نامگذاری برای مولود مسعود
نامگذاری برای مولود مسعود یکی از سنتهای پروردگار که در طول تاریخ و از بدو خلقت و آفرینش ادامه داشته، سنت نامگذاری و انتخاب اسم بوده است؛ وقتی که خداوند متعال آدم و حوا را خلق فرمود برای آنها نام نهاد و به آدم همهی اسما را یاد داد و آموخت، همان
نامگذاري براي مولود مسعود <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
يكي از سنتهاي پروردگار كه در طول تاريخ و از بدو خلقت و آفرينش ادامه داشته، سنت نامگذاري و انتخاب اسم بوده است؛ وقتي كه خداوند متعال آدم و حوا را خلق فرمود براي آنها نام نهاد و به آدم همهي اسما را ياد داد و آموخت، همان گونه كه ميفرمايد: «و علم آدم الاسماء كلها». [1] .
نام و نامگذاري در بين انسانها، جامعهها و ملتها يك سنت هميشگي و ضروري بوده و يك سيره شده است، شما هيچ جامعه و ملتي را پيدا نميكنيد كه مسئلهي نام و نامگذاري در بين آنها وجود نداشته باشد و اين مسئله در بين دوستان خداوند بر اساس مناسبت و مسمي انجام ميپذيرد. در قران هم از قول حضرت زكريا (عليهالسلام) آمده است:
«فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي لم نجعل له من قبل سميا. [2] .
«پروردگارا برايم ياور و جانشني قرار بده كه از من و آل يعقوب ارث برد و او را مورد رضايت خويش مقرر فرما- اي زكريا ترا بشارت به داشتن فرزندي به نام يحيي ميدهيم كه كسي را از قبل هم نام او قرار ننهادهايم».
[ صفحه 60]
اكنون بايد رواياتي را كه در رابطه با اسامي حضرت فاطمهي زهرا (سلام الله عليها) آمده است بررسي كنيم و البته روايات در كتب شيعه نسبت به اساميايشان زياد است. اسامي آن بزرگوار در روايات ما بيش از صد اسم آمده است، ولي ما آن مقدار كه در كتب اهل سنت و جماعت موجود است خواهيم آورد.
>فاطمه
>صديقه
>المباركه
>طاهره
>بتول
[1] سورهي بقره، آيهي 31.
[2] سورهي مريم، آيه 5 الي 7.
فاطمه
يكي از اسامي زيباي آن حضرت كه هم در روايات شيعه و هم در روايات اهل سنت آمده است فاطمه ميباشد.
«قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لو لم يخلق الله عليا لما كان لفاطمة كفو».
«امسلمه نقل ميكند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر خدا علي (عليهالسلام) را خلق نميكرد براي فاطمه همشأني يافت نميشد.» [1] .
«عن الامام الصادق عليه السلام قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم لعلي عليهالسلام هل تدر لم سميت فاطمة؟ قال علي: لم سميت؟ لانها فطمت هي و شيعتها من النار».
«امام صادق (عليهالسلام) فرمود: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليهالسلام) فرمود: يا علي (عليهالسلام) آيا ميداني براي چه فاطمه، فاطمه نامگذاري شده است؟ علي (عليهالسلام) عرض كرد به چه جهت فاطمه نام نهاده شده است؟ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: به اين جهت كه او خود و پيروان و دوستانش را از آتش نجات داده است». [2] .
[ صفحه 61]
اين حديث شريف را خركوشي در كتاب «شرف النبي» و ابن بطة در كتاب «الانابة» از امام صادق (عليهالسلام) آوردهاند، بنابر نقل كتاب فاطمه از ولادت تا شهادت از دانشمند محترم سيد محمد كاظم قزويني.
در مقتل خوارزمي «مقتل الحسين» (صفحه 51) به نقل از علي (عليهالسلام) آمده است:
«عن علي بن ابيطالب قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم انما سميت ابنتي فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها من النار».
«رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: همانا دخترم، فاطمه نام نهاده شده است براي اينكه خداوند تبارك و تعالي او را و كساني كه او را دوست دارند، از آتش جهنم بريده است».
«عن علي رضياللهعنه (عليهالسلام) قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: يا فاطمة اتدرين لم سميت فاطمة؟ قال علي لم سميت فاطمة؟ لان الله عز و جل قد فطمها و ذريتها من النار يوم القيامة».
«از علي (عليهالسلام) نقل شده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي فاطمه جان آيا ميداني به چه جهت فاطمه نام نهاده شدهاي؟ علي (عليهالسلام) عرض كرد: اي رسول خدا به چه جهت فاطمه نام نهاده شده است؟ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود همانا خداي عزيز و جليل به تحقيق فاطمه و فرزندان و ذريهي او را در روز قيامت از آتش جهنم نجات داده است». [3] .
[ صفحه 62]
جويني خراساني در كتاب «فرائد السمطين» تقريبا به سي سند اين روايت را ذكر كرده است: «قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: انما سميت ابنتي فاطمة لان الله فطمها و فطم من احبها من النار»
«از علي (عليهالسلام) روايت شده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا دخترم فاطمه، فاطمه نام نهاده شده است، براي اينكه خداوند او و كساني كه او را دوست دارند از آتش جهنم بريده و نجات داده است»
باز هم جويني در فرائد السمطين (ج 2، ص 58، ح 384) و محب الدين طبري در كتاب ذخائر العقبي (ص 26) ميگويند:
«عن ابن عباس رضياللهعنهما قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم ان ابنتي فاطمة حوراء اذ لم تحض و لم تطمث و انما سماها فاطمة لان الله عز و جل فطمها محبيها عن النار».
«از ابن عبدالله عباس (رضي الله عنهما) روايت شده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: به حقيقت دخترم فاطمه فرشتهاي است كه هيچ گونه عادت و حالت زنانه براي وي نيست و همانا او را فاطمه نام نهادهاند براي اينكه خداوند عزيز و جليل او و دوستانش را از آتش نجات داده و بريده است».
سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي در كتاب شريف «ينابيع المودة» از جابر بن عبدالله نقل ميكند:
«ابنتي فاطمة حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث انما سماها فاطمة لان الله عز و جل فطمها و ولدها و محبيها عن النار» «الطمث الحيض و يكون بمعني الجماع كما في قوله تعالي لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان.» [4] .
«پيامبراسلام فرمود: دخترم فاطمه فرشتهاي است به صورت آدم و حالت حيض طمث برايش پيش نيامده است و همانا خداوند او را فاطمه نام نهاده است براي
[ صفحه 63]
اينكه خداوند تبارك و تعالي او و فرزندان و دوستان او را از آتش جهنم نجات داده بريده است» [5] .
و بعد قندوزي ميگويد كه كلمه طمث به معني حيض است و حيض و طمث هر دو به يك معني است و يا اينكه طمث به معني جماع ميباشد و آيه قرآن ميفرمايد: «در بهشت زنان زيبايي است كه دست هيچ كسي به آن زنان نرسيده است و هميشه در حال بكر و شوهر دوست هستند».
بنابر اين از آيهي مباركهي سورهي الرحمن كه زنان بهشتي را وصف ميكند به دست ميآيد كه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) هيچ گونه حالت طمث و حيض را نداشته است و يا طمث يعني همان طور كه زنان بهشتي هميشه باكره هستند، پارهي تن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هميشه بكر بود و اين يكي از امتيازات ايشان ميباشد. اين موضوع را در پيرامون «بتول» كه يكي از اسماء مبارك ايشان ميباشد، بحث خواهيم كرد، انشاءالله.
و متقي هندي در كتاب كنز العمال دو روايت را نقل كرده است در حديث اول آمده است: «ابنتي فاطمة حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث انما سماها الله فاطمة لان الله فطمها و محبيها من النار».
و در روايت بعدي آمده است: «انما سميت فاطمة لان الله فطمها و محبيها عن النار».
«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم فاطمه فرشتهاي است به صورت آدميان و حالت حيض و طمث براي او نيست و همانا خداوند وي را فاطمه نام نهاد، براي آنكه خداوند او و دوستان او را از آتش بريده و نجات داده است».
و حديث بعدي: «فاطمه را فاطمه نام نهادند براي اينكه خداوند وي و دوستان او را از آتش نجات داده است.» [6] .
[ صفحه 64]
احاديث بسياري به اين مضمون در كتابهاي الاصابه (ج 8، حرف الفاء، القسم الاول از ص 157 الي 160) و نور الابصار (ص 51 الي 54) و تذكرهي سبط ابن جوزي (ص 275 الي 285) و اعلام النسا (ج 4، كلمهي فطم) و صحيح ترمذي (ج 5، فضائل فاطمة الزهرا) آمده است كه به سبب طولاني شدن از ذكر آنها خودداري شد.
امام باقر (عليهالسلام) ميفرمايد: «والله لقد فطمها الله تبارك و تعالي بالعلم و عن الطمث بالميثاق»: «قسم به خداوند به تحقيق خداوند تبارك و تعالي فاطمه را از علم بشري بي نياز فرموده و از ناپاكيها و زشتيهاي ديگر زنان عالم، در عالم ميثاق و عالم ذر باز داشته است».
اين حديث امام باقر (عليهالسلام) دليل و گواه است كه بانوي دو جهان از عالم ذر پاك پاكيزه بوده است و از علم لدني الهي بهرهمند و از علوم بشري بينياز بوده است.!!
اما در رابطه با عالم ذر كه خداوند از تمام فرزندان بنيآدم عهد و پيمان گرفته است آيهي قرآن به آن اشاره دارد: «و اذ اخذ ربك من بنيآدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم، الست بربكم، قالوا بلي».
«زماني كه پروردگار تو از فرزندان آدم، و فرزندان آنان پيمان گرفت و آنان را بر وجود خويش گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم، گفتند آري». [7] .
خلاصهي بيان اين آيه و رواياتي كه از فريقين آمده اين است كه پروردگار يكتا فرزندان آدم را از صلب او خارج كرد در حالي كه ذره بودند و آنان را به آدم عرضه نمود و فرمود من از فرزندان تو ميثاق و پيمان گرفتم كه فقط مرا عبادت كنند و بر من شرك نورزند و بر من است كه روزي آنان را بدهم، آنگاه به آنها فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم، بلي شهادت ميدهيم. و نيز آمده است كه پروردگار جهان آنان را در
[ صفحه 65]
حالي كه به صورت ذره بودند فقيه و عاقل و عالم قرار داده كه سخن و خطاب پروردگار را ميشنيدند و درك ميكردند، سپس آنان را به صلب آدم برگرداند و همهي آنها محبوس بودند تا اينكه خداي متعال هر كداماز آنها را در وقت معين خلق فرموده و به دنيا آورد، پس آن كس كه بر اسلام ثابت قدم ماند، بر فطرت اوليه خود باقي مانده است و كسي كه كفر ورزيده و انكار حق نمود از فطرت پاك منحرف گرديده است.
امام باقر (عليهالسلام) در كلام مبارك خود به همين معني و اين عالم اشاره ميفرمايد نيز فرموده است: فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) از عادات ماهانه و حالتهايي كه زنان دارند از همان عالم ذر و همان زمان پاك و پاكيزه بوده است.
روايات از ائمه اهل بيت در رابطه با عالم ذر فراوان رسيده است خوانندگان عزيز ميتوانند به تفسير شريف البرهان كه مشحون از اين گونه روايات ميباشد مراجعه بنمايند.
دربارهي اصل عالم ذر و چگونگي آن و اقوالي كه در آن رابطه از علما و دانشمندان و مفسرين عظيم الشأن نقل شده است و تحليل و تبيين و تفسير شده خوانندگان ميتوانند به كتب و تفاسير ذيل مراجعه كنند: تفسير نمونه (ج 7، ص 10 الي 14) و تفسير الميزان (ج 9، ص 31) و تفسير فخر رازي (ج 15 ص 46) و گوهر مراد شرح بر مقدمه قيصري از استاد جلال الدين آشتياني و نصوص بر فصوص حضرت آية الله حسن زادهي آملي و شرح تجريد الاعتقاد و بعضي كتب ديگر اعتقادي عرفاني و شرح مقدمه قيصري حضرت امام خميني (ره). اما رواياتي كه از اهل سنت و جماعت در رابطهي عالم ذر رسيده است، از جمله صفوري شافعي در نزهة المجالس ميگويد:
«لما خلق الله آدم... الي ان قال: و عليه جارية لها نور و شعاع، و علي رأسها تاج من الذهب، مرصع بالجواهر لم ير آدم احسن منها. فقال: يا رب من هذه؟ قال: فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم فقال: يا رب من يكون بعلها؟ قال: يا جبرئيل افتح له باب قصر من الياقوت. فتح له، فرئي فيه من الكافور، فيها سرير من ذهب، عليه شاب حسنه كحسن يوسف فقال هذا بعلها علي بن ابيطالب...».
[ صفحه 66]
«وقتي كه خداوند آدم را خلق فرمود- تا آنكه گويد- در بهشت چشم آدم به بانويي افتاد كه درخشندگي و نورانيتش بينظير بود و بر سر وي تاجي از طلا و مرصع به جواهر وجود داشت كه آدم زيباتر از آن را نديده بود، پس سؤال كرد پروردگارا اين بانو كيست؟ فرمود فاطمه دخت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال كرد شوهر او كيست پروردگار به جبرئيل فرمان داد در قصري از ياقوت را بر وي بگشايد، وقتي جبرئيل در را گشود آدم در آن قبهاي از كافور ديد و تختي از طلا كه بر روي آن تخت جواني به زيبايي يوسف نشسته بود، فرمود اين جوان شوهر وي يعني علي بن ابيطالب است...» [8] اين روايت را كسايي و خيلي از بزرگان اهل سنت و جماعت نيز نقل كردند.
«عن الامام الحسن بن علي العسكري عليهالسلام عن آبائه عليهم السلام عن جابر بن عبدالله عن رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: لما خلق الله آدم و حواء تبخترا في الجنة و قالا: من احسن منا؟ فبينما هما كذلك. اذهما بصورة جارية لم ير مثلها، لها نور شعشعاني يكاد يطفي الابصار. قالا: يا رب ما هذه؟ قال: صورة فاطمة سيدة نساء ولدك قال: ما هذا التاج علي رأسها قال: علي بعلها. قال: فما القرطان قال: ابناها وجد ذلك في غامض علميقبل ان اخلقك بالفي عام».
«از امام حسن عسكري (عليهالسلام) و او از پدرانش (عليهمالسلام) و آنها از جابر بن عبدالله و جابر از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده كه پيامبر فرمود: وقتي كه خداوند حضرت آدم و حوا را خلق نمود آنها در بهشت ميخراميدند و افتخار ميكردند ميگفتند آيا كسي هم از ما زيباتر هست؟ در همين حالت بودند كه ناگاه هر دو به بانويي برخوردند كه مثل او را نديده بودند و نور زيادي از آن بانو ميدرخشيد كه چشمها را خيره ميكرد، عرض كردند پروردگارا اين كيست؟ خداوند فرمود: اين صورت (سلاماللهعليها) سيده و نمونهي زنهاي فرزندان توست. گفتند اين تاج كه بر سر اوست چيست؟ خداوند فرمود: آن تاج علي شوهر اوست و باز هم سؤال كردند
[ صفحه 67]
كه دو گوشواره اي كه در گوش ايشان است چيست؟ خداوند فرمود: دو فرزند او است.و بعد خداوند فرمود كه اينها در خزانهي علم من قبل از دو هزار سال كه تو را خلق كنم وجود داشتند». [9] .
[1] مقتل الحسين، ص 65 و ترمذي، ج 5 فضائل فاطمه و كنوز الحقايق و ينابيع المودة، ص 177، 181، 237 و 250 و فرائد السمطين، ج 2 ص و ذخائر العقبي، ص و سنن ابن ماجه، و تاريخ دمشق، ترجمه علي بن ابيطالب.
[2] ينابيع المودة، ص 194 (بجاي شيعتها، ذريتها آمده است) و ذخائرالعقبي، ص 26 (كلمه ذريتها آمده و در روايت ديگري از نسايي «و محبيها» آورده است) و فرائد السمطين، ج 2، ص 58، حديث 384 (اين كتاب «و فطم من أحبها» آمده است) و كنز العمال، ج 12، از ص 105 الي 112، حديث 34227 (اين كتاب هم «محبيها» آورده است) و نورالابصار، ص 51 الي 54 و مناقب اهل البيت، ج 1، ص 208 و الاصابه، ج 8، حرف الفا و اعلام النساء، ج 4، كلمهي فطم.
[3] ينابيع المودة، ص 194 و 300 و فرائد السمطين، ج 2، حديث 379، ص 48 قريب به مضمون و كنزل العمال، ج 6، ص 219، ط 1 و ج 12 ط بيروت، ص 107 و طبري، ذخائرالعقبي به نقل از مسند امام رضا (عليهالسلام) آورده است: «ان الله عز و جل فطم ابنتي فاطمة و ولدها و من أحبها من النار فلذلك سميت فاطمة». و جامع ترمذي، ج 5 و تذكره سبط ابن جوزي، ص 280 و الاصابه، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول.
[4] سورهي الرحمن، آيهي 56.
[5] ينابيع المودة، باب 56، ص 194، قندوزي دو روايت ديگر يكي را از علي (عليهالسلام) و ديگري از مسند امام رضا (عليهالسلام) نقل ميكند.
[6] اين دو حديث در كتاب كنز العمال، ج 12،ص 105 الي 112، حديثهاي 334226 و 34227 آمده است و ينابيع الموده در بيان مودةها پيرامون آية المودة، ص 259 المودة الحادي عشر في فضائل فاطمه (عليهاالسلام) و روايتي تقريبا به اين مضمون در كتاب وسيلة المال، باب سوم، ص 151، از أسما بنت عميس در موقع وضع حمل امام حسن كه اسما از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال ميكند: اي رسول خدا در فاطمه خون حيض و نفاس نميبينم پيامبر فرمود دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است و هيچ خوني را نه در حال وضع حمل و نه در حال طمث و حيض نميبيند.
[7] سورهي اعراف، آيهي 174.
[8] نزهة المجالس، ج 2، ص 223.
[9] لسان الميزان: ج 3، ص 345.
صديقه
يكي ديگر از اسماء حضرت فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) صديقه است؛ صديقه بكسر صاد و تشديد دال، صفت مبالغه است، يعني كسي كه فراوان راست ميگويد و يا كسي كه در راستگويي كامل است و اصلا دروغ نگفته است و يا كسي كه حرف و سخن خود را با عمل تصديق ميكند.
صديقه يعني كسي كه دائم التصديق باشد و اصلا دروغ از او شنيده نشده باشد و باز گفته شده است كه صديق كسي است كه آن چه را خدا به او فرموده و به انبياي خود امر فرموده تصديق گر است و در وحي پروردگار بر انبيا هيچگاه دچار شك و ترديد نميشود. اين معني را فرمودهي پروردگار تأييد مينمايد:
«و الذين آمنوا بالله و رسوله اولئك هم الصديقون». [1] .
«كساني كه به خدا و پيامبران او ايمان آورند در زمرهي صديقانند».
كلمه صديق و صديقون در خيلي از آيات قرآن مجيد آمده است، از جمله اين آيات:
«و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا». [2] .
«كسي كه از خدا و پيامبر اطاعت نمايد پس يقينا با كساني است كه خدا به آنان نعمت بخشيده است، مانند انبياء و صديقان و شهدا و صالحان و اينان چه خوب مصاحبين هستند».
[ صفحه 68]
«و اذكر في الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا». [3] .
«و ياد كن در كتاب خدا احوال ادريس را كه او شخصي بسيار راستگو و پيامبر خداست».
«ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قله الرسل و امه صديقه». [4] .
«مسيح پسر مريم پيامبري بيش نبود كه پيش از او نيز پيامبراني آمدهاند و مادرش هم زني بسيار راستگو و صديقه بود».
«و اذكر في الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا». [5] .
«ياد آور در كتاب خدا شرح حال و ماجراي ابراهيم را كه وي شخصي بسيار راستگو و پيامبر بود».
از آن چه كه گفته شد ميتوانيم اين نتيجه را به دست بياوريم كه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) بانوي دو جهان به مرتبه و مقام و موقعيت صديقان رسيده است و رسول خدا ايشان را صديقه نام نهاده است و در كلام اهل سنت از جمله در كتاب «الرياض النضرة» كتاب «شرف النبي» از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به علي (عليهالسلام) آمده است:
«عن رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم انه قال لعلي: اوتيت ثلاثا لم يؤتهن احدا لا انا: اوتيت صهرا و لم اوت انا مثلي. و اوتيت زوجة صديقة مثل ابنتي و لم اوت مثلها زوجة. و اوتيت الحسن و الحسين من صلبك و لم اوت من صلبي مثلها و لكنكم مني و انا منكم».
«سه چيز به تو داده شده كه نه به من داده شده و نه به كسي ديگر: 1- تو داماد من هستي و پدر خانميمانند رسول خدا داري و من داماد كسي نيستم كه پدر زنم مانند پدر زن تو باشد.
2- تو همسري صديقه مانند دخترم داري كه من چنين همسري ندارم.
3- به تو فرزنداني مانند حسن و حسين (عليهماالسلام) داده شده، در حالي كه من
[ صفحه 69]
فرزنداني مانند آنها ندارم. ولي در عين حال شما از من هستيد و من از شما هستم». [6] .
در رابطه با اين موضوع به كتابهاي ذيل مراجعه نماييد: تاريخ بغداد، جلد يك، صفحهي 259 و مستدرك حاكم، جلد 3، صفحهي 160 و استيعاب، جلد 2، صفحهي 751 حلية الاولياء، جلد 2، صفحهي 41 (اين چهار كتاب چاپ بيروت، دارالاحياء التراث العربي است.) و كتاب «فاطمه من المهد الي اللحد» اثر سيد كاظم قزويني (ره).
[1] سورهي حديد، آيهي 19.
[2] سورهي نساء: آيهي 68.
[3] سورهي مريم: آيهي 56.
[4] سورهي مائده، آيهي 75.
[5] سورهي مريم، آيهي 41.
[6] الرياض النضرة، ج 2، ص 202 و كتاب شرف النبي.
المباركه
بركت به معني نمو و سعادت و افزايش است و در فرهنگ «تاج العروس» و «مفردات راغب» آمده است: «جايي كه خير الهي به صورتي قابل نگهداري و شمارش واندازهگيري نباشد آن را بركت گويند و مبارك است.» در كتاب «المعجم الوسيط» آمده است: «البركة: النماء و الزيادة و... السعادة» [1] و در كتاب «المصباح المنير» هم آمده است «البركة الزيادة و النماء» [2] «بركت، رشد، زيادي و سعادت است و در «لسان العرب» هم مباركه و بركة به معني فراواني، رشد و سعادت آمده است. [3] .
خداوند تبارك و تعالي انواع خيرات و بركات خود را به دختر گرامي پيامبر نصيب فرمود و نسل پاك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در فاطمه (سلاماللهعليها) قرار داد، در حالي كه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) پس از شهادت، دو فرزند پسر و دو دختر بيش نداشت. علاوه بر آن در واقعهي كربلا تمام فرزندان امام حسين (عليهالسلام) جز امام علي زين العابدين (عليهالسلام)همه شهيد شدند، و از فرزندان امام حسن (عليهالسلام) هم تعداد زيادي شهيد شدند، و نيز دو تا از فرزندان قهرمان كربلا زينب كبري هم شهيد شدند. و امكلثوم هم بنا به شهادت تاريخ بدون فرزند از دنيا رفته است. اگر چه ابن قتيبه در كتاب «المعارف» گفته است كه امكلثوم با عمر خليفهي دوم ازدواج كرد و دو فرزند به نامهاي
[ صفحه 70]
فاطمه (يا رقيه) و زيد به دنيا آورد و فاطمه (يا رقيه) با ابراهيم بن نعيم النحام ازدواج كرد و در خانهي او مرد و فرزندي نداشت و زيد در جنگي كه بين طايفهي عويج و طايفه بنيرزاخ رخ داد كشته شد. بنابر نقل ديگر زيد با امكلثوم مادر بزرگوارش در يك زمان وفات كردند هيچ كدام ديگري ارث نبردند و عبدالله عمر براي آنها نماز خواند. [4] .
از اينها گذشته بعد از جريان كربلا، نيز حوادث ديگري بر خاندان گرامي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) واقع شد: از جمله در حادثهي حره حدود 6000 نفر شهيد شدند كه اكثرا از فرزندان پيامبر و بنيهاشم بودند [5] و يا جريان شهادت زيد بن علي در زمان هشام بن عبدالملك كه با يارانش شهيد شدند و يا حادثهي فخ و قلع و قمع كردن و از بين بردن علويان در زمان امويان.
در زمان بنيعباس هم در كشتن فرزندان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) كوتاهي نكردند و نمونه بارز آن در كتاب شريف «مقاتل الطالبين» ابوالفرج اصفهاني آمده است و اين كتاب به فارسي هم ترجمه شده و به نام كشته شدگان فرزندان ابيطالب به چاپ رسيده است. با مطالعهي اين كتاب مظلوميت آل علي (عليهالسلام) معلوم ميشود.
مخصوصا در زمان هارون الرشيد ملعون كه تنها در يك شب شصت نفر از نوجوانان بنيهاشم را زنده در ميان ديوار قرار دادند. اين قتل و كشتارها و دشمنيها تا زمان امام حسن عسكري (عليهالسلام) ادامه داشت، تا اينكه آن حضرت را هم مسموم كردند.
صلاح الدين ايوبي هم در مغرب در ريختن خون آل رسول و فرزندان زهراي اطهر
[ صفحه 71]
از بنياميه و بنيعباس عقب نماند و آن جنايت كار آن چنان قتل عام كرد كه روي بنيعباس و بنياميه (لعنةاللهعليهم) را سفيد نمود.
اما با همهي اين جنايات كه تاريخ مشحون از اين گونه كشتارهاي فرزندان رسول الله است و نيز به فرمودهي قرآن «يريدون ليطفؤ نور الله بافواههم والله متم نوره» [6] : «اراده كردند كه نور خدا را خاموش كنند ولي خداوند نورش را تمام ميكند و نگهدار ميباشد.» باز هم خداوند بركت و خير و سعادت را در نسل فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) قرار داد و اين بزرگوار را منشأ همهي خيرات و بركات كثير قرار داد: «انا اعطيناك الكوثر» [7] : «همانا ما به تو كوثر عطا كرديم.»
در تفسير اين سورهي مباركه صحبتهاي زيادي شده است كه آيا كوثر رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است و يا اينكه خيرات و بركات است و يا مراد قرآن كريم است و يا اينكه مراد دين مقدس اسلام است؟ همهي اينها ميتواند مصاديق كوثر باشد. فعلا در اين باره بحث نميكنيم و بهتر است سخن فخر رازي را در تفسيرش كه با صراحت گفته است: مقصود از كوثر، صديقهي طاهره فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) است بياوريم.
فخر رازي در تفسير كبير خود پيرامون آيه كوثر ميگويد: «كوثر يعني فرزندان رسول خدا و گفته شده است كه اين سوره زماني نازل شده كه شخصي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به سبب نداشتن فرزند پسر سرزنش كرد و در اين سوره پاسخ سرزنش و عيب جويي او داده شده كه در طول زمان نسل رسول خدا باقي خواهد ماند، پس بنگر كه از خانوادهي وي چه تعدادي كشته شدند، در حالي كه عالم از فرزندان رسول خدا مملو و آكنده است و هيچ كس از خاندان بنياميه نميتواند با وي در اين زمينه برابري نمايد و نير دقت كن كه چگونه از نسل وي علماي بزرگواري مانند (امام) باقر و (امام) صادق و (امام) كاظم و (امام) رضا (عليهمالسلام) و نفس زكيه پديدار شدند». [8] .
با آن همه جنايات كه دربارهي خاندان پيامبر انجام شده، اگر تعداد تمام سادات در
[ صفحه 72]
كشورهاي آسيا و آفريقا و خاورميانه را با دقت بررسي كنيم، به گفتهي نويسندهي كتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت» بيش از دهها ميليون نفر از سادات محترم و فرزندان زهراي اطهر زندگي ميكنند. و با آن همه فجايع كه به اين خانواده معظم وارد شده و آن همه ظلمها و جنايتها كه حجاج بن يوسف ثقفي انجام داد و روي تاريخ را سياه كرد، باز كوثر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هر روز زيادتر ميشود.
اكنون چند حديث ذكر ميشود دربارهي اين كه فرزندان زهرا (سلاماللهعليها) فرزند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، از جملهي آنها حديثي ميباشد كه در «تاريخ بغداد» آمده است:
«ابن عباس ميگويد من و پدرم عباس نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم كه علي (عليهالسلام) وارد شد و سلام كرد، رسول خدا پاسخ داد و از ديدار علي (عليهالسلام) اظهار شادماني و سرور نمود و از جاي خود برخاسته و دست به گردن علي (عليهالسلام) افكند و بين دو چشم او را بوسيد و او را در طرف راست خود نشاند، عباس عرض كرد اي فرستادهي خدا آيا اين علي (عليهالسلام)را دوست داري؟.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود اي عمو والله خدا بيش از آن مقدار كه من او را دوست دارم علي (عليهالسلام) را دوست ميدارد، زيرا پروردگار متعال نسل هر پيامبري را در صلب خود آن پيامبر قرار داد، ولي نسل مرا در صلب علي (عليهالسلام) قرار داده است فرزندان علي (عليهالسلام) فرزندان من هستند». [9] .
خوارزمي در «مناقب» خود ميگويد: «رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود پروردگار عزيز و بلند مرتبه نسل هر پيامبر را در صلب خود او قرار داد، ولي نسل مرا در صلب علي (عليهالسلام) قرار داده است». [10] .
[ صفحه 73]
ابن حجر هيثمي در «صواعق المحرقه» پيرامون آيهي «فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك» الي آخر آيه مباهله و فصل دوم احاديث كه در فضائل اهل بيت وارد شده در حديث 20 و 21 و قندوزي در باب 57 و حموي در «فرائد السمطين» جلد 2 و متقي هندي در «منتخب كنز العمال» و زرقاني در «شرح المواهب الدنية» و نسايي در كتاب «خصائص اميرالمؤمنين» از محمد بن اسامة بن زيد و از زيد نقل ميكند كه وي از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين روايت كرده:
«قال و اما انت يا علي و فختني و ابو ولدي و انا منك و انت مني».
«پيامبر اسلام فرمود: اما تو يا علي (عليهالسلام) داماد من هستي و پدر فرزندان مني و من از تو هستم و تو از من هستي».
دار قطني از عاصم بن حمزه و هبيره و عمرو بن واثله روايت ميكند كه آنها گفتند:
«قال علي كرم الله وجهه (عليهالسلام) يوم الشوري والله لاحتجن عليهم بما لا يستطيع قرشيهم و لا عربيهم و لا عجميهم، رده ثم قال لهم خصالا صدقوها الي ان قال انشدتكم بالله هل فيكم احد اقرب الي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم مني و هل فيكم من جعله الله نفس نبيه صلي الله عليه و آله و سلم نفسه و ابناه ابناه و نساءه غيري قالوا لا و قال فانشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: انت ابو ولدي غيري قالوا لا».
«و عن جابر قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: ان الله عز و جل جعل ذرية كل نبي في صلبه و جعل ذريتي في صلب علي».
«علي (عليهالسلام) در روز شوري [11] فرمود: به خدا هر آينه احتجاج و استدلال ميكنم بر عليه ايشان به چيزي كه حتي نه قريش و نه عربي و نه عجمي هيچ كدامآنها نتوانند او را رد كنند.
و بعد علي (عليهالسلام) خصلتها و مزيتهاي خود را گفت كه اصحاب شورا همه
[ صفحه 74]
تصديق كردند، تا اينكه فرمود شما را به خداوند قسم ميدهم آيا در بين شما كسي نزديكتر به رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) از من هست و آيا در بين شما كسي كه خداوند نفس پيامبرش را نفس او و فرزندان او را فرزند پيامبر و همسر او را دختر پيامبر قرار داده غير از من هست؟ همهي اصحاب شورا گفتند: نه.
و باز هم علي (عليهالسلام) فرمود: پس قسم ميدهم شما را به خدا، آيا در ميان شما احدي پيدا ميشود كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) براي او گفته باشد كه تو پدر فرزندان من هستي غير از من؟ باز همه گفتند: نه». [12] .
و بعد قندوزي ميگويد: از جابر روايت شده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالي ذريه هر پيامبري را در صلب خود وي قرار داد، مگر ذريه مرا كه خداوند در صلب علي بن ابيطالب قرار داده است» و اين روايت را طبراين در كتاب كبير خود آورده است.
«و عن جعفر بن محمد عن ابيه عن جابر قال: كنت انا و العباس جالسين عند النبي صلي الله عليه و آله و سلم اذ دخل علي فسلم فرد عليه النبي صلي الله عليه و آله و سلم السلام و قام اليه و عانقه و قبل ما بين عينيه و اجلسه عن يمينه فقال العباس يا رسولالله اتحبه فقال: يا عم و الله الله اشد حبا له مني ان الله عز و جل جعل ذرية كل نبي في صلبه و جعل ذريتي في صلب هذا».
«از جعفر بن محمد (عليهماالسلام) و محمد از پدرش و او به نقل از جابر كه گفت: من عباس نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم كه علي (عليهالسلام) وارد شد سلام كرد، پيامبر اسلام جواب سلام او را فرمود، سپس بلند شد و با وي معانقه كرد و بين دو چشم علي (عليهالسلام) را بوسيد و او را در كنار راست خودش نشاند، پس عباس عرض كرد: اي فرستادهي خدا آيا خيلي او را دوست ميداري، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود اي عمو قسم به خدا كه خداوند او را شديدتر و بيشتر از من دوست ميدارد،
[ صفحه 75]
همانا خداوند عزيز و جليل ذريه هر پيامبر را در صلب خود وي قرار داده است ولي ذريه مرا در صلب اين (علي) قرار داده است».
قندوزي مينويسد: «اين حديث را ابوالخير حاكمي در اربعين خود و صاحب كنوز المطالب از عباس در ابيطالب مثل روايت جابر روايت كرده است. و احمد بن حنبل حاكم از حديث مسور مرفوعا روايت كرده است و آن اين است كه: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همهي انساب و نسبها در روز قيامت قطع و تمام ميشود به غير از نسب و خويشي و دامادي من كه قطع نميشود و بيهقي نيز مثل حاكم و احمد روايت كرده است و طبراني در كبير خود اين حديث را از ابن عباس و در اوسط خود اين حديث را از ابن زبير و عبدالله بن احمد و بيهقي از ابن عمر مثل طبراني روايت كردند». [13] .
«عن عمر بن الخطاب رضياللهعنه عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال: كل سبب و نسب ينقطع يوم القيامة الا سببي و نسبي و كل ولد ام فان عصبتهم لابيهم ما خلا ولد فاطمة فاني انا ابوهم و عصبتهم» و اخرجه ابوصالح و الحافظ عبدالعزيز بن الاخضر ابونعيم في معرفة الصحابة و الدار قطني و الطبراني في الاوسط.»
«از عمر روايت شده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر سبب و نسبي در روز قيامت قطع و تمام ميشود مگر سبب و نسب من، فرزندان هر مادر همانا نسبت شان به پدرانشان ميباشد مگر فرزندان فاطمه، پس همانا من پدر آنها عصبه دودمان آنها هستم». [14] .
خوانندهي عزيز! احاديث در رابطه با اين موضوع كه فرزندان فاطمه و علي (عليهماالسلام) فرزندان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ميباشد فراوان و بيش از حد ميباشد.
گذشته از رواياتي كه در كلام اهل سنت ميباشد بهترين دليل بر موضوع مذكور اين است كه همهي اصحاب و كساني كه خدمت ائمهي معصومين (عليهمالسلام) ميرسيدند-
[ صفحه 76]
از زمان امام حسن مجتبي (عليهالسلام) تا زمان امام حسن عسكري (عليهالسلام)- به انها يابن رسولالله خطاب ميكردند، مخصوصا در زمان امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) كه اصحاب و مراجعه كنندهي زيادي خدمت مباركشان ميآمدند، تمام سؤالات و خطاب آنها نسبت به ائمه معصومين (عليهمالسلام) به اين عبارت زيبا بوده است: يابن رسولالله در هيچ جاي ديده نشده است كه گفته باشند يابن علي و يا يابن فاطمة الزهرا. البته به استثناي دعاها و يا زيارتنامهها و در همان جا هم اول يابن رسولالله است و اين خود بهترين دليل است براي كساني كه ميگويند فرزندان علي و فاطمه فرزندان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيستند. و شما ميتوانيد براي اثبات اين موضوع علاوهي بر اين احاديث و مداركي كه در پاورقي ذكر شد، به كتابهاي سنن كبير بيهقي و مستدرك حاكم و جامع الاصول ابن كثير و صواعق المحرقه و ينابيع الموده و لسان الميزان و ميزان الاعتدال و... مراجعه بفرماييد.
و حالا چند روايت ديگر را هم نقل ميكنم و اين باب و موضوع را تمام ميكنم. ابراهيم جويني خراساني از اسامة بن زيد نقل ميكند:
«طرقت رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم ذات ليلة لبعض الحاجة، فخرج النبي صلي الله عليه و آله و سلم و هو مشتمل علي شيء لا ادري ما هو؟ فلما فرغت من حاجتي قلت: ما هذا الذي انت مشتمل عليه؟ فكشف (عنه) فاذا حسن و حسين علي ركبتيه فقال: هذان ابناي و ابنا ابنتي اللهم انك تعلم اني احبهما، اللهم انك تعلم اني احبهما فاحبهما».
«شبي براي طلب حاجت خدمت رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدم و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از منزل خارج شدند در حالي كه چيزهايي همراه وي بود كه نميدانستم چيست؟ و وقتي كه از حاجت و نيازي كه داشتم فارغ شدم عرض كردم: يا رسولالله اين چيزهايي كه با شما است چيست؟ بعد معلوم شد كه امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) زير بغلهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند، سپس فرمود: اين دو پسران من و فرزندان دختر من هستند و فرمود: خدايا تو ميداني كه من اين دو فرزند را دوست دارم، بار خدايا تو ميداني كه من اين دو فرزند را دوست دارم، پس
[ صفحه 77]
دوست ميدارم». [15] .
باز هم ابراهيم جويني خراساني از مدرك بن زياد روايت ميكند:
«قال كنت مع بن عباس في حائط فجاء الحسن و الحسين فسألا الطعام فأكلا ثم قاما، فامسك لهما ابن عباس الركاب فقلت: اتمسك الركاب لهذين و انت اكبر منهما؟ فقال: ويحك هذان ابنا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم».
«مدرك بن زياد نقل ميكند: من با ابن عباس در حياط باغ بوديم، پس امام حسن امام حسين آمدند و از ابن عباس طعام درخواست كردند. ابن عباس به آن دو طعام داد، وقتي طعام تناول فرمودند بلند شدند كه بروند، ابن عباس آنها را بر دوش ميگذشت حالت سواري را انجام ميداد. من گفتم چرا تو با اينها اين كار را انجام ميدهي، تو بزرگتر از اين دو هستي، ابن عباس گفت واي بر تو اين دو فرزندان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند».
باز هم جويني ميگويند: «عن فاطمة بنت الحسين، عن فاطمة الكبري قالت: قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: ان الله عز و جل جعل ذرية كل بنيامعصبة ينتهون اليها الا ولد فاطمة عليها السلام فانا وليهم و انا عصبتهم»
«جرير بن عبدالحميد به نقل از شيبة بن نعام و او از فاطمه دختر امام حسين و او از قول فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) گفت: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند عزيز جليل براي ذريهي هر فرزندي، مادر را دودمان و عصبه قرار داده است، مگر فرزندان فاطمه (سلاماللهعليها) پس من ولي و سرپرست و پدر و عصبه و دودمان آنها هستم». [16] .
[ صفحه 78]
و حديثي كه از مدرك بن زياد بيان شد در كتاب ذخائر العقبي به طريق ديگر از ابن عباس نيز روايت شده است. و اين حديث در خيلي از موارد و موضوعات و بابهاي كتاب ينابيع الموده هم آمده است.
اين احاديث دلالت دارند بر اينكه فرزندان علي (عليهالسلام) از فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) فرزندان پيامبر اسلام هستند و به جاست كه اينجا سخن فخر رازي را يادآور شويم.
فخر رازي در رابطه با آيه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم» [17] ميگويد: اين آيه دلالت دارد كه حسن و حسين (عليهماالسلام) فرزندان پيامبر اسلام بودند، براي اينكه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) براي مباهله با قبيله نجران فرمود كه شما فرزندانتان را بياوريد، ما هم فرزندانمان را ميآوريم و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فقط امام حسن و امام حسين را با خود به مباهله و ملاعنه برد و از فرزندان پدرشان و يا فرزندان انصار و مهاجرين كسي را نبرد. [18] بعد فخر رازي ميگويد: پس واجب است كه آن دو فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشند و فخر رازي به اين قانع نميشود و ميگويد از دليلهايي كه اين موضوع را تأييد ميكند سخن خداوند تبارك و تعالي دربارهي فرزندان حضرت ابراهيم ميباشد:«و من ذريته داوود و سليمان» تا اينكه ميفرمايد: «و زكريا و يحيي و عيسي» [19] روشن است كه در اين آيه حضرت عيسي (عليهالسلام) به حضرت ابراهيم (عليهالسلام) انتساب داده شده است و اين انتساب هم به واسطهي مادر حضرت عيسي يعني حضرت مريم (عليهماالسلام) داده شده، پس ثابت ميشود كه فرزند دختر هم فرزند ناميده ميشود باز فخر رازي در تفسير آيه سورهي انعام ميگويد: آيه دلالت ميكند بر اينكه امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) از ذريهي رسول خداست، چرا كه خداوند حضرت عيسي را هم ابراهيم (عليهالسلام) قرار داده است در حالي كه حضرت
[ صفحه 79]
عيسي (عليهالسلام) از نظر پدر به ابراهيم نسبت داده نميشود براي اينكه پدر نداشت، پس انتساب حضرت عيسي از طريق مادر است.
بنابراين امام حسن و امام حسين ذريه رسولالله هستند و انتسابشان به رسول الله از ناحيهي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) ميباشد، پس واجب است كه آنها ذريهي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشند. [20] .
اين استدلال به آيه سورهي انعام را حضرت امام باقر (عليهالسلام) با حجاج بن يوسف ثقفي نمود. براي الاع بيشتر به تفسير البرهان مراجعه بفرماييد.
از احاديث گذشته و اين استدلال فخر رازي، نتيجهي قطعي به دست ميآيد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پد فرزندان علي (عليهالسلام) بود و اين خود بهترين جواب است به آن عده از بد خواهان كه استدلال كردند به آيهي «ما كان محمد ابا احد من رجالكم» [21] پيامبر پدر هيچ كس از مردان شما نيست، در حالي كه اين مغالطه كاران ميدانند كه آيه مذكور در رابطه با نفي انتساب زيد از پيامبر اسلام است كه پيامبر اسلام با زن زيد بعد از طلاق ازدواج نمود و بعضي از مغرضين اين كار پيامبر اسلام را سرزنش كردند و گفتند كه پيامبر زن پسرش را گرفته است و خداوند در جواب شياطين و مغرضين فرمود كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر هيچ كس از فرزندان شما نيست.
[1] المعجم الوسيط، ج 2، ص 52.
[2] المصباح المنير، جزء اول، ص 44
[3] لسان العرب، ابن منظور، ج 2، حرف الباء.
[4] المعارف ابن قتيبه، ص 185 و 188، البته در روايات و تاريخ شيعه آمده است كه حضرت امكلثوم در كربلا بوده است ولي آن هم زياد دقيق نيست به دو دليل: اول اينكه در روايت آمده است كه امام حسين (عليهالسلام) حضرت كلثوم نماز ميت خواند و دليل دوم اينكه دانشمند محترم صادقي اردستاني در كتاب زنيب قهرمان دختر علي (عليهالسلام) ميگويد: امكلثومي كه به كربلا آمد دختر حضرت زينب ميباشد.
[5] «حره» جريان حملهي زيد ملعون بر مدينه در سال 63 هجري است.
[6] سورهي صف، آيهي 8 و سورهي توبه، آيهي 32.
[7] سورهي كوثر، آيهي 1.
[8] تفسير فخر رازي، ج 32، ص 124، عنوان «القول الثالث».
[9] تاريخ بغداد، ج 1، ص 316، و ينابيع المودة، ص 261 و 266 و 300 و 309.
[10] مناقب، خوارزمي، ص 229 و ذخائر العقبي، ص 121 و فرائد السمطين، ج 2، ص 69، حديث 393 تاريخ بغداد، ج 11، حديث 6054، ص 685 و كنز العمال، ج 6، ص 220 ط 1 و مستدرك مناقب حسن و حسين (عليهالسلام)، ج 3، ص 164 و تاريخ دمشق، ج 34، ص 131.
[11] مقصود شوراي 6 نفرهي عمر بوده است.
[12] ينابيع المودة، باب 57، ص 266 و باب 79، ص 299.
[13] ينابيع المودة، باب 57، ص 266 و 267.
[14] ينابيع الموده باب 57، ص 266 و 267. باب 57، ص 268.
[15] فرائد السمطين، ج 2، ص 70، حديث 394 و سنن ترمذي، حديث سوم مناقب رقم 3769، ج 5، ص 456 و معجم كبير، ترجمه امام حسن (عليهالسلام)، ج 1 و خصائص، حديث 134، ص 36 و تاريخ دمشق، ص 94 و مناقب ابن مغازلي، حديث 421، ص 374، ط 1 و معجم صغير، ج 1، ص 199 و تاريخ دمشق ابن عساكر، ترجمهي امام حسن بن اسامه بن زيد، ج 11، ص 85، و تهذيب، ج 4 و ذخائر العقبي، ص 121.
[16] فرائد السمطين، ج 2، ص 77، حديث 397 و 398 و مقتل خوارزمي، فصل 6، ص 89 و معجم الكبير، حديث 104، ترجمه امام حسن (عليهالسلام)، ج 1، ص 124 و كنز العمال، ج 6، ص 220 و ذخائر العقبي، ص 121.
[17] سورهي آل عمران، آيهي 61.
[18] تفسير فخر رازي، ج 8، ص 86، المسأله الرابعة.
[19] سورهي انعام، آيهي 84- 85.
[20] تفسير فخر رازي، ج 8، ص 86، مسئله چهارم، باز هم فخر رازي در صفحه 87 همان جلد 8 (در جواب سؤال اينكه وقتي اولاد صغير هستند نزول عذاب جايز نيست و در خبر هم آمده كه پيامبر (صلوةاللهعليه) حسن و حسين (عليهماالسلام) را در مباهله آورده فايده آن چه بوده است؟) ميگويد: روش پروردگار بر اين جاريست: وقتي كه عقوبت و عذاب ذلت و خواري بر قومي نازل ميشود بچهها و زنها هم با آنها هلاك ميشوند و استدلال ميكند و در آخر ميگويد: «فهو عليهالسلام، اخضر صبيانه و نساءه» (پيامبر عليه السلام فرزندان و زنهاي خود را با نفس خود در مباهله احضار فرمود) حالا نتيجه اينكه فخر رازي ميگويد: «صبيانه» واضح است كه از نظر وي حسن و حسين فرزندان پيامبر هستند.
[21] سورهي احزاب، آيهي 40.
طاهره
يكي از اسامي بانوي دو جهان فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) طاهره است، كه به معني پاك
[ صفحه 80]
و پاكيزه ميباشد. آن چه ميتوان دربارهي اين اسم مبارك بحث و بررسي كرد آيهي تطهير ميباشد.
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».
«همانا خداوند اراده كرده است رجس و پليديهاي ظاهري و باطني را از شما اهل بيت ببرد و پاك گرداند شما را پاك گرداندني خالص» [1] .
اين آيه مباركه از اهميت فوقالعادهاي برخوردار ميباشد، زيرا كه آيهي شريفه يكي از منبعهاي فضائل بيت نبوت و رسالت است و نيز حاوي مطالب بس مهم ميباشد در پيرامون اين آيهي شريفه صحبتها و قلم فرساييهاي بسياري شده و اقوال و نظرهاي زيادي گفته شده است و ما وارد بحثهاي جدالي و ادبي كه در رابطه با كلمات اين آيه شريفه شده نميشويم، فقط اقوال و احاديث اهل سنت و جماعت را كه صراحتا مصداق و مصاديق اين آيه و شأن نزول آن را پنج تن ميدانند بيان ميكنيم.
و باز به بحث آيههاي قبل و بعد اين آيه كه مربوط به همسران پيامبر است وارد نميشويم، شما ميتوانيد به كتابهاي مربوطه مراجعه بفرماييد.
«عن ابيسعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم في قوله تعالي: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) قال جمع رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و فاطمة و الحسن و الحسين، ثم ادار عليهم الكساء فقال: هؤلاء اهل بيتي، اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. و امسلمة علي الباب فقالت: يا رسولالله الست منهم؟ فقال: انك لعلي خير او الي خير». [2] .
«ابيسعيد خدري ميگويد: وقتي آيه مباركهي «انما يريد الله ليذهب... نازل شد؛ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمة و حسن و حسين (عليهمالسلام) را جمع
[ صفحه 81]
فرموده عبا را بر آنان پوشانيد و فرمود: اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا پليدي را از آنان ببر و پاكشان گردان. امسلمه جلوي در بود به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: يا رسولالله آيا من از آنان نيستم، فرمود: تو بر خير هستي ولي جزء آنان و داخل در آنان نيستي».
در اينجا مناسب است يك فصل از كتاب صواعق المحرقه را كه دربارهي آيهي تطهير فضيلت اهل بيت است آورده شود:
(الفصل) في الآيات الوارده في فضائل اهل البيت- الاية الاولي «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» اكثر المفسرين علي انها نزلت في علي و فاطمه و الحسن و الحسين لتذكير ضمير عنكم و يطهركم و اخرج عن ابيسعيد الخدري قال انها نزلت في خمسة، النبي صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمه و الحسن و الحسين» و اخرجه ابن جرير مرفوعا نزلت هذه الاية في خمسة في و في علي حسن و حسين و فاطمه» «و اخرجه مرفوعا الطبراني ايضا و المسلم انه صلي الله عليه و آله و سلم ادخل اولئك تحت كسائه و قرء هذه الآية.
و صح انه صلي الله عليه و آله و سلم جعل علي هؤلاء كساء و قال اللهم هؤلاء اهل بيتي و خاصتي اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا فقالت امسلمه و انا معهم يا رسولالله قال انك علي خير «و في رواية انه صلي الله عليه و آله و سلم قال بعد طهرهم تطهيرا انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم و عدو لمن عادهم».
و اخري القي عليهم كساء و وضع يده عليهما و قال اللهم ان هؤلاء آل محمد اجعل صلواتك و بركاتك علي آل محمد انك حميد مجيد، و في اخري ان الآية نزلت ببيت امسلمه فارسل رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم اليهم فجاؤا و جللهم بكساء ثم قال صلي الله عليه و سلم نحو ما مر».
و او في اخري انهم لما جاؤوا و اجتمعوا فنزلت فان صحت حمل علي نزولها مرتين.
«و في اخري انه قال اللهم هؤلاء اهل بيتي اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا
[ صفحه 82]
ثلاثا ان امسلمة قالت له الست من اهلك قال بلي و انه ادخلها تحت الكساء بعد ما مضي دعائه لهم».
و في اخري انه لما جمعهم و دعا لهم باطول مما مر» «و في رواية صحيحة قال واثلة بن الاصقع و انا من اهلك يا رسولالله قال و انت من اهلي قال واثلة انها ارجي ما ارجو، قال البيهقي جعله في حكم الاهل تشبيها لا تحقيقا و اشار المحب الدين الطبري الي ان هذا الفعل تكرر منه صلي الله عليه و آله و سلم في بيت امسلمة مرة و في بيت فاطمة» «و قد ورد عن الحسن من طرق بعضها سنده حسن قال انا من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا» و في رواية انه ادرج معهم جبرئيل و ميكائل اشارة الي علو قدرهم».
«و في رواية قال بعد قوله انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم الا من اذي قرابتي فقد اذاني و من اذاني فقد اذي الله».
و في اخري و الذي نفسي بيده لا يؤمن عبد بي حتي يحبني و لا يحبني حتي ذوي قرابتي فاقام ذا قرابته مقام نفسه».
«اين فصل در آياتي است كه در فضائل اهل بيت وارد شده، آيهي اولي اين است: «انما يريد...» «همانا خداوند اراده كرده است كه پليديهاي مادي و معنوي را از شما اهل بيت ببرد و پاك و منزه گرداند شما را يك پاكي مطلق.
اكثر مفسرين بر اين عقيدهاند كه اين آيهي مباركه در شأن علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) نازل شده است، به دليل اينكه ضميرهاي «عنكم» و «يطهركم» مذكر آمده است.
و ابيسعيد خدري هم گفته است كه آيهي تطهير بر پنج تن نازل شده يعني: پيامبر اسلام، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهمالسلام).
و ابن جرير طبري اين حديث را مرفوعه دانسته و گفته است آيهي مباركه بنابر فرمايش پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بر پنج تن نازل شده و دربارهي من، علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهمالسلام) است.
[ صفحه 83]
طبراني هم حديث سعيد خدري را مرفوعه دانسته و گفته: مسلم است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين را تحت كسا داخل كرده و بعد آيه مباركه تطهير را قرائت فرموده است.
ابن حجر ميگويد: صحيح است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بر علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) كساي خود را قرار داده و فرمود: خدايا اينان اهل خانه من و نزديكان من هستند، خدايا از ايشان پليديها را ببر و ايشان را پاك بگردان. امسلمه حاضر بوده و عرض كرده است يا رسولالله من هم با ايشان هستم؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا تو بر خير هستي.
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از خواندن «طهرهم تطهيرا» فرمود: من در حال جنگ هستم با كساني كه با اهل بيت من جنگ محاربه بكنند و كساني كه با اهل بيت من در حال صلح و صفا هستند من هم با آنها در حال صلح و صفا هستم و با كساني كه با آنان دشمني بكنند با آنها دشمن هستم.
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) كساي خود را بر علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام)انداختند و دست مباركشان را بر كسا گذاشتند فرمود: خدايا اينان آل محمد هستند و درود و بركات خودت را بر آل محمد قرار بده همانا تو حميد و مجيد هستي.
در روايت ديگري وارد شده كه آيه مباركه تطهير در خانه امسلمه نازل شده است پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را به سوي علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهمالسلام) فرستاد و آنان خدمت پيامبر آمدند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را به كساي خود پيچانده و بعد دعايي را فرمود (كه در روايت قبلي گذشت).
در روايت ديگري آمده است، آنان خودشان آمدند و اجتماع كردند و بعد آيه مباركه نازل شده است (پس اين خبر اگر صحيح باشد حمل به اين ميشود كه آيه مباركهي تطهير دو مرتبه نازل شده است).
باز هم در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)فرمود: خدايا اينان اهل بيت من هستند از آنان پليديها را ببر و آنها را پاك بگردان يك پاكي
[ صفحه 84]
خالص ايشان سه مرتبه اين دعا را فرمود و بعد امسلمه كه حاضر بود عرض كرد: آيا من از اهل تو نيستم؟ پيامبر فرمود: بلي بعد از آن كه دعاي پيامبر بر علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) تمام شد امسلمه را داخل كسا نمود.
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي كه اهل بيت را جمع فرمود قبل از آن كه داخل كسا شوند براي آنان دعا فرمود، مثل حديث گذشته.
در روايت صحيح آمده است: واثلة بن اصقع در جريان قضيه كسا حضور داشت به رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) و عرض كرد آيا من از اهل شما نيستم؟ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تو از اهل من هستي و بعد واثله ميگويد كه اين يكي از آرزوهايي بود كه من اميد داشتم. در اين باره بيهقي گفته است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) واثله را در حكم اهل بيت تشبيها قرار داده است نه اينكه واقعا و حقيقتااو را از اهل بيت قرار داده باشد. محب الدين طبري در اين باره اشاره دارد كه ماجراي كسا دو مرتبه از طرف پيامبر اسلام انجام شده است: يك مرتبه در خانهي امسلمه بوده است، و مرتبه ديگر هم در بيت مكرم فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها)!
به تحقيق از حسن از راههايي كه بعضي از آنها سندش حسن است- منظور امام حسن (عليهالسلام) ميباشد- وارد شده كه فرمود: من از اهل بيت هستم و خداوند پليدي را از آنان برده و آنان را پاك گردانده است.
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با اهل بيت خود جبرئيل و ميكائيل را به جهت اينكه آنها مقام بلند و بزرگي داشتند داخل كسا نمود».
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از آن كه فرمود: كساني كه با اهل بيت من بجنگند و محاربه بكنند من با آنها در حال جنگم و كساني كه با اهل بيت من در صلح باشند با آنها در صلحم، گفت: آگاه باشيد كسي كه نزديكان مرا اذيت بكند مرا اذيت كرده است و كسي كه مرا اذيت بكند به تحقيق خدا را اذيت كرده است.
در روايت ديگري آمده است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود قسم به آن كسي كه جان من در دست قدرت اوست بندهاي به من ايمان نميآورد تا اينكه مرا دوست
[ صفحه 85]
داشته باشد و كسي دوست من حساب نميشود تا اينكه ذوالقربي و نزديكان مرا دوست داشته باشد.
و بعد نويسنده الصواعق المحرقه ميگويد: «پس نزديكان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مقام نفس وي ميباشند و از اين جهت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا من دو چيز گرانبها و سنگين را در بين شما امانت ميگذارم كه اگر به آن دو متوسل شديد: هرگز گمراه نميشويد يكي كتاب خدا و دومي عترت و اهل بيت من هستند».
اين بود خلاصهاي از يك بخش كتاب صواعق المحرقه از فصلي كه مربوط به آيات وارده در فضائل اهل بيت (عليهمالسلام) ميباشد و حالا اين روايات از نظر صحت و سقم و يا صحيحه و يا موثقه و يا موفوعه هر چه باشد فقط يك چيز را ثابت ميكند و آن عظمت و مقام اهل البيت و مخصوصا مقام و منزلت بانوي دو جهان حضرت فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها).
«روي عن عائشة رضياللهعنها ان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم خرج عليه مرجل من شعر اسود موشي منقوش، فجاء الحسن بن علي فادخله. ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جائت فاطمة فادخلها، ثم جاء علي فادخله ثم قال: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)».
زمخشري در تفسير خود از قول عايشه ميگويد «رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيرون آمدند در حالي كه بر دوش ايشان گليمي بود داراي خطوط و از موي سياه و نقشه دار پس امام حسن مجتبي (عليهالسلام) آمد، رسول خدا او را داخل فرمود، آنگاه حسين (عليهماالسلام) آمد و پيامبر وي را هم داخل گليم كرد، پس فاطمه و علي (عليهماالسلام) آمدند، نبي گرامي آن دو را نيز داخل در آن گليم فرمود و آنگاه اين آيه مباركه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» را تلاوت
[ صفحه 86]
فرمود» [3] .
«في صحيح مسلم عن عايشه امالمؤمنين رضياللهعنها خرج النبي صلي الله عليه و آله و سلم غداة غد و عليه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم الحسين فادخله ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء علي فادخله ثم قال انما يريد الله ليذهب....» و اخرج الحاكم هذا الحديث عن عايشه» و في سنن الترمذي في مناقب اهل البيت» حدثنا قتيبه بن سعيد قال حدثنا محمد بن سليمان الاصبهاني عن يحيي بن عبيد عن عطا عن عمر بن ابيسلمة ربيب النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال نزلت (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...) في بيت امسلمه فدعا النبي صلي الله عليه و سلم عليا و فاطمه و حسنا و حسينا فجللهم بكساء و علي خلف ظهره فجللهم بكساء ثم قال اللهم هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا قالت امسلمة و انا معهم يا نبي الله قال انت علي مكانك و انت الي خير».
و في سنن الترمذي بعد ذكر مناقب الاصحاب عن امسلمة ان النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) جلل علي الحسن و الحسين و علي و فاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء اهل بيتي خاصتي اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا فقالت امسلمة و انا معهم يا رسولالله قال قفي في مكانك انك الي خير» هذا حديث حسن صحيح و هو احسن شيء روي في هذا الباب و في الباب عن انس و عمر بن ابيسلمه و ابيالحمراء.
و اخرج البيهقي و الحاكم و صححه نحو حديث الترمذي عن امسلمة و اخرج الطبراني و ابن جرير و ابن المنذر عن امسلمه رضياللهعنها قالت في بيتي نزلت و انما يريد الله» فجائت فاطمة ببرمة فيها ثريد فقال صلي الله عليه و سلم لها ادعي زوجك و حسنا و حسينا فدعتهم فبيناهم يأكلون اذ نزلت هذه الآية فغشاهم بكساء خيبري كان عليه فقال اللهم هؤلاء اهل بيتي و حامتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا ثلاث مرات».
[ صفحه 87]
و ايضا اخرج هذا الحديث الحاكم عن سعيد بن ابيوقاص.
«در صحيح مسلم از عايشه مادر مؤمنين نقل شده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از منزل هنگام صبح خارج شد در حالي كه بر دوش او گليمي بود از موي سياه و داراي نقوش پس ناگاه حسن (عليهالسلام) آمد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را داخل گليم كرد آنگاه حسين (عليهالسلام) آمد پيامبر اسلام وي را هم داخل گليم نمود و بعد فاطمه علي (عليهماالسلام) آمدند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آندو را داخل گليم نمود و بعد فرمود: انما يريد الله ليذهب...!» [4] .
و اين حديث را حاكم در مستدرك خود از عايشه نقل كرده است.
و ترمذي در سنن خود در مناقب اهل البيت ميگويد: قتيبة بن سعيد بن نقل از محمد بن سليمان اصفهاني و وي هم از يحيي بن عبيد و از عطاء و از عمر پسر ابيسلمة كه ربيب پيامبر اسلام ميباشد و ابيسلمه ميگويد: آيه «انما يرد الله ليذهب» در خانه امسلمه نازل شد و پيامبر اسلام علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و آنها را بر كسا خود پوشاند و علي پشت سر پيامبر بود و ايشان را هم بر كساء پوشاند بعد عرض كرد: خدياا اينان اهل بيت من هستند از آنان پليدي و زشتي را ببر آنها را پاك گردان. و امسلمه ميگويد: من عرض كردم اي پيامبر خدا آيا من هم با ايشان هستم فرمود: تو بر جاي خود باش و تو بر خير هستي».
و باز در سنن ترمذي بعد از مناقب اصحاب از امسلمه نقل شده است كه پيامبر اسلام بر حسن و حسين و علي و فاطمه (عليهمالسلام) كسا را پوشاند و سپس عرض كرد خدايا اينان اهل بيت من هستند و خاصان و نزديكان من هستند و پليدي را از آنها ببر و پاك بگردان پاكي خالص. امسلمه ميگويد: گفتم يا رسولالله آيا من هم با آنها هستم؟ فرمود: در جاي خود بمان و تو بر خير هستي» و قندوزي ميگويد: اين حديث صحيح و حسن است و نيكوتر حديثي است كه در اين باب (33) روايت شده و اين حديث در باب ديگر از انس و عمر بن ابيسلمه و ابيحمراء هم آمده است.
[ صفحه 88]
و اين حديث را بيهقي در سنن خود و حاكم در مستدرك مثل ترمذي از امسلمه روايت كردند و صحيح هم دانستند.
«طبراني و ابن جرير و ابن منذر از امسلمه نقل كردند كه امسلمه گفت: كه در خانهي من آيه «انما يريد الله ليذهب...» نازل شد و بعد فاطمه با ظرفي كه در آن حريره بود آمد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همسر و دو فرزندت حسن و حسين را بخوان كه پيش من آيند، فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) آنان را آورد و همه پيش رسول خدا نشستند و از آن حريره خوردند و آيهي «انما يرد الله ليذهب...» نازل شد و سپس پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را به كساي خيبري خود پوشاند و بعد گفت: خدايا اينان اهل بيت من و حامي دين من هستند و پليديها را از آنها ببر و پاكشان گردان و اين دعا را سه مرتبه فرمود» و اين حديث را حاكم در مستدرك خود از سعيد بن ابيوقاص هم آورده است.
و خرج احمد بن حنبل و ابن جرير و ابن ابيشيبه و الحاكم و البيهقي و الطبراني عن واثلة بن الاصقع قال «جاء النبي صلي الله عليه و آله و سلم الي بيت فاطمة و معه علي و حسن حسين و حتي دخل فادني عليا و فاطمة و اجلسهما بين يديه و اجلس حسنا و حسينا كل واحد منهما علي فخذه ثم لف عليهم ثوبه و انا مستدبرهم ثم تلاهذه الآية و قال اللهم هؤلاء اهل بيتي اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا فقلت انا من اهلك يا رسولالله قال و انت من اهلي قال واثلة لا رجي ما ارجوه»
احمد بن حنبل در مسند خود و ابن شيبه و ابن جرير و ابن منذر و حاكم و بيهقي طبراني به نقل از واثلة بن اصقع ميگويد: «پيامبر اسلام در حالي كه امام علي امام حسن و امام حسين (عليهمالسلام) با وي بودند به سوي خانهي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) آمدند، تا اينكه داخل خانهي فاطمه شدند، پيامر علي و فاطمه (عليهماالسلام) را نزد خود خواند و آن دو بزرگوار را بين دو دست خود نشاند و امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) را هر كدام روي پاهاي مبارك خود نشاند،سپس بر آنان جامهي خود را پوشاند و من در پشت سرشان بودم و بعد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آيه تطهير را تلاوت فرمود و گفت:
[ صفحه 89]
خدايا اينان اهل بيت من هستند و از آنها پليدي را ببر و پاك گردان، پس من عرض كردم: يا رسولالله آيا من از شما و از اهل شما هستم؟ فرمود تو از اهل من هستي، واثله ميگويد كه اين يكي از اميدهاي من بود». [5] .
«و اخرج ابن سعد عن الحسن بن علي رضياللهعنهما «قال في خطبته نحن اهل البيت الذين قال الله سبحانه فينا «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...»
«ابن سعد به نقل از امام حسن (عليهالسلام) ميگويد: وقتي كه حضرت بعد از شهادت حضرت علي بن ابيطالب براي مردم خطبه خواند و فرمود: ما خاندان كساني هستيم كه خداي سبحان براي ما فرموده است: انما يريد الله ليذهب...» [6] .
«و اخرج احمد بن حنبل و ابن ابيشيبة عن انس بن مالك قال «ان رسولالله صلي الله عليه و سلم كان يمر بباب فاطمة اذا خرج الي الصلوة الفجر يقول الصلوة يا اهل البيت يرحمكم الله ثلاثا مدة ستة اشهر». [7] .
احمد بن حنبل از انس بن مالك روايت ميكند: «پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هر موقع براي نماز صبح به مسجد ميرفت، از جلوي درب خانهي حضرت فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) عبور ميكرد و سه مرتبه ميفرمود: الصلوة الصلوة الصلوة و مدت شش ماه اين كار را انجام ميداد» احمد حنبل در كتاب مناقب خود و ابن جرير و الطبراني هم از ابيسعيد روايت كردهاند كه اين آيه مباركه در شأن پنج تن نازل شده است.»
اين چند حديث نمونههايي بود از رواياتي كه در رابطه با آيهي مباركهي تطهير كه پنج تن آل عباء بالصراحة دلالت ميكنند و اين روايات را از باب 33 كتاب ينابيع المودة ذكر شد. در آخر اين باب روايات ديگري هم هست كه اكثر مضمون آنها دعاي پيامبر گرامي اسلام است بر اهل بيت خود كه بعد از جمع شدن تحت كساي شريف فرمود، براي
[ صفحه 90]
اطلاع بيشتر ميتوانيد به كتاب مذكور مراجعه بفرماييد. ولي يك مطلب مهم ديگر در آخر اين باب هست و آن اين است.
«قال الشريف السمهودي: كلمة انما للحصر تدل علي ان ارادته تعالي منحصرة علي تطهيرهم و تأكيده بالمفعول المطلق دليل علي ان طهارتهم طهارة كاملة في اعلي مراتب الطهارة.»
«شريف سمهودي ميگويد: كلمه انما در آيهي مباركه براي حصر هست و دلالت دارد بر اينكه ارادهي پروردگار منحصر بر طهارت و پاكي پنج تن آل عباست و باز تأكيد به مفعول مطلق دليل است بر اينكه طهارت اهل بيت يك طهارت كامله و واقعي است در اعلي مراتب طهارت، نه يك طهارت ظاهري و صوري.»
پيرامون نظر سمهودي چند نكته ضروري است: اولا ارادهي خداوند اراده تكويني است نه تشريعي، اگر اراده تشريعي باشد امتياز براي اهل بيت نيست، براي اينكه اراده تشريعي جعل و تشريع قانون و مقدرات براي همه است و همه ميتوانند در آن شريك باشند يا نباشند، براي اينكه در ارادهي تشريعي امكان تخلف اراده و مراد هست ولي در ارادهي تكويني امكان تخلف نيست ثانيا كلمه «انما» براي حصر است. زيرا در كتب ادبي بيان شده كه حصر بر دو نوع است: اضافي و حقيقي، حصر حقيقي آن است كه شما صفت را براي موصوف ثابت ميكنيد و نفي صفت ميكني از تمام موصوفهاي ديگر، مثلا ميگوييم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم المرسلين، صفت خاتميت را براي موصوف (محمد) ثابت كرديم و نفي خاتميت كرديم از موصوفهاي ديگر، زيد عمرو و بكر و... ولي در حصر اضافي مثلا ميگويم زيد قائم است، خوب معلوم است كه عمرو معين قائم نيست ولي كار به بكر و خالد و... نداريم و در مثال هم همان طور است. يعني ثبوت طهارت براي اهل بيت است و اهلبيت موصوف است و نفي طهارت و پاكي ميكني از هر موصوف غير از اهل بيت، يعني فقط پنج تن آل عباست كه طهارت ذاتي دارند و فرزندان معصوم آنها نه غير آنها. براي اطلاع بيشتر ميتوانيد به كتابهاي ذيل مراجعه بفرماييد: طلب و اراده، از حضرت امام خميني (ره) و اسفار
[ صفحه 91]
الاربعه، بحث اراده و كتاب «فصوص» و كتابهاي مختصر و يا مطول تفتازاني.
فخر رازي در تفسير كبيرش ميگويد: «بر دوش پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) گليم سياهي بود، حسن آمد وي را داخل كرد، آنگاه حسين آمد او را نيز داخل فرمود، پس فاطمه و علي آمدند آن دو را هم داخل آن جامه فرمود، سپس آيهي «انما يريد الله ليذهب...» را تلاوت فرمود». [8] .
ابن اثير جزري از محمد بن ابيسلمه پسر امسلمه، نقل ميكند كه گفت:
«عن عمر بن ابيسلمة (ربيب النبي صلي الله عليه و آله و سلم) قال لما نزلت هذه الآية علي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) «انما يريد الله ليذهب...»الآية في بيت امسلمة فدعي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فاطمة و حسنا و حسينا فجللهم بكساء و علي خلف ظهره ثم قال: هؤلاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا قالت امسلمة: و انا معهم يا رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) قالت انت مكانك انت في خير».
«وقتي آية «انما يريد الله...» بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)نازل شد ايشان در منزل امسلمه بود، پس رسول خدا، فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را صدا كرد آنان را در عباي خود پوشاند در حالي كه علي (عليهالسلام) در پشت ايشان بود، سپس فرمود اينان اهل بيت من هستند، خدايا از آنان پليدي را ببر و پاكشان فرما؛ امسلمه گفت: آيا من نيز با آنان هستم؟ پيامبر فرمود: تو مقام خاص خود را داري و تو بر خير هستي». [9] .
در كتاب تذكرة الائمة سبط ابن جوزي آمده است:
«عن واثلة بن الاسقع قال: اتيت فاطمة عليها السلام اسئلها عن علي فقالت توجه الي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم فجلست انتظره فاذا برسولالله قد اقبل و معه علي
[ صفحه 92]
و الحسن و الحسين، قد اخذ كل واحد منهم حتي دخل الحجرة فاجلس الحسن علي فخذه اليمني، و الحسين علي فخذه اليسري، و اجلس عليا و فاطمة بين يديه ثم الف عليهم كساه او ثوبه ثم قرأ «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...» الآية ثم قال اللهم هؤلاء اهل بيتي حقا».
«از واثلة بن اسقع روايت شده است به خانهي فاطمه زهرا (سلاماللهعليها) آمدم و سراغ علي (عليهالسلام) را از وي گرفتم فرمود: پيش رسول خدا رفته است، منتظر ماندم تا اينكه رسول خدا آمد و در حالي كه همراه او علي و حسن و حسين (عليهمالسلام) بودند و هر كدام دست وي را گرفتند و داخل اطاق شدند، حسن را بر زانوي راست خود نشاند حسين را بر زانوي چپ و علي و فاطمه را پيش روي خود نشانده بود؛ آنگاه عبا يا لباس خود را بر آنان پوشاند، سپس اين آيه را فرمود «انما يريد الله» آنگاه به خداي متعال عرض كرد: پروردگارا به درستي كه اينان اهل بيت منند». [10] .
واحدي در كتاب «اسباب النزول» به سند خود از امسلمه نقل ميكند:
«عن امسلمة زوج النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) ذكرت ان رسولالله كان في بيتها، فاتته فاطمة ببرمة حريره فدخلت بها عليه فقال لها: ادعي لي زوجك و ابنتك. قال: فجاء علي و الحسن و الحسين فدخلوا، فجلسوا يأكلون من تلك الحريرة، و هو علي دكان، تحته كساء خيبري قالت: و انا في الحجرة اصلي، فانزل الله تعالي: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» قال: فاخذ فضل الكساء فغشاهم به ثم اخرج يديه قالوا بهما الي السماء ثم قال: اللهم هؤلاء اهل بيتي و حامتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. قالت فادخلت رأسي البيت فقلت: انا معكم يا رسولالله؟ قال: ائل الي خير ائل الي خير».
«رسول خدا در منزل او بود، فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) با ظرفي كه در آن حريره بود
[ صفحه 93]
وارد شدند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همسر و دو فرزندت را بخوان كه پيش من آيند، علي و حسن و حسين (عليهمالسلام) آمده و نشسته و از آن حريره خوردند، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر سكويي نشسته بود و زير پاي ايشان عبايي خيبري بود، امسلمه ميگويد: من در اطاق خود نماز ميخواندم كه خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود: انما يريد الله...» پس باقيماندهي عبا را گرفته و آنان را به وسيلهي عبا پوشاند، آنگاه دستهاي خويش را به سوي آسمان بلند كرده و عرض كرد: پروردگارا اينان اهل بيت ياران و حاميان من هستند، پس از آنان پليدي را ببر و پاكشان گردان، من سر خود را داخل اطاق كردم و عرض كردم: اي رسول خدا آيا من هم با شما هستم فرمود: عاقبت به خير باشي، عاقبت به خير باشي». [11] .
«ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم دعا فاطمة و عليا و حسنا و حسينا. لما نزلت: (انما يريد الله...) فجللهم بكساء و قال: والله هؤلاء اهل بيتي. فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا».
«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فاطمه، علي، حسن و حسين را وقتي كه آيهي تطهير نازل شد خواند و به وسيلهي عبا آنان را پوشانيده و فرمود: قسم به خدا اينان اهل بيت من هستند، پس خدايا پليدي را از آنان برده و پاكشان گردان».
اين حديث را سيوطي در سه كتاب خود «درالمنثور» جلد 5 صفحهي 198 «خصائص كبري»جلد 2 صفحهي 264 و «اتقان» جلد دوم صفحهي 200 به طرق فراوان نقل ميكند سلسلهي اسناد حديث را به امسلمه و عايشه و ابيسعيد خدري و زيد بن ارقم ابن عباس و ضحاك بن مزاحم و ابيالحمراء و عمر بن ابيسلمه و غير اينها ميرساند.
كتاب «ذخائر العقبي» در صفحهي 21 نزول آيه را دربارهي پنج تن پاك ميداند و از عمر بن ابيسلمه و از امسلمه نقل ميكند: «روي عن امسلمة ان رسولالله صلي الله عليه
[ صفحه 94]
و آله و سلم اخذ ثوبا و جلله فاطمة و عليا و الحسن و الحسين و هو معهم، و قرأ هذه الآية: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا قالت فجئت ادخل معهم فقال: مكانك انك علي خير».
«از امسلمه روايت شده: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) جامهاي را برداشت و فاطمه و علي و حسن و حسين (عليهمالسلام) را پوشانيد و آيهي مباركه تطهير را قرائت فرمود و امسلمه ميگويد: من آمدم عرض كردم: با آنها داخل شوم؟ پيامبر فرمود: بر جاي خود باش، تو بر خير هستي».
و باز از امسلمه روايت شده در همان كتاب:
«روي عن امسلمة ان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم قال لفاطمة: ائتني بزوجك و ابنيك. فجائت بهم و اكفأ عليهم كساء مزكيا، ثم وضع يده عليهم، ثم قال اللهم هؤلاء آل محمد، فاجعل صلواتك و بركاتك علي آل محمد انك حميد مجيد.قالت امسلمة: فرفعت الكساء لادخل معهم فجذبه رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم و قال: انك علي خير».
«رسول خدا بر فاطمهي زهرا گفت كه همسر و دو فرزندت را براي من بياور، فاطمة زهرا آنها را آورد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جامهاي بر آنان پوشانده و بعد دست مبارك خود را بر سر آنها گذاشت و گفت: خدايا اينان اهل من هستند و درود و بركات خود را بر اهل بيت محمد قرار ده همانا تو حميد و مجيد هستي. امسلمه ميگويد: بلند شدم تا داخل كسا و جامه شوم، رسول خدا عبا را جمع نموده، فرمود: تو بر خير هستي».
كساني كه اين آيهي مبارك را در شأن اهل البيت دانستند محمد بن احمد قرطبي در جامع الاحكام (جلد 14 صفحهي 182) و ابن عربي در احكام القرآن (جلد دوم صفحهي 166) و ابن عبدالبراندلسي در الاستيعاب (جلد دوم، صفحهي 460) و بيهقي در السنن الكبري (جلد دوم، صفحهي 149) و حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين (جلد دو، صفحهي 416) اين كتابها قريب به آن چه كه گذشت ذكر كردهاند و از امسلمه نقل ميكنند:
[ صفحه 95]
«رسول خدا عرض كرد: پروردگارا اينان اهل بيت من هستند، امسلمه گويد: يا رسولالله من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: تو بر خير هستي ولي اينان اهل بيت منند».
امام احمد حنبل در مسند خود (جلد 1، صفحهي 331) و نسايي در خصائص (صفحهي 4) و محمد بن جرير طبري در تفسير خود (جلد 22 صفحهي 5) و خوارزمي در مناقب (صفحهي 35) و هيثمي در مجمع الزوائد (جلد 9 صفحهي 166) و ابن حجر هيثمي مكي در صواعق المحرقه (صفحهي 85) البته در گذشته عين عبارات و كلام صواعق ذكر شد.
ترمزي در صحيح خود ميگويد: «رسول خدا از زمان نزول آيهي مباركهي تطهير تا شش ماه هر وقت براي نماز بيرون ميرفت از در منزل فاطمهي زهرا عبور ميكرد ميگفت نماز، نماز يا اهل بيت، «انما يرد الله...» و اين عبارات هم در باب 33 از كتاب ينابيع الموده گذشت.
و ابن صباغ مالكي در فصول المهمة، صفحهي 7، حديثي را قريب به آن چه گذشت نقل ميكند و در آخر شعري را ذكر ميكند:
ان النبي محمد و وصيه
و ابنيه البتول الطاهرة
اهل النبي العباء فانني بولائهم
ارجو السلامة و النجا في الآخرة
همانا محمد و وصي و دو فرزند و دختر پاك وي همان اهل عبايي هستند كه من به دوستي آنان اميد سلامت و نجات در آخرت دارم.
محي الدين عربي [12] در فتوحات مكية خودش در بحث طهارت، طهارت را دو تقسيم ميكند: ظاهري و باطني و بعد ميگويد: رجسي كه آيهي مباركهي تطهير بيان ميكند اين است: هر چيزي كه انسان زشت و ناپسند ميشمارد سپس ميگويد: اين معني براي رجس همان معناي عصمتي است كه شيعه در مورد انبياء و ائمه و فاطمهي زهرا (عليهمالسلام) قائل هستند كه اين مرتبتي عظيم و منزلتي است بس بزرگ كه خداي مهربان برخي از بندگان خود را به آن مقام و مرتبه اختصاص داده است.
و البته لازمهي عصمت، تبليغ احكام نيست و اگر عصمت در مورد پيامبر و امام براي
[ صفحه 96]
تبليغ احكام الهي است، به اين معنا نيست كه غير از پيامبر و امام كسي ديگر داراي اين مقام بزرگ و گرانقدر يعني عصمت نميباشد.
شاهد و سند گوياي اين مدعي را (پاكي و پاكيزگي حضرت فاطمه) ميتوان در مناظرهاي كه بين علي (عليهالسلام) و ابوبكر درگرفت ذكر نمود، مولي علي (عليهالسلام) دربارهي عصمت زهرا اين چنين استدلال فرمود:
«قال علي عليه السلام لابي بكر: يا ابابكر اتقرأ كتاب الله؟ قال: نعم. قال: اخبرني عن قول الله عز و جل: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» فيمن نزلت؟ فينا او في غيرنا؟ قال بل فيكم. قال: فلوا ان شهودا شهدا علي فاطمة بنت رسولالله بفاحشة ما كنت صانعا؟ قال اقيم عليها الحد كما اقيم علي نساء العالمين!! قال: كنت اذن عند الله من الكافرين قال: و لم؟ قال لانك رددت شهادة الله لها بالطهارة، و قبلت شهادة الناس عليها...».
«علي (عليهالسلام) به ابوبكر فرمود: آيا كتاب خدا را ميخواني؟ پاسخ داد: آري، فرمود: دربارهي كلام خدا چه ميگويي كه ميفرمايد: «انما يريد الله...» اين آيه دربارهي چه كسي نازل شده؟ دربارهي ما يا غير ما؟ عرض كرد: دربارهي شما نازل شده، علي (عليهالسلام) فرمود: اگر شاهداني به وقوع كار زشتي بر ضد فاطمهي زهرا شهادت دهند تو چه ميكني؟ ابوبكر گفت: همان گونه كه بر ديگر زنان مسلمان در ارتكاب كارهاي زشت حد جاري ميكنم بر او هم حد جاري خواهم نمود. علي (عليهالسلام) فرمود: در اين صورت در نزد خدا از زمرهي كافران محسوب خواهي شد. ابوبكر سؤال كرد چرا؟ علي (عليهالسلام) فرمود: زيرا در اين صورت شهادت خداي متعال را بر پاكي فاطمهي زهرا رد كرده و شهادت مردم را پذيرفته اي...». [13] .
آيهي مباركهي تطهير از نظر تعبير روايات بعد از آيهي مباهله و جريان مباهله ميباشد مناسب بود كه اول آيهي مباركهي مباهله بررسي ميشد، ولي براي آن يك باب
[ صفحه 97]
جداگانه باز نموده و انشاءالله بحث خواهد شد. [14] .
اصل ماجراي كسا و حديث كسا بر اساس آن چه كه در روايات و كتب شيعه آمده است فرصتي و نوشتاري ديگر ميخواهد تا به بحث درباره آن بنشينيم.
[1] سورهي احزاب، آيه 33.
[2] ينابيع المودة، باب 33، ص 108 و صواعق المحرقه، فصل آياتي كه در فضائل اهل البيت وارده شده است، ص 85 و 294 و ذخائر العقبي، ص 22 و الاصابة، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول، ص 157 الي 160 فرائد السمطين، ج 2 ص حديث.
[3] در تفسير كشاف، ج 1، ص 193.
[4] ذخائر العقبي، ص 22.
[5] ينابيع المودة، باب 33، ص 108 البته اهل پيامبر است اعتبارا نه حقيقتا.
[6] ينابيع الموده، باب 33، ص 108 البته اهل پيامبر است اعتبارا نه حقيقتا.
[7] ينابيع الموده، باب 33، ص 108 البته اهل پيامبر است اعتبارا نه حقيقا و ذخائر العقبي، ص 24 و 25 و ينابيع المودة، ص 174 ميگويد: اين روايت از 300 صحابه روايت شده.
[8] تفسير كبير فخر رازي، ج 8، ص 85، المسألة الثانية، بعد ميگويد. در اين روايت اهل تفسير و حديث اتفاق دارند.
[9] اسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 2، ص 12 و ذخائر العقبي، باب آيه تطهير، ص 21 و الاصابة، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول، ص 157 و تذكرة الخواص، ص 280 و اعلام النساء، ج 4 كلمه فطم.
[10] تذكرة الائمة سبط ابن جوزي، حالات فاطمهي زهرا و ينابيع المودة، باب 33، ص 107 و 108 ذخائر العقبي، ص 23 و سنن ترمذي، ج 5، فضائل فاطمة الزهرا و فرائد السمطين، ج 2، ص 22 و 23، حديث 364.
[11] اسباب النزول و ينابيع الموده، باب 33، تفسير آيهي تطهير، ص 108 و فرائد السمطين، ج 2، ص 22 و 23، حديث 364 و اعلام النساء، ج 4، كلمهي فطم و صواعق المحرقة، فصل آيات الواردة في فضائل الاهل البيت، آيهي تطهير، ص 85 و ذخائر العقبي، ص 22 و 23.
[12] فتوحات مكية، ج 1، باب 29.
[13] بحار الانوار، ج 10 و فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 275.
[14] بحث دربارهي آيهي مباركهي تطهير قبل آيهي مباهله آورده شده (در حالي كه اول بايد آيهي مباهله بحث و بررسي ميشد بعد آيه تطهير) به اين جهت بود كه اول اسامي مبارك بيبي كه گرفته شد از آيات قرآن است طبق روايات اهل سنت بحث و بررسي شد و بعد آيات ديگري كه در شأن بيبي دو عالم نازل شده است.
بتول
خداوند تبارك و تعالي براي همهي مخلوقاتش از جماد و نبات و حيوان و انسان يك سري قوانين و قواعدي را مقرر فرموده و همهي مخلوقات را در برابر قوانين آن خاضع و مطيع گردانيده است، مثلا طبيعت آتش را سوزاننده قرار داده است و اين سوزاندن براي آتش يك قانون و سنت شده، و آتش مطيع اين قانون است.
در نتيجه تمام مخلوقات مطيع يك سري قوانين ميباشند كه تخلف از آن امكان ندارد، ولي خداوند اوليا و انبيا و خلفا و مخلصين (به فتح لام) خود را به واسطه حكمت و مصلحت بالغهي خود برتر از اين قواعد و قوانين قرار داده است و قانون را مطيع آنها نموده است.
اوليا و انبيا كه محو و فاني شدگان به ساحت قدس رب هستند كه به اذن پروردگار قواعد و قوانين را در برابر خود خاضع نمودهاند.
گفتيم كه طبيعت آتش سوزاندن و خاكستر نمودن است، ولي همين آتش براي ابراهيم (عليهالسلام) خاضع است و گلستان ميشود. و يا در توليد مثل تا ازدواج نباشد توليد مثل تحقق پيدا نميكند و اين قانون براي همه ميباشد، اول بايد آميزش، طي مراحلي كه دارد باشد تا بعد از گذشت 9 ماه به صورت انسان كامل به دنيا بيايد، و در باقي موجودات حيواني هم اين قانون هست.
ولي در رابطه با اوليا و دوستان مخلص خداوند اين قاعده فرق ميكند و نمونهي بارز
[ صفحه 98]
آن كه ريشهي قرآني هم دارد حضرت عيسي (عليهالسلام) پيامبر بزرگوار خداوند ميباشد و دربارهي ايشان قاعده عكس ميشود و بلكه قانون مذكور مطيع حضرت مريم (عليهاالسلام) ميشود و حضرت بدون تماس و آميزش و بدون انتقال نطفهي مردي به رحم پاك وي حضرت عيسي به دنيا ميآيد.
قرآن كريم به نمونههاي زيادي اشاره دارد، از جملهي آنها جوشيدن آب از زمين آسمان در حادثهي طوفان نوح ميباشد و نمونهي ديگر حامله شدن ساره همسر محترم حضرت ابراهيم به حضرت اسحاق ميباشد، در حالي كه او يائسه بود.
نمونهي ديگر كه اگر به دست بشر عادي باشد و اگر قرنها تلاش كند و همهي انسانهاي عادي هم جمع شوند نميتوانند از چوب موجود زندهي بسازند، ولي همين عصاي چوبي به دست مبارك حضرت موسي تبديل به مار شد.
و زنده شدن مردگان به دعاي حضرت عيسي و يا شفا يافتن كور مادرزاد و بيماران مبتلا به برص و پيسي به دعاي آن حضرت. و يا معراج و سير حضرت ختميمرتبت به ملكوت بالا كه به تعبير قرآن «قاب قوسين او ادني» [1] بهاندازهي فاصلهي دو طرف كمان به مقام خداوند نزديك ميشود. و يا اينكه بازگشت خورشيد به امر حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) و نمونههاي ديگر كه لا تحد و لا تحصي است.
پس از ذكر اين مقدمه برگرديم به واژهي بتول و معني آن و اينكه نام بانوي دو جهان بتول است يعني چه؟
عادت ماهانه در هر ماه براي كليهي زنان از زمان نه سالگي تا شصت يا پنجاه سالگي يك قانون طبيعي، قطعي و حتمياست و اين خون رحم زن به صورت غذا براي جنين قرار داده شده است، وقتي نطفه منعقد نميشود اين خون بيرون ميآيد و چه بسا در موقع شير دادن بدل به شير ميگردد و در سينه مادر جريان پيدا ميكند و كودك از آن تغذيه ميكند.
خداوند در قرآن ميفرمايد: «يسئلونك عن المحيض قل هو اذي» [2] در موقع عادت
[ صفحه 99]
ماهانه، تغييراتي از نظر روحي و جسمي و روحاني براي بانوان ايجاد ميشود، اخلاق و روحيات آنان تغيير ميكند و يك نوع حالت انفعالي و خجالت و افتادگي را در زنها ايجاد ميكند باعث ضعف در جسم و روح آنها ميگردد.
و شايد به همين جهت حكم نماز و روزه و احكام شرعي در دوران عادت ماهانه از آنها برداشته ميشود و در مسجد و مسجد الحرام و مسجد النبي نميتوانند توقف بكنند و قرائت چهار سورهاي كه سجدهي واجب دارد و... بر آنها حرامميگردد. چيزهايي كه بيان شد قوانيني بود كه جماعت زنها تابع آن هستند و نميتوانند از آن قوانين تخلف بكنند، ولي خداي تبارك و تعالي فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) را از اينكه به عادت حيض نفاس آغشته و آلوده شود كراهت داشته و به همين جهت بوده كه وي را از همهي پليديها و رجسها پاك و پاكيزه گردانيده و تمام آن قوانين و قواعدي را كه ديگر زنها مطيع و خاضع آن هستند، تابع و مطيع و خاضع آن حضرت گردانيده است.
كتب روايي و حديثي اهل سنت مملو از احاديث در رابطه با كلمهي مباركهي بتول ميباشد، ولي ذكر احاديث همه مدارك اهل سنت در گنجايش اين كتاب نيست و به آن مقدار كه مقدور است، بسنده ميشود:
«انما سميت فاطمة البتول لانها تبتلت في الحيض و النفاس».
«فاطمه بتول ناميده شده زيرا كه خداي تعالي حيض و نفاس را از وي دور فرموده است». [3] .
«و سميت فاطمة بتولا لانها تبتلت تقطعت عما هو معتاد العورات في كل شهر».
محمد صالح كشفي حنفي در مناقب از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مينمايد كه فرمود:
«فاطمه بتول ناميده شده زيرا كه خداود وي را از عادات ماهانه زنانه دور داشته است». [4] .
[ صفحه 100]
«ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم سئل عن بتول و قيل: انا سمعناك يا رسولالله- تقول: مريم بتول و فاطمة بتول فقال: البتول التي لم تر حمرة قط، اي لم تحض، فان الحيض مكروه في بنات الانبياء».
در كتاب ارجح المطالب ميگويد: «از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) راجع به كلمهي بتول سؤال كردم و عرض كردم يا رسولالله از شما شنيدم كه مريم دختر عمران بتول ميباشد و فاطمه نيز بتول است، فرمود: بتول كسي است كه هرگز خون نديده، عادت ماهانه در دختران انبياء ناپسند و مكروه است».
حافظ ابوبكر شافعي در تاريخ بغداد ميگويد: «ابنتي حوراء آدمية لم تحض و لم تطمث...».
«دخترم فاطمه فرشته اي است به صورت آدم كه به آلودگي حيض و نفاس گرفتار مبتلا نشده است». [5] .
ابن عساكر در تاريخ كبير خود از انس بن مالك و او از امسليم نقل ميكند:
«الم تر فاطمة دما في حيض و لا في نفاس».
«فاطمهي زهرا هرگز خون حيض و نفاس را به خود نديد». [6] .
حافظ سيوطي ميگويد:
«و من خصائص فاطمة انها كانت لا تحيض، و كانت اذا ولدت طهرت من نفاسها بعد ساعة حتي لا تفوتها صلاة».
«از امتيازات فاطمه آن است كه حائض نگرديد و بعد از زايمان از خون نفاس پاك بود، يعني حتي يك نمازش هم فوت نشده است».
رافعي در التدوين از امسلمه نقل ميكند: «ما رأت فاطمة في نفاسها دما و لا حيضا».
[ صفحه 101]
«فاطمهي زهرا پس از زايمان و نيز به هنگام عادت ماهانه خون نديد». [7] .
«قبلت (اي ولدت) فاطمة بالحسن فلم ار لها دما في حيض و لا نفاس، فقال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتي طاهرة مطهرة، لا يري لها دم في طمث و لا ولادة».
«در فاطمه خون حيض نديدم و نيز به هنگامي كه حسن (عليهالسلام) را به دنيا آورد از خون نفاس عاري بود، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا نميداني كه دخترم طاهره و مطهره است و او به هنگام حيض و زايمان خون نديد و پاك و پاكيزه بود». [8] .
و ابراهيم جويني با ده سند به نقل از امسلمه ميگويد:
«قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: ألا ان مسجدي حرام علي كل حائض من النساء علي كل جنب من الرجال الا علي محمد و اهل بيته: علي و فاطمة و الحسن و الحسين».
«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آگاه باشيد، همانا مسجد و محراب من بر هر زن حائض و بر هر مرد جنب حراماست و جائز نيست داخل شوند، مگر بر محمد اهل بيت وي: علي و فاطمه و حسن و حسين». [9] .
و اين حديث يكي از مصداقهايي است كه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) بتول و پاك است و هيچگونه حالت ناپاكي در وي وجود نداشته است.
جويني قريب به اين حديث شريف حديث ديگري را هم در صفحهي 48 (حديث 379) بيان ميكند: چون فاطمهي زهرا حيض و طمث بر وي نيست و لذاست كه خداوند او را فاطمه نام نهاده و حالت طمث از او بريده شده است.
و قندوزي از غساني ميگويد: «ابنتي فاطمة حوراء آدميه لم تحض و لم تطمث انما سماها
[ صفحه 102]
فاطمة لان الله تعالي فطمها و نجاها عن النار».
«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم فاطمه فرشتهاي است بصورت آدم، حالت حيض و طمث در وي نيست و همانا خداوند او را فاطمه نام نهاده است براي اينكه خداوند او را از آتش جهنم بريده و نجات داده است. و قندوزي در ينابيع المودة (ص 300) اين روايت را از جابر بن عبدالله مرفوعا و در صفحهي 194 هم نقل كرده است.
متقي هندي در كتاب كنز العمال ميگويد:
«ابنتي فاطمة حوراء آدميه لم تحض و لم تطمث انما سماها الله فاطمة لان الله فطمها محبيها من النار».
«پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود دخترم فاطمه فرشتهاي است به صورت آدم هيچگونه حالت حيض و طمث و عادت ماهانه براي وي نيست و خداوند او را فاطمه نام نهاده است براي اينكه خدا او و دوستان او را از آتش نجات داده است». [10] .
«حرمالله عز و جل علي علي النساء ما دامت حية (في قيد الحياة) قلت: و كيف؟ قال: لانها طاهرة».
علامه (رحمة الله عليه) از ابابصير و از امام صادق (عليهالسلام) نقل ميكند:
«خداوند عزيز و جليل بر علي (عليهالسلام) تا زمان فاطمه زنده بود زنهاي ديگر را حرامنمود. و بعد ابابصير ميگويد: عرض كردم چرا؟ فرمود زيرا او طاهرهاي بود كه هيچ گاه حائض نميگرديد». [11] .
علامه ميگويد اين تحريم محتمل است كه دو جهت داشته باشد: يكي اينكه فاطمهي زهرا گرفتار خون حيض نميگرديد تا اينكه براي علي (عليهالسلام) از جهت آميزش زناشويي مانع نداشته باشد و لذا خداوند ديگر زنان را بر مولي در زمان حيات فاطمهي
[ صفحه 103]
زهرا (سلاماللهعليها) به جهت رعايت احترام ايشان حرام فرمود.
و محتمل دوم اين است كه به جهت جلالت شأن و عظمت قدر و منزلت اين بانوي گرامي و امتياز خاصي كه داشتند سبب شده بود كه ديگر زنان با وجود ايشان بر علي (عليهالسلام) حرام شده بود.
بنابراين فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) بتول است و عاري از عادات زنانه و هيچ گونه حالت طمث و حيض بر آن حضرت نبوده و اين خود دليل و گواه روشني است بر اينكه ايشان از مصاديق آيهي مباركهي تطهير بوده و خداوند پليدي و رجس را از وي مبرا و پاك فرموده است.
اساميحضرت زهرا (سلاماللهعليها) فراوان است و در روايات شيعه تعداد نه اسم براي بانوي دو جهان ذكر شده است و در كتاب رياحين الشريعه نزديك به 140 اسم براي سيده زنان دو عالم آمده است. مانند: راضيه، مرضيه، محدثه، عذرا، زكيه و...
[ صفحه 107]
[1] سورهي نجم، آيه 2.
[2] سورهي بقره، آيه 222.
[3] ينابيع المودة، ص 260.
[4] ذخائر العقبي، ص 26 و صواعق المحرقة و الاصابة، ج 8، حرف الفاء، القسم الاول و اعلام النسا، كلمهي فطم و جامع ترمذي، ج 5.
[5] تاريخ بغداد، ج 13، ص 331 به نقل از ابن عباس.
[6] تاريخ دمشق و كنز العمال، ج 12، فضائل فاطمه.
[7] الاصابه، ج 8، حرف الفاء و جامع ترمذي، ج 5، فضائل فاطمه و مسند احمد بن حنبل و تذكرة الخواص، حالات فاطمه.
[8] ذخائر العقبي، ص 24 و نزهة المجالس، ص 227 از اسماء بنت عميس و كنز العمال، ج 12 و الاصابة، ج 8، حرف الفاء و نور الابصار، ص 52 و تذكرة الخواص، حالات حضرت فاطمه.
[9] فرائد السمطين، ج 2، ص 29، حديث 368 و سنن بيهقي، ج 7، ص 65 از طريق ديگر روايت كرده است.
[10] كنز العمال، ج 12، حديث 34226، ص 105 الي 112.
[11] بحارالانوار، ج 10، و البته قريب به اين مضمون در كتب اهل سنت هم هست.