بخش 86
تفسیر توحید و جایگاه والای آن اقسام توحید اشاعره و تفسیری غلط از توحید افعالی ! آیا توسّل با توحید سازگار است ؟ توسّل در قرآن توسّل به بزرگان بعد از مرگشان توسّل در روایات پرستش غیر خدا جایز نیست
252 |
تفسير توحيد و جايگاه والاي آن
براي اين كه روشن شود توسّل هيچ منافاتي با توحيد ندارد ، لازم است
ابتدا توحيد را تفسير ، و جايگاه والاي آن را بشناسيم . به اعتقاد ما توحيد پايه اصلي
دين است و در همه چيز نقش اساسي دارد ؛ خداوند يكي است ، دعوت انبياء به سوي يك چيز
بوده است ، در روز رستاخيز همه انسان ها در يك روز مبعوث مي شوند ، كعبه و
قبله همه مسلمانان يك نقطه است ، قرآنِ تمام مسلمانان يكي است ؛ خلاصه اين كه ، توحيد
اصل اساسي است كه در تمام اصول و فروع دين ما جريان دارد . بدين جهت ، توحيد تنها يك
اصل از اصول دين نيست ، بلكه در تمام اصول و فروع دين جريان دارد . توحيد همچون نخ
تسبيح است كه تمام دانه هاي تسبيح را به هم متّصل مي كند ، به
گونه اي كه اگر توحيد نباشد دين تحقّق نمي يابد . همان گونه كه اگر
نخ نباشد تسبيح شكل نمي گيرد . با توجّه به اين تفسير از توحيد و جايگاه والاي
آن ، هر چيزي كه منافات با توحيد داشته باشد از نظر ما مردود است .
اقسام توحيد
توحيد شاخه هاي مختلفي دارد ؛ به چهار شاخه آن ـ كه
مهمترين اقسام توحيد است ـ اشاره مي شود .
1 ـ توحيد ذات : يعني ذات خداوند
يگانه است ؛ نه اين كه خداوند يكي هست و دو تا نيست . زيرا در تفسير اوّل شبيه و مثل
و مانندي براي خداوند تصوّر نمي شود ، ولي در در تفسير دوم شبيه و مثل و مانند
براي خداوند تصوّر مي شود ، هر چند وجود خارجي ندارد . بدين جهت آيه اوّل سوره
توحيد ( قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ ) اين گونه تفسير
مي شود كه : ( لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ) هيچ مثل
و مانندي ندارد و تصوّر نمي شود .
2 ـ توحيد صفات : تمام صفات خداوند
متعال به يك حقيقت بازمي گردد . در مورد خداوند صفت علم جداي از قدرت خداوند
نيست و صفت قدرت جداي
253 |
از شجاعت نيست و صفت ازليّت جداي از علم و قدرت و شجاعت
نمي باشد ؛ امّا در مورد انسان ممكن است گفته شود علم او در روح اوست و شجاعت و
قدرتش در بازوانش و مهر و عطوفت او در قلبش مي باشد . ولي در مورد خداوند چنين
نيست ؛ بلكه تمام ذات او علم است و تمام ذاتش قدرت است و تمام ذاتش حيات
و . . . .
3 ـ توحيد افعال : هر فعل و حركت و
پديده اي در جهان رخ دهد از سوي خداوند است و هيچ چيزي بدون اذن و اراده
خداوند تأثيرگذار نيست ؛ « لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ اِلاَّ
اللهُ » ، اگر آتش هم مي سوزاند به فرمان خداست ؛ بدين جهت ، آتشي كه
ابراهيم خليل در آن انداخته مي شود ، آن حضرت را نمي سوزاند ؛ چون چنين
اجازه اي از ناحيه خداوند به او داده نشده بود . و اگر آب هم آتش را خاموش
مي كند ، آن هم با اذن و اراده خداوند تأثير مي گذارد . بنابراين ، ما هر
كاري كنيم به فرمان خداوند است ؛ چرا كه خدا به ما اختيار داده ، تا انتخاب كنيم ؛
قدرت ، عقل ، انتخاب ، اختيار ما ، همه از ناحيه خداوند است و همه حركات ما به ذات پاك
او برمي گردد . خلاصه اين كه مؤثّر مستقل خداوند است و بقيّه اسباب ، هر اثري
داشته باشند به اراده الهي است .
4 ـ توحيد عبادت : عبادت و پرستش
فقط براي خداوند است و هيچ موجودي غير از خداوند سزاوار پرستش نمي باشد . اين
كه بعضي از شيعيان به هنگام تشرّف به زيارت يكي از ائمّه اطهار ( عليهم السلام ) ، بر آستان در حرم آن حضرت بوسه
مي زنند ، در حقيقت سجده شكر براي خداوند به جا مي آورند ، كه چنين توفيقي
نصيب آن ها كرده است ؛ نه اين كه ـ نعوذ بالله ـ در برابر امام
سجده كنند ؛ چرا كه شيعه هيچ موجودي غير از خداوند را سزاوار پرستش نمي داند و
بر هيچ آستاني جز آستان خداوند پيشاني نمي سايد . و ما براي جلوگيري از اين
توهّم و دستاويز ـ كه ممكن است بعضي از آن سوء استفاده كنند ـ به شيعيان
سفارش مي كنيم كه در آن حال حتّي سجده شكر به جا نياورند ! تا شائبه پرستش غير
خداوند هم وجود نداشته باشد . به هر حال ، پرستش ويژه خداوند يگانه است .
254 |
چهار شاخه فوق ، چهار قسم اصلي توحيد است هر چند شاخه هاي
ديگري از توحيد ، نظير توحيد حاكميّت ( 1 ) ، توحيد شارعيّت ( 2 ) ، توحيد مالكيّت ( 3 ) و
مانند آن نيز وجود دارد ( 4 ) .
آنچه در بالا گفته شد حقيقت توحيد است ، اگر مسلماني چنين اعتقادي
داشته باشد توحيد او كامل است . وهّابي ها ، كه دم از توحيد و شرك مي زنند ،
اين تقسيم بندي ها را كه در پرتو تعاليم پيشوايان شيعه ( عليهم السلام ) به آن ها رسيده ، درك نمي كنند ؛
بدين جهت مرتّب ديگران را متّهم به شرك مي نمايند .
اشاعره و تفسيري غلط از توحيد افعالي !
اشاعره ، كه يكي از مذاهب اهل سنّت هستند ، از آن جا كه نتوانستند
توحيد افعالي را حل كنند و تفسير صحيحي از آن ارائه دهند ، معتقد به جبر
شده اند و انسان ها را بي اراده و بدون اختيار معرّفي
نموده اند ! آن ها تصوّر كرده اند كه اگر انسان در كارهايش مختار
باشد ، اين تفكّر باعث شرك در شاخه توحيد افعالي مي شود . در حالي كه عقيده
آن ها ، يعني جبر ، تمام دستگاه نبوّت ، قيامت ، عبادت و امامت را زير سؤال
مي برد !
راستي اگر انسان فاقد اراده است و در افعال و كردار خويش مجبور
مي باشد ، سؤال و جواب روز قيامت چه معني دارد ؟
مجازات گنهكاران و پاداش به بندگان خوب خدا ، چه توجيهي دارد ؟ زيرا
نه
1 . منظور از « توحيد حاكميّت » آن است كه مشروعيّت تمام
حكومت ها بايد از سوي خداوند باشد ، نه از سوي مردم . اگر مردم در انتخابات و
مشاركت ها به صحنه مي آيند و به آن ها بها داده مي شود ، آن هم
به فرمان خداست .
2 . « توحيد شارعيّت » به اين معني است كه تنها قانونگذار خداوند
است و هر قانوني كه به قوانين الهي منتهي شود ، مشروعيّت دارد .
3 . معناي « توحيد مالكيّت » آن است كه در حقيقت مالك اصلي خدا
است و اين امانت چند روزي دست ماست . ما هر چه داريم از اوست كه چند روزي به رسم
امانت در اختيار ما نهاده است .
4 . مباحث مشروح تر پيرامون شاخه هاي مختلف توحيد را
در پيام قرآن ، جلد 4 ، مطالعه فرماييد .
255 |
گنهكار در گناهش اختيار داشته و نه مطيع ، با اراده عبادت كرده
است ، پس نه اين مستحقّ پاداش است و نه آن استحقاق عقوبت دارد ! اگر جبر را بپذيريم
هيچ دادگاهي نبايد مجرمي را محاكمه كند ؛ زيرا در ارتكاب جرم از خود اختياري نداشته
است .
آيا شما مي توانيد آتش را به جرم سوزانيدن يك انسان
بي گناه محاكمه كنيد ؟
آيا مي توانيد آب دريا را به جرم خفه كردن يك انسان
بي گناه محاكمه كنيد ؟
آيا مي توان برق را به جرم كشتن بي گناهي محاكمه كرد ؟
مسلّماً جواب همه اين سؤالات منفي است و چنين محاكمه هايي
خنده دار خواهد بود . انسانِ مجبورِ بي اراده نيز شبيه آب و آتش و برق است
و جرائم او قابل محاكمه نيست .
جالب اين كه طرفداران اين نظريّه در مقام عمل برخلاف عقيده خود
عمل مي كنند ، اگر كسي به آن ها سيلي بزند اعتراض مي كنند ، اگر سارقي
به منزل آن ها دستبرد بزند از او شكايت مي نمايند ، در حالي كه اگر
انسان ها فاقد اراده هستند ، نبايد به كسي اعتراض كرد و از شخصي شكايت نمود . و
اين تضادّ مهمّي بين گفتار و عمل قائلين به مذهب جبر است .
خوانندگان عزيز شايد تصوّر كنند كه اين مطالب صرفاً يك نظريّه است
و طرفدار واقعي ندارد ، ولي متأسّفانه بايد اعلام كنيم كه عدّه اي بطور جدّي از
اين نظريّه باطل دفاع مي كنند و در دفاع از آن ، كتاب هاي مختلفي
نوشته اند و چنين انسان هايي وجود دارند .
آري ، اين افراد چون نتوانستند توحيد افعالي را خوب تفسير كنند رو
به جبر آورده و فراموش كردند كه اختيار و اراده انسان را نيز خداوند به او داده است
و اگر بگوييم انسان اختيار و اراده دارد و بر آن اساس كارهايي انجام مي دهد
همه به خداوند بازمي گردد و هيچ ضرري به توحيد افعالي نمي زند .
اشاعره و معتقدان به جبر ، حتّي منكر عالَم أسباب شده اند .
آن ها مي گويند : « آتش نمي سوزاند ، بلكه اين خداوند است كه
مي سوزاند ! » همچنين معتقدند كه :
256 |
« سنگ شيشه را نمي شكند ، بلكه همين كه سنگ به نزديك شيشه
مي رسد ، خداوند شيشه را مي شكند » . آري آن ها اين امور روشن و بديهي
را در سايه تفسير غلطي كه از توحيد افعالي داشته اند ، منكر شده اند .
بنابراين توحيد افعالي هيچ منافاتي با اختيار و اراده انسان و همچنين با عالَم
أسباب ندارد ، چون اراده و سببيّت ، همه كار خداست . خداوند به انسان قدرت و قوّت و
عقل و اختيار و اراده و انتخاب داده است و چون همه اين ها از ناحيه اوست ، پس
همه كارها را خداوند انجام مي دهد ؛ هر چند انسان در مقابل آنچه انتخاب
مي كند مسؤول است .
براي روشن تر شدن مطلب به اين مثال توجّه كنيد : پدري ، پولي
در اختيار فرزندش قرار مي دهد تا خرج زندگي اش كند ؛ امّا پدر در كنار
اوست ، هر لحظه بخواهد پول را پس مي گيرد . در اين جا پول متعلّق به پدر
است ؛ هر چند فرزند در مقابل خريدي كه انجام مي دهد و مصرفي كه مي كند
مسؤول است .
نتيجه اين كه ، توحيد افعالي هيچ منافاتي با اختيار و اراده انسان
ندارد و نبايد آن را به صورت افراطي و شرك آلود معرّفي كرد .
آيا توسّل با توحيد سازگار است ؟
سؤال : چرا توسّل به عقيده
وهّابي ها نوعي شرك محسوب مي شود ؟ مگر توسّل با كدام يك از شاخه هاي
توحيد ناسازگار است ؟ آيا توسّل با توحيد ذات منافات دارد ؟ آيا توسّل با توحيد در
صفات ناسازگار است ؟ بدون شك توسّل هيچ ناهماهنگي با توحيد ذات و صفات ندارد .
آيا توسّل مشكلي در توحيد عبادت ايجاد مي كند ؟ اگر جواب مثبت
است ، بايد بگويم كه وهّابي ها اشتباه بزرگي كرده اند ؛ چون شيعه به هنگام
توسّل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) يا
ائمّه معصومين ( عليهم السلام ) يا قرآن و
مانند آن ، هرگز آن ها را عبادت و پرستش نمي كند ، آن گونه كه
بت پرستان با پرستش بت ها آن ها را شفيع و واسطه قرار
مي دادند . بلكه ما از اين بزرگان مي خواهيم كه در پيشگاه الهي از آبرو و
اعتبار خود مايه بگذارند و حلّ مشكل ما را از خداوند طلب نمايند . بنابراين تفاوت
كار
257 |
توسّل ما با كار بت پرستان بسيار روشن است و كسي كه توسّل
شيعه را تشبيه به كار بت پرستان مي كند ، انصافاً كه انسان بي انصافي
است !
گذشته از اين كه توسّل به چوب و سنگي كه هيچ نفع و ضرري ندارد ، با
توسّل به امام و پيامبر و قرآن ، كه ارزشمند و در پيشگاه خداوند قرب فراواني دارد ،
قابل مقايسه نيست . نتيجه اين كه توسّل منافاتي با توحيد ذات ، توحيد صفات و توحيد در
عبادت ندارد . پس اين كه وهّابي ها آن را منافات با توحيد مي دانند ،
منظورشان چيست ؟ آن ها توسّل را با چه شاخه اي از توحيد ناسازگار
مي بينند ؟
پاسخ : ظاهراً منظور وهّابي ها از
اين كه توسّل را شرك مي دانند ، آن است كه توسّل منافات با توحيد افعالي دارد .
زيرا كسي كه به پيامبر ، يا امامي متوسّل مي شود و انجام كار يا حلّ مشكلي را
از او طلب مي كند ، براي غير خداوند تأثير قائل شده است ، و مي دانيم كه
تأثير تنها از آنِ خداوند است و اگر كسي معتقد شود غير از خداوند ، تأثيرگذاري در
عالم هستي مي باشد ، چنين كسي مشرك محسوب مي شود .
و لكن در پاسخ به اين مطلب مي گوييم : شيعه ، پيامبر و امام و
قرآن مجيد ، و خلاصه آنچه كه در توسّلاتش به آن متوسّل مي شود ، را دستگاه
تأثيرگذاري در جهان هستي در عرض خداوند نمي داند ، بلكه آن ها را در طول
دستگاه آفرينش و با اذن و اجازه پروردگار مؤثّر مي داند و اين مطلب هيچ
منافاتي با توحيد افعالي ندارد . بله ، اگر مي گفتيم پيامبر و امام ـ نعوذ
بالله ـ مستقلاّ تأثيرگذار هستند ، اين شرك بود . ولي هيچ كس چنين چيزي
نمي گويد . اگر مي گوييم پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) نزد خداوند براي ما شفاعت مي كند تا خداوند كاري براي
ما انجام دهد و مشكلي از مشكلات ما را حل كند ، اين شرك نيست ؛ بلكه عين توحيد
است .
همان گونه كه اين مطلب در قرآن مجيد نيز منعكس شده است . لابد
آقايان وهّابي ها قرآن را قبول دارند ! آيه شريفه 49 سوره آل عمران پاسخ
دندان شكني به ادّعاها و اتّهام هاي واهي آن ها است . به شرح و تفسير
اجمالي اين آيه توجّه كنيد :
« أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَة مِنْ
رَبِّكُمْ » ـ حضرت عيساي مسيح ( عليه
السلام ) به مردم
258 |
بني اسرائيل مي گويد : « من پيامبر خدا هستم و نشانه و
معجزه اي از ناحيه پروردگارتان برايتان آورده ام » .
سپس آن حضرت به سه نوع معجزه اشاره مي نمايد :
1 ـ « أَنّي اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّينِ
كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَاَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاِذْنِ اللهِ »
يكي از معجزات من آن است كه مجسّمه پرنده اي را درست مي كنم و سپس با دم
مسيحايي ام در آن مي دمم . اين مجسّمه گِلي پس از دميدن من به صورت پرنده
واقعي درمي آيد ! امّا همه اين كارها به اذن الله انجام مي شود . يعني
من خالق و تأثيرگذاري در عرض خالقيّت پروردگار نيستم ، بلكه آفرينش من با اذن و
اجازه پروردگار است . من فقط مي دمم ، و آن مجسّمه به فرمان پروردگار پرنده
مي شود !
2 ـ « وَ اُبْرِئُ الاَْكْمَهَ
وَ الاَْبْرَصَ وَ اُحْيِ الْمَوْتي بِاِذْنِ اللهِ » ـ يكي ديگر
از معجزات من آن است كه نابيناي مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص را شفا
مي دهم و مردگان را زنده مي كنم ! البتّه اين كارها را نيز با اذن و فرمان
پروردگارم انجام مي دهم ، مبادا مرا خدا يا فرزند خدا بخوانند . من
وسيله اي بيش نيستم و اين همه آوازه ها از او بُوَد . نه تنها شفاي
مريض ها و احياء مردگان ، بلكه همه چيز به دست باكفايت اوست .
3 ـ « وَ اُنَبِّئُكُمْ بِما
تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ » ـ سومين نشانه پيامبري
عيسي آن است كه از آنچه مي خوريد و آنچه را ذخيره كرده ايد به شما خبر
مي دهد ، امّا همه اين ها به تعليم خداوند است .
اين آيه شريفه جواب قاطع و دندان شكني است به كساني كه ولايت
تكويني را قبول ندارند و يا منكر توسّل مي شوند و آن را منافي با توحيد افعالي
مي دانند . بنابراين اگر افعالي را به غير خداوند نسبت بدهيم و معتقد باشيم كه
آن ها مي توانند به إذن الله تأثيرگذار باشند ، چنين مطلبي هيچ منافاتي با
توحيد ندارد .
توسّل در قرآن
علاوه بر آنچه گذشت ، در قرآن مجيد آياتي وجود دارد كه صريحاً
مسأله توسّل را مطرح نموده است ؛ به نمونه هايي از اين آيات توجّه كنيد :
259 |
1 ـ در آيه شريفه 97 سوره يوسف مي خوانيم :
قالُوا يا اَبانَا اسْتَغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا اِنّا كُنّا خاطِئينَ
( برادران يوسف خطاب به پدرشان ) گفتند : پدر ! از خدا آمرزش گناهان ما
را بخواه ، كه ما خطاكار بوديم .
وقتي كه خبر سلامتي حضرت يوسف ( عليه
السلام ) به پدر و برادرانش رسيد ، آن ها پي به خطا و اشتباهاتشان بردند
و در صدد جبران و توبه و استغفار برآمدند ، به خدمت پدر رسيدند تا او را بين خود و
خدايشان واسطه قرار دهند ، به پدر متوسّل شدند تا او از خداوند بخواهد كه گناهانشان
را ببخشايد ، پدر در جواب فرزندانش گفت :
سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّي اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ
الرَّحيمُ ( 1 )
بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي طلبم ، كه او آمرزنده و
مهربان است .
طبق اين آيه شريفه فرزندان خطاكار حضرت يعقوب ( عليه السلام ) به آن پيامبر عاليقدر متوسّل شدند و از او
خواستند كه در درگاه الهي براي آن ها استغفار و طلب آمرزش كند . بنابراين ، چه
اشكالي دارد كه ما هم به پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) يا ائمّه معصومين ( عليهم
السلام ) يا قرآن مجيد يا چيزهاي محترم ديگر ، متوسّل شويم و از آن ها
بخواهيم كه از خداوند حلّ مشكل ما را بخواهند ؟ !
2 ـ در آيه شريفه 64 سوره نساء مي خوانيم :
وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ
اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّـلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ
فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ
اللَّهَ تَوَّابًا رَّحيماً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره يوسف ، آيه 98 . علّت اين كه حضرت يعقوب ( عليه السلام ) همان زمان خواسته آن ها را اجابت نكرد
اين بود كه هر چيزي زمان خاصّي دارد و اجابت دعا در بعضي زمان ها سريع تر
انجام مي شود ، بدين جهت حضرت يعقوب ( عليه
السلام ) استغفار را به آينده موكول كرد ؛ و طبق بعضي روايات ، وي مي خواست
اين كار را در شب جمعه ـ كه زمان بسيار مناسبي براي استجابت دعاهاست ـ
انجام دهد . جالب اين كه در تفسير قرطبي ، جلد 6 ، صفحه
3491 آمده است كه هدف حضرت يعقوب ( عليه السلام )
اين بود كه در شب جمعه اي كه مصادف با شب عاشورا بود ، براي آن ها استغفار
كند ! ( تفسير نمونه ، جلد 10 ، صفحه 75 ) .
260 |
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اين كه به فرمان خدا ، از وي
اطاعت شود . و اگر اين مخالفان ، هنگامي كه به خود ستم مي كردند ( و
فرمان هاي خدا را زيرپا مي گذاردند ) به نزد تو مي آمدند ، و از خدا
طلب آمرزش مي كردند ، و پيامبر هم براي آن ها استغفار مي كرد ، خدا را
توبه پذير و مهربان مي يافتند .
خداوند متعال ، خود در اين آيه شريفه راه توسّل را به مردم تعليم
مي دهد . وهّابي ها در مقابل اين دو آيه قرآن مجيد ، كه صريحاً توسّل را
تجويز مي كند ، چه جوابي دارند ؟
توسّل به بزرگان بعد از مرگشان
آن ها كه جواب قانع كننده اي
در برابر اين استدلال ها و آيات قرآن ندارند ، مجبور شدند مقداري از مواضع خود
عدول نموده و توسّل به پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) را در زمان حياتش جايز بشمرند ، ولي معتقدند
كه توسّل به آن حضرت بعد از وفاتش جايز نمي باشد !
آن ها به لوازم اين سخن توجّه نكرده اند ؛ زيرا معناي
اين سخن طبق عقيده آن ها اين است كه شرك در حال حيات پيامبر جايز است ، ولي بعد
از رحلت آن حضرت جايز نمي باشد ! و به تعبير ديگر ، لازمه سخن آنان اين است كه
شرك بر دو قسم است : 1 . شرك مجاز و مباح ! 2 . شرك غيرمجاز و حرام !
آيا تا كنون هيچ دانشمندي چنين سخني گفته است ؟
آيا هيچ مسلماني تا كنون شنيده است كه شرك مجاز هم وجود دارد ؟
باطل بودن و غيرمجاز بودن شرك يك قانون كلّي عقلي است ، كه هيچ
استثنايي ندارد . وهّابي ها از نظر علمي جمعيّتي عقب مانده هستند و قابل
مقايسه با ساير مذاهب اسلامي نمي باشند . نه مي توان آن ها را با
علماي دمشق مقايسه كرد ، و نه در حدّ و اندازه علماي ألازهر هستند ، و نه قابل قياس
با علماء و دانشمندان شيعه در حوزه هاي علميّه مي باشند .
علاوه بر اين ، مگر بعد از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) چه چيزي از آن حضرت كم شده است ؟
هر چند ممكن است جسم آن حضرت از بين برود ، ولي بدون شك روح
261 |
پس از جدايي از جسم ، قوي تر و وسيع تر مي شود !
قرآن مجيد در مورد شهدا حيات برزخي قائل است . در آيه 169 سوره آل عمران
مي خوانيم :
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً
بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
( اي پيامبر ! ) هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند ،
مردگانند ! بلكه آنان زنده اند ، و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .
وقتي شهدا پس از مرگ زنده هستند و در نزد خداوند روزي
مي خورند و طبق آيه بعد ناظر اعمال دوستان خويش در دنيا هستند ، آيا
پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم )
كه مقامي به مراتب بالاتر از شهداء دارد ، پس از مرگ زندگي برزخي ندارد ؟ بدون شك آن
حضرت داراي حيات برزخي ، در سطحي بالاتر از شهدا مي باشد . به همين جهت مسلمانان
همه روز در پايان نماز به آن حضرت سلام مي دهند :
« اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِيُّ
وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ »
اگر آن حضرت زنده نيست ، اين سلام خطاب به كيست ؟ و معناي آن چيست ؟
نتيجه اين كه ، توسّل به بزرگان دين در حال حيات و ممات جايز است و
تفاوتي بين مرگ و زندگي آن بزرگواران از اين جهت نيست .
توسّل در روايات
توسّل در روايات شيعه و اهل سنّت نيز بطور گسترده مطرح شده است . به برخي از اين روايات ، كه در منابع عامّه آمده ، اشاره مي شود :
1 . بيهقي يكي از دانشمندان اهل سنّت ،
از أنس ـ خادم مخصوص پيامبراكرم ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) ـ چنين نقل مي كند :
« در حال حيات پيامبر اكرم ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) عربي به خدمت پيامبر اسلام ( صلي
الله عليه وآله وسلم ) رسيد و با اين اشعار حاجت خويش را به عرض مبارك آن
حضرت رساند :
اَتَيْناكَ وَالْعُذْراءُ يُدْمي لِبانَها * * * وَ
قَدْ شَغَلَتْ اُمُّ الصَّبِيَّ عَنِ الطِّفْلِ
وَ لَيْسَ لَنا اِلاّ اِلَيْكَ فِرارُنا * * * وَ
اَيْنَ فِرارُ الْخَلْقِ اِلاّ اِلَي الرُّسُلِ
262 |
اي پيامبر خدا ! از بيابان آمده ايم در حالي كه خشكسالي ما
را بيچاره نموده است . از فرط خشكسالي به جاي شير در پستان زنان شيرده خون جاري شده
است . نه در پستان زنان شير است و نه در زراعت ها آب . به تو پناه
آورده ايم و پناهي جز پيامبر خدا براي ما نيست .
وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) عرض حال سوزناك اين مرد عرب را شنيد ، بسيار متأثّر شد و به سوي مسجد
حركت كرد . از شدّت تأثّر و ناراحتي ، عباي حضرت بر روي زمين كشيده مي شد ؛ حضرت
بر فراز منبر قرار گرفت و دست به دعا برداشت ؛ آن قدر دعا كرد كه بارش باران رحمت
شروع شد و بدين وسيله مردم از خشكسالي و قحطي آب ، نجات يافتند . » ( 1 )
طبق اين روايت ، مرد عرب در زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) به آن حضرت متوسّل شد و
رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) او
را از اين كار نهي نكرد .
2 . بخاري در كتاب خويش ، روايتي در اين زمينه نقل مي كند :
مردم در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم ) مبتلا به خشكسالي شدند ، براي رفع اين مشكل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) متوسّل شدند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) دعا كرد و باران رحمت نازل شد ،
وقتي باران آمد ، پيامبر فرمود :
لَوْ كانَ اَبُوطالِب حَيّاً لَقَرَّتْ عَيْناهُ ( 2 )
اگر ابوطالب زنده بود ، چشمانش به خاطر اين دعا و نزول باران روشن
مي شد .
اين جمله پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم ) اشاره به دعاي باراني دارد كه قبل از بعثت پيامبر توسّط حضرت ابوطالب
انجام شد و باران رحمت بر مردم نازل شد . ابوطالب در آن زمان قنداقه پيامبر را به
دست مي گيرد و او را واسطه قرار مي دهد و خدا را به قنداقه آن حضرت قسم
مي دهد تا باران بر مردم نازل شود و دعاي او مستجاب مي شود و مردم از
خشكسالي نجات مي يابند . سپس ابوطالب در اين باره شعري مي گويد ، كه
1 . كشف الارتياب ، صفحه 310 ؛
مشروح مباحث مربوط به نماز باران را در كتاب ما « تحقيقي
پيرامون نماز باران » مطالعه فرماييد .
2 . كشف الارتياب ، صفحه 310 .
263 |
بيت اوّل آن به شرح زير است :
وَ اَبْيَضُ يُسْتَسْقَي الْغَمامُ بِوَجْهِه * * * ثَمالُ الْيَتـامي عِصْمَـةٌ لِلاَْرامِـلِ ( 1 )
پيامبر سفيد چهره اي است كه به نور جمالش باران مي طلبند ،
پناهگاه يتيمان و حمايت كننده بيوه زنان است .
خلاصه اين كه ، طبق اين روايت مردم قبل از بعثت و پس از بعثت به آن
حضرت متوسّل شدند و نتيجه گرفتند و پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله وسلم ) نه تنها آن ها را از اين كار منع نكرد ، بلكه به نيكي
از آن ياد نمود ، حتّي از ديگران خواست كه ادامه اشعار ابوطالب را كه به مناسبت
داستان باران سروده بود ، بخوانند و حضرت علي ( عليه
السلام ) اين كار را بر عهده گرفت .
3 . سمهودي ، از بزرگان اهل سنّت ، در كتابش « وفاء الوفاء » داستاني از مالك ، يكي از امامان چهارگانه اهل
سنّت ، و منصور دوانيقي خليفه عبّاسي ، به شرح زير نقل مي كند :
« منصور به منظور زيارت قبر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) به همراه خدمه و محافظين خود به
مسجد النّبي آمده بود ؛ مالك هم در آن جا مشغول زيارت بود ؛ منصور مرتّب به
همراهان خود با صداي بلند امر و نهي مي كرد . اين مطلب باعث شد كه مالك اعتراض
كند ؛ وي خطاب به منصور گفت : چرا اين قدر سر و صدا مي كني ، مگر نمي داني
اين جا كجاست ؟ مگر اين آيه شريفه را نخوانده اي :
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُواْ
أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لاَ تَجْهَرُواْ لَهُ
بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض أَن تَحْبَطَ أَعْمَــلُكُمْ
وَ أَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ( 2 )
اي كساني كه ايمان آورده ايد ! صداي خود را فراتر از صداي پيامبر
نكنيد ، و در برابر او بلند سخن مگوييد ( و داد و فرياد نزنيد ) آن گونه كه بعضي
از شما در برابر بعضي بلند صدا مي كنند ، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي
كه نمي دانيد !
1 . كشف الارتياب ، صفحه 311 .
2 . سوره حجرات ، آيه 2 .
264 |
منصور گفت : پيامبر كه زنده نيست ، اين آيه مربوط به زمان حيات آن
حضرت است !
مالك گفت : « حُرْمَتُهُ مَيِّتاً كَحُرْمَتِه
حَيّاً ( 1 ) ؛ احترام پيامبر پس از مرگ ، همانند احترامش در
زمان حيات لازم و واجب است . »
طبق اين سخن ، احترام پيامبر در حيات و ممات لازم است و توسّل به
آن حضرت نيز در هر حال جايز مي باشد .
4 . ابن حجر از علماء معروف اهل سنّت ، كه فردي بسيار متعصّب است ،
در كتاب الصّواعق المحرقه ، اعترافات جالبي به نفع
تشيّع دارد . از جمله اين اعترافات ، شعري است كه از امام شافعي نقل مي كند ، به
اين شعر توجّه كنيد :
آلُ النَّبِيِّ ذَريعَتي * * * وَ هُمْ اِلَيْهِ
وَسيلَتي
اَرْجُوا بِهِمْ اُعْطي غَداً * * * بِيَدِالْيُمْني صَحيفَتي ( 2 )
آل پيامبر واسطه من در پيشگاه خداوند و وسيله توسّلم براي حلّ مشكلات
هستند . اميدوارم به واسطه توسّل به آن بزرگواران ، در روز قيامت نامه اعمالم را به
دست راستم بدهند .
نتيجه اين كه ، توسّل به بزرگان دين و چيزهاي مقدّس مانند قرآن
كريم هيچ منافاتي با توحيد افعالي ندارد و در آيات قرآن و روايات بطور روشن مطرح
شده و مسلمانان نسبت به آن ترغيب و تشويق شده اند .
پرستش غير خدا جايز نيست
سؤال : شما گفتيد كه عبادت و پرستش
مخصوص خداوند است و هيچ معبودي جز خداوند سزاوار پرستش نيست و عبادت غيرخداوند شرك
محسوب مي شود ، در حالي كه در برخي از آيات قرآن سجده بر غير خداوند آمده است !
به اين آيات توجّه كنيد :
1 . وفاء الوفاء ، جلد 1 ، صفحه 422 ( به نقل از كشف الارتياب ، صفحه 317 ) .
2 . الصّواعق المحرقه ( به نقل از كشف الارتياب ، صفحه 319 ) .
265 |
1 ـ در داستان آفرينش حضرت آدم و حوّا آمده است كه خداوند پس
از خلقت آدم به همه ملائكه دستور داد بر آدم سجده كنند و آن ها همگي سجده
كردند :
فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ ( 1 )
همه فرشتگان ، بي استثنا ، سجده كردند .
اگر عبادت و پرستش غير خدا شرك محسوب مي شود ، چرا در اين
آيه ، دستور سجده بر آدم داده شده است ؟
2 ـ هنگامي كه برادران يوسف ، حضرت يوسف ( عليه السلام ) را پيدا كردند و خبر زنده بودن او را به پدر
و مادرش دادند ، همگي به سوي مصر حركت نمودند ؛ قرآن لحظه ورود
برادران حضرت يوسف و پدر و مادرش را بر يوسف چنين بيان مي كند :
وَ رَفَعَ اَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ
سُجَّداً ( 2 )
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند ، و همگي به خاطر او به سجده
افتادند .
طبق اين آيه شريفه فرزندان يعقوب در برابر او سجده كردند . اگر
سجده بر غيرخدا شرك است ، اين آيه شريفه چگونه تفسير مي شود ؟
3 ـ بني اسرائيل هنگامي كه بيت المقدّس را فتح
كردند و وارد اين شهر شدند ، به هنگام ورود به معبد بيت المقدّس در برابر اين
مسجد به سجده افتادند . خداوند در آيه 58 سوره بقره در اين باره چنين
مي فرمايد :
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ
مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا
وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطـايـاكُمْ وَ سَنَزِيدُ
الْمحْسِنِينَ
و ( به خاطر بياوريد ) زماني را كه گفتيم : « در اين شهر وارد شويد و از
نعمت هاي فراوان آن ، از هر جا مي خواهيد بخوريد ؛ و از در ( معبد
بيت المقدّس ) با خضوع و خشوع وارد شويد و بگوييد : « خداوندا گناهان ما را بريز »
تا خطاهاي شما را ببخشيم ؛ و به نيكوكاران پاداش بيش تري خواهيم داد .
1 . سوره حجر ، آيه 30 و سوره ص ، آيه 73 .
2 . سوره يوسف ، آيه 100 .
266 |
خلاصه اين كه ، در اين سه آيه ، سجده براي غيرخداوند مطرح شده است ،
اين آيات چگونه با توحيد عبادت سازگار است ؟
پاسخ : همان طور كه گفتيم حرمت شرك ، و
عدم جواز سجده بر غيرخدا ، و اختصاص عبادت و پرستش براي خداوند ، قانون كلّي است كه
استثنابردار نيست . شرك در هيچ يك از شاخه هاي توحيد تصوّر نمي شود و صحيح
نمي باشد ؛ بنابراين ، سجده در آيات فوق به معناي پرستش و عبادت نيست ، بلكه سجده
شكر يا سجده تعظيم و تكريم نعمت پروردگار است .
فرشتگان كه بر آدم سجده كردند در حقيقت سجده بر خداوند نمودند كه
چنين موجود باارزشي آفريده است ، پس سجده در حقيقت براي خداوند بود ؛ ولي به خاطر
آفرينش آدم .
برادران حضرت يوسف هم به خاطر عظمتي كه خداوند به برادرشان ، يوسف ،
داده بود خدا را شكر كردند و براي بزرگداشت اين عظمت به سجده افتادند . آن ها
از اين كه از آن زندگي سخت در كنعان نجات يافته و برادرشان را پس از سال ها
پيدا كرده و از كنعان به مصر كوچ كرده ، و زندگي آبرومندانه اي پيدا كرده
بودند ، سر به سجده شكر ساييدند . همان گونه كه بني اسرائيل هم براي خداوند
سجده كردند ، نه براي مسجد بيت المقدّس .
هنگامي كه مسلمانان و زوّار خانه خدا به هنگام نماز جماعت بر گرد
خانه كعبه حلقه مي زنند و نماز جماعت دايرهواري اقامه مي كنند و همگي در
مقابل خانه كعبه سجده مي كنند ، آيا آن ها خانه كعبه را مي پرستند ،
يا اين كه هيچ كس آن خانه را عبادت نمي كند ، بلكه همگي جهت پرستش خداوند در
برابر كعبه به سجده مي افتند ؟
بنابراين ، سجده در همه جا براي خدا و در حقيقت براي پرستش
پروردگار عالم است ، هر چند ممكن است انگيزه هاي آن متفاوت باشد . در نتيجه آيات
سه گانه فوق استثناء قاعده كلّي توحيد عبادت محسوب نمي گردد .
* * *