فاطمه زهرا در آیه مباهله
فاطمه زهرا در آیه مباهله خداوند میفرمایند: «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین». [1] . «پس هر کس با تو دربارهی عیسی مج
فاطمه زهرا در آيه مباهله <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
خداوند ميفرمايند: «فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين». [1] .
«پس هر كس با تو دربارهي عيسي مجادله كند، بعد از آنكه به وحي خدا به احوال او آگاهي يافتي به آنها بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخيزيم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار كنيم تا دروغگويان و كافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم».
اين جريان يكي از حادثهها و وقايع مهم و مشهور بين مسلمانان به شمار ميآيد و اين آيه مباركه به اتفاق تمم مفسران و راويان حديث هنگامينازل شد كه بحث و گفتگويي بين رسول اكرم و نصاراي نجران پيرامون حضرت عيسي بن مريم (عليهماالسلام) واقع شده بود.
و خلاصهي ماجرا اين است كه عدهاي از نصاراي نجران نزد رسول خدا آمدند و پيشاپيش آنها سه تن از بزرگانشان به نامهاي- عاقب، محسن و اسقف بودند، در حالي كه دو تن از مشهورين يهود هم همراه آنها بودند تا از پيامبر اسلام سؤالاتي بكنند.
[ صفحه 184]
اسقف پرسيد:اي ابوالقاسم چه كسي پدر موسي بود؟
پيامبر فرمود: عمران
سؤال كرد: پدر يوسف چه كسي بود؟ پيامبر فرمود: يعقوب.
پرسيد: پدر و مادرم فدايت، پدر تو كيست؟ فرمود: عبدالله پسر عبدالمطلب.
اسقف سؤال كرد: پدر عيسي كه بود؟ پيامبر اسلام ساكت ماند؛ جبرئيل نازل و گفت: او روح خدا و كلمهي او بود. اسقف گفت: آيا روح بدون پدر ميشود؟
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ساكت گرديد. در اين هنگام وحي نازل شد:
«ان مثل عيسي عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون». [2] .
«همانا مثل خلقت عيسي از جانب خدا مثل خلقت آدم ابوالبشر است كه خدا او را از خاك بساخت، سپس بدان خاك گفت: بشري به حد كمال باش، چنان گشت».
وقتي پيامبر اسلام اين آيه را خواند، اسقف از جاي خود پريد زيرا براي او قابل قبول نبود اين كه بشنود عيسي (عليهالسلام) از خاك است. بعد گفت:اي محمد ما اين مطلب را نه در تورات ديدهايم و نه در انجيل و زبور يافتهايم، اين مطلبي است كه فقط تو ميگويي. پس پروردگار وحي فرمود: «قل تعالوا ندع ابنائنا...».
اسقف و همراهان او گفتند كه اي ابوالقاسم انصاف دادي پس وقت مباهله را معين نما، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: انشاءالله فردا صبح. پيامبر هنگام صبح بعد از نماز دست علي (عليهالسلام) را گرفت و بانوي دو جهان را پشت سر و امام حسن را در سمت راست و امام حسين را در سمت چپ خويش قرار داد و به آنان فرمود: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به حالت دعا زانوهاي مبارك را بر زمين نهاد. طايفهي نصاري كه اين حالت را از پنج تن مقدس مشاهده كردند پشيمان شدند و بين خودشان مشورت نموده و گفتند كه سوگند به خدا او پيامبر است و اگر با وي مباهله بكنيم حتما خداي تعالي دعاي او را مستجاب خواهد نمود و ما همه نابود خواهيم شد و هيچ چيزي نميتواند ما را از نفرين وي نجات بدهد و صلاح اين است
[ صفحه 185]
كه با وي مصالحه بكنيم تا ما را از اين كار (مباهله) معاف دارد».
امام فخر رازي در تفسير كبير خود ميگويد:
«روي انه عليه السلام لما اورد الدلائل علي نصاري نجران قال عليه السلام: ان الله امرني ان لم تقبلوا الحجة ان اباهلكم الي ان قال: و كان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم خرج مرط من شعر اسود و كان قد احتضن الحسين و اخذ بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي رضياللهعنه خلفها، و هو يقول: اذا دعوت فقال اسقف نجران اني لاري وجوها لو سألوا الله ان يزيل جبلا من مكانه لا زاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة الي ان قال: قال رسولالله: و لو لا عنوا لمسخوا قردة و خنازير و لا ضطرم عليهم الوادي نارا و لا ستأصل الله نجران و أهله حتي الطير علي رؤوس الشجر و لما حال الحول علي النصاري كلهم حتي يهلكوا.»
«وقتي كه پيامبر اسلام دلائل را بر نصارا ارائه كرد. آنها فرمايش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول نكردند؛ پيامبر اسلام فرمود: خداوند مرا امر فرموده است اگر شما حجت و دليل و برهان را قبول نميكنيد با شما مباهله كنم» تا اينكه فخر رازي ميگويد: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از منزل خارج شد و بر شانهي مباركشان جامهاي از موي سياه بود و حسين را بر دوش خود و دست مبارك حسن را گرفته و فاطمه پشت سر ايشان و علي (عليهالسلام) پشت سر فاطمه به طرف مباهله ميرفتند.
پيامبر اسلام فرمود: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد، سپس اسقف نجران چنين گفت:اي گروه نصارا من چهره هايي را ميبينم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جايش بردارد، حتما آن را نابود خواهد ساخت، پس با آنان مباهله نكنيد كه همه هلاك خواهيد شد و براي گسترهي زمين تا روز قيامت هيچ نصراني و مسيحي باقي نخواهد ماند».
تا اينكه فخر رازي ميگويد: «پيامبر فرمود: اگر نجراني ها مباهله ميكردند، همه به صورت ميمون و خوك مسخ ميشدند و كوههاي آتش بر آنها نازل ميشد و خداوند
[ صفحه 186]
تمام نجران را مستأصل و خوار و ذليل ميكرد و حتي پرندگان روي درخت را نابود ميفرمود و سالي بر نصارا نميگذشت كه همه هلاك ميشدند». [3] .
مسلم بن حجاج نيشابوري در كتاب صحيح خود ميگويد: وقتي كه معاويه از سعد سوال ميكند چه سبب شده است كه تو ابوتراب- علي (عليهالسلام)- را دشنام نميدهي؟ سعد ميگويد:
«و لما نزلت هذه الآية: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم دعا رسولالله صلي الله عليه و سلم عليا و حسنا و حسينا فقال: اللهم هؤلاء اهلي»
وقتي كه اين آيه نازل شد: «فقل تعالوا...» پيامبر اسلام علي و فاطمه و حسن و حسين را خواست و فرمود: خدايا اينها اهل من هستند». [4] .
احمد بن حنبل ميگويد:
«حدثنا عبدالله، حدثني أبي، حدثنا قتيبة بن سعيد، حدثنا حاتم بن اسماعيل عن بكير بن مسمار عن عامر بن سعد عن أبيه قال سمعت رسولالله يقول له و خلفه في بعض مغازيه الي ان قال: و لما نزلت هذه الآية «ندع أبنائنا و ابنائكم دعا رسولالله صلي الله عليه و سلم عليا و فاطمة الي آخر ما تقدم». [5] .
وي با هفت سند ميگويد: وقتي كه اين آيه «ندع ابنائنا و...» نازل شد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و فرمود: خدايا اينها اهل بيت من هستند». علامه طبري در تفسيرش ميگويد:
«حدثنا ابن حميد قال: حدثنا عيسي بن فرقد عن ابيالجارود عن زيد بن علي في قوله: «تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم» الآية قال كان النبي صلي الله عليه و آله و سلم و علي و فاطمه و الحسن و الحسين».
[ صفحه 187]
«براي ما حديث كرد ابن حميد و گفت: تعريف كرد عيسي بن فرقد از ابن جارود از زيد در قول خداوند «تعالوا دع»، زيد بن علي گفت: آيه مباهله در شأن پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) نازل شده است».
باز هم طبري از محمد بن حسين و احمد بن مفضل و اسباط از سدي دربارهي اين آيه ميگويد:
«فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم» الآية فاخذ النبي صلي الله عليه و سلم بيد الحسن و الحسين و فاطمه و قال لعلي: اتبعنا فخرج معهم فلم يخرج يومئذ النصاري».
«وقتي كه آيه فمن حاجك الي آخر نازل شد، پيامبر اسلام دستان حسن و حسين و فاطمه را گرفت و به علي (عليهالسلام) فرمود: پشت سر ما بيا، پس وقتي كه پيامبر اسلام با آنان از منزل خارج شده و براي مباهله تشريف بردند، نصارا در آن روز خارج نشدند براي مباهله نيامدند».
و باز هم طبري به نقل از حسن بن يحيي و از عبدالراز و معمر و از قتاده در قول خداوند «فمن حاجك» ميگويد: «قال قتادة لما اراد النبي صلي الله عليه و آله و سلم اهل نجران اخذ بيد حسن و حسين و قال لفاطمة: اتبعينا فلما رآي اعداء الله رجعوا...».
«قتاده گفته است وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خواست با اهل نجران مباهله كند، دست حسن و حسين را گرفت و به فاطمه فرمود: متابعت كن ما را و به اين هيئت به مباهله آمد؛ دشمنان خدا كه اين هيئت را از پيامبر اسلام ملاحظه كردند از مباهله برگشتند و پشيمان شدند و مباهله انجام نشد».
باز هم طبري از قول محمد بن سنان و از ابوكريب حنفي و منذر بن ثعلبه و علباء بن احمد يشكري ميگويد:
«و لما نزلت هذه الآية: «قل تعالوا ندع ابنائنا» الآية قال ارسل رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم الي علي و فاطمه و ابنيهما الحسن و الحسين و دعا اليهود ليلا عنهم فقال شاب من اليهود: و يحكم اليس عهدكم بالامس من اخوانك الذين مسخوا قردة و خنازير لا تلاعنوا فانتهو».
[ صفحه 188]
«وقتي كه آيهي مباركهي «قل تعالوا ندع ابنائنا» نازل شد، پيامبر اسلام كسي را به سوي علي و فاطمه و دو فرزند آنها (حسن و حسين) فرستاد و يهود را هم براي مباهله ملاعنه خواند، سپس جواني يهودي گفت: واي بر شما آيا حال برادران خود را در زمان گذشته فراموش كردهايد كه به واسطهي مخالفت با امر خدا و پيامبرش مسخ شده، ميمون و خوك گرديدند. با پيامبر اسلام ملاعنه و مباهله منماييد. آگاه شدند و از ملاعنه دست برداشتند». [6] .
حاكم در مستدرك خود ميگويد: جعفر بن محمد بن نصير خلدمي بغدادي و آن هم از موسي بن هارون و از قتيبه ابن سعد و از حاتم بن اسماعيل از بكير بن مسمار از عامر بن سعد و او هم از پدرش گفت:
«لما نزلت هذه الآية ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم دعا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و حسنا و حسينا رضياللهعنهم فقال: اللهم هؤلاء اهلي هذا حديث صحيح».
«وقتي كه آيه ندع ابنائنا و ابنائكم نازل شد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي فاطمه و حسن و حسين را خواند و سپس فرمود: بار خدايا اينان اهل من هستند» و بعد حاكم ميگويد اين حديث صحيح است. [7] .
باز هم علامهي مذكور در كتاب معرفة العلوم الحديث به نقل از علي بن عبدالرحمان بن عيسي دهقان در كوفه و از حسين بن حكم حبري و از حسن بن حسين عرني و از حبان بن علي عنزي از كلبي از ابيصالح و از ابن عباس از قول خداوند:
«قل تعالوا ندع الآية نزلت علي رسولالله و علي نفسه و نسائنا و نسائكم في فاطمة و ابنائنا و ابنائكم في حسن و حسين و الدعا علي الكاذبين نزلت في العاقب و السيد و عبدالمسيح و اصحابهم ثم قال ما لفظه: قال الحاكم و قد تواترت الاخبار في التفاسير عن
[ صفحه 189]
عبدالله بن عباس و غيره أن رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم اخذ يوم المباهلة بيد علي و حسن و حسين و جعلوا فاطمة ورائهم، ثم قال: هؤلاء ابنائنا و انفسنا و نسائنا فهلموا انفسكم و ابنائكم و نسائكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين». [8] .
«ابن عباس ميگويد: آيه «قل تعالوا ندع» بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و بر نفس رسول خدا و «نسائنا و نسائكم» در شأن فاطمهي زهرا «و ابنائنا و ابنائكم» در شأن حسن و حسين نازل شده است و دعا بر كاذبين بر سران نجران يعني عاقب و سيد عبدالمسيح نازل شده و بعد علامه مذكور ميگويد: حاكم گفته است اخبار به تواتر در تفاسير از عبدالله بن عباس و ديگران آمده است كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) روز مباهله دست علي و حسن و حسين را گرفت و فاطمه را پشت سر قرار داد و بعد خطاب به طايفهي نجران فرمود: اينان فرزندان ما و نفس ما و زنهاي ما هستند و سپس فرمود: شما هم نفسهاي خود و فرزندان و زنان خودتان را بياوريد مباهله بكنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار بدهيم».
از جملهي مفسرين اهل سنت ثعلبي است كه ميگويد:
«لما قرأ رسولالله صلي الله عليه و سلم هذه الآية علي و فد نجران و دعاهم الي المباهلة قالوا له حتي، نرجع و ننظر في امرنا و نأتيك غدا الي ان قال فأتي رسولالله صلي الله عليه و سلم محتضنا الحسن و اخذ بيد الحسين و فاطمه تمشي خلفه و علي خلفها و هو يقول لهم: اذا دعوت فامنوا فقال اسقف نجران: يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو سألوا الله ان يزيل جبلا من مكانه لا زاله فلا تبتهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة الحديث». [9] .
«وقتي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آيه مباركه مباهله را بر طايفه نجران قرائت فرمود و آنها را به مباهله خواند، آنها گفتند: ما بر ميگرديم و دربارهي اين كار با هم
[ صفحه 190]
مشورت ميكنيم و فردا ميآييم و مباهله ميكنيم. آنان رفتند و با هم مشورت كردند؛ روز بعد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) براي مباهله آمد در حالي كه حسن را در بغل دست حسين را گرفته بود و فاطمه پشت سر ايشان راه ميرفت و علي هم پشت سر فاطمه بود و با اين هيئت ميرفتند و پيامبر به آنها گفت: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد.
پس اسقف نجران گفت:اي طايفهي نصارا همانا من صورتها و چهرههايي را ميبينم كه اگر از خدا بخواهند اين كه كوه را از جايش زائل كند هر آينه زائل خواهد كرد، پس مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد و بر زمين تا روز قيامت نصراني باقي نخواهد ماند».
ابونعيم احمد بن عبدالله اصبهاني با شش سند به نقل از جابر ميگويد: «قدم علي النبي العاقب و الطيب الي ان قال فغدا رسولالله فاخذ بيد علي و فاطمة الي آخر.»
«جابر ميگويد كه عاقب و طيب بزرگان نجران بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شدند، تا اينكه جابر ميگويد: لحظهاي كه كار به مباهله كشيد پيامبر اسلام صبح در حالي كه دست علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفته به مباهله آمدند، ولي نجرانيها از مباهله اباكردند». [10] .
واحدي نيشابوري به نقل از ابوسعيد عبدالرحمن بن محمد رهجائي، و از احمد بن جعفر مالك و او از عبدالله بن احمد بن حنبل و او از پدرش و او از حسين و از حماد بن سلمه و او از يونس و او از حسن ميگويد:
«قال: جاء راهبا نجران الي النبي الي ان قال: و نزل القرآن ذلك نتلوه عليك الي قوله: «تعالوا ندع ابنائنا! فدعاهما رسولالله صلي الله عليه و سلم الي الملاعنة و قال جاء بالحسن و الحسين و فاطمة و اهله و ولده الحديث». [11] .
«ميگويد: دو راهب نجراني خدمت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند براي
[ صفحه 191]
بحث و مناظره، تا اينكه ميگويد: قرآن نازل شد و پيامبر فرمود كه آن را براي شما ميخوانم و تا آن كه پيامبر اسلام آيه «ندع ابنائنا» را خواند، سپس پيامبر اسلام آن دو راهب را دعوت به مباهله فرمود و پيامبر با حسن و حسين و فاطمه و اهل و فرزند خود براي مباهله با آنها آمد. تا آخر حديث». منظور از اهل و ولد، حسن و حسين و علي فاطمه (عليهمالسلام) ميباشند نه كساني ديگر.
و باز واحدي نيشابوري به نقل از عبدالرحمن بن حسن حافظ و او از ابوحفص عمر ابن احمد واعظ و او از عبدالرحمن بن سليمان بن اشعث و او از يحيي بن حاتم عسكري و او از بشر بن مهران و او از محمد بن دينار و او از داود بن ابيهند و او از شعبي و او از جابر بن عبدالله ميگويد:
«قدم وفد نجران علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم العاقب و السيد فدعاهما الي الاسلام فدعاهما الي الملاعنة فوعداه علي ان يغادياه بالغداة فغدا رسولالله صلي الله عليه و سلم فاخذ بيد علي و فاطمة و بيد الحسن و الحسين فاقرا له بالخراج فقال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: و الذي بعثني بالحق لو فعلا لمطر الوادي نارا قال جابر: فنزلت هذه الآية: قل تعالوا الاية قال الشعبي: ابنائنا الحسن و الحسين و نسائنا فاطمة و انفسنا علي بن ابيطالب».
«عاقب و سيد دو بزرگ طايفهي نجران خدمت مبارك پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند، پيامبر آنها را دعوت به اسلام فرمود، قبول نكردند، پس آنها را به مباهله و ملاعنه دعوت نمود، آنها وعده دادند كه صبح براي ملاعنه بيايند.
پس پيامبر اسلام صبح، بعد از نماز در حالي كه دست علي و فاطمه و دست حسن حسين را گرفته بود به مباهله و ملاعته تشريف آرود، وقتي طايفه نجران اين حالت را ديدند، اقرار و اعتراف كردند كه به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) خراج بدهند.
بعد از اين جريان و امضاي قرارداد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)فرمود: قسم به آن خدايي كه مرا به حق مبعوث كرد اگر آنها ملاعنه را انجام ميدادند هر آينه كوه آتش بر آنها ميباريد.
و جابر گفت: بعد از تمام شدن مباهله اين آيهي مباركهي نازل شد: قل تعالوا ندع»
[ صفحه 192]
و شعبي (كه اين روايت را از جابر نقل ميكند) ميگويد «مقصود از ابنائنا حسن حسين و نسائنا فاطمه و مقصود از انفسنا علي بن ابيطالب (عليهمالسلام) ميباشند». [12] .
ابن مغازلي واسطي و ابن بطريق به نقل از محمد بن عثمان و او از محمد بن احمد بن اسماعيل وراق و از ابوبكر بن ابيداود و از يحيي بن حاتم عسكري و از بشر بن مهران و از محمد بن دينار و از داود بن ابيسعيد و از شعبي و از جابر عين حديث گذشته را نقل كرده است. [13] .
و علامه بغوي ميگويد:
«ابنائنا الحسن و الحسين و نسائنا فاطمة و انفسنا عني نفسه و عليا فاتو انصارا نجران. الي آخر روايت.
مقصود از ابنائنا حسن و حسين و مقصود از نسائنا فاطمهي زهرا و مقصود از انفسنا خود پيامبر اسلام و علي (عليهمالسلام) ميباشد، وقتي كه نصاراي نجران آمدند و آن هيئت را از پيامبر اسلام ديدند حاضر به جزيه شدند و از مباهله دست برداشتند. [14] .
و صاحب كتاب مصابيح السنة از سعد بن ابيوقاص نقل كرده است:
«قال لما نزلت هذه الآية: ندع ابنائنا و ابنائكم، دعا رسولالله عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال اللهم هؤلاء اهلي بيتي».
وقتي آيه مباركه مباهله بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد رسول خدا علي فاطمه و حسن و حسين را خواند و فرمود: بار خدايا اينها اهل بيت من هستند». [15] .
علامه زمخشري در كشاف:
روي انهم لما دعا هم الي المباهلة و اتي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم قد غدا محتضنا الحسين و اخذا بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي خلفها و هو يقول: اذا انا دعوت
[ صفحه 193]
فامنوا فقال اسقف نجران: يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو شاءالله ان يزيل جبلا من مكانه لا زاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة...
و الذي نفسي بيده ان الهلاك قد تدلي علي اهل نجران و لو لاعنوا لمسخوا قردة و خنازير و لاضطرم عليهم الوادي نارا و لاستأصل الله نجران و اهله حتي الطير علي رؤوس الشجرة و لما حال الحول علي النصاري كلهم حتي يهلكوا.»
«وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اهل نجران را به اسلام دعوت فرمود، و آنها قبول نكردند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيشنهاد مباهله را فرمود، طايفهي نجران قبول كردند و زمان مباهله را دراول صبح گذاشتند، در وقت صبح پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي كه حسين را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر پيامبر راه ميرفت و علي هم پشت سر فاطمه بود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: زماني كه من دعا كردم شما آمين بگوييد.
اسقف نجران گفت:اي طايفه نصارا همانا من چهرههايي را ميبينم اگر از خدا بخواهند كوه را از مكانش ساقط كند، هر آينه زايل و ساقط ميكند، پس مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد و اگر اين كار را بكنيد بر تمام گسترهي زمين تا روز قيامت نصراني باقي نخواهد ماند و لذا مسئله منجر به صلح و جزيه شد و طايفهي نجران حاضر به جزيه شدند و متن قرارداد نوشته شد و مقدار جزيه هم معين شد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قسم به آن كسي كه جانم به دست اوست همانا هلاكت بر اهل نجران نزديك شده بود و اگر ملاعنه ميكردند مسخ ميشدند و همه به صورت ميمون و خنزير ميگرديدند و آتش بر آنها ميباريد و اهل نجران همه مستأصل و بيچاره ميشدند و حتي پرندگان بر درخت هم نابود ميشدند و بر همهي نصارا سال نميگذشت كه هلاك ميشدند». [16] .
علامة ابوبكر محمد بن عبدالله معروف به ابن عربي اندلسي مالكي ميگويد:
[ صفحه 194]
«روي المفسرون ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم ناظر اهل نجران حتي ظهر عليهم بالدليل و الحجة فابوا الانقياد و الاسلام فانزل الله هذه الآية فدعا حينئذ عليا و فاطمة و الحسن و الحسين ثم دعا النصاري الي المباهلة».
«همه مفسران روايت كردند كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با اهل نجران مناظره بحث فرمود و برهان و حجت و حقانيت خود را بر آنها آورد، ولي آنها از اطاعت و پيروي از پيامبر و پذيرفتن اسلام امتناع كردند. سپس آيهي مباهله نازل شد و بعد از نزول آيه مباركه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و نصاراي نجران را دعوت به مباهله فرمود، ولي مسئله منجر به صلح و جزيه شد».
علامه مبارك بن اثير ميگويد: اخرج مسلم و الترمذي: «لما نزلت هذه الآية دعا رسولالله عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال اللهم هؤلاء اهلي.»
«مسلم و ترمذي در صحيح خود آوردهاند: وقتي آيهي مباهله نازل شد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند و فرمود: بار خدايا اينان اهل بيت منند».
شيخ محمد بن طلحه شامي ميگويد:
اما آية المباهلة فقد نقل الرواة الثقات و النقلة الاثبات نزولها في حق علي و فاطمة و الحسن و الحسين.
«دربارهي آيهي مباركه مباهله به تحقيق راويان ثقه و مورد اطمينان و اهل اسدلال و نظر، همه ميگويند كه آيه مذكور در شأن علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) نازل شده است». [17] .
شيخ عزالدين ابوالحسن علي بن محمد بن عبدالكريم الجزري مشهور به ابن الاثير از قتيبه به نقل از حاتم بن اسماعيل از بكير بن مسمار از عامر بن سعد بن ابيوقاص
[ صفحه 195]
عامر هم از پدرش مينويسد:
«قال امر معاوية سعدا فقال ما يمنعك أن تسب اباتراب الي ان قال سعد و انزلت هذه الآية قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم دعا رسولالله صلي الله عليه و آله علي و فاطمة و حسنا و حسينا فقال اللهم هؤلاء اهلي.»
«معاويه به سعد امر كرد كه چه چيزي مانع شده است كه تو ابوتراب علي (عليهالسلام) را دشنام نميدهي؟ سعد در جواب معاويه سه چيز را ذكر ميكند: يكي از آنها اين است وقتي آيهي مباركه مباهله نازل شد پيامبر علي و فاطمه و حسن و حسين را جمع نمود و فرمود: خدايا اينان اهل بيت من هستند». [18] .
و علامه سبط ابن جوزي ميگويد:
«و ذكر ابواسحاق الثعلبي في تفسيره ان رسولالله صلي الله عليه و سلم غدا محتضنا الحسين و آخذا بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي خلفها و قال رسولالله صلي الله عليه اذا دعوت فامن وا فقال اسقف نجران: يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو سألوا الله ان يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض الا مسلم. الخ». [19] .
«ابواسحاق ثعلبي در تفسيرش نقل كرده است: همانا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نماز صبح در حالي كه حسين را در آغوش و دست حسن را گرفته بودند و فاطمه پست سر پيامبر راه ميرفت و علي هم پشت سر فاطمه بود، فرمود: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد: اسقف نجران كه اين حالت را از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ديد گفت:اي مردم نجران به تحقيق من چهرههايي را ميبينم كه اگر بخواهند كه خداوند به واسطه آنها كوهها را از جايشان زائل كند هر آينه زائل خواهد كرد، پس مباهله نكنيد با پيامبر كه هلاك ميشويد و بر اين زمين پهناور بغير از مسلمان از نصارا كسي
[ صفحه 196]
باقي نميماند و لذا حاضر به جزيه شدند».
علامه قرطبي هم در تفسير خود ميگويد: «وقتي كه پيامبر اسلام آمد دست حسن حسين را گرفته و فاطمه پشت سر پيامبر و علي پشت سر فاطمه بود، پيامبر خطاب به آنان ميگفت كه وقتي من دعا كردم شما آمين بگوييد. وقتي كه اين هيئت را نجرانيها ديدند از مباهله دست برداشتند و حاضر به جزيه شدند». [20] .
علامه بيضاوي ميگويد:
«روي انهم دعوا الي المباهلة قالوا ننظر الي ان قال فأتوا رسولالله صلي الله عليه و آله و قد غدا محتضنا الحسين و آخذا بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي رضياللهعنه خلفها و هو يقول اذا دعوت فآمنوا، فقال اسقفهم يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو سألوا الله تعالي أن يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تباهلوا فتهلكوا فأذعنوا الرسولالله صلي الله عليه و سلم و بذلوا له الجزية الفي حلة حمراء و ثلاثين درعا من قدير فقال عليه الصلاة و السلام: و الذي نفسي بيده لو تباهلوا لمسخوا قردة و خنازير و لاضطرم عليهم الوادي نارا و لا ستأصل الله نجران و اهله حتي الطير علي الشجر». [21] .
«وقتي كه اهل نجران به مباهله دعوت شدند گفتند: بايد بررسي بكنيم و وقتي كه مباهله را قبول كردند و زمان آن را معين نمودند، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) صبح در حالي كه حسين در آغوش وي بود و دست حسن را گرفته بود به مباهله آمد، فاطمه زهرا پشت سر پيامبر، و علي (عليهالسلام) پشت سر فاطمه بودند، پيامبر خطاب به آنها گفت وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد،وقتي كه نجرانيها اين هيئت و هيبت را از پيامبر ديدند بزرگ آنها، اسقف گفت:اي طايفهي نصارا همانا من چهرههايي را ميبينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه را از جايش ميكند و زائل ميكند، پس مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد.
[ صفحه 197]
طايفهي نجران وقتي كه به حقانيت پيامبر اسلام اذعان كردند و از اسلام آوردن امتناع كردند، به جزيه دادن حاضر شدند و قرارداد بين پيامبر اسلام و طايفهي نجران نوشته شد و از جمله اينكه قبلهي نجران سالي دو هزار حله به پيامبر و سي هزار زره به مسلمانان بدهند.
و بعد از امضاي قرارداد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قسم به آن كسي كه جان من به دست قدرت اوست اگر قبيلهي نجران مباهله ميكردند همه به صورت ميمون و خوك مسخ ميشدند و كوههاي آتش بر آنها وارد ميشد و تمام نجران را خداوند ذليل مستأصل ميكرد و حتي پرندگاني كه بر درخت بودند از بين ميرفتند».
عظمت و منزلت دختر گراميپيامبر آن چنان است كه اگر مصلحت اقتضا ميكرد فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها) آمين بگويد زمين و زمان دگرگون ميشد و تمام چهرهها تغيير ميكرد؛ از رحمت خداوند دور باد آنها كه حق او را نشناختهاند.
علامه محب الدين طبري ميگويد:
«روي عن ابيسعيد رضياللهعنه لما نزلت هذه الآية دعا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا و قال اللهم هؤلاء اهلي».
«از ابيسعيد نقل شده است: وقتي كه اين آيهي «قل تعالوا ندع» نازل شد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و فرمود: بار خدايا اينان اهل من هستند». [22] .
در كتاب رياض النضرة (ص 88) از مسلم و ترمذي عين روايت ذخاير العقبي آورده شده است. و علامهي نسفي در تفسير خود (ج 1، ص 136) همان روايتي كه در تفسير بيضاوي آمده است آورده. علامه مهايمي نيز در تبصير الرحمن و تسير المنان (ج 1، ص 114) روايت بيضاوي را آورده است.
علامه خطيب تبريزي ميگويد: «روي مسلم عن سعد بن وقاص قال لما نزلت هذه الآية دعا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال: اللهم
[ صفحه 198]
هؤلاء اهل بيتي.»
«مسلم از سعد بن وقاص نقل ميكند وقتي كه آيه «قل تعالوا ندع» نازل شد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و گفت بار خدايا اينان اهل بيت منند».
علامه نيشابوري مينويسد:
«روي انه لما أورد الدلائل علي نصارا نجران ثم انهم اصروا علي جهلهم و الي ان قال و قد خرج و عليه صلي الله عليه و سلم مرط من شعر اسود و كان صلي الله عليه و آله و سلم قد احتضن الحسين و آخذا بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه صلي الله عليه و سلم و علي عليه السلام خلفها و هو يقول: اذا دعوت فأمنوا. فقال اسقف نجران يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو دعت الله ان يزيل جبلا من مكانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة.»
«وقتي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دلائل خود را براي نصاراي نجران بيان فرمود و آنها بر جهالت خودشان اصرار كردند و دلائل پيامبر را قبول نكردند پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) پيشنهاد مباهله فرمود و آنها پذيرفتند، پيامبر براي مباهله خراج شد در حالي كه جامهاي از موي سياه بر دوش داشت و حسين را در آغوش گرفته دست حسن را گرفته بود و فاطمه و علي پشت سر پيامبر راه ميرفتند، پيامبر خطاب به آنها گفت: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد، بعد اسقف نجران گفت:اي طايفه نصاري من چهرههايي را ميبينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه را از جايش بكند هر آينه خداوند به خاطر آنها اين كار را خواهد كرد، پس با آنها مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد و بر زمين پهناور كسي از طايفهي نصارا باقي نميماند تا روز قيامت». [23] .
علامهي اديب ابيحيان اندلسي مغربي در كتاب خودش آورده است:
«نزول الآية الشريفة في حق النبي و علي و فاطمة و الحسن و الحسين سلام الله عليهم.»
[ صفحه 199]
«آيهي شريفهي مباهله در شأن پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) نازل شده است». [24] .
حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن كثير القرشي دمشقي بعد از آن كه نزول آيه را در حق اصحاب كساء ميداند، از ابوبكر بن مردويه نقل ميكند كه گفته است:
«حدثنا سليمان بن احمد، حدثنا أحمد بن داود المكي، حدثنا بشر بن مهران، حدثنا محمد بن دينار عن داود بن أبيهند عن الشعبي عن جابر نزول الآية في حق الخمسة الي ان قال جابر انفسنا و انفسكم رسولالله و علي بن ابيطالب و ابنائنا الحسن و الحسين و نسائنا فاطمة».
«براي ما حديث كرد سليمان بن احمد و او از احمد بن داود مكي و او هم از بشر بن مهران و او هم از محمد بن دينار و از داود بن ابيهند و از شعبي و از جابر و جابر آيه مباركهي مباهله را در شأن پنج تن دانسته، تا اينكه گفته است مقصود از «انفسنا و انفسكم» رسول خدا و علي بن ابيطالب و «ابنائنا» حسن و حسين و «نسائنا» فاطمه (عليهمالسلام) ميباشند». [25] .
و ابن كثير آن چه كه حاكم در مستدرك و بيهقي در دلائل النبوه نقل كردهاند آورده است. صاحب البدايه و النهايه در جلد پنج به نقل از بيهقي با هشت سند گفته است: «آيهي مباركهي مباهله در شأن پنج تن مقدس نازل شده است».
احمد ابن حجر عسقلاني از قول ترمذي به سند قوي از عامر بن سعد بن ابيوقاص و از پدرش ميگويد: «انزلت هذه الآية: قل تعالوا ندع ابنائنا دعا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا».
«هنگامي كه آيهي «قل تعالوا ندع» نازل شد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند». [26] .
[ صفحه 200]
ابن الصباغ در فصول المهمه (صفحهي 108) ميگويد: «نقل نزول الآية في الخمسة»،«آيهي مباركه مباهله در شأن پنج تن مقدس نازل شده است».
سيوطي ميگويد: «اخرج البيهقي من طريق سلمة بن عبد يشوع عن أبيه عن جده: ان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم كتب الي اهل نجران الي ان قال فلما أصبح رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم الغد بعدما أخبرهم الخبر أقبل مشتملا علي الحسن و الحسين في خميلة له و فاطمة تمشي خلف ظهره للملاعنة و له يومئذ عدة نسوة فقال شرحبيل لصاحبيه: اني اري امرا مقبلا ان كان هذا الرجل نبيا مرسلا فلا عناه لا يبقي علي وجه الارض منا شعر و لا ظفر الا هلك الخ».
«بيهقي از طريق سلمة بن يشوع او هم از پدرش و از جدش ميگويد: همانا رسول خدا به اهل نجران نوشت به نام خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب، از محمد فرستادهي خدا به اسقف نجران، و مردم نجران تا اينكه حضرت فرمود: من شما را دعوت ميكنم به پرستش خداوند از پرستش بندگان و به ولايت خداوند از ولايت بندگان خدا، تا اينكه مسئله به مباهله ميرسد و پيامبر اسلام صبح بعد از آن كه نجرانيها را خبر فرمود خود به مباهله رو آورد، در حالي كه حسن و حسين را در جامهاي كه براي خود بود پيچيده بود و فاطمه پشت سر پيامبر براي ملاعنه ميرفت، در حالي كه آن زمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) زنهاي زيادي داشت، ولي فقط فاطمه (سلاماللهعليها) را برد. پس شرحبيل به رفيقش گفت:من ميبينم حادثهاي دارد پيش ميآيد، اگر اين مرد پيامبر مرسل باشد، با او ملاعنه نكنيد، اگر ملاعنه كنيد بر روي زمين از ما حتي موي و ناخن هم باقي نميماند كه همه هلاك ميشوند، تا اينكه جزيه را قبول ميكنند».
سيوطي روايت ديگري را از جابر نقل ميكند: در وقت صبح پيامبر اسلام در حالي كه دست علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفته بود به مباهله رفت و سيد و عاقب دو بزرگ نجران را هم دعوت به مباهله فرمود، آنها از آمدن ابا كردند و به جزيه دادن اقرار كردند. و جابر باز هم گفته است: آيه «قل تعالوا ندع» نازل شد و «انفسنا و انفسكم»
[ صفحه 201]
پيامبر و علي و «ابنائنا» حسن و حسين و «نسائنا» فاطمه (عليهمالسلام) ميباشند». [27] .
سيوطي در اين رابطه رواياتي از صحيح حاكم از جابر و نيز از كتاب دلائل النبوة ابونعيم از ابن عباس نقل كرده است.
و از صحيح مسلم و ترمذي و ابن منذر و حاكم و بيهقي در سنن خود از سعد بن ابيوقاص ذكر ميكند كه در همهي كتب ذكر شده جريان مباهله مفصلا آمده است و در روايت سعد بن وقاص آمده است «لما نزلت هذه الآية دعا رسولالله عليا و فاطمة حسنا و حسينا فقال: اللهم هؤلاء اهلي».
«وقتي كه اين آيه مباهله نازل شد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهمالسلام) را خواند و سپس فرمود: خدايا اينان اهل بيت من هستند»
و روايت ابن جرير طبري را از علباء بن احمد بشكري كه گذشت هم آورده است. و نيز سيوطي در كتاب تاريخ الخلفا روايت سعد بن وقاص را ذكر كرده است و در كتاب الاكليل صفحهي 53 گفته است: آيه «قل تعالوا ندع» در آن مشروعيت مباهله است و مسلم است كه حسن و حسين از فرزندان پيامبرند.
و در تفسير جلالين جلد يك صفحهي 33 ميگويد: روايت شده است كه آيهي مباركهي مباهله در شأن پنج تن مقدس (عليهمالسلام) نازل شده است.
در كتاب صواعق المحرقه آمده است:
«و في آية «قل تعالوا ندع» فقد غدا صلي الله عليه و آله و سلم محتضنا الحسين و اخذ الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي و علي خلفها و هؤلاء هم اهل الكساء فهم المراد في آية المباهلة و هم المراد في آية انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت الي آخر.»
«در آيه «قل تعالوا ندع» است كه به تحقيق در وقت صبح پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي كه حسين را به آغوش و دست حسن را گرفت و فاطمه پشت سر پيامبر و علي هم پشت سر فاطمه به مباهله آمد: و ابن حجر ميگويد: اينان
[ صفحه 202]
اهل كسا هستند پس ايشان مراد آيه مباهله و مراد آيه «انما يريد الله» ميباشند»
و باز هم ابن حجر پيرامون آياتي كه در فضائل اهل بيت آورده است اين آيه را هم ذكر كرده است:
«فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائك و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين».
«پس هر كسي با تو دربارهي عيسي مجادله كند، بعد از آنكه به وحي خدا به احوال او آگاهي يافتي به آنها بگو: بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخيزيم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار كنيم تا دروغگويان و كافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.»
«قال في الكشاف لا دليل اقوي من هذا علي فضل اصحاب الكساء و هم علي علي و فاطمة و الحسنان لانها لما نزلت دعاهم صلي الله عليه و آله و سلم فاحتضن الحسين و اخذ بيد الحسن و مشت فاطمة خلفه و علي خلفها فعلم انهم المراد بالآية و علم ان اولاد فاطمة و ذريتها يسمون ابنائه صلي الله عليه و آله و سلم و ينسبون اليه نسبة صحيحة نافعة في الدنيا و الآخرة».
«زمخشري در كشاف گفته است: هيچ دليل و مدركي قويتر و مهمتر از آيه مباركهي مباهله بر فضل و برتري اصحاب كسا موجود نيست و اصحاب كسا علي و فاطمه حسنين (عليهمالسلام) ميباشند، وقتي كه آيهي مذكور نازل شد، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اصحاب كسا را خواند، و در حالي كه حسين را به دوش دست حسن را گرفته و فاطمه پشت سر حضرت و علي پشت سر فاطمه (عليهمالسلام) بود به مباهله ميرفتند. پس آنان مقصود آيه هستند و فرزندان فاطمه ذريه و فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند و نسبت دادن آنها به پيامبر اسلام يك نسبت صحيح ميباشد كه در دنيا و آخرت نافع است». [28] .
[ صفحه 203]
و ابن حجر هيثمي نيز روايت سعد بن وقاص را كه از دو كتاب الاصابة عسقلاني تاريخ خلفا سيوطي ذكر شد در صواعق آورده است.
و علامه حلبي در كتاب «السير المحمدية» جلد 3، صفحهي 35، طبع مصر و علامه شاه عبدالحق دهلوي در كتاب «مدارج النبوة» صفحهي 500، طبع بمبئي و علامه مير محمد صالح كشفي ترمذي در كتاب «مناقب مرتضوي» صفحهي 44، طبع بمبئي، آيهي مباركهي مباهله را در شأن خمسهي اطهار دانستهاند». [29] .
علامه شبراوي در كتاب «الاتحاف بحب الاشراف» از قول زمخشري همان روايتي را كه ابن حجر عسقلاني آورده ذكر كرده است.
و علامه شوكاني ميگويد:
«و أخرج الحاكم و صحح و ابن مردويه و أبونعيم في الدلائل عن جابر قال: قدم علي النبي العاقب و السيد فدعاهما الي الاسلام فقالا: اسلمنا يا محمد، فقال:كذبتما ان شئتما أخبرتكما الي أن قال فغدا رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم و اخذ بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين ثم ارسل اليهما فأبيا أن يجيباه و أقرا له فقال: و الذي بعثني بالحق لو فعلا لا مطر الوادي نارا، قال جابر: فيهم نزلت «تعالوا ندع ابنائنا»: قال جابر: انفسنا و انفسكم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علي و أبنائنا الحسن و الحسين، و نسائنا فاطمة.
«حاكم حديث را آورده و صحيح هم دانسته و از ابن مردويه و ابونعيم در كتاب «دلائل» از جابر نقل كرده كه: عاقب و سيد خدمت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را به اسلام دعوت فرمود، آن دو گفتند كه اي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) اسلام را اختيار كردهايم، پس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دروغ ميگوييد و اگر خواستيد شما را خبر ميكنم. و سپس بحث به مناظره و مجادله كشيد تا اينكه پيامبر به امر خداوند آنها را دعوت به مباهله ميكند، و وقت مباهله را هم معين مينمايد. پس در وقت صبح رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي كه دست
[ صفحه 204]
علي و فاطمه و حسن و حسين را گرفته بود، آمد و به سوي عاقب كسي را فرستاد، و آنها از جواب دادن ابا و امتناع كردند و اقرار كردند كه براي پيامبر اسلام جزيه بدهند.
و سپس پيامبر اسلام فرمود: قسم به آن كسي كه مرا به حق مبعوث فرمود اگر نجرانيها (سيد و عاقب) مباهله را انجام ميداند هر آينه كوهها بر آن دو (عاقب و سيد) آتش ميباريد و كسي از نصارا باقي نميماند.
و جابر گفته است: آيهي مباهله در حق پنج تن مقدس نازل شده است. و «انفسنا و انفسكم» در آيه رسول خدا و علي و «نسائنا» فاطمه و «ابنائنا» حسن حسين (عليهمالسلام) ميباشد.
سپس شوكاني ميگويد: مسلم و ترمذي و ابيمنذر و حاكم و بيهقي از سعد بن وقاص آوردهاند: وقتي كه آيهي مباركهي مباهله نازل شد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين را خواند و آنها را در يك جا جمع فرمود، بعد گفت: خدايا اينان اهل بيت منند». [30] .
علامه آلوسي ميگويد:
«اخرج في الدلائل من طريق الكلبي عن أبيصاحل عن ابن عباس أن وفد نجران من النصاري قدموا، الي ان قال: و قد كان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم خرج و معه علي و الحسن و الحسين و فاطمة الحديث.
«ابونعيم در كتاب دلائل از طريق كلبي از ابيصالح و از ابن عباس آورده است: به درستي كه طايفه از نصاراي نجران خدمت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند سؤالات زيادي كردند، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را دعوت به اسلام فرمود و نجرانيها نپذيرفتند، از طرف پيامبر اسلام پيشنهاد مباهله شد و طايفهي نجران قبول كردند، در زمان مباهله، پيامبر از منزل خارج شد در حالي كه با او علي و حسن و حسين و فاطمه (عليهمالسلام) بودند، اهل نجران كه اين هيئت را از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)
[ صفحه 205]
ديدند به جزيه دادن حاضر شدند و از مباهله دست برداشتند.»
همچنين در تفسير روح المعاني آمده است:
«وروي أن اسقف نجران لما رأي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم مقبلا و معه علي و فاطمة و الحسنان قال: يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو سألوا الله تعالي أن يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تباهلوا و تهلكوا.»
«روايت شده است به درستي كه وقتي اسقف نجران رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديد به طرف مباهله روي آورده است در حالي كه علي و فاطمه و حسنين (عليهمالسلام) با او بودند، گفت: طايفه نجران همانا من چهره و قيافههايي را ميبينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوه را از جايش زائل بكند هر آينه زائل خواهد كرد، پس مباهله مكنيد كه هلاك ميشويد». [31] .
علامهي طنطاوي اصل جريان نزول آيهي مباهله و برخورد سران اهل نجران با پيامبر اسلام را در رابطه با خلقت حضرت عيسي (عليهالسلام) و بعضي موضوعهاي ديگر و بحث و مناظرهي بين طرفين را و پيشنهاد مباهلهي پيامبر اسلام را در دو صفحه بحث ميكند و سپس ميگويد:
«روي أنهم لما دعوا الي المباهلة قالوا حتي ننظر، فلما تخالوا قالوا لصاحب الرأي فيهم ما تري؟ فقال والله لقد عرفتم نبوته، و لقد جائكم بالفصل في امر صاحبكم، والله ما باهل قوم نبيا الا هلكوا فاذا أبيتم الا الف دينكم فوادعوا الرجل و انصرفوا، فأتوا رسولالله وفد غدا محتضنا الحسين آخذا بيد الحسن، و فاطمة تمشي خلفه و علي رضياللهعنه خلفها، و هو يقول: «اذا أنا دعوت فأمنوا، فقال اسقفهم يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو سألوا الله تعالي أن يزيل جبلا من مكانه لازاله، فلا تباهلوا فتهلكوا» فاذعنوا الرسول الله صلي الله عليه و سلم و بذلوا له الجزية ألفي حلة حمراء و ثلاثين درعا من حديد، فقال صلي الله عليه و سلم: «و اذي نفسي بيده لو تباهلوا لمسخوا قردة و خنازير، و لاضطرم الوادي
[ صفحه 206]
عليهم نارا و لا ستأصل الله نجران و اهله».
«روايت شده به درستي كه اهل نجران وقتي كه از طرف پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) به مباهله دعوت شدند گفتند: ما بايد بررسي بكنيم، سپس وقتي با خودشان خلوت و مشورت كردند و به كسي كه صاحب رأي و بزرگشان بود گفتند: نظر شما دربارهي مباهلهي با پيامبر مسلمانان چيست؟ وي گفت: قسم به خدا شما نبوت پيامبري و حقانيت محمد را شناختهايد و او مسئلهي خلقت حضرت عيسي را براي شما مفصلا بيان نموده و حقيقت را روشن كرده است.
صاحب رأي نجرانيها به سخنان خود ادامه داد و گفت: قسم به خدا هيچ قومي با پيامبري مباهله نكردند مگر اينكه هلاك شدند، از مباهله دست برداريد و اگر اسلام را اختيار نميكنيد و دين مسيحيت را رها نميكنيد، مباهله نكنيد و آن مرد را (حضرت محمد) رها بكنيد، آنها از مباهله منصرف شدند و آمدند خدمت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي كه صبحگاهان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) حسين را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي پشت سر فاطمه به محل مباهله ميآمدند، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به چهار نور مقدس فرمود: وقتي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد. پس اسقف نجران گفت:اي گروه نصاري همانا من قيافه و چهرهايي را ميبينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوهها را از جايشان متلاشي و تكه و تكه بكند، هر آينه خداوند به احترامآنان اين را كار خواهد فرمود. پس مباهله مكنيد كه هلاك ميشويد، سپس اذعان و اعتقادشان بر حقانيت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) ثابت شد و فهميدند كه محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پيامبر بر حق است و آن چه دين اسلام راجع به حضرت مسيح فرموده درست است و لذا آمدند به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، جزيه دادند.
متن قرارداد جزيه به اين صورت نوشته شد: نصاراي نجران بايد دو هزار حله (لباس) به مسلمانان بدهند و سي هزار زره آهني به پيامبر اسلام بدهند و بعد از امضاي قرارداد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: قسم به آن كسي كه جان محمد به دست قدرت
[ صفحه 207]
لايزال اوست اگر اهل نجران مباهله ميكردند هر آينه همه مسخ شده و به صورت ميمون و خوك ميگرديدند و كوهها بر آنها آتش ميباريد و خداوند سرزمين نجران اهل او را خوار و ذليل ميساخت». [32] .
ابوبكر علوي حضرمي در «رشفة الصادي» صفحهي 35 همان روايت را كه زمخشري در كشاف بيان كرده آورده و سپس گفته است: «لا دليل اقوي من هذا علي فضل اصحاب الكساء الخ»: «دليلي قويتر از آيهي مباهله بر فضيلت اصحاب كسا نيست.»
و صاحب كتاب «التاج الجامع للاصول» جلد سوم، صفحه 329، سند روايت را از سعد بن وقاص نقل كرده، و ابن معازلي در «مناقب» با سند از جابر عبدالله انصاري علامه حمويني در «كفاية الخصام» با سند از ابن جريح و نيز از عامر بن سعد، نزول آيهي مباركهي مباهله را درشأن پنج تن مقدس و اهل كسا دانستهاند.» [33] .
شيخ اسماعيل حقي برسوي در تفسير روح البيان ميگويد:
«روي انهم لما دعوا الي المباهلة قالوا حتي نرجع و ننظر فلما خلا بعضهم ببعض قالوا لعبد المسيح ما تري، فقال والله لقد عرفتم يا معشر النصاري ان محمدا نبي مرسل و لقد جائكم بالفصل من امر صاحبكم والله ما باهل قوم نبيا قط فعاش كبيرهم و لا نبت صغيرهم و لئن فعلتم لتهلكن فان أبيتم الا الف دينكم و الاقامة ما انتم عليه فوادعوا الرجل و انصرفوا الي بلادكم فأتوا رسولالله صلي الله عليه و سلم و قد خرج محتضنا الحسين آخذا بيد الحسن و فاطمة تمشي خلفه و علي خلفها رضياللهعنه و هو يقول (اذا انا دعوت فأمنوا) فقال اسقف نجران (اي اعلمهم بامور دينهم و هو ابوحارثه يا معشر النصاري اني لاري وجوها لو شاءاللهتعالي ان يزيل جبلا من مكانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة فقالوا يا اباالقاسم رأينا ان لا نباهلك و أن تترك علي دينك و نثبت علي ديننا قال صلي الله عليه و سلم (فاذا أبيتم المباهلة
[ صفحه 208]
فاسلموا يكن لكم ما للمسلمين و عليكم ما علي المسلمين فأبوا فقال (فاني احاربكم) فقالوا ما لنا بحرب العرب طاقة و لكن نصالحك علي ان تغزونا و لا تخيفنا و لا تردنا عن ديننا علي ان نؤدي اليك كل عام الفي حلة الف في صفر و الف في رجب و ثلاثين درعا عادية من حديد فصالحهم علي ذلك و كتب لهم كتابا بذلك و قال: والذي نفسي بيده ان الهلاك قد تدلي علي اهل نجران و لو لا عنوا لمسخوا قردة و خنازير و لاضطرم عليهم الوادي نارا و لاستأصل الله نجران و اهله حتي الطير علي رؤس الشجر و لما حال الحول علي النصاراي كلهم حتي هلكوا.
«روايت شده است به درستي كه اهل نجران وقتي كه از سوي پيامبر اسلام به مباهله دعوت شدند گفتند: ما بايد برگرديم و مسئله مباهله را بررسي بكنيم، پس وقتي كه با يكديگر خلوت و مشورت كردند، به بزرگترينشان كه اسم او عبدالمسيح بود گفتند: نظر شما در رابطه با مباهله چيست؟ او گفت: قسم به خدا ميدانيد و شناختيد كه همانا محمد پيامبر و فرستادهي خداست و جريان خلقت پيامبر شما حضرت عيسي را مفصل براي شما روشن فرمود، قسم به خدا قومي با پيامبري مباهله نكرده كه بزرگانشان زندگي كرده باشد و كوچكشان بزرگ شده باشد مگر اينكه هلاك شدهاند، اگر شما مباهله بكنيد هر آينه هلاك ميشويد، پس اگر از اسلام آوردن امتناع داريد و دين خودتان را ميخواهيد بر عقيده و ايمان و دين مسيحيت باقي بمانيد و اين مرد را (حضرت محمد) رها بكنيد و به بلاد خودتان برگرديد.
پس اهل نجران آمدند نزد رسول خدا در حالي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) حسين را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر پيامبر و علي هم پشت سر فاطمه بود، پيامبر اسلام خطاب به چهار نور مقدس فرمود: زماني كه من دعا كردم شما آمين بگوييد، پس اسقف نجران كه در امور دين داناترين آنها بود و اسم او ابوحارثه بود گفت:اي طايفهي نصاري به درستي كه من چهرههايي را ميبينم كه اگر بخواهند خداوند به احترام آنها كوه را از جايش ميكند، پس با پيامبر اسلام مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد و بر گسترهي زمين تا روز قيامت نصاري باقي نميماند.
[ صفحه 209]
گفتند:اي اباالقاسم نظر ما اين است ما مبالهه نميكنيم و تو را بر دين خودت ميگذاريم و ما هم بر دين خودمان ثابت هستيم، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر از مباهله امتناع ميكنيد پس اسلام را قبول كنيد تا آنچه كه بر نفع و ضرر مسلمانهاست بر شما هم باشد.
نجرانيها از اين پيشنهاد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) امتناع كردند، پيامبر فرمود: با شما ميجنگيم، و نجرانيها گفتند كه ما توانايي جنگ با عرب را نداريم ولي با شما مصالحه ميكنيم بر اينكه با ما جنگ نكنيد و ما را مترسانيد و ما را از انجام دين عقيدهمان منع نكنيد، در مقابل ما هم در هر سال دو هزار حله (لباس) هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب و سي هزار زره آهني به شما ميدهيم. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با آنها مصالحه فرمود و قرار داد نوشتند، بعد از امضاي قرارداد پيامبر فرمود: قسم به آن كسي كه جانم به دست قدرت اوست اگر آنها مبالهه ميكردند هلاكت به آنها نزديك ميشد همه مسخ شده و به صورت ميمون و خوك ميگرديدند و كوهها بر آنها آتش ميباريد و خداوند سرزمين نجران و اهل او را خوار و ذليل ميكرد و حتي پرندگان درختهاي نجران را هم هلاك ميكرد و سال بر آنها نميگذشت كه همه هلاك ميشدند». [34] .
خواجه عبدالله انصاري در «كشف الاسرار» ميگويد: روز مباهله روز بيست و يكم از ماه ذيالحجه بود، مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) به صحرا شد. آن روز دست حسن (عليهالسلام) گرفته و حسين (عليهالسلام) را در بر گرفته، و فاطمه (عليهاالسلام) از پشت ميرفت، و علي (عليهالسلام) از پشت ايشان و مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) ايشان را گفت: چون دعا كنم شما آمين گوييد، دانشمندان و مهتران ترسايان چون ايشان را به صحرا ديدند بر آن صفت، بترسيدند و عام را نصيحت كردند و گفتند:
«يا قوم! انا نري وجوها لو سألوا الله عز و جل ان يزيل جبلا من مكانه لازالهه فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الارض نصراني الي يوم القيامة».
[ صفحه 210]
ترسايان آن سخنان از مهتران خويش بشنيدند، همه بترسيدند و از مباهلت باز ايستادند و طلب صلح كردند و جزيت بپذيرفتند، با آنكه هر سال دو هزار حله بدهند».
خواجه عبدالله انصاري در نوبت سوم از تفسير آيه شريفه (كه تفسير عرفاني است) ميگويد: «اي مهتر! اين بيگانگان با نهاد خراب، و جهل بياندازه، و عقل مدخول، ايشان را چه سيري كند اين آيت اعتبار و قياس كه بر ايشان خواندي از راه اعجاز؟ اين آيت مباهلهي بر ايشان خوان، و پس بر ايشان قهر و سياست ما گوش دار. مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: آتش آمده بر هوا ايستاده، اگر ايشان مباهلت كردندي در همهي روي زمين از ايشان كسي نماندي. و اصحاب مباهله پنج كس بودند مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) و زهرا (عليهاالسلام) و مرتضي (عليهالسلام) و حسن (عليهالسلام) و حسين (عليهالسلام).آن ساعت كه به صحرا شدند، رسول ايشان را با پناه خود گرفت، گليم بر ايشان پوشانيد، و گفت: «اللهم ان هؤلاء اهلي» جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! انا من اهلكم» چه باشد يا محمد اگر مرا بپذيري و در شمار اهل بيت خويش آري؟ رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: «يا جبرئيل و انت منا» آنگه جبرئيل بازگشت و در آسمانها مينازيد و فخر ميكرد و ميگفت: «من مثلي؟ و انا في السماء طاووس الملائكة و في الارض من اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)» يعني چون من كيست؟ كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) خاتم پيغمرانم.» [35] .
علامه سيد صديق حسن خان در كتاب «حسن الاسوة» صفحهي 32 به نقل از مسلم ترمذي نزول آيهي مباركهي مباهله را دربارهي پنج تن مقدس بعد از امضاي قرار داد بين پيامبر و اهل نجران دانسته است.
علامه سيد احمد زيني دحلان الشافعي، مفتي مكه مكرمه در «السيرة النبوة» كه در حاشيه سيرة الحلبيه طبع شده است، بعد از ذكر اصل جريان مباهله و آمدن نجرانيها خدمت مبارك پيامبر اسلام و بحث و مناظره با آنها، ميگويد: «فلما أصبح صلي الله عليه و سلم أقبل و معه حسن و حسين و فاطمة و علي رضياللهعنهم و عند ذلك قال لهم
[ صفحه 211]
الاسقف اني لاري وجوها الخ» «پس وقتي كه شب را صبح فرمود براي مباهله آمد در حالي كه حسن و حسين و فاطمه و علي (عليهمالسلام) با وي بودند، وقتي كه اين هيئت هيبت را نجرانيها از پيامبر اسلام ديدند، اسقف آنها نشانههاي عذاب را مشاهده كرد و گفت: اي طايفهي نصاري همانا چهرههايي را ميبينم اگر بخواهند خداوند به احترام آنها كوهها را متلاشي ميكند، پس مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد». [36] .
علامه جويني با دوازده سند به نقل از شعبي و او از جابر ميگويد:
«قدم علي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم العاقب و الطيب فدعاهما الي الاسلام فقالا: اسلمنا يا محمد (قبلك) قال: كذبتما ان شئتما اخبرتكما بما يمنعكما من الاسلام؟ قالا: فهات أنبئنا قال: حبكما الصليب و شرب الخمر و أكل لحم الخنزير.
قال: جابر فدعاهما الي الملاعننة و واعداه علي ان يغادياه بالغداة فغدا رسول الله صلي الله عليه و سلم و اخذ بيده علي و فاطمة و الحسن و الحسين فارسل اليهما فأبيا أن أقرا له (بالجزية) فقال رسولالله صلي الله عليه و سلم و الذي بعثني بالحق لو فعلا لا مطر عليها الوادي نارا.
(قال الشعبي): قال جابر (و) فيهم نزلت (هذه الآية: «ندع أبنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم» قال الشعبي: قال جابر: «وانفسنا و انفسكم» رسولالله صلي الله عليه و سلم و علي و نسائنا و نسائكم» فاطمة و «ابنائنا ابنائكم» الحسن و الحسين عليهماالسلام.
«عاقب و طيب بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شدند، پس پيامبر آن دو را به اسلام دعوت فرمود: آنها گفتند:اي محمد پيش از آن كه تو را ملاقات بكنيم ما اسلام آوردهايم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دروغ ميگوييد، و اگر خواستيد شما را به آن چيزهايي كه مانع از اسلام آوردن شما شده خبر ميكنم، گفتند: به ما اطلاع بده، پيامبر فرمود: دوست داشتن صليب و شرب خمر و خوردن گوشت خوك مانع از اسلام
[ صفحه 212]
آوردن شما شده است، وقتي دليل و برهان پيامبر اسلام را قبول نكردند پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را به ملاعنه دعوت فرمود و وقت ملاعنه را صبح معين فرمود.
پس در وقت صبح رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در حالي كه دست علي و فاطمه حسن و حسين (عليهمالسلام) را به دست مبارك خود گرفته بود به مباهله و ملاعنه آمد؛ و به عاقب و سيد هم خبر داد ولي آنها از جواب دادن امتناع كردند و اقرار كردند به جزيه دادن، بعد پيامبر فرمود: قسم به آن كسي كه مرا به حق برانگيخته است اگر مباهله و ملاعنه را انجام ميداد هر آينه بر آنها آتش ميباريد.
و شعبي گفت جابر گفته است: آيه مباركه «ندع ابنائنا» در حق پنج تن نازل شده است و «انفسنا و انفسكم» رسول خدا و علي و «نسائنا و نسائكم» فاطمه و «ابنائنا و ابنائكم» حسن و حسين (عليهمالسلام) ميباشند». [37] .
اين چهل و اندي حديث مباهله از كتب بزرگان اهل سنت آورده شد و اكثر آنها از شخصيتهاي مهم ميباشند كه براي همه قابل قبول هستند. اكنون خود نتيجه را به دست ميآوري كه اهل بيت و پنج تن پاك چه عظمت و مقام و منزلتي در نزد پروردگار دارند، مخصوصا بانوي دو جهان فاطمهي زهرا (سلاماللهعليها)؛ و اگر آنان دستان مبارك را به آسمان بلند ميكردند و دعايي كه از سينهي پاك و مطهر پيامبر بيرون ميآمد آنها آمين ميگفتند، به امر پروردگار زمين و زمان براي ملعونين و مشركين دگرگون ميشد و اگر بانوي دو جهان و دختر پيامبر اسلام و همسر ولايت و امامت و مادر يازده نور پاك ستارگان درخشان امامت و ولايت و بانويي كه نبوت و رسالت و امامت و ولايت در او خلاصه شده است دست مبارك را بلند ميكرد و آمين ميگفت تمام اين كرهي خاكي بر مشركين آتش و جهنم ميشد.
[ صفحه 215]
[1] سورهي آل عمران، آيهي 61.
[2] سورهي آل عمران، آيهي 59.
[3] تفسير فخر رازي، ج 8، ص 85.
[4] صحيح مسلم بن حجاج نيشابوري، ج 7، ص 120.
[5] مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185.
[6] تفسير طبري، ج 3.
[7] مستدرك، ج 3، ص 150 و تلخيص شمسالدين الذهبي.
[8] معرفة العلوم الحديث.
[9] معرفة علوم الحديث، ص 50.
[10] دلائل النبوة ص 297 ط حيدرآباد.
[11] اسباب النزول، ص 74.
[12] اسباب النزول، ص 174.
[13] العمدة، ص 96.
[14] معالم التنزيل، ج 1، ص 302.
[15] مصابيح السنة، ج 2، ص 204.
[16] تفسير كشاف، ج 1، ص 193 و تذكره سبط ابن جوزي.
[17] مطالب السؤول، ص 7.
[18] اسد الغابه، ج 4، ص 25.
[19] تذكرة الخواص، ص 17 و يك روايت ديگر هم از جابر نقل شده است.
[20] جامع الاحكام القرآن قرطبي، ج 3، ص 104.
[21] تفسير بيضاوي، ج 2، ص 22.
[22] ذخائر العقبي، ص 25 و همين روايت را مسلم و ترمذي در صحاحشان آوردهاند.
[23] تفسير نيشابوري، ج 3، ص 206 در حاشيه تفسير طبري.
[24] البحر المحيط، ج 2، ص 479.
[25] تفسير اسماعيل بن كثير القرشي، ج 1، ص 370.
[26] الاصابة، ج 2، ص 503.
[27] الدر المنثور، ج دوم، ص 37 و 30.
[28] خلاصة الصواعق، باب 59 و ينابيع المودة، ص 295 و ص 299 و الصواعق، ص 119.
[29] احقاق الحق، ج 3، ص 59.
[30] فتح القدير، ج، ص 316.
[31] تفسير روح المعاني، ج 3، ص 167.
[32] الجواهر في التفسير القرآن الكريم، ج 1، جزء دوم، ص 126 و 127.
[33] احقاق الحق، ج 3، ص 61.
[34] تفسير روح البيان، ج 2، ص 44 و 45، آيه 60 از سورهي آل عمران.
[35] تفسير كشف الاسرار، ج 2، ص 147 و 151.
[36] السيرة النبوية در حاشيه السيرة الحلبية، ص 4 و 5.
[37] فرائد السمطين، ج 2، ص 24 و 23، حديث 365 و همين حديث را طبراني در معجم و ابونعيم در دلائل النبوة ص 297 و بيضاوي در شواهد التنزيل جلد يك، صفحه 126 آورده است.