باهره دید كه شعفی صادق واهتمام به اقصی غایت فائض است از این بساط جهان پناه صلاح در آن دید كتابی جمع كند در تواریخ و قصص و معجزات و مناقب معصومین - علیهم السلام - ابتدا از پیغمبر (ص) پس‌ ذكر فاطمه (س‌)، پس ذكر امیرالمؤمنین علیّ و از وی به ائمه تا قائم آل محمد ـ علیهم السلام‌؛ بنابراین ابواب و فصول نهاده هر بابی دلایل امامت به قدر حاجت گفته شود زاید بر آنچه ‌در تعریف كلامی و خلاص و نجات و اربعین بهایی‌ نهادی، هم به عربی و هم به فارسی كه داعی جمع ‌كرده بود و همچنین در كفایت در امامت از بهر این دولت قاهره در شهر اصفهان در سنۀ ثلاث و سبعین و ستمائه كه ملازم بارگاه عتبه آن دولت ـ ایده الله ـ بوده
است و بسیاری ازعلما و طلبه علوم در آن دیار از طوایف‌، از آن مستفید شدند و نسخت گرفتند و ثواب آن‌به ساحت آن دولت می‌رسد و خواهد رسیدن تا به روز محشر.

و در وضع اول این كتاب‌ ذكر سقیفه و احوال ظلمی كه بر خاندان رسالت رفت و حل شبهات ایشان و جواب احادیث ‌مفتریات ایشان و ذكر ملوك بنی امیه و كیفیت وضع بدعتها در اسلام در اثنای كلام وارد بود؛ ثانیا دید بر آن نفاذ یافت كه آن باب كتابی بود مفرد آن باب را از میان كتاب بیرون كرد كه یك مجلد تمام بر آمد و در صدر كتاب جواب اقاویل و مذاهب هر طایفه و از عقب آن دلایل امامت به اقصی غایت رسانیده و دلایل غریبه در آنجا درج كرده؛ و من الله التوفیق‌.

مناقب الطاهرین:1/21:... چنان كه من در این باب شرحی تمام كردم و رساله مفرد به آیات و اخبار و اشعار و دلایل بنوشتم كه آل محمد فی قولك  اللهم صل علی ‌محمد و آل محمد اهل بیت و عترت رسول است نه امت‌...

مناقب الطاهرین: 1/39: بنده كمینه اربعین بهایی نام به‌ فارسی ساخته است با بسطی تمام در تفضیل امیرالمؤمنین (ع‌) بر انبیاء و اوصیاء وصحابه‌، اینجا تكرار نمی‌رود.

مناقب الطاهرین: 1/133: بدان كه از تصنیف این كتاب مناقب الطاهرین تا هجرت رسول (ص‌) ششصد و هفتاد و یك سال است و در ایام گذشته هیچ كس دعوی ‌نبوّت نكرد و هیچ صاحب حجّت ظاهر نشد.

مناقب الطاهرین: 1/201: از جمله روزی عالمی را دیدم از مشبّهه و مجسّمه، همایون نام. از وی احوال و مناقب صحابه پرسیدم. گفت: این بِنصِر [انگشت كوچك] می­بینی، و اشارت به دست كرد كه وی كوچكترین همه انگشتان است و نادر بود كه وی را به كاری مشغول كنند یا حرمتی دارند و نیز به صورت از همه انگلشتان حقیرتر است. یعنی علیه السلام پیش ما به نسبت با صحابه چنین است كه این حقیر از انگشت پیش انگلشتان بزرگ. و سخن در دهن می­خایید و آنچه در دل داشت حیا داشت كه ظاهر كند و هر ساعت می گفت: فهم كردی؟ بعد از آن كه تعریضی بگفتی به نقیصه خاندان رسول. و چون از این فارغ شد شروع كرد در ابراء ساحت یزید و معاویه و عذرها می خواست و تقریر می كرد كه فردای قیامت در بهشت با همدیگر باشند. و من می شنیدم و به حكم «الا أن تتقوا منهم تقاة» - ای تقیة – جواب به احسن الوجه می گفتم و به حكم وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أحْسَنُ (النحل:125)

معقتد الامامیه: 140 – 141:[پس از شرحی در باره قتل عامل علویان و سخت گیری بر امامان در دوره امویان و عباسیان می نویسد:] چون عاقل تأمل كند و با این همه كه كردند، بحمد الله و منّه كه همه برّ و سهل و جبل، پر از علم فقه و اصول و فروع آل رسول است، سبب آن كه خدای تعالی ضامن دین رسول است و نگهدارنده این طائفه و علم ایشان است و خالف را چون مؤالف تسخیر كرده است تا روایت فضل آل رسول می كنند و سبب بركات دعای رسول (ص) است و دعای ائمه علیهم السلام و هر روز زیادت تر است.


كتاب اسرار الامامة آینه تشیع ایران در پایان قرن هفتم هجری

كتاب اسرار الامامه آخرین یا یكی از آخرین آثار عمادالدین حسن بن علی طبری است، زیرا تاریخ تألیف آن 698 است و با توجه به اظهار نظر خود او كه در شرایط پیری آن را نگاشته «علوّ السن» نباید بعد از آن عمر زیادی كرده باشد، گرچه به احتمال زیاد وی دست كم تا سال 701 زنده بوده است.

این كتاب گرچه در باب امامت است، اما در فصول نخستین، و حتی بعدها در لابلای مباحث دیگر، مسائل اعتقادی را هم به اجمال مرور كرده و نكاتی را درباره توحید و نبوت و عدل از دیدگاه مذهب تشیع آورده است. با این حال، این قبیل مباحث، در مقایسه با مبحث امامت، كوتاه است و عمده كار كتاب در باره جنبه های تاریخی و حدیثی و كلامی امامت و تفریعات آن است.

این كتاب را می توان اثری مهم در قرن هفتم هجری تلقی كرد به خصوص كه متأثر از مكتب های عراقی مانند مكتب نجف و حله نیست و بیشتر محصول فكر شیعیانی است كه در خود ایران تربیت شده اند. این گروه، متأثر از میراث سنتی شیعه و همزمان آثاری بوده اند كه آن زمان در دوایر شیعی در ایران رایج بوده است. وی از كتاب الثاقب فی المناقب و همین طور المسترشد فی الامامة طبری در آثارش استفاده فراوان كرده است. بماند كه مصححان اسرار الامامه به كتاب المسترشد كه همه جا در دسترس است، دست نیافته اند تا در تصحیح از آن بهره برند! احتمال ضعیف می دهم عماد تصور می كرده است كه این ابن جریر هم سنی است و این هر چند شگفت است اما محتمل است (بنگرید به صفحه242 كه نام وی را در میان منابع سنی می آورد). طبعا می توان این احتمال را نپذیرفت. به هر روی مهم در  كتاب اسرار آن است كه در شناساندن تاریخ شیعه در این دوره و دیدگاه های رایج بسیار اهمیت داشته است.

وی در مقدمه اشاره به تألیف كتاب كامل بهایی خود دارد كه «قدیما» آن را تألیف كرده و میان مؤمنان شهرت یافته است. با این حال، زمانی كه به ری آمده است یكی از احفاد او از وی خواسته است تا «كتاب فی الامامه» به فارسی بنویسد، به طوری كه دارای «ترتیب غریب» و «تركیب عجیب» باشد. وی این كار را انجام داده و حاصل آن كتاب متوسطی با شكلی زیبا و متنی لطیف درآمده آن گونه كه كسی مانند آن تألیف نكرده و دوست و دشمن از آن ستایش كرده­اند و از آن نسخه گرفته­اند. آنگاه به ذهنش چنین آمده است تا آن را به عربی درآورد. وی می گوید با وجود سن زیادی كه داشته و چشمش یاری نمی كرده، این كار را به سرانجام رسانده است (28-30). این همان كتاب اسرار الامامه است كه خوشبختانه به دست ما رسیده است.

در اینجا قصدمان مرور بر مطالبی كه در كتاب آمده نیست، بلكه كوشش می كنیم برخی از نكات مهم تاریخی آن را كه دارای اهمیت ویژه است، از آن استخراج كرده ارائه دهیم. عماد در باره خودش نیز اطلاعاتی ارائه می دهد. از آن جمله اشاره به كتابی است كه در مباحث كلامی و به خصوص بحث علم الهی با عنوان «نزهة الاصول فی تحفة آل الرسول» نوشته است كه در منبع دیگری از آن یاد نشده است (ص 43).

نقلهای تاریخی شگفت كه در منابع دیگر یافت نمی شود، در این اثر هم آمده است. مع الاسف منابع اصلی برخی از این نقلها و این كه از كجا آمده است را نمی شناسیم. با این حال، در این اثر مهم تر از آن نقلهای تاریخی، تحلیل هایی است كه وی در باب رفع برخی از ابهامات دارد. از آن جمله بحثی در باره علت فراوانی سنیان و كمی شیعیان و مجبور شدن آنان به تقیه ارائه كرده است. وی دلیل آن را برخی از فتاوی رایج در مذاهب فقهی اهل سنت می داند كه كار را برای مردم سهل و آسان كرده است. لحن وی در این مباحث خطابی و در عین حال غیر دقیق است با این حال، اشارات وی روشنگر برخی از نكات مهم در این باب است. برای مثال اشاره به حلال شمردن موسیقی و برخی فتاوی دیگر می تواند به محققان در آن زمینه كمك كند.

به نوشته وی، با این كه شیعیان اندك هستند، اما زوار یكسره به زیارت قبور ائمه (ع) رفته و شاهد معجزات فراوان هستند. (ص 64). از نظر وی، مهم تر آن است كه در این روزگار بسیاری از كفار مسلمان شده و مستقیم مذهب تشیع را می پذیرند، در حالی كه عكس آن یعنی سنی شدن یك شیعه رخ نمی دهد (ص 67). شاید اشاره وی به مغولان باشد.

این مطلب را در جای دیگری هم تأكید كرده است كه با وجود گرایش عده ای به مذهب تشیع، از شیعیان احدی به مذاهب دیگر نمی گرود (ص 220). و جای دیگر می نویسد: ما كسانی را از جمیع ملل و نحل و مذاهب اسلامی می بینیم كه دست از ادیان باطل خود بر می دارند و داخل در طریقه علی (ع) می شوند. بر شمار این افراد هر روز افزوده می شود. در روز سقیفه، تنها هفده نفر با علی (ع) بودند اما اكنون هزاران هزار از بلاد و قرای مختلف هستند. ما نشنیده ایم كه بگویند فلانی متشیع بود و سنی شد بلكه می می بینیم كه عالمیان متسنن بودند و شیعه گشتند (لا نجد أحدا یقول: ان فلانا متشعیا ثم تسنّن، بل نجد العالمین أنهم كانوا متسنّنین ثم تشیّعوا). (ص 247). همین مطلب به نوعی دیگر باز تكرار شده است (ص 248). با این حال، در ادامه می نویسد: من در دو فرقه اسلام تتبع كردم، دیدم كه شیعه در اقلیت و سنت در اكثریت است، و حال آن كه خدا در جای جای قرآن از «اكثریت» بد گفته است؛ اینجا بود كه «عرفتُ أن الحق مع الشیعة». (256-257). خداوند فرموده است كه جهنم را پر خواهد كرد و روشن است كه شیعه ای كه اقلیت است مصداق این پر شدن نخواهد بود (ص 307).

به نظر وی جالب است كه شیعیان كه عُشر عشیر اعداء هستند، چنین برابر آنان مقاومت و محاجّه می كنند و هر روز هم بر شمار آنان افزوده می شود. به علاوه، هزاران مدّاح هستند كه مناقب امامان را در قالب نظم و نثر می­خوانند آن هم در حضور سلاطین و ملوك و بازارها و از این راه كسب معیشت كرده ومعظّم و مكرّم هستند و دشمن هم قادر به دفع آنان نیست (ص 68 – 69). علمای شیعه هم یكسره كتاب می نویسند و من هم امیدوارم كه كتابم بتواند تمامی آنچه را كه در این فن بدان نیاز است، ارائه كند (ص 69).

وی زین پس شرح حالی اجمالی برای تك تك معصومان آورده و به خصوص در باره امام زمان (ع) بحث مفصلتری آورده و تلاش كرده تا به پرسشها و ابهاماتی كه در این زمینه هست، پاسخ دهد (ص 70 – 88). در همین جاست كه سال تألیف كتابش را هم آورده و آن را در طرح این پرسش مطرح كرده است كه: اگر گفته شود: ممكن نیست كسی از سال 255 تا 698 زنده بماند و زندگی كند، پاسخش این خواهد بود... (ص 101). وی می گوید كه از دیدگاه ما، حضرت مهدی (ع) به لحاظ تعین و تشخص مخفی است نه به لحاظ صورت، چرا كه او در شكل یكی از علمای امامیه است كه همدیگر را می بینیم اما به عینه او را نمی شناسیم. امام زمان برای ما مثل قطب الرجال [اقطاب صوفیه!] برای مخالفان است (ص108).

یكی از ویژگی های این اثر، تقریبا همانند آثار دیگر وی، استفاده از كتب فضائل و مناقب، جمع آوری علمای سنی شهر اصفهان است. یك نمونه ابوبكر بن مردویه (م 441) است كه می گوید او شافعی مذهب و اصفهانیُّ المولد است و از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه: خمسةٌ منا معصومون: أنا و علیّ و فاطمة و الحسن و الحسین (ع) (ص 124). نقل از ابن مردویه در این كتاب فراوان است.

از دیگر منابع وی در این زمینه كتاب نكت الفصول فی علم الاصول از ابوالفتوح نجیب الدین اسعد بن ابی الفضائل محمود بن خلف عجلی اصفهانی (م 622) است. از این كتاب 14 مورد نقل شده است.

از دیگر مصادر وی تفسیر ابوبكر محمد بن مؤمن شیرازی است كه كتابش را كه مقتبس از دوازده تفسیر بوده به نام نزول القرآن فی شأن أمیر المؤمنین نامیده است.

برای مثال عماد یك مورد در باره نزول آیه تطهیر در باره اهل بیت از این افراد نقل می كند: صالحانی در مجتبی، ابوالفتوح عجلی در نكت الفصول، محمد بن جریر در المسترشد، اصیل الدین قطان در منتهی المآرب، و ابوعبدالله دامغانی در سوق العروس و ثعلبی در تفسیرش (ص242، 404-405، 406-407).

سلمان بن عبدالله نهروانی (م 439) ساكن اصفهان هم از كسانی است كه عماد طبری از او در این كتاب و آثار دیگرش نقل كرده است (ص 278).

باور وی به آزار فاطمه زهرا (س) بسیار صریح است و او با تعبیر «ضربهم بالسیاط بنت النبی (ص)» «حتی اسودّ ذراعها و ماتت علیه» یاد كرده است. به علاوه این كه «أخذ علیّ مبطوشا مكتوفا مُلبّبا» هم بر آن افزوده شده است (ص 138). وی در این كتاب و آثار دیگرش روی این نكته تأكید می ورزد كه نام سنی در اصل برگرفته از سنت لعن بر امام علی (ع) است كه از زمان معاویه باب كردند نه آن كه برگرفته از «سنت محمدیه» باشد. به همین دلیل، وقتی عمر بن عبدالعزیز آن را لغو كرد، صدای اعتراض «رُفعت السنة» و «بُدّلت السنة» به آسمان رفت.

یكی از كتابهایی كه چند نوبت از آن نقل شده، كتاب الفتوح ابن اعثم است. از نظر عماد طبری، ابن اعثم «ناصبی» بوده و «نصب» از مطاوی كتابش كاملا آشكار است (ص 171). از دیگر موارد استعمال ناصبی چنین به دست می آید كه وی این تعبیر را بر عموم مخالفان اطلاق می كند. مبنای این سخن این جمله است كه «لایكون الرجل سنیا حتی یُبغض علیّا و لو قدر خردل» (ص478). بنده باید بیفزایم: در روزگار ما اهل سنت غالبا اظهار دوستی اهل بیت (ع) دارند.

نكته تازه ای كه عماد طبری در باره شیعه در حرمین نقل می كند این سخن است كه مكه حرم خدا و مدینه حرم رسول است و جز افراد غریب، سنی در آنجا نمی بینیم. اهالی مكه همه زیدی هستند و اهل مدینه همه اثناعشری اند (ص 171 و بنگرید: تحفة الابرار: 101).

عماد طبری در زمان بهاءالدین محمد جوینی (م 678) برای مدتی در اصفهان بوده و تحت حمایت وی آثاری در دفاع از تشیع نوشته است. در اینجا از مناظره ای كه زمان اقامت در اصفهان با جمعی از علما در امامت داشته یاد كرده است. به عنوان ختم كلام از آنان پرسیده است: اگر صحابه در محله ای از این شهر توطن كنند و علی (ع) در محله ای دیگر، و در این هنگام رسول (ص) از راه برسد، و منزلی نداشته باشد، در خانه كه فرود خواهد آمد. گفتند: در خانه علی(ع). و او خدا را شاكر است كه كسی را دوست دارد كه رسول خانه او منزل می كند. (ص 179). یك مناظره دیگر او در اصفهان چنین بوده است كه از سنیان می پرسد: اگر پیامبر(ص) در صفین حاضر می شد، به سپاه علی می پیوست یا با سپاه شام بود. گفتند: با علی. گفت: اگر فرض كنیم كه محمد در این شهر می آمد و خانه خلفای چهارگانه هم اینجا بود، او به خانه علی و فاطمه می رفت یا دیگران؟ گفتند: در خانه فاطمه و علی (426). شاید همان مناظره نخست باشد با زبانی دیگر.

وی سخنی هم از انقراض عباسیان می گوید (ص 192) و در سراسر كتاب بارها آنان را در كنار بنی امیه قرار داده از ستم آنان به امامان و علویان سخن می گوید. وی جایی از «العباسیة و التیمیة و الامویة» یاد كرده است (ص 214). از زیدیه هم خشنود نیست و روش قیام­گرایانه آنان را كه به عنوان «خروج» از آن یاد می كند، مورد انتقاد قرار می دهد. این كه آنان امامت را به شرط خروج ثابت می دانند به نظر او درست نیست، زیرا یك روز ممكن است یك صد علوی قیام كنند و طبعا بین آنان اختلاف پدید می آید. آن وقت میان آنان نبرد می شود و الی آخر كه مشكل لاینحل خواهد شد.

به علاوه، چرا علی (ع) زمان خلفا، خروج نكرد؟ آیا آن زمان امام نبود؟

اما اگر كسی بگوید: حسین بن علی خروج كرد و زید هم بدو اقتدا نمود در آن صورت باید در پاسخ گفت: امام حسین (ع) برای گرفتن امامت قیام نكرد بلكه برای دفع مضرت قیام كرد و این به قتلش منجر شد. مردم او را به اطاعت یك كافر فرا خواندند و او امتناع كرد. بدین ترتیب خروج زید، معصیت و بدعت بوده است. این تحلیل وی در باره هدف امام حسین (ع) از قیام هم كه آن را برای «دفع مضرت» می داند جالب است.

به علاوه، اكثریت علمای تابعین از امام باقر (ع) پیروی كردند و جز شروران امت از زید پیروی نكردند. به نظر وی «صبر» از شرایط امامت است و به همین جهت امام علی (ع) 25 سال صبر كرد. كسی كه خروج می كند «صبر» ندارد (193-195). پس یكی از شرایط امامت را ندارد. بدین ترتیب وی نشان می دهد كه اصلا نظر مساعدی نسبت به زید ندارد.

وی در جای دیگری هم به بحث خروج پرداخته است، آنجا كه این پرسش مطرح شده است كه چرا علی (ع) قتال را كنار گذاشت؟ پاسخ این است كه خدا از علی شجاع­تر است اما فرعون و نمرود را آزاد گذاشت. تازه امام علی علیه السلام به یوسف (ع) اقتدا كرد یا به موسی (ع) آن زمان كه در خانه فرعون روزگار را سپری می كرد.

به علاوه، خروج به سیف مربوط به وقتی است كه دشمن «ظاهر العصیان» باشد، آنچنان كه معاویه بود. اما در شرایطی كه علی (ع) بود، مخالفان بر ظاهر اسلام و شرع بودند و ارتداد پنهان بود. به علاوه مگر شرع اجازه كشتن هر كافری را می دهد؟ مگر اهل ذمّه نیستند كه قتلشان جایز نیست؟ هارون هم كه علی به منزله او نزد پیامبر بود، در مقابل «عَبَدةُ العِجل» جنگ نكرد (329).

اما این كه مخالفان روز عاشورا اظهار فرح و شادی می كنند، مطالبی است كه وی در برخی از آثارش به آن پرداخته و در اینجا هم با اشاره به حزن و اندوه رسول (ص) در روز عاشورا می نویسد: اما مخالفان در روز عاشورا اظهار فرح و شادی كرده، بهترین لباسهای رنگی خود را می پوشند و دست و پا را حنا می نهند و مشغول انواع ملاهی و دف زدن و رقص می شوند. حتی سنتی گذاشته اند كه روز عاشورا سوره «انا فَتَحنا» را می خوانند، از روی شادی به آن هدف كه دولت و پیروزی نصیب یزید شد و توانست عترت رسول و اصحاب را بكشد. در حالی كه تردیدی نیست كه اگر رسول خدا (ص) در كربلا زنده بود و حضور داشت، در لشكر حسین و از یاوران او بود (ص 227).

وی در جای دیگری از همین كتاب هم از دیار مغرب یاد می كند كه در شهرهای زیادی در شب عاشورا سر یك الاغ مرده را گرفته آن را سر نیزه می كنند و می گویند این سر ... است. مردم هم گرد آن جمع می شوند و در شب مشعلها روشن كرده و به دف زدن و غنا مشغول می شوند و در هر خانه ای می ایستند و می گویند: یا ستی المرؤوسة أطعمینا المنطفسة. منطفسه نوعی شیرینی است كه در آن شب می خورند و شادی می كنند و شماتت به قتل حسین می­كنند و دست و پای را حنا می بندند و بهترین لباسشان را می پوشند، چنان كه در اعیاد و عروسی ها چنین كنند. كسی كه به این وضع راضی نباشد، سنی حقیقی نیست (ص 375). راستش بعید می نماید كه این اخبار دست كم در این شكل، درست باشد. هرچند اصل جشن گرفتن در عاشورا امری مرسوم میان سنیان بوده و عماد در اخبار، احادیث و حكایات هم شرحی از جشن گرفتن اصفهانی ها در عاشورای سال 673 دارد.

وی در اسرار فصل شگفتی هم در باره تعظیم و تكریم قبایلی كه در كربلا علیه امام حسین ایفای نقش كردند، آورده است. در شام این قبایل مورد احترام­اند:

بنو السنان فرزندان كسی كه سر امام حسین را بر نیزه اش داشت.

بنو الطشت اولاد لعینی كه سر حسین را در طشت نهاد و آن را پیش یزید گذاشت.

بنوالنعل اولاد كسی كه اسب بر جسد امام حسین در كربلا دواند. آنان نعل آن اسب را گرفته پدر به پسر می دهد و حلقه ای از آن را برای تیمّن و تبرّك به در خانه آویزان می كنند. بنو المكبّر اولاد كسی هستند كه وقت ورود سر حسین به شام، تكبیر سر داد.

بنو الفرزدجی اولاد كسی هستند كه سر حسین را از باب فرزدج حرون وارد شهر كرد.

بنو القضیب اولاد كسی هستند كه قضیب برای یزید آورد تا بر دندان حسین بن علی بزند.

بنو الفتح اولاد كسی كه عصر روز كشته شدن امام حسین به عنوان بشارت برای یزید سوره «انا فتحنا لك فتحا مبینا» می خواند (ص 378).

مؤلف سنی و شیعه بودن برخی از مؤلفان را نمی شناسد. برای مثال چند مورد از كتاب الزینه نقل می كند اما نویسنده آن را سنی می داند (ص 219، 250) در حالی كه مؤلف این كتاب ابو­حاتم احمد بن حمدان رازی و شیعه اسماعیلی است. شگفت آن كه مصححان كتاب هم در پاورقی نوشته اند به این كتاب دست نیافته اند. در جای دیگری از محمد بن سائب یاد كرده و این كه همه مفسران بر این باورند كه آیه تطهیر در باره علی و فاطمه و حسن و حسین است جز محمد بن سائب. سپس می افزاید كه محمد بن سائب به فساد اخلاق شهره بوده است. شهر بن حوشب هم كه این خبر را از او نقل كرده همان بود كه یك گونی آرد از همسایه اش دزدید و در دارالقضاء قسم خورد كه چنین نكرده اما گونی آرد در خانه اش پیدا شد! (ص 241).

در باره زیارت قبور امامان (ع) هم می نویسد: یكی از كرامات علی و اولادش همین توجه مردم به زیارت آنهاست. شب و روز و تابستان وزمستان هزاران نفر به زیارت آنان می روند. در ایام سوگواری برای علی و حسین سیصد هزار بلكه بیشتر در آنجا اجتماع می كنند. علما كتابها در وصف زیارتشان می نگارند. همه عالمیان عظمت مزار آنان را می بینند، عظمتی كه هیچ سلطانی در شرق و غرب ندارد. سال و ماه نمی گذرد كه عده ای از مریضها سر قبر آنان شفا می یابند و این مشهور است. این كه خداوند اینچنین قلبها را برای رفتن به مزار آنان تسخیر كرده امری خارق العاده و خود دلیل بر امامت آنان است (245).

به باور وی، شیعیان در قیاس با دیگران، پرهیزشان از شراب و زنا مسلم و  در اقامه فرایض و عبادات اهتمام دارند. در حالی كه مخالفان به عكس­اند. وی می افزاید: من وقتی اجدادم را با اجداد آنان مقایسه می كنم همین حال را در شرق و غرب می بینم و می فهمم كه آنان باید به من اقتدا كنند نه من به آنان. امام علی (ع) و فرزندانش حاوی تمام مطالب و مناقب، و همه مثالب و معایب در مخالفان است (ص 258).

وی به علوم اهل بیت (ع) از علی و امام صادق (ع) و جهات مختلف آنها اشاره كرده و آن را با علوم پیامبران (ع) مقایسه می كند. در این میان، برای نویسنده این سطور شگفت است كه كمترین اشاره ای در این كتاب به بحث تحریف قرآن نیست. با توجه به دیدگاه های وی، انتظار می رفت كه او گرایش تندی در این زمینه داشته باشد، اما آشكار است كه وی قرآن را كاملا بدور از تحریف می داند.

اما در باره بنی عباس، گذشت كه نگاه او نسبت به این خاندان بسیار منفی است. وی سلسله عباسیان را یك یك بر می شمرد و خاتمه آنان را به دست خان اعظم سعید هلاكو خان می داند كه همراه با چهارصد هزار از سپاه ترك آمد و با یك صد هزار كنار بغداد لشكرگاه زد. در اینجا با تعبیر «قیل» یعنی گفته شده است (گویی منبع درستی برای آن نمی شناسد) می گوید: امیر ابوبكر فرزند مستعصم صبح گاهی در محله كرخ بغداد عبور می كرد. شنید كه كسی بر جمعی از صحابه لعن می كند. همان روز به كرخ یورش برد و غارتشان كرد و بچه هایشان را اسیر كرد. این خبر به وزیر دارالخلافه محمد بن علقمی كه متشیع بود رسید. او از اقدام ابوبكر ناراحت شد و نامه ای به خان نوشت و از او خواست تا سپاه خود را حاضر كند. وی نوشت كه وی امرا و لشكر را خواهد ترساند و در كارها كوتاهی خواهد كرد. خان عادل نیز حركت كرد و مستعصم را با چهل عالم كشت و در دریا انداخت و ملك عرب را گرفت. حدیث سماوی یعنی قدسی هم در این باره هست كه خدای فرمود: من لشكری دارم كه در شرق مسكنشان داده ام و نامشان ترك است و قلبشان چون آهن است و به گریه كنندگان رحم نخواهند كرد. اینان شجاعان من هستند كه به كمك آنان از عاصیانم انتقام می گیرم (ص 302-303). مؤلف با اندكی تفصیل بیشتر این خبر را در تحفة الابرار: 97 آورده است (از آنجا در مجالس المؤمنین: 2/442).

بحث های جالبی در جای جای كتاب مطرح شده است. از جمله بحثی در باره ایمان ابوطالب (351)، تعریف بلاد كفر (357)، تقیه (358)، ایمان پدران انبیاء (365)، داستان ازدواج عمر با دختر امام علی (ع) (368) و ... در این جا وی تأكید می كند كه لوط دخترش را به كفار داد در حالی كه در اینجا، عمر بر ظاهر اسلام و «راعیا للاحكام الشرعیه» بود. بنابرین چنین ازدواجی می تواند با معیارهای قرآن سازگار باشد.

فصلی به عمر بن عبدالعزیز اختصاص یافته و این كه او تلاش كرد تا سنت لعن بر علی (ع) را كنار بگذارد. سپس از مأمون یاد می كند كه كسی به او گفت كه اگر دستور می دادی تا معاویه را لعن كنند. گفت معاویه سزاوار نیست تا نامش بر منابر بیاید؛ كاری می كنم كه اجلاف عرب در كوچه و بازار و محلات و راهها او را لعن كنند (377). اشارتی هم به ابن الراوندی هست و این كه یهودی بوده و مسلمان شده و وقت مسلمان شدن به امامت عباس بن عبدالمطلب معتقد شده است (394). ادبیات نگارشی وی هم در عین حال كه روان و عالمانه است، اما گاه شكل عوامی به خود می گیرد. وی پس از نقل اخباری كه در فضائل خلفا روایت شده است می نویسد كه این اخبار، تنها از طریق خود آنان روایت شده و آنان مدعی این قبیل روایاتند و «شهیدُهُ ذنبه» (شاهدش دنبش است) و بعد هم با تندی می نویسد كه  اینها از مفتریات منافقین است كه از فضائل علی (ع) برگرفته به دیگران نسبت داده اند و می­افزاید: «و منارة الاسكندریة و الهَرَمان – اهرام مصر - فی حُرم الكاذب» (ص 423-424).

وی بارها اشاره دارد كه هفده نفر از صحابه در روز سقیفه با امام علی (ع) همراهی كردند و یكی سلمان بود كه به اعتراض و به فارسی گفت: بكردی و نكردی و حق میره ببردی (432). در باره معنای رافضی و شیعی در این كتاب بارها توضیحاتی ارائه شده كه یكی از موارد آن صفحات 454-457 است. وی می نویسد: تردید نیست كه شیعی بدون حساب به بهشت می رود اما در این كه دوستدار اهل بیت (ع) چنین به بهشت رود، جای تأمل است (459). یك روایت جالب هم این است كه كسی برای احمد بن حنبل خبری در فضیلت امام علی (ع) روایت كرد و احمد به وی گفت: ناشدتك الله أن تحدث بهذا الحدیث قمّیا، تو به خدا سوگند كه مبادا این حدیث را برای قمی روایت كنی (468). این خبر دلیل بر شهرت قمی ها به تشیع در روزگار او در نیمه اول قرن سوم دارد. خبر شگفتی از برخورد احمد بن حنبل با موسی بن جعفر (ع) دارد كه به نظر می رسد به لحاظ زمانی نباید درست باشد (482). بخش اخیر این كتاب تلخیص كتاب ملل و نحل شهرستانی است كه گهگاه مطالبی در باره برخی از فرق طبعا از منابع دیگر آمده است. این مطالب گاه حاوی نكات بدیعی است مانند آنچه در باره سبعیه یا نصیریه آمده است (487-490). در جایی در باره معنای «خدا» كه نامی است كه فارسیان برای الله انتخاب كرده اند آن را به «خود او» بر می گرداند، یعنی او جز خود او نیست. شعری هم به فارسی می آورد [كه از فردوسی است]:

جهان را بلندی و پستی تویی   ندانم چه ای هرچه هستی تویی (508).

این نكته كه صریحا راغب اصفهانی را شیعه امامی می خواند جالب توجه است: و الراغب من الشیعة الامامیة (514).

كتاب در ص 521 به اتمام می رسد.

به مناسبت شعر فارسی پیشگفته، بد نیست یك دو بیتی را كه در تحفة الابرار : 157 از یك «مؤمن» آورده مرور كنیم:

محب علی را به دوزخ چه كار    خوارج سزای جحیم و شرار

روایت رسیده به ما صد هزار       كه شیعی ندارد به دوزخ قرار

 

در باره كتاب اخبار و  احادیث و حكایات

الف: نام كتاب

كتاب حاضر اثر مستقلی از عماد طبری است و بر اساس آنچه از درون آن به دست می آید، در ادامه آثار اصلی خود كامل و مناقب الطاهرین و با همان هدف یعنی ترویج تشیع به خصوص در شهر اصفهان و به نام بهاء الدین محمد جوینی نوشته شده است.

در باره این كتاب چندین پرسش مطرح است. نخست آن كه نام اصلی این كتاب چیست؟

مع الاسف هیچ نامی برای این كتاب در مقدمه و متن آن نیامده است. بلكه از ناحیه مترجم و سپس مؤلف بیشتر توضیح متن آمده است. در این باره كه این كتاب كدام یك از كتابهای اوست كه اكنون در اختیار نداریم، دشوار بتوان سخن گفت. برای نمونه كتاب كفایت در امامت یا چیزی شبیه آن كه تنها یك احتمال بدون دلیل خواهد بود.

مؤلف، این كتاب را به عربی نوشته بوده و همان گونه كه خواهیم دید، در میان قرن نهم به فارسی درآمده است. افندی می گوید كه نسخه ای از كتابی در باره امامت را به عربی در خزانه اردبیل دیده است. آن زمان نسخه اسرار الامامه نزد وی نبوده تا با آن مقایسه كند، به همین دلیل می گوید كه این رساله شبیه به اسرار الامامه است. اگر واقعا آن اثر اسرار الامامه نبوده باشد، می تواند همین كتاب حاضر باشد. به خصوص به دلیل آن كه داخل متن نام كتاب نبوده، او هم در آنجا نامی از آن نمی برد. اما چه نامی می توان به آن داد؟

نامی كه بالای صفحه اول نوشته شده است، مناقب الطالبییناست. از این عنوان در شرح حال او هیچ یاد نشده است. تقریبا می توانیم یقین كنیم كه كسی صفحات نخست كتاب را كه روایاتی در فضائل اهل بیت (ع) بوده خوانده و از خود چنین عنوانی را به این كتاب داده است.

عنوانی كه در فهرست نسخه های خطی كتابخانه مسجد اعظم قم:  به این كتاب داده شده رساله در امامت است. این عنوان صرف نظر از آن كه این اثر كتاب است نه «رساله» چون مستقیم هم در امامت بحث نمی كند، چندان متناسب نیست.

اما اگر قرار باشد از میان اوصافی كه مترجم در باره كتاب حاضر به كار برده است نامی انتخاب كنیم، می توانیم بخشی از عبارت ذیل را كه از مقدمه مترجم بر كتاب است، به عنوان نام انتخاب كنیم.

اخبار و احاديث و حكايات درفضيلت اهل بيت رسول و مناقب اولاد بتول، و آن كه ايشان بر حقّند، وديگران كه منكر ايشانند بر باطل‌، و ظلمي و جوري كه بر اين خاندان رفته‌.

تا این جا دو نام مناسب است. یكی كفایت در امامت كه دقیقا نام یكی از كتابهای وی بوده و می توان در حال حاضر از آن استفاده كرد. دیگری انتخاب عنوانی از وصفِ پیش گفته. ترجیح می دهیم از میان آن وصف عنوانی را انتخاب كنیم كه چنین خواهد بود: اخبار و احاديث و حكايات در فضائل اهل بيت رسول و مناقب اولاد بتول.

 

ب: زمان تألیف

این كتاب باید در ایام اقامت یا رفت و آمد مؤلف در اصفهان تألیف شده باشد، زمانی كه بهاءالدین محمد همچنان حاكم بلاد عراق عجم بوده است. زیرا در مقدمه جای نام وی و پدرش به قیاس آنچه در مناقب الطاهرین آمده موجود است، و هرچند كسی آن را محو نموده است اما از القاب و دعای بدرقه، این مطلب به طور كامل مشهود است. بر همین اساس ما به جای آنچه محو شده است، نام بهاءالدین محمد بن صاحب الدیوان را در كروشه افزودیم.

در این رساله از سال 673 یاد شده و این كه در عاشورای آن سال وی در اصفهان چه منظره ای را دیده است (ص: 81). به علاوه نمی باید پیش از سال 675 هم كه سال تألیف كامل است نوشته شده باشد. زیرا در مقدمه كتاب حاضر از آن كتاب هم یاد كرده است. بنابرین به دلیل آن كه نام بهاءالدین محمد در مقدمه آمده و وی هم سال 678 درگذشته، این اثر باید میانه سالهای 675 – 678 تألیف شده باشد.


ج: مروری بر كتاب

در آغاز كتاب، مترجم شرحی در باره علت ترجمه آن به دست داده و آن را به خاطر درخواست «دوستان مخلص معتقد» به انجام رسانده است. ما پس از مرور بر كتاب شرح حال این مترجم را كه از خاندانی بنام و برجسته، وساكن قم و كاشان بوده­اند، خواهیم آورد. وی در این مقدمه توضیح می دهد كه كتاب به عربی بوده و عنوان شده است كه این امر سبب می شود تا «عوام را از آن فایده نه، و اهل عجم را از آن حظی نه» بنابرین بنا را بر آن نهاده است تا در عین حفظ متن عربی، آن را به فارسی درآورد.

مقدمه مؤلف طبق معهود، از ستایش خداوند آغاز شده و سپس به سراغ اهمیت وجود شاهان و امیران رفته وجود توأمان دین و دولت را برای احیای سنت و ترك بدعت آن هم در كنف و حریم امرا و ملوك، مورد توجه قرار می دهد. وی تأكید می كند كه در همیشه زمان، هر كتابی مختصر یا مطول، با «قوّت و وسیله مَلكی با سلطانی یا وزیری بوده است». اما این كه چه شد وی این كتاب را برای بهاءالدین محمد جوینی نوشت داستان چنان است كه مؤلف در اصل مازندرانی بوده و آن زمان، دیار وی، دستخوش انقلابات و «زحمات و تلاطم قتل و اسر و حرب و غارات» بوده است. وی به دو دلیل، منطقه جبال را برای زندگی انتخاب كرده است. نخست آن كه از مردمان در باره امن ترین نقطه پرس و جو كرده و «صادر و وارد» به او خبر داده اند كه «اهل عراق در امن و امان­اند». به علاوه، حدیثی از امام صادق (ع) را آورده كه در آن توصیه شده است كه در وقت فراگیر شدن فتنه، راهی قم شوید كه فتنه را به آن راهی نیست.

در این وقت، با استفاده از امنیت این منطقه، توانست آثاری در دفاع از مذهب تشیع بنگارد و «چند مطولات و متوسطات و مختصرات به عربی و فارسی جمع» كند. (ص 7). در برابر، دیگران هم بیكار ننشستند و «اظهار ضغاین و ابراز دفاین عداوت عترت رسول علیهم السلام كردند». اما در مقابل او توانست مورد حمایت «دولت جوان جوانبخت صاحب قران فرمان ده و عطابخش زمین وزمان» یعنی همین بهاءالدینمحمد جوینی قرار گیرد. وی بیش از نیم صفحه برای وی القاب آورده است. در نسخه ما جای اسم سفید است اما چنان كه در جای دیگر گفتیم، مقایسه این متن با آنچه در كامل بهایی آمده، هیچ تردیدی باقی نمی گذارد كه مقصود همان محمد جوینی پسر شمس الدین است كه در اینجا از هر دو یاد كرده و دعاهای فراوان بدرقه آنان كرده است.

عماد در اینجا از دو دولت او یاد می كند اول دولت دنیاوی و دیگری دولت دینی. دولت دنیاوی هم قدرت شگرف و شگفت اوست كه «امروز تدبیر ملك عرب و عجم و تقدیر كار ایران زمین در این بساط جلال با كمال می گردد». اما این دولت، در واقع از بركت دولت دینی است كه اساسش «تمسك بالعروة الوثقی و محبت آل عبا از خاندان مصطفی و مرتضی» است. این جوان «با حداثت سن و قلت ایام و اعوام، دایما مستخبر احوال علمای مدینه و فضلای زمانه» است و درست همین است «سبب ابقای ملك و دولت». (ص 9). عماد طبری در فضای ایجاد شده آثاری نگاشته و خود می گوید كه «مناقب الطاهرین شصت كاغذ و كتاب كامل و كتاب منهج بهایی و امثال آن تصنیف» كرده است. در همین جا تأكید می كند كه «بنده كمینه قرب ده سال است كه كتب اخبار و تفاسیر مخالف و مؤالف را مطالعه می كند» به علاوه به حرفه مناظره هم كه آن زمان مرسوم بوده مشغول بوده، یكسره در پی اثبات حق اهل بیت و ابطال دیگران بوده است. اكنون یكی از نتایج آن مطالعات همین كتاب است كه در آن «استغراقی و جهدی تمام برفت در تألیف و تمهید قواعد فوائد این كتاب تا هر خبری و اثری كه مكتوب آمد، از مشاهیر اخبار است نه از اوابد غرایب» در آن جمع كند (ص 10). وی می گوید كه سند حدیث را نیاورده اما منبع را ذكر كرده است. از این روست كه نام كتب زیادی در این اثر آمده كه ما ضمن معرفی منابع عماد طبری از آنها یاد كرده ایم.

به طور كلی باید گفت كتاب از دو بخش یا به عبارتی یك مقدمه علمی مفصل تا صفحه 35 و یك بخش اصلی تركیب شده است. بخش یا مقدمه نخست كه كوچكتر بوده و بیشتر جنبه مقدمی نسبت به اصل كتاب را دارد شامل بیست حدیث در فضائل امام علی و اهل بیت علیهم السلام و شیعیان است. متن عربی حدیث با ترجمه و احیانا شرحی در باره آن. نوزده مورد از این احادیث از كتاب المجتبی اثر محمود بن محمد صالحانی اصفهانی شافعی مذهب است (ص 29) و البته ذیل بعضی، منابع دیگری هم یاد می­شود. كتاب مجتبی یكی از منابع اصلی وی در این كتاب است و او افزون بر نقل احادیث از آن ، در چند مورد اشعاری هم در فضائل اهل بیت (ع) روایت می كند (ص 27).

طبری عنوان این فصل را اخبار و احادیث وارده در این باب می داند كه شیعیان امامی رستگارند. وی ضمن شرحی كه برای حدیث ششم نوشته، به مصیبت­هایی كه شیعه در طول تاریخ تحمل كرده اشاره نموده از سقیفه و بعد از آن رفتار معاویه و یزید با شیعیان و به طور كلی بنی امیه كه «هشتاد سال در شرق و غرب، شیعه را می كشتند و لعنت خاندان رسول می كردند» سخن گفته و سپس از بنی عباس كه «هشت امام را به زهر كشتند و سادات اهل بیت را زنده در دیوار می گرفتند». (ص 17).

طبری بسان دیگر مؤلفان شیعه، در بیشتر ادوار تاریخ خود، تلاش داشته تا با استفاده از مآخذ اهل سنت، روایات فضائل اهل بیت (ع) را گرد آوری كند. از دیدگاه این عالمان، وجود این روایت در كتب اهل سنت مصداقی است از الفضل ما شهدت به الأعداء، و بنابرین یك شیعه با دیدن آنها ایمان و اعتقادش استوارتر می شود. وی در اینجا باز تأكید می كند كه «بنده كمینه جامع این كتاب، امروز قرب ده سال است كه مطالعه كتب اخبار و تفاسیر اهل سنت می كند». به نظر وی، تمامی روایات فضائل، در كتب سنیان هست، جز آن كه پراكنده است.

اما بخش دوم یا به عبارتی بخش اصلی كتاب از صفحه 35 آغاز می شود و تا پایان یعنی صفحه 252 به درازا می كشد. این بخش به طور اصولی، شامل نقد 23 حدیث است كه در مآخذ اهل سنت در باره فضائل خلفا و صحابه وارد شده است. این نقدها متنوع و از زاویه حدیثی است. وقتی یك فضیلت برای صحابه یا خلفا نقل می شود، طبری بر آن است تا از چند جهت آن را نقد كند. اولا اصل حدیث را با دلایل تاریخی و حدیثی نقد می كند و ثانیا اهمیت آن فضیلت را در مقایسه با فضائل امام علی و سایر اهل بیت می سنجد و به چالش می كشد. به عبارتی، بیش ترین تلاش وی در نقد باز هم مبتنی بر نشان دادن فضائل اهل بیت (ع) آن هم با استفاده از مآخذ اهل سنت است.

این مآخذ كدام است؟ ما فهرست منابع وی را در این كتاب، در بخش كتابخانه عماد طبری (بخش دوم همین مقدمه) خواهیم آورد. اما به طور كلی باید اشاره كنیم كه وی در اصفهان، از آثاری بهره برده است كه ویژه محدثان سنی اصفهان بوده است. این محدثان در قرن پنجم و ششم در عین تسنن، به نقل احادیث فضائل اهل بیت روی آوردند و آثاری نوشتند كه بعدها مورد استفاده عماد طبری در همین شهر قرار گرفت. شاید مهم ترین اثر كتاب مناقب ابوبكر بن مردویه است. علاوه بر آن المجتبی، منتهی المآرب، نكت الفصول و راحة الموالف و نیز برخی از آثار ابونعیم اصفهانی از آن شمار است.

یكی از احادیثی كه مورد نقد قرار گرفته است، حدیث أصحابی كالنجوم است. وی با استفاده از منابعی چون بخاری و آثار دیگر، اشاره به جریان ارتداد پس از رسول خدا (ص) و مبارزه ابوبكر با مرتدین و اختلاف نظرهای پدید آمده در باره جنگ با آنها كرده و این پرسش را مطرح می كند كه چطور با وجود این اختلافات، می توان از آنان پیروی كرد. به عبارت دیگر باید از كدام یك پیروی كرد؟ «چگونه شاید كه مقتدی به هر یكی مهتدی باشد؟ (ص 45). اختلاف میان سعد بن عباده كه به دست خالدبن ولید در شام كشته شد، با دستگاه خلافت، باز نشانگر آن است كه نمی توان از همه صحابه پیروی كرد. به علاوه كه روایات صحیحی هست كه تأكید دارد كه عترت پیامبر «أمان أهل الأرض» هستند. پیش از آن هم حدیث لاتسبّوا أصحابی نقد شده و در آغاز نقد آن وی می گوید: مصنّف و جامع این كتاب الحسن بن علی بن محمد بن حسن الطبری  گوید كه از جمله اورادی كه مرا است بعد از توجه به قبله به نیت اداء فرائض قبل الاذان، یعنی پیش از بانگ نماز، این دعاست: ربّنا اغفر لنا و لاخواننا الّذین سَبَقُونا بالایمان (ص 35).

روایات دیگر هم از همین دست هستند از جمله این روایت كه خیر خلق الله بعدی أبوبكر ثم عمر، ثم عثمان، ثم علی. وی در پاسخ روایات معارضی را می آورد كه ایمان عمر را سه برابر بیش از ایمان ابوبكر می داند (ص 62). روایت لاتجتمع امّتی علی الضلالة را هم با توجه به اختلافات میان صحابه به خصوص اجماع مردم در قتل عثمان و جز آن نمی پذیرد. و نیز این حدیث كه صحابه خیار امت هستند، با آن هم برخوردهای زشت با اهل بیت و تبعید ابوذر و كتك زدن عمار سازگار نیست كه اینان هم صحابه بودند. اگر اين حديث صحيح بودي‌، عثمان‌، ابوذر غفاري را از شهر نَبِراندي با ربذه‌، و عمّار ياسر را چندان نَبِزدي‌ كه غشش رسيد تا نماز پيشين و ديگر و شام از وي فوت شد، و عبداللّه ‌مسعود را چندان ِنَبزدي كه وي در آن هفته بمرد، و مهاجر و انصار جمع ‌نشدندي به قتل عثمان».

گفتنی است برخی از احادیثی كه وی نقد كرده، چندان مورد اعتنای اهل سنت نیست گرچه روزگاری توسط شماری از آنان روایت می­شده است. نمونه آن روایت «خذوا ثلث دینكم عن عائشة...» است كه كمتر نقل شده است.

عماد طبری كه در سال 673 در اصفهان بوده خاطره ای از روز عاشورای آن سال نقل می كند. «مصنّف اين كتاب‌، حسن بن علي بن محمّد بن الحسن الطّبري المازندراني‌گويد كه‌، در سنه ثلث و سبعين و ستمآئة [673] در شهر اصفهان اتّفاق حضور افتاد در عشر محرّم روز دهم به وقت زوال‌. جمعي علما و فقرا و صلحاي آن شهر را ديدم كه لباس‌هاي نو و قيمتي پوشيده‌، سر و ريش به شانه كرده‌، سرمه درچشم كرده‌، و دست‌ها و پاي‌ها در حنا گرفته به دلال و تبختر و مضاحك به‌ صورت جمعي كه به عروسي روند. مي‌خراميدند و از طرب و فرح و خرّمي مي‌پريدند. چون بدان صفت نظر ايشان بر من افتاد، جمله خجل و خاكسار شدند و خضاب دست و پاي از من پنهان و مخفي مي‌كردند، امّا به لباس‌هاي عروس و سرمه چشم هيچ نتوانستند كردن‌.

اين است مسلماني و حفظ بساط‌ نبوّت در عترت‌. روزي كه رسول را تعزيت است و ماتم‌، ايشان را عروسي ‌است و تهنيت و فرح‌. عجب اگر از ما كه شيعه رسول و اهل بيت اوييم حيا نيست‌، باري بايستي كه از اهل كتاب ـ يهود و نصاري ـ حيا بودي‌، و از روان‌ پاك مصطفي و مرتضي و فاطمه زهرا علیها السلام حيا بودي» (ص81-82).

وی خاطره ای دیگر هم از سال 673 نقل می كند و آن زمانی است كه كتاب مناقب الطاهرین را به بهاءالدین محمد داده و او بر آن بوده تا آن را به دو عالم مخالف كه در دربارش بوده اند و «مدار اكثر ملك و استصواب با ایشان» بوده بدهد؛ وقتی برای هر دو استخاره گرفته، بد آمده و نویسنده بر آن است كه خطری از سر وی رفع شده است (ص 188 و بنگرید همین حكایت را در كامل: 1/122).

وی در نقد حدیث «انا معاشر الانبیاء لا نورث» و به مناسبت اشاره به این ضرب المثل در مازندران می كند كه «در ولایت مازندران عامه به افواه گویند كه هر كه مناره خواهد دزدیدن اول چاهی به قدر آن به دست آرد» (ص 82). سپس به طور مفصل به نقد این حدیث می نشیند.

در نیمه دوم كتاب، گهگاه در لابلای مباحثی كه در نقد احادیث دارد و گاه مفصل می شود
– مانند بحث ارث فاطمه زهرا علیها السلام
– مطالب مستقلی تحت عنوان تنبیه آورده می شود. از جمله یكی از تنبیه ها با این عنوان است: در ذكر بعضی از نكال ها كه به اعدای اهل بیت فرود آمده در دنیا قبل یوم القیامه (ص104). در این تنبیه از جمله حكایتی مفصل از برخورد منصور عباسی با سلیمان اعمش دارد كه شماری از فضائل امام علی علیه السلام ضمن آن نقل می شود. و تنبیه دیگر در منقبت فاطمه زهرا علیها السلام (ص 118).

منهای كتب حدیث كه اشاره شد، وی از برخی از مورخان هم بهره گرفته كه از آن جمله واقدی و ابن اعثم كوفی است. به خصوص در مورد دوم، بهره وی فراوان است و با این حال، هم در این اثر و هم آثار دیگر، از اینان به عنوان ناصبی یاد می كند. وی از واقدی با تعبیر «عثمانی ناصبی خارجی» یاد می كند. (ص 250) ناصبی از دید وی عامه مخالفان است نه آن كه واقدی یا ابن اعثم ویژگی خاصی داشته باشند. آشكار است كه آثاری هم در اختیار وی بوده اما نویسندگان آنها را به درستی نمی شناخته است. از جمله به كتاب البدعه اشاره می كند و در باره نویسنده می گوید كه وی از اهل اصفهان بود (ص 173). علی القاعده وی برخطاست و با توجه به نقل صورت گرفته،  بسا مقصودش كتاب الاستغاثه از ابوالقاسم كوفی است.

به هر روی متن حاضر، به رغم آن كه در مقایسه با كامل بهایی، اطلاعات تاریخی كمتری دارد، اما بدون تردید به لحاظ حدیثی، اثری ارجمند است، زیرا افزون بر استفاده از منابع فراوان حدیثی كه امروزه در دسترس نیست، احادیثی در آن یافت می شود كه دست كم در برنامه های موجود رایانه ای نشانی از آن یافت نشد. حتی همان ها هم كه هست، به لحاظ عبارات، تفاوتهایی دارد كه برای اهل فن، سودمند خواهد بود.

 

فتحان یا خاندان مترجم كتاب

گفتیم كه این كتاب به عربی بوده و نویسنده ای دیگر در قرن هشتم هجری آن را از عربی به پارسی درآورده و مقدمه ای هم بر آن نوشته است. وی خود را ـ عبدالملك بن اسحاق بن عبدالملك بن فتحان الواعظ القمّي محتداً و مولدا و القاشي موطناً می خواند. كسی كه در قم به دنیا آمده اما در كاشان اقامت گزیده است.

دوست دانشمند ما آقای حسین مدرسی شرحی مستقل با عنوان خاندان فتحان (قم، 1352ش) در باره این خاندان نگاشته و یك یك اعضای آنان را بر اساس آنچه كه تا زمان تألیف این رساله از روی كتب تراجم و یادداشت های موجود در نسخ خطی می شناخته، معرفی كرده است.

1.  فتحان واعظ قمی (بنیانگذار خانواده كه قطعا عالمی واعظ بوده و علی الاصول در نیمه دوم قرن هفتم و شاید اوائل قرن هشتم می زیسته است).

2.  محمد بن فتحان (یادی از وی در سندی از سال 722 شده است كه متن آن را در پایان كتاب خاندان فتحان به عنوان تصویر شماره 1 می توان دید).

3 . عبدالعظیم بن محمد بن فتحان (وقف نامه ای از وی روی قرآنی با تاریخ 720 برای حرم حضرت معصومه (س) مانده است).

4 . عمادالدین محمد بن محمد بن فتحان (بر اساس آنچه در مقدمه عوالی اللئالی آمده، علامه حلی
– م 726
– مع الواسطه از او روایت دارد).

5. شرف الدین اسحاق بن محمود یمانی (نواده دختری فتحان) كه علامه حلی از طریق وی از خال او عماد الدین محمد بن محمد بن فتحان روایت می كند. وی زمانی قاضی قم بوده است. این مطلب در همان سند علامه در مقدمه عوالی آمده است قال: رویت عن مولانا شرف الدین اسحاق بن محمود الیمانی القاضی بقم عن خاله ... (خاندان فتحان: 9)

6 . رضی الدین عبدالملك بن محمد بن محمد بن فتحان.

7. شمس الدین اسحاق كه از دانشمندان نیمه دوم قرن هشتم هجری بوده و در ریاض العلماء از وی یاد شده است. دستخطی از او با تاریخ صفر 773 بر برگ پایان نسخه ای كهن از تفسیر ابوالفتوح در دست است. این شمس الدین در سال 773 كه به سفر مشهد می رفته است، در سبزوار نسخه مزبور را از حسن شیعی سبزواری خریداری كرده است. از تاریخ 780 هم دستخطی دیگر از وی روی نسخه­ای از فقه القرآن قطب راوندی موجود است كه آقای مدرسی عینا آن را نقل كرده است.


مترجم كتاب

كتاب حاضر توسط عبدالملك بن اسحاق بن فتحان واعظ قمی ترجمه شده است. اطلاعات ارائه شده در باره وی كه از همین خاندان بلكه چهره ای برجسته از میان آنان است، بدین شرح است:

8 . رضی الدین عبدالملك بن شمس الدین اسحاق بن رضی الدین عبدالملك بن محمد بن محمد بن فتحان واعظ قمی. دكتر مدرسی طباطبائی در باره وی نوشته است: افندی او را فاضل و عالم و فقیه و از بزرگان علما و فقها دانسته و در مقدمه عوالی هم با وصف سید الفقهاء و العلماء از او یاد شده است (خاندان فتحان: 12). وی در اواخر قرن هشتم به دنیا آمده و نزد بعضی از دانشمندان بزرگ آن دوره در ایران و عراق درس خوانده و پیش از سال 838 به كاشان مهاجرت نموده و در همان شهر شاگردانی فاضل پرورده و حوزه درسی گرمی داشته است. او نخستین كس از این خاندان است كه در كاشان اقامت گزیده و نوادگان او نیز همه در همان جا بوده اند. وی پس از سال 851 و پیش از 877 درگذشته است.

افندی كه سه مدخل به او اختصاص داده اما آنان را یكی می داند، در وصف وی نوشته است: از اجله علما و فقها بود و پسرش علاءالدین فتح الله از او روایت دارد. ابن ابی جمهور هم گاه از طریق سبط او و فرزندش و گاه صرفا از سبط او وجیه الدین عبدالله بن علاءالدین فتح الله روایت می كند. (ریاض: 3/268). در مدخل بعدی با تعبیر «فاضل، عالم، فقیه» از او یاد كرده است. در مدخل سوم هم اشارتی به اسم دارد و بس (ریاض: 3/269).

آقای مدرسی سپس در باره اساتید و مشایخ اجازه وی
– به نقل از ریاض چنین نوشته است: از اساتید و مشایخ اجازه او چهار تن را می شناسیم: ابوالعباس جمال الدین احمد بن فهد – ابن فهد حلی
– درگذشته 841. زین الدین علی استرآبادی. شرف الدین بن تاج الدین حسن سرابشنوی. مقداد بن عبدالله سیوری حلی
– فاضل مقداد. او به واسطه این چهار تن به تفصیلی كه در دیباچه عوالی مذكور است از آیت الله علامه حلی عالم بزرگ شیعه روایت می كند و از آنجا كه بعضی از این بزرگان در مراكز علمی آن روز شیعه در عراق عرب اقامت داشته اند چنین بر می آید كه او قسمتی از تحصیلات خود را در آن نقاط به پایان برده است.

نیز دكتر مدرسی در باره شاگردان وی می نویسد: او خود چنان كه افندی می نویسد شاگردانی فاضل داشته است. در آغاز رساله شرح مسأله نهبیه او می بینیم كه آن را به خواهش عده ای از برادران و جمعی از خواص دوستان نگاشته (نسخه ش 1231 مجموعه طباطبایی مجلس، ص 150، سطر 4) كه علی الرسم باید مقصود شاگردان و حاضران درس او باشد. فرزندش علاءالدین فتح الله و نواده اش وجیه الدین عبدالله از این گروهند و هر دو از وی روایت می كنند. جز آن كه افندی در قصبه دهخوارقان تبریز اجازه ای از برای شاگرد دیگرش زین الدین علی در پایان نسخه ای از قواعد علامه دیده است. آن اجازه مورخ 24 محرم سال 851 است. در آنجا نامش چنین آمده: كتبه اضعف عباد الله تعالی و أحوجهم الی عفوه و غفرانه و احسانه عبدالملك بن اسحاق بن عبدالملك القمی مولدا و نجارا [اصلا و حسباً]، القاسانی مسكناً و داراً، غفر الله له و لوالدیه و لجمیع المؤمنین و المؤمنات، و صلّی الله علی خیر خلقه محمد و آله و عترته.

اما آثارش: آقای مدرّسی می نویسد: در مجموعه شماره 1231 طباطبائی كتابخانه مجلس شورای ملی تهران رساله­ای از او در شرح مسأله نهبیه از مسائل كتاب ارث قواعد علامه هست (150 – 152) كه وی آن را چنان كه گذشت به خواهش عده ای از برداران و خواص دوستان در آغاز ذیحجه سال 838 نگاشته و از آن بر می آید كه او به علم حساب و ریاضیات دانایی و آشنایی داشته است. (خاندان فتحان: 15) آقای مدرسی متن كامل این رساله را به صورت عكسی در پایان رساله خویش چاپ كرده اند. وی در پایان رساله نامش را عبدالملك بن اسحاق بن عبدالملك بن فتحان قمی می نامد. نسخه ای هم در فهرست مجلد (ج 2/23، ص 820) معرفی شده است.

آقای مدرسی می افزاید: جز این در آغاز نسخه ای از ایضاح فخرالمحققین دستخطی از این دانشمند دیده­ایم با این متن: دخل فی نوبة العبد الحافظ عبدالملك بن اسحاق بن عبدالملك بن فتحان الواعظ. حرره بخطه، غفر الله ذنوبهم بمحمد و عترته الطاهرین الطیبین. (خاندان فتحان: 17)

9. علاءالدین فتح الله فرزند رضی الدین عبدالملك از دانشمندان بزرگ روزگار خود بوده و در دیباچه عوالی با وصف المولی الفاضل الكامل و در سند انتقال مسلسل روض الجنان مذكور
– همان نسخه­ای كه جدّ وی از حسن شیعی سبزواری در سال 773 در سبزوار خرید
– با عنوان علامه مغفور یاد شده است. او مانند پدر خود از مشایخ اجازه است چه از پدر خویش و فرزندش وجیه الدین عبدالله از او روایت می كند. از علاءالدین فتح الله اثری علمی شناخته نشده، لیكن چند دستخط از او در سجلات وقف نامه های میر عمادی كاشان دیده می شود (خاندان فتحان: 17 -18).

اما دیگر افراد شناخته شده از این خاندان:

10 . وجیه الدین عبدالله فرزند علاءالدین فتح الله. دستخطی از او ذیل وقف نامه ای مورخ 23 رجب 877 و وقف نامه ای مورخ 8 شعبان همان سال موجود است (خاندان فتحان: 20).

استاد مدرسی از تنی چند نفر دیگر هم از این خاندان به اجمال یاد كرده اند كه آخرین آنها از قرن یازدهم است.

آقای مدرسی در سال 1355 مقاله ای با عنوان مدارك نویافته در باره خاندان فتحان در كتاب آشنایی با چند نسخه خطی نوشتند كه برای دوستداران این بحث مفید است. ایشان در این تكمله، همین كتاب (اخبار، احادیث و حكایات) را یافته و آن را معرفی نموده اند. این كتاب، از كتب اهدایی محمد رمضانی به كتابخانه مسجد اعظم قم می باشد. (آشنایی با چند نسخه خطی: 118
– 119).

علاوه بر آنچه آقای مدرسی در آن دو جا نوشته اند،
چند اطلاع دیگر هم از این خاندان یافت شد كه اینجا ثبت می شود.

یوسف بن قباد بن نصیر فتحان قمی سال 868 كاتب كتاب اخبار اسكندر (تألیف: محمد بن ابراهیم العطار الهمدانی م 637) است كه نسخه در فهرست اوقاف موصل: 7/109 معرفی شده است.

عبدالحمید بن عبدالملك فتحان حافظ كاتب مثنوی معنوی در سال 812. این نسخه در ملی ملك ش 5065 (فهرست: 4/724) موجود است. بسا این عبدالحمید فرزند مترجم كتاب ما باشد.

كاتبی هم با نام أحمد بن إبراهيم بن عبد الله بن فتح الله بن عبد الملك بن إسحاق، نسخه ای از المحتضر را در تاریخ 12 رجب 919 به اتمام رسانده است (ذریعه: 20/143). نسخه ای دیگر به خط این ابراهیم از بخشی از مجمع البیان توسط سید احمد اشكوری در تراجم الرجال (1/17) معرفی شده است. تاریخ آن هشتم جمادی الثانیه 920 است. این نسخه در فهرست كتابخانه مرعشی: 9/79 معرفی شده است.

نسخه ای از كتاب الخلاصة فی علم الكلام [چاپ شده در میراث اسلامی ایران ج1) به خط علی بن حسن سرابشنوی با تاریخ 716 در موزه بریتانیا هست كه صفحه اخیر آن افتاده و عبدالملك بن اسحاق بن عبدالملك بن فتحان (مترجم ما) آن را در 11 جمادی الثانیه سال 804 بازنویسی كرده است. (مكتبة العلامة الحلی: 116). این تاریخ باید مشكلی داشته باشد. عكس آن در قم در مركز احیاء میراث اسلامی (نسخه های عكسی: 2/9) موجود است.

در آستانه نوروز سال 1386 ضمن ارسال یك نامه با پست رایانه­ای خدمت آقای مدرسی طباطبائی از ایشان خواستم اگر یادداشت افزوده ای بر مطالبی كه پیش از این در باره خاندان فتحان نوشته­اند دارند، برایم ارسال كنند. ایشان لطف كردند و این نامه را از طریق ایمیل فرستادند:

دانشمند عالی مقام: پیام مودت آمیز  واصل و مراحم عالی موجب امتنان گردید . متقابلاً فرا رسیدن سال نو را تبریك گفته و برای جناب عالی وخانواده محترم آرزوی سالی خوش توأم با سلامت و عافیت دارم .

در مورد خاندان فتحان آن چه در كنار نسخه خودم از «آشنایی» یادداشت كرده­ام چنین است: برگ پايانى نسخه
١٠٩٦٨ كتابخانة بریتانيا (مشتمل بر مقدّمة فى الكلام شيخ طوسى و رساله‏اى ديگر در كلام شيعى) به خطّ عبد الملك بن فتحان است در ج ٢-٨٠٤ (شماره نسخه در يادداشت من درست مشخّص نيست.  شايد هم ١٠٩٧٨ باشد).


 نسخه‏اى از مجمع البيان طبرسى به شماره ٣٢٩٧ در كتابخانة مرعشى قم هست تحرير ابراهيم بن عبد اللَّه بن فتح اللَّه بن عبد الملك بن اسحاق بن عبد الملك واعظ در دوشنبه ٨ ج ٢-٩٢٠، با مهر «المتوكّل على اللَّه الحافظ عبده ابراهيم بن عبد اللَّه الواعظ» (فهرست مرعشى ٩:٧٩).

 بر برگ پايانى نسخه شماره ٣٧١۵ همان كتابخانه از تحرير علاّمه كه در ١ ج١- ٧٣۵ در كاشان استنساخ شده است تملك محمّد بن عبد اللَّه الواعظ ديده مى‏شود(فهرست ١٠: ١٤۵).

 در فهرست مرعشى ١٠: ١۵٨ آمده است كه بندى از اجازه ابن فتحان به ابن ابى جمهور در مجموعه شماره ٣٧٦٩ آن كتابخانه هست. گويا منظور همان طریق روايتى است كه در مقدّمة عوالى اللئالى ١ : ٩-١٠ به عنوان «الطريق السابع» آمده و در لؤلؤة البحرين: ١٨٠ هم ياد شده، ولى متن اجازه در عوا لى اللئالى نيست.

ابو البركات محمّد بن على بن محمّد بن فتحان ا لواعظ در شوّال ٧٧١ نسخه‏اى از نهج البلاغه و چند كتاب ديگر را استنساخ كرده است. نسخه شماره ٨٧٦ سناى سابق (فهرست ٢: ٨١ كه «فتحان واعظ» را به صورت «فتحى واعظ» خوانده و ظاهراً اشتباه است).

 نام «فتحان» در دو مورد غير مرتبط ديگر:

عبد الملك بن احمد بن على بن فتحان بن منصور الشهرزورى المقرئ ، ابو البركات بن ابى بكر بن ابى الحسن ساكن درب نصر، زاده ٤٠٤و درگذشته ٢٣ شعبان ٤٧٧ (ذيل تاريخ بغداد ابن النجّار١ : ٢٣ ، طبع حيدر آباد - ١٩٧٨).

ابو الفتح حمزة بن محمّد بن بحسول (؟) بن فتحان الهمدانى، شابّ فاضل عارف بطرق الحديث، وصل نيسابور مرّات و سمع المشايخ وكتب الكتب و حصل على النسخ (المنتخب من السياق صريفينی: ٣١٩).

ذيل اين خاندان به دوران ما نيز رسيده و در حوالى محله محتشم كاشان، يك دو خانواده با نام فاميلى "فتحان" تا نزديكى‏هاى انقلاب زندگى مى‏كردند.

با تجدید تحیات / حسین مدرسی [دوم فروردین 1386]

به هر روی مترجم ما از خاندانی برجسته و خود از عالمان و فرهیختگان كاشان میانه قرن نهم بوده است.

در باره ترجمه لازم است به اجمال بگوییم كه ترجمه متن روان و به فارسی سلیسی است كه در قرن هشتم و نهم در ایران رایج بوده است. مترجم موارد اندكی از جملات یا چند بیتی از اشعار را ترجمه نكرده كه گویا مستنسخ یا دیگری زیر سطور آنها را ترجمه كرده و اغلب هم غیر دقیق است. برخی را با قید این كه زیر سطور بوده، آوردم. در ترجمه اصل روایات هم گاه جملاتی را از قلم انداخته است.


نسخۀ كتاب و تصحیح آن

تا آنجا كه بنده آگاهم، تنها نسخه این كتاب در مسجد اعظم قم (فهرست: 32) نگهداری می شود. این نسخه از مجموعه اهدایی مرحوم رمضانی
– صاحب انتشارات كلاله خاور
– است كه خدایش رحمت كند؛ در پایان عمر آنچه اندوخته كتابی داشت به عشق آیت الله العظمی بروجردی به كتابخانه مسجد اعظم اهدا كرد. نسخه یاد شده، نسخه كهنی نیست و بنا به آنچه در پایان آن آمده، كاتب آن محمدعلی بن یعقوب، این نسخه را در تاریخ روز پنج شنبه [چندم؟] ماه رجب در سال 1201 تمام كرده است. مع الاسف وی روز تمام شدن كتابت نسخه را از ماه رجب آن سال یادداشت نكرده است. نگاهی به صفحه پایانی كتاب نشان می دهد كه تا چه اندازه متن غیر دقیق است و از آنجا كه با وجود جستجو نسخه ای دیگر نیافتم، تصحیح آن هم اندكی دشواری داشت. برخی از این دشواری ها، با مشورت دوست عزیزم جناب حجت الاسلام و المسلمین معراجی
– دامت بركاته – بر طرف شد. ایشان در پایان كار هم یك بار دیگر بر متن و مقدمه مرور كردند و نكات درخوری را یادآوری فرمودند. از ایشان سپاسگزارم.

روش من تصحیح به شكل معمول و مرسوم نبوده است. از جمله آن كه در استخراج روایات موجود در این كتاب تلاشی درخور نكرده ام، زیرا بسیاری از این نقلها و احادیث اكنون با استفاده از رایانه قابل دسترسی است و نیازی به ذكر آنها در اینجا نیست. نهایت برای این كه خالی از عریضه نباشد و بیشتر برای تصحیح متن، روایاتی را به بحار و برخی آثار دیگر ارجاع دادم. در اكثریت قریب به اتفاق این ارجاعات از برنامه «معجم مرحوم آیت الله گلپایگانی» و «نورالانوار» مركز رایانه ای علوم اسلامی استفاده كرده­ام. این را هم تأیید می كنم كه برخی از روایات این كتاب را در مجموعه های حدیثی موجود نیافتم.

در آماده سازی این متن سعی كردم  در سراسر كتاب، پاورقی نداشته باشم. به همین دلیل هرآنچه از ارجاع و شرح لغات و غیره نیازی به توضیح و یادآوری داشته است، همه را، در كروشه و در داخل خود متن آورده ام.


 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74011