روایاتی که می گوید پیامبر بر متوفی گریست و بر آن ترغیب فرمود
روایاتی که می گوید پیامبر بر متوفی گریست و بر آن ترغیب فرمود >گریه پیامبر در بیماری سعد بن عباده >گریه پیامبر بر پسرش ابراهیم >گریه پیامبر بر نوه خویش >گریه پیامبر بر عموی خویش حمزه >گریه پیامبر بر شهدای جنگ موته >گریه پیا
رواياتي كه مي گويد پيامبر بر متوفي گريست و بر آن ترغيب فرمود <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>گريه پيامبر در بيماري سعد بن عباده
>گريه پيامبر بر پسرش ابراهيم
>گريه پيامبر بر نوه خويش
>گريه پيامبر بر عموي خويش حمزه
>گريه پيامبر بر شهداي جنگ موته
>گريه پيامبر بر جعفر بن ابي طالب
>گريه پيامبر بر مزار مادرش آمنه
گريه پيامبر در بيماري سعد بن عباده
در صحيح مسلم از عبداللَّه بن عمر روايت كند كه گفت: «سعد بن عباده بيمار شد و رسول خدا(ص)، براي عيادت، همراه با عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص و عبداللَّه بن مسعود به ديدار او رفتند. بر بالينش كه رسيدند مدهوشش يافتند. پيامبر(ص) فرمود: آيا جان سپرده است؟ گفتند: نه، اي رسول خدا! پيامبر(ص) به گريه افتاد. مردم نيز كه گريستن رسول خدا(ص) را ديدند به گريه افتادند. فرمود: آيا نمي شنويد؟ خداوند بر سرشك ديده عذاب نمي كند، و بر اندوه دل نيز، ولي به خاطر اين - با اشاره به زبان خود - عذاب مي كند يا مي بخشايد [1] .»
[1] صحيح مسلم، ج 2، ص 636، كتاب الجنائز، باب 6..
گريه پيامبر بر پسرش ابراهيم
در صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابي داود و سنن ابن ماجه از انس بن مالك روايت كنند [1] كه گفت:
با رسول خدا(ص) وارد شديم... ابراهيم در حال جان سپردن بود. چشمان پيامبر اشك ريزان شد، عبدالرحمان بن عوف گفت: اي رسول خدا! شما هم؟ فرمود: «پسر عوف! اين رحمت است» سپس بر آن افزود و فرمود: [درست مي بيني] «ديدگان گريان است و دل اندوهبار، ولي هرگز چيزي - جز آنچه كه پروردگارمان را خشنود كند - بر زبان نياوريم. اي ابراهيم! به راستي كه ما از جدايي تو اندوهگينيم [2] .»
اين روايت در سنن ابن ماجه چنين است:
انس بن مالك گويد: هنگامي كه ابراهيم پسر رسول خدا(ص) جان سپرد، پيامبر(ص) به حاضران فرمود: «او را در كفنهايش نپوشانيد تا [براي آخرين بار] ديدارش كنم.» سپس بر بالينش آمده بر روي او خم شد و گريست [3] .
در سنن ترمذي آمده است:
جابربن عبداللَّه گويد: پيامبر(ص) دست عبدالرحمان بن عوف را گرفت و با وي بر بالين پسرش ابراهيم آمد و او را كه در حال جان سپردن بود در برگرفت و بر دامن نهاد و گريستن آغازيد. عبدالرحمان بن عوف گفت: آيا گريه مي كني؟ مگر شما نبودي كه از گريه كردن باز مي داشتي؟ فرمود: «نه، من از فغان و فرياد دو گروه احمق و سفيه گناهكار باز داشتم: آنان كه هنگام مصيبت چهره مي خراشند و گريبان مي درند و ناله هاي شيطاني سر مي دهند [4] »
[1] عبارت از صحيح بخاري است.
[2] صحيح مسلم، ج 4، ص 1808، كتاب الصبيان؛ سنن ابي داود، ج 3، ص 193، باب البكاء علي الميت؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 507؛ صحيح بخاري، ج 1، ص 158.
[3] سنن ابن ماجه، ج 1، ص 473، كتاب الجنائز.
[4] سنن ترمذي، ج 4، ص 226، كتاب الجنائز، باب الرخصه في البكاء علي الميت. اين حديث نزد علماي حديث شناس مكتب خلفا حديثي حسن است.
گريه پيامبر بر نوه خويش
در صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابي داود و سنن نسائي روايت كنند: دختر پيامبر(ص) براي آن حضرت پيام داد: نزد ما بيا كه، پسري از من جانسپار است. پيامبر برخاست و همراه با سعد بن عباده و مرداني از اصحاب خويش به ديدار آنها آمدند. كودك را كه در حال نفس زدن و جان دادن بود نزد آن حضرت آوردند. سرشك ديدگان پيامبر(ص) به جوشش آمد. سعد گفت: اي رسول خدا! چه مي بينم؟ فرمود: «اين رحمت و عطوفتي است كه خداوند در دلهاي بندگانش قرار داده است، و خداوند تنها بندگان رحيم و مهربان خود را مورد رحمت و بخشايش قرار مي دهد [1] »
[1] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي(ص): يعذب الميت ببعض بكاء اهله عليه. كتاب المرضي، باب عباده الصبيان، ج 4، ص 3و191؛ كتاب التوحيد، باب ان رحمه اللَّه قريب من المحسنين؛ صحيح مسلم، كتاب الجنائز، باب البكاء علي الميت، ج 2، ص 636، حديث 11؛ سنن ابي داود، كتاب الجنائز، باب البكاء علي الميت، ج 3، ص 193، حديث 3125؛ سنن النسائي، ج 4، ص 22، كتاب الجنائز، باب الأمر بالاحتساب و الصبر؛ مسند احمد، ج 5، ص 207 - 204.
گريه پيامبر بر عموي خويش حمزه
در طبقات ابن سعد، مغازي واقدي، مسنداحمد و ديگر كتب مكتب خلفا روايت كنند:
رسول خدا(ص) -پس از جنگ احد- هنگامي كه صداي گريه از خانه هاي انصار بر كشته هايشان را شنيد، ديدگانش اشكبار شد و گريست و فرمود: «ولي حمزه گريه كننده اي ندارد.» سعد بن معاذ كه آن را شنيد به نزد زنان بني عبدالاشهل شتافت و آنان را [به سوي پيامبر و تسليت بر او و گريستن بر حمزه] فرا خواند. پيامبر(ص) بر ايشان دعا كرد و آنان را بازگردانيد. پس از آن واقعه، هيچ يك از زنان انصار بر مرده اي نگريست مگر آنكه ابتدا بر حمزه كرد و پس از آن بر مرده خويش گريست [1] .
[1] اين روايت را از شرح حال حمزه در طبقات ابن سعد، ج 3، ص 11، چاپ دار صادر بيروت، 1377 هجري آورديم. مشروح تر آن در مغازي واقدي، ج 1، ص 315 - 317، آمده است. و نيز، امتاع الاسماع، ج 1، ص 163؛ مسند احمد، ج 2، ص 40؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 532، چاپ مصر؛ سيره ابن هشام، ج 3، ص 50؛ ابن عبد البر در استيعاب، و ابن اثير در اسد الغابه نيز، فشرده آن را در شرح حال حمزه آورده اند.
گريه پيامبر بر شهداي جنگ موته
در صحيح بخاري روايت كند:
پيامبر(ص) [چگونه شهيد شدن] زيد و جعفر و ابن رواحه را،پيش از رسيدن خبر آنان، براي مردم توصيف كرد و فرمود:
«زيد پرچم را بر گرفت و ضربت خورد و شهيد شد! سپس جعفر پرچم را بر گرفت. او نيز شهيد شد! پس از آن ابن رواحه پرچم گرفت و شهيد شد.» پيامبر(ص) در حالي اين سخنان را مي فرمود كه ديدگانش سرشك مي ريختند! [1] .
[1] صحيح بخاري، ج 2، ص 204، كتاب فضائل الصحابه، باب مناقب خالد؛ البدايه و النهايه، ابن كثير، ج 4، ص 255؛ سنن الكبري، بيهقي، ج 4، ص 70؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 43؛ شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه، جزء 15، ص 73.
گريه پيامبر بر جعفر بن ابي طالب
در استيعاب، اسد الغابه، اصابه، تاريخ ابن اثير و ديگر كتب مكتب خلفا روايتي است كه فشرده آن چنين است:
هنگامي كه جعفر و اصحاب او به شهادت رسيدند، رسول خدا(ص) به خانه او رفت، فرزندانش را فرا خواند و آنان را -در حالي كه سرشك ديدگانش فرو مي ريخت- بوئيد [و نوازش كرد.] همسر جعفر، اسماء گفت:
پدر و مادرم فداي شما باد، چه چيز شما را مي گرياند؟ آيا از جعفر و ياران او چيزي به شما رسيده؟ فرمود: «آري، امروز شهيد شدند.» اسماء گفت: من برخاستم و صيحه زدم و زنان را گرد آوردم، وارد خانه فاطمه كه شدم، ديدم او مي گريد و مي گويد: واي عمويم! و رسول خدا(ص) [كه چنين ديد] فرمود:
به راستي كه گريه كنندگان، بايد بر مثل جعفر بگريند [1] .
[1] تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 90 و ديگر كتب مورد اشاره در متن، در شرح حال جعفر طيار.
گريه پيامبر بر مزار مادرش آمنه
در صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ابي داود، نسائي و ابن ماجه [1] روايت كنند:
ابوهريره گويد: پيامبر اكرم(ص) قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و همه اطرافيان را گريانيد [2] .
[1] عبارت متن از صحيح مسلم است.
[2] صحيح مسلم، ج 2، ص 671، كتاب الجنائز، باب 36، حديث 108؛ مسند احمد، ج 2، ص441؛ سنن نسائي، ج 4، ص 90، كتاب الجنائز؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 501، حديث1572..