بخش 58 بخش 58 بخش 58 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 58 بخش 58 بخش 58 بخش 58 بخش 58

بخش 58

اولوا الامر چه کسانی هستند ؟

اشكال ششم : ولايت علي ( عليه السلام ) در حيات پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
چه معني دارد ؟

اشكال ديگري كه فخر رازي ( 1 ) و ديگران مطرح نموده اند اين است
كه :

« اگر ولايت در اين آيه شريفه به معناي سرپرستي و صاحب اختيار بودن
و امامت و رهبري باشد ، ولايت علي ( عليه السلام ) در
حال حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چه معنايي
دارد ؟ زيرا بر فرض ثبوت اين معني براي عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، ولايت بعد از رحلت پيامبر براي او ثابت
مي شود ، ولي در زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
چنين ولايتي براي او ثابت نيست ، امّا اگر ولايت را به معناي دوستي و
نصرت بگيريم هيچ اشكالي ندارد ، زيرا علي حتّي در زمان پيامبر دوست و يار مؤمنان
بوده است ! » .

پاسخ : جواب اين اشكال هم روشن است ،
زيرا ولايت وليّ و وصيّ و خليفه و جانشين همواره بالقوّه بوده نه بالفعل و اساساً
اين مطلب در درون اين كلمات نهفته است ؛ حضرت زكريّا ( عليه
السلام )
كه از خداوند فرزندي طلب مي كند تا وليّ و جانشين و وارث او
باشد و خداوند نيز خواسته اش را اجابت نموده و يحيي را به او مي دهد ( 2 ) ،
آيا يحيي در زمان حيات پدر ، وارث و وليّ و جانشين اوست . يا پس از رحلت پدر ؟ روشن
است كه اين امور بعد از مرگ پدر است .

اين مسأله يك امر عرفي و عقلائي است ؛ كساني كه وصيتنامه
مي نويسند و براي خود وصي تعيين مي كنند ، آيا براي وصي ، قبل از مرگ خويش
ولايت و اختياري قائل مي شوند ، يا اينها مربوط به پس از مرگ است ؟ آقاي فخر
رازي حتماً وصيت نامه داشته است و براي خود وصي انتخاب كرده است ، آيا وصيّ او در
زمان حياتش جانشين او بوده است ، يا بعد از مماتش ! ؟ از اين بالاتر ، تمام زمامداران
دنيا براي خويشتن خليفه و جانشيني تعيين مي كنند ، ولي هيچ كدام از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التّفسير الكبير ، جلد 12 ،
صفحه 28 .

2 . سوره مريم ، آيه 5 و 6 .


100


آنها در حيات زمامدار فعلي ، قدرتي ندارند ، بلكه قدرت و اختيارات
آنها براي پس از مرگ زمامدار فعلي است .

بنابراين ولايت در آيه شريفه به معناي صاحب اختيار و سرپرست و
امامت امّت است ، ولي تمام اين معاني بعد از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي علي ( عليه السلام ) فعليّت پيدا مي كند .

علاوه بر اين ، مسأله تعيين جانشيني پيامبر اختصاص به اين آيه
ندارد ، بلكه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) در
طول دوران بيست و سه ساله پيامبري اش بطور مكرّر مسأله خلافت علي ( عليه السلام ) را مطرح كردند ، كه اوّلين نمونه آن داستان
حديث يوم الدّار است .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از
سه سال تبليغ مخفيانه و غير علني ، دست به تيليغ علني و آشكار زد و در اوّلين گام ،
سران قريش را به ضيافتي دعوت كرد و پس از ضيافت رسالت خويش را مطرح نمود و در پايان
فرمود :

أَيُّكُمْ يُوازِرُنِي عَلي هـذَا الاَْمْرِ

كدام يك از شما در اين مسؤوليّت مهم مرا كمك خواهيد كرد ! ؟

كسي جز علي جواب مثبت نداد ، پيامبر در همان مجلس فرمود :

« اَنْتَ وَصِيّي ؛ تو
وصي و جانشين من خواهي بود
. »

در حالي كه پيامبر هنوز زنده بود ، وصي و جانشين براي چه
مي خواست ! ؟

نتيجه اين كه ، اين قبيل اشكالات ، كه جواب روشني دارد ، در واقع
بهانه جويي است !

اشكال هفتم : منظور از زكات چيست ؟

همانگونه كه گذشت بهانه جويي هاي مختلفي در مورد دلالت آيه
ولايت مطرح شده است ، بگونه اي كه كلمه به كلمه آيه مورد بحث را ، زير سوال
برده اند ؛ « إنّما » ، « وليّ » ، « راكعون » ، « الزّكاة » ، همه مورد سؤال
و ايراد واقع شده است .

فخر رازي و ديگران گفته اند : منظور از زكات در آيه شريفه چه
زكاتي است ؟ آيا زكات مستحبّي منظور است ، يا زكات واجب ؟ چيزي به نام زكات مستحبّي


101


نداريم ، بنابراين حتماً منظور زكات واجب است . اگر منظور زكات واجب
باشد و از سويي بگوئيم آيه در مورد عليّ بن ابي طالب ( عليه السلام ) است دچار تناقض مي شويم ، زيرا علي از
نظر اقتصادي و مالي در حدّي نبود كه زكات واجب به او تعلّق بگيرد ، چون طبق آنچه در
شأن نزول سوره انسان ( سوره دهر ) گفته اند علي و خانواده اش وقتي روزه
گرفته بودند و سائلي به در خانه آنها آمد و غذاي شب خود را به نيازمند دادند ، ديگري
چيزي براي افطار نداشتند و مجبور شدند با آب افطار كنند ؛ خلاصه اين كه ، علي كه به
اندازه غذاي يك شب اضافه نداشت ، چطور زكات واجب به او تعلّق گرفته بود تا در حال
ركوع بپردازد ؟ !

پاسخ : در جواب اين اشكال ، و به تعبير
صحيح تر بهانه ، مي گوئيم :

اوّلا : از نظر اسلام هم زكات واجب داريم و هم زكات مستحب ؛ زيرا جمع
آوري زكات پس از هجرت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله )
به مدينه انجام شد . در حالي كه در سوره هاي مكّي نيز سخن از زكات
به ميان آمده ، و خداوند مردم را به پرداخت زكات تشويق كرده است ؛ حتماً منطور ، زكات
مستحبّي است ، يا زكاتهاي واجب كه در آن زمان كه حكومت اسلامي تشكيل نشده بود جمع
آوري نمي شد .

به سه نمونه از اين آيات ، كه در مكّه نازل شده است ، توجّه
كنيد :

الف ـ در آيه چهارم سوره مؤمنون ، كه يك
سوره مكّي است ، مي خوانيم :

وَالَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ

آنها ( مؤمنان كساني هستند ) كه زكات را انجام مي دهند .

در اين آيه شريفه پرداخت زكات به عنوان يكي از صفات مؤمنين مطرح
شده است و از آنجا كه اين سوره مكّي است و اين آيه قبل از تشريع حكم زكات نازل شده
است ، در مي يابيم كه زكات مستحب منظور بوده است .

ب ـ در آيه سوم سوره نمل ، كه در وصف
مؤمنان است ، مي خوانيم :

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكـاةَ وَهُمْ
بِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ

مؤمنان كساني هستند كه نماز را برپا مي دارند و زكات را ادا
مي كنند و به آخرت يقين دارند .


102


سوره نمل نيز از سوره هاي مكّي است ، بنابراين منظور از زكات
در آيه فوق ، زكات مستحبّي است .

جـ در آيه 39 سوره روم مي خوانيم :

وَمـا آتَيْتُمْ مِنْ زَكـاة تُرِيدُونَ وَجْهَ اللهِ فَاُولـئِكَ
هُمُ الْمُضْعِفُونَ

آنچه را به عنوان زكات مي پردازيد و تنها رضاي خدا را
مي طلبيد ( مايه بركت است ؛ و ) كساني كه چنين مي كنند داراي پاداش
مضاعفند .

اين سوره هم مكّي است و منظور از زكات در آيه فوق زكات مستحبّي
است .

بنابر اين ، طبق آنچه از قرآن استفاده مي شود ، هم زكات واجب
داريم و هم زكات مستحبّي ؛ همانگونه كه در فقه شيعه برخي از اجناس زكات واجب دارد و
زكات برخي ديگر از اجناس مستحب است .

ثانياً : مقايسه وضع اقتصادي عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) ، به هنگام نزول آيه
ولايت كه در اواخر عمر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد ، با زمان نزول آيات سوره دهر قياس صحيحي نيست ؛ زيرا وضع مسلمانان در ابتداي
ظهور اسلام و در مكّه عموماً ، وضع مناسبي نبود ، بلكه وضع اقتصادي غالب مسلمانان
ناگوار بود ، مخصوصاً در مكّه كه در محاصره اقتصادي نيز بودند ، ولي هر چه بر عمر
اسلام مي گذشت وضع مالي آنها رو به بهبود مي رفت ، هنگامي كه به مدينه
مهاجرت كردند و از چنگال حصر اقتصادي مشركان مكّه رهايي يافتند ، و از سوي ديگر به
كشت و زرع و تجارت پرداختند گشايشي در زندگي آنها به وجود آمد و با سرازير شدن
غنائم جنگي زندگي آنها رونق بيشتري گرفت ، بگونه اي كه اواخر عمر مبارك پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) وضع غالب مسلمانان از نظر
اقتصادي خوب بود . و با توجّه به اين كه آيات سوره مائده در اواخر عمر پيامبر نازل
شده است ، تعلّق زكات واجب به حضرت علي ( عليه
السلام )
چيز بعيدي نبود و نبايد وضع مالي حضرت علي را در اين زمان ، كه غالب
مسلمانان تمكّن مالي خوبي داشتند ، با زمان نزول آيات سوره انسان ( اوايل هجرت ، طبق
عقيده شيعه يا قبل از هجرت ، طبق عقيده برخي از اهل سنّت ) كه عموم مسلمانان در سختي
زندگي مي كردند مقايسه كرد . چرا كه به اصطلاح


103


طلبگي در تناقض هشت وحدت شرط است كه يكي از آنها وحدت مكان و
ديگري وحدت زمان است ، كه هر دو در محلّ بحث مفقود است .

علاوه بر همه اينها ، در مورد حضرت امير المؤمنين ( عليه السلام ) در روايات آمده است كه : « اَعْتَقَ اَلْفَ مَمْلُوك مِنْ كَدِّ يَدِه ( 1 ) ؛ علي ( عليه السلام ) از حاصل دسترنج خويش هزار برده آزاد كرد . »

روشن است كه آن حضرت در زمان خلافت فرصت فعّاليّتهاي اقتصادي
نداشت ، تا از دسترنج خويش اين مقدار بنده آزاد كند ، پس حتماً قبل از خلافت و تصدّي
حكومت ، موفّق به انجام اين عمل بزرگ شده است .

نتيجه اين كه ، پرداختن يك انگشتر از سوي علي ( عليه السلام ) ، حتّي به عنوان زكات واجب ، امر عجيب و غير
منتظره اي نيست .

حقيقتاً بهانه جويان دچار تناقض آشكاري شده اند ، آنها در يك
جا به زكات علي ( عليه السلام ) به بهانه اين كه انگشتري
بسيار قيمتي بوده و مصداق اسراف مي باشد اعتراض كرده اند و در جاي ديگر
در اصل اين كار ، به خاطر عدم توانايي مالي علي ( عليه
السلام )
شك مي كنند !

* * *

نتيجه اين كه ، عليرغم اشكالات و بهانه جويي هاي فراواني كه
پيرامون دلالت آيه شريفه ولايت مطرح شده ، كه مهمترين آنها در بالا ذكر شد و پاسخ آن
بيان گشت ، دلالت آيه شريفه بر ولايت روشن است ، و آيه فوق ولايت و سرپرستي و امامت و
رهبري را براي سه كس ثابت مي كند : نخست خداوند متعال و سپس پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و پس از او ، حضرت امير المؤمنين عليّ
بن ابي طالب ( عليهما السلام ) .

نكته اي بسيار مهم !

اگر بنا باشد چنين بهانه جوئي هايي ، كه نمونه هايي از
آن گذشت ، پيرامون هر آيه اي از آيات قرآن مطرح شود ، روشن ترين و
محكم ترين آيات توحيد نيز زير سؤال مي رود و چيزي قابل استدلال باقي
نمي ماند ! در حالي كه ملاحظه مي كنيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، جلد 41 ، صفحه 43 .


104


كه اين اشكال تراشي ها و بهانه جوئي ها در تفسير
ساير آيات قرآن به چشم نمي خورد و گويا تنها به هنگام تفسير آيات مربوط به
ولايت و فضائل اهل البيت ( عليهم السلام ) خودنمايي
مي كند !

اگر در پي علّت اين برخورد دو گانه با آيات قرآن باشيد ، بايد
بگوئيم چنين اشخاصي در برابر قرآن زانوي ادب بر زمين نگذاشته اند و همچون
شاگردي در صدد فرا گرفتن آنچه قرآن مي گويد نيستند ! بلكه مي خواهند استاد
قرآن باشند و مايلند پيشداوريهاي خود را از قرآن استخراج كنند ! و اين همان تفسير به
رأي است كه در روايات اسلامي شديداً مذمّت شده و تعبيرات تند و تكاندهنده اي
در مورد آن ديده مي شود ( 1 ) .

خوانندگان محترم ! اگر بخواهيم استفاده صحيحي از قرآن ، كلام وحي ،
يا روايات معصومين ( عليهم السلام ) داشته باشيم و به حقيقت برسيم بايد شاگرد قرآن و احاديث باشيم و هر چه از اين دو منبع مهم و غنيّ معارف اسلامي
فهميديم بپذيريم ، هر چند بر خلاف ميلمان باشد . و گر نه به تفسير به رأي و عواقب شوم
آن و
اشكالتراشي ها و بهانه جوئي ها و انكار مطالب بسيار روشن و
واضح منتهي خواهد شد .

در روايت زيبايي سرنوشت و عاقبت اين دو نوع برخورد با قرآن ، چنين
آمده است : پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

. . . مَنْ جَعَلَهُ اَمامَهُ قادَهُ اِلَي الْجَنَّةِ وَمَنْ جَعَلَهُ
خَلْفَهُ ساقَهُ اِلَي النّارِ ( 2 )

. . . كسي كه قرآن را رهبر و امام خويش قرار دهد ( و در برابر آن زانوي
شاگردي بزند ) قرآن او را به سوي بهشت رهنمون خواهد بود و كسي كه خود را امام و
جلودار قرآن قرار دهد ( و پيشداوريهاي خود را بر قرآن تحميل كند ) او را به سمت جهنّم
سوق خواهد داد .

حقيقتاً اين روايت براي كساني كه تفسير به رأي مي كنند
تكاندهنده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مشروح مباحث تفسير به رأي را در كتاب « تفسير به رأي » نوشته حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي « مدّ ظلّه » مطالعه فرمائيد .

2 . بحارالانوار ، جلد 74 ، صفحه 134 .


105


پيام آيه ولايت

آيه شريفه محلّ بحث علاوه بر اثبات ولايت امير المؤمنين ( عليه السلام ) ، پيام مهمّي نيز براي شيعيان آن حضرت ، بلكه
براي تمام مسلمانان جهان دارد . و آن اين كه :

علي ( عليه السلام ) بطور تصادفي و
اتّفاقي وليّ و سرپرست مؤمنان و جانشين پيامبر آخرالزّمان ( صلّي الله عليه وآله ) و خليفه شايسته خداي منّان نشده ،
بلكه رسيدن به اين جايگاه بزرگ عواملي دارد كه در خود آيه محلّ بحث آمده است . ايمان
قوي و ريشه دار و اقامه نماز و حفظ رابطه بين خويشتن و خالق خويشتن و پرداخت زكات و
برقراري رابطه بين خويشتن و ساير انسانها ، سبب شد كه علي ( عليه السلام ) ، امير المؤمنين گردد . ( 1 )

بنابراين ، آيه شريفه فوق به پيروان علي ( عليه السلام ) مي گويد : اگر شما هم مي خواهيد پا
جاي پاي علي ( عليه السلام ) بگذاريد بايد ايماني قوي
و نيرومند داشته باشيد و در حفظ و تقويت آن بكوشيد و رابطه خويش را با خداوند
مهربان بيش از پيش عميقتر و قوي تر نمائيد و هرگز از نماز غافل نگرديد و
هماهنگ با نماز از پرداختن حقوق مالي خويش ، مانند زكات و غير آن ، خودداري نكنيد . مخصوصاً در ماه مبارك رمضان كه ماه بيداري و هوشياري و عبادت و خودسازي است بايد
تلاشي مضاعف در اين زمينه ها داشت و با تفكّر در مضامين دعاهايي كه در اين ماه
عزيز خوانده مي شود گامي عملي در جهت رفع فقر و نياز نيازمندان ، بهبود و شفاي
بيماران ، اداي قرضِ قرض داران ، طلب رحمت و غفران براي از دنيا رفتگان ، برطرف
كردن غم و غصّه گرفتاران ، آزادي و رهايي اسيران برداشته شود .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به اصطلاح ما طلبه ها : « تعليق حكم بر وصف ، مشعر به علّيّت
است » يعني اگر حكمي را براي وصفي بياورند مفهومش اين است كه آن صفت ، سبب اين حكم
شده است ؛ مثلا اگر گفته شود : « انسانهاي دانشمند را احترام كنيد » معنايش اين است كه
دانش اين انسانها ، سبب احترام آنها شده است .


107


4 آيه اولي الامر

يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولي الاَْمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ
تَنـازَعْتُمْ فِي شَيء فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ
تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ
تَأْوِيلا

« سوره نساء ، آيه 95 »


109


آيه اولي الامر

يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ
وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنـازَعْتُمْ فِي شَيء
فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ
وَالْيَوْمِ الاْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا

اي كساني كه ايمان آورده ايد ! اطاعت كنيد
خدا را ؛ و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوا الامر
] = اوصياي پيامبر [ را . و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد ، آن
را به خدا و پيامبر باز گردانيد ( و از آنها داوري بطلبيد ) اگر به خدا و روز رستاخيز
ايمان داريد . اين ( كار ) براي شما بهتر ، و عاقبت و پايانش نيكوتر
است .
« سوره نساء ، آيه 59 »

دور نماي بحث

آيه فوق ـ كه نام ديگر آن « آيه اطاعت » مي باشد ـ يكي ديگر از
آياتي است كه بروشني بر ولايت امير المؤمنين ( عليه
السلام )
دلالت دارد و نقطه اصلي بحث در اين آيه ، جمله « اولي الامر » است ، كه
نظريّات مختلفي پيرامون آن مطرح شده است ؛ بيان و شرح و نقد اين نظريّات خواهد
آمد .

شرح و تفسير

اولوا الامر چه كساني هستند ؟

« يـا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ
وَأَطِيعُواالرَّسُولَ وَاُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ »
ـ خداوند


110


متعال در اين قسمت از آيه شريفه ، كه خطاب به تمام مؤمنان به اسلام
در سراسر عالم و در همه زمانها تا روز قيامت است ، اطاعت مطلق و بي چون چرا از سه كس
را بر مؤمنان لازم و واجب شمرده است :

نخست اطاعت از خداوند و سپس اطاعت از پيامبرش و سوم اطاعت از اولي
الامر .

« فَاِنْ تَنـازَعْتُمْ فِي شَيء فَرُدُّوهُ إِلَي
اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ
الاْخِرِ »
ـ در قسمت دوم آيه ، مرجع مسلمانان را به هنگام اختلافات و منازعات
مشخّص مي كند ، گويا يك سيستم قضائي مستقلّي را براي آنها پايه گذاري
مي كند ؛ مي فرمايد : اگر در چيزي نزاع و اختلاف داشتيد در مورد آن از
خداوند و پيامبرش داوري بطلبيد و مسائل اختلافي خويش را در نزد بيگانگان از اسلام
مطرح نكنيد .

با توجّه به اين كه قيد ايمان به خدا و آخرت آمده است ، معلوم
مي شود كه مسلماناني كه در مسائل اختلافي به غير منابع و محاكم اسلامي رجوع
مي كنند مؤمن به خدا و آخرت نيستند .

نكته قابل توجّه ديگر اين كه : در صدر آيه و در رديف كساني كه
اطاعت از آنها واجب شمرده شده ، نام اولي الامر به چشم مي خورد ؛ ولي در ذيل
آيه ، كه مرجع دعاوي و داوري را معيّن مي كند ، اولي الامر نيامده است ، اين
مطلب ، يكي از سؤالات مهمّي است كه در تفسير آيه شريفه فوق مطرح مي باشد و
انشاء الله در مباحث آينده پيرامون آن بحث خواهيم كرد .

« ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا » ـ
اين جمله در حقيقت تعليل دو جمله قبل است .

چرا مؤمنان بايد از خدا و پيامبر و اولي الامر اطاعت كنند ؟

چرا در منازعات و اختلافات ، داوري غير از خدا و رسولش انتخاب
نكنند ؟

زيرا اين كار براي مؤمنان بهتر و عاقبت و سرانجامش خوشتر و نيكوتر
است .

محدوده اطاعت از اولوا الامر

گره اصلي آيه و نقطه مبهم آن ، جمله فوق است . اگر مشخّص شود كه
منظور از


111


اُولواالامر كيست ، تفسير آيه واضح و روشن خواهد شد . بدين جهت
مفسّران به گفتگو پيرامون مصداق اولواالامر پرداخته اند و نظريّات مختلفي ،
بالغ بر هفت نظريّه ، ارائه كرده اند .

سؤال : قبل از پرداختن به نظريّات
مفسّران پيرامون معناي اولواالامر ، پاسخ يك سؤال ، كه در فهم معناي « اولواالامر » نيز
دخالت زيادي دارد ، بايد روشن شود و آن اين كه : آيا اطاعت از اولوا الامر مقيّد
به قيود و مشروط به شرايطي است ، يا اطاعت از او همانند اطاعت از خدا و رسولش مطلقاً
واجب است ؟ به تعبير ديگر ، آيا اطاعت از اولوا الامر از نظر زماني ، مكاني ، و
غير آن ، مقيّد است ، يا در هر زمان و مكان و تحت هر شرايطي لازم است ؟

پاسخ : ظاهر آيه شريفه اين است كه اطاعت
از اولواالامر مطلق است و مقيّد به هيچ قيد و مشروط به هيچ شرطي نيست . به تعبير
ديگر ، اطاعت از اولي الامر در اين آيه مقيّد به عدم اشتباه و خطاء اولواالامر نشده
است و به تعبير سوم ، همانگونه كه اطاعت از خدا و رسولش مطلقاً واجب شمرده شده است ،
اطاعت از اولي الامر كه در رديف آنها قرار گرفته ، نيز به صورت مطلق واجب است ؛
بنابراين ، بناچار بايد اولي الامر معصوم باشد ، چون اطاعت بي قيد و شرط جز از معصوم
ممكن نيست ؛ زيرا نمي توان به صورت بي قيد و شرط از شخصي كه خطا و اشتباه
مي كند ، اطاعت و پيروي نمود . بدين جهت ما معتقديم كه اگر قاضي در صدور رأي خطا
كند و طرف دعوي يقين به خطاي قاضي در صدور رأي داشته باشد ، به صرف رأي او
نمي تواند ذي نفع گردد و طرف مقابل خود را محكوم كند .

حتّي مراجع تقليد ، كه پيروي از آن بزرگواران بر مقلّدين آنها لازم
است ، اگر خطايي بكنند در آن مسأله قابل پيروي نيستند ، مثل اين كه رؤيت ماه براي
مرجع تقليدي در شب سي ام ماه مبارك رمضان ثابت نشود و حكم كند مردم روز سي ام
را روزه بگيرند ، ولي برخي از مقلّدين با چشم خود ماه شوّال را در شب سي ام
ببينند ، در اينجا اين دسته از مقلّدين نمي توانند از مرجع خويش پيروي كنند و
روزه بگيرند ، بلكه بايد روزه خود را بخورند ، چون معتقدند مرجع تقليدشان در


112


اين مسأله خطا كرده است .

بنابراين ، اطاعت مطلق و بي چون و چرا ، تنها از معصومين جايز است و
نسبت به غير معصوم جايز نيست و از آنجا كه خداوند اطاعت از اولي الامر را بصورت
مطلق لازم كرده ، نتيجه مي گيريم كه اولي الامر بايد معصوم باشد .

نظرات مختلف پيرامون اولوا الامر

در مورد تفسير اولوا الامر ـ همانگونه كه گذشت ـ نظريّات
مختلفي است ، كه به چند نمونه آن اشاره مي كنيم :

1ـ منظور از اولوا الامر زمامداران جامعه
هستند ـ
هر كسي به هر شكلي زمامدار جامعه اسلامي شود و زمام امور مسلمين را
به دست گيرد ، او « اولوا الامر » خواهد شد و بايد بدون
قيد و شرط اطاعت شود ، حتّي اگر با زور شمشير و بدون خواست و اراده مردم حاكم گردد و
فاسق ترين افراد باشد ! بنابراين ، امثال مغولها و چنگيزها هم اگر مسلّط بر
جامعه اسلامي شوند ، اطاعتشان واجب است !

تعداد قابل ملاحظه اي از دانشمندان اهل سنّت طرفدار اين
نظريّه هستند .

ولكن آيا هيچ عقل سليمي اين سخن را مي پذيرد ؟

مگر خداوند پيامبرش ( صلّي الله عليه
وآله )
را براي اقامه قسط و برپايي عدل و داد ( 1 ) نفرستاده است ؟ پس چگونه شخصي
ظالم مي تواند جانشين پيامبر گردد و ريشه عدالت و قسط را بسوزاند ؟

چنين تفسيري از اولوا الامر با كدام يك از برنامه هاي
سازنده و اميد بخش اسلام سازگار است ؟ آيا گويندگان اين سخن حقيقتاً معتقدند كه اگر
حاكم ظالمي با زور شمشير بر جامعه اسلامي مسلّط شد و تمام ارزشهاي اسلامي را زير پا
نهاد ، منكرات را علني كرد ، معروف را از بين برد ، واجبات الهي را پرده دري كرد ، بايد
به چشم اولوا الامر و جانشين پيامبر به چنين انسان ظالم و منحرف و كافري نگاه
كرد و بي قيد و شرط از او اطاعت كرد ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين مطلب در آيه شريفه 25 سوره حديد آمده است .


113


متأسّفانه جواب اين آقايان مثبت است و افراد فاسد و ظالمي ، چون
معاويه و پسرش را اولوا الامر دانسته اند !

اي كاش هيچ يك از دانشمندان مسلمان چنين تفسيري براي آيه ذكر
نمي كردند .

2ـ برخي ديگر از مفسّران عقيده فوق را مردود
دانسته و معتقد به عصمت اولوا الامر شده اند ـ
و از آنجا كه
انسانها غالباً خطا كار و غير معصوم هستند ، بنابراين مراد از اولواالامر « كلّ جامعه
اسلامي » است و روشن است كه « امّت اسلامي » از عصمت برخوردار است و امكان ندارد تمام
مردم مسلمان خطا كنند . هر چند تك تك افراد جامعه خطا كارند ! بنابراين ،
همانگونه كه اطاعت از خدا و رسول ( صلّي الله عليه
وآله )
لازم است ، پيروي از امّت اسلامي نيز واجب است !

ولكن در جواب اين نظريّه عرض مي كنيم كه : چگونه مي توان
نظريّه مجموعه امّت اسلامي را در مسئله اي تحصيل كرد و به دست آورد ؟ آيا به
دست آوردن آراء و نظريّات تمام امّت اسلامي لازم نيست ؟ اگر گفته شود نظريّه تك تك
مسلمانان لازم نيست ، بلكه مسلمانان نمايندگاني انتخاب مي كنند و اتّفاق و
اجماع نمايندگان امّت اسلامي كافي است . مي گوئيم : آيا به دست آوردن اتّفاق
آراء ، حتّي از نمايندگان امّت اسلام ( نه همه مسلمانان ) امكان پذير است ؟

غالباً تحصيل اتّفاق آراءِ حتّي نمايندگان امّت اسلامي نيز امكان
پذير نيست ؛ اگر گفته شود كه اتّفاق آراء لازم نيست ، بلكه معيار اكثريّت است ، هر گاه
اكثريّت نمايندگان امّت اسلامي به مسئله اي رأي مثبت دادند ، تبعيّت از آنها به
عنوان اولواالامر لازم است ! آيا حقيقتاً معناي اولي الامر اكثريّت نمايندگان امّت
اسلام است ؟

3ـ برخي پا را از اين فراتر نهاده اند و
بر اثر خودباختگي در برابر فرهنگهاي بيگانگان ، دموكراسي غربي را مصداق
اولوا الامر شمرده اند !

آيا اين گونه نظرها و تفسيرها ، تفسير به رأي نيست ؟ ! آيا
اينها پيشداوريهاي تحميل شده بر قرآن نمي باشد ؟ ! آيا اين برداشتها كم لطفي به
قرآن نيست ؟ !


114


گذشته از همه اينها ، دموكراسي غربي آش دهان سوزي نيست ! آنها خود
نيز قبول دارند كه چيز ايده آلي نيست و از بابت ناچاري و اضطرار به آن پناهنده
شده اند ، چون در شرايط فعلي اگر به دموكراسي غربي پناهنده نمي شدند
گرفتار بدتر از آن مي شدند و از باب پياده كردن « اقلّ الضّررين » آن را عملي
كردند و گرنه كدام انسان عاقلي مي پذيرد كه از مجموع 100% مردم يك كشور ، 50% در انتخابات شركت كنند و 26% به يك نفر و 24% به شخص ديگري رأي دهند ، آنگاه منتخب 26% مردم ، حاكم بر 100% مردم شود ! آيا اين عدالت است ! ؟

خود باختگان در مقابل دموكراسي غربي ، آمريكا را مهد اين مطلب
مي دانند و خوشبختانه با افتضاح و رسوايي اخير ، كه در جريان انتخابات آمريكا
پيش آمد ، ماهيّت حقيقي اين نوع دموكراسي براي همگان روشن و هويدا شد . آنها كه تمام
صنعت و ادارات و كشور خود را با سيستم هاي كامپيوتري اداره مي كنند بر سر
شمارش ده الي پانزده هزار برگه رأي دعوي دارند ، كه آيا آن را با دست بشمارند و يا
با كامپيوتر محاسبه كنند ! اين دعوي چه معني دارد ! كاري كه به هر شكلي انجام دهند
نهايتاً در يك روز به اتمام مي رسد ، چقدر دعوي و گفتگو و اختلاف بر سر آن به
وجود آمده ، به گونه اي كه گوش جهانيان را كر كرده است !

اين گونه امور نشانگر بي اعتمادي مدّعيان دموكراسي و مردم
سالاري به خويشتن و صنايع خويشتن است ! دنيا بايد بر اين دموكراسي و انتخابات بخندد ! و محقّقان بايد اين حادثه را موشكافانه بررسي كنند تا ماهيّت مدّعيان دموكراسي براي
همه ، مخصوصاً براي كساني كه آنجا را كعبه آمال خود مي دانند ، روشنتر شود . و
انصافاً كه تفسير اولوا الامر به دموكراسي خلاف ظاهر آيه شريفه ، بلكه ظلم و
ستمي بزرگ به قرآن مجيد است .

4ـ نظريّه تمام علماي شيعه اين است كه
اولواالامر بايد معصوم باشد و نمي تواند بيش از يك فرد در هر عصر و زماني
باشد . و آن شخص در عصر پيامبر گرامي اسلام
( صلّي الله
عليه وآله )
حضرت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و پس از او ائمّه
يازدهگانه
( عليهم السلام ) مي باشند .

توضيح بيشتر : الف ـ همانگونه كه گذشت ، اولوا الامر به
مقتضاي آيه شريفه ،


115


و به تعبير سوم ، تقوي مراتب مختلفي دارد ؛ يك مرحله آن پرهيز از
گناهان كبيره است ، به گونه اي كه اگر هم اتّفاقاً مرتكب شود فوراً از آن
توبه مي كند ؛ در مرحله ديگر علاوه بر اين كه گناهان كبيره را انجام
نمي دهد ، از گناهان صغيره نيز اجتناب و خودداري مي كند و در صورت ارتكاب
توبه مي كند . مرحله سوم ، كه از دو مرحله قبل بالاتر است ، اين كه علاوه بر ترك
گناهان كبيره و صغيره ، مرتكب مكروهات نيز نمي شود . مراتب
تقوي به همين شكل بالا مي رود تا به اوج آن ، يعني عصمت مطلق از گناهان و خطاها
و اشتباهات ، مي رسد . بنابراين ، عصمت ،
آن گونه كه برخي گمان
كرده اند ، نوعي جبر نيست ؛ بلكه عاليترين مرحله تقوي است .

ب ـ اولوا الامرِ معصوم ـ همانطور
كه شرح آن گذشت ـ كلّ امّت اسلامي يا علماء و انديشمندان آنها به عنوان نمايندگان
امّت اسلامي يا اكثريّت آنها نمي تواند باشد ، بلكه بايد شخصي خاص و فرد معيّني
باشد .

ج ـ از آنجا كه عصمت يك قدرت معنوي و
عاليترين مرحله تقوي است و اين معيار براي انسانهاي معمولي و همه مردم قابل تشخيص
نيست ، اولوا الامر معصوم بايد از ناحيه خداوند ، يا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، يا معصوم ديگري ، كه عصمتش ثابت شده
است ، معرّفي گردد .

نتيجه اين كه : اوّلا : اولوا الامر
بايد معصوم باشد ؛ ثانياً : بايد فرد خاص و معيّني باشد ؛ و ثالثاً : تعيين معصوم و اولوا الامر بايد از سوي
خداوند عالم باشد .

* * *


| شناسه مطلب: 74138







نظرات کاربران