بخش 98

15 آیـه حکمـت دورنمای بحث شرح و تفسیر حکمت ، خیری کثیر ! علی ( علیه السّلام ) گستره علم و دانش حضرت علی ( علیهم السّلام ) 1 . مرجعیّت علمی امام علی ( علیهم السّلام ) 2 . امام علی ( علیه السّلام ) 3 . امام علی ( علیه السّلام ) 4 . امام علی ( علیه السّلام ) 5 . امام علی ( علیه السّلام ) 6 . امام علی ( علیه السّلام ) 7 . امام علی ( علیه السّلام ) 8 . امام علی ( علیه السّلام )


453


15 آيـه حكمـت

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ
وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما
يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا الاَْلْبابِ

« سوره بقره ، آيه 269 »


455


آيه حكمت

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ
يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ
اُولُوا الاَْلْبابِ

( خدا ) دانش و حكمت را به هر كس بخواهد ( و
شايسته بداند ) مي دهد ؛ و به هر كس دانش داده شود ، خير فراواني داده شده ، و جز
خردمندان ( اين حقايق را درك نمي كنند ، و ) متذكّر
نمي گردند .
« سوره بقره ، آيه 269 »

دورنماي بحث

بدون شك سهم اسلام از تمام اديان الهي در ترويج و تشويق مردم به
علم و دانش بيشتر است ؛ بدين جهت ، اگر اسلام را دين « علم و دانش » بناميم ، سخن به گزاف نگفته ايم . آيه مورد بحث از جمله آياتي است كه از « حكمت و دانش » به « خير كثير » تعبير مي كند . اين كه چگونه اين آيه شريفه مربوط
به فضايل حضرت
علي ( عليه
السلام )
مي باشد ؟ در بحث هاي آينده روشن خواهد شد . از خداوند
مي خواهيم كه ما را در زمره خردمنداني قرار دهد كه اين حقايق را درك
مي كنند . آمين يا ربّ العالمين .

شرح و تفسير

حكمت ، خيري كثير !

« يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ ؛ خداوند دانش را به هر كس كه بخواهد و شايسته باشد
مي دهد . »


456


براي « حكمت » معاني زيادي ، از قبيل : « معرفت و شناخت اسرار جهان
هستي » ؛ « آگاهي از حقايق قرآن » ؛ « رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل » و بالاخره « معرفت و شناسايي خدا » ( 1 ) ذكر شده است كه همه آن ها در يك معني وسيع جمع
است .

و از آن جا كه در آيه قبل ( آيه 268 سوره بقره ) سخن از اين است كه
خداوند در برابر إنفاق وعده آمرزش و بركت مي دهد و شيطان وسوسه ترس از فقر را
در دل انسان به وجود مي آورد ، در اين آيه اشاره به اين حقيقت مي شود كه
تنها « حكمت » است كه مي تواند بين اين دو كشش « الهي » و « شيطاني » فرق بگذارد و
از وسوسه هاي گمراه كننده نجات بخشد .

ضمناً منظور از جمله « من يشاء » اين نيست كه حكمت و دانش بدون جهت
به اين و آن داده مي شود ، بلكه مشيّت و اراده خدا همه جا آميخته با حكمت است . يعني آن را به هر كس شايسته ببيند مي بخشد ، و آن كس را كه لياقت داشته باشد از
اين سرچشمه زلال زندگي بخش ، سيراب مي كند .

« وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ
خَيْراً كَثيراً »
ـ با اين كه بخشنده حكمت خداوند است ، در عين حال در اين
جمله نامي از او به ميان نيامده است ، بلكه تنها مي فرمايد : « به هر كس حكمت
داده شود ، خير فراواني داده شده است » . اين تعبير گويا اشاره به اين است كه دانش و
حكمت ذاتاً خوب است ؛ از هر جا و از هر ناحيه كه باشد ، تفاوتي در نيكي آن نيست . قابل
توجّه اين كه در اين جمله مي فرمايد : به هر كس دانش و حكمت داده شود « خير و
بركت فراوان » داده شده است ، نه « خير مطلق » ؛ زيرا خير و سعادت مطلق تنها در دانش
نيست ، بلكه دانش تنها يكي از عوامل مهمّ آن است .

« وَ ما يَذَّكَّرُ اِلاّ اُولُوا
الاَْلْبابِ »
ـ « تذّكر » به معني « يادآوري » و « نگاهداري علوم و دانش ها »
در درون روح است و « الباب » جمع « لُب » به معني « مغز » است و از آن جا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احتمالات چهارگانه فوق ، به ضميمه شش احتمال ديگر ، در مجمع
البيان ، جلد 2 ، صفحه 382 ، آمده است .


457


كه مغز هر چيز بهترين و اساسي ترين قسمت آن است ، به « عقل و
خرد » « لب » گفته مي شود . اين جمله مي گويد : تنها صاحبان عقل و خرد اين
حقايق را حفظ مي كنند و به ياد مي آورند و از آن بهره مند
مي شوند . اگر چه همه افراد ( جز مجانين و ديوانگان ) صاحب عقلند ، امّا
اولوالالباب به همه آنها گفته نمي شود ، بلكه منظور كساني هستند كه عقل و خرد
خود را به كار مي گيرند و در پرتو اين چراغ پرفروغ ، راه زندگي را
مي يابند .

علي ( عليه السلام ) صاحب حكمت !

آيه حكمت دلالت مي كند بر اين كه : « هر كسي كه به او حكمت
داده شده ، خير فراواني نصيبش شده است » امّا در مورد اين كه به چه كسي حكمت داده
شده ؟ از آيه شريفه چيزي استفاده نمي شود . ولي روايات مختلفي از شيعه و اهل
سنّت نقل شده كه عليّ ابن ابي طالب ( عليه
السلام )
را واجد چنان حكمتي معرّفي مي كند . به برخي از روايات مذكور
توجّه كنيد :

1ـ « حاكم حسكاني » ، دانشمند معروف اهل سنّت ، از « ربيع بن خيثم » نقل
مي كند كه : نام علي ( عليه السلام ) را نزد
من بردند ، گفتم :

لَمْ اَرَهُمْ يَجِدُونَ عَلَيْهِ في حُكْمِهِ وَ اللهُ تَعالي
يَقُولُ « وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً ( 1 ) »

نديدم كسي از مردم بتواند ايرادي بر حكم و داوري آن حضرت بگيرد ( سپس
به آيه حكمت استدلال مي كند ) .

2ـ ابن عبّاس مي گويد : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) فرمود :

مَنْ اَرادَ اَنْ يَنْظُرَ اِلي اِبْراهيمَ في حِلْمِه وَ اِلَي نُوح
فِي حِكْمَتِهِ وَ اِلي يُوسُفَ في اِجْتماعِه فَلْيَنْظُرْ اِلي عَلِيِّ بْنِ
اَبي طالِب ( 2 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 107 ، حديث 150 .

2 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 106 ، حديث 147 .


458


كسي كه مي خواهد به ابراهيم ( عليه
السلام )
در حلمش ، و به نوح ( عليه
السلام )
در حكمتش ، و به يوسف ( عليه
السلام )
در مردم داري اش بنگرد ، به عليّ ابن
ابي طالب ( عليه السلام ) نگاه كند .

همين روايت به شكل ديگري از « ابن الحمراء » نقل شده است ، وي
مي گويد :

ما نزد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) بوديم كه
علي
( عليه السلام ) به سوي ما آمد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
فرمود :

مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَنْظُرَ الي آدَمَ في عِلْمِه
وَ نُوح في فَهْمِه وَ اِبْراهيمَ في خُلَّتِه فَلْيَنْظُرْ اِلي عَلِيِّ
بْنِ اَبيطالِب
( 1 )

كسي كه خوشنود مي شود به
آدم
( عليه السلام ) در
علمش نگاه كند ، و به نوح
( عليه
السلام )
در فهمش ، و به ابراهيم ( عليه السلام ) در مقام
خليل اللّهي اش ، پس به عليّ بن ابي طالب
( عليهما السلام ) ( كه همه اين صفات در او
جمع است ) نگاه كند .

3 ـ در روايت ديگري از ابن عبّاس مي خوانيم كه
مي گويد :

نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) بودم ،
درباره علي
( عليه السلام ) از او سؤال شد ، فرمود :

قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشْرَةَ اَجْزاءَ ،
فَاُعْطِيَ عَليٌّ تِسْعَةَ اَجْزاءَ وَ اُعْطِيَ النّاسُ جُزْءاً
واحِداً
( 2 )

دانش و حكمت به ده قسمت تقسيم شده است ، نُه قسم
آن به علي
( عليه السلام ) داده شده و ( تنها ) يك قسم آن به همه مردم ( يعني علم و دانش
علي
( عليه السلام ) نُه
برابر دانش تمام جهانيان است ! ) .

اين تعبيرات بخوبي نشان مي دهد كه در امّت اسلامي بعد از
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) كسي در
علم و دانش و حكمت ، به پاي علي ( عليه السلام ) نمي رسد و از آن جا كه مهمترين ركن امامت ، علم و حكمت است ، لايق ترين فرد
براي امامت و خلافت بعد از پيامبر گرامي اسلام ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
او بوده است .

گستره علم و دانش حضرت علي ( عليه السلام )

دامنه دانش و علوم حضرت علي ( عليه
السلام )
آن قدر وسيع ، و شعاع نور علم آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 79 ، حديث 116 .

2 . شواهد التّنزيل ، جلد اوّل ،
صفحه 105 ، حديث 146 .


459


حضرت آن قدر بلند و روشن است ، كه حتّي مخالفانش آن را انكار
نمي كنند . بلكه در عمل آن حضرت را به عنوان مرجع علمي پذيرفته اند و در
طول خلافت خلفاي سه گانه و دوران طولاني سكوت تلخ ، در بن بست هاي
علمي به آن حضرت مراجعه مي كردند . سخن در اين زمينه فراوان است ؛ به ارائه چند
نمونه قناعت مي كنيم :

1 . مرجعيّت علمي امام علي ( عليه
السلام )

انس بن مالك ، خادم مخصوص پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
نقل مي كند كه آن حضرت خطاب به حضرت علي ( عليه السلام ) فرمود :

اَنْتَ تَبينُ لاُِمَّتي ما اخْتَلَفُوا فيهِ بَعْدي ( 1 )

تو بعد از من تبيين كننده و حل كننده اختلافات امّت من
خواهي بود !

يكي از وظايف مهمّ امامت و ولايت ، پاسداري از قرآن و خزائن علوم
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) و انتقال
صحيح آن به علماء و دانشمندان و تبيين اختلافاتي است كه در ميان امّت اسلامي پديد
مي آيد . اهمّيّت اين وظيفه آن گاه روشن مي شود كه بدانيم چه بسيار
از كشورگشاياني كه در ميدان هاي جنگ بر كشورهاي بزرگ پيروز شدند ، امّا در
برابر فرهنگ آنان شكست خوردند و ناچار خود به ترويج فرهنگ ملل مغلوب پرداختند ! همان
طور كه مغول ها با اين كه بر مسلمانان غالب شدند ، امّا در برابر قرآن و اسلام
آنچنان مغلوب شدند كه نه تنها خود مسلمان شدند ، بلكه مروّج اسلام گشتند .

امام علي ( عليه السلام ) بعد
از رحلت پيامبر عالي قدر اسلام ( صلّي الله عليه
وآله وسلم )
، به اين امر مهم ( فرهنگ اسلام ) پرداخت . آن حضرت ابتدا به
جمع آوري قرآن پرداخت و سوگند خورد تا قرآن را ننويسد ، رِدا بر دوش نيندازد و
از خانه خارج نشود ، مگر براي خواندن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الصّحيحين ، جلد 3 ،
صفحه 122 و كنزالعمّال ، جلد 6 ، صفحه 156 . مرحوم تستري
در احقاق الحق ، جلد 6 ، صفحه 52 و 53 علاوه بر دو منبع
فوق ، از چهار كتاب ديگر اهل تسنّن نيز روايت مذكور را نقل كرده است .


460


نماز . ( 1 ) سپس بر اساس آنچه را كه از ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه
و ظاهر و باطن قرآن از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله وسلم )
آموخته بود به تعليم و تفسير آن پرداخت و شاگردان بزرگي چون
امام حسن ( عليه السلام ) و
امام حسين ( عليه السلام ) و ابن عبّاس و
ابن مسعود و مانند آن ها تربيت كرد ، تا پاسخگوي تهاجمات فرهنگي و اشكالات
اعتقادي دانشمندان كشورهاي فتح شده باشند ، و نيازهاي فقهي و حقوقي حقوقدانان را
برآورند ، و اصول اعتقادي و مسائل فقهي و ديگر مسائل فرهنگي اسلام را به بهترين وجه
به ملل تازه مسلمان تعليم دهند .

2 . امام علي ( عليه السلام ) دروازه شهر علم پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله وسلم )

در صحيح ترمذي آمده است كه پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) فرمود :

اَنـَا دارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بابُها ( 2 )

من خانه دانشم و علي در آن خانه است .

مسلّم است كه هر كس بخواهد وارد خانه اي شود بايد از در وارد
گردد ، همان گونه كه قرآن مجيد در آيه 189 سوره بقره نيز دستور داده است : « وَ اْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ اَبْوابِها » . بنابراين ، هر كس
مي خواهد به خزائن علم و دانش پيامبر اسلام ( صلي
الله عليه وآله وسلم )
راه يابد ، بايد از علي ( عليه السلام ) آغاز كند ، و كليد اين گنجينه را از او
بطلبد .

3 . امام علي ( عليه
السلام )
و علم تفسير

با مراجعه به تفاسير ، معلوم مي شود كه امام علي ( عليه السلام ) پيشواي مفسّرين است ، چنان كه سيوطي
مي نويسد : « در ميان خلفا از همه بيش تر از عليّ بن ابي طالب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاستيعاب ، صفحه 1109 و احتجاج طبرسي ، صفحه 239 .

2 . صحيح ترمذي ، جلد 5 ، صفحه 637 ( به نقل از پيام قرآن ، جلد 9 ، صفحه 272 ) . رواياتي كه
به اين مضمون ولي با الفاظ ديگر است ، فراوان مي باشد ؛ ولي چون روايت مذكور
مشتمل بر كلمه حكمت بود بخصوص در اين جا ذكر شد . مثلا روايت معروف « أنا مدينة العلم و عليّ بابها » به طور گسترده در روايات ما منعكس
شده ، و تنها در جلد چهلم بحارالانوار ، دوازده بار ذكر
شده است !


461


روايت شده است . » ( 1 ) و ابن عبّاس كه آن همه احاديث تفسيري دارد از
شاگردان امام علي ( عليه السلام ) بوده است . هنگامي كه به او گفته شد : علم تو نسبت به علم پسر عمويت ، چه مقدار است ؟ گفت : مانند
نسبت قطره باراني در برابر اقيانوس ! ( 2 ) شاگردان تفسيري امام علي ( عليه السلام ) هر كدام در مكّه و
مدينه و كوفه صاحب مكتب تفسيري
شدند .

4 . امام علي ( عليه
السلام )
واضع علم نحو

حضرت علي ( عليه السلام ) براي
صيانت زبان قرآن از انحراف و اعوجاج ، ابوالأسود دوئلي را مأمور ساخت تا زير نظر آن
حضرت علم نحو را وضع كند و بعدها ابوالاسود با استفاده از همين علم نحو ، قرآن را
اعراب گذاري كرد . ( 3 )

5 . امام علي ( عليه السلام ) و علم كلام

ابن ابي الحديد در مقدّمه شرح نهج
البلاغه
مي نويسد : « علم كلام و اعتقادات ، كه اشرف علوم است ، از كلام
امام علي ( عليه السلام ) اقتباس شده
است . » ( 4 )

اربلي در كشف الغمّه مي نويسد : « پيشوايان مكتب هاي كلامي ؛ يعني اشاعره ، معتزله ، شيعه و خوارج ، همه خود را
منسوب به آن حضرت مي دانند . » ( 5 )

6 . امام علي ( عليه السلام ) و علم فقه

گذشته از فقهاي اماميّه ، كه فقه خود را از امام علي ( عليه السلام ) دارند ، احمد حنبل فقه را از شافعي ، و شافعي
از محمّد بن حسن و مالك آموخت . و محمّد بن حسن فقه را از ابوحنيفه ، و مالك و
ابوحنيفه فقه را از امام صادق ( عليه السلام ) آموخته اند و فقه امام صادق ( عليه
السلام )
به جدّش عليّ بن ابي طالب ( عليه
السلام )
منتهي مي شود . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اتقان ، نوع 80 ، طبقات
المفسّرين .

2 . شرح نهج البلاغه ابن
ابي الحديد ، جلد 1 ، صفحه 18 و 19 .

3 . طبقات النّحويين ، جلد 7 ، صفحه 14 .

4 . شرح نهج البلاغه ابن
ابي الحديد
، جلد اوّل ، صفحه 17 .

5 . كشف الغمّه ، جلد 1 ، صفحه 21 .

6 . شرح نهج البلاغه ابن
ابي الحديد
، جلد 11 ، صفحه 18 .


462


7 . امام علي ( عليه السلام ) و علم حقيقت ( علم باطن )

دكتر ابوالوفا غنيمي تفتازاني ، استاد دانشگاه قاهره و شيخ طريقت ،
در مقدّمه خود بر كتاب « وسائل الشّيعه » مي نويسد : « مشايخ و اصحاب طريقت ؛ مانند رفاعي ، بدوي ، دسوقي و گيلاني از اجلّه علماي اهل سنّت ،
در اسناد طريقت خود به ائمّه اهل بيت و از طريق آن ها به امام
علي ( عليه السلام ) و از او به
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) استناد
مي كنند . زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
فرمودند : « انا مدينة العلم و عليّ بابها » ( 1 ) و
اين نزد عرفا خصوصيّتي در علم حقيقت ، علم مكاشفه و علم باطن است كه بجز امام
علي ( عليه السلام ) كسي واجد اين خصوصيّت
نيست . ( 2 ) در اكثر كتب اهل سنّت ، شواهد فراواني براي خصوصيّت
امام علي ( عليه السلام ) در اين علم وجود
دارد ؛ به عنوان نمونه ، عُمَر به هنگام استلام حجر اظهار داشت : « مي دانم تو
سنگي و سود و زياني نداري ، اگر نديده بودم كه پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) تو را مي بوسيد ،
نمي بوسيدمت ! » علي ( عليه السلام ) خطاب به
عمر فرمود : « او هم سود مي رساند و هم زيان ، خداوند پيمان « عالم ذر » ( 3 ) را در
اين سنگ به وديعت نهاد و اين سنگ در قيامت به سود كساني كه وفاي به عهد كردند گواهي
مي دهد ! » عمر چون اين بشنيد گفت : « خدا مرا در سرزميني كه تو آن جا نباشي زنده
نگذارد ، اي اباالحسن ! ( 4 ) »

8 . امام علي ( عليه السلام ) و جانشيني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله
وسلّم )

بحث هاي گذشته خود به خود خوانندگان گرامي را به اين
نتيجه گيري سوق مي دهد كه : « شخصيّتي كه به اعتراف همگان ( موافقان و
مخالفانش ، دوستان و دشمنانش ) عالم ترين ، آگاه ترين و فاضل ترين شخص
بعد از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است ، وي
شايستگي خلافت و جانشيني پيامبر اسلام ( صلّي الله
عليه وآله وسلم )
را دارد ؛ نه غير او » بدين جهت پيامبر گرامي اسلام اين
دو مطلب ( مرجعيّت علمي و خلافت ) را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مدرك اين روايت در چند صفحه قبل ذكر شد .

2 . كيهان فرهنگي ، شماره 184 ،
صفحه 16 .

3 . مشروح مباحث مربوط به « عالم ذر » را در تفسير نمونه ، جلد 7 ، صفحه 5 به بعد ، مطالعه فرماييد .

4 . الجامع الاصول لاحاديث
الرّسول
، جلد 2 ، صفحه 149 .


463


قسمتي از خطبه غرّاء و پرمحتواي غدير كنار هم نهاده و فرموده
است :

مَعاشِرَ النّاسِ ! هذا اَخي وَ وَصِيّي وَ واعي عِلْمي
وَ خَليفَتي ( 1 )

اي توده هاي مردم ! اين ( علي بن ابي طالب ) برادر ، وصي ،
نگهدارنده تمام علوم من و جانشين من است !

تأمّل و تفكّر در ويژگي هاي چهارگانه فوق حقايق فراواني را
براي طالبان حقيقت روشن مي كند :

1 ـ « أخي » : اگر شخصي نسبت به
بزرگتر از خويش قصد ابراز احترام داشته باشد از او تعبير به « پدر » مي كند ، و
هرگاه قصد ابراز عاطفه نسبت به كوچكتر از خويش كند از تعبير « فرزندم » استفاده
مي كند ، و نسبت به شخصي كه او را همطراز خويش مي داند جمله « برادرم » را
به كار مي برد ؛ زيرا اخوّت و برادري معنوي به معني نزديكترين ارتباط ميان دو
شخص بر اساس مساوات است ؛ بنابراين ، تعبير به « برادرم » حاوي حقيقت بزرگي است و آن
اين كه علي ( عليه السلام ) همطراز
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) ، يا شخصيّت
او نزديك به شخصيّت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله
وسلم )
است ؛ و به تعبير ديگر ، جمله « أخي » بيانگر همان چيزي است كه در آيه
مباهله « انفسنا و انفسكم . . . » آمده است .

2 ـ « وصيّي » : طبق عقيده اهل سنّت پيامبران چيزي از خويش به ارث نمي گذاشتند ؛ بنابراين ، حضرت علي ( عليه السلام ) وصيّ
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) در مورد
اموال آن حضرت نبود ، و مي دانيم كه پيامبر اسلام به هنگام وفات فرزندي غير از
بانوي بزرگ اسلام ، حضرت فاطمه زهراء ( عليها
السلام )
، نداشت تا علي ( عليه السلام ) وصيّ فرزندان پيامبر باشد ؛ بنابراين ، علي ( عليه
السلام )
وصيّ پيامبر در مورد مسائل مربوط به دين بود . آري ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) براي تكميل كارهاي نبوّت و ادامه
راهش ، حضرت علي را وصيّ خود قرار داد .

3 ـ « واعي علمي » : « وعي » بر وزن « سعي » ، آن گونه كه اهل لغت گفته اند ، به معني نگهداري چيزي در قلب است . يعني بر روي چيزي انديشه كند و در دل جاي دهد و آن را چراغ راه زندگي خويش قرار
دهد . بنابراين ، علي ( عليه السلام ) تمام علوم
پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، جلد 3 ، صفحه 117 .


464


را با تمام وجود و دقّت فراگرفته و آن را در اختيار داشته و چراغ
راه زندگي تمام مسلمانان قرار داده است .

آيا با وجود چنين شخصيّت ممتازي ، ديگران صلاحيّت خلافت را خواهند
داشت ؟ !

4 ـ « و خليفتي عليّ من آمن بي » : پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلم ) با اين جمله ، كه در حقيقت نتيجه
منطقي جملات سه گانه پيشين است ، بهانه را از همه بهانه جويان سلب
مي كند و با صريح ترين عبارات ، خلافت و جانشيني حضرت علي ( عليه السلام ) را به تمام جهانيان اعلام مي دارد . حضرت به جمله « خليفتي » اكتفا نمي كند ، تا
انسان هاي اسير هوي و هوس نگويند : « منظور پيامبر سرپرستي خانواده و همسرانش
بوده ، نه خلافت بر تمام مسلمانان » بلكه با بهترين و روشن ترين عبارت ها ،
امامت و خلافت علي و فرزندانش را بر تمام مسلمانان تا دامنه قيامت اعلان
مي كند .

نتيجه اين كه ، هر چند تأكيد بر مرجعيّت علمي
اهل البيت ( عليهم السلام ) و در رأس
آن ها امام علي ( عليه السلام ) لازم و
ضروري است ، ولي جداكردن آن از مسأله امامت و خلافت ، اشتباه بزرگ و خطرناكي است و
توابع بسيار بدي دارد ، كه هيچ كسي به آن ملتزم نمي شود .

« و آخر دعوانا ان الحمدللّه ربّ
العالمين »

پايان                   


| شناسه مطلب: 74178