اشکال و خدشه در روایات بخش دوم
اشکال و خدشه در روایات بخش دوم >درباره قبور انبیای بنی اسرائیل >معبد یهود و عبادتگاه بنی اسرائیل >دلایل کسانی که ساختن مسجد و عبادتگاه بر قبور انبیاء و اولیاء را جایز می دانند >در قرآن کریم >در سنت رسول الله درباره قبور انبیا
اشكال و خدشه در روايات بخش دوم <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>درباره قبور انبياي بني اسرائيل
>معبد يهود و عبادتگاه بني اسرائيل
>دلايل كساني كه ساختن مسجد و عبادتگاه بر قبور انبياء و اولياء را جايز مي دانند
>در قرآن كريم
>در سنت رسول الله
درباره قبور انبياي بني اسرائيل
در باب بيست و پنجم سِفْر پيدايش تورات روايتي است كه فشرده آن چنين است:
ابراهيم(ع) وفات كرد و اسحاق و اسماعيل او را در غار مكفيله در صحراي عِفرون بن صوحار حِثي در مقابل ممرا دفن كردند.[1] .
و در باب پنجاهم آمده است: هنگامي كه يعقوب در مصر وفات كرد فرزندش يوسف او را به غار مكفيله آورد و در كنار پدر و جدش دفن كرد.
و در باب دهم از سِفْر اعداد آمده است: هارون وفات كرد و برادرش موسي او رإ؛ق ق ت بر فراز كوه هور دفن كرد.
و در باب سي و چهارم از سِفْر تثنيه آمده است:
موسي(ع) در سرزمين مواب وفات كرد و در جواء مقابل خانه فغور دفن گرديد و هيچ انساني تا به امروز قبر او را نمي داند.
و در باب بيست و چهارم از سفر يوشع آمده است: او را در كوه افرايم دفن كردند. و استخوانهاي يوسف در شكيم دفن شده است. و از مدفن داود و سليمان در اسفار تورات ذكري نيست. صاحب كتاب قاموسِ كتاب مقدس در معرفي و ترجمه صهيون گويد: مدفن داود و سليمان شناخته نشده است.
در ماده الخليل معجم البلدان آمده است:
الخليل نام موضع و شهري است نزديك بيت المقدس به فاصله يك روز راه، داراي قلعه ها و ساختمانها و بازار كه قبر ابراهيم خليل(ع) در آنجا و در غاري زير زمين است. آنجا زيارتگاه و محل اجتماع و مهمانسراي زائران است و آن موضع را الخليل گويند؛ نام اصلي اش حبرون يا حبري است.
در تورات است كه خليل(ع) محلي را از عفرون بن صوحارِ حثي به مبلغ چهارصد درهم نقره خريداري و ساره را در آن دفن كرده است. گروهي از اهل حديث بدانجا منسوب اند. آنجا محلي پاك و روح افزاست كه آثار بركت بر آن هويداست. مي گويند: قلعه آن از بناي سليمان بن داود(ع) است.
هَروي گفته است: «در سال 567 هجري وارد «بيت المقدس» شدم. در آنجا و در شهر «الخليل» با بزرگاني از اهل حديث گرد آمدم. آنان براي من روايت كردند كه در سال 513 هجري در دوران ملك بردويل محلي در غار الخليل فرو رفت؛ گروهي از فرنگيان با اجازه شاه وارد آن شدند و ابراهيم و اسحاق و يعقوب(ع) را در آنجا يافتند؛ كفنهايشان پوسيده بود و آنان به ديواري تكيه داشتند؛ بالاي سرشان قنديلهايي آويزان و سرهايشان باز بود؛ پادشاه دوباره بر آنان كفن پوشانيد و محل فرو رفته را مسدود كرد.
گويد: نزد سلفي خواندم: «مردي كه ارمني اش مي گفتند، قصد زيارت الخليل كرد و هداياي فراواني به متولي آن محل داد و از او خواست تا امكان فرود و ديدار جسد ابراهيم(ع) را برايش فراهم كند. پاسخ شنيد: «اكنون نمي شود ولي اگر بماني تا خلوت شود و زائران بروند، انجام خواهم داد.» هنگامي كه زائران رفتند سنگي را كنار زد و چراغي برگرفت و با يكديگر به اندازه هفتاد درجه به سوي غاري كه هواي فراواني در آن جريان داشت فرود آمدند. در غار سكويي بود كه ابراهيم(ع) بر روي آن خوابيده و جامه سبزي بر روي او پوشيده بود و هواي جاري در غار با ريش سفيدش بازي مي كرد. اسحاق و يعقوب نيز در كنار او بودند. سپس او را به نزديك ديوار غار آورد و به او گفت: ساره پشت اين ديوار است. او خواست تا پشت ديوار را نظاره كند كه ناگهان صدايي برخاست: «از نزديك شدن به حرم بپرهيز!» او گفته است: (با شنيدن صدا) از همانجا كه پايين رفته بودم بازگشتم[2] .»
در جلد اول تاريخ ابن عساكر در اين باره مطلبي آمده كه فشرده آن چنين است:
«هنگامي كه پس از سال 86 هجري جامع دمشق را به دستور وليد بن عبدالملك (متوفاي 96 هجري) حفر مي كردند، سر يحيي بن زكريارادر سبدي در صندوق ودر زير يكي از پايه هاي گنبد يافتند و آن را به همان گونه در زير ستوني از ستونها قرار دادند.»
در تورات و غير تورات ذكري از قبور ديگر انبياي بني اسرائيل نيامده و مدفن لوط و يوشع و ايوب و عزير و زكريا(ع) شناخته نشده است. عيسي بن مريم(ع) را هم كه خداوند به سوي خود بالا برد.
[1] تورات، ترجمه فارسي از عبراني و كلداني و يوناني، ص 35.
[2] معجم اللبلدان، ج 2، ص 468.
معبد يهود و عبادتگاه بني اسرائيل
عبادتگاه بني اسرائيل - يهود - كه «تابوت عهد» در آن بود، خيمه اجتماع نام داشت. در باب «25 تا 28» سِفر خروج تورات چگونگي فرمان خدا به پيامبرش موسي(ع) درباره ساخت آنها، و در باب «30-29» چگونگي فرمان خدا به بني اسرائيل - آنگاه كه در صحرا بودند - براي عبادت در خيمه اجتماع، آمده است.
بني اسرائيل به هرجا كه مي رفتند «خيمه و تابوت» را با خود برمي داشتند تا آنگاه كه به سرزمين فلسطين رسيدند. داود(ع) در آنجا مقدمات بناي معبدي بر سبك و سياق خيمه اجتماع را براي آنان فراهم آورد و سليمان(ع) آن را بنيان نهاد و خيمه اجتماع و تابوت را در آن جاي دادند.
دلايل كساني كه ساختن مسجد و عبادتگاه بر قبور انبياء و اولياء را جايز مي دانند
ما، در بحث و بررسي «تشكيل مجالس بزرگداشت براي انبيا و صالحين»، چگونگي گسترش و تأثير «بركت و شومي» بر زمان و مكان را - به واسطه آنچه در هر يك از آنها بر بندگان خدا وارد آمده - بيان داشتيم. در اين بحث، دوباره بدانجا بازگشته و به اذن خداي متعال - موارد ذيل را بر آن افزوده و مي گوييم:
در قرآن كريم
معتقدان به صحت عبادت در محل قبر انبيا و اولياي خداوند مي گويند: خداي متعال در قرآن كريم فرموده:
الف) وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبْراهيمَ مُصَلّي؛[1] .
و از مقام ابراهيم عبادتگاهي بگيريد.
ب) قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً؛[2] .
آنان كه بر حالشان (اصحاب كهف)آگاه شدند گفتند: بر جايگاهشان مسجدي بنا خواهيم كرد.
داستان مقام ابراهيم(ع) را در بحث از «مجالس بزرگداشت انبيا و بندگان صالح خدا» آورديم. فشرده آن، بنا بر آنچه بخاري در صحيح خود آورده چنين است:
«كار اسماعيل و ابراهيم(ع) به هنگام ساختن بيت اللَّه آن بود كه اسماعيل سنگ مي آورد و ابراهيم بنا مي كرد تا آنگاه كه ديوار بالا رفت. اسماعيل اين سنگ (مقام ابراهيم) را آورد. ابراهيم بر روي آن ايستاد و اسماعيل سنگ به دستش مي داد تا بنا را بالا برد. مقام ابراهيم(ع) كه خداوند فرمانمان داده تا از آن عبادتگاه و مصلا برگيريم همين جا است.»
فشرده داستان اصحاب كهف در تفاسير
اصحاف كهف، گروهي از جوانمردان دربار دقيانوس بودند. پادشاهي كه ادعاي ربوبيت كرد. آنان مخفيانه به پروردگارشان ايمان آورده، از نزد پادشاهشان گريخته و به غاري پناه آوردند. خداوند گوش و هوش آنان را گرفته و خواب چند ساله را بر ايشان چيره و سپس آنان را بيدار كرد. آنها فردي از خود را براي تهيه غذا به شهر فرستادند. مردم شهر با ديدن سكه هاي قديمي آنان، به رازشان پي بردند. مردم شهر در آن وقت مؤمن بودند و از داستان فرار يك گروه مؤمن از شهر، براي حفظ دين خود، آگاهي داشتند، لذا هنگامي كه جايگاه آنان را دانستند، به سوي غار شتافتند. اين خبر به آن جوانمردان رسيد و آنان كه خوش نداشتند دوباره به شهرشان بازگردند از خدا خواستند تا آنان را بر حالي كه بودند بازگرداند. خداوندبار ديگر آنان را بسان مردگان در خواب كرد. مردم شهر درباره چگونگي برخورد با آنان به بحث و جدال با هم پرداختند، و آنانكه بر حال اصحاب كهف آگاه شده بودند، گفتند: بر جايگاهشان مسجدي بنا مي كنيم[3] .
نتيجه بحث
در آيه اول، خداوند متعال فرمانمان داد تا از جاي چاي ابراهيم(ع) نمازگاه برگيريم و در پس آن خدا را عبادت كنيم. اين كار به هيچ روي شرك نيست بلكه توحيد عبادي و عين اطاعت از خداي سبحان است.
در آيه دوم، خداوند از مؤمنيني خبر داده كه مصمم شدند تا بر خوابگاه آن جوانمردانِ مؤمن مسجدي بسازند و خداي سبحان را در آنجا عبادت كرده و براي او سجده نمايند. اينان همه مؤمن بودند نه مشرك! خداوند نيز آنان را بر اين كارشان مذمت نفرموده است.
اين دو نمونه را از كتاب خدا بيان داشتيم. در سنت رسول خدا(ص) نيز نمونه هايي است كه بيان مي داريم:
[1] سوره كهف، آيه 21.
[2] به تفسير آيات در كتب تفسير مراجعه شود.
در سنت رسول الله
مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 2، ص 100.@.»
ابن سعد در طبقات پس از آوردن مشروح اين خبر سخني دارد كه فشرده آن چنين است:
«رسول خدا(ص) هنگامي كه در راه عمره حديبيه به ابواء رسيد نزد قبر مادرش آمنه آمد، آن را اصلاح كرد و در كنار آن گريست. مسلمانان هم به خاطر گريه رسول خدا گريستند.»
خبر گريستن رسول خدا بر سر قبر مادرش و گريستن صحابه در ساير كتابهاي حديثي نيز آمده است[1] .
[1] طبقات ابن سعد، چاپ بيروت، 1376 هجري، ج 1، ص 116؛ سنن نسائي، كتاب جنائز، ج 1، ص 267؛ سنن ابي داود، حديث 3234؛ سنن ابن ماجه، حديث 1572.