بخش 83
3 آیه مباهله دور نمای بحث مقدّمه 1 . مباهله آخرین حربه 2 . مباهله یعنی چه ؟ شرح و تفسیر دعوت به مباهله آیا مباهله انجام شد ؟ #171; ابنائنا #187; ، #171; نسائنا #187; و #171; انفسنا #187; کیانند ؟ 4 آیات سوره دهر دورنمای بحث شأن نزول شرح و تفسیر ویژگیهای پنجگانه اهل البیت ( علیهم السّلام ) 1 . وفای به عهد و پیمان
199 |
3 آيه مباهله
فَمَنْ حـاجَّكَ فِيهِ مِنْ
بَعْدِ ما جـائَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعـالَوْا نَدْعُ أَبْنـائَنـا
وَأَبْنـاءَكُمْ وَنِسـائَنـا وَنِسـاءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ
ثُمَّ
نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكـاذِبينَ
« سوره آل عمران ، آيه 61 »
201 |
آيه مباهله
فَمَنْ حـاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مـا جـائَكَ
مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعـالَوْا نَدْعُ أَبْنـائَنـا وَأَبْنـاءَكُمْ
وَنِسـائَنـا وَنِسـاءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ
فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكـاذِبينَ « سوره آل عمران ، آيه 61 »
هر گاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به
تو رسيده ، ( باز ) كساني با تو به محاجّه و ستيز بر خيزند ، به آنها بگو : بيائيد ما
فرزندان خود را دعوت كنيم ، شما هم فرزندان خود را ؛ ما زنان خويش را دعوت نمائيم ،
شما هم زنان خود را ؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم ، شما هم از نفوس خود ؛ آنگاه مباهله
كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم !
دور نماي بحث
مقدّمه
قبل از شروع به تفسير آيه شريفه مباهله ، تذكّر دو نكته لازم و
ضروري است :
202 |
1 . مباهله آخرين حربه
آيات 35 تا 60 سوره آل عمران پيرامون حضرت عيساي مسيح ( عليه السلام ) سخن مي گويد . در اين بيست و شش آيه ، از
تولّد حضرت عيسي ( عليه السلام ) ، مقامات آن حضرت ،
شخصيّت مادرش ، فضايل حضرت مريم ( عليها السلام ) ،
گفتگوي او با فرشتگان ، مائده آسماني ، و مسائل ديگر بحث شده است . خداوند پس از اين
بحث طولاني درباره حضرت عيسي ( عليه السلام ) به پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد كه اگر
مسيحيان پس از بيان همه اين امور و بحث هاي مستدلّ و منطقي باز هم زير بار
نرفتند و اسلام را نپذيرفتند ، راه متفاوت ديگري در برخود با آنها انتخاب كن ، با
آنها مباهله كن ، تا حق روشن شود .
2 . مباهله يعني چه ؟
مباهله از مادّه « بَهْل » گرفته شده است . و « بَهْل » در لغت عرب به
معناي رها كردن است . شترها وقتي بچّه دار مي شوند پستانهاي آنها را
مي بندند تا بچّه شتر همه شير مادر را نخورد و مقداري براي صاحب شتر باقي
بماند ؛ ولي گاهي پستانها را باز مي كنند تا بچّه شتر هر چه ميل دارد بخورد ،
عرب به چنين شتري كه پستانهايش باز شده « ابل باهل » مي گويد ، يعني شتري كه شيرش
رها شده تا بچّه اش از آن استفاده كند .
و امّا در اصطلاح ، معناي ديگري دارد و آن اين كه : هر گاه دو نفر
بعد از بحث هاي منطقي و استدلالهاي عقلي و برهانهاي روشن ، نتوانستند يكديگر را
قانع كنند ، در اينجا هر كدام در حقّ ديگري نفرين مي كند و چنين مي گويد :
« اگر من بر حق هستم و تو خلاف مي گويي به مجازات الهي گرفتار شوي » و ديگري هم
همين را تكرار مي كند . به چنين كاري با حصول شرائطش « مباهله »
مي گويند .
ارتباط معناي لغوي واصطلاحي « مباهله » با يكديگر روشن است ؛ زيرا در
مباهله شخصي كه مدّعي است حق مي گويد طرف ديگر را رها مي كند و امر او را
به خداوند محوّل و واگذار مي نمايد .
203 |
شرح و تفسير
دعوت به مباهله
« فَمَنْ حـاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مـا جـاءَكَ
مِنَ الْعِلْمِ » ـ اي پيامبر ما ! هر يك از نصاري و مسيحيان پس از اين همه
بحث و مباحث مربوط به عيسي بن مريم ( عليهما السلام ) و
استدلالهاي متقن و متين پيرامون شؤون مختلف آن حضرت ، اگر همچنان به لجاجت خود ادامه
دادند ، و عناد و لجاج بسان حجاب و پرده مانع راهيابي آنها به سوي حقّ و حقيقت شد ،
راه ديگري در ادامه دعوت آنها به سوي حق انتخاب كن و با آنها مباهله كن .
« فَقُلْ تَعـالَواْ نَدْعُ أَبْنـاءَنـا
وَأَبْنـاءَكُمْ وَنِسـاءَنـا وَنِسـاءَكُمْ وَأَنْفُسَنـا وَأنْفُسَكُمْ » ـ
در اين قسمت از آيه ، افرادي كه بايد در مراسم مباهله شركت
كنند مشخّص مي شود .
پيامبر ما ! به آنها بگو كه از سوي هر يك از طرفين مباهله ، بايد
چهار گروه در اين مراسم شركت كنند :
1 ـ رئيس مسلمانان ، يعني پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و رئيس مسيحيان نجران .
2 ـ فرزندانمان و فرزندان شما .
3 ـ زنان ما و زنان شما .
4 ـ نفوس ما و نفوس شما .
در مباحث آينده پيرامون اين كه مراد از « ابنائنا » و « نسائنا » و « انفسنا » چيست ؟ بطور مفصّل بحث خواهيم كرد .
« ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ
عَلَي الْكاذِبينَ » ـ پس از اين كه افراد خاصّي ـ كه در بالا ذكر شد ـ از
طرفين جهت مراسم مباهله حاضر شدند ، مباهله به اين شكل انجام مي شود كه هر كس
دروغ بگويد و در ادّعاي خود كاذب باشد ، لعنت و عذاب الهي گريبانگير او شود ، تا بدين
وسيله حقيقت براي مردم روشن شود .
آيا مباهله انجام شد ؟
سؤال : آيا مراسم مباهله طبق آداب و
شرايطي كه قرآن فرموده ، انجام شد ؟
204 |
در صورت انجام ، نتيجه و آثار مباهله چه بود ؟
پاسخ : قرآن در اين مورد ساكت است ، و از
آيات اين كتاب الهي نمي توان استفاده كرد كه مراسم مباهله انجام شد يا نه ، ولي
اين داستان در تاريخ اسلام بسيار معروف است .
طبق آنچه در تاريخ آمده ، پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) جريان مباهله و چگونگي آن را با مسيحيان نجران در ميان گذاشت و
روزي را جهت انجام مباهله معيّن كرد . اُسقف اعظم مسيحيان ـ كه بالاترين مقام مذهبي
مسيحيان است ـ به آنها گفت :
« براي مباهله آماده گرديد ، و در روز موعود حاضر شويد ، اگر پيامبر
اسلام در روز مباهله با اصحاب و ياران سرشناس و شخصيّت هاي معروف مسلمانان
آمد ، با او مباهله كنيد ؛ امّا اگر به منظور مباهله با زن و بچّه آمد ، از مباهله با
او خود داري كنيد . چرا ؟ چون در صورت اوّل معلوم مي شود در نبوّت خود صادق نيست
و در اين صورت مغلوب مي شود ، ولي در صورت دوم معلوم مي شود كه با خداوند
ارتباطي دارد كه با توكّل بر او به ميدان آمده است . »
به هر حال ، روز موعود فرا رسيد ، مسيحيان مشاهده كردند كه پيامبر
اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) دست
دو پسر بچّه ، حسن و حسين ( عليهم السلام ) را
گرفته و به همراه علي و فاطمه ( عليهم
السلام ) مي آيد .
اسقف اعظم مسيحيان وقتي اين صحنه را مشاهده كرد گفت :
« من صورتهايي مي بينم كه اگر دعا كنند حتماً به هدف اجابت
مي رسد و همه شما نابود مي شويد . ( 1 ) از مباهله خود داري كنيد و به
مسلمانها اعلان كنيد كه حاضريم به صورت يك اقلّيّت سالم در كنار شما زندگي كنيم و
ماليات لازم را نيز مي پردازيم . »
1 . كسي كه حاضر به مباهله مي شود ، بايد واجد دو اصل
باشد :
نخست اين كه به گفته و ادّعاي خويش ايمان داشته باشد . آدم متقلّب و
دروغگو هرگز دست به مباهله نمي زند .
ديگر اين كه چنين شخصي رابطه نزديكي با خدا دارد كه وقتي دست به دعا
بر مي دارد و نفرين مي كند ، دعاي او اجابت مي گردد . علماي نجران كه
سه نفر يا ده نفر بودند ، با درك اين دو اصل در چهره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همراهانش ، از مباهله خود داري
كردند .
205 |
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) خواسته آنها را پذيرفت و از مباهله صرفنظر كرد .
داستان مباهله ـ بصورت مختصر كه گذشت ـ در همه تواريخ اسلامي ثبت
شده است . ابوبكر جصّاص از علماي قرن چهارم هجري در دو كتابش دو عبارت زيبا و جالب
در اين زمينه دارد :
1 ـ وي در كتاب « احكام القرآن » مي گويد :
إنّ رواة السّير ونقلة الاثر لم يختلفوا في أنّ النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) أخذ بيد الحسن والحسين وعلي وفاطمة
ودعا النصاري الّذي حاجّوه الي المباهله ( 1 )
راويان تاريخ و ناقلان آثار و اخبار و مورّخان هيچ گونه اختلافي
ندارند در اين كه پيامبر در روز مباهله در حالي كه دست حسن و حسين را به دست داشت و
علي و فاطمه همراهش بودند ، براي مباهله با نصاري حاضر شد و مسيحيان نجران را به
مباهله دعوت كرد .
2 ـ نويسنده مذكور در كتاب « معرفة علوم
الحديث » مي گويد :
قد تواترت الاخبار في التّفاسير عن عبدالله بن عبّاس و غيره أنّ
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) أخذ يوم المباهلة
بيد علي والحسن والحسين و جعلوا فاطمة ورائهم ثم قال : هؤلاء أبنائنا و أنفسنا و
نسائنا ( 2 )
رواياتي كه عبدالله بن عبّاس و ديگران ، از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) ( در شأن نزول آيه مباهله ) نقل
كرده اند ، متواتر است . مضمون اين اخبار چنين است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در روز مباهله علي و حسن و حسين را به
همراه داشت و فاطمه در پشت سر آنها حركت مي كرد و با اين افراد جهت مباهله
حاضر شد و فرمود : اينها « فرزندان ما » و « نفوس ما » و « زنان ما » هستند .
بنابر اين ، روايات و احاديث بسيار زيادي در شأن نزول و تفسير آيه
مباهله وارد شده است . در اينجا براي نمونه فقط به يك روايت اكتفا مي كنيم :
در بخش « فضائل الصّحابه » كتاب صحيح
مسلم ، روايت جالب و تكاندهنده اي
1 . احكام القرآن ، جلد 2 ، صفحه 16 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 48 ) .
2 . معرفة علوم الحديث ، طبع مصر ،
صفحه50 ( به نقل از احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه
48 ) .
206 |
به نقل از سعد بن ابي وقاص نقل شده است :
سعد مي گويد : به ملاقات معاويه رفتم ،
معاويه گفت : شنيده ام كه تو علي را لعن نمي كني ! چرا عليّ بن
ابي طالب را سبّ و ناسزا نمي گوئي ؟ ( 1 )
سعد در پاسخ خطاب به معاويه « لعنة الله
عليه » گفت : من سه جمله از پيامبر اسلام ( صلّي الله
عليه وآله ) درباره علي ( عليه السلام ) شنيده ام كه مانع
اجابت تقاضاي تو مي شود :
الف ـ هنگامي كه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عازم جنگ تبوك بود و علي را به عنوان جانشين خود در مدينه تعيين
كرد ، علي از آن حضرت پرسيد : چرا مرا در مدينه مي گذاريد و به همراه خود به جنگ
نمي بريد ؟ حضرت فرمود :
« آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من همچون نسبت
هارون به موسي باشد ؛ همانگونه كه هارون برادر و جانشين موسي بود ، تو هم برادر و
جانشين من هستي . »
ب ـ در جنگ خيبر
افراد مختلفي براي فتح قلعه خيبر رفتند و نا اميد برگشتند تا اين كه
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در يكي از شبها فرمود :
« فردا پرچم را به مردي خواهم داد كه از مبارزه
خسته نمي شود و به دشمن پشت نمي كند ! »
همه اصحاب منتظر بودند تا ببينند منظور حضرت
كيست ؟ پيامبر نگاهي به اصحاب كرد و همه را از نظر گذراند ، امّا علي را نديد ، سئوال
كرد علي كجاست ؟
گفتند : او مبتلي به چشم درد است و مشغول
استراحت مي باشد .
فرمود : « علي را حاضر كنيد ! »
علي به خدمت پيامبر آمد ، حضرت مقداري از آب
دهانش را به چشم علي ماليد ، چشم علي به بركت آب دهان پيامبر و به اذن خدا خوب شد و
سپس پرچم را به او داد و علي ( عليه
السلام ) طّي ماجراي جالبي قلعه خيبر را فتح
كرد !
1 . اين جمله نهايت مظلوميّت حضرت علي ( عليه السلام ) و اوج كينه و دشمني بني اميّه نسبت به آن
حضرت را مي رساند . آنها آنقدر كثيف و خبيث بودند كه سبّ و لعن علي را با اين
كه آن حضرت نزد همه مسلمانان لا اقل به عنوان خليفه چهارم مورد قبول بود ، آن قدر
رواج دادند كه حتّي اگر كسي اين كار را نمي كرد مورد مؤاخذه قرار
مي گرفت ! تعجّب از بعضي برادران اهل سنّت است كه از بني اميّه و در رأس آنها
معاويه با چنين جناياتي دفاع مي كنند و از اين ام الخبائث به « مولاي ما
معاويه ! » نام مي برند !
207 |
ج ـ در داستان
مباهله ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه علي ، فاطمه ، حسن و حسين ( عليهم السلام ) به اسقبال مسيحيان
نجران رفت و آماده مباهله شد .
سعد پس از بيان مطالب فوق به معاويه گفت :
معاويه ! آيا با اين فضائلي كه از پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) در مورد علي شنيده ام مي توانم
او را لعن كنم ؟ !
معاويه « لعنة الله عليه » ساكت شد و از گفته
خود پشيمان گشت . ( 1 )
« ابنائنا » ، « نسائنا » و « انفسنا » كيانند ؟
در اين كه منظور از « نسائنا » تنها دختر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام ) است ، ظاهراً هيچ اختلافي بين ما و برادران
سنّي وجود ندارد ، همانگونه كه علماء شيعه و اهل سنّت بالاتّفاق « ابنائنا » را به حسن
و حسين ( عليهما السلام ) تفسير كرده اند و در اين
نكته كه امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) ، مشمول
ابنائنا هستند اختلاف نظري ندارند .
بنابر اين محور اصلي و مركزي بحث پيرامون تفسير « انفسنا »
مي باشد ، بدين جهت لازم است بحث بيشتري پيرامون اين جمله داشته باشيم .
مرحوم قاضي نور الله شوشتري ، در كتاب ارزشمندش ، احقاق الحق ، مي فرمايد :
اجمع المفسّرون علي ان « ابناءنا » اشارة الي الحسن والحسين ( عليهما السلام ) و « نسائنا » اشارة الي فاطمه ( عليها السلام ) و « انفسنا » اشارة الي علي ( عليه السلام )
مفسّران قرآن مجيد ( از شيعه و اهل سنّت ) اجماع واتّفاق نظر دارند كه
منظور از « ابنائنا » حسن و حسين ( عليهما السلام ) ، و
مراد از « نسائنا » فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و منظور
از « انفسنا » علي ( عليه السلام ) مي باشد .
آية الله العظمي مرعشي ـ رحمة اللّه
عليه ـ در پاورقي اين كتاب از حدود شصت كتاب ( از كتب اهل سنّت ) مطلب فوق را
نقل مي كند . ( 2 ) معناي اين سخن آن است كه مطلب بقدري واضح و روشن است كه در
تمام كتب اهل سنّت منعكس شده است .
1 . صحيح مسلم ، جلد 4 ، صفحه 187 ،
حديث 32 .
2 . احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 46 .
208 |
ولي متأسّفانه عليرغم اين همه روايات ، افراد كمي از مفسّران اهل
سنّت ، كه گرفتار تعصّب بيجا و تفسير به رأي شده اند ، در تفسير آيه شريفه مطالب
حيرت آوري گفته اند ؛ به دو نمونه آن توجّه كنيد :
1 ـ آلوسي در روح المعاني پس از
اعتراف به اين كه به غير از علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم
السلام ) كس ديگري در داستان مباهله همراه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) نبوده است و با تأكيد بر اين كه هيچ انسان مؤمني نبايد در
اين مسأله شك كند ، به بيان استدلال علماء شيعه مي پردازد و مدّعي مي شود
كه منظور از « انفسنا » خود پيامبر است و « علي » جزء « ابنائنا » است ؛ زيرا در ادبيّات
عرب به داماد هم پسر گفته مي شود ! » ( 1 )
پاسخ اين سخن بسيار روشن است ؛ زيرا طبق اين آيه شريفه پيامبر از
« ابنائنا » و « انفسنا » و « نسائنا » دعوت كرده است . اگر منظور از « أنفسنا » خود
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باشد ، آيا دعوت از خويشتن
معني دارد ؟ با توجّه به اين كه قرآن مجيد فصيح ترين سخنان است ، قطعاً چنين مطلب غير
فصيحي نمي گويد و به پيامبر دستور نمي دهد كه از خويشتن دعوت كند . پس
قطعاً منظور از « انفسنا » خود پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) نيست . علاوه بر اين ، ما در ادبيّات عرب نديده ايم كه به داماد ،
پسر خطاب شود و چنين استعمالي بسيار نامأنوس و مجازي مي باشد .
از چنين اظهار نظرهايي زياد تعجّب نكنيد ؛ اين ، نتيجه
تعصّب هاي بيجاست ؛ اين گونه تعصّبها بجائي مي رسد كه بعضي از اشخاص حاضر
هستند براي حفظ عقائد نادرست خود ، حتّي مطالبي را بر قرآن تحميل كنند !
2 ـ عجيب تر از سخن آلوسي ، نظريّه محمّد عبده در المنار
است . وي در كتاب المنار ، هنگامي كه به تفسير آيه
مباهله مي رسد ، مي نويسد :
الرّوايات متّفقة علي أنّ النّبي ( صلّي الله
عليه وآله ) اختار للمباهلة عليّاً وفاطمة و ولديهما و يحملون كلمة نسائنا
علي فاطمة وكلمة انفسنا علي عليٍّ فقط و مصادر هذه الرّوايات الشّيعة و مقصدهم منها
معروف ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روح المعاني ، جلد 3 ، صفحه 189 .
2 . المنار ، جلد 3 ، صفحه 322 .
209 |
احاديث و روايات اتّفاق دارند كه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) براي مباهله علي وفاطمه و دو پسر آنان را انتخاب كرد . و
كلمه « نسائنا » در آيه شريفه بر فاطمه و كلمه « انفسنا » بر « علي » حمل شده است ؛ البتّه
مستند اين روايات و منبع آن ، شيعيان است و هدف آنها از اين گونه روايات روشن
است !
واقعاً اين سخن از محمّد عبده عجيب است و صدر و ذيل آن متناقض
مي باشد زيرا در ابتداي سخن ادّعاي اتّفاق واجماع روايات مي كند و در ذيل
آن ، همه آنها را به شيعه نسبت مي دهد !
علاوه بر اين كه ( همانگونه كه گذشت ) سخن ذيل صحيح نيست ، چون بيشتر
روايات مذكور ـ بر خلاف ادّعاي ايشان ـ از اهل سنّت نقل شده است .
در مقابل اين سخنان بي اساس جز تأسّف و افسوس چيزي نمي توان
گفت .
به هر حال ، آيه مباهله ، با توضيحاتي كه گذشت ، از آيات محكم و
صريحي است كه دلالت روشني بر ولايت اميرمؤمنان ( عليه
السلام ) و فرزندانش ( عليهم السلام ) دارد .
سؤال : درست است كه آيه مباهله فضيلت و
افتخاري براي اميرالمؤمنين ، عليّ بن ابي طالب ( عليه
السلام ) ، محسوب مي شود ؛ ولي چه ارتباطي با مسأله ولايت و رهبري آن حضرت
دارد ، كه شما در اينجا به عنوان يكي از آيات مربوط به ولايت مورد بحث قرار
داده ايد ؟
پاسخ : همانگونه كه گذشت منظور از
« أنفسنا » در آيه مباهله ، شخص حضرت علي ( عليه السلام )
است . اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، علي ( عليه السلام ) را جان خود خوانده ، و او را « نفس » خويش خطاب
كرده ، آيا معناي حقيقي مراد است ، يا تنزيل مقامي منظور است ؟
بدون شك معناي حقيقي منظور نيست ؛ يعني « علي » پيامبر نيست ! بلكه
منظور اين است كه علي ( عليه السلام ) در فضائل و
كمالات و مقامات همچون پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) است ، در شجاعت و رشادت و شهامت و تقوا و ايثار و خلاصه تمام كمالات و
مقامات مانند پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است .
نتيجه اين كه علي ( عليه السلام ) در مقامات و كمالات
نازل منزله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و تالي تلو
اوست .
با توجّه به اين مطلب اگر قرار باشد پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خليفه و جانشيني براي آن
210 |
حضرت از سوي خداوند انتصاب شود ، يا امّت اسلامي كسي را براي اين
منظور انتخاب كنند ، آيا نبايد شخصي را انتخاب كنند كه همطراز پيامبر ، يا در مرحله
بعد از آن حضرت باشد ؟
آيا نبايد شخصي منتخب مردم يا منصوب الهي باشد كه در فضائل و
كمالات ، مخصوصاً تقوا و عصمت ، همچون پيامبر اسلام ( صلّي الله
عليه وآله ) باشد ؟
و اگر با وجود چنين شخصي ، اشخاص ديگري انتخاب شوند ، آيا عقل چنين
كاري را قبيح و زشت نمي شمرد ؟
بنابر اين ، از انطباق جمله « انفسنا » به شخص « عليّ بن
ابي طالب ( عليه السلام ) » مي توان پلي به
سوي ولايت و امامت زد و بدين وسيله ولايت را ثابت كرد .
پروردگارا ! ما را قدردان نعمت بي بديل و بزرگ ولايت اهل
البيت ( عليهم السلام ) ، قرار ده و لطف و عنايت آن
بزرگواران را در دنيا ، و شفاعتشان را در عُقبي ، شامل حالمان بگردان .
* * *
211 |
4 آيات سوره دهر
اِنَّ الاَْبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ
كَأْس كانَ مِزاجُها كافُوراً *
عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ
يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً *
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّه مِسْكيناً وَ يَتيماً
وَ اَسيراً * اِنَّما
نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً
* اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا
يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً
« سوره انسان ، آيات 5 تا 10 »
213 |
آيات سوره دهر
اِنَّ الاَْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْس كَانَ
مِزَاجُهَا كَافُوراً * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا
عِبَادُ اللهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ
وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَ يُطْعِمُونَ
الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ اَسِيراً * اِنَّمَا
نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَآءً وَ لاَ شُكُوراً *
اِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً
به يقين ابرار ( و نيكان ) از جامي مي نوشند
كه با عطر خوشي آميخته است ، از چشمه اي كه بندگان خاصّ خدا از آن
مي نوشند ، و از هر جا بخواهند آن را جاري مي سازند . آن ها به نذر
خود وفا مي كنند ، و از روزي كه شرّ و عذابش گسترده است مي ترسند ، و غذاي
( خود ) را با اين كه به آن علاقه ( و نياز ) دارند ، به « مسكين » و « يتيم » و « اسير »
مي دهند . ( و مي گويند : ) ما شما را به خاطر خدا اطعام مي كنيم ، و هيچ
پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم . ما از پروردگارمان خائفيم ، در آن روزي كه
عبوس و سخت است !
« سوره دهر ( انسان ) ، آيات 5 تا 10 »
دورنماي بحث
يكي از فضايل مهمّ و عبرت آموز حضرت علي ( عليه السلام ) ، بلكه از فضايل اهلبيت عصمت و
طهارت ( عليهم السلام ) ، در آيات سوره انسان مطرح
شده است . هيجده آيه از سي و يك آيه اين سوره ، پيرامون اين فضيلت بي نظير سخن
مي گويد . بخشي از آيات هيجده گانه فوق ، پيرامون اصل ماجرا سخن
مي گويد و چهارده آيه ديگر در مورد
214 |
جزاء و پاداش عمل بزرگ آن خانواده گرانقدر بحث مي كند . شرح
اين مطالب در مباحث آينده خواهد آمد .
شأن نزول
كتاب هاي فراواني شأن نزول آيات مورد بحث را مطرح
كرده اند . مرحوم علاّمه اميني در الغدير شأن
نزولي را كه خواهيم آورد از 34 كتاب از كتب اهل سنّت ( 1 ) ، و مرحوم قاضي نورالله
شوشتري از 36 كتاب از كتاب هاي آنان اين مطلب را نقل كرده است . ( 2 ) بنابراين
شأن نزولي كه مي آيد در سرحدّ تواتر است . خلاصه شأن نزولي كه مورد اتّفاق تمام
منابع فوق است به شرح زير است :
امام حسن و امام حسين ( عليهما
السلام ) در سنّ طفوليّت بيمار شدند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) براي عيادت فرزندان بيمارش به
خانه علي و فاطمه ( عليهما السلام ) آمد ، آن حضرت
هنگامي كه بيماري نوه هاي عزيزش را مشاهده كرد ، خطاب به علي ( عليه السلام ) فرمود : « نذري كنيد ، تا خداوند بيمارانتان را
شفا دهد ! »
علي ( عليه السلام ) بلافاصله
عرض كرد : « خداوندا ! اگر فرزندانم شفا يابند ، سه روز روزه مي گيرم . »
فاطمه ( عليها السلام ) نيز به
همين شكل نذر كرد ؛ حتّي امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) نيز
1 . الغدير ، جلد 3 ، صفحه 107 ـ به
ده مورد از كتاب هايي كه الغدير شأن نزول فوق را از آن ها نقل كرده ،
توجّه كنيد : 1 . نوادر الاصول ، صفحه 64 ؛ 2 . العقد الفريد ، جلد 3 ، صفحه 42 ؛ 3 . الكشف و البيان ، صفحه 427ـ307 ؛ 4 . مناقب خوارزمي ، صفحه 180 ؛ 5 . مطالب
السّئول ، صفحه 31 ؛ 6 . نورالابصار ، صفحه 14ـ12
؛ 7 . فتح القدير ، جلد 5 ، صفحه 338 ؛ 8 . روح البيان ، جلد 10 ، صفحه 268 ؛ 9 . الاصابة ، جلد 4 ، صفحه 387 ؛ 10 . الدّرّ
المنثور ، جلد 6 ، صفحه 299 .
2 . احقاق الحق ، جلد 3 ، صفحه 157 ،
به بعد ـ ده مورد از كتاب هايي كه احقاق الحق شأن نزول فوق را از آن ها
نقل كرده ، به شرح زير است : 1 . كشّاف ، جلد 4 ، صفحه 169
؛ 2 . اسباب النّزول ، صفحه 331 ؛ 3 . معالم التّنزيل ، جلد 7 ، صفحه 159 ؛ 4 . التّفسير الكبير ، جلد 3 ، صفحه 243 ؛ 5 . تذكرة ابن الجوزي ، صفحه 322 ؛ 6 . كفاية الطّالب ، صفحه 201 ؛ 7 . تفسير
قرطبي ، جلد 19 ، صفحه 129 ؛ 8 . ذخاير العقبي ،
صفحه 102 ؛ 9 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ،
جلد اوّل ، صفحه 7 ؛ 10 . تفسير علاّمه نيشابوري ، جلد
29 ، صفحه 5112 .
215 |
ـ علي رغم اين كه سنّ آن ها كم بود ـ به
تبعيّت از پدر و مادر به همان شكل نذر نمودند . فضّه ( خادمه ) كه در آن جا حاضر بود
نيز ـ احتمالا ـ به همان شكل نذر كرد .
طولي نكشيد كه كسالت آن دو ريحانه پيامبر برطرف شد و بنا شد كه
اهل البيت ( عليهم السلام ) نذرشان را ادا
كنند . روز اوّل روزه گرفتند ؛ علي ( عليه
السلام ) براي افطار اين سه روز مقداري جو تهيّه كرد ، آن را آرد كردند و به سه
قسمت تقسيم كردند ، قسمتي از آن را جهت تهيّه نان براي افطار روز اوّل خمير كردند و
به تعداد افراد روزه دار ، نان جو تهيّه نمودند . به هنگام افطار صدايي از پشت
درب حياط منزل شنيده شد ، اهل خانه به بيرون از خانه آمدند ، شخصي را ملاحظه كردند كه
اين گونه آن ها را خطاب كرد :
« اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ الْبَيْتِ » سپس عرض كرد : « من
شخص محتاج ، نيازمند و مسكيني هستم ، به من كمك كنيد . »
حضرت علي ( عليه السلام ) ناني
كه سهم خودش بود را به آن فقير داد ، فاطمه ( عليها
السلام ) نيز چنين كرد ؛ بقيّه اعضاي خانواده هم سهميّه خويش را به آن مسكين
دادند و آن شب با آب افطار كردند . ( 1 )
روز بعد هم روزه گرفتند و با 3 1 ديگر از آرد جو نان تهيّه كردند ؛
آماده خوردن افطاري بودند ، باز صداي شخصي را از خارج منزل شنيدند ، كه
مي گويد :
« اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ الْبَيْتِ » ، به خارج منزل
رفتند . از او پرسيدند : تو كيستي و چه حاجتي داري ؟
گفت : « يتيمي از يتيمان اين شهر هستم ، گرسنه ام سيرم كنيد » ،
باز علي ( عليه السلام ) سهم خويش را به آن يتيم
داد و بقيّه نيز همين كار را در كمال اخلاص و جهت رضاي
1 . امروزه سفره ها رنگين شده و متأسّفانه گاه به ناشكري
منتهي مي شود ، به گونه اي كه اگر در بعضي از سفره ها بيش از يكي دو
نوع غذا نباشد ، اهل آن سفره شروع به گله و ناشكري مي كنند و اين خطرناك است !
امّا وضع عموم مسلمانان در آن زمان مناسب نبود ، غالب مردم با آب و نان خالي شكم خود
را سير مي كردند .
216 |
خدا انجام دادند ؛ و همچون شب اوّل با آب افطار كردند !
روز سوم را نيز طبق نذري كه داشتند روزه گرفتند و همان داستان روز
اوّل و دوم تكرار شد و اين بار شخص اسيري ( 1 ) تقاضاي كمك كرد ، حضرت علي ( عليه السلام ) و تمام اعضاي خانواده ، افطاري خويش را به آن
شخص اسير دادند ؛ و سومين شب را هم با آب افطار كردند و بدين ترتيب به نذر خويش وفا
نمودند .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) روز بعد امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) را ، در حالي كه رنجور و ضعيف شده بودند و
از شدّت ضعف به خود مي لرزيدند مشاهده كرد و از اين وضع ناراحت شد و از سوي
ديگر چشم هاي گودرفته فاطمه ( عليها
السلام ) بر ناراحتي و حزن پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) افزود ، از علي ( عليه
السلام ) پرسيد :
يا علي ! چرا بچّه ها اين قدر ضعيف و رنجور شده اند ؟ چرا
رنگ دخترم فاطمه پريده است ؟
حضرت علي ( عليه السلام ) جريان
را براي آن حضرت بازگو كرد ، در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيات سوره انسان را
آورد .
شرح و تفسير
ويژگيهاي پنجگانه اهل البيت ( عليهم السلام )
چهار آيه از آيات هيجده گانه در مورد اصل كار اين خاندان
بزرگوار بحث مي كند ، و چهارده آيه ديگر به بيان اجر و پاداش اين ايثار
به يادماندني و بي نظير مي پردازد . ابتدا به شرح و تفسير چهار آيه
اوّل توجّه كنيد ؛ در اين آيات ، پنج ويژگي بارز اهل البيت ( عليهم السلام ) مطرح شده است :
1 . در صدر اسلام كفّاري كه در جنگ هاي اسلامي اسير
مي شدند ، به عنوان برده در اختيار مسلمانان قرار مي گرفتند ، تا در كارهاي
شخصي به آن ها كمك كنند . بعضي از مسلمان ها كه حتّي قادر به تهيّه
مايحتاج خويش نبودند ، آن ها را آزاد و رها مي كردند و چون اين اسيران در
مكّه و مدينه كسي و چيزي نداشتند ، محتاج كمك ديگران بودند .
217 |
1 . وفاي به عهد و پيمان
« يُوفُونَ بِالنَّذْرِ » ـ اوّلين كار با
ارزش اين خاندان ، كه بايد سرمشق همه شيعيان باشد ، اين است كه به نذر خويش عمل
كردند . امّا بعضي از شيعيان به هنگام زحمت و رنج و بلا و مصيبت و بيماري و كسالت
نذر مي كنند ، ولي هنگامي كه مشكلاتشان برطرف مي شود و زمان عمل به نذر
فرامي رسد ، به بهانه هاي مختلف از عمل كردن به نذر شانه خالي
مي كنند ؛ گاه در اجراي صحيح صيغه نذر شك مي كنند ! گاه در اصل خواندن صيغه
نذر ترديد مي نمايند ! و خلاصه ، به هر بهانه اي از عمل به نذر خودداري
مي كنند . مانند آن شخصي كه در يك موقعيّت خطرناكي گرفتار شده بود ، به
گونه اي كه احتمال زنده ماندنش بسيار كم بود . در آن حال خطر ، نذر سنگيني كرد و
اتّفاقاً نجات يافت ، وقتي كه از خطر جست خطاب به امامزاده اي كه براي او نذر
كرده بود گفت : اي امامزاده ! من در آن لحظات خطرناك از ترس جانم چنين نذر سنگيني
كردم ، شما چرا باور كرديد و مرا نجات داديد ؟ ! آري ، بعضي از ما مسلمانان مصداق اين
آيه شريفه هستيم :
فَاِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصينَ لَهُ
الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَي الْبَرِّ اِذاهُمْ يُشْرِكُونَ ( 1 )
امّا اهل البيت ( عليهم
السلام ) اين گونه نبودند و نه تنها به نذرهاي خويش ، بلكه به تمام
تعهّداتشان عمل مي كردند ؛ چرا كه يكي از نشانه هاي ايمان ( 2 ) و
علامت هاي مسلمان حقيقي ، وفاي به عهد و نذر و تعهّدات است ؛ هر چند به زيان
انسان باشد .
1 . سوره عنكبوت ، آيه 65 .
2 . رواياتي در اين زمينه در ميزان
الحكمة ، باب 302 ، ( جلد اوّل ، صفحه 346 ) آمده است ، علاقمندان به منبع فوق
مراجعه كنند .