جهیزیه فاطمه زهرا
جهیزیه فاطمه زهرا محبالدین طبری در رابطه با جهیزیه فاطمه (سلاماللهعلیها) میگوید: «و عن اسماء بنت عمیس قالت: لقد جهزت فاطمة بنت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم الی علی بن ابیطالب و ما کان حشو فرشهما و وسائدهما الا لیفا». 
جهيزيه فاطمه زهرا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
محبالدين طبري در رابطه با جهيزيه فاطمه (سلاماللهعليها) ميگويد:
«و عن اسماء بنت عميس قالت: لقد جهزت فاطمة بنت رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم الي علي بن ابيطالب و ما كان حشو فرشهما و وسائدهما الا ليفا».
«و عن علي رضياللهعنه قال لقد تزوجت فاطمة و مالي و لها فراش غير جلد كبش ننام عليه بالليل و نعلف عليه الناضح بالنهار و مالي و لها خادم غيرها».
«از اسماء دختر عميس نقل شده است: جهيزيه اي كه فاطمه دختر پيامبر به خانه علي (عليهالسلام) آورد چيزي نبود مگر فرش و بالش و تشك كه آنها پر شدهي از ليف خرما بود».
«و از علي (عليهالسلام) نقل شده است كه فرمود: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمهاش اين وسائل را جهزيه داد: يك حميله تشك و بالش كه داخل آن ليف خرما بود و يك مشك آب» و اين روايت را احمد در مناقب خود آورده است.
«باز هم از علي (عليهالسلام) روايت شده است: به تحقيق وقتي كه فاطمه را عقد كردم عروسي نمودم و به خانه آوردم نه براي من و نه براي فاطمه چيزي بود مگر يك پوست گوسفند كه شبها روي آن ميخوابيديم و روزها روي آن شترمان را علف
[ صفحه 144]
ميداديم و نه من خادم داشتم و نه فاطمهي زهرا خدمت كاري داشت». [1] .
آن مقدار وسائل و جهيزيه اي را كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دخت گراميش داد كه در كتب اهل سنت و شيعه آمده است، از اين قرار است:
مهريه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) 500 درهم بود و مقداري از آن مبلغ را پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبكر داد و بلال را نيز همراه وي فرستاد تا براي فاطمهي زهرا وسائل زندگي بخرند و سلمان فارسي و عمار ياسر را هم همراه آنان فرستاد كه در حمل وسائل به آنان كمك كنند. ابوبكر ميگويد كه پيامبر اسلام پولي را كه به من داده بود 63 درهم بود. با آن مبلغ وسائل ذيل را خريدند:
1- دو دست رختخواب از پارچه مصري كه يكي از برگ خرما و ديگري از پشم گوسفند پر شده بود.
2- فرشي از پوست.
3- بالشي از پشم و با دروني از برگ خرما.
4- عبايي خيبري.
5- مشك آب.
6- دو كوزهي آب و دو ظرف آب (دو ظرف بزرگ آب و دو ظرف كوچك آب).
7- آفتابه.
8- پرده اي از پشم نازك.
9- پيراهني به قيمت 9 درهم.
10- يك روسري به ارزش چهار درهم.
11- حولهي سياه رنگ
12- تختي پوشيده به رو تختي.
13- چهار زير دستي از پشم طايف با محتوايي از گياهان به نام اذخر.
[ صفحه 145]
14- حصيري بحريني
15- دستاس
16- وسيله و ظرف خضابي از مس
17- ظرفي براي شير
18- ظرفي بزرگ براي آب
وقتي كه خريد وسايل تمام شد، برخي از كالا را ابوبكر و برخي ديگر را ياران پيامبر حمل كردند و نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آوردند، وي در حجرهي امسلمه آنها را با دست زير و رو كرد و فرمود: خداوند به اهل اين خانه بركت عنايت فرمايد. و در روايتي ديگر است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سر خود را به سوي آسمان بلند كرده: عرض كرد: پروردگارا بركت ده قوميرا كه بيشترين ظرفهاشان گلين است».
اين كليهي اثاثيه و متاعي بود كه سرور انبيا براي دختر خويش خريد، دختري كه اشرف و سالار زنان جهان است و پيامبر خدا خواست كه به همهي انسانها درس و پند دهد كه سعادت و خوشبختي در زندگي زناشويي از طريق تكبر و اسراف نيست و از طريق ولخرجي به دست نميآيد، لباس فاخر و تجملات گران قيمت، گرانبها، طلا، جواهر، قصرهاي مجلل و ماشينهاي آخرين مدل، لوستر، سقف آويز و... ايجاد سعادت در زندگي زناشويي نميكند. اي بسا كه امروز ميليونها انسان سعادت را به آن چه كه ذكر شد ميبينند.
خطيب بغدادي در تاريخ خود از ابن عباس نقل ميكند: «در شبي كه صديقه طاهره را براي زفاف به سوي منزل علي (عليهالسلام) ميبردند، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در پيش روي جبرئيل سمت راست، ميكائيل در سمت چپ و هفتاد هزار فرشته در پشت سر وي حركت ميكردند و خداي بزرگ را تسبيح و تقديس مينمودند». [2] .
زنان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و بنيهاشم در التزام ركاب بانوي دو عالم
[ صفحه 146]
بودند، رسول خدا فرمود كه دختران عبدالمطلب (عمههاي پيامبر)، زنان مهاجر و انصار در اين حركت همراه فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) باشند: زنان پيامبر پيشاپيش قافله حركت كرده و اشعاري ميخواندند، مثلا امسلمه ميخواند:
سرن بعون الله جاراتي
و اشكرنه في كل حالات
راه رويد با ياري خدا اي همقدمان من، و او را در هر حالي شكر نماييد.
و ذكرن ما انعم رب العلي
من كشف مكروه و آفات
و به ياد آوريد آنچه را پروردگار بر شما انعام فرمود و نيز آنچه از ناراحتيها و آفتها كه از شما دور داشت.
فقد هدانا بعد كفر و قد
انعشنا رب السموات
پروردگار پس از كفر، ما را هدايت فرمود و رب آسمانها ما را طراوت ايمان بخشيد.
و سرن مع خير نساء الوري
تفدي بعمات و خالات
و راه برويد با بهترين زنان عالم، آن زني كه سزاوار است به او گفته شود: فداي تو عمهها و خالههايت.
يا بنت من فضله ذوالعلي
بالوحي منه و الرسالات
اي دخت آن كس كه پروردگار بلند مرتبه او را فضيلت بخشيد با وحيي كه بر او فرستاد و با رسالتها.
و نيز عايشه گفت:
يا نسوة استترن بالمعاجز
و اذكرن ما يحسن في المحاضر
اي زنان خود را در چادرها پيچيد و آنچه را كه در مجامع نيكوست ياد كنيد.
و اذكرن رب الناس اذ يخصنا
بدينه مع كل عبد شاكر
و به ياد آوريد پروردگار خلق را كه ما و بندگان شاكر را مخصوص گردانيد به دين خود.
و الحمدلله علي افضاله
و الشكر لله العزيز القادر
سپاس گوييد خداي را بر نعمتهايش و شكر پروردگار با عزت و توانا و قادر را.
سرن بها فالله اعطي ذكرها
و خصها منه بطهر طاهر
راه رويد با فاطمه اي كه خدا نام او را بلند نمود و وي را به لقب «مطهر طاهر»
[ صفحه 147]
تخصيص داد.
حفصه نيز چنين ميگفت:
فاطمة خير نساء البشر
من لها وجه كوجه القمر
فاطمه بهترين زنان بشر است، آن كسي كه صورتي همچون قرص ماه دارد.
فضلك الله علي كل الوري
بفضل من خص بآي الزمر
پروردگار به فضل خود با آيههاي سورهي زمر ترا بر تمام جهانيان برتري داده است.
زوجك الله فتي فاضلا
اعني عليا خير من في الحضر
خداوند ترا به جواني فاضل تزويج فرمود يعني علي بهترين كسي كه موجود است.
فسرن جاراتي بها انها
كريمة بنت عظيم الخطر
اي هم قدمان با وي راه برويد، آن خانم بزرگواري كه دختر رسول بلند مرتبه است.
معاذه مادر سعد بن معاذ چنين سرود و گفت:
اقول قولا فيه ما فيه
و اذكر الخيرات و ابديه
سخني گويم كه در آن هر چه بايد باشد، هست و خير را بر زبان جاري و آشكار ميكنيم.
محمد خير بني آدم
ما فيه من كبر و لا تيه
محمد بهترين فرزندان آدم است و با اين وصف نه بزرگبيني دارد و نه بر خود ميبالد.
فضله عرفها رشدنا
فالله بالخير يجازيه
به فضل او هدايت خود را يافتيم پس خدا به او پاداش خير عنايت فرمايد.
و نحن مع بنت نبي الهدي
ذي شرف قد مكنت فيه
و ما همراه با دختر پيامبر هدايت هستيم كه شرف در او جمع و فراهم شده است.
في ذروة شامخة اصلها
فما اري شيئا يدانيه
در قلهي بلند مرتبه كه هيچ كسي را شبيه و نزديك او نميبينم.
قبل از آن كه فاطمه را به طرف خانه علي (عليهالسلام) ببرند رسول خدا به همسران خويش دستور داد تا فاطمه را براي زفاف بيارايند و زنان وي را به بوي خوش خوشبو
[ صفحه 148]
كردند و زيورها را برايشان ميآويختند يكي از آنان مويش را شانه ميزد و ديگري آن را ميآراست و لباسي را كه جبرئيل از بهشت براي آن بزرگوار آورده بود بر تنش ميپوشاند، لباسي كه نميشد برايش قيمت تعيين كرد. اين همه مهر و محبت و ابراز لطف و عنايت و رحمت رسول خدا بر دخت عزيزش كه نظير آن دربارهي هيچ يك از دخترانش ديده نشد، فقط به خاطر فضائل شخصي و كمالات روحي آن بزرگوار بود.
البته در اين فضائل و كمالات داماد هم نقش اساسي را داشت و عروس هم كمتر از داماد نبود چه هر دو مشمول آيهي تطهير و آيهي مباهله و آيهي ذيالقربي هستند.سرانجام شب شد، همان شبي كه فاطمهي زهرا با كمال تأسف يتيم بودن خويش را خوب حس كرد و جاي خديجه خالي بود، هنگامي كه خورشيد غروب كرد پيامبر خدا به صديقهي طاهره و نيز به داماد گرانقدرش دعا فرمود: فاطمهي زهرا جامهاي بس بلند در بر كرد كه پايين آن به زمين كشيده ميشد، به نزد پدر آمد در حالي كه عرق شرم از چهرهاش سرازير بود.
آري خداوند ميخواست كه ازدواج فاطمهي اطهر از هر جهت ممتاز و بينظير باشد پيامبر هم ميخواست كه دخت عزيزش درد يتيمي را احساس نكند. لذا فرمان داد تا مركب خاص خود يعني اسب سياه و سفيد را آورده و پارچه ريشه دار بر آن نهادند. به فاطمه فرمود كه سوار بر اسب شو و به سلمان فرمان داده كه دهانهي اسب را بگيرد خود اسب را ميراند.
در حالي كه همسران پيامبر شعر خواني ميكردند فاطمه را به خانه علي بردند، وقتي كه به خانه علي رسيدند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمان داد تا عروس و داماد پيش پيامبر بيايند، آن دو بزرگوار آمدند پيامبر دست فاطمه را گرفت در دست علي نهاد فرمود: خداوند دختر رسولش را بر تو مبارك گرداند، اي علي، اين فاطمه امانت من نزد توست، اي علي، اين فاطمه بهترين همسري است كه تو ميتوانستي انتخاب بكني.
و سپس به فاطمهي زهرا فرمود: اي فاطمه، اين علي بهترين شوهري است كه امكان داشت نصيب تو گردد و آن وقت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دعا فرمود كما اينكه در
[ صفحه 149]
روايات قبلي گذشت و آب خواست و از آب يك مقداري مضمضه فرمود و بعد آب را بر سر و صورت و بين سينههاي فاطمه زهرا و بر سر علي و شانههاي وي ريخت و بعد پيامبر اسلام به همهي زنها فرمود كه خارج شوند، همه رفتند فقط اسماء بنت عميس باقي ماند، وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خواستند خارج شوند يك سياهي ديد فرمودند كه هستي؟ عرض كرد اسماء هستم، فرمود: مگر نگفتم كه از اينجا خارج شويد، عرض كرد: آري اي رسول خدا، پدر و مادرم فدايت،من قصد مخالفت امر مبارك شما را نداشتم ولي با خديجه پيماني بسته بودم كه در شب عروسي زهرا وي را كمك بكنم و آنگاه پيماني را كه با خديجه داشت گفت. پيامبر اسلام با شنيدن نام خديجه گريست و متأثر گرديد و بعد فرمود: آيا به خاطر اين مطلب در اطاق ماندهاي، اسماء پاسخ داد: آري والله. بعد فرمود: اي اسماء اميدوارم كه خداوند حوائج ترا در دنيا و آخرت برآورد.
احاديث و روايات بالصراحه دلالت دارند كه اسماء بنت عميس در موقع وفات خديجه بوده است. و احاديثي هم وجود دارند كه حضور وي را در ازدواج فاطمهي زهرا تصريح مينمايد و اين را بزرگان اهل سنت و جماعت هم بيان كردهاند، از جمله حضرمي در كتاب رشفة الصادي (صفحه 10) احمد بن حنبل در مناقب و هيثمي در مجمع الزوائد و نسايي در خصائص (صفحه 31) و محب الدين طبري در ذخائر العقبي (صفحهي 32) از ابن عباس و از خوارزمي وي از حسين بن علي (عليهماالسلام)، از سيد جلال الدين عبدالمجيد بن فخار موسوي از دولابي و امام باقر و از پدران بزرگوارش نقل شده كه تصريح به حضور اسماء بنت عميس خثعميه در مراسم ازدواج فاطمه زهرا نمودهاند.
سراسر زندگي حضرت زهرا الگو، اسوه و سرمشق براي تمام بانوان جهان است نيز براي آنها كه عفت و پاكدامني خودشان را حفظ نمودهاند و زياد به علايق دنيوي دل نبستهاند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دربارهي او فرمود: قبل از آن كه خداوند، زمين و اين هستي را
[ صفحه 150]
بيافريند نور فاطمه موجود بوده است. آري اين بانوي با عظمت بايد نمونه و الگو باشد.
فاطمهي زهرا فرزنداني داشت كه هر كدام پارههاي تن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) گوهرهاي گرانقدري براي اسلام و مسلمين بودهاند و در هر دوره از تاريخ اسلام، دين را كه ميرفت به دست بدخواهان منحرف شود نجات دادهاند، نامهاي مبارك آنها عبارتند از حسن، حسين، زينب، كلثوم و محسن (عليهمالسلام) كه شهيد به دنيا آمد.
[ صفحه 153]
[1] ذخائر العقبي، ص 34 و ينابيع الموده، باب 75 و الاصابه، ج 8 و الاعلام النساء، ج 4، كلمهي فطم و مناقب احمد ابن حنبل و كنز العمال، ج 12.
[2] تاريخ بغداد، ج 5، ص 76 و درر السمطين ص و ميزان الاعتدال ص ج و لسان الميزان، ج و اخبار الدول ص، و ينابيع الموده، باب 55.