بخش 6
درس پنجم: بزرگ#160;ترین معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) درس ششم: دریچه#160;اى به سوى اعجاز قرآن درس هفتم: 2- جهان#160;بینى قرآن درس هشتم: قرآن و اکتشافات علمى روز!
اگر كسى به راستى توانست چنين امور خارق العاده يا مانند آن را انجام دهد و همراه آن ادّعاى نبوّت كند، و انسان ها را به مقابله طلبد و «تحدى» نمايد و همگان در برابر او عاجز شوند يقين پيدا مى كنيم كه او از طرف خداست.
زيرا ممكن نيست خداوند چنين قدرتى را در اختيار انسان دروغگويى قرار دهد كه مايه گمراهى بندگان گردد. (دقّت كنيد)
* * *
[ 174 ]
معجزات را نبايد با خرافات آميخت
هميشه «افراط ها» و «تفريط ها» منشأ فساد و تباهى و تيرگى چهره حقيقت بوده است.
در مورد معجزه نيز همين امر صادق است. در حالى كه بعضى از «روشنفكرنماها» صريحاً يا تلويحاً به نفى هر گونه معجزه مى پردازند، گروهى ديگر از در و ديوار معجزه مى تراشند و اخبار ضعيف و افسانه هاى خرافى را كه احياناً دست هاى مرموز دشمنان در ساختن آن فعّاليّت داشته با معجزات مخلوط مى كنند، و چهره علمى معجزات واقعى پيامبران را با افسانه هاى ساختگى و اوهام بى اساس مى پوشانند.
تا معجزات واقعى از اين گونه افسانه هاى جعلى پيراسته نشود، چهره اصيل آنها آشكار نمى گردد.
به همين دليل دانشمندان بزرگ ما هميشه مراقب بودند كه احاديث اسلامى در زمينه معجزات و غير آنها از اين گونه مجعولات به دور باشد.
روى همين جهت «علم رجال» را به وجود آوردند، تا راويان حديث به خوبى شناخته شوند، و احاديث «صحيح» از «ضعيف» جدا گردد، و مطالب موهوم و بى اساس با حقايق آميخته نشود.
سياست هاى استعمارى و الحادى امروز نيز بيكار ننشسته و سعى مى كنند پندارهاى بى پايه را با اعتقادات پاك دينى مخلوط سازند، و از اين رهگذر «چهره غير علمى» به همه آنها بدهند، بايد به دقّت مراقب اين توطئه هاى تخريبى دشمن باشيم.
* * *
[ 175 ]
فرق معجزه با خارق عادات ديگر
غالباً شنيده ايم جمعى از مرتاضان دست به كارهاى خارق العاده اى مى زنند، كسانى كه اين كارهاى عجيب و غريب را ديده اند كم نيستند، اين يك واقعيّت است نه افسانه.
اين جاست كه اين سؤال پيش مى آيد كه چه فرقى ميان اين كارهاى خارق العاده و معجزات انبياء است؟ و ما با چه معيارى آنها را از هم تشخيص دهيم؟!
اين سؤال پاسخ هايى دارد كه از همه روشن تر دو امر است:
1- مرتاضان هميشه كارهاى محدودى را انجام مى دهند، و به تعبير ديگر هيچ مرتاضى حاضر نيست كارى را كه شما پيشنهاد مى كنيد انجام دهد بلكه خارق عادتى را انجام مى دهد كه خودش مى خواهد يعنى آن را تمرين كرده و خوب ياد گرفته و بر آن مسلط است. دليل اين مطلب روشن است زيرا نيروى هر انسانى محدود است، و در يك يا چندين كار مى تواند مهارت داشته باشد.
امّا خارق عادات پيامبران هيچ گونه حدّ و مرزى ندارد، هيچ گونه قيد و شرطى براى آن نيست، آنها مى توانند در موارد لزوم هر معجزه اى كه پيشنهاد مى شود انجام دهند، چرا كه از قدرت بى پايان پروردگار مدد مى گيرند و مى دانيم قدرت خدا حد و مرزى نمى شناسد، در حالى كه قدرت انسان بسيار محدود است.
2- كارهايى كه يك مرتاض مى كند، مرتاض ديگرى نيز همانند آن را انجام مى دهد يعنى از قدرت بشر بيرون نيست.
[ 176 ]
به همين دليل مرتاض خارق العاده گر، هرگز ديگران دعوت به مقابله به مثل نمى كند و به اصطلاح «تحدى» نمى نمايد، چون كه مى داند در گوشه و كنار شهر خود يا شهرهاى ديگر افرادى مثل او وجود دارند.
امّا پيامبران با اطمينان كامل تحدى مى كنند، و مى گويند «اگر تمام انسان هاى روى زمين جمع شوند همانند كارى را كه ما مى كنيم انجام نخواهند داد».
اين تفاوت در مورد «سحر» نيز صادق است، و اين دو فرق را كه بيان كرديم حد و مرز معجزه را از سحر كاملا جدا مى كند. (دقّت كنيد)
[ 177 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- «معجزه» را چرا معجزه مى گويند؟
2- آيا معجزه استثناء در قانون علّيت است؟
3- از چند راه مى توان معجزه را از اعمال مرتاضان و سحر بازشناخت؟
4- شرايط اصلى معجزه چيست؟
5- آيا در عمر خود تا كنون چيزى كه شبيه به معجزه باشد ديده ايد؟
[ 178 ]
درس پنجم: بزرگ ترين معجزه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)
معجزه جاويدان
همه دانشمندان اسلام معتقدند كه قرآن مجيد برترين معجزه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) است. اين كه مى گوييم برترين به خاطر اين است كه:
اولا قرآن معجزه اى است عقلى كه با روح و فكر مردم سر و كار دارد.
ثانياً معجزه اى است جاودانى و هميشگى.
ثالثاً معجزه اى است كه چهارده قرن فرياد مى زند: «اگر مى گوييد اين كتاب آسمانى از سوى خدا نيست همانند آن را بياوريد»!
اين دعوت به مبارزه و به اصطلاح «تحدى» در چند مورد صريحاً در قرآن آمده است:
يك جا مى گويد (قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا);(1) «بگو اگر تمام جهانيان اجتماع كنند كه مانند قرآن را بياورند نمى توانند اگر چه با يكديگر نهايت
1. سوره اسراء، آيه 88.
[ 179 ]
همكارى و همفكرى را داشته باشند».
در جايى ديگر شرط اين مبارزه را آسان تر كرده مى گويد: (ام يقولون افترايه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين)(1); «مى گوييد شما اين آيات را به خدا بسته و ساختگى است، بگو اگر راست مى گوييد شما هم ده سوره مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كس را مى توانيد به كمك دعوت كنيد».
«و بعد از آن مخصوصاً اضافه مى كند اگر اين دعوت را اجابت نكردند، بدانيد اين آيات از طرف خدا است(2)».
ديگر بار شرايط مبارزه را به حداقل كاهش داده، مى گويد: (و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين);(3) «اگر در كتابى كه بر بنده خود نازل كرده ايم ترديد داريد، لااقل يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان و همفكران خود را غير از خدا دعوت كنيد اگر راست مى گوييد».
و در آيه بعد با صراحت مى گويد: اگر اين كار را انجام ندادند - و هرگز نمى توانند انجام دهند - بگو از آتشى بپرهيزيد كه آتشگيره اش مردم و سنگ هاست و براى كافران مهيا شده است.
اين دعوت هاى پى در پى براى مقابله منكران، نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بيشترين تكيه خود را در مسئله اعجاز بر «قرآن» داشته، هر
1. سوره هود، آيه 13.
2. سوره هود، آيه 14.
3. سوره بقره، آيه 21.
[ 180 ]
چند معجزات متعدد ديگرى نيز از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل شده كه در كتب تاريخ آمده است.
امّا چون قرآن معجزه زنده اى است كه در دسترس همه ماست، ما در اين بحث بيش از همه روى آن تكيه مى كنيم.
* * *
چگونه در برابر اين «تحدى» عاجز ماندند؟
جالب اين كه قرآن حداكثر فشار را براى دعوت مخالفان به ميدان مبارزه آورده و با تعبيرات تحريك آميزى آنها را به اين ميدان طلبيده است، تا عذرى براى هيچ كس باقى نماند.
و تعبيراتى از قبيل «اگر راست مى گوييد»... «هرگز نمى توانيد»، «از تمام جهانيان كمك بگيريد»... «لااقل همانند يك سوره آن بياوريد»... «اگر كافر شويد آتش سوزانى در انتظار شماست»... بيانگر اين واقعيت است.
اينها همه از يك سو، از سوى ديگر مبارزه پيامبر با مخالفان مبارزه ساده اى نبود زيرا اسلام نه تنها سرنوشت مذهب آنها را كه سخت به آن پاى بند بودند به خطر افكنده بود، بلكه منافع اقتصادى و سياسى حتى موجوديّت آنها، در مخاطره قرار گرفته بود.
به تعبير ديگر پيشرفت و نفوذ اسلام تمام زندگى آنها را درهم مى ريخت. لذا ناچار بودند كه با تمام قدرت و نيرو به ميدان آيند.
آنها براى خلع سلاح كردن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بايد به هر قيمتى ممكن بود آياتى همانند قرآن بياورند تا ديگر نتواند قرآن را به رخ آنها
[ 181 ]
بكشد، همگى را در مقابل آن عاجز و ناتوان بشمارد و سندى براى حقانيت خود محسوب دارد.
آنها از تمام مردان فصيح و بليغ عرب كمك خواستند ولى هر بار كه به مبارزه قرآن آمدند شكست خوردند و به سرعت عقب نشينى كردند كه شرح آن در تواريخ آمده.
داستان وليد بن مغيره
از جمله كسانى كه به اين مبارزه دعوت شدند «وليد بن مغيره» از طايفه «بنى مخزوم» بود كه در ميان عرب در آن زمان به حسن تدبير و فكر صائب شهرت داشت.
از او خواستند در اين باره فكرى بينديشند و نظر خود را در مورد آيات عجيب قرآن و نفوذ خارق العاده اش بيان دارد.
«وليد» از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) خواست آياتى از قرآن را بر او بخواند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قسمتى از آيات «سوره حم سجده» را تلاوت فرمود.
اين آيات چنان شور و هيجانى در وليد ايجاد كرد كه بى اختيار از جا برخاست و به محفلى كه از طرف طايفه «بنى مخزوم» تشكيل شده بود درآمد و گفت به خدا سوگند از محمّد سخنى شنيدم كه نه شبيه گفتار انسان ها است و نه پريان... تا آنجا كه چنين گفت: «و ان له لحلاوة و أن عليه لطلاوة و أن أعلاه لمثمر و أن أسفله لمغدق و انه يعلو ولا يعلى عليه;
گفتار او حلاوت خاصى دارد و زيبايى مخصوصى، بالاى آن همچون شاخه هاى درخت برومند پرميوه است، و ريشه هاى آن پرمايه گفتارى
[ 182 ]
است كه بر هر چيز پيروز مى شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد».
اين سخن سبب شد كه در ميان قريش اين زمزمه پيچيد كه «وليد» دلباخته محمّد شده است!
«ابوجهل» دستپاچه به خانه او آمد و ماجراى قريش را به او گفت و او را به مجلس آنها دعوت كرد.
«وليد» به مجلس آنها درآمد و گفت:
آيا فكر مى كنيد محمّد ديوانه است؟ هرگز آثار جنون در او ديده ايد؟!
حاضران گفتند: نه.
- تصوّر مى كنيد او دروغ گوست؟ آيا تا كنون به راستگويى و امانت در ميان شما مشهور نبوده و او را صادق امين نمى خوانديد؟!
بعضى از سران قريش گفتند: پس چه چيز به او نسبت دهيم؟
«وليد» كمى فكر كرد و گفت بگوييد: «او ساحر است»!
گرچه آنها با اين تعبير مى خواستند توده مردمى را كه شيفته قرآن شده بودند از آن دور كنند ولى اين تعبير «سحر» خود دليل زنده اى بر جاذبه فوق العاده قرآن بود، و آنها اسم اين جاذبه را سحر گذاشتند، در حالى كه ربطى به سحر نداشت.
اين جا بود كه قريش اين شعار را همه جا پخش كردند كه محمّد ساحر چيره دستى است و اين آيات سحر اوست، از او دورى كنيد، فاصله بگيريد، و سعى كنيد سخنانش را نشنويد!
ولى نقشه آنان با همه اين تلاش ها اثر نكرد، و تشنگان حقيقت كه در گوشه و كنار فراوان بودند و دل هاى پاكى داشتند گروه گروه به سوى
[ 183 ]
قرآن آمدند، و از زلال اين پيام آسمانى سيراب گشتند، دشمنان شكست خورده عقب نشينى كردند.
امروز نيز قرآن مجيد همه جهانيان را تحدى مى كند و به مبارزه دعوت مى كند و فرياد مى زند، اگر در صحت اين آيات ترديد داريد، و آن را زائيده فكر بشر مى دانيد همانند آن را بياوريد، اى دانشمندان! اى فلاسفه! اى ادبا و اى نويسندگان از هر قوم و ملت!
اين را نيز مى دانيم كه دشمنان اسلام مخصوصاً كشيش هاى مسيحى كه اسلام را به عنوان يك آيين انقلابى و پرمحتوا رقيب سرسخت و خطرناك خود مى دانند، همه ساله ميليون ها ميليون دلار صرف تبليغات ضد اسلامى مى كنند و زير پوشش هاى مختلف فرهنگى و علمى و درمانى و بهداشتى در كشورهاى مختلف اسلامى فعاليت دارند، چه مى شد كه آنها راه را نزديك مى كردند، و از گروهى از مسيحيان عرب زبان و دانشمندان و شعرا و نويسندگان و فلاسفه آنها دعوت مى نمودند كه سوره هايى همچون قرآن بنويسند و نشر دهند و مسلمانان را خاموش كنند.
مسلماً اگر چنين امرى امكان پذير بود به هر قيمتى ممكن بود انجام مى دادند.
ناتوانى آنها در برابر اين موضوع خود دليل دندان شكنى در برابر مخالفان و سند گويايى بر اعجاز قرآن است.
* * *
[ 184 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- چرا قرآن مجيد برترين و بالاترين معجزه پيامبر گرامى اسلام است؟
2- قرآن چگونه تحدى مى كند؟
3- چرا دشمنان قرآن نام سحر بر آن گذارده اند؟
4- چرا اسلام رقيب سرسخت مسيحيت كنونى است؟
5- داستان وليد بن مغيره مخزومى چه بود؟
[ 185 ]
درس ششم: دريچه اى به سوى اعجاز قرآن
چرا حروف مقطعه؟
مى دانيم در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن «حروف مقطعه» مانند: «الم» و «المر» و «يس» آمده است.
يكى از اسرار و فلسفه هاى اين «حروف مقطعه» طبق بعضى از روايات اسلامى آن است كه خداوند نشان دهد يك چنين معجزه بزرگ و جاويدانى، يعنى قرآن چگونه از اين حروف ساده «الفبا» كه ساده ترين مصالح ساختمانى! محسوب مى شوند به وجود آمده، و چگونه يك چنين كلام بزرگى از حروف و الفاظى ساخته شده است كه هر كودك چند ساله قادر بر تكلم به آن است، و راستى پيدايش اين امر مهم از چنان موادى، برترين اعجاز است.
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه قرآن از چه نظر معجزه است، آيا تنها از نظر فصاحت و بلاغت، و به تعبير ديگر: شيرينى عبارات و رسا بودن تعبيرات، و نفوذ فوق العاده آن، و يا از جنبه هاى ديگر؟
حقيقت اين است كه هرگاه به قرآن از زواياى مختلف بنگريم از هر
[ 186 ]
زاويه، و از هر دريچه يكى از چهره هاى اعجاز آن آشكار مى گردد; از جمله:
1- فصاحت و بلاغت، شيرينى و كشش فوق العاده و جاذبه عجيب الفاظ و مفاهيم.
2- ارائه محتواى عالى از هر نظر، مخصوصاً عقائد خالى از هر گونه خرافات.
3- معجزات علمى: يعنى پرده برداشتن از روى مسائلى كه انسان تا آن زمان به آن دست نيافته بود!
4- پيشگويى صريح و دقيق از پاره اى از مسائل آينده. (اخبار غيبى قرآن)
5- عدم تضاد و اختلاف و پراكنده گويى... و جهاتى ديگر.
بحث درباره همه اين مسائل پنجگانه بسيار دامنه دار است، امّا ما در ضمن چند درس گوشه هاى جالبى از آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:
1- فصاحت و بلاغت
مى دانيم هر سخن داراى دو جنبه است: «الفاظ» و «محتوى».
هرگاه الفاظ و كلمات زيبا، شايسته و داراى انسجام و پيوند لازم و خالى از پيچيدگى بوده باشد، و نيز جمله بندى ها معنى و مراد را به طور كامل و به صورتى دلنشين و پرجاذبه پياده كند آن كلام را فصيح و بليغ مى گويند.
قرآن درست داراى اين دو ويژگى در حدّ اعلى است، به طورى كه تا
[ 187 ]
كنون كسى نتوانسته است آيات و سوره هايى با اين كشش و جاذبه و شيرينى، و آهنگ زيبا بياورد.
در درس هاى گذشته خوانديم كه «وليد بن مغيره» برگزيده مشركان عرب از شنيدن آياتى از قرآن هيجان زده شد و در فكر فرو رفت و بعد از مدّتى فكر و مطالعه براى مبارزه با قرآن به سران قريش دستور داد بگويند قرآن «سحر» است و محمّد «ساحر»!
اين نسبت را كراراً به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) دادند، اگرچه مى خواستند از اين راه مذمت كنند امّا در حقيقت ستايش رسائى كردند.
زيرا اين نسبت يك اعتراف ضمنى درباره نفوذ خارق العاده قرآن است، به طورى كه از طريق معمول نمى توان آن را توجيه كرد، و بايد آن را يك جاذبه مرموز و ناشناخته دانست.
امّا آنها به جاى اين كه حقيقت را پذيرا گردند و آن را معجزه بشمرند و ايمان بياورند، «ره افسانه زدند» و به بيراهه گام نهادند و گفتند سحر است!
در تاريخ اسلام بسيار ديده شده كه افرادى خشن و پرخاشگر همين كه خدمت پيامبر مى رسيدند و آيات قرآن را مى شنيدند يك باره تغيير مسير داده و نور اسلام در قلبهايشان درخشيدن مى گرفت، اين به خوبى نشان مى دهد كه جاذبه قرآن و فصاحت و بلاغت آن معجزه است.
راه دور نرويم، هم اكنون تمام كسانى كه با ادبيات عرب آشنا هستند هر قدر قرآن را مى خوانند و تكرار مى كنند بيشتر لذت مى برند كه سير و خسته نمى شوند.
[ 188 ]
تعبيرات قرآن بسيار دقيق و حساب شده، توأم با عفت بيان و متانت، و در عين حال صريح و گويا، و در مورد لزوم قاطع و كوبنده است.
ذكر اين نكته لازم است كه عرب در آن عصر از نظر ادبيات، زبانى بسيار پيشرفته داشت، و نمونه هاى اشعار عصر جاهليت، هم اكنون از بهترين نمونه هاى اشعار عرب محسوب مى شود.
معروف است همه ساله گروهى از بزرگ ترين ادباى حجاز جمع مى شدند، و عالى ترين نمونه هاى شعر خود را در بازار عكاظ كه يك مركز «تجارتى، ادبى» بود ارائه مى دادند و بهترين آنها به عنوان «شعر سال» برگزيده مى شد، و آن را مى نوشتند و در خانه كعبه آويزان مى كردند كه در عصر ظهور پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) هفت نمونه از آن به نام «معلقات سبع» وجود داشت.
امّا بعد از نزول قرآن آنها را چنان بى رنگ در برابر فصاحت و بلاغت آن يافتند كه يكى را پس از ديگرى از آنجا بيرون آورده و به طاق فراموشى زدند!
مفسران قرآن در آيات مختلف به ريزه كارى هاى عجيب آيات تا آن جا كه در توان داشتند اشاره كرده اند، و شما مى توانيد با مراجعه به آنها به حقيقت آنچه در بالا گفتيم آشناتر شويد.(1)
آشنايى با قرآن نشان مى دهد كه اين گفته پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)كم ترين اغراقى ندارد كه فرمود:
1. به تفسير نمونه در اين زمينه مراجعه نماييد.
[ 189 ]
«ظاهره انيق و باطنه عميق لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه;
قرآن ظاهرش آراسته و زيبا و باطنش ژرف و عميق است. شگفتى هاى قرآن به شماره در نمى آيد و عجائب قرآن هرگز كهنه نمى شود(1)».
اميرمؤمنان على(عليه السلام) شاگرد بزرگ مكتب قرآن نيز در نهج البلاغه در همين زمينه مى گويد: «فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره; بهار دل ها در قرآن است، و چشمه هاى دانش از آن مى جوشد، و براى قلب و جان آدمى صيقلى برتر از آن نيست(2)»!
* * *
1. كافى، ج 2، ص 599 - وسائل، ج 4، ص 828.
2. نهج البلاغه، خطبه 176.
[ 190 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- فلسفه حروف مقطعه قرآن چيست؟
2- آيا قرآن فقط از يك نظر معجزه است؟ يا از چند نظر؟
3- چرا مخالفان، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را «ساحر» مى خواندند؟
4- فرق ميان «فصاحت» و «بلاغت» چيست؟
5- «معلقات سبع» مربوط به كدام دوران و مفهومش چيست؟
[ 191 ]
درس هفتم: 2- جهان بينى قرآن
قبل از هر چيز بايد محيطى را كه قرآن از آن برخاست از نظر فكرى و فرهنگى مورد توجّه قرار داد.
سرزمين حجاز به اعتراف همه مورخان از عقب افتاده ترين مناطق جهان در آن روز بود، به گونه اى كه گاهى مردم عصر جاهليت را اقوام وحشى يا نيمهوحشى مى خوانند.
از نظر عقيدتى سخت به بت پرستى عشق مىورزيدند، و بت هاى سنگى و چوبى به اشكال مختلف بر تمام فرهنگ آنها سايه شوم و گسترده اى افكنده بود، حتّى مى گويند بت هايى را از خرما مى ساختند و در برابر آن زانو مى زدند و سجده مى كردند ولى در قحط سالى آن را مى خوردند!
با آن كه از دختران، سخت نفرت داشتند تا آنجا كه آنها را زنده به گور مى كردند، فرشتگان را دختران خدا مى خواندند! و خدا را تا سر حد يك انسان تنزل مى دادند.
از توحيد و يگانه پرستى سخت تعجّب مى كردند و هنگامى كه پيامبر
[ 192 ]
اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) آنها را دعوت به يكتاپرستى كرد با نهايت تعجب گفتند: اجعل الالهة الها واحداً ان هذالشىء عجاب(1); «آيا اين همه خدايان را مى خواهد تبديل به خداى واحدى كند، اين راستى چيزى عجيب و باورنكردنى است».
هر كس بر خلاف خرافات و افسانه هاى دروغين و پندارهاى آنها سخن مى گفت ديوانه اش مى گفتند.
نظام قبيلگى بر جامعه آنها سخت حكومت مى كرد و اختلاف در ميان قبايل به قدرى بود كه آتش جنگ در ميانشان هرگز خاموش نمى شد و بارها و بارها صفحه زمين را از خون يكديگر رنگين مى ساختند و حمام خون ايجاد مى كردند. به غارتگرى افتخار داشتند و كار عادّى روزانه آنها بود.
كسانى كه تنها سواد خواندن و نوشتن را داشتند در تمام شهر مكه، كه مهم ترين مركز آنها بود انگشت شمار بودند و دانشمند و عالمى، جز به ندرت، در ميان آنها پيدا نمى شد.
آرى از ميان چنين محيطى، فردى درس نخوانده و مكتب و استاد نديده، برخاست و كتابى آورد آنچنان پرمحتوا كه بعد از چهارده قرن هنوز دانشمندان به تفسير آن مشغولند و هر زمان حقايق تازه اى از آن كشف مى كنند.
ترسيمى كه قرآن از جهان هستى و نظامات آن مى كند ترسيمى است
1. سوره ص، آيه 5.
[ 193 ]
بسيار دقيق و حساب شده، توحيد را به كامل ترين نوعش ارائه مى دهد، و اسرار آفرينش زمين و آسمان و خلقت شب و روز و خورشيد و ماه و نباتات و گياهان و وجود انسان را، هر يك به عنوان آيت و نشانه اى از آن خداى واحد و يكتا در آيات مختلف و با بيانات كاملا متنوع برمى شمرد.
گاه به اعماق جان انسان فرو مى رود و سخن از توحيد فطرى مى گويد: (فاذا ركبوا فى الفلك دعوالله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر اذاهم يشركون);(1) «هنگامى كه سوار بر كشتى مى شوند و در ميان امواج خروشان و طوفان هاى كوبنده گرفتار مى آيند خدا را با توحيد و اخلاص تمام مى خوانند، امّا هنگامى كه آنها را نجات بخشيديم و به خشكى رسيدند بار ديگر شرك و بت پرستى آغاز مى كنند».
و گاه از طريق عقل و خرد به توحيد استدلالى مى پردازد و بر سير آفاقى و انفسى تكيه مى كند: اسرار آفرينش زمين و آسمان، حيوانات و كوه ها و درياها، ريزش باران، وزش نسيم، و ريزه كارى هاى جسم و روح انسان را بازگو مى كند.
و هنگام بيان صفات خدا عميق ترين و جالب ترين راه را برمى گزيند. يك جا مى گويد: (ليس كمثله شىء);(2)«هيچ چيز همانند او نيست».
در جاى ديگر مى گويد: «او خداوندى است كه به جز او معبودى وجود ندارد.
بر اسرار درون و برون، پنهان و آشكار آگاه است.
1. سوره عنكبوت، آيه 65.
2. سوره شورى، آيه 11.
[ 194 ]
بخشنده و بخشايشگر است.
سلطان و حكمروا است.
از هر عيب و نقصى منزه است.
ايمنى بخش و نگاهبان و مراقب و پيروز و قاهر و بلند مرتبه و با عظمت است.
از اين شريك ها كه براى او ساخته اند منزه مى باشد.
او خداوندى است ايجاد كننده، آفريننده، طراح صورت ها و صاحب نام و صفات نيك، تمامى موجودات زمين و آسمان تسبيح او مى گويند، او شكست ناپذير و حكيم است(1)».
در بيان و توصيف علم خداوند و ترسيم نامحدود بودنش زيباترين تعبير را به كار برده مى گويد:
«اگر تمامى درختان روى زمين قلم شوند و دريا با هفت درياى ديگر، مركب گردد، با اين حال كلمات خدا پايان نمى گيرد(2)».
قرآن پيرامون احاطه خدا به همه چيز و حضورش در همه جا تعبيرات بلندى دارد كه مخصوص خود قرآن است (و لله المشرق و المغرب فأينما تولوا فثم وجه الله);(3) «مشرق و مغرب از آن خداست به هر سو رو كنيد رو به سوى خداست»!
1. سوره حشر، آيه 21 تا 24.
2. سوره لقمان، آيه 27.
3. سوره بقره، آيه 115.
[ 195 ]
(و هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير);(1) «او همه جا همراه شما و با شماست و آنچه را انجام دهيد مى بيند».
هنگامى كه سخن از معاد و رستاخيز به ميان مى آورد در برابر تعجب و انكار مشركان مى گويد: «آنها گفتند خدا چگونه استخوان هاى پوسيده را زنده مى كند»؟!
«بگو همان كسى كه روز اول آنها را آفريد به حيات نوين باز مى گرداند، و او بر همه چيز آگاه است».
«همان خدايى كه از چوب درخت سبز آتش بيرون مى فرستد و شما با آن آتش مى افروزيد» (همان خدايى كه شعله آتش را در كنار آب قرار داده قادر است حيات را بعد از مرگ تجديد كند)!
«آيا كسى كه آسمان ها و زمين را (با آن همه عظمت) آفريده است قادر نيست همانند آن را بيافريند، آرى قادر است، او آفريننده داناست»!
«قدرتش تا آن پايه است كه هر چيزى را اراده كند، فرمان مى دهد موجود باش! آن نيز فوراً موجود مى شود» (در برابر چنين قدرتى بازگشت انسان ها به زندگى سهل و ساده است(2.
آن روز كه سخن از عكسبردارى و ضبط اصوات و كلمات در ميان نبود قرآن درباره اعمال آدمى چنين مى گفت: (يومئذ تحدث أخبارها بأن ربك أوحى لها);(3)«در روز رستاخيز زمين خبرهايش را باز مى گويد، چرا
1. سوره حديد، آيه 4.
2. سوره يس، آيات 78 تا 82.
3. سوره زلزال، آيه 45.
[ 196 ]
كه خدا وحى و الهام به آن كرده».
و گاه از شهادت دست و پا و پوست بدن سخن مى گويد: (اليوم نختم على افواههم و تكلمنا أيديهم و تشهد أرجلهم);(1) «امروز بر دهان آنها مهر مى نهيم و دست و پاهايشان با ما سخن مى گويند».
(و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا أنطقنا الله الذى انطق كل شىء); «به پوست هايشان مى گويند چرا به زيان ما گواهى داديد؟ پاسخ مى دهند خدايى كه همه موجودات را به سخن درآورده ما را نيز به سخت درآورد (تا حقايق را بازگو كنيم(2».
* * *
ارزش معارف قرآن و عظمت محتواى آن و همچنين پاك بودن اين معارف از خرافات هنگامى روشن مى شود كه آن را در كنار «تورات و انجيل تحريف يافته كنونى» بگذاريم، و دو بحث از اين دو را با هم مقايسه كنيم، مثلا ببينيم تورات درباره آفرينش آدم چه مى گويد؟ و قرآن چه مى گويد؟
تورات درباره داستان انبيا چه مى گويد و قرآن چه مى گويد؟
تورات و انجيل خدا را چگونه توصيف مى كنند و قرآن چگونه توصيف مى كند؟
در اين صورت به روشنى فرق ميان اين دو آشكار خواهد شد.(3)
1. سوره يس، آيه 65.
2. سوره فصلت، آيه 21.
3. براى توضيح بيشتر در اين زمينه به كتاب «رهبران بزرگ» مراجعه كنيد.
[ 197 ]
فكر كنيد و پاسخ دهيد
1- ويژگى هاى محيطى كه قرآن از آن برخاست چه بود؟
2- بت پرستى چه تأثيرى در افكار آنان داشت؟
3- فرق توحيد فطرى و استدلالى چيست؟
4- منطق قرآن در معرفى پروردگار و صفاتش چگونه است؟ نمونه هايى را باز گوييد.
5- چگونه بهتر مى توان به محتواى قرآن پى برد؟
[ 198 ]
[ 199 ]
درس هشتم: قرآن و اكتشافات علمى روز!
شك نيست كه قرآن يك كتاب علوم طبيعى يا طب و روانشناسى و علوم رياضى نيست.
قرآن يك كتاب هدايت و انسان سازى است، و آنچه را در اين راه ضرورى باشد فروگذار نمى كند.
ما نبايد انتظار داشته باشيم كه قرآن دائرة المعارفى باشد از علوم مختلف، ما بايد از قرآن نور ايمان و هدايت، تقوى و پرهيزگارى، انسانيّت و اخلاق، نظم و قانون بطلبيم و قرآن همه اينها را در بر دارد.
ولى قرآن گاه براى رسيدن به اين هدف اشاراتى به پاره اى از مسائل علوم طبيعى و اسرار آفرينش و شگفتى هاى جهان هستى دارد، مخصوصاً در بحث هاى توحيدى، به تناسب برهان نظم، پرده از روى اسرارى از جهان آفرينش برداشته، و مسائلى را فاش كرده كه در آن عصر و در آن محيط، حتّى براى دانشمندان ناشناخته بود.
اين گونه بيانات قرآن، مجموعه اى را تشكيل مى دهد كه ما آن را «معجزات علمى قرآن» مى خوانيم.
[ 200 ]
در اين جا به چند قسمت از اين معجزات علمى اشاره مى كنيم:
قرآن و قانون جاذبه
پيش از «نيوتن» هيچ كس قانون جاذبه عمومى را به صورت كامل كشف نكرده بود.
معروف است «نيوتن» هنگامى كه زير درخت سيبى نشسته بود و سيبى از درخت جدا شد و به روى زمين افتاد، اين حادثه كوچك و ساده چنان فكر او را به خود مشغول داشت كه سال ها در انديشه بود اين چه نيرويى است كه سيب را به سوى خود كشيد؟ چرا به آسمان نرفت؟ و پس از سال ها توانست، قانون جاذبه را كشف كند كه «هر دو جسم يكديگر را به نسبت مستقيم جرم ها و به نسبت معكوس مجذور فاصله ها جذب مى كنند».
در پرتو اكتشاف اين قانون ثابت شد كه نظام مجموعه شمسى از كجاست؟
چرا اين كرات عظيم به گرد آفتاب در مدار خود مى چرخند؟ چرا فرار نمى كنند و هر كدام به سوئى نمى افتند؟ چرا آنها روى هم قرار نمى گيرند؟ اين چه قدرتى است كه در اين فضاى بيكران آنها را در مدار دقيقى به گردش واداشته، و سر سوزنى از آن فراتر نمى روند؟!
آرى «نيوتن» كشف كرد كه: حركت دورانى يك جسم باعث فرار او از مركز، و قانون جاذبه باعث جذب او به مركز، مى شود و هرگاه اين دو نيرو كاملا تعادل داشته باشند، يعنى «جرم ها» و «فاصله ها» به آن اندازه
[ 201 ]
«جاذبه» توليد كنند كه سرعت حركت دورانى نيروى «دافعه» و گريز از مركز ايجاب مى كند، اين تعادل «جاذبه» و «دافعه» به آنها اجازه مى دهد كه دائماً در مدار خود بمانند.
ولى قرآن مجيد بيش از هزار سال قبل از اين جريان، اين واقعيّت را در دومين آيه سوره رعد بيان كرده بود:
(الله الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لا جل مسمى يدبر الامر يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم يوقنون); «خدا آن كس است كه آسمان ها (كرات آسمانى) را با ستون هاى نامرئى برافراشت، سپس بر عرش (مجموعه عالم هستى) حكومت كرد، و آفتاب و ماه را مسخر شما ساخت، او تدبير امور جهان مى كند و آيات خود را براى شما تشريح مى نمايد، تا به لقاى پروردگار يقين پيدا كنيد».
در حديثى كه ذيل همين آيه از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نقل شده چنين مى خوانيم:
«اليس الله يقول بغير عمد ترونها؟ قلت: بلى، قال: ثم عمد لكن لا ترونها!
آيا خدا نمى گويد بدون ستونى كه آن را مشاهده كنيد؟ راوى مى گويد: در جواب امام عرض كردم، آرى، فرمود: بنابراين ستونى وجود دارد امّا شما آن را نمى بينيد(1)».
آيا تعبيرى روشن تر و ساده تر در افق ادبيات عربى براى بيان نيروى جاذبه در سطح توده مردم از «ستون نامرئى» پيدا مى شود؟!
1. ميزان الحكمة، ج 1، ص 774.
[ 202 ]
در حديثى نيز از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم:
«هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور;
اين ستارگانى كه در آسمان است شهرهايى همچون شهرهاى زمين است، هر شهرى با شهرى ديگر (هر ستاره اى با ستاره اى ديگر) ارتباط دارد(1)»!