تصمیم بر هتک حرمت
یورش به خانهی وحی اسامی کسانی که یورش به خانه وحی را تصریح کردهاند: 14. ابوعبید در «الاموال». 15. ابن سعد در «الطبقات الکبری». 16. طبرانی در «المعجم الکبیر». 17. ابن عبد ربه در «العقد الفرید». 18. ن
يورش به خانهي وحي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
اسامي كساني كه يورش به خانه وحي را تصريح كردهاند:
14. ابوعبيد در «الاموال».
15. ابن سعد در «الطبقات الكبري».
16. طبراني در «المعجم الكبير».
17. ابن عبد ربه در «العقد الفريد».
18. نظام به نقل «الوافي بالوفيات».
19. مبرد در «الكامل».
20. مسعودي در «مروج الذهب».
21. ابن ابيدارم به نقل «ميزان الاعتدال».
22. محمد بن مكرم در «مختصر تاريخ دمشق».
23. ابن ابيالحديد در «شرح نهج البلاغه».
24. جويني در «فرائد المسطين».
25. شمس الدين ذهبي در «تاريخ الاسلام».
26. علي بن ابيبكر هيثمي در «لسان الميزان».
28. متقي هندي در «كنز العمال».
29. عبدالفتاح عبدالمقصود در «الامام علي».
30. احتجاج به فعل خليفه.
[ صفحه 57]
>يورش به خانهي وحي
>ابوعبيد و كتاب الاموال
>محمد بن سعد و كتاب الطبقات الكبري
>طبراني و المعجم الكبير
>ابن عبد ربه و العقد الفريد
>سخن نظام در كتاب الوافي بالوفيات
>مبرد و كتاب كامل
>مسعودي و مروج الذهب
>ابن أبيدارم و كتاب ميزان الاعتدال
>محمد بن مكرم و مختصر تاريخ دمشق
>ابن ابيالحديد و شرح نهجالبلاغه
>جويني و كتاب فرائد السمطين
>شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام
>علي بن ابيبكر هيثمي و مجمع الزوائد
>ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان
>متقي هندي و كنز العمال
>عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب الإمام علي
>احتجاج فيه فعل خليفه
>بخش پاياني
يورش به خانهي وحي
در بخش پيشين، سخنان آن گروه از مورخان و محدثان كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند، نقل شد. اينها گروهي بودهاند كه نخواستهاند و يا نتوانستهاند دنبال فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، مع الوصف، به اصل فاجعه يعني يورش به خانه و... اشاره نموده و تا حدي نقاب از چهرهي حقيقت برافكندهاند. اينك به مدارك تاريخي دال بر يورش و هتك حرمت عملي خانهي فاطمه عليهاالسلام، ميپردازيم و در نقل مصادر، غالبا ترتيب زماني را در نظر ميگيريم.
ابوعبيد و كتاب الاموال
ابوعبيد قاسم بن سلام (متوفاي 224) در كتاب نفيس خود به
[ صفحه 58]
نام «الاموال» كه مورد اعتماد فقيهان بزرگ مسلمان قرار دارد، به طور مستند از عبدالرحمان بن عوف نقل ميكند كه ميگويد: در بيماري ابوبكر، براي عيادتش، وارد خانهي او شدم. او پس از گفتگوي زياد، به من گفت: آرزو ميكنم كاش سه چيز را كه انجام دادهام انجام نداده بودم همچنان كه آرزو ميكنم كاش سه چيز را كه انجام ندادهام انجام ميدادم. همچنين آرزو ميكنم سه چيز را از پيامبر سوال ميكردم.
اما آن سه چيزي كه انجام دادهام و آرزو ميكنم اي كاش انجام نميدادم عبارتند از:
1. «وددت أنّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته وان اُغلِقَ علي الحرب». [1] .
«كاش، پردهي حرمت خانهي فاطمه را پاره نميكردم و آن را به حال خود وا ميگذاشتم، هر چند براي جنگ بسته شده بود».
ابوعبيد هنگامي كه به اينجا ميرسد به جاي جمله: «لم اكشف بيت فاطمه و تركته...» ميگويد: كذا و كذا. و اضافه ميكند كه من
[ صفحه 59]
مايل به ذكر آن نيستم.
ولي اگر «ابوعبيد» روي تعصب مذهبي يا علت ديگر از نقل حقيقت سر بر تافته، خوشبختانه محققان كتاب «الاموال» در پاورقي توضيح دادهاند كه: جملههاي حذف شدهي فوق، در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوي كه بيان گرديد) وارد شده است و افزون بر آن، طبراني در معجم خود، ابن عبد ربه در عقد الفريد و افراد ديگر در جاهاي ديگر، عبارت حذف شده را آوردهاند.
[1] الأموال، ص 195، چاپ نشر كليات ازهريه، الأموال، ص 174، چاپ بيروت، نيز ابن عبدربه در عقد الفريد 4/ 268 جملههاي حذف شده را نقل كرده است چنانكه خواهد آمد.
محمد بن سعد و كتاب الطبقات الكبري
محمد بن سعد (متوفاي 229) معروف به كاتب واقديدر اثر ارزشمند خود كه صحابه و تابعان را به شيوه خاصي طبقه بندي كرده در باب دختران پيامبر، زندگاني دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاطمهي زهرا عليها السلام را به صورت روائي آورده، آنگاه چنين مينويسد:
ابوبكر آگاه كه فاطمه بيار شد در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و اجازه خواست تا از او عيادت كند، علي عليهالسلام استجازه ابوبكر را به فاطمه عليها السلام رسانيد.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: اختيار با شماست، علي عليهالسلام اذن داد. آنگاه مينويسد:
[ صفحه 60]
«فدخل عليها واعتذر إليها و كلّمها فرضيت عنه». [1] .
«بر زهرا وارد شد و معذرت خواهي كرد و با او سخن گفت و او را از خود راضي ساخت».
البته ابن سعد روي محدوديتي كه داشت، نتوانست روشنتر از اين بنويسد، مگر ابوبكر كه چه ستمي بر زهرا روا داشته بود كه سرانجام از او رضايت ميطلبد و معذرت خواهي ميكند.
[1] طبقات 8/ 27، ط دار صادر.
طبراني و المعجم الكبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني (260- 360) شخصيتي است كه ذهبي در «ميزان الاعتدال» در حق او مينويسد: حافظ و ثبت. [1] مولف كتاب «المعجم الكبير»- كه كرارا چاپ شده است- آنجا كه دربارهي ابيبكر و خطبهها و وفات او سخن ميگويد يادآور ميشود: ابيبكر به هنگام مرگ، آرزو كرد:
كاش سه چيز را انجام نميدادم.
كاش سه چيز را انجام ميدادم.
كاش سه چيز را از رسول خدا سوال ميكردم.
سپس، دربارهي آن سه چيزي كه ابوبكر آرزو ميكرد كاش آن
[ صفحه 61]
را انجام نميدادم، چنين ميگويد:
«فأمّا الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهنّ، فوددت انّي لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته». [2] .
«آن سه چيزي كه آرزو ميكنم كاش انجام نميدادم چنين بود: آرزو ميكنم حرمت خانهي فاطمه را زير پا نمينهادم و آن را به حال خود واگذار ميكردم».
[1] ميزان الاعتدال 2/ 195.
[2] المعجم الكبير طبراني 1/ 62، شماره حديث 43، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
ابن عبد ربه و العقد الفريد
ابن عبد ربه اندلسي مولف كتاب «العقد الفريد» (متوفاي 463 ه) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل ميكند كه ميگويد: در بيماري ابيبكر بر او وارد شدم تا از او عبادت كنم، او گفت: آرزو ميكنم كاش سه چيز را انجام نميدادم و يكي از آن سه چيز اين است:
«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شيء وإن كانوا اغلقوه علي الحرب». [1] .
«كاش در خانهي فاطمه را باز نميكردم هر چند آنان براي نبرد در خانه بسته بودند».
[ صفحه 62]
اسامي و عبارتهاي شخصيتهايي كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كردهاند، بعد خواهيم آورد.
[1] عقد الفريد 4/ 268، چاپ مكتبه الهلال.
سخن نظام در كتاب الوافي بالوفيات
ابراهيم بن سيار نظام معتزلي (160- 231) از ادبا و دانشمندان مشهور است كه به علت زيبايي كلامش در نظم و نثر، به «نظّام» معروف شده است.
در كتابهاي متعددي از نظّام، با اشاره به حضور خليفه ثاني نزد در خانهي فاطمه عليهاالسلام، چنين آمده است:
«انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتي ألقت المحسن من بطنها». [1] .
«عمر در روز اخذ بيعت براي ابيبكر بر شكم فاطمه زد، در نتيجه، فرزندي كه وي در رحم داشت و نام آن را محسن نهاده بود سقط شد».
[1] الوافي بالوفيات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستاني 1/ 57، چاپ دارالمعرفه، بيروت. درترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل والنحل» 3/ 248- 255 مراجعه شود.
مبرد و كتاب كامل
محمد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادي (210- 285) اديب و
[ صفحه 63]
نويسنده معروف اهل سنت- كه آثار گران سنگي از او به يادگار مانده است - در كتاب «الكامل» خود، داستان آرزوهاي خليفهي اول را به نقل از عبدالرحمان بن عوف آورده و يادآور ميشود:
«وددت أني لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته ولو أغلق علي الحرب». [1]
«آرزو ميكردم اي كاش بيت فاطمه را هتك حرمت نميكردم و آن را رها مينمودم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] شرح نهجالبلاغه 2/ 47، چاپ مصر.
مسعودي و مروج الذهب
ابوالفرج مسعودي (متوفاي 345) در مروج الذهب مينويسد: ابوبكر در حال احتضار چنين گفت:
من سه چيز انجام دادم و آرزو داشتم كه كاش آنها را انجام نميدادم، يكي از آن سه چيز اين بود كه:
«فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً». [1] .
«آرزو ميكردم كاش حرمت خانهي زهرا را زير پا نمينهادم و در اين مورد سخن زيادي گفت».
[ صفحه 64]
مسعودي، با اينكه نسبت به اهلبيت پيامبر، گرايشهاي سالمي دارد، ولي باز به ملاحظاتي كه بر آگاهان به تاريخ پوشيده نيست، از بازگويي سخن خليفه خود داري كرده و با كنايه رد شده است و تنها به اين اكتفا نموده كه خليفه سخن زيادي در اين مورد گفت. حالا اين سخن زياد چه بوده است خدا ميداند؟!
[1] مروج الذهب 2/ 301، چاپ داراندلس، بيروت.
ابن أبيدارم و كتاب ميزان الاعتدال
احمد بن محمد معروف به ابن ابيدارم، محدّث كوفي (متوفاي 357)، كسي است كه محمد بن أحمد بن حماد كوفي دربارهي او ميگويد: «كان مستقيم الأمر عامة دهره؛ او در سراسر عمر خود، پويندهي راه راست بود».
ذهبي نيز مينويسد:
«كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة إلّا انّه يترفض». [1] .
«او به حافظ و معرفت حديث شهرت دارد، نقطه ضعفش اين است كه به تشيع ميل داشته است».
اصولاً جاي تاسف است كه علاقه به اهلبيت، يكي از نقاط ضعف محدثان شمرده شود.
[ صفحه 65]
به هر روي، ابن ابيدارم نقل ميكند كه در محضر او اين خبر خوانده ميشود:
«انّ عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن».
«عمر لگدي بر فاطمه زد، در نتيجه او فرزندي كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد». [2] .
[1] سير اعلام النبلاء 15/ 577، شماره ترجمه 349.
[2] ميزان الاعتدال 1/ 139.
محمد بن مكرم و مختصر تاريخ دمشق
علي بن حسن بن هبة الله معروف به ابن عساكر دمشقي (متوفاي 571) كتابي در تاريخ دمشق تأليف نموده كه اخيراً در هشتاد جلد منتشر شده است، سپس اين موسوعه را محمد بن مكرم معروف به ابن منظور (630- 711) تلخيص كرده، او نيز داستان ديدار عبدالرحمان را با ابيبكر يادآور شده و چنين ميگويد، ابوبكر گفت:
«لا آسي علي شيء من الدنيا إلّا علي ثلاث فعلتُهنَّ وددت أنّي لو تركتهنَّ... وددت أنّي لم أكن كشفتُ بيت فاطمة عن شيء مع انّهم اغلقوه علي الحرب». [1] .
[ صفحه 66]
«من بر چيزي از امور دنيا تأسف نخوردم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم... دوست داشتم خانهي فاطمه را هتك حرمت نميكردم هر چند ساكنان خانه آن را براي جنگ ببندند».
[1] مختصر تاريخ دمشق 13/ 122، چاپ دارالفكر، سال 1989.
ابن ابيالحديد و شرح نهجالبلاغه
عبدالحميد بن هبه الله مدائني معتزلي (متوفاي 655) مورخ و نويسندهي تواناي جهان اسلام و مؤلف شرح نهجالبلاغه در بيست جلد، سرگذشت يورش به خانهي زهرا عليهاالسلام را در موارد مختلف كتاب خويش يادآور شده است، هر چند در جايي هتك حرمت مزبور را صحيح دانسته و آن را گناه كبيره نميشمارد؛ زيرا به رغم او، عمر حق داشت افرادي را كه از بيعت سرباز ميزند تهديد كند! البته اين نظريهي گروهي از معتزله است و اختصاص به ابن ابيالحديد ندارد. [1] .
در موردي ميگويد: «برخي از حوادثي كه شيعه نقل كرده ميپذيرم نه تمام آنچه را كه آنان نقل كردهاند». [2] .
در مورد سوم ميگويد: «پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم خون هبار بن اسود
[ صفحه 67]
را حلال شمرد، زيرا او كسي بود كه با نيزه به كجاوهي دختر پيامبر (زينب) زد و او فرزند خود را سقط كرد».
ابن ابيالحديد ميگويد:
اين داستان را براي استادم، نقيب ابوجعفر، نقل كردم، او روايت را تصديق كرد، سپس به او گفتم اجازه ميدهي من اين تاريخ را كه: «فاطمه از ترس، محسن خود را سقط كرد و اگر پيامبر زنده بود خون سكي را كه سبب سقط جنين او شده بود، حلال ميشمرد» را از شما نقل كنم؟
استاد در پاسخ گفت: «از من نقل نكن، همچنين خلاف آن را نيز از من نقل نكن، من در اين مساله نظر قاطع ندارم، چون روايات در اين زمينه اختلاف دارند». [3]
[1] شرح نهج البلاغه 16/ 272؛ مغني، قاضي عبدالجبار 1/ 337.
[2] شرح نهجالبلاغه 17/ 168.
[3] شرح نهجالبلاغه 14/ 192.
جويني و كتاب فرائد السمطين
ابراهيم بن محمد بن المويد معروف به جويني (متوفاي 722) از مشايخ ذهبي است [1] ، ذهبي در حق استادش جويني چنين ميگويد: امام، محدث يگانه، فخر الاسلام، صدر الدين.
[ صفحه 68]
جويني در كتاب «فرائد السمطين» به طور مستن از ابن عباس نقل ميكند كه او گفته: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد اشك آلود شد. سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجددا پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي عليهماالسلام بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه عليهاالسلام را پرسيدند، فرمود:
«انّي لما رأيتها ذكرتُ ما يصنع بها بعدي كأنّي بها وقد دخل الذُّلّ بيتها وانتهكت حرمتُها و غصب حقّها و منعت ارثها و كُسر جنبها و اسقطت جنينها، و هي تنادي يا محمّداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث». [2] .
«زماني كه فاطمه را ديدم به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد. گويا ميبينم ذلت وارد خانهي او شده، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد سقط شده در حالي كه پيوسته فرياد ميزند: يا محمداه! ولي كسي به او پاسخ نميدهد، استغاثه ميكند، اما كسي به به فريادش نميرسد».
[ صفحه 69]
[1] معجم شيوخ الذهبي 125، شماره 156.
[2] فرائد السمطين 2/ 34، چاپ بيروت.
شمس الدين ذهبي و تاريخ الاسلام
شمس الدين محمد بن احمد ذهبي (متوفاي 748) در كتاب تاريخ الاسلام در تاريخ زندگي ابوبكر چنين مينويسد:
عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبكر بر او وارد شد و بر وي سلام كرد، پس از گفتگويي، ابوبكر به او چنين گفت:
«امّا انّي لا آسي علي شيء، إلّا علي ثلاث فعلتهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسولاللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ: ودِدْتُ انّي لم أكن كشفتُ بيت فاطمة و تركتُه وإن أُغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نميخورم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و سه چيزي كه انجام ندادم و سه چيزي كه كاش از رسول خدا ميپرسيدم. دوست داشتم خانهي فاطمه را هتك حرمت نميكردم هر چند براي جنگ بسته شود...».
[1] تاريخ الإسلام، چاپ دارالكتاب العربي، تحقيق دكتر تدمري، ج 3، ص 117- 118.
علي بن ابيبكر هيثمي و مجمع الزوائد
نور الدين علي بن ابيبكر هيثمي (متوفاي 807) مولف كتاب
[ صفحه 70]
«مجمع الزوائد و منبع الفوائد»، وي در باب «كراهه الولايه» چنين مينويسد:
عبدالرحمان بن عوف در بيماري ابوبكر از او عيادت كرد پس از گفتگوهايي، وي چنين گفت:
«امّا انّي لا آسي علي شيء إلّا علي ثلاث فعلتهن وَدِدْت انّي لم أفعلهنّ، و ثلاث لم أفعلهنّ ودِدْتُ أنّي فعلتهنّ، و ثلاث ودِدْتُ انّي سألت رسولاللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْه وَ اله وَ سَلَمَ عنهنّ، فأمّا الثلاث الّتي وددت انّي لم أفعلهن فوددت انّي لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته و إن أغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم. و سه چيزي كه انجام ندادم و دوست داشتم انجام ميدادم، دوست داشتم سه چيز را از رسول خدا ميپرسيدم، آن سه چيز را كه انجام دادم و دوست داشتم انجام نميدادم اين كه: خانه فاطمه را به حال خود ترك نموده و هتك حرمت او نميكردم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] مجمع الزوائد و منبع الفوائد 5/ 202- 203، چاپ سوم، سال 1402.
ابن حجر عسقلاني و لسان الميزان
احمد بن علي بن حجر عسقلاني (متوفاي 852) در كتاب
[ صفحه 71]
«لسان الميزان» در شرح حال علوان و علي، داستان عيادت عبدالرحمان بن عوف را از ابيبكر مينويسد، او در موضوعات سه گانهاي كه انجام داده و آرزو ميكرد كه اي كاش انجام نميدادم، چنين مينويسد:
«انّي لا آسي علي شيء إلّا علي ثلاث وددت انّي لم أفعلهنّ وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته و إن أغلق علي الحرب». [1] .
«من بر چيزي تاسف نخوردم مگر بر سه چيزي كه انجام دادم و دوست داشتم كه انجام نميدادم، يكي از آنها هتك حرمت خانه فاطمه كه كاش به حال خود وا ميگذاشتم هر چند براي جنگ بسته شده باشد».
[1] لسان الميزان 4/ 189، چاپ حيدرآباد دكن، 13330 ه.
متقي هندي و كنز العمال
علاء الدين علي متقي هندي (متوفاي 975) در دائره المعارف حديثي خود به نام «كنز العمال»، حديث عبدالرحمان بن عوف را به طور مفصل نقل كرده و آرزوهاي خليفه را در مورد نه گانه به روشني بيان كرده است. از جمله آن كه ميگويد:
يكي از سه چيزي كه آرزو ميكردم كاش انجام نميدادم، اين است كه:
[ صفحه 72]
«وددت انّي لم أكن أكشفُ بيتَ فاطمةَ و تركتُه و إن كانوا قد غلّقوه علي الحرب». [1] .
«كاش حرمت خانهي فاطمه را زير پا نمينهادم، هر چند آنان براي جنگ خانه را بسته بودند».
[1] كنزالعمال 5/ 631، حديث شماره 14113.
عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب الإمام علي
اين دانشمند خبير و شهير مصري، داستان در دربار هجوم به خانهي وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است كه ما به نقل يكي از آنها بسنده ميكنيم:
«إنّ عمر قال: و الّذي نفسي بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها علي من فيها...! قالت له طائفة خافت اللَّه و رعت الرسول في عقبه: يا أباحفص، إنّ فيها فاطمة...! فصاح لا يبالي: و إن...!» واقترب وقرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه... و بدا له عليّ... ورنّ حينذاك صوت الزهراء عند مدخل الدار... فإن هي إلّا رنة استغاثة أطلقتها: يا أبت رسولاللَّه...
تستعدي بها الراقد بقربها في رضوان ربّه علي عسف صاحبه، حتّي تبدّل العاتي المدل غير إهابه، فتبدّد علي الأثر جبروته، و ذاب عنفه و عنفوانه، وودّ من خزي لو يخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدميه ارتداد هدبه إليه....
[ صفحه 73]
و عند ما نكص الجمع، و راح يفرّ كنوافر الظباء المفزوعة أمام صيحة الزهراء، كان عليّ يقلّب عينيه من حسرة و قد غاض حلمه، وقل همّه، و تقبضت أصابع يمينه علي مقبض سيفه كهمّ من غيظه أن تغوص فيه...». [1] .
«قسم به كسي كه جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد والا خانه را بر سر ساكنانش به آتش ميكشم! گروهي كه از خدا ميترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه ميداشتند، گفتند: اي اباحفص! فاطمه در اين خانه است. و او بي پروا فرياد زد: باشد! عمر نزديك آمد و در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود. علي عليهالسلام پيدا شد.
صداي نالهي زهرا در آستانهي خانه بلند شد. آن صدا، طنين استغاثهاي بود كه دختر پيامبر سر داده و ميگفت: پدر! اي رسول خدا... ميخواست از دست ظلم يكي از اصحابش او را كه در نزديكي وي در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا سركش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدت عمل و سختگيرش را نابود كند و آرزو ميكرد قبل از اين كه چشمش به وي بيفتد، صاعقهاي نازل شده او را در مييابد.
وقتي جمعيت برگشت و عمر ميخواست همچون آهوان رميده، از برابر صيحهي زهرا فرار كند، علي از شدت تاثير و
[ صفحه 74]
حسرت با گلويي بغض گرفته و اندوهي گران، چشمش را در ميان آنان ميگردانيد و انگشتان خود را بر قبضهي شمشير فشار ميداد و ميخواست از شدت خشم در آن فرورود...».
[1] عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابيطالب 4/ 274- 277 و نيز 1/ 192- 193.
احتجاج فيه فعل خليفه
موضوع گردآوري هيزم و آتش براي سوزاندن بيت فاطمه در صدر اسلام از مسلمات تاريخ بود، افراد ديگري كه خود در زمان قدرت و حكمروايي خويش مصدر چنين كارهايي بودهاند با استناد به عمل خليفه، كار خود را توجيه ميكردند.
اينك دو مورد را در اينجا يادآور ميشويم:
1. عبدالله بن زبير براي اخذ بيعت از بني هاشم و در راس آنان علي بن الحسين عليهماالسلام جمع مزبور را تهديد به قتل و سوزاندن كرد و بدين منظور همگان را در نقطهاي گرد آورده و تهديد كرد كه اگر بيعت نكنيد همگي طعمه آتش خواهيد شد.
سرانجام بني هاشم با كمكهاي بي دريغ مختار ثقفي از حبس آزاد شدند، زيرا ابن زبير از قوه و قدرت مختار آگاه بود.
بعدها كه آبها از آسياب افتاد و عبدالله بن زبير به دست حجاج بن يوسف ثقفي كشته شد، مردم برادر عبدالله، عروه بن زبير را
[ صفحه 75]
نكوهش ميكردند و ميگفتند: برادرت چه تصميم غير صحيحي گرفته بود، زيراميخواست همهي بني هاشم را كه در شعب ابيطالب جمع كرده بود بسوزاند.
او در پاسخ گفت: هدف او از اين كار، توحيد كلمه بود.
او ميخواست ميان مسلمانان اختلاف راه پيدا نكند و همگي در اطاعت يك نفر قرار گرفته و سخن آنان باشد. همچنان كه عمر بن خطاب اين كار را با بني هاشم انجام داد، آنگاه كه از بيعت ابيبكر سرباز زدند، او در كنار خانهي آنان هيزم آماده كرد و خانه را بر سر آنان آتش زد. [1] .
2. مورد ديگر را علامه حلي در كتاب «نهج البلاغه و كشف الصدق» از بلاذري نقل كرده كه متن آن چنين است:
«لمّا قتل الحسين كتب عبداللَّه بن عمر إلي يزيد بن معاوية: أمّا بعد، فقد عظمت الرزيّة و جلّت المصيبة، و حدث في الإسلام حدث عظيم، و لا يوم كيوم قتل الحسين.
فكتب إليه يزيد:
أمّا بعد، يا أحمق، فإنّا جئنا إلي بيوت مجدَّدة، و فرش ممهّدة و وسادة منضَّدة، فقاتلنا عنها، فإن يكن الحقّ لنا فعن حقّنا
[ صفحه 76]
قاتلنا، و إن كان الحقّ لغيرنا، فأبوك أوّل من سنَّ هذا و استأثر بالحقّ علي أهله.» [2] .
«هنگامي كه حسين بن علي به شهادت رسيد، عبدالله بن عمر به يزيد به معاويه چنين نامه نوشت: مصيبت بزرگي رخ داده و در اسلام حادثهي بزرگي انجام گرفته و روزي مانند روز قتل حيسن نيست.
يزيد در پاسخ او نوشت: اي ابله! ما به خانههاي نو و فرشهاي گسترده و پشتيهاي چيده وارد شدم و در راه آن نبرد كرديم، اگر حق با ما باشد به حق نبرد كردهايم و اگر حق از آن غير ما باشد، پدر تو نخستين كسي بود كه اين سنت را رواج داد و حق را از صاحبان آن برگرفت!».
[1] مروج الذهب 3/ 276، منشورات دانشگاه لبنان؛ 3/ 77، چاپ دار أندلس.
[2] نهج الحق و كشف الصدق، ص 356.
بخش پاياني
در تأييد گزارشهاي فوق، بايستي به ديدگاه و قضاوت منفي دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به خلفا، اشاره كرد كه در مآخذ مهم حديثي و تاريخي منعكس است و براي نمونه به دو مورد از آنها اشاره ميكنيم:
1. بخاري در جاي جاي صحيح خود، از خشم فاطمه نسبت
[ صفحه 77]
به خليفهي نخستين سخن ميگويد. در كتاب خمس ميگويد:
«فغضبتْ فاطمةُ بنتُ رسولاللَّه فهجرتْ أبابكر فلم تزل مهاجرتُه حتي تُوفِّيَتْ». [1] .
«فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ابيبكر خشمگين شد و او را ترك گفت و اين متاركه تا روزي كه درگذشت ادامه داشت».
در كتاب فرائض مينويسد:
«فهجرته فاطمةُ فلم تكلّمه حتّي ماتت». [2] .
«فاطمه، ابيبكر را ترك گفت و تا روزي كه درگذشت با او سخن نگفت».
در كتاب مغازي در باب غزوهي خيبر ميگويد:
«فَأَبي أبوبكر أنْ يَدْفَعَ إلي فاطِمَةَ مِنها شَيْئاً فَوَجَدَتْ فاطمةُ عَلي أبيبكر في ذلك فَهَجَرتْهُ فَلم تُكَلِّمْه حتَّي تُوُفِّيَتْ». [3] .
[ صفحه 78]
«ابوبكر ابا ورزيد از آنچه كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (به تعبير او) به ارث نهاده چيزي به فاطمه بدهد از اين جهت فاطمه از ابوبكر، ناراحت و خشمگين شد و تا روزي كه در گذشت با او سخن نگفت».
مجموع اين روايات حاكي است كه: آن كس كه خشنودي و خشم او مايهي خشنودي و خشم خداست، نسبت به خليفه خشمگين بوده و تا پايان عمر خويش بر اين حالت باقي بوده است.
2. از سخنان اميرمومنان عليهالسلام در كنار قبر پنهان دخت گرامي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم كاملا مظلوميت زهرا عليهاالسلام آشكار ميگردد. آنجا كه در كنار تربت پاك همسرش خطاب به رسول خدا اين چنين عقدهي دل ميگشايد:
«ستُنبّئك ابنتُك بتضافُر أُمّتك علي هضمها، فأحفِها السّؤال و استخبِرها الحال؛ هذا و لم يطل العهدُ و لم يخلُ منك الذّكرُ». [4] .
«به زودي دخترت تو را آگاه ساخت كه امت تو چگونه در ستم كردن به وي اجتماع كرده بودند. سرگذشت وي را از او بي پرده بپرس و او را سوال پيچ كن (تا ماجرا را
[ صفحه 79]
براي تو شرح دهد). اين چنين شد در حالي كه هنوز با زمان حيات تو چندان فاصلهاي زياد نيست و يادت فراموش نگرديده است».
3. مراسم دفن زهرا عليهاالسلام شبانه [5] و بدون خبر كردن ديگران برگزار شد. در حالي كه جا داشت مراسم تشييع و دفن يگانه دختر پيامبر و محبوبترين و نزديك ترين كس او، توسط عامهي مسلمين با شكوهي در خور برگزار گردد و صحابي و انصار، بخشي از حق عظيم پيامبر بر خويش را با احترام شايسته به پيكر دختر گرامي وي، ادا كنند. مگر پيامبر، چند فرزند بي واسطه داشت؟! اما چنين نشد و مولاي متقيان علي عليهالسلام، پيكر عزيز خويش را در دل شب و در نقطهاي نامعلوم، به خاك سپرد. هنوز هم قبر فاطمه پنهان است و افراد ناوارد، قبر فاطمه بنت اسد را قبر فاطمه دختر رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم ميانگارند.
خود اين عمل- كفن و دفن محرمانهي زهرا- نوعي اعتراض مدبرانه به دژ خويي مهاجمان به خانهي وحي بود كه ميتواند براي
[ صفحه 80]
آيندگان معنا دار باشد. و حق پژوهان را سر نخي قابل تحقيق از حقيقت، به دست دهد.
در اينجا دامن سخن را كوتاه ميكنيم هر چند سخن در اين مورد بسيار است.
قم- مؤسسهي امام صادق عليهالسلام
جعفر سبحاني
15/ 12/ 1379
[1] صحيح البخاري، باب فرض الخمس، 4/ 78، چاپ مكتبهي عبدالحميد احمد الحنفي.
[2] صحيح البخاري، كتاب الفرائض، باب قول النبي، صلي الله عليه و آله و سلم لا نورث ما تركنا صدقه 8/ 149.
[3] صحيح البخاري، باب غزوه خيبر.
[4] نهجالبلاغه، خطبهي 202.
[5] دفن حضرت زهرا عليهاالسلام در نيمه شب بدون خبر كردن ديگران، از مسلمات تاريخ است.