بخش 5
سئوالهائى پیرامون ولایت فقیه و پاسخ آنه منابع و مآخذ
اصل نودوچهارم :
كليّه مصوبات مجلس شوراى اسلامى بايد به شوراى نگهبان فرستاده شود. شوراى نگهبان
مـوظـف اسـت آن را حـداكـثـر ظـرف ده روز از تـاريـخ وصول ، از نظر انطباق بر موازين اسلام و
قـانـون اسـاسـى مـورد بـررسـى قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند، براى تجديد نظر به
مـجـلس بـاز گـردانـد. در غـيـر ايـن صـورت مـصـوّبـه
قابل اجراست .
كليّه مصوبات مجلس شوراى اسلامى بايد به شوراى نگهبان فرستاده شود. شوراى نگهبان
مـوظـف اسـت آن را حـداكـثـر ظـرف ده روز از تـاريـخ وصول ، از نظر انطباق بر موازين اسلام و
قـانـون اسـاسـى مـورد بـررسـى قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيند، براى تجديد نظر به
مـجـلس بـاز گـردانـد. در غـيـر ايـن صـورت مـصـوّبـه
قابل اجراست .
(111)اصل نودو هشتم :
تـفسير قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است كه با تصويب سه (112)چهارم آنان انجام مى شود.
تـفسير قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است كه با تصويب سه (112)چهارم
آنان انجام مى شود.
(113)ب ـ ولايت فقيه و قوه اجراييّه :
نظارت و نفوذ ولىّ فقيه بر قوّه مجريه در قانون اساسى به صورت زير ترسيم شده است :
1ـ بـاتـوجـه بـه اصـل نـودونـهـم و يـك صـدو هجدهم ، مسؤ وليت نظارت بر انتخابات رياست جمهورى بر عهده شوراى نگهبان است .(114)
2ـ بـا تـوجه به بند نه از اصل يك صدو دهم ، امضاى حكم رياست جمهورى پس از انتخاب مردم بـه عـهده ولىّ فقيه است . در ضمن صلاحيت داوطلبان رياست جمهورى از جهت دارا بودن شرايط لازم ، بـايـد قـبـل از انـتـخـابـات بـه تـاءيـيـد شـوراى نـگـهـبـان و در دوره اول به تاءييد رهبرى و ولىّ فقيه برسد.(115)
3ـ بـاتـوجـه بـه بـنـد ده از اصـل يـك صد و ده ، عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كـشـور، پـس از حـكـم ديـوان عـالى كـشـور بـه تخلف از وظايف قانونى يا راءى مجلس شوراى اسلامى به عدم كفايت سياسى وى ، دراختيار ولى فقيه است .(116)
بـنـابـرايـن ، نـظـارت ولىّ فـقـيه بر رياست جمهور كه رئيس قوه مجريه است يا به صورت مستقيم و يا از طريق شوراى نگهبان اعمال مى شود.
ج ـ ولايت فقيه و قوه قضاييّه :
شـاءن قـضـاوت از شـؤ ونـات خـاص ولى فقيه عادل بوده و در عصر غيبت ، بر عهده فقيه واجد شـرايـط اسـت . از اين رو، نظارت ولىّ فقيه بر دستگاه قضايى دراصولى از قانون اساسى تبيين شده است :
1ـ بـاتوجه به بند شش از اصل يك صدوده ، نصب عاليترين مقام قضايى كشور بر عهده ولىّ فقيه است .(117)
2ـ عـفـو يـا تـخـفـيـف مـجـازات مـحـكـومـيـن بـنـابـر بـنـد يـازده از اصـل يـك صـدو ده ، بـرعـهـده ولىّ فـقـيـه است ، كه با پيشنهاد رئيس قوه قضاييه صورت مى گيرد.(118)
سئوالهائى پيرامون ولايت فقيه و پاسخ آنها
1 ـ رابطه ولايت فقيه با حاكميّت ملّت
در درسـهـاى گـذشته موضوعاتى پيرامون ولايت فقيه
ولايت فقيه
ولايت فقيه
مورد بحث قرار گرفت . اكنون به
بررسى برخى از سؤ الات در اين زمينه و پاسخگويى به آنها مى پردازيم :ولايت فقيه
از جـمـله اشـكـالاتـى كـه مـطـرح شـده ايـن اسـت كـه اصـل ولايـت فـقـيـه
ولايـت فـقـيـه
بـا
اصل شورا و حاكميّت ملّت حاكميّت ملّت
بر سرنوشت خود منافات داشته و در تضادّ است . قرآن كريم مؤ
مـنـان را بـه عـنـوان كسانى كه كار خود را با مشورت يكديگر انجام مى دهند معرفى كرده و اين
نـشـانه آن است كه درجامعه اسلامى بايد حكومت مردم بر مردم و مشورت و راءى گيرى بر قرار
شود. بنابراين ، رهبرى و اداره اجتماع ، يك مقام منصوب از جانب خداوند نيست ، بلكه يك وظيفه و
تكليف مردمى است و اگر ولايت فقيه ولايت فقيه
ولايت فقيه
از جانب خداوند باشد، پس نقش مردم در آن چيست ؟ولايت فقيه
قرآن كريم مى فرمايد:
وَالَّذيـنَ اسـْتـَجـابـُوا لِرَبِّهـِمْ وَ اَقـامـُوا الصَّلوةَ وَ اَمـْرُهـُمْ شـُورى بـَيـْنـَهـُمْ وَ مـِمـّا رَزَقـْنـاهـُمـْ يُنْفِقُونَ
وَالَّذيـنَ اسـْتـَجـابـُوا لِرَبِّهـِمْ وَ اَقـامـُوا الصَّلوةَ وَ اَمـْرُهـُمْ شـُورى بـَيـْنـَهـُمْ وَ مـِمـّا رَزَقـْنـاهـُمـْ
يُنْفِقُونَ
(119)مـؤ مـنـان كـسـانى هستند كه پروردگار خود را اجابت كرده و نماز به پاداشته و كار خود را با مشورت انجام مى دهند، و از آنچه كه بدانها روزى شده است انفاق مى كنند.
پاسخ ـ حكومتها را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:
1ـ حكومت استبدادى كه بر غلبه و حاكميّت زور بناشده است ؛ يعنى حكومت از آن كسى است كه از هر راه بتواند قدرت را به دست گيرد و پيروز شود، آن گونه كه فرعون مى گفت :
قَدْ اَفْلَحَ الْيَوْمُ مَنِ اسْتَعْلى
قَدْ اَفْلَحَ الْيَوْمُ مَنِ اسْتَعْلى
(120)هركس كه امروز برترى يافت ، رستگار شده است .
روشـن اسـت كـه درايـن حـكـومـتـهـا جـايـى بـراى راءى و نـظـر مـردم وجـود نـدارد و آنـچـه اصل است زور و قدرت ديكتاتورى بوده ، هدف حكومت تاءمين منافع و مصالح قدرت حاكم است .
2ـ حـكـومـت مـردم بـر مردم ، اين نوع حكومت براساس راءى و نظر اكثريت مردم بنا شده و هدف آن تـاءمـيـن خـواسته هاى مردم است ، مانند حكومتهاى به اصطلاح دموكراسى كه امروز در دنيا رايج مـى بـاشـد و مـلاك مـصـلحـت و فـسـاد، زشـتـى و زيـبـايـى ، حـق و باطل ، خير و شرّ را خواست و نظر اكثريّت مردم مى دانند، دايره ء دخالت و تصرّف اين حكومتها، درمحدوده تنظيم وتدبير كارهاى اجتماعى انسانهاست .
3ـ حكومت الهى ، اين نوع حكومت ، نه حق حاكمى است كه با زور پيروزى به دست آورده ، و نه حق مـردمـى اسـت كـه مـحكوم به رعايت قوانين آن هستند، بلكه حق خداوندى است كه پروردگار آدميان اسـت . حـوزه فـعـاليـّت ايـن نـوع حـكـومـت ، عـلاوه بـر كـارهـاى اجـتـمـاعـى مـردم ، شـامل اخلاق وعقايد آنها نيز مى شود؛ يعنى هم در زمينه عقايد مردم برنامه ارائه مى كند و هم در مورد اخلاق و رفتار آنها قانون و قاعده مقرّر مى كند.
بـنابراين ، درحكومت اسلامى حق حاكميّت ، مختص خداوند است و همه افراد مؤ من به اين مكتب ، به صـورت مـسـاوى در يـك صف بوده و همگان موظف به رعايت قانون وفرمان الهى مى باشند و با واگـذار كـردن تـعـيين سرنوشت خود به خداوند در همه امور، حاكميّت حاكم و ولىّ تعيين شده از سوى خدا را مى پذيرند.
بـديـن خـاطـر، در اين نوع حكومت ، برخلاف همه حكومتهاى رايج ، بين حاكم كه پيامبر يا امام يا مـجـتـهـد عـادل است ، با افراد عادى جامعه ـ چه در شمول قانون يا فتوا نسبت به او و چه در جهت ولايـت ورهـبـرى ـ فـرقـى نيست ؛ يعنى حاكم و عموم ملّت به صورت يكسان ملزم به رعايت احكام الهى و حكومتى اند. حضرت على (ع ) فرمود:
اَيُّهـَا النـّاسُ اِنـّى وَاللّهِ مـا اَحـُثُّكـُمْ عـَلى طـاعَةٍ اِلاّ وَاَسْبِقُكُمْ اِلَيْها وَ لا اَنْهاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَاَتَناهى قَبْلَكُمْ عَنْها
اَيُّهـَا النـّاسُ اِنـّى وَاللّهِ مـا اَحـُثُّكـُمْ عـَلى طـاعَةٍ اِلاّ وَاَسْبِقُكُمْ اِلَيْها وَ لا اَنْهاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ
وَاَتَناهى قَبْلَكُمْ عَنْها
(121)اى مـردم ! سـوگـنـد بـه خـدا شـمـا را بـه طـاعـتـى بـر نـمـى انـگـيـزم ، مـگـر آنـكـه (درعمل به آن ) از شما سبقت مى گيرم . و شما را از گناهى منع نمى كنم ، مگر آنكه پيش از شما از آن پرهيز مى كنم .
هـمـچـنـيـن بـه دليـل ايـن شـمـول و گـسـتـردگـى حـاكـمـيـّت الهـى اسـت كـه اطـلاق دليـل حـرمـت ردّ حـكـم حاكم ، شامل همگان ، حتّى فقيه منصوب نيز مى شود؛ به اين معنى كه ولىّ فقيه نيز همانند افراد اجتماع ، محكوم به فتوا ياحكمى است كه بر اساس ضوابط الهى صادر مى كند.
پس با توجه به ويژگيهاى حكومت الهى و امتيازاتى كه اين نوع حكومت از حكومتهاى ديگر دارد، بـخـصوص با توجه به اينكه دراين حكومت ، حق حاكميّت مختص خداوند است ، معلوم مى شود كه بـراى اثـبـات حـاكـمـيـّت مـردم بـر مردم ، نمى توان به آيه شريفه وَاَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ
وَاَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ
استدلال كرد، زيرا حق حكومت حق حكومت
از امورى نيست كه متعلّق به مردم باشد تا بتوانند بر اساس
مشورت مشورت
حاكم را تعيين كنند، بلكه حق الهى حق الهى
است كه بايد از سوى خدا تعيين شود.نقش مردم در تعيين امام و تحقّق امامت :
نـكـته اى كه توجه به آن لازم است و قبل از اين نيز (درس پنجم ) بدان اشاره شد، اين است كه در حـكومت اسلامى ، مردم حاكم را تعيين و نصب
تعيين و نصب
نمى كنند، بلكه فقهاى جامع شرايط، بطور
عـام و بـالفـعل از سوى ائمه معصومين (ع ) به ولايت ، نصب شده اند. و حاكم اسلامى به عنوان
وكيل يا نايب وكيل يا نايب
از طرف مردم نيست ، بلكه به عنوان ولىّ ولىّ
مسلمانان زمام امور را در دست دارد.
امـا نـقـش مـردم در اين ميان اين است كه با پذيرش امامت و ولايت امامت و ولايت
از طريق بيعت و يا دادن راءى
بـه فـقـيـه خـاص مـوجـب تـنـجـّز و قـطـعـيـّت يـافـتـن تـكـليـف و مـسـئوليـّت
قبول ولايت درمورد او گرديده و ادلّه نصب فقها به ولايت در مورد او تعيّن مى يابد.بـنـابـرايـن در صـورتـى فـقـيـه ، مـوظـف بـه اداره جـامعه مى گردد، كه عموم مردم يا خصوص اهـل حـل و عـقـد (خـبـرگـان ) او را بـه عـنـوان رهبر برگزينند. زيرا كسى كه بخواهد بر جامعه مـسلمانان حكومت كند، بايد داراى دو ويژگى باشد: مشروعيّت و مقبوليّت . مشروعيّت ، به حاكم حـق حـاكـمـيّت مى دهد. زيرا كسى كه حكومتش مشروع نيست ، حق ندارد برمردم فرمان براند. اگر چـه مـقـبـول آنـان بـاشـد. و مـقـبـوليـّت بـه حـاكـم قـدرت مـى دهـد وكـسـى كـه حـكـومـتـش مـقـبـول مـردم نـيـسـت ، قـدرت نـدارد كه بر آنان حكم براند، هر چند حكومتش از نظر شرعى مجاز باشد. و با عدم قدرت ، تكليف درحق او منجّز نيست .
هـمـانـگـونـه كـه در مـورد امـامـت امام معصوم (ع ) نيز چنين است . نظر اميرالمؤ منين (ع ) كه درتمام حالات ، چه در دوران بيست و پنج سالى كه در مظلوميّت به سر برده واز مسئوليت كنار بود، و چه زمان در زمامدارى اش ، امامت را به صورت بالفعل دارا بود، زيرا از طرف خدامنصوب بود. آنـچـه در ايـن مـدّت تـغـيـيـر كـرد، امـّت بود كه امامت آن حضرت را بعد از آنكه نپذيرفته بود، پذيرفت ، و حجّت بر آن حضرت تمام گرديد. چنانچه خود فرمود:
لَوْلا حـُضـُورُالْحـاضـِرِ وَقـِيـامُ الْحـُجَّةِ بـِوُجـُودِالنـّاصـِرِ... لاََلْقـَيـْتُ حـَبـْلَهـا عـَلى غارِبِها
لَوْلا حـُضـُورُالْحـاضـِرِ وَقـِيـامُ الْحـُجَّةِ بـِوُجـُودِالنـّاصـِرِ... لاََلْقـَيـْتُ حـَبـْلَهـا عـَلى
غارِبِها
(122)اگـر نبود حضور حاضران واتمام حجّت برمن به اينكه ياور و طرفدار براى من موجود است ... افسار شتر خلافت را بر كوهانش مى گذاشتم و آن را رها مى كردم .
پـس تـشـكـيـل حـكـومـت اسـلامـى و رهـبـرى جـامـعـه ، امرى است كه پشتيبانى مردم را لازم دارد. اين پشتيبانى با راءى مردم حاصل مى شود. چه به صورت بيعت باشد چنانكه در مورد حضرت على (ع ) واقـع شد، و چه به صورت راهپيمايى باشد چنانكه درباره رهبر كبير انقلاب اسلامى امام خـمينى (ره ) انجام گرفت ، و چه به صورت تصويب مجلس خبرگان كه نمايندگان منتخب مردم هستند باشد، چنانچه در مورد رهبر معظّم انقلاب حضرت آية اللّه خامنه اى صورت پذيرفت .
نقش مردم درعزل ولىّ فقيه :
با توجه به آنچه در مورد نقش مردم در نصب ولىّ فقيه ذكر شد و اينكه مردم عهده دار تشخيص ولىّ مـنـصـوب از طرف خداوند هستند، در مورد عزل
عزل
ولىّ فقيه ولىّ فقيه
ولىّ فقيه
نيز بايد گفت تا زمانى
كـه ولىّ فـقـيـه واجـد شـرايـط رهـبـرى اسـت ، دليـلى بـر
عـزل او وجـود نـدارد و مـردم يـا خـبـرگـان حـق نـدارنـد جانشين امام و منصوب ازناحيه او را بدون
دليـل كـنـار بـگـذارنـد. امـا اگر شرايط و صلاحيّت لازم براى رهبرى را از دست داد، كار مجلس
خـبـرگـان تـشـخـيـص فـقـدان شـرايـط و عـدم صـلاحـيـّت بـراى رهـبـرى اسـت ونـه
عزل ولىّ فقيه ولىّ فقيه
ولىّ فقيه
ولىّ فقيه
؛ يعنى با از دست دادن شرايط كشف مى شود كه او ديگر از طرف معصوم (ع
) بـراى ولايـت امـر مـسـلمـيـن مـشـروعـيـّتـى نـدارد و از نـاحـيـه او
مـعـزول اسـت . و خـبـرگـان ، در شـنـاسـايـى چـنـيـن مـوقـعـيـّتـى و
منعزل شدن فقيه ولىّ، از ولايت ، نقش دارند.ولىّ فقيه
چنان كه در اصل يكصدو يازده قانون اساسى آمده است :
هـر گـاه رهـبـرى ازانـجام وظايف قانونى خود ناتوان شود يا فاقد يكى از شرايط مذكور در اصـول پـنـجـم و يـكـصدو نهم گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرايط بوده است ، ازمـقـام خـود بـركـنـار خـواهـد شـد. تـشـخـيـص ايـن امـر بـه عـهـده خـبـرگـان مـذكـور در اصل يكصدو هشتم مى باشد.
هـر گـاه رهـبـرى ازانـجام وظايف قانونى خود ناتوان شود يا فاقد يكى از شرايط مذكور در
اصـول پـنـجـم و يـكـصدو نهم گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرايط بوده است ،
ازمـقـام خـود بـركـنـار خـواهـد شـد. تـشـخـيـص ايـن امـر بـه عـهـده خـبـرگـان مـذكـور در
اصل يكصدو هشتم مى باشد.
(123)آية اللّه جوادى آملى در اين زمينه مى فرمايد:
مـجـلس خـبـرگـان فـقـط خـبـره تـشـخـيـص انـتـصـاب فـقـيـه يـا انـعـزال اسـت ، نـه سـبب نصب يا موجب عزل ، هرگز زمامدار اسلامى ، از طرف مردم يا خبرگان ، منصوب يا معزول نمى گردد.
مـجـلس خـبـرگـان فـقـط خـبـره تـشـخـيـص انـتـصـاب فـقـيـه يـا
انـعـزال اسـت ، نـه سـبب نصب يا موجب عزل ، هرگز زمامدار اسلامى ، از طرف مردم يا خبرگان ،
منصوب يا معزول نمى گردد.
(124)2 ـ ولايت فقيه و استبداد دينى
در درس قـبـل بـه بررسى رابطه ولايت فقيه و حاكميت مردم پرداخته و گفتيم درحكومت الهى حق حاكميت ، مختص خداست . براين اساس تعيين و نصب ولىّ فقيه از طرف خداوند صورت مى گيرد و نـقـش مـردم در ايـن زمـيـنـه ، تـحـقـق بـخـشـيـدن و بـه مـرحـله عمل در آوردن ولايت و رهبرى ولى فقيه درجامعه است . در اين درس به ابعاد ديگر اين رابطه مى پردازيم .
از جـمـله اشـكـالهـايـى كـه در ايـن زمـيـنـه مـطـرح شـده ، تـضـاد ايـن دو اصـل درمـوارد ديگر است . اساس اين شبهه آن است كه ولا يت فقيه ، جامعه را به سوى انحصار گرايى و يك نوع استبداد مى كشاند. در اين رابطه ، ممكن است پرسشهاى زير مطرح شود:
الف ـ در اسلام ، ولى فقيه هر حكم و دستورى كه صادر كند براى تمامى مردم لازم الاجراست و سـرپـيچى از آن جايز نيست و اين چيزى جز خود راءيى رهبر و حكومت ديكتاتورى و استبداد دينى بر جامعه نيست .
پاسخ : آنچه تحت عنوان استبداد دينى مطرح مى شود، ازنظر تاريخى ريشه در يك نوع تفكر ليـبـراليـسـتـى دارد. از آنـجـا كـه فـقيهان ، بر اجراى احكام الهى پا فشارى نموده و هيچگونه مسامحه اى را روا نداشته اند متهم به استبداد دينى شده اند.
مـنـشـاء ايـن اتـهـام ، اسـتـبـداد ديـنـى واقـعى كليسا دردوران قرون وسطاى اروپا(125) وحـاكـمـيـت مـطـلق كـليـسـا اسـت . غـرب بـاوران ، بـا مـطالعه تاريخ آن دوران غرب ، مقايسه اى ناصواب بين آنچه در غرب رخ داده و آنچه به عنوان ولايت فقيه مطرح است مى كنند و مى خواهند ايـنـطور القا كنند كه ولايت فقيه ، همان استبداد دينى را پديد مى آورد كه در حاكميت كليسا بر غـرب پـديـد آمـد؛ ليـكـن واقـعـيـّت ايـن اسـت كـه ولايـت فـقـيـه بـه مـعـنـاى ولايـت اسـلام شـناسِ عـادل و بـا تـقـواسـت . چـنـيـن حاكمى ، موظف است درامور با صاحبنظران مشورت كند و استبداد با عـدالت نـاسـازگـار اسـت ؛ در صـورتـى كـه فـقـيـه حـاكـم ، بـه اسـتبداد روآورد خود به خود مـعزول است و چون خبرگان امت بر كار او نظارت دارند، در صورتى كه تشخيص استبداد و عدم بقاى عدالت را در وى بدهند معزول بودن او را اعلام مى كنند.
سـپـس حـكـومـت ولى فـقيه ، جنبه خودكامگى و استبداد ندارد بلكه حكومت قرآن و سنت است . دراين زمينه ، به ذكر فرازهايى ازكلام امام راحل بسنده مى كنيم :
حـكـومـت اسـلامـى ، حـكـومـت قانون الهى بر مردم است ... در اين طرز حكومت ، حاكميت منحصر به خداست ... اگر رسول اكرم (ص ) خلافت را عهده دار شده ، به امر خدابود... نه اينكه به راءى خـودحـكـومـتـى تـشـكـيـل دهـد و بـخـواهـد رئيـس مـسـلمـيـن بـاشـد... حـضـرت رسـول اكـرم (ص ) هـر وقـت مـطـلبـى را بيان يا حكمى را ابلاغ كرده اند به پيروى از قانون الهـى بـوده اسـت ، قـانونى كه همه بدون استثنا بايستى از آن پيروى و تبعيت كنند. ..تبعيت از رسـول اكـرم (ص ) هـم به حكم خداست ... پيروى ازمتصديان حكومت يا اولى الامر
حـكـومـت اسـلامـى ، حـكـومـت قانون الهى بر مردم است ... در اين طرز حكومت ، حاكميت منحصر به
خداست ... اگر رسول اكرم (ص ) خلافت را عهده دار شده ، به امر خدابود... نه اينكه به راءى
خـودحـكـومـتـى تـشـكـيـل دهـد و بـخـواهـد رئيـس مـسـلمـيـن بـاشـد... حـضـرت
رسـول اكـرم (ص ) هـر وقـت مـطـلبـى را بيان يا حكمى را ابلاغ كرده اند به پيروى از قانون
الهـى بـوده اسـت ، قـانونى كه همه بدون استثنا بايستى از آن پيروى و تبعيت كنند. ..تبعيت از
رسـول اكـرم (ص ) هـم به حكم خداست ... پيروى ازمتصديان حكومت يا اولى الامر
نيز، بحكم
الهى است .(126)ب ـ در اصل پنجم قانون اساسى آمده است :
در زمـان غيبت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه
در زمـان غيبت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه
در جمهورى اسلامى ايران ، ولايت
امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوى ، آگاه به زمان ، شجاع ، مدير و مدبّر است ....اين اصل ، آزادى و حاكميت مردم را نقض مى كند. مردم بايد در تعيين رهبر و شرايط و خصوصيات او، آزاد باشند و با شرايط دلخواه خود، هر كسى را كه مى خواهند برگزينند.
پاسخ : درنظامهاى مكتبى ، آزادى مردم در تعيين سرنوشت خويش ، به اختيار وخواست خود آنان در چارچوب مكتب مورد قبول محدود مى شود؛ يعنى مردم سرنوشت خود را بر اساس مكتب و نظامى كه خـود بـرگـزيـده انـد، پـى ريـزى مـى كـنـنـد. بـطـور مـثـال ، در اصـل دوم قـانون اساسى جمهورى خلق چين آمده است حزب كمونيست چين ، هسته رهبرى كننده تمام خـلق چـيـن اسـت
حزب كمونيست چين ، هسته رهبرى كننده تمام
خـلق چـيـن اسـت
يـعـنـى نـظـام حـاكـم ، بـايـد در چـار چـوب مـوازيـن سـوسـيـاليـسـتـى
عـمـل كـنـد. ايـن مـحدوديت راخود مردم با انتخاب قبلى نظام سوسياليستى پذيرفته اند. درنظام
جمهورى اسلامى نيز، مردم در انتخاب نخست خود، جمهورى اسلامى را به عنوان مظهر حاكميت الهى
و مصداق حكومت اسلامى پذيرفته اند.(127)ج ـ فـقـيـه واجد شرايط، بدون آنكه آراى مردم در نصب وانتخاب او دخالتى داشته باشد، ولايت پـيـدا مـى كـنـد. پـس در انـتـخـاب ولى فـقـيـه ، بـه راءى و نـظـر مـردم تـوجـهـى نـشـده اسـت .(128)
پـاسـخ : آراء مـلت از دو راه اعـمال مى شود، يكى به صورت مستقيم يعنى ملت ، كسى را بطور مـسـتقيم با راءى خود انتخاب مى كند مانند رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ويكى بـه صـورت غـيـر مـسـتـقـيـم ، يـعنى ملت به كسانى راءى مى دهد و به آنان وكالت مى دهد؛ اين وكـيـلان بـا راءى خود كه منشاء گرفته از راءى ملّت است كسى يا كسانى را براى مسؤ وليتى بر مى گزيند مانند انتخاب وزرا كه با پيشنهاد رئيس جمهور منتخب ملت ، و با راءى نمايندگان مـجـلس كـه آنان نيز، منتخب از ناحيه ملت اند، تحقق مى يابد. در مورد رهبرى جامعه اسلامى ، طبق تدبيرى كه در قانون اساسى مطرح گرديده است نيز، دو راه وجود دارد:
يـك راه ايـن اسـت كـه بـا اقـبـال و تـوجـه غـيـر قـابـل تـرديـد اكـثـريـت مـلّت بـه فـقـيـهـى عادل و جامع شرايط رهبرى ، آن فرد به رهبرى جامعه اسلامى برگزيده گردد؛ آنگونه كه در مـورد رهـبر كبير انقلاب و بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران تحقق يافت . در اين صورت ، ملت در تعيين رهبر بطور مستقيم مشاركت نموده است .
راه ديـگـر، ايـن اسـت كـه خـبـرگـان مـنـتـخـب مـردم از مـيـان افـراد واجـد شـرايط رهبرى ، كسى را بـرگـزيـنـد. در ايـن صـورت نـيـز، مـلت اقـدام بـه انـتـخـاب كـرده اسـت امـا ايـن انـتـخاب ، به شـكـل غـيـر مـسـتـقـيـم صـورت گـرفـتـه اسـت و در هـر دو صـورت ، ولايـت فـقـيه با حاكميت ملت قابل جمع است .
3ـ آيا در صورتى كه رهبر مسلمانان ، فقيه عادل باشد ولى مرجع تقليد نباشد، تمام اختيارات ولايت فقيه را دارد يا خير؟
پـاسـخ : ولايت فقيه عادل ، ولايت مطلقه است . اين مطلب پيش از ا ين مطرح و اثبات شد و گفته شـد تـمـام اخـتـيـاراتـى كـه امام معصوم براى اداره شؤ ون جامعه اسلامى دارد، همه آن اختيارات ، بـراى جـانـشـيـن وى ثـابـت اسـت مـگـر آنـكـه بـا استفاده از نصوص ، ثابت شود كه بعضى از اخـتـيـارات امـام مـعـصـوم ، اخـتـصـاص بـه مـقـام عـصـمـت دارد؛ حـال هـمـه اخـتـيارات ثابت شده براى فقيه عادل به عنوان نيابت از امام ، براى هر فقيه عادلى اسـت كـه مـتـصـدى ولايـت امـر مـسـلمـانـان شـود و در ايـن مـسـاءله ، فـرقـى نـيـسـت كـه فـقـيـه عـادل مـورد نظر مرجع تقليد هم باشد يا نباشد زيرا آنچه در روايات ولايت فقيه آمده ، بيش از فقيه عادل
فقيه عادل
را اقتضا نمى كند و اطاعت فقيه عادل ولى امر مسلمانان بر همه مسلمانان واجب است
چه بر مقلّدان وى و چه بر مقلّدهاى ساير مراجع و حتّى برخود مراجع تقليد نيز واجب است كه در
شؤ ون مربوط به حكومت از وى تبعيت كنند، زيرا در غير اين صورت اختلاف و هرج و مرج پديد
آمده نظم جامعه اسلامى بر هم مى خورد.4 ـ آيا تشكيل حكومت تنها در شاءن امام زمان (عج ) است ؟
در بـحـثـهـاى گـذشـتـه ، اهـمـيـت و ضـرورت تـشـكـيل حكومت و شرايط حاكم اسلامى مورد بحث و بـررسـى قـرار گـرفـت امـا در عـيـن حـال عـده اى مـعـتـقـدنـد در زمـان غـيـبـت ، نـبـايـد تـشـكـيـل حـكـومـت داد و تـا زمـان قـيـام امـام زمـان (عـج ) بـايـد صـبـر نـمـود و تمام ستمگريها را تـحـمـل كـرد، چرا كه قيام و حكومت اسلامى ، تنها در شاءن امام زمان (عج ) است . لازمه اين اعتقاد، انكار ولايت فقيه است .
ايـن گـروه مـعـتـقـدنـد مـسـلمـانـان در زمـان غـيـبـت ، وظـيـفه اى به نام قيام عليه حاكمان ستمگر و تشكيل حكومت اسلامى ندارند و اگر پرچمى به اسم اسلام بر افراشته شد، خصاحب آن طاغوت است و نبايد آن رايارى نمود.
مـبـنـاى تـفـكـر آنـان ، پـاره اى از روايـات اسـت كـه هـر گـونـه قـيـام قبل از قيام حضرت مهدى (عج ) رامحكوم به شكست دانسته ، مسلمانان را موظّف به عدم همكارى با آن كرده است . براى نمونه به ذكر سه روايت اكتفا مى شود.
1ـ ابوبصير از امام صادق (ع ) نقل مى كند:
كـُلُّ رايـَةٍ تـُرْفـَعُ قـَبـْلَ قـِيـامِ الْقـآئِمِ فـَصـاحـِبـُهـاطـا غـُوتٌ يـُعـْبـَدُ مـِنْ دُونِ اللّهِ عـَزَّ وَجَلَّ
كـُلُّ رايـَةٍ تـُرْفـَعُ قـَبـْلَ قـِيـامِ الْقـآئِمِ فـَصـاحـِبـُهـاطـا غـُوتٌ يـُعـْبـَدُ مـِنْ دُونِ اللّهِ عـَزَّ
وَجَلَّ
(129)هـرپـرچـمـى كـه قبل از قيام قائم (آل محمد عج بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است و براى غير خدا عبادت ( واطاعت ) مى شود.
2ـ امام زين العابدين (ع ) مى فرمايد:
وَاللّهِ لا يـَخـْرُجُ اَحـَدٌ مـِنـّا قـَبـْلَ خُرُوجِ الْقآئِمِ اِلاّ كانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طارَمِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ اَنْ يَسْتَوِىَ جَناحاهُ فَاءَخَذَهُ الصِّبْيانُ فَغَثُوا بِهِ
عج بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است و
براى غير خدا عبادت ( واطاعت ) مى شود.
2ـ امام زين العابدين (ع ) مى فرمايد:
وَاللّهِ لا يـَخـْرُجُ اَحـَدٌ مـِنـّا قـَبـْلَ خُرُوجِ الْقآئِمِ اِلاّ كانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طارَمِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ اَنْ
يَسْتَوِىَ جَناحاهُ فَاءَخَذَهُ الصِّبْيانُ فَغَثُوا بِهِ
(130)بـه خـدا قـسـم ! هـيـچ يـك از مـا، قـبـل از قـيـام حـضـرت مـهـدى (ع ) قـيـام نـمـى كـنـد مـگـر آنـكـه مـَثـَل او مـثـل جـوجـه اى اسـت كـه قـبـل از آنـكـه بـالهـاى او كامل شود، از لانه خود پرواز كند و بچه ها او راگرفته و بازيچه خود قرار دهند.
3ـ امام صادق (ع ) خطاب به سدير صيرفى فرمود:
ياسُدَيْرُ اَلْزِمْ بَيْتَكَ وَكُنْ حَلْساً مِنْ اَحْلاسِهِ وَاسْكُنْ ما سَكَنَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ فَاِذا بَلَغَكَ اَنَّ السُّفْيانى قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ اِلَيْنا وَلَوْ عَلى رِجْلِكَ
ياسُدَيْرُ اَلْزِمْ بَيْتَكَ وَكُنْ حَلْساً مِنْ اَحْلاسِهِ وَاسْكُنْ ما سَكَنَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ فَاِذا بَلَغَكَ اَنَّ
السُّفْيانى قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ اِلَيْنا وَلَوْ عَلى رِجْلِكَ
(131)اى سـديـر، درخـانـه ات بـمان و حصيرى از حصيرهاى خانه ات باش و تا زمانى كه شب و روز آرام اسـت ( ونـداى آسـمانى بلند نشده آرام بگير. پس هر گاه خبر خروج سفيانى به تورسيد، اگر چه با پاى پياده بسوى ما بشتاب .
پاسخ :
اولاً؛ بـر فـرض صـحـت سـنـد اين روايات ، موارد بيشتر آنها قيامهاى خاصى است و ربطى به ادعـاى يـاد شـده نـدارد. بـطـور مـثـال در روايـت دوم ، احـتمال دارد مراد از خروج ما
خروج ما
خروج امامان
مـعـصـوم عـليـهـم السـلام بـاشـد. در ايـن صـورت ، روايـت هـر قـيـامـى را
شامل نمى شود و به فرض اينكه قبول كنيم شامل مى شود، مفاد روايت نفى حكومت اسلامى و نفى
قـيـام و خيزش براى سرنگونى طاغوتها نيست بلكه بيان عدم تحقق نتيجه مثبت براى هر قيامى
قـبـل ازخـروج حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام اسـت و گـرنـه ، وقـوع انـقلاب اسلامى ، نقض اين
پـيـشـگـويـى خـواهـد بـود زيـرا ايـن قـيـام ، نه تنها بازيچه دست بچه ها بلكه بازيچه دست
ابرقدرتها هم قرار نگرفت و با موفقيت به نتيجه رسيد.هـمـچـنـيـن در روايت سوم ، گويا سُدير صيرفى خيلى به مبارزه علاقمند بوده است و براى اين كـار بـه امـام صادق (ع ) مراجعه مى كرده و مكرر از حضرت درباره مشاركت در اين قيام و آن قيام سـؤ ال مـى كـرده اسـت . حضرت در مقام آرام كردن او و اينكه هنوز وقت قيام ما فرا نرسيده است ، ايـن بـيـان را فـرمـوده اسـت . در اين صورت ، نه تكليف همه را مشخص مى كند ونه نظر به اين دارد كه هيچ قيامى از اين پس درست نيست يا هيچ قيامى موفق نخواهد بود .
بـراى آنـكـه بى اساس بودن اين ادعا و همچنين معناى رواياتى كه به آن تمسك كرده اند روشن شود توجه به يك نكته ، ضرورى است :
قـيـامـهـايى كه پيش از ظهور حضرت مهدى (ع ) صورت گرفته و يا ممكن است صورت بگيرد، بطور كلى به دو بخش تقسيم مى شوند:
الف ـ قيامهايى كه به انگيزه حق طلبى ، امر به معروف و نهى ازمنكر تحت رهبرى واجد شرايط پـديـد آمده است مثل قيام زيد، فرزند امام سجاد(ع ) كه فردى درستكار و عالم بود و مردم را به خـود، دعـوت نـمـى كـرد بـلكه به رضاى آل محمد(ص ) فرا مى خواند وهدفش اين بودكه اگر پيروز شود، به وعده اش وفا وحقّ وحكومت را به امام معصوم (ع ) واگذار كند.(132)
ب ـ قيامهايى كه به انگيزه سلطه طلبى و دست يافتن به قدرت صورت گرفته است .
روايـات مـورد اسـتـدلال ادعـاى يـاد شـده ، نـاظـر بـه ايـن بـخش از قيامهاست ؛ مانند قيام محمدبن عـبـدالله بـن حـسـن ، مـعـروف به نفس زكيه كه ادعا مى كرد مهدى موعود منم و با اين نام از مردم بـراى خـودش بيعت مى گرفت . عبدالله ، پدر او، درمجلسى كه ترتيب داده بود و در آن منصور دوانيقى ، سفّاح و جمعى از بنى هاشم بودند، ادعا كرد:
هـمـه مـى دانـيـد كـه ايـن پـسـرم مـحـمـد، هـمـان مـهدى موعود است ! پس همگان با اوبيعت مى كنيم .
هـمـه مـى دانـيـد كـه ايـن پـسـرم مـحـمـد، هـمـان مـهدى موعود است ! پس همگان با اوبيعت مى كنيم
.
(133)و بـديـن وسـيـله ، بـنـى هـاشـم را بـراى بـيـعت با پسرش دعوت كرد و حتى از امام صادق (ع ) درخواست بيعت كرد. حضرت درجواب فرمود:
اگـر مـنـظـورتـان ايـن اسـت كـه پـسـرت مـحـمـد، هـمـان مـهـدى مـوعـود آل مـحـمـّد اسـت و امروزه او بايد آن قيام جهانى را آغاز نمايد، صحيح نيست چرا كه نه پسرت آن مهدى موعود است و نه زمان آن مهدى فرا رسيده است ...
اگـر مـنـظـورتـان ايـن اسـت كـه پـسـرت مـحـمـد، هـمـان مـهـدى مـوعـود
آل مـحـمـّد اسـت و امروزه او بايد آن قيام جهانى را آغاز نمايد، صحيح نيست چرا كه نه پسرت آن
مهدى موعود است و نه زمان آن مهدى فرا رسيده است ...
قـيـام بـنـى عـبـاس عـليـه بـنـى امـيه نيز، داخل در اين بخش از قيامهاست . آنان در ظاهر شعار حق طـلبـانـه مـى دادنـد و تـظاهر به حمايت از خاندان پيامبر(ص ) مى كردند لكن هدف اصلى آنها، رياست و به حكومت رسيدن خود بود.
ثانياً؛ تكليف به دفاع در برابر كفر و ظلم وسعى در حفظ و گسترش حق در هر زمان ومكان كه امـكـان تـحـقـق آن بـاشد قطعى است و آيات و روايات مربوط به جهاد و دفاع و حكومت اسلامى ، قـابـل تـخـصـيـص نـيـسـت . ايـن روايـات در صـورت صـحـت سـنـد، تـنـهـا شـامـل قـيـامـهـايـى مى شود كه داعيان باطل رهبرى كننده آن باشند و تعميم دادن اين روايات به مـطـلق قـيـامـهـا در هـر زمـانـى و بـا هـر انـگـيزه اى به معناى ناديده گرفتن بسيارى از آيات و روايـاتـى اسـت كـه در بـاب جـهاد و امر به معروف و نهى از منكر وارد شده و اين سه فريضه بزرگ را در رديف مهمترين و اساسى ترين فرائض اسلامى قلمداد كرده و در هر زمان بر اجراى آن تاءكيد كرده اند. قرآن كريم مى فرمايد:
فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ
فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ
(134)بكشيد پيشوايان كفر را
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
اِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يُباهى بِالْمُتَقَلِّدِ سَيْفَهُ فى سَبيلِ اللّهِ مَلائِكَتَهُ وَهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ مادامَ مُتَقَلِّدَهُ
اِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يُباهى بِالْمُتَقَلِّدِ سَيْفَهُ فى سَبيلِ اللّهِ مَلائِكَتَهُ وَهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ مادامَ
مُتَقَلِّدَهُ
(135)همانا خداوند عز وجلّ، براى شخصى كه شمشيرش را در راه خدا بر دوش نهاده ، به فرشتگانش مباهات مى كند و تا زمانى كه او در اين حالت باشد ملائكه بر او درود مى فرستند.
حضرت على (ع ) نيز مى فرمايد:
جـاهـِدُوا فـى سـَبـيـلِ اللّهِ بـِاَيـْديـكـُمْ فَاِنْ لَمْ تَقْلِدُوا فَجاهِدُوا بِاَلْسِنَتِكُمْ فَاِنْ لَم تَقْدِرُوا فَجاهِدُوا بِقُلُوبِكُمْ
جـاهـِدُوا فـى سـَبـيـلِ اللّهِ بـِاَيـْديـكـُمْ فَاِنْ لَمْ تَقْلِدُوا فَجاهِدُوا بِاَلْسِنَتِكُمْ فَاِنْ لَم تَقْدِرُوا
فَجاهِدُوا بِقُلُوبِكُمْ
(136)در راه خدا با دستهايتان جهاد كنيد، پس اگر قدرت نداريد با زبانتان جهاد كنيد واگر اين مقدار قدرت نداريد پس با قلوب خود، جهاد كنيد.
در بـعـضـى از روايـات ، امامان معصوم (ع )، مسلمانان را حتّى به مبارزه مسلحانه عليه ستمگران تـشـويـق و تـرغـيـب نـمـوده و آنـان را در بـرابـر ايـن فـريـضـه بـزرگ مـسـؤ ول دانسته اند.
براى نمونه به كلام گهربار حضرت على (ع ) اكتفا مى شود:
هر كس ببيند ستمى روا مى دارند و مردم را به مُنكرى دعوت مى كنند، پس آن را در قلبش انكار كند، رهايى يافته و بيزارى جسته و هر كس آن را به زبانش انكار كند اجر و پاداش يافته و از انـكـار قـلبى ، برتر است و هر كس آن را با شمشير (ومبارزه ) انكار كند... پس او كسى است كـه بـه هـدايـت رسـيده و به راه راست قيام نموده و يقين را در قلب خويش نورانى گردانده است .
هر كس ببيند ستمى روا مى دارند و مردم را به مُنكرى دعوت مى كنند، پس آن را در قلبش انكار
كند، رهايى يافته و بيزارى جسته و هر كس آن را به زبانش انكار كند اجر و پاداش يافته و
از انـكـار قـلبى ، برتر است و هر كس آن را با شمشير (ومبارزه ) انكار كند... پس او كسى است
كـه بـه هـدايـت رسـيده و به راه راست قيام نموده و يقين را در قلب خويش نورانى گردانده است
.
(137)روايـات مـورد استناد اين گروه ـ بر فرض صحت سند آنها و نيز عموميت داشتن آنها نسبت به هر زمـان ـ قدرت مقابله با آيات وروايات جهاد و امر به معروف و نهى ازمنكر را ندارد و نمى توان در برابر ضرورت تشكيل حكومت عدل ، و وجوب اجراى قوانين اسلام و محدود نبودن آنها به وقت و زمان خاص ، به اين گونه روايات تمسّك كرد.
تـشـكـيـل دولت عدل و اجراى قوانين عدالت گستر اسلام در دوران غيبت زير نظر ولىّ فقيه جامع شـرايـط لازم ، نـه تـنـهـا اشـكـالى نـدارد بلكه از آنجا كه چنين اقدامى زمينه ساز ظهور و قيام جـهـانـى قـائم آل مـحـمد(عج ) است ، امامان معصوم عليهم السلام ، نسبت به آن در اين مقطع زمانى تـوجـه خـاصـى مـعطوف داشته و فقهاى خويشتن دار، حافظ دين ، مخالف هواى نفس و مطيع اوامر پـروردگـار را بـه عنوان ولىّ و سرپرست واجب الاطاعة جامعه اسلامى معرفى كرده و از همگان خواسته اند تا به فرمان آنان گردن نهند.(138)
امـام خمينى رضوان الله تعالى عليه نيز در سخنى ، پيروى از ولى فقيه واجد شرايط را بر همگان لازم دانسته مى فرمايد:
اگـر فـرد لايـقـى كـه داراى ايـن دو خـصـلت (عـلم بـه قـانـون و عـدالت ) بـاشـد بپاخاست و تـشـكـيـل حـكـومـت داد، همان ولايتى راكه حضرت رسول اكرم (ص ) درامر اداره جامعه داشت دارا مى باشد وبر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.
اگـر فـرد لايـقـى كـه داراى ايـن دو خـصـلت (عـلم بـه قـانـون و عـدالت ) بـاشـد بپاخاست و
تـشـكـيـل حـكـومـت داد، همان ولايتى راكه حضرت رسول اكرم (ص ) درامر اداره جامعه داشت دارا مى
باشد وبر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.
(139)ثـالثـاً؛ اعـتـقـاد بـه تـعطيل بخش عظيمى از واجبات الهى و رها كردن محرمات و معاصى خدا به حـال خـود بـا امـكـان اجراى واجبات و جلوگيرى از معاصى ومحرمات ، به معناى رضايت دادن به تحقق كفر و فسق است و حال آنكه قرآن مى فرمايد:
وَلا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ
وَلا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ
(140)خداوند براى بندگانش ، كفر را نمى پسندد.
هـمچنين روايات امر به معروف و نهى از منكر دلالت بر ضرورت پاكسازى جامعه از كفرو فسق دارد و آن روايات نيز قابل تخصيص نيست .
نـتـيـجـه ايـن طرز تفكر، باز داشتن جامعه اسلامى از پيكار و مبارزه با ظلم و ستم و به فساد و تباهى كشاندن آن است .
منابع و مآخذ
قرآن كريم
ارشاد شيخ مفيد، انتشارات بصيرتى قم
اصول كافى ، انتشارات كتابفروشى اسلاميه
احتجاج ، طبرسى ، چاپ بيروت
بحارالانوار، محمدباقر مجلسى ، چاپ بيروت
تحف العقول ، حسن شعبه حرّانى ، انتشارات كتابفروشى اسلاميه
تفسير برهان ، سيدهاشم بحرانى ، انتشارات دارالكتاب علميه قم
تفسير قمى ، على بن ابراهيم قمى ، انتشارات مكتبة الهدى
تهذيب الاحكام ، شيخ طوسى ، چاپ بيروت .
جواهر الكلام ، شيخ محمد حسن نجفى ، انتشارات دارالكتاب اسلاميه
عروة الوثقى با حاشيه امام خمينى قدس سرّه
شـرح غـرر الحـكـم و درر الحـكـم ، عـبـدالواحـدبـن مـحـمـدتـمـيـمـى آمـدى ، تـرجـمـه جمال الدين محمد خوانسارى ، انتشارات دانشگاه تهران
الغدير، علامه امينى ، چاپ بيروت
قـانـون اسـاسـى جـمـهـورى اسـلامـى ايـران ، چـاپ اداره كل قوانين و مقررات كشور
كتاب سليم بن قيس ، انتشارات لبنان
كتاب البيع ، امام خمينى قدس سرّه ، انتشارات اسماعيليان
مبانى فقهى حكومت اسلامى ، حسينعلى منتظرى ، نشر تفكر.
مكاسب ، شيخ انصارى .
نهج البلاغه فيض الاسلام ، انتشارات فيض
وسـايـل الشـيـعـه ، مـحـمـدبـن حـسـن حـرّ عـامـلى ، انـتـشـارات مـؤ سـسـه آل البـيـت لاحـيـاء التـراث ، قـم ولايـت فـقيه (حكومت اسلامى )، امام خمينى قدس سره ، انتشارات آزادى .