بخش 2 بخش 2 بخش 2 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 2 بخش 2 بخش 2 بخش 2 بخش 2

بخش 2

فصل دوم : خلافت و وصایت

فصل دوم : خلافت و وصايت

خليفه بر حق

طبق اعتقاد مذهب شيعه , خليفه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داراي دو گونه وظيفه است : .

1ـ حكومت ظاهري

يعني زمامداري , اجراي قوانين , حفظ حقوق , نگهباني از كيان اسلام
و .

در اين جهت , خليفه مانند ساير زمامداران است , با اين تفاوت كه
حفظ عدالت اجتماعي , ازواجبات و ويژگيهاي حكومت اسلامي است .

2ـ حكومت معنوي

بـديـن مـعنا خليفه موظف است نكات مبهم و پيچيده مكتب را ـ كه به
هر دليل پيشتر بيان نشده است ـبراي مسلمانان روشن كند .

خـليفه علاوه بر ايفاي وظيفه زمامداري بايد مبين احكام و مفسر
قرآن نيز باشد, و بتواند مكتب را ازهـر گـونـه انـحراف حفظ كرده در مقابل شبهات از
آن دفاع كند بنابراين خليفه بايد داناترين و آگـاهـتـريـن افـرادامـت به مباني مكتب
و موازين شريعت باشد, يعني بيش از همه از چشمه هاي جـوشان علم و حكمت نبوي سيراب
شده باشد پس بايد پيشينه اي ديرسال در اسلام داشته و به حد كـافـي از وجـود مـقـدس
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بهره برده باشد همچنين لازم است در مواقع حساس و مـنافع عمومي
مسلمانان ومكتب اسلام را بر منافع شخصي خود ترجيح داده , براي حفظ دين جان فشاني و
فداكاري كرده باشد .

خـلـيفه در سمت زمامداري , حاكم بر تمام اموال مسلمانان است خمس , زكات , خراج , جزيه ,غنايم جـنـگـي , معادن و سـايـر ثروتهاي عمومي , اموالي
هستند كه در اختيار خليفه قرار مي گيرد و خليفه موظف است , بدون هر گونه تخلف و
اجحافي اين اموال را ميان مسلمانان تقسيم كند, يا در جهت مصلحت عمومي مملكت اسلامي
به كار گيرد بنابراين بايد به دنيا بي رغبت باشد, تا در مواقع حـسـاس دچـار لغزش
نشود درست به همين دليل , خلافت منصبي الهي است كه از جانب خداوند مـتعال به
شايسته ترين و داناترين افراد امت واگذار مي شود, و دست انتخاب از ساحت قدسي آن
كوتاه است .

بـه عـبـارتـي ديـگر خلافت منصبي است انتصابي كه راي مردم هيچ
گونه تاثيري در آن ندارد بر ايـن مـبـنـاسـت كـه بـراي تعيـيـن جـانشين پيامبر, بايد به دنبال نص و صدور حكم بگرديم و كلمات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را كه در اين باب وارد
شده است منصفانه مورد توجه قرار داده , بر مبناي آن عمل كنيم .

دانـسـتـيـم كـه واقعه غـدير يكي از مستندترين وقايعي است كه در
تاريخ اسلام اتفاق افتاده , و حـديـث ولايـت يـكي از مسلم ترين كلماتي است كه از
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) صادر شده و از نظر معنا و مـفـهوم هيچ گونه ابهام و اجمالي ندارد, چنانكه هر كس بويي از ادبيات عرب استشمام كرده , و با مـوازيـن عـرفي ـ عقلايي
آشنايي داشته و با ديده انصاف و بدون غرض و پيش داوري اين حديث را مـورد تـوجـه
قـرار دهـد,اعـتراف مي كند كه اين حديث بر امامت , رهبري و اولويت اميرالمؤمنين علي
بن ابي طالب ( عليه السلام ) دلالت دارد .

حـتـي اگـر از ايـن حـديـث چـشـم پـوشـيـم , بـاز هـم بـه انـدازه
كافي درباره امامت و رهبري اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) از طريق شيعه و سني روايت به دست
ما رسيده است . مـا پـاره اي از احـاديـثـي را كـه در ايـن بـاب از رسـول مـكـرم
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) وارد شده است , در دو بخش جداگانه يادآور مي شويم : .

بـخـش اول احـاديـثـي اسـت كـه هـمـانـنـد حـديـث غدير, به صراحت
بر خلافت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) دلالت دارند .

بـخـش دوم احـاديـثـي اسـت كـه با معرفي شخصيت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) بر مفاد حديث غدير وخلافت آن حضرت صحه مي گذارند .

پـس از آن بـا صـرف نـظر از احاديث موجود و ادله لفظي , به بررسي
شايستگي هاي ذاتي و فضايل آن حضرت خواهيم پرداخت , و در نهايت از سابقه عيد غدير و
آداب اين عيد سخن خواهيم گفت .

دلايل صريح بر خلافت علي ( عليه السلام )

ادلـه اي كـه بـا صـرف نـظـر از حـديـث غـديـر, خود به طور مستقل
و به طور صريح بر خلافت و رهبري اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) دلالت دارند, به
اندازه اي است كه ذكر تمام آنها نياز به فرصتي فراخ وتاليفي پربرگ و بار دارد اينك
جز ذكر چند مورد, فرصت و مجال نيست .

پيشتر يادآور مي شود كه هر چند جامعه اسلامي پس از پيامبر مكرم
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در تعيين رهبر خود بـه اشـتـبـاه رفـت و خـلـيـفه برحق پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را مدت بيست و پنج سال از دخالت در امور مـسـلـمـيـن بـازداشـت , ولي چيزي از ارزش
ذاتي آن حضرت نكاست , بلكه تنها خود را از رهبري مـع ( صلّي الله عليه وآله ) وم , محروم كردچرا كه ارزشها
و فضايل آن حضرت وابسته به منصب ظاهري خلافت نبود, بـلكه ارزش منصب خلافت به تصدي
آن حضرت بستگي داشت , يعني هر گاه غير او در اين منصب نشست , اين منصب تنزل يافت و
تنها زماني به ارزش واقعي خود رسيد كه علي ( عليه السلام ) بر آن تكيه زد .

نوشته اند : . و قـتـي امـيـرالـمـؤمـنـين علي ( عليه السلام ) وارد كوفه شد, مردي پيش آمد و عرض كرد : به خدا قسم اي اميرالمؤمنين ! خلافت از تو زينت يافت , نه
تو از خلافت وجود تو اين منصب را بالا برد, نه اينكه تو با آن برتري يافته باشي
خلافت به تو محتاج بود نه تو به خلافت ( ( 92 ) ) .

عبداللّه فرزند امام احمدبن حنبل مي گويد : ( ( روزي پيش پدرم نشسته
بودم گروهي از اهل كوفه واردشدند و درباره خلافت خلفا صحبت كردند, ولي درباره خلافت
حضرت علي كلام طولاني شد پـدرم سربلند كرد و گفت : چقدر درباره علي و خلافت بحث مي
كنيد ! خلافت علي را زينت نداد, بلكه علي خلافت را زينت داد ) ) ( ( 93 ) ) .

1ـ حديث يوم الدار

خـلافـت پـيـامبر مكرم اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) و رهبري جامعه اسلامي مسئله اي
نبود كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) تا آخـريـن روزهـاي عـمـر شريف خود آن را مسكوت گذاشته
تكليف جامعه اسلامي را نسبت به آن روشن نكندپيامبر اكرم از همان روزي كه مامور شد
رسالت خود را علني كند, موظف شد جانشين خود را نيزمعرفي كند .

هـنـگـامي كه آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين ( ( 94 ) ) در سال سوم
بعثت نازل شد, آن حضرت عـلي ( عليه السلام ) را خواند و فرمود : ( ( خدايم دستور داده است خويشان
نزديك خود را به اسلام دعوت كنم غـذايـي تـهيه كن و قدحي از شير فراهم آور, و
فرزندان عبدالمطلب را دعوت كن , تا من ماموريت خـويـش را بـه انجام رسانم ) ) حضرت
علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : ( ( من تمام بني عبدالمطلب را كه حدود چـهـل نـفـر بـودنـد دعـوت
كردم و غذايي را كه فراهم كرده بودم پيش آوردم غذا خوردند و شير نـوشـيـدنـد, ولي
غذا و شير به همان حال خود باقي ماند هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواست با آنها
صـحـبـت كند, ابولهب گفت : محمد شما راسحر كرده است و مجلس از هم پاشيد فرداي آن
روز حـضـرت بـه مـن دستور داد دوباره آنها را دعوت كنم و غذا و شيري تهيه نمايم
هنگامي كه جمع شدند و غذا خوردند, حضرت لب به سخن گشوده فرمود : اي فرزندان عبدالمطلب
به خدا قسم در عـرب جـوانـي را نمي شناسم كه براي قوم خود بهتر از آنچه من براي شما
آورده ام آورده باشد : من براي شما خير دنيا و آخرت را آورده ام و خدايم به من
فرموده است شما را به آن بخوانم كداميك از شما مرا در اين كار ياري مي كند من ( علي ) كه در آن ايام از همه جوانتربودم گفتم : اي پيامبر خدا مـن تـو را ياري مي كنم
حضرت گردن مرا گرفت و فرمود : اين برادر, وصي وخليفه من در ميان شما مي باشد, از او
بشنويد و او را اطاعت كنيد در اين هنگام اهل مجلس همه برخاستند و در حالي كه مي
خنديدند به ابوطالب گفتند : به تو دستور مي دهد كه از علي اطاعت كني ) ) ( ( 95 ) ) .

طبق روايتي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سه بار پيشنهاد خود را تكرار كرد و
هيچ كس جز علي ( عليه السلام ) او رااجابت نكرد ( ( 96 ) ) .

2ـ حديث منزلت

دلـيـل ديـگـري كـه بـر خـلافت حضرت علي ( عليه السلام ) دلالت دارد, حديث
منزلت است حديث منزلت ازمـشـهـورتـريـن احـاديـثـي است كه از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) صادر
شده و بسياري از اصحاب رسول خـدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن راروايت كرده اند ابن عساكر در تاريخ دمشق ( ( 97 ) ) اين حديث را از 23 نفر از صحابه بـه طرق و اسنادمختلف روايت كرده است به
طوري كه از قراين استفاده مي شود, اين كلام شريف چندين بار ازرسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) صادر شده
است , ولي مشهورترين مورد آن در غزوه تبوك است .

در غـزوه تـبـوك پـيـامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) خود فرماندهي سپاه را به عهده
گرفته از مدينه خارج شد و عـلـي ( عليه السلام ) رابه جانشيني خود در مدينه گمارد اين تنها
جنگي است كه علي ( عليه السلام ) پيامبر را همراهي نكرده است , به همين جهت براي آن حضرت مشكل
بود كه در مدينه بماند و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) راهي مـيـدان نـبـرد شـودهنگام حركت سپاه , خدمت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) رسيده عرض كرد : مرا با زنان و كودكان در مدينه مي گذاريد ؟

حضرت در جواب فرمود : .

اما ترضي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي ( ( 98 ) ) , . آيـا نـمـي خـواهـي كـه نـسـبت به من همانند هارون نسبت به موسي باشي ؟ با
اين فرق كه بعد از من پيامبري نمي آيد .

از قـرآن كـريـم چـنـيـن بـرمـي آيـد كه جناب هارون نسبت به حضرت
موسي , پنج سمت داشته است : برادر, شريك نبوت , وزير و ياور, پشتيبان , ( ( 99 ) ) خليفه
و جانشين ( ( 100 ) ) .

بـنـابراين حضرت علي ( عليه السلام ) نيز همين پنج نسبت را با پيامبر اكرم ( ص ) دارد برادر اوست , چون او را بـه بـرادري بـرگزيد و فرمود : ( ( در دنيا و آخرت تو
برادر مني ) ) ( ( 101 ) ) در ابلاغ پيام الهي شريك اوسـت , چـون فـرمود : ( ( جز من و علي
كسي از جانب من پيامي نمي رساند ) ) ( ( 102 ) ) وزير اوست , چـون خـود فـرمود : ( ( علي
وزير من است ) ) ( ( 103 ) ) پشتيبان اوست , چون خداوند او را با علي ( عليه السلام ) ياري كرد ( ( 104 ) ) و خليفه اوست , چون خود او را به خلافت برگزيد ( ( 105 ) ) .

3ـ حديث وصايت و وراثت

پيامبر اكرم فرمود : .

لكل نبي وصي و وارث و ان عليا وصيي و وارثي , ( ( 106 ) ) .

هر پيامبري وصي و وارثي دارد و علي وصي و وارث من است . و فرمود : .

انا نبي هذه الامة و علي وصيي في عترتي و اهل بيتي و امتي من بعدي , ( ( 107 ) ) .

من پيامبر اين امتم و علي بعد از من در ميان خانواده و امتم وصي
من است . و فرمود : .

علي اخي و وزيري و وارثي و وصيي و خليفتي في امتي , ( ( 108 ) ) .

علي برادر, وزير, وارث , وصي و خليفه من در ميان امت من است .

در ايـن روايـات دو عـنـوان وصي و وارث مورد تاكيد قرار گرفته است
هر يك از اين دو عنوان به تنهايي برخلافت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) دلالت دارند .

وصي

و صـي كـسي است كه مي تواند در تمام اموري كه شخص وصيت كننده , حق
تصرف داشته تصرف كـنـد,مـگـر در صورتي كه فقط در مورد خاصي به او وصيت شده باشد كه
در اين صورت فقط در همان موردخاص , حق تصرف دارد .

در ايـن روايـات , پـيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) وصايت حضرت امير ( عليه السلام ) را به
مورد خاصي منحصر نكرده و او را بـه طـور مـطـلق وصي خود قرار داده است , يعني آن
حضرت مي تواند در تمام اموري كه به پيامبر اكـرم ( صلّي الله عليه وآله ) مـربـوط مي شود تصرف كند به
عبارت ديگر علي ( عليه السلام ) از تمام اختيارات پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) برخوردار است واين , همان
معناي خلافت است .

وارث

آنـچـه در ابـتـدا از كـلمه وارث به ذهن مي آيد اين است كه شخص
وارث مالك اموال مورث باشد, ولـي عـلـي ( عليه السلام ) از نـظـر شرعي وارث اموال پيامبر نبوده
است زيرا طبق فقه اماميه زماني كه ميت داراي فرزندباشد, نوبت ارث به خويشان او نمي
رسد ـ فرزند در طبقه اول ارث قرار دارد

و خويشان در طبقات بعد ـو مي دانيم كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در زمان
حيات خود داراي فرزند بوده است فاطمه زهـرا ( س ) حـداقـل هـفتاد و پنج روز پس از
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زنده بوده اند, و جز او, همسران پيامبر كه مـجـمـوعـا يك هشتم اموال
اورا به ارث مي برده اند, در قيد حيات بوده اند بر فرض كه اين همه را نـديده بگيريم , علي ( عليه السلام ) پسرعموي پيامبر است و پسر عمو در طبقه سوم ارث قرار دارد, و مي دانيم كه
عباس عموي پيامبر در زمان وفات آن حضرت زنده بوده است , و عمو در طبقه دوم قرار
دارد .

امـا طـبـق فـقـه اهـل سـنت , پس از پرداخت سهم همسران ( يك هشتم ) مال به دو بخش تقسيم مـي شـود : يـك قـسمت به فاطمه زهرا ( س ) كه تنها دختر است , داده
مي شود و قسمت ديگر كه از سـهـم او خارج است , به عمويش عباس تعلق مي گيرد بنابراين
حضرت امير ( عليه السلام ) به هيچ وجه وارث امـوال پيامبر نبوده است از سويي , چون پيامبر صريحا
او را وارث خود اعلام كرده است , بايد در اين احـاديـث مـوضـوع ارث چـيز ديگري باشد
قهرا موضوع ارث در اين احاديث , دانش , مقام و منصب معنـوي و موقعيت اجتماعي
پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است آري , علي وارث علم و سنت پيامبر است , و به همين دليل خليفه
ايشان است .

پـيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به علي فرمود : ( ( تو برادر و وارث مني ) ) عرض
كرد : ( ( يا رسول اللّه ! من چه چيزي ازشما ارث مي برم ؟ ) ) فرمود : ( ( همان چيزي كه
پيامبران پيش از من ارث گذاشته اند ) ) عرض كرد : ( ( ايشان چه چيزي به ارث نهاده اند ؟ ) ) فرمود : ( ( كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان را ) ) ( ( 109 ) ) و اميرالمؤمنين علي ( ع ) خود نيز فرمود : ( ( من وارث علم پيامبرم ) ) ( ( 110 ) ) .

4ـ علي سرپرست مؤمنان

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) هر وقت با كساني مواجه مي شد كه به هر دليل با
علي ( عليه السلام ) ناسازگاري مي كردند, ياجاهلانه از او به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شكايت مي بردند, مي
فرمود : .

ما تريدون من علي ان عليا مني و انامنه و هو ولي كل مؤمن بعدي , ( ( 111 ) ) . از علي چه مي خواهيد علي از من است و من از او پس از من علي سرپرست هر
مؤمني است .

هـر چـنـد كـلـمه ( ( ولي ) ) در لغت داراي معاني متعددي است , در
اين حديث جز به معناي رهبر وسرپرست نيست , توجه به كلمه ( ( بعد از من ) ) در حديث اين
نظر را تاييد مي كند چون اگر منظور از ولـي ,دوسـتدار, دوست , ياور, همسايه , هم
قسم و امثال اين معاني باشد, اختصاصي به زمان بعد ازپيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نداشته در زمان حيات
آن حضرت نيز صادق بود .

5 ـ نتايج سرپرستي علي ( عليه السلام ) در كلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

هـر وقـت اصـحـاب دربـاره خـلـيفه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و رهبر جامعه
اسلامي پس از آن حضرت , با حـضـرتش گفتگو مي كردند, حضرت ـ در حالي كه طبق بعضي از
روايات آه مي كشيد ـ از نتايج و ثمرات سرپرستي علي ( عليه السلام ) سخن به ميان مي آورد .

از جمله مي فرمودند : .

ان و ليتموها عليا وجد تموه هاديا مهديا يسلك بكم علي الطريق
المستقيم , ( ( 112 ) ) .

اگـر خـلافـت را بـه علي بسپريد, مي بينيد كه هدايت شده و هدايت
كننده اي است , كه شما را به راه راست مي برد .

اما والذي نفسي بيده لئن اطاعوه ليدخلن الجنة اجمعين اكتعين , ( ( 113 ) ) .

قسم به آنكه جانم در دست اوست , اگر از علي اطاعت كنند, همگي , همگي وارد بهشت مي شوند .

ان تستخلفوا عليا ـ و لا اراكم فاعلين ـ تجدوه هاديا مهديا يحملكم
علي المحجة البيضا, ( ( 114 ) ) .

اگر علي را خليفه كنيد ـ و گمان نمي كنم چنين كنيد ـ مي بينيد كه
او راه يافته هدايتگري است كه شما را از راه اصلي مي برد .

6ـ خلافت انتصابي علي ( عليه السلام )

پـيـش از ايـن در تـوضيح حديث غدير گفتيم كه معرفي علي ( عليه السلام ) به
دستورالهي بوده است , اينك روايتي رانقل مي كنيم كه اين مطلب را به خوبي افاده مي
كند .

از رسـول گـرامـي اسـلام ( صلّي الله عليه وآله ) روايـت شـده است : ( ( شب معراج , هنگامي كه به مقام قرب نهايي رسـيـدم ودر پـيـشـگـاه پروردگارم ايستادم , فرمود : يا
محمد ! من عرض كردم : لبيك فرمود : آيا بندگان مرا آزمايش كرده اي تا بداني كداميك از
ايشان در پيشگاه من مطيع ترند ؟ .

عرض كردم : پروردگارا مطيع ترين ايشان علي است .

فرمود : راست گفتي اي محمد ! آيا براي خود خليفه اي انتخاب كرده اي
كه وظايف ترا انجام دهد و به بندگانم آنچه از قرآن نمي دانند بياموزد ؟ .

عرض كردم : پروردگارا ! تو برايم انتخاب كن .

فرمود : من علي را برايت انتخاب كردم , او را به وصايت و خلافت خود
برگزين ) ) ( ( 115 ) ) .

هـمـچـنـيـن فـرمـود : ( ( خدا براي هر امت , پيامبري انتخاب كرده
است و براي هر پيامبر وصي و جانشيني من پيامبر اين امتم و علي وصي من است ) ) ( ( 116 ) ) .


| شناسه مطلب: 74056







نظرات کاربران