تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت تصمیم بر هتک حرمت

تصمیم بر هتک حرمت

یورش به خانه‏ی وحی   اسامی کسانی که یورش به خانه وحی را تصریح کرده‏اند: 14. ابوعبید در «الاموال». 15. ابن سعد در «الطبقات الکبری». 16. طبرانی در «المعجم الکبیر». 17. ابن عبد ربه در «العقد الفرید». 18. ن

يورش به خانه‏ي وحي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

اسامي كساني كه يورش به خانه وحي را تصريح كرده‏اند:

14. ابوعبيد در «الاموال».

15. ابن سعد در «الطبقات الكبري».

16. طبراني در «المعجم الكبير».

17. ابن عبد ربه در «العقد الفريد».

18. نظام به نقل «الوافي بالوفيات».

19. مبرد در «الكامل».

20. مسعودي در «مروج الذهب».

21. ابن ابي‏دارم به نقل «ميزان الاعتدال».

22. محمد بن مكرم در «مختصر تاريخ دمشق».

23. ابن ابي‏الحديد در «شرح نهج البلاغه».

24. جويني در «فرائد المسطين».

25. شمس الدين ذهبي در «تاريخ الاسلام».

26. علي بن ابي‏بكر هيثمي در «لسان الميزان».

28. متقي هندي در «كنز العمال».

29. عبدالفتاح عبدالمقصود در «الامام علي».

30. احتجاج به فعل خليفه.

 

[ صفحه 57]

 

 

>يورش به خانه‏ي وحي

>ابوعبيد و كتاب الاموال

>محمد بن سعد و كتاب الطبقات الكبري

>طبراني و المعجم الكبير

>ابن عبد ربه و العقد الفريد

>سخن نظام در كتاب الوافي بالوفيات

>مبرد و كتاب كامل

>مسعودي و مروج الذهب

>ابن أبي‏دارم و كتاب ميزان الاعتدال

>محمد بن مكرم و مختصر تاريخ دمشق

>ابن ابي‏الحديد و شرح نهج‏البلاغه

>جويني و كتاب فرائد السمطين

>شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام

>علي بن ابي‏بكر هيثمي و مجمع الزوائد

>ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان

>متقي هندي و كنز العمال

>عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب الإمام علي

>احتجاج فيه فعل خليفه

>بخش پاياني

يورش به خانه‏ي وحي

 

در بخش پيشين، سخنان آن گروه از مورخان و محدثان كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند، نقل شد. اينها گروهي بوده‏اند كه نخواسته‏اند و يا نتوانسته‏اند دنبال فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، مع الوصف، به اصل فاجعه يعني يورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدي نقاب از چهره‏ي حقيقت برافكنده‏اند. اينك به مدارك تاريخي دال بر يورش و هتك حرمت عملي خانه‏ي فاطمه عليهاالسلام، مي‏پردازيم و در نقل مصادر، غالبا ترتيب زماني را در نظر مي‏گيريم.

ابوعبيد و كتاب الاموال

 

ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفاي 224) در كتاب نفيس خود به

 

[ صفحه 58]

 

نام «الاموال» كه مورد اعتماد فقيهان بزرگ مسلمان قرار دارد، به طور مستند از عبدالرحمان بن عوف نقل مي‏كند كه مي‏گويد: در بيماري ابوبكر، براي عيادتش، وارد خانه‏ي او شدم. او پس از گفتگوي زياد، به من گفت: آرزو مي‏كنم كاش سه چيز را كه انجام داده‏ام انجام نداده بودم همچنان كه آرزو مي‏كنم كاش سه چيز را كه انجام نداده‏ام انجام مي‏دادم. همچنين آرزو مي‏كنم سه چيز را از پيامبر سوال مي‏كردم.

اما آن سه چيزي كه انجام داده‏ام و آرزو مي‏كنم اي كاش انجام نمي‏دادم عبارتند از:

1. «وددت أنّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته وان اُغلِقَ علي الحرب». [1] .

«كاش، پرده‏ي حرمت خانه‏ي فاطمه را پاره نمي‏كردم و آن را به حال خود وا مي‏گذاشتم، هر چند براي جنگ بسته شده بود».

ابوعبيد هنگامي كه به اينجا مي‏رسد به جاي جمله: «لم اكشف بيت فاطمه و تركته...» مي‏گويد: كذا و كذا. و اضافه مي‏كند كه من

[ صفحه 59]

مايل به ذكر آن نيستم.

ولي اگر «ابوعبيد» روي تعصب مذهبي يا علت ديگر از نقل حقيقت سر بر تافته، خوشبختانه محققان كتاب «الاموال» در پاورقي توضيح داده‏اند كه: جمله‏هاي حذف شده‏ي فوق، در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوي كه بيان گرديد) وارد شده است و افزون بر آن، طبراني در معجم خود، ابن عبد ربه در عقد الفريد و افراد ديگر در جاهاي ديگر، عبارت حذف شده را آورده‏اند.

[1] الأموال، ص 195، چاپ نشر كليات ازهريه، الأموال، ص 174، چاپ بيروت، نيز ابن عبدربه در عقد الفريد 4/ 268 جمله‏هاي حذف شده را نقل كرده است چنانكه خواهد آمد.

محمد بن سعد و كتاب الطبقات الكبري

 

محمد بن سعد (متوفاي 229) معروف به كاتب واقديدر اثر ارزشمند خود كه صحابه و تابعان را به شيوه خاصي طبقه بندي كرده در باب دختران پيامبر، زندگاني دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاطمه‏ي زهرا عليها السلام را به صورت روائي آورده، آنگاه چنين مي‏نويسد:

ابوبكر آگاه كه فاطمه بيار شد در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و اجازه خواست تا از او عيادت كند، علي عليه‏السلام استجازه ابوبكر را به فاطمه عليها السلام رسانيد.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: اختيار با شماست، علي عليه‏السلام اذن داد. آنگاه مي‏نويسد:

 

[ صفحه 60]

«فدخل عليها واعتذر إليها و كلّمها فرضيت عنه». [1] .

«بر زهرا وارد شد و معذرت خواهي كرد و با او سخن گفت و او را از خود راضي ساخت».

البته ابن سعد روي محدوديتي كه داشت، نتوانست روشنتر از اين بنويسد، مگر ابوبكر كه چه ستمي بر زهرا روا داشته بود كه سرانجام از او رضايت مي‏طلبد و معذرت خواهي مي‏كند.

[1] طبقات 8/ 27، ط دار صادر.

طبراني و المعجم الكبير

 

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260- 360) شخصيتي است كه ذهبي در «ميزان الاعتدال» در حق او مي‏نويسد: حافظ و ثبت. [1]  مولف كتاب «المعجم الكبير»- كه كرارا چاپ شده است- آنجا كه درباره‏ي ابي‏بكر و خطبه‏ها و وفات او سخن مي‏گويد يادآور مي‏شود: ابي‏بكر به هنگام مرگ، آرزو كرد:

كاش سه چيز را انجام نمي‏دادم.

كاش سه چيز را انجام مي‏دادم.

كاش سه چيز را از رسول خدا سوال مي‏كردم.

سپس، درباره‏ي آن سه چيزي كه ابوبكر آرزو مي‏كرد كاش آن

 

[ صفحه 61]

 

را انجام نمي‏دادم، چنين مي‏گويد:

«فأمّا الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته». [2] .

«آن سه چيزي كه آرزو مي‏كنم كاش انجام نمي‏دادم چنين بود: آرزو مي‏كنم حرمت خانه‏ي فاطمه را زير پا نمي‏نهادم و آن را به حال خود واگذار مي‏كردم».

[1] ميزان الاعتدال 2/ 195.

[2] المعجم الكبير طبراني 1/ 62، شماره حديث 43، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.

ابن عبد ربه و العقد الفريد

 

ابن عبد ربه اندلسي مولف كتاب «العقد الفريد» (متوفاي 463 ه) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مي‏كند كه مي‏گويد: در بيماري ابي‏بكر بر او وارد شدم تا از او عبادت كنم، او گفت: آرزو مي‏كنم كاش سه چيز را انجام نمي‏دادم و يكي از آن سه چيز اين است:

«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي‏ء وإن كانوا اغلقوه علي الحرب». [1] .

«كاش در خانه‏ي فاطمه را باز نمي‏كردم هر چند آنان براي نبرد در خانه بسته بودند».

[ صفحه 62]

اسامي و عبارتهاي شخصيت‏هايي كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده‏اند، بعد خواهيم آورد.

[1] عقد الفريد 4/ 268، چاپ مكتبه الهلال.

سخن نظام در كتاب الوافي بالوفيات

 

ابراهيم بن سيار نظام معتزلي (160- 231) از ادبا و دانشمندان مشهور است كه به علت زيبايي كلامش در نظم و نثر، به «نظّام» معروف شده است.

در كتابهاي متعددي از نظّام، با اشاره به حضور خليفه ثاني نزد در خانه‏ي فاطمه عليهاالسلام، چنين آمده است:

«انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها». [1] .

«عمر در روز اخذ بيعت براي ابي‏بكر بر شكم فاطمه زد، در نتيجه، فرزندي كه وي در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد».

[1] الوافي بالوفيات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستاني 1/ 57، چاپ دارالمعرفه، بيروت. درترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل والنحل» 3/ 248- 255 مراجعه شود.

مبرد و كتاب كامل

 

محمد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادي (210- 285) اديب و

 

[ صفحه 63]

 

نويسنده معروف اهل سنت- كه آثار گران سنگي از او به يادگار مانده است - در كتاب «الكامل» خود، داستان آرزوهاي خليفه‏ي اول را به نقل از عبدالرحمان بن عوف آورده و يادآور مي‏شود:

«وددت أني لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته ولو أغلق علي الحرب». [1]

«آرزو مي‏كردم اي كاش بيت فاطمه را هتك حرمت نمي‏كردم و آن را رها مي‏نمودم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».

[1] شرح نهج‏البلاغه 2/ 47، چاپ مصر.

مسعودي و مروج الذهب

 

ابوالفرج مسعودي (متوفاي 345) در مروج الذهب مي‏نويسد: ابوبكر در حال احتضار چنين گفت:

من سه چيز انجام دادم و آرزو داشتم كه كاش آنها را انجام نمي‏دادم، يكي از آن سه چيز اين بود كه:

«فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً». [1] .

«آرزو مي‏كردم كاش حرمت خانه‏ي زهرا را زير پا نمي‏نهادم و در اين مورد سخن زيادي گفت».

[ صفحه 64]

مسعودي، با اينكه نسبت به اهل‏بيت پيامبر، گرايش‏هاي سالمي دارد، ولي باز به ملاحظاتي كه بر آگاهان به تاريخ پوشيده نيست، از بازگويي سخن خليفه خود داري كرده و با كنايه رد شده است و تنها به اين اكتفا نموده كه خليفه سخن زيادي در اين مورد گفت. حالا اين سخن زياد چه بوده است خدا مي‏داند؟!

[1] مروج الذهب 2/ 301، چاپ داراندلس، بيروت.

ابن أبي‏دارم و كتاب ميزان الاعتدال

 

احمد بن محمد معروف به ابن ابي‏دارم، محدّث كوفي (متوفاي 357)، كسي است كه محمد بن أحمد بن حماد كوفي درباره‏ي او مي‏گويد: «كان مستقيم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پوينده‏ي راه راست بود».

ذهبي نيز مي‏نويسد:

«كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه يترفض». [1] .

«او به حافظ و معرفت حديث شهرت دارد، نقطه ضعفش اين است كه به تشيع ميل داشته است».

اصولاً جاي تاسف است كه علاقه به اهل‏بيت، يكي از نقاط ضعف محدثان شمرده شود.

[ صفحه 65]

به هر روي، ابن ابي‏دارم نقل مي‏كند كه در محضر او اين خبر خوانده مي‏شود:

«انّ عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن».

«عمر لگدي بر فاطمه زد، در نتيجه او فرزندي كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد». [2] .

[1] سير اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.

[2] ميزان الاعتدال 1/ 139.

محمد بن مكرم و مختصر تاريخ دمشق

 

علي بن حسن بن هبة الله معروف به ابن عساكر دمشقي (متوفاي 571) كتابي در تاريخ دمشق تأليف نموده كه اخيراً در هشتاد جلد منتشر شده است، سپس اين موسوعه را محمد بن مكرم معروف به ابن منظور (630- 711) تلخيص كرده، او نيز داستان ديدار عبدالرحمان را با ابي‏بكر يادآور شده و چنين مي‏گويد، ابوبكر گفت:

«لا آسي علي شي‏ء من الدنيا إلّا علي ثلاث فعلتُهنَّ وددت أنّي لو تركتهنَّ... وددت أنّي لم أكن كشفتُ بيت فاطمة عن شي‏ء مع انّهم اغلقوه علي الحرب». [1] .

 

[ صفحه 66]

 

«من بر چيزي از امور دنيا تأسف نخوردم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نمي‏دادم... دوست داشتم خانه‏ي فاطمه را هتك حرمت نمي‏كردم هر چند ساكنان خانه آن را براي جنگ ببندند».

[1] مختصر تاريخ دمشق 13/ 122، چاپ دارالفكر، سال 1989.

ابن ابي‏الحديد و شرح نهج‏البلاغه

 

عبدالحميد بن هبه الله مدائني معتزلي (متوفاي 655) مورخ و نويسنده‏ي تواناي جهان اسلام و مؤلف شرح نهج‏البلاغه در بيست جلد، سرگذشت يورش به خانه‏ي زهرا عليهاالسلام را در موارد مختلف كتاب خويش يادآور شده است، هر چند در جايي هتك حرمت مزبور را صحيح دانسته و آن را گناه كبيره نمي‏شمارد؛ زيرا به رغم او، عمر حق داشت افرادي را كه از بيعت سرباز مي‏زند تهديد كند! البته اين نظريه‏ي گروهي از معتزله است و اختصاص به ابن ابي‏الحديد ندارد. [1] .

در موردي مي‏گويد: «برخي از حوادثي كه شيعه نقل كرده مي‏پذيرم نه تمام آنچه را كه آنان نقل كرده‏اند». [2] .

در مورد سوم مي‏گويد: «پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم خون هبار بن اسود

 

[ صفحه 67]

 

را حلال شمرد، زيرا او كسي بود كه با نيزه به كجاوه‏ي دختر پيامبر (زينب) زد و او فرزند خود را سقط كرد».

ابن ابي‏الحديد مي‏گويد:

اين داستان را براي استادم، نقيب ابوجعفر، نقل كردم، او روايت را تصديق كرد، سپس به او گفتم اجازه مي‏دهي من اين تاريخ را كه: «فاطمه از ترس، محسن خود را سقط كرد و اگر پيامبر زنده بود خون سكي را كه سبب سقط جنين او شده بود، حلال مي‏شمرد» را از شما نقل كنم؟

استاد در پاسخ گفت: «از من نقل نكن، همچنين خلاف آن را نيز از من نقل نكن، من در اين مساله نظر قاطع ندارم، چون روايات در اين زمينه اختلاف دارند». [3]

[1] شرح نهج البلاغه 16/ 272؛ مغني، قاضي عبدالجبار 1/ 337.

[2] شرح نهج‏البلاغه 17/ 168.

[3] شرح نهج‏البلاغه 14/ 192.

جويني و كتاب فرائد السمطين

 

ابراهيم بن محمد بن المويد معروف به جويني (متوفاي 722) از مشايخ ذهبي است [1] ، ذهبي در حق استادش جويني چنين مي‏گويد: امام، محدث يگانه، فخر الاسلام، صدر الدين.

 

[ صفحه 68]

 

جويني در كتاب «فرائد السمطين» به طور مستن از ابن عباس نقل مي‏كند كه او گفته: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد اشك آلود شد. سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجددا پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي عليهماالسلام بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه عليهاالسلام را پرسيدند، فرمود:

«انّي لما رأيتها ذكرتُ ما يصنع بها بعدي كأنّي بها وقد دخل الذُّلّ بيتها وانتهكت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و كُسر جنبها و اسقطت جنينها، و هي تنادي يا محمّداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث». [2] .

«زماني كه فاطمه را ديدم به ياد صحنه‏اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد. گويا مي‏بينم ذلت وارد خانه‏ي او شده، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد سقط شده در حالي كه پيوسته فرياد مي‏زند: يا محمداه! ولي كسي به او پاسخ نمي‏دهد، استغاثه مي‏كند، اما كسي به به فريادش نمي‏رسد».

[ صفحه 69]

[1] معجم شيوخ الذهبي 125، شماره 156.

[2] فرائد السمطين 2/ 34، چاپ بيروت.

شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام

 

شمس الدين محمد بن احمد ذهبي (متوفاي 748) در كتاب تاريخ الاسلام در تاريخ زندگي ابوبكر چنين مي‏نويسد:

عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبكر بر او وارد شد و بر وي سلام كرد، پس از گفتگويي، ابوبكر به او چنين گفت:

«امّا انّي لا آسي علي شي‏ء، إلّا علي ثلاث فعلتهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسول‏اللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ: ودِدْتُ انّي لم أكن كشفتُ بيت فاطمة و تركتُه وإن أُغلق علي الحرب». [1] .

«من بر چيزي تاسف نمي‏خورم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و سه چيزي كه انجام ندادم و سه چيزي كه كاش از رسول خدا مي‏پرسيدم. دوست داشتم خانه‏ي فاطمه را هتك حرمت نمي‏كردم هر چند براي جنگ بسته شود...».

[1] تاريخ الإسلام، چاپ دارالكتاب العربي، تحقيق دكتر تدمري، ج 3، ص 117- 118.

علي بن ابي‏بكر هيثمي و مجمع الزوائد

 

نور الدين علي بن ابي‏بكر هيثمي (متوفاي 807) مولف كتاب

 

[ صفحه 70]

 

«مجمع الزوائد و منبع الفوائد»، وي در باب «كراهه الولايه» چنين مي‏نويسد:

عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبكر از او عيادت كرد پس از گفتگوهايي، وي چنين گفت:

«امّا انّي لا آسي علي شي‏ء إلّا علي ثلاث فعلتهن وَدِدْت انّي لم أفعلهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ ودِدْتُ أنّي فعلتهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسول‏اللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ، فأمّا الثلاث الّتي وددت انّي لم أفعلهن فوددت انّي لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته و إن أغلق علي الحرب». [1] .

«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نمي‏دادم. و سه چيزي كه انجام ندادم و دوست داشتم انجام مي‏دادم، دوست داشتم سه چيز را از رسول خدا مي‏پرسيدم، آن سه چيز را كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نمي‏دادم اين كه: خانه فاطمه را به حال خود ترك نموده و هتك حرمت او نمي‏كردم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».

 

 [1] مجمع الزوائد و منبع الفوائد 5/ 202- 203، چاپ سوم، سال 1402.

 

ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان

 

احمد بن علي بن حجر عسقلاني (متوفاي 852) در كتاب

 

[ صفحه 71]

 

«لسان الميزان» در شرح حال علوان و علي، داستان عيادت عبدالرحمان بن عوف را از ابي‏بكر مي‏نويسد، او در موضوعات سه گانه‏اي كه انجام داده و آرزو مي‏كرد كه اي كاش انجام نمي‏دادم، چنين مي‏نويسد:

«انّي لا آسي علي شي‏ء إلّا علي ثلاث وددت انّي لم أفعلهنّ وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته و إن أغلق علي الحرب». [1] .

«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيزي كه انجام دادم و دوست داشتم كه انجام نمي‏دادم، يكي از آنها هتك حرمت خانه فاطمه كه كاش به حال خود وا مي‏گذاشتم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».

[1] لسان الميزان 4/ 189، چاپ حيدرآباد دكن، 13330 ه.

متقي هندي و كنز العمال

 

علاء الدين علي متقي هندي (متوفاي 975) در دائره المعارف حديثي خود به نام «كنز العمال»، حديث عبدالرحمان بن عوف را به طور مفصل نقل كرده و آرزوهاي خليفه را در مورد نه گانه به روشني بيان كرده است. از جمله آن كه مي‏گويد:

يكي از سه چيزي كه آرزو مي‏كردم كاش انجام نمي‏دادم، اين است كه:

[ صفحه 72]

«وددت انّي لم أكن أكشفُ بيتَ فاطمةَ و تركتُه و إن كانوا قد غلّقوه علي الحرب». [1] .

«كاش حرمت خانه‏ي فاطمه را زير پا نمي‏نهادم، هر چند آنان براي جنگ خانه را بسته بودند».

[1] كنزالعمال 5/ 631، حديث شماره 14113.

عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب الإمام علي

 

اين دانشمند خبير و شهير مصري، داستان در دربار هجوم به خانه‏ي وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است كه ما به نقل يكي از آنها بسنده مي‏كنيم:

«إنّ عمر قال: و الّذي نفسي بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها علي من فيها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول في عقبه: يا أباحفص، إنّ فيها فاطمة...! فصاح لا يبالي: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه... و بدا له عليّ... ورنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هي إلّا رنة استغاثة أطلقتها: يا أبت رسول‏اللَّه...

تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه، حتّي تبدّل العاتي المدل غير إهابه، فتبدّد علي الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه إليه....

 

[ صفحه 73]

 

و عند ما نكص الجمع، و راح يفرّ كنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء، كان عليّ يقلّب عينيه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه كهمّ من غيظه أن تغوص فيه...». [1] .

«قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد والا خانه را بر سر ساكنانش به آتش مي‏كشم! گروهي كه از خدا مي‏ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه مي‏داشتند، گفتند: اي اباحفص! فاطمه در اين خانه است. و او بي پروا فرياد زد: باشد! عمر نزديك آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود. علي عليه‏السلام پيدا شد.

صداي ناله‏ي زهرا در آستانه‏ي خانه بلند شد. آن صدا، طنين استغاثه‏اي بود كه دختر پيامبر سر داده و مي‏گفت: پدر! اي رسول خدا... مي‏خواست از دست ظلم يكي از اصحابش او را كه در نزديكي وي در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سركش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدت عمل و سختگيرش را نابود كند و آرزو مي‏كرد قبل از اين كه چشمش به وي بيفتد، صاعقه‏اي نازل شده او را در مي‏يابد.

وقتي جمعيت برگشت و عمر مي‏خواست همچون آهوان رميده، از برابر صيحه‏ي زهرا فرار كند، علي از شدت تاثير و

[ صفحه 74]

حسرت با گلويي بغض گرفته و اندوهي گران، چشمش را در ميان آنان مي‏گردانيد و انگشتان خود را بر قبضه‏ي شمشير فشار مي‏داد و مي‏خواست از شدت خشم در آن فرورود...».

[1] عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابي‏طالب 4/ 274- 277 و نيز 1/ 192- 193.

احتجاج فيه فعل خليفه

 

موضوع گردآوري هيزم و آتش براي سوزاندن بيت فاطمه در صدر اسلام از مسلمات تاريخ بود، افراد ديگري كه خود در زمان قدرت و حكمروايي خويش مصدر چنين كارهايي بوده‏اند با استناد به عمل خليفه، كار خود را توجيه مي‏كردند.

اينك دو مورد را در اينجا يادآور مي‏شويم:

1. عبدالله بن زبير براي اخذ بيعت از بني هاشم و در راس آنان علي بن الحسين عليهماالسلام جمع مزبور را تهديد به قتل و سوزاندن كرد و بدين منظور همگان را در نقطه‏اي گرد آورده و تهديد كرد كه اگر بيعت نكنيد همگي طعمه آتش خواهيد شد.

سرانجام بني هاشم با كمك‏هاي بي دريغ مختار ثقفي از حبس آزاد شدند، زيرا ابن زبير از قوه و قدرت مختار آگاه بود.

بعدها كه آبها از آسياب افتاد و عبدالله بن زبير به دست حجاج بن يوسف ثقفي كشته شد، مردم برادر عبدالله، عروه بن زبير را

 

[ صفحه 75]

 

نكوهش مي‏كردند و مي‏گفتند: برادرت چه تصميم غير صحيحي گرفته بود، زيرامي‏خواست همه‏ي بني هاشم را كه در شعب ابي‏طالب جمع كرده بود بسوزاند.

او در پاسخ گفت: هدف او از اين كار، توحيد كلمه بود.

او مي‏خواست ميان مسلمانان اختلاف راه پيدا نكند و همگي در اطاعت يك نفر قرار گرفته و سخن آنان باشد. همچنان كه عمر بن خطاب اين كار را با بني هاشم انجام داد، آنگاه كه از بيعت ابي‏بكر سرباز زدند، او در كنار خانه‏ي آنان هيزم آماده كرد و خانه را بر سر آنان آتش زد. [1] .

2. مورد ديگر را علامه حلي در كتاب «نهج البلاغه و كشف الصدق» از بلاذري نقل كرده كه متن آن چنين است:

«لمّا قتل الحسين كتب عبداللَّه بن عمر إلي يزيد بن معاوية: أمّا بعد، فقد عظمت الرزيّة و جلّت المصيبة، و حدث في الإسلام حدث عظيم، و لا يوم كيوم قتل الحسين.

فكتب إليه يزيد:

أمّا بعد، يا أحمق، فإنّا جئنا إلي بيوت مجدَّدة، و فرش ممهّدة و وسادة منضَّدة، فقاتلنا عنها، فإن يكن الحقّ لنا فعن حقّنا

 

[ صفحه 76]

 

قاتلنا، و إن كان الحقّ لغيرنا، فأبوك أوّل من سنَّ هذا و استأثر بالحقّ علي أهله.» [2] .

«هنگامي كه حسين بن علي به شهادت رسيد، عبدالله بن عمر به يزيد به معاويه چنين نامه نوشت: مصيبت بزرگي رخ داده و در اسلام حادثه‏ي بزرگي انجام گرفته و روزي مانند روز قتل حيسن نيست.

يزيد در پاسخ او نوشت: اي ابله! ما به خانه‏هاي نو و فرش‏هاي گسترده و پشتي‏هاي چيده وارد شدم و در راه آن نبرد كرديم، اگر حق با ما باشد به حق نبرد كرده‏ايم و اگر حق از آن غير ما باشد، پدر تو نخستين كسي بود كه اين سنت را رواج داد و حق را از صاحبان آن برگرفت!».

[1] مروج الذهب 3/ 276، منشورات دانشگاه لبنان؛ 3/ 77، چاپ دار أندلس.

[2] نهج الحق و كشف الصدق، ص 356.

بخش پاياني

 

در تأييد گزارشهاي فوق، بايستي به ديدگاه و قضاوت منفي دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به خلفا، اشاره كرد كه در مآخذ مهم حديثي و تاريخي منعكس است و براي نمونه به دو مورد از آنها اشاره مي‏كنيم:

1. بخاري در جاي جاي صحيح خود، از خشم فاطمه نسبت

 

[ صفحه 77]

 

به خليفه‏ي نخستين سخن مي‏گويد. در كتاب خمس مي‏گويد:

«فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسول‏اللَّه فهجرتْ أبابكر فلم تزل مهاجرتُه حتي تُوفِّيَتْ». [1] .

«فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ابي‏بكر خشمگين شد و او را ترك گفت و اين متاركه تا روزي كه درگذشت ادامه داشت».

در كتاب فرائض مي‏نويسد:

«فهجرته فاطمةُ فلم تكلّمه حتّي ماتت». [2] .

«فاطمه، ابي‏بكر را ترك گفت و تا روزي كه درگذشت با او سخن نگفت».

در كتاب مغازي در باب غزوه‏ي خيبر مي‏گويد:

«فَأَبي أبوبكر أنْ يَدْفَعَ إلي فاطِمَةَ مِنها شَيْئاً فَوَجَدَتْ فاطمةُ عَلي أبي‏بكر في ذلك فَهَجَرتْهُ فَلم تُكَلِّمْه حتَّي تُوُفِّيَتْ». [3] .

 

[ صفحه 78]

 

«ابوبكر ابا ورزيد از آنچه كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (به تعبير او) به ارث نهاده چيزي به فاطمه بدهد از اين جهت فاطمه از ابوبكر، ناراحت و خشمگين شد و تا روزي كه در گذشت با او سخن نگفت».

مجموع اين روايات حاكي است كه: آن كس كه خشنودي و خشم او مايه‏ي خشنودي و خشم خداست، نسبت به خليفه خشمگين بوده و تا پايان عمر خويش بر اين حالت باقي بوده است.

2. از سخنان اميرمومنان عليه‏السلام در كنار قبر پنهان دخت گرامي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كاملا مظلوميت زهرا عليهاالسلام آشكار مي‏گردد. آنجا كه در كنار تربت پاك همسرش خطاب به رسول خدا اين چنين عقده‏ي دل مي‏گشايد:

«ستُنبّئك ابنتُك بتضافُر أُمّتك علي هضمها، فأحفِها السّؤال و استخبِرها الحال؛ هذا و لم يطل العهدُ و لم يخلُ منك الذّكرُ». [4] .

«به زودي دخترت تو را آگاه ساخت كه امت تو چگونه در ستم كردن به وي اجتماع كرده بودند. سرگذشت وي را از او بي پرده بپرس و او را سوال پيچ كن (تا ماجرا را

 

[ صفحه 79]

 

براي تو شرح دهد). اين چنين شد در حالي كه هنوز با زمان حيات تو چندان فاصله‏اي زياد نيست و يادت فراموش نگرديده است».

3. مراسم دفن زهرا عليهاالسلام شبانه [5]  و بدون خبر كردن ديگران برگزار شد. در حالي كه جا داشت مراسم تشييع و دفن يگانه دختر پيامبر و محبوبترين و نزديك ترين كس او، توسط عامه‏ي مسلمين با شكوهي در خور برگزار گردد و صحابي و انصار، بخشي از حق عظيم پيامبر بر خويش را با احترام شايسته به پيكر دختر گرامي وي، ادا كنند. مگر پيامبر، چند فرزند بي واسطه داشت؟! اما چنين نشد و مولاي متقيان علي عليه‏السلام، پيكر عزيز خويش را در دل شب و در نقطه‏اي نامعلوم، به خاك سپرد. هنوز هم قبر فاطمه پنهان است و افراد ناوارد، قبر فاطمه بنت اسد را قبر فاطمه دختر رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم مي‏انگارند.

خود اين عمل- كفن و دفن محرمانه‏ي زهرا- نوعي اعتراض مدبرانه به دژ خويي مهاجمان به خانه‏ي وحي بود كه مي‏تواند براي

 

[ صفحه 80]

 

آيندگان معنا دار باشد. و حق پژوهان را سر نخي قابل تحقيق از حقيقت، به دست دهد.

در اينجا دامن سخن را كوتاه مي‏كنيم هر چند سخن در اين مورد بسيار است.

قم- مؤسسه‏ي امام صادق عليه‏السلام

جعفر سبحاني

15/ 12/ 1379

[1] صحيح البخاري، باب فرض الخمس، 4/ 78، چاپ مكتبه‏ي عبدالحميد احمد الحنفي.

[2] صحيح البخاري، كتاب الفرائض، باب قول النبي، صلي الله عليه و آله و سلم لا نورث ما تركنا صدقه 8/ 149.

[3] صحيح البخاري، باب غزوه خيبر.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 202.

[5] دفن حضرت زهرا عليهاالسلام در نيمه شب بدون خبر كردن ديگران، از مسلمات تاريخ است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74376







نظرات کاربران