محبت و دوستی پیامبر به فاطمه ‌

محبت و دوستی پیامبر به فاطمه   محبت و عشق، قوی‏ترین جاذبه در میان دو موجود است. در قانون معروف جاذبه که بر عالم ماده حکومت می‏کند، آمده است: «هر مقدار جرم اجسام زیادتر، و فاصله‏ی آنها کمتر باشد جاذبه‏ی آنها بیشتر است» این قانون در جهان م

محبت و دوستي پيامبر به فاطمه <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

محبت و عشق، قوي‏ترين جاذبه در ميان دو موجود است. در قانون معروف جاذبه كه بر عالم ماده حكومت مي‏كند، آمده است: «هر مقدار جرم اجسام زيادتر، و فاصله‏ي آنها كمتر باشد جاذبه‏ي آنها بيشتر است» اين قانون در جهان معني و معنويت و محبتهاي الهي هم حاكم مي‏باشد، يعني هر قدر شخصيت‏ها والاتر و فاصله‏ها كمتر باشد اين محبت و عشق قويتر مي‏گردد.

با اين تقاوت كه در جهان ماده گاهي اختلاف و تضاد علت جاذبه است، مانند دو الكتريسيته‏ي مثبت و منفي، ولي در جهان ارواح و معنويت هر قدر سنخيت و تشابه بيشتر باشد اين جاذبه نيرومندتر و فعال‏تر است و تضاد در كار نيست، بلكه تضاد باعث دوري است.

با توجه به اين مقدمه كوتاه كه از كتاب جاذبه و دافعه‏ي مرحوم شهيد مطهري و كتاب زهرا (عليهاالسلام) برترين بانو از آية الله مكارم شيرازي نقل به مضمون شده است، به سراغ احاديثي مي‏رويم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تا چه حد به دختر عزيزش فاطمه (سلام‏الله‏عليها) اظهار عشق و علاقه و محبت مي‏كرد و او را دوست مي‏داشت.

بخاري در صحيح خود در كتاب بدء الخلق در باب مناقب قرابت رسول‏الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و منقبت فاطمه (سلام‏الله‏عليها) مي‏گويد:

 

[ صفحه 308]

 

«روي بسنده عن المسور بن مخرمة ان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: فاطمة بضعة مني فمن اغضبها اغضبني». [1] .

«مسور بن مخرمه مي‏گويد: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: فاطمه پاره‏ي تن من است، پس كسي كه او را ناراحت بكند و به غضب بياورد، مرا ناراحت كرده و به غضب آورده است.» و مناوي نيز در كتاب فيض القدير اين حديث را بيان كرده و گفته است.

سهيلي به اين حديث استدلال كرده است مبني‏بر اينكه اگر كسي به فاطمه فحش بدهد و يا اهانت به وي بكند كافر است، براي اينكه سب و فحش دادن به فاطمه هم او را و هم پيامبر را ناراحت مي‏كند و بعد مي‏گويد: همانا فاطمه افضل و برتر از شيخين مي‏باشد.

اينكه فاطمه (سلام‏الله‏عليها) برتر از شيخين مي‏باشد جاي شك و ترديد نيست و اما اينكه سهيلي گفته است كه فاطمه (سلام‏الله‏عليها) برتر از شيخين است شايد منظور وي اين است كه اگر كسي به شيخين فحش بدهد و يا اينكه احترام‏شان نكند كافر نمي‏شود، ولي اگر به زهرا (سلام‏الله‏عليها) فحش بدهد كافر مي‏شود. و نسائي در خصائص خود (ص 35) همين روايت بخاري را ذكر كرده است.

باز هم بخاري حديثي را از مسور بن مخرمة و او از پيامبر اسلام روايت مي‏كند:

«انه قال- اي النبي صلي الله عليه و آله و سلم- فانما هي فاطمة بضعة مني يريبني ما ارابها و يؤذيني ما آذاها». [2] .

«پيامبر اسلام فرمود: همانا فاطمه پاره‏اي از وجود و هستي من است هر كس او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است و هر كسي او را آزار دهد مرا آزرده است.»

و اين حديث را ابوداود هم در صحيح خود در جلد 12، در باب ما يكره ان يجمع بينهن من النساء بيان كرده است.

 

[ صفحه 309]

 

مسلم در صحيح خود در باب فضائل فاطمه (سلام‏الله‏عليها) با سندي از مسور بن مخرمه روايت كرده است: «قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم انما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها». [3] .

«مسور بن مخرمة گفته است: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا فاطمه پاره‏اي از وجود من است، آزار مي‏دهد مرا آن چه فاطمه را آزارد.»

و فخر رازي در تفسير كبير خود در تفسير آيه مودة در سوره شوري (چنانكه بحث آن گذشت) مي‏گويد: «يؤذيني ما يؤذيها [4]  اذيت مي‏كند مرا آن چه كه فاطمه را اذيت مي‏كند».

و باز فخر رازي در سوره‏ي معارج در تفسير آيه «و فصيلته التي تؤيه [5]  گفته است: «فاطمه بضعة مني» [6]  «فاطمه پاره‏اي از وجود و هستي من است»

باز هم مسلم در باب فضائل فاطمه (سلام‏الله‏عليها) به سند از مسور بن مخرمة روايت مي‏كند:

«حدثنا عن رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم قال فيه: فانما ابنتي- يعني فاطمة عليها السلام- يريبني ما ارابها و يؤذيني ما آذاها». [7] .

«مسور حديثي را از نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‏كند كه پيامبر در آن حديث فرمود: همانا دخترم- فاطمه (سلام‏الله‏عليها)- پاره‏ي تن من است، ناراحت مي‏كند مرا آنچه كه او را ناراحت كند و آزار مي‏دهد مرا آن چه او را آزار دهد.

و اين حديث را ترمذي در صحيح خود، ج 2، ص 319، در فضل برتري فاطمه بنت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده است.

 

[ صفحه 310]

 

باز هم ترمذي به سند از عبدالله ابن زبير حديثي را از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‏كند: «انما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها و ينصبني ما انصبها». [8] .

«فاطمه پاره‏ي تن و جان من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار مي‏دهد و آنچه او را به زحمت افكند مرا به زحمت مي‏افكند.»

حاكم با سند از عبيدالله بن أبي‏رافع و از مسور مي‏گويد:

«انه بعث اليه حسن بن حسن عليه‏السلام يخطب ابنته فقال له: قل فليلقني في العتمة قال: فلقه، فحمدالله المسور و اثني عليه ثم قال اما بعد ايم الله ما من نسب و لا سبب و لا صهر احب الي من نسبكم و سببكم و صهركم و لكن رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: «فاطمة بضعة مني يقبضني ما يقبضها و يبسطني ما يبسطها و ان الانساب يوم القيامة تنقطع غير نسبي و صهري و عندك ابنتها و لو زوجتك لقبضها ذلك فانطلق عاذرا له». [9] .

«مسور مي‏گويد: حسن بن حسن (عليه‏السلام) (يعني حسن مثني) كسي را به طرف مسور فرستاد تا اينكه دختر او را خواستگاري بكند، مسور به فرستاده‏ي وي گفت: به حسن بگو مرا در عتمه و اول شب ملاقات بكند، فرستاده پيام را به حسن بن حسن (عليه‏السلام) گفت و بعد حسن مسور را ملاقات كرد و مسور حمد و ثناي الله را بجا آورده پس گفت: به خدا قسم هيچ نسب و خويشاوندي دوست‏تر براي من بهتر نيست از نسب و خويشي با شما ولكن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «فاطمه پاره اي از

 

[ صفحه 311]

 

وجود و هستي من است ناراحت مي‏كند مرا آن چه فاطمه را ناراحت كند و آن چه فاطمه را خوشحال بكند مرا خوشحال مي‏كند و تمام نسبها در روز قيامت قطع مي‏شوند و از بين مي‏روند مگر نسب و خويشي من» بعد مسور به حسن بن حسن (عليه‏السلام) مي‏گويد: دختر فاطمه در نزد توست. و اگر دخترم را بعقد تو در بياورم اين ازدواج فاطمه را ناراحت مي‏كند، در حالي كه مسور از حسن عذر مي‏خواست رفت. و حاكم نيشابوري بعد از اين حديث مي‏گويد: هذا حديث صحيح الاسناد.

ابونعيم با سندي از أنس روايت مي‏كند:

«قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم ما خير للنساء؟ فلم ندر ما نقول، فسار علي عليه السلام الي فاطمة سلام‏الله‏عليها فأخبرها بذلك فقالت: فهلا قلت له: خير لهن ان لا يرين الرجال و لا يرونهن، فرجع فأخبره بذلك فقال من علمك هذا؟ قال فاطمة قال: انها بضعة مني»

انس گفته است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال فرمود: «چه چيزي براي زنها بهتر است؟ انس مي‏گويد ما نمي‏دانستم چه جوابي خدمت پيامبر عرض بكنيم، بعد از اين سؤال علي (عليه‏السلام) به نزد فاطمه (سلام‏الله‏عليها) رفت و سؤال پيامبر را به فاطمه گفت، فاطمه (سلام‏الله‏عليها) به علي (عليه‏السلام) گفت الآن خدمت پيامبر مشرف شويد به وي بگوييد: بهترين چيز براي زنها اين است كه آنان مردها را نبينند و مردها هم آنان را نبينند، علي (عليه‏السلام) خدمت پيامبر برگشت و به آن سؤال جواب داد، پيامبر فرمود: چه كسي اين جواب را به تو تعليم كرد؟ علي عرض كرد: فاطمه، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا فاطمه پاره‏اي از وجود و هستي من است. [10] .

و بعد ابونعيم مي‏گويد: سعيد بن مسيب اين حديث را از علي (عليه‏السلام) روايت كرده است.

 

[ صفحه 312]

 

متقي هندي مي‏گويد: «انما فاطمة شجنة مني يبسطني ما يبسطها و يقبضني ما يقبضها». [11] .

«پيامبر فرمودند: همانا فاطمه شعبه‏اي از من است، آن چه كه فاطمه را خوشحال بكند مرا خوشحال كرده است و آن چه فاطمه را ناراحت بكند مرا ناراحت مي‏كند.»

در اين حديث پيامبر فرمود: فاطمه شجنه من است، شجنه در لغت يعني شعبه و ابن اثير در البداية و النهايه مي‏گويد: شجنه شعبه است و به معني شاخه‏ي درخت هم آمده است. واقعا كه فاطمه‏ي زهرا شعبه‏ي پيامبر است و علت اينكه پيامبر در حد بالايي دخترش را دوست دارد نه فقط به خاطر اينكه زهرا دختر پيامبر است بلكه پيامبر دختران ديگر هم داشت و آنها را هم دوست داشت، ولي اينكه اين مقدار فاطمه (سلام‏الله‏عليها) را دوست دارد براي اينكه فاطمه دختر وحي است و فاطمه شعبه‏ي دين پيامبر است و فاطمه خلاصه و چكيده‏اي از دين و آيين مقدس پيامبر است و فاطمه (سلام‏الله‏عليها) عصاره‏ي 23 سال زحمات طاقت‏فرساي پيامبر است. توسط فاطمه زهراست كه سرنوشت اسلام رقم زده مي‏شود و توسط زهراست كه چهره‏ي منافقين و اسلام نماهاي امروز و كفار مشركين ديروز روشن مي‏شود و توسط زهرا از انحراف اسلام و دين كه توسط قلدران زر و زور به انحراف كشيده مي‏شد جلوگيري مي‏شود و در مسير حقيقي واقعي و صاف و زلال خود رهبري مي‏گردد، و به يك كلام، فاطمه زهراست كه اولين مدافع حق و ولايت است و تا آخرين لحظه زندگي در سنگر دفاع از ولايت و امامت استقامت نمود و با يك دنيا نفرت و غضب از غاصبين ولايت و دوست‏داران قدرت و مقام از دنيا رفت. و لذا فاطمه شعبه‏ي دين پيامبر است؛ و مقصود از كلمه‏ي مني كه در كلام گهربار پيامبر آمده همان دين و آيين و وحي الهي پيامبر است و لذاست كه فرمود: فاطمه شجنة مني»

متقي هندي از حسن بصري و او به نقل از علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) مي‏گويد:

 

[ صفحه 313]

 

«قال لنا رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم ذات يوم: اي شي‏ء خير للمرأة فلم يكن عندنا لذلك جواب فلما رجعت الي فاطمة عليهاالسلام قلت: يا بنت محمد ان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم سألنا عن مسئلة فلم ندر كيف نجيبه، فقالت و عن اي شي‏ء سئلكم؟ فقلت: قال: اي شي‏ء خير للمرأة؟

قالت: فما تدرون ما الجواب؟ قلت لها: لا فقالت: ليس خير للمرأة من ان لا تري رجلا و لا يريها فلما كان العشي جلسنا الي رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم فقلت له: يا رسول‏الله انك سئلتنا عن مسئلة فلم نجبك فيها ليس للمرأة شي‏ء خير من ان لا تري رجلا و لا يريها قال و من قال ذلك؟ قلت: فاطمة،قال: صدقت انها بضعة مني». [12] .

«روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ما فرمود: چه چيزي براي زن بهتر مي‏باشد، و ما نتوانستيم جوابي براي آن سؤال پيدا بكنيم، وقتي به خانه برگشتم به فاطمه گفتم: اي دختر پيامبر، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از ما مسئله اي را سؤال فرمود و ما ندانستيم كه چگونه جواب پيامبر را بدهيم، فاطمه گفت: چه چيزي پيامبر از شما سؤال فرمود؟ به فاطمه گفتم: فرمود:چه چيزي براي زن بهتر است؟

فاطمه گفت شما ندانستيد جواب چيست؟ به او گفتم: نه، فاطمه گفت: چيزي بهتر از اين براي زن نيست كه او مردي را نبيند و مردي هم او را نبيند. پس وقتي خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم، عرض كردم: اي رسول خدا شما از ما مسئله‏اي را سؤال فرموديد و ما جواب آن مسئله را نتوانستيم بدهيم، حالا جواب شما را مي‏دهم! هيچ چيزي براي زنها بهتر از اين نيست كه مردي را نبيند و مردي هم او را نبيند، پيامبر فرمود: اين جواب را چه كسي گفته است؟ گفتم: فاطمه، پيامبر فرمود: راست گفتم كه او پاره‏اي از وجود و هستي من است.»

ابن حجر مي‏گويد: عبدالله بن حسن مثني ابن حسين سبط بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد در حالي كه نوجواني بود، عمر از جايش بلند شد و به استقبال عبدالله رفت،

 

[ صفحه 314]

 

وقتي كه عبدالله رفت اطرافيان عمر وي را ملامت و سرزنش كردند، عمر در جواب آنها گفت: همانا شخص مورد اعتمادي حديث كرد مرا (گويا از كساني كه اطراف رسول خدا بودند شنيده است) كه پيامبر فرمود: «انما فاطمة بضعة مني يسرني ما يسرها» و أنا اعلم ان فاطمة عليها السلام لو كانت حية لسرها ما فعلت بابنها.[13]  «فاطمه پاره‏ي وجود من است، مسرور و خوشحال مي‏كند مرا آن چه فاطمه را خوشحال بكند»، و عمر مي‏گويد: من مي‏دانم كه همانا اگر فاطمه (عليهاالسلام) زنده بود از آن چه من با پسر او انجام دادم خوشحال مي‏شد.

نسائي با سند از مسور بن مخرمة روايت مي‏كند كه روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر منبر خود خطبه مي‏خواند و من در آن روز محتلم (به سن بلوغ) بودم شنيدم كه و فرمود: «ان فاطمة بضعة مني» [14]  «همانا فاطمه پاره‏ي وجود و هستي من است.»

قندوزي مي‏گويد: در مشكاة از عايشه نقل شده است:

«قالت ما رأيت احدا كان اشبه سمنا و هديا و دلا (و في رواية) حديثا و كلاما برسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم من فاطمة و كان اذا دخلت عليه قام اليها فاخذ بيدها فتقبلها و اجلسها في مجلسه و كان اذا دخل عليها قامت اليه فاخذت بيده فتقبلته و اجلسته في مجلسها» [15] .

«عايشه گفته است: هيچ كسي را نديدم از جهت راه و رسم زندگي (در روايتي ديگر آمده است از جهت حديث و كلام) شباهت وي به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از فاطمه بيشتر باشد، هر وقت فاطمه بر پيامبر داخل مي‏شد پيامبر به طرف فاطمه مي‏رفت و جلوي او بلند مي‏شد و دست او را مي‏بوسيد و در جاي خود فاطمه را مي‏نشانيد و نيز

 

[ صفحه 315]

 

بارها پيامبر بر فاطمه وارد مي‏شد فاطمه جلوي پاي پيامبر بلند مي‏شد و دست مبارك پيامبر را مي‏بوسيد و پدر بزرگوارش را در جاي خود مي‏نشانيد. و اين روايت را ابوداود هم در سنن خود آورده است.

اكثر اين احاديث كه در دو فصل بيان شد (مقام فاطمه در نزد خدا و مقام فاطمه در نزد پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم در كتاب شريف ينابيع المودة، باب 55، از صحفه‏ي 169 الي 178، چاپ مكتبة المحمدي، 1385 هجري قمري، آورده شده است، علاقه‏مندان مي‏توانند مراجعه بكنند.

در كتاب فرائد السمطين با هشت سند از ابن ابي‏نجيح و او از پدرش نقل كرده است:

«انه سمع رجلا من اهل الكوفة يقول: سمعت عليا علي منبر الكوفة يقول: قلت: «يا رسول‏الله أنا أحب اليك ام هي؟- يعني فاطمة- قال: هي احب الي منك و انت أعز الي منها». [16] .

«مردي از اهل كوفه شنيده و برايش نقل كرده است: از علي (عليه‏السلام) كه بر منبر كوفه مي‏فرمود: به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كردم: من در نزد شما محبوبتر هستم يا وي (فاطمه)؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)فرمود: او نزد من محبوبتر است از تو و تو نيز نسبت به فاطمه در نزد من عزيزتر هستي».

حاكم نيشابوري با سندي به نقل از عايشه مي‏گودي:

«ما رأيت احدا كان اشبه كلاما و حديثا من فاطمة برسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم و كانت اذا دخلت عليه رحب بها و قام اليها فاخذ بيدها فقبلها و اجلسها في مجلسه». [17] .

«احدي را نديدم كه از جهت سخن گفتن شباهتش به رسول خدا از فاطمه بيشتر باشد و فاطمه هر زماني كه بر پيامبر داخل مي‏شد، پيامبر آغوش مبارك براي فاطمه باز

 

[ صفحه 316]

 

مي‏كرد و بلند مي‏شد و دست وي را مي‏گرفت و فاطمه را مي‏بوسيد و در جاي خود مي‏نشاند».

و همين حديث را حاكم در صحفه‏ي 159 و بخاري در باب الأدب المفرد، صفحه 141 و ابوعمرو در استيعاب، جلد دوم، صفحه‏ي 741 و بيهقي در سنن خود، جلد 7، صفحه 101 آورده‏اند و بيهقي در آخر حديث آورده است «و كان- يعني النبي صلي الله عليه (و آله) و سلم- اذا دخل عليها رحبت به و قامت فأخذت بيده فقبلته».

«و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هر زماني كه بر فاطمه وارد مي‏شد فاطمه بلند مي‏شد آغوش مبارك خويش را براي پيامبر باز مي‏كرد و دست مبارك پيامبر را مي‏گرفت و مي‏بوسيد».

احمد بن حنبل در مسند خود (ج 3، ص 164) از أنس بن مالك مي‏گويد: هيچ احدي شبيه‏تر به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از حسن بن علي (عليه‏السلام)فاطمه (سلام‏الله‏عليها) نبود.

متقي هندي در جلد 7، كنز العمال، صفحه‏ي 111 از عايشه مي‏گويد: پيامبر فاطمه بسيار بسيار گيسوان فاطمه را مي‏بوسيد.

و مناوي در فيض القدير، جلد 5، صفحه 176، مي‏گويد: پيامبر اسلام بسيار بسيار دهان فاطمه را مي‏بوسيد. و از ابي‏داود نقل شده است كه: پيامبر زبان فاطمه را مي‏مكيد.

ابن اثير در اسد الغابة (ج 5، ص 522) از ابن عباس مي‏گويد: همانا پيامبر هر زماني كه از سفر تشريف مي‏آورد دخترش فاطمه (سلام‏الله‏عليها) را مي‏بوسيد، و همين حديث را هيثمي در مجمع الزوائد (ج 8، ص 42) و محب‏الدين طبري در ذخائر العقبي (ص 36) آورده‏اند.

باز هم محب‏الدين طبري در ذخائر العقبي از عايشه نقل مي‏كند: «همانا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزي زير گلوي فاطمه (سلام‏الله‏عليها) را مي‏بوسيد، به پيامبر عرض كردم: اي رسول خدا شما كاري نسبت به فاطمه انجام مي‏دهيد كه با ديگران انجام نمي‏دهيد! پس پيامبر فرمود: اي عايشه! من هر وقت اشتياق بهشت را پيدا بكنم زير گلوي فاطمه را مي‏بوسم».

 

[ صفحه 317]

 

سمهودي بعد از نقل حديث (فاطمه پاره‏ي تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده و هر كه به او بدگمان شود به من بدگمان شده است) مي‏گويد: هر كسي يكي از فرزندان فاطمه را اذيت كند و يا نسبت به او غضب نمايد خود را در معرض خطر عظيم قرار داده است و هر كسي آنان را احترام نموده و تعظيم نمايد خويشتن را در معرض رضايت او قرار داده است. [18] .

سهيلي گويد: اين حديث دال بر اين است كه هر كه فاطمه (سلام‏الله‏عليها) را دشنام سب نمايد كافر گرديده و هر كه بر او درود فرستد همانا بر پيامبر درود فرستاده است و نيز چنين استنباط مي‏نمايد كه اولاد فاطمه مانند خود فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) هستند زيرا كه آنان پاره‏ي تن زهرا هستند و نيز مانند جدا كردن و قطع نمودن شاخه از ساقه و ريشه است و مانند آن است كه شي‏ء را از خود او جدا كرده و قطع نمايند و اين كار غير ممكن خواهد بود يعني فرزندان فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) مانند شاخه‏هاي درختي هستند كه به ساقه چسبيده‏اند و جدا كردن فرزندان از مادر محال است. و به قول مرحوم آيةالله سيد كاظم قزويني، مقصود سمهودي از خطر عظيم كه به آن اشاره كرده است اين آيه قرآن باشد: ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و في الاخرة و اعد لهم عذابامهينا. [19]  «كساني كه خدا و پيامبر او را اذيت كنند در دنيا و آخرت مورد لعن خدا و رسول قرار گرفته و بر ايشان عذاب دردناكي مهيا كرده است». و نيز: «و الذين يؤذون رسول الله لهم عذاب اليم.» [20]  «كساني كه پيامبر را اذيت مي‏نمايند عذاب دردناكي بر ايشان خواهد بود.»

اكنون شما خواننده‏ي عزيز بعد از بيان اين آيات و تدبر و تأمل و دقت بر آنان خود قضاوت كن نسبت به آنهايي كه پاره‏ي تن و روح و هستي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت كردند.

 

[ صفحه 318]

 

خوب برگرديم به بيان احاديثي كه بيانگر شدت علاقه پيامبر اسلام به فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) است، اگر چه اين مسئله آن قدر مهم است كه زبان و قلم از بيان آن عاجز است و نمي‏شود براي آن حد تعيين كرد.

پيامبر با عظمت اسلام آن قدر به زهرايش علاقه داشت و اظهار محبت مي‏كرد كه هر وقت حضرت به مسافرت تشريف مي‏برد آخرين نفري را كه ملاقات فرموده خداحافظي مي‏كرد فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) بود و نيز اولين كسي را كه در مراجعت و برگشت ديدار مي‏كرد باز هم فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) بود.

ابوداود با سندي از ثوبان (خدمتكار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم مي‏گويد:

«كان رسول‏الله (صلي الله عليه (و آله) و سلم) هر زماني كه مسافرت مي‏فرمود آخرين خداحافظي حضرت با افراد اهل خود، فاطمه (سلام‏الله‏عليها) بود و قتي كه از سفر مراجعت مي‏كرد اولين كسي را كه ديدار مي‏فرمود و به خانه او داخل مي‏شد فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) بود.

حاكم نيشابوري با سند از ابن عمر روايت كرده است:

«ان رسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم كان اذا خرج في غزاة كان اول عهده بفاطمة عليها السلام. [21] .

«همانا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هر زماني كه جهت جنگ و مبارزه از مدينه خارج مي‏شد اول ديدارش با فاطمه (سلام‏الله‏عليها) بود.»

و ذهبي در تلخيص خود كه در پاورقي مستدرك چاپ شده است مي‏گويد:

«كان اذا خرج في غزاة كان آخر عهده بفاطمة عليهاالسلام، و اذا رجع كان اول عهده

 

[ صفحه 319]

 

بها.» [22] .

«پيامبر زماني كه به جهت جنگي از مدينه خارج مي‏شد آخرين ديدار وي با فاطمه (سلام‏الله‏عليها) بود و وقتي كه از جنگ بر مي‏گشت اولين ديدار را هم با فاطمه داشت.»

باز هم حاكم نيشابوري با سند از ابن عمر روايت كرده است:

«ان النبي صلي الله عليه (و آله) و سلم كان اذا سافر كان آخر الناس عهدا به فاطمة عليها السلام و اذا قدم من سفر كان اول الناس عهدا به فاطمة عليها السلام». [23] .

«همانا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هر زماني كه مسافرت مي‏فرمود آخرين كسي كه با وي خداحافظي مي‏كرد فاطمه (سلام‏الله‏عليها) بود و وقتي كه از سفر تشريف مي‏آورد اول كسي را كه ديدار مي‏فرمود باز هم فاطمه (سلام الله عليها) بود.»

باز حاكم نيشابوري اين حديث را به طريق ديگري روايت كرده و در آن زياد كرده است: «فقال لها رسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم: فداك أبي و امي».

«رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه فرمود: پدر و مادرم فداي تو باد.»

و نيز حاكم نيشابوري با سندي از ابي‏ثعلبه الخشيني روايت مي‏كند و مي‏گويد:

«كان رسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم اذا رجع من غزاة او سفر أتي المسجد فصلي فيه ركعتين ثم بفاطمة عليها السلام ثم يأتي أزواجه.» [24] .

«رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هر وقت كه از غزوه و يا سفري برمي‏گشتند به مسجد مي‏آمد و دو ركعت نماز مي‏خواند پس به خانه‏ي فاطمه تشريف مي‏آورد و بعد به منزل همسران خود سر مي‏زد.»

اين حديث را ابونعيم از ابي‏ثعلبه نقل كرده است با يك مقدار اضافي: «رسول

 

[ صفحه 320]

 

خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از سفر جنگي كه برمي‏گشتند به مسجد مي‏رفت و دو ركعت نماز مي‏خواند، پس از مسجد خارج مي‏شد و قبل از آن كه به منزل همسران خويش سر بزند به منزل فاطمه سر مي‏زد، فاطمه (سلام‏الله‏عليها) از پدر بزرگوارش استقبال مي‏كرد و صورت پيامبر و چشم‏هاي مبارك وي را مي‏بوسيد و گريه مي‏كرد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه چيزي تو را به گريه انداخته است؟ عرض كرد: مي‏بينم رنگ مبارك شما تغيير كرده است، پيامبر به فاطمه مي‏فرمود: اي فاطمه همانا خداوند عزيز و بزرگ پدر تو را براي كاري مهم مبعوث فرمود و بر اين زمين خانه‏ي گلي و سخن منظومي باقي نمي‏ماند مگر اينكه خداوند بواسطه‏ي آن بعثت، عزت و يا ذلت را داخل مي‏كند و اين مأموريت و بعثت و اسلام عزيز به آن حد برسد كه شب فرا مي‏رسد يعني اسلام به همه جا و سرزمين‏ها مي‏رسد همان طور كه شب همه جا را مي‏گيرد. [25] .

ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقه به نقل از احمد بن حنبل و ديگران مي‏گويد:

«انه صلي الله عليه (و آله) و سلم كان اذا قدم من سفر اتي فاطمة (عليهاالسلام) و أطال المكث عندها، ففي مرة صنعت لها مسكين من ورق و قلادة و قرطين و سترباب بيتها فقدم صلي الله عليه (و آله) و سلم و دخل عليها ثم خرج، و قد عرف الغضب في وجهه حتي جلس علي المنبر فظنت أنه انما فعل ذلك لما رأي ما صنعته فارسلت به اليه ليجعله في سبيل الله فقال: فعلت فدها ابوها- ثلاث مرات- ليست الدنيا من محمد و لا آل محمد و لو كانت الدنيا تعدل عند الله في الخير جناح بعوضة ما سقي منها كافرا شربة ماء ثم قام فدخل صلي الله عليه (و آله) و سلم عليها و انه صلي الله عليه (و آله) و سلم أمر ثوبان أن يدفع ذلك الي بعض أصحابه و بأن يشتري لها قلادة من عصب و سوارين من عاج و قال: ان هؤلاء

 

[ صفحه 321]

 

اهل بيتي و لا احب أن يأكلوا طيباتهم في حياتهم الدنيا. [26] .

«همانا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هر وقت از سفر مي‏آمد به خانه‏ي فاطمه (سلام‏الله‏عليها) مي‏آمد و مدت زيادي در نزد فاطمه مي‏ماند، در يك مرتبه كه رسول خدا از سفر برگشت و طبق معمول به منزل فاطمه رفت، در فاطمه يك گردن‏بند و دو دستبند براي خود و حسنين از نقره تهيه كرده بود و يك پرده هم به در آويخته بود، پيامبر اسلام در حال خارج شدن غضب و ناراحتي از چهره‏ي مباركش نمايان بود تا اينكه بر منبر نشست.

پس فاطمه يقين كرد كه پيامبر ناراحت بيرون رفت به خاطر كاري كه انجام داده است (يعني تهيه‏ي دست‏بندها و گردن‏بند و پرده) بعد سرور زنان عالم دستبندها گردنبند و پرده را خدمت پيامبر فرستاد تا اينكه آنها را در راه خدا بدهد، وقتي پيامبر اين حركت زيبا و نجيب را از فاطمه ديد سه بار فرمود: فداي او باد پدرش، دنيا از محمد و آل محمد نيست يعني محمد و آل محمد (عليهم‏السلام) را به دنيا چه كار، اگر دنيا در نزد خداوند به‏اندازه‏ي بال مگس خوب مي‏بود هر آينه يك جرعه‏ي آب از دنيا را به كافر نمي‏نوشاند، بعد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بلند شد و نزد فاطمه رفت و به ثوبان امر فرمود دستبندها و گردنبند و پرده را به بعضي اصحاب و فقرا بدهد و براي فاطمه گردنبند از دندان گوسفند و دو تا دستبند از عاج بخرد و فرمود: همانا اينان اهل بيت من و نزديكان من هستند و دوست ندارم كه از لذات دنيوي بهره مند شوند.»

اين حديث را خيب عمري در كتاب مشكاة المصابيح و نويري در نهاية الادب قندوزي در ينابيع المودة و طبراني در معجم الكبير و زبيدي در اتحاف السادة بيان كرده‏اند و از بزرگان شيعه هم كليني در كافي و طبرسي در مكارم الاخلاق با تفصيل و توضيح زياد بااندكي اختلاف از زرارة نقل كرده‏اند، علاقه‏مندان مي‏توانند مراجعه كنند.

و اين حديث مورد قبول فريقين است و از راههاي گوناگون روايت شده

 

[ صفحه 322]

 

است مقصود از پرده‏اي كه رسول‏الله (صلي الله عليه و آله و سلم) از آويختن آن ناراحت شد، پرده اي كه معمولا پشت در منزل نصب مي‏كنند نيست، بلكه چنين پرده اي باعث مي‏شود كه داخل خانه كاملتر و بهتر پوشانده شود و محال است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از آويختن چنين پرده‏اي ناراحت شده باشد، بلكه مراد آن است كه سرور زنان دو عالم، در خانه‏ي خويش پرده را به عنوان زينت و رسم تزيين آويخته بود و طبيعي است زندگي زاهدانه و فقيرانه‏ي پيامبر اكرم اسلام با چنين زينت و زيورهايي سازگار نبوده است و نبي اكرم از اين معني ناراحت شده و همين مطلب هم درباره‏ي گردنبند و دستبند صدق مي‏كند و اگر ما صحت اين حديث ابن حجر در صواعق را قبول بكنيم پس مقصود همان است كه عرض شد و فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) هم كه دست پرورده‏ي پيامبر رحمت است بهتر ديد كه آنها را براي فقرا و بيچارگان اهدا بفرمايد.

و ابن شاهين هم در كتاب مناقب فاطمه از ابوهريره و ثوبان اين حديث را نقل كرده است: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سه بار فرمود: پدرش فدايش باد كه اين كار را انجام داد، آل محمد را با دنيا چه كار، زيرا آنها براي آخرت آفريده شده‏اند و به خاطر وجود آنان دنيا خلق گرديده است.

و احمد بن حنبل هم در مسند خود، جلد 5، صفحه‏ي 275، چاپ بيروت، دارالاحياء التراث العربي، اين حديث را نقل مي‏كند بااندك اختلاف و در آخر مي‏گويد: پس اينان اهل بيت منند و دوست ندارم كه در حيات دنيوي‏شان از حطام دنيوي بهره‏برداري كنند.

و از حديث ابن شاهين و حديث احمد بن حنبل به دست مي‏آيد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‏خواسته است اجر و مزد اخروي دختر عزيزش از نعم آخرت كم شود، چون گرفتاري‏ها و سختي‏ها و رنج‏هاي آنها در دنيا براي آنان در آخرت اجر و پاداش خواهد داشت و پاداش را در جايي ديگر خواهند گرفت.

محب الدين طبري از اسماء بنت عميس نقل مي‏كند:

«انها كانت عند فاطمة اذ دخل عليها النبي صلي الله عليه و سلم و في عنقها قلاده من

 

[ صفحه 323]

 

ذهب أتي بها علي ابن أبي‏طالب عليه السلام من سهم صار اليه فقال لها يا بنية لا تفتري بقول الناس فاطمة بنت محمد و عليك لباس الجبابرة فقطعتها لساعتها و باعتها ليومها و اشترت بالثمن رقبة مؤمنة فأعتقتها فبلغ ذلك رسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم فسر بعتقها و بارك علي فعلها.» [27] .

«من در نزد فاطمه بودم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شد در حالي كه بر گردن فاطمه گردنبندي از طلا بود كه به علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) از سهم غنيمت جنگ رسيده بود و براي فاطمه (سلام‏الله‏عليها) آورده بود. پيامبر به فاطمه فرمود: دخترم به سخنان مردم كه مي‏گويند فاطمه دختر محمد است فريب نخوري در حالي كه لباس اهل ستم و ظلم (العياذبالله) و بغي بر تو باشد.

پس فاطمه در همان حال گردنبند را تكه تكه فرمود و همان روز فروخت و با پول آن غلام مؤمن خريد و او را در راه خدا آزاد فرمود، اين حركت و عمل فاطمه را رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيد و به آزاد كردن بنده خوشحال شد و آفرين گفت. بعد محب‏الدين طبري مي‏گويد: اين حديث را امام علي بن موسي الرضا (عليه‏السلام) بيان فرموده است.

باز هم محب‏الدين طبري از ثوبان مي‏گويد:

«قدم رسول‏الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من غذاة له فأتي فاطمة فاذا هو يمسح علي بابها و رأي علي الحسن و الحسين قلبين من فضة فرجع رسول‏الله صلي الله عليه و سلم فلما رأت فاطمة ذلك ظنت انه لم يدخل عليها من أجل ما رأي فهتكت السر و نزعت القلبين من الصبيين فقطعتهما فبكي الصبيان فقسمته بينهما فنطلقا الي رسول‏الله صلي الله عليه (و آله) و سلم و هما يبكيان فاخذه رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم منهما فقال يا ثوبان اذهب بهذا الي فلان- أهل بيت المدينة فاشتر لفاطمة قلادة من عصب و سوارين من

 

[ صفحه 324]

 

عاج فان هؤلاء اهل بيتي و لا احب ان يذهبوا طيباتهم في حياتهم الدنيا.» [28] .

«رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از يكي از غزوه‏ها بر مي‏گشت، طبق برنامه‏ي هميشگي به خانه‏ي فاطمه آمد، ناگهان بر در منزل فاطمه ايستاد و بر دستان حسن و حسين دو دستبند از نقره ديد، رسول خدا كه اين كار را ديد برگشت،وقتي كه فاطمه ديد پيامبر برگشت دانست كه به جهت پرده و دستبندها پيامبر وارد نشده است.

پس فاطمه (سلام‏الله‏عليها) پرده را برداشت و دستبندها را از بچه‏ها گرفت و آنها را قطعه قطعه كرد، بچه‏ها گريه كردند، پرده و دستبندها را بين حسن و حسين تقسيم كرد و هر دو را خدمت پيامبر فرستاد در حالي كه هر دو گريه مي‏كردند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را از حسن و حسين (عليهماالسلام) گرفت و فرمود: اي ثوبان اين دستبندها و پرده را براي فلان خانواده از اهل مدينه ببر و براي فاطمه گردنبندي از دندان گوسفند و نيز دو دستبند از عاج بخر، همانا اينان اهل‏بيت من هستند، دوست ندارم در حيات دنيوي‏شان از حطام دنيوي بهره‏برداري كنند.»

البته خوانند عزيز توجه دارد كه اين حديث با حديث كه ابن حجر در صواعق بيان كرده است فرق مي‏كند و اين حديث نزديك است به حديثي كه بزرگان ما در كافي مكارم الاخلاق و بحارالانوار فرموده‏اند.

حاكم نيشابوري با هفت سند از عمر نقل كرده است:

«انه دخل علي فاطمة بنت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال يا فاطمة والله ما رأيت احدا احب الي رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم منك والله ما كان احد من الناس بعد ابيك صلي الله عليه و آله و سلم احب الي منك» [29]  هذا حديث صحيح الاسناد علي شرط الشيخين.

«عمر بر فاطمه دخت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شده و گفته است: اي

 

[ صفحه 325]

 

فاطمه، قسم به خدا هيچ احدي را نديدم كه در نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از تو محبوبتر باشد و قسم به خدا هيچ فردي بعد از پدرت در نزد من محبوبتر از تو نيست!!» و بعد حاكم مي‏گويد: اين حديث صحيح الاسناد است بنا بر شرط دو شيخ.

بلي عمر اين حرف را گفته است، ولي در نامه‏اي به معاويه مي‏نويسد كه به درب خانه‏ي فاطمه (سلام‏الله‏عليها) رفتم و به علي (عليه‏السلام) گفتم بيايد با ابابكر بيعت بكند، فاطمه (سلام‏الله‏عليها) پشت در آمد، در را فشار دادم و در نيمه باز شد، ديدم فاطمه (سلام‏الله‏عليها) دستش را جلو آورد و گفت: عمر صبر كن تا چادر را بسر بگذارم، عمر مي‏گويد با تازيانه به دست‏هاي زهرا (سلام‏الله‏عليها) زدم و فاطمه از شدت درد ناله‏اش بلند شد، بگذريم.

آيا اين حرف، كه تو از همه در نزد من محبوبتر هستي با آن عمل چگونه با هم جمع مي‏شود؟ اي كاش به همان حديث كه فاطمه (سلام‏الله‏عليها) محبوبترين فرد در نزد رسول خدا بود عمل مي‏كرد، به سخن خداوند گوش نداد تا چه رسد به سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم).

و همين حديث را ذهبي در التلخيص خود ذكر كرده و در آخر گفته است: غريب عجيب و آن چه از اين سخن ذهبي در تلخيص استنباط مي‏شود اين اظهار محبت در حرف و آن آتش زدن در و زدن آن به پهلوي فاطمه و زدن سيلي به صورت بي‏بي ريسمان به گردن علي انداختن و دست علي را بستن و فاطمه را نزد همسر و بچه‏ها زدن موجب تعجب ذهبي شده است. [30] .

هيثمي در مجمع الزوائد به نقل از ابن عباس گفته است:

«دخل رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- علي علي و فاطمة، و هما يضحكان،

 

[ صفحه 326]

 

فلما رأيا النبي،- صلي الله عليه و آله و سلم: سكتا فقال لهما النبي- (صلي الله عليه و آله و سلم): مالكما كنتما تضحكان، فلما رأيتماني سكتما؟ فبادرت فاطمة، فقالت: بأبي أنت يا رسول‏الله، قال هذا: أنا أحب الي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- منك فقلت: بل أنا أحب الي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- منك فتبسم رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- و قال: «يا بنية لك رقة الولد و علي أعز علي منك» [31] .

«رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه و علي (عليهماالسلام) وارد شد در حالي كه آن دو بزرگوار مي‏خنديدند و وقتي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديدند ساكت شدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه شده كه شما خنده مي‏كرديد، ولي وقتي كه مرا ديديد ساكت شديد؟ فاطمه عرض كرد: جانم فدايت اي رسول خدا علي (عليه‏السلام) گفت: من در نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از تو محبوبتر هستم. و من گفتم بلكه من در نزد رسول خدا نسبت به تو محبوبتر هستم؛ پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تبسم نمود فرمود: اي دختر دوستي تو از جهت مهرباني و عطوفت فرزندي است و علي براي من از تو عزيزتر است».

ابوالسعادات در فضائل العشرة و ابن المؤذن در الاربعين از عكرمة و از ابن عباس و از أبي‏ثعلبه‏ي الخشيني و از نافع و از ابن عمر نقل كرده است:

«كان النبي اذا اراد سفرا كان آخر الناس عهدا بفاطمة، و اذا قدم كان اول الناس عهدا بفاطمة، و لم يكن لها عند الله تعالي فضل عظيم لم يكن رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- يفعل معها ذلك اذا كانت ولده، و قد امر الله بتعظيم الولد للوالد و لا يجوز أن يفعل معها ذلك و هو بضد ما أمر به أمته عن الله تعالي». [32] .

 

[ صفحه 327]

 

«پيامبر هر زماني كه اراده‏ي سفر مي‏فرمود آخرين فردي كه با او ديدار و خداحافظي مي‏كرد فاطمه بود و وقتي از سفر مي‏آمد اولين كسي كه ديدار مي‏فرمود فاطمه بود. و اگر نبود كه فاطمه در نزد خدا مقام عظيم دارد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن همه احترام به فاطمه نمي‏كرد. پس چرا پيامبر اين همه احترام مي‏كرد، با اينكه فاطمه فرزند پيامبر هست و به تحقيق خداوند امر فرموده است به تعظيم فرزند براي پدر، و اين هم صحيح و درست نبود كه پيامبر آن همه فاطمه را تعظيم بكند در حالي كه بر ضد آن از جانب خداوند تبارك و تعالي امت و پيروانش را امر كرده است».

شنقيطي گفته است:

«ان فضل فاطمة الزهرا امر معلوم من الدين بالضرورة لانها بضعة من النبي- صلي الله عليه و آله و سلم- يؤذيه ما آذاها و يريبه ما رابها. كما في حديث الصحيحين عنه- صلي الله عليه و آله و سلم- ففيهما عن المسور بن مخزمة: سمعت رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- علي المنبر يقول: «فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها و يرييني ما رابها.» [33] .

«همانا فضل و سروري فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) از جانب دين اسلام يك امر واضح روشن است و بر كسي پوشيده نيست، براي اينكه وي پاره‏ي تن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‏باشد و آن چيزي كه زهرا (سلام‏الله‏عليها) را آزار دهد پيامبر را مي‏آزارد و آن چه كه زهرا (سلام‏الله‏عليها) را ناراحت كند پيامبر را ناراحت مي‏كند همان طور كه در دو حديث صحيح از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده و هر دو حديث از مسور بن مخرمه آمده و گفته است: شنيدم از رسول خدا كه بالاي منبر بود و مي‏فرمود: «فاطمه پاره‏ي وجود من است آن چه كه فاطمه را آزار دهد مرا آزار مي‏دهد و آن چه كه وي را ناراحت كند مرا نيز ناراحت مي‏كند.»

 

[ صفحه 328]

 

ابن حجر با سندي از أبي‏هريره نقل مي‏كند كه گفته است: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

«اتاني جبرائيل فقال: يا محمد، ان ربك يحب فاطمة فاسجد، فسجدت، ثم قال ان الله يحب الحسن و الحسين فسجدت، ثم قال: ان الله يحب من يحبهما» [34] .

«جبرئيل به نزد من آمد و گفت: اي محمد! همانا پروردگارت فاطمه را دوست مي‏دارد، پس خدا را سجده و ستايش كن. سجده كردم، پس گفت: همانا خداوند حسن و حسين را دوست مي‏دارد و به پاس اين عنايت و لطف پروردگار او را سجده كردم، بعد گفت: همانا خداوند كساني كه آن دو را دوست بدارند دوست مي‏دارد.»

حضرمي با سندي از اسامة بن زيد نقل كرده است: عده‏اي عرض كردند: اي رسول خدا!«من احب اليك؟ قال فاطمة» [35] .

«چه كسي نزد شما از همه محبوبتر است؟ فرمود: فاطمه».

هيثمي‏با سندي از عايشه نقل كرده است: قالت: «ما رأيت أفضل من فاطمة غير أبيها» الحديث [36] .

«به جز پدر فاطمه برتر و بهتر از فاطمه كسي را نديدم.»

و شنقيطي با سندي از عايشه نقل كرده كه او گفته است: «ما رأيت قط أحدا أفضل من فاطمة غير أبيها» [37] .

«به جز پدر فاطمه هرگز احدي را افضل و برتر از فاطمه (سلام‏الله‏عليها) نديدم.»

حضرمي با سندي از عايشه روايت كرده است كه از عايشه سؤال شده است:

«أي الناس احب الي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- قالت: فاطمة، و قيل:

 

[ صفحه 329]

 

من الرجال؟ قالت زوجها» [38] .

«كداميك از مردم در نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بود؟ و عايشه در جواب گفت: فاطمه و گفته شده است: از مردان كداميك محبوبتر بود. گفته است شوهر فاطمه.»

شنقيطي در ادامه‏ي روايت قبلي مي‏گويد: «در فضل و برتري فاطمه (سلام الله عليها) همين بس كه شيخان در مقام و فضل فاطمه از عايشه نقل مي‏كنند كه گفته است فاطمه وارد شد، راه رفتن وي مثل راه رفتن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، پيامبر فرمود: مرحبا آفرين به دخترم، او را در طرف راست و يا چپ خود نشاند، الخ» و همان روايت كه در «فصل فاطمه برترين بانو» گذشت، ذكر مي‏كند.

علامه شنقيطي در آخر سخنش اضافه مي‏كند:

«و قد وردت في فضلها أحاديث كثيرة غير هذا فمن جعله الله كفؤا لسيدة نساء العالمين فهو بالضرورة سيد العرب و سيد آل البيت أجمعين، و قد ورد حديث بكونه لسيد العرب مروي عن الحسن بن علي- عليه‏السلام- لما رواه الفضائلي و غيره، قال الحسن: قال رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- ادعوا لي سيد العرب يعني عليا قالت عايشة: ألست سيد العرب؟ قال أنا سيد ولد آدم و علي سيد العرب فلما جاء ارسل النبي- صلي الله عليه و آله و سلم- الي الانصار فأتوه فقال لهم: يا معشر الانصار، ألا أدلكم علي ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي ابدا؟ قالوا: بلي يا رسول‏الله، قال: هذا علي، فأحبوه بحبي و اكرموه بكرامتي فان جبرئيل (عليه‏السلام) أخبرني بالذي قلت لكم عن الله عز و جل» [39] .

«در فضيلت و برتري فاطمه احاديث بسياري غير از اين حديث وارد شده است، پس كسي كه خداوند او را همتا و همشأن براي سرور زنان جهانيان قرار داده است آن

 

[ صفحه 330]

 

كس ضروري است كه سيد و آقاي عرب باشد.- فضائلي و غير او روايت كرده‏اند كه- حسن بن علي (عليهماالسلام) فرموده: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود براي من سيد سرور عرب را دعوت كنيد (يعني علي را) عايشه مي‏گويد: عرض كردم آيا شما سيد و سرور عرب نيستيد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من سيد و سرور فرزندان آدم هستم ولي علي سيد و سرور عرب مي‏باشد،پس وقتي كه علي آمد. پيامبر كسي را به طرف انصار فرستاد كه جمع شوند، پس انصار هم خدمت پيامبر مشرف شدند، پيامبر به انصار فرمود: اي طايفه‏ي انصار! آيا شما را راهنمايي و هدايت بكنم. به چيزي كه اگر به آن چنگ زديد هرگز بعد از من براي هميشه گمراه نمي‏شويد!

همه عرض كردند: بلي اي رسول خدا، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:اين علي است، او را به دوستي من دوست بداريد و به اكرام و احترام من او را اكرام و احترام بكنيد، همانا جبرئيل (عليه‏السلام) آن چه را كه من به شما گفتم از جانب خداي عزيز و جليل به من خبر داده است»

اين سخن كفاية الطالب گرفته شده از آن حديث شريف است كه مي‏گويد: اگر علي (عليه‏السلام) خلقت نمي‏شد، براي فاطمه در زير اين آسمان شوهر و همتايي پيدا نمي‏شد.

محمد بن طلحة الشافعي با سندي از جميع بن عمير التيمي روايت كرده است.

قال: «دخلت مع عمتي عايشة فقلت: اي الناس احب الي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم-؟ قالت: قلت: من الرجال؟ قالت بعلها». [40] .

«با عمه‏ي خود نزد عايشه وارد شدم و از عايشه سؤال كردم كداميك از مردم نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: فاطمه، و باز هم سؤال كردم از مردها كداميك محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: شوهر فاطمه».

خواننده عزيز اين حديث در فصل‏هاي گذشته بيان شده است و اما چرا اين حديث و يا احاديث ديگري دوباره به مناسبتي آورده مي‏شود براي اين است كه فضائل سرور

 

[ صفحه 331]

 

زنان جهانيان فاطمه (سلام‏الله‏عليها) از مدارك بيشتر اهل سنت و جماعت ذكر شود.

باز جميع تيمي گفته است:

«دخلت مع عمتي علي عايشة فقالت لها عمتي: ما حملك علي الخروج علي علي؟ فقالت عائشة: دعينا فوالله ما كان احد من الرجال أحب الي رسول‏الله من علي و لا من النساء احب من فاطمة». [41] .

«با عمه‏ام به نزد عايشه وارد شدم، عمه ام به عايشه گفت: چه چيز باعث شد كه تو بر علي (عليه‏السلام) خروج كردي- و نصيحت‏هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را فراموش كردي؟- عايشه در جواب گفت: رها كن مرا قسم به خدا احدي از مردها نبود كه در نزد رسول خدا از علي (عليه‏السلام) محبوبتر باشد و از زنها كسي نبود كه از فاطمه (سلام‏الله‏عليها) محبوبتر باشد.

ابن الصباغ مالكي از مجاهد روايت كرده است:

«خرج النبي- صلي الله عليه و آله و سلم- و هو آخذ بيد فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمد بضعه مني و هي قلبي و روحي التي بين جنبي، فمن آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله». [42] .

«مجاهد گفته است: پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) از منزل بيرون آمد در حالي كه دست فاطمه را گرفته بود، فرمود: كسي كه او (فاطمه) را مي‏شناسد كه شناخته است. كسي كه نشناخته است پس بداند كه وي فاطمه دختر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) پاره‏ي وجود و هستي من است و او قلب و روح در بين دو پهلوي من است، پس كسي كه فاطمه را آزار دهد به تحقيق مرا آزار داده است و كسي كه مرا آزار دهد پس به تحقيق خدا را آزار و اذيت كرده است.»

 

[ صفحه 332]

 

اي كاش كساني كه سالها اين سخن را از پيامبر شنيدند و ديدند كه پيامبر دست پاره‏ي تن خود را گرفته و اين گونه معرفي فرمود به آن سخنان گوش مي‏دادند، گوش ندادند كه هيچ، به خانه عصمت و طهارت و بيت وحي را هتك حرمت كردند...

ترمذي با سندي از زيد بن ارقم روايت كرده است:

«ان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم قال لعلي و فاطمة و الحسن و الحسين:أنا حرب لمن حاربتم، و سلم لمن سالمتم». [43] .

«همانا رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم‏السلام) فرمود: من در حال جنگم با كساني كه با شما بجنگند و در حال صلح هستم با كساني كه با شما در صلح و صفا باشند.»

هيثمي با سندي از نعمان بن بشير، روايت كرده است:

«استأذن أبوبكر علي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- فسمع صوت عايشة عاليا، و هي تقول: والله، لقد عرفت أن عليا و فاطمة احب اليك مني و من أبي مرتين أو ثلاثا، فاستأذن أبوبكر فأهوي اليها، فقال: يا بنت فلانة لا أسمعك ترفعين صوتك علي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- [44] .

«ابوبكر اجازه‏ي ورود به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را خواست و وقتي كه وارد

 

[ صفحه 333]

 

شد صداي عايشه را كه خيلي بلند بود شنيد كه خطاب به پيامبر اسلام مي‏گفت: قسمبه خدا به تحقيق مي‏دانم كه علي و فاطمه (عليهماالسلام) را بيشتر از من و پدرم دوست مي‏داري و اين حرف را با صداي بلند دو يا سه مرتبه گفت و سپس ابابكر اجازه خواست و به عايشه گفته: اي دختر فلان، نشنوم كه صدايت را بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بلند بكني».

خواننده گرامي اين حديث را كه هيثمي يكي از بزرگان اهل سنت بيان كرده و حديث قبل از اين را كه از سنن ترمذي و بيش از 16 مأخذ معتبر آنها بيان شده است ملاحظه كن و بعد هم جريان تاريخ و برخوردهاي نابخردانه‏اي را كه با اهل بيت مخصوصا شجره طيبه‏ي آنان فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) شده است بررسي و تأمل نما، آن وقت خواهي گفت اگر كسي تا عالم قيامت براي مظلوميت پاره‏هاي تن پيامبر گريه كند و در دفاع از آنان هيچ گونه ملاحظه‏كاري را در نظر نگيرد، بجاست.

حضرمي با سندي از علي بن علي الهلالي و او هم از پدرش روايت كرده است:

«دخلت علي رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- في الحالة التي قبض فيها فاذا فاطمة عند رأسه فبكت حتي ارتفع صوتها فرفع رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- طرفه اليها و قال: حبيبتي فاطمة. ما الذي يبكيك؟ قالت أخشي الضيعة من بعدك فقال: يا حبيبتي ان الله اطلع علي اهل الارض اطلاعه فاختار منهم اباك فبعثه برسالته، ثم اطلع اطلاعة فاختار منها بعلك و اوحي الي ان انكحك اياه، يا فاطمة، نحن اهل بيت قد اعطانا الله سبع خصال لم تعط أحدا قبلنا و لا تعط أحدا بعدنا، أنا خاتم النبيين و اكرمهم علي الله عز و جل و احب المخلوقين الي الله عز و جل و انا أبوك و وصي خير الاوصياء و احبهم الي الله و هو بعلك و شهيدنا خير الشهداء و احبهم الي الله عز و جل و هو حمزة بن عبدالمطلب عم ابيك و عم بعلك و منا من له جناحان اخضران يطير في الجنة حيث شاع مع الملائكة و هو جعفر بن عم ابيك و اخو بعلك، و منا سبطا هذه الامه، و هما ابناك الحسن و الحسين و هما سيدا شباب اهلا لجنة و ابو هما و الذي بعثني بالحق خير منهما يا فاطمة ان

 

[ صفحه 334]

 

منهما مهدي هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا، و تظاهرت الفتن، و تقطعت السبل و غار بعضهم علي بعض و لا كبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر كبيرا، فبعث الله عز و جل عند ذلك منهما من يفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا يقوم بالدين في آخر الزمان كما قمت به اوله و يملا الارض كما ملئت جورا». [45] .

«بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)- در حال بيماري كه در آن بيماري رحلت فرمود- وارد شدم، فاطمه بالاي سر پيامبر گريه مي‏كرد تا اينكه صداي گريه او بلند شد. سپس رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چشم مباركش را به طرف فاطمه باز فرمود و گفت: عزيز من و ميوه‏ي قلب من، فاطمه جان چه چيزي تو را به گريه آورده است؟

فاطمه در جواب گفت: از ناراحتي و خواري كه بعد از شما براي اسلام و در مسير رسالت و ولايت پيش مي‏آيد، مي‏ترسم. بعد پيامبر فرمود: اي حبيبه‏ي من! همانا خداوند به تمام اهل زمين اطلاع داد و از بين آنان پدر تو را پسنديد و او را به رسالت و پيامبري برانگيخت و دفعه‏ي بعد بر اهل زمين خبر داد و از آنان شوهر تو را پسنديد و به من وحي و امر فرمود كه تو را به عقد وي در بياورم.

اي فاطمه! بدان ما اهل بيتي هستيم كه به تحقيق خداوند ما را هفت فضيلت خصلت عطا فرموده است كه احدي را نه قبل از ما و نه بعد از ما عطا نفرموده. من خاتم پيامبران و گرامي‏ترين آنها در نزد خداي عزيز و جليل و محبوبترين مخلوقات هستم و من پدر تو هستم و وصي و جانشين من بهترين جانشينان پيامبران و محبوبترين اوصيا در نزد خداوند است و او شوهر توست و شهيد ما بهترين شهدا و گواهان و محبوبترين آنها در نزد خداي عزيز و جليل مي‏باشد و او حمزه پسر عبدالمطلب عموي پدر و عموي شوهر تو است. و از ما كسي است كه دو بال سبز دارد و در بهشت با ملائكه هميشه در پرواز است و آن جعفر پسر عموي پدر و برادر شوهر توست.

و از ماست دو سبط اين امت كه آن دو فرزند تو حسن و حسين (عليهم‏السلام) و سرور

 

[ صفحه 335]

 

جوانان اهل بهشت هستند و قسم به آن كسي كه مرا به حق مبعوث فرموده است پدر آن دو بهتر از آندو هست، اي فاطمه! همانا از آندو مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اين امت است، زماني كه در دنيا بي‏نظمي و بي‏عدالتي حاكم گرديد و فتنه‏ها و آشوب‏هاي و كشتارها بوجود آمد و راه‏هاي مواصلت و همبستگي قطع شد و بعضي از مردم ديگري را فريب داد و يا اموال او را به غارت برد و بزرگترها به كوچكترها رحم نكردند وكوچكترها بزرگان را احترام نكردند، پس خداوند آن وقت از آن دو- حسن و حسين (عليهماالسلام)- كسي را بر مي‏انگيزد كه قلعه‏هاي ضلالت و گمراهي و كاخ‏هاي ستم و ظلم و استبداد را بگشايد و فتح كند و قلب‏هاي گمراه شده را هدايت كند و در آخر الزمان دين را پا بر جا و استوار دارد همچنان كه من در آغاز آن را پا بر جا و استوار و محكم كردم مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) زمين خدا را پر از عدل و داد و احسان خواهد كرد همان طور كه پر از ظلم و ستم و بي‏عدالتي شده است.

چند نكته و مطلب از اين حديث به دست مي‏آيد، از جمله اين كه فاطمه (سلام الله عليها) كه عالمه و اهل حديث بوده است چرا بالاي سر پيامبر گريه مي‏كند؟ گريه‏هاي زهرا براي چه بوده است؟ آيا فقط براي اين بوده كه پدر را از دست مي‏دهد؟ اگر براي از دست دادن پدر بوده است آيا فاطمه كاتب وحي نخوانده كه خداوند فرموده است: «كل نفس ذائقة الموت» [46]  و يا «كل شي‏ء هالك الا وجهه» [47]  و يا زهرا كه خود مفسر قرآن داراي صحيفه‏ي عظيمي‏است و تمام آيات قرآن را تفسير و تمام احكام خداوند را تجزيه تحليل فرموده و به اعتراف پيامبر خو محدثه و حديث كننده احكام خداست و بر او هم احكام خدا الهام مي‏شده، اين آيه‏ي مباركه را ملاحظه نفرموده است؟ «ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسول افان...» [48] .

همه‏ي اينها كه گفته شد زهراي اطهر (سلام‏الله‏عليها) مي‏دانسته، چرا كه خود اهل

 

[ صفحه 336]

 

حديث مبلغ احكام الهي و مفسر قرآن خدا و به قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زهرا يك شعبه از دين اسلام بوده است. بنابراين چرا بالاي سر پدر گريه مي‏كند؟

پس گريه‏هاي آن حضرت فقط براي اينكه وجود و جسم مبارك پدر را ديگر نمي‏بيند؛ نيست، بلكه گريه‏ها و اشكهاي پاك بي‏بي براي سرنوشت اسلام و بيست و سه سال رنج و مشقت پيامبر است، گريه‏ها (چنانكه از جواب پيامبر هم به دست مي‏آيد) براي ضايع شدن مسير ولايت و امامت است و بر خلاف نص صريح خداوند عمل كردن است، زهرا (سلام‏الله‏عليها) كه عالم به اسرار الهي است گويا مي‏بيند كه بعد از پيامبر چه بر سر اسلام و ولايت و امامت مي‏آورند، لذا اگر گفته شود گريه‏هاي زهرا براي اين است كه قبلا پيامبر اسلام فرموده است: زهرا جان بعد از من مصيبت‏ها و رنج‏هايي براي تو به وجود مي‏آورند، صبر كن. و يا اينكه گريه براي محسن شهيد و زدن در به پهولي مباركش بوده است، اين را هم منكر نمي‏شويم،ولي تمام گريه‏ها براي اينها نيست.

بلكه براي اين است كه زهرا (سلام‏الله‏عليها) مي‏بيند كه هنوز روح مبارك پيامبر به ملكوت اعلي و بهشت پرواز نكرده و پيامبر زنده است و دستور مي‏دهد كه مركب و شانه‏ي گوسفند برايم بياوريد تا اينكه چيزي براي شما بنويسم ولي آن يكي بر خلاف كلام خدا در قرآن «و النجم اذا هوي ما ضل صاحبكم و ما غوي و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي». [49]  «قسم به ستاره‏ي ثرياي نبوت چون فرود آيد كه صاحب شما محمد مصطفي هيچگاه در ضلالت و گمراهي نبوده است و هرگز به هواي نفس سخن نمي‏گويد، سخن او غير وحي خدا نيست»، مي‏گويد: «حسبنا كتاب الله و هذا الرجل...» كتاب خدا ما را كافي است و اين مرد...» لذا زهرا (سلام‏الله‏عليها) مي‏بيند كه هنوز پيكر پاك پيامبر به خاك سپرده نشده مسير رسالت و نبوت به انحراف كشانده مي‏شود و حقوق مادي و معنوي ولايت و منصب الهي كه خداوند توسط پيامبرش به علي (عليه‏السلام)اعطا فرموده ضايع و پايمال مي‏شود؛ آري فاطمه‏ي زهرا (سلام الله عليها) علم الهي داشت و از اسرار غيبي مطلع بود و محل نزول ملائكة الله و مهبط وحي بود و لذا جريان‏هايي كه بعد از

 

[ صفحه 337]

 

پيامبر به وجود آمد، گويا مي‏ديدند.

و نكته ديگر اين حديث اين است كه پيامبر با عظمت اسلام پاره‏ي تنش را دلداري مي‏دهد و نوازش مي‏كند و فضيلت‏هاي هفتگانه را بيان مي‏فرمايد: فاطمه جان ناراحت نباش، خداوند اين افتخار را به ما اهل‏بيت (مخصوصا) به تو داده است كه دو فرزند تو سيد و آقاي جوانان اهل بهشت هستند و مهدي موعود از آنان به وجود خواهد آمد؛ مثل اينكه پيامبر به فاطمه‏اش مي‏خواهد بگويد: فاطمه جان براي حوادث و جريان‏هاي بعد از من ناراحت نباش، منجي عالم بشريت از دامن پاك و مطهر تو خواهد آمد و حقوق به غارت رفته‏ي مسلمين و پابرهنگان و مستضعفين زمين را از گلوي كثيف ظالمان و ستم‏پيشگان بيرون خواهد آورد.

فاطمه جان صبر كن و ناراحت نباش، مي‏بينم كه بعد از من حصون اسلام و تشيع دژ محكم قرآن و ولايت را هتك حرمت مي‏كنند و منزل وحي و مهبط ملائكةالله را آتش مي‏زنند و پهلوي صاحب اسرار الهي را مجروح مي‏كنند و نسبت‏هاي ناروايي به مقام ولايت و امامت و عصاره‏ي آيه‏هاي تطهير، مودت، هل اتي، قربي، مباهله و كوثر الهي مي‏دهند، ولي بدان دست انتقام الهي با ظهور قائم آل محمد مهدي موعود (عليه‏السلام) بيرون خواهد آمد و كسي كه در را به پهلوي اسرار هستي و آفرينش و اسماءالله و كوثر اين امت كوبيد، مجازات خواهد كرد.

فاطمه جان مهدي (عليه‏السلام) از دامن پاك و مقدس تو خواهد آمد و سرچشمه‏ي زلال رسالت و امامت و عصمت و طهارت را كه به دست بدخواهان آلوده و به انحراف كشيده شده است به مسير حقيقي و واقعي خودش هدايت مي‏كند و به سر منزل مقصود مي‏رساند.

آري اينكه فاطمه‏ي زهرا (سلام‏الله‏عليها) بالاي سر پدر گريه مي‏كند فقط براي حقوق ضايع شده شخصي و فردي نيست، براي اين است كه بي‏بي دو جهان مي‏بيند كساني به عنوان صحابه و ياران پيامبر هستند كه بارها پيامبر آنان را در ميدان‏هاي رزم و عمل آزموده ثابت شده است كه مرد ميدان نيستند، بلكه دوست‏داران قدرت و مقام و زر و زور هستند و چه بسا كه فقط منتظرند پيامبر رحمت از دنيا رحلت كند.

 

[ صفحه 338]

 

پيامبر در روزهاي پايان عمر در شدت بيماري و تب دستور فرمود: همه به فرماندهي اسامه براي جنگ آماده شوند و فقط علي (عليه‏السلام) بماند و ديگران اگر از فرمان اسامه سرپيچي كنند لعنت خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنها باد.

ولي يك عده به بهانه‏ي اين كه اسامه جوان است و پيامبر يك فرد جوان را فرمانده ما قرار داده است از فرمان پيامبر سر باز مي‏زنند و به مدينه بر مي‏گردند؛ لذاست كه بي‏بي اشك مي‏ريزد و به فكر آينده‏ي اسلام و ولايت الهي علي (عليه‏السلام) است و پيامبر او را مژده‏ي مجازات منافقين به دست انتقام الهي، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‏دهد.

يعني آن كسي كه ايمن كننده و نجات دهنده‏ي صالحين و خوبان و بلند كننده‏ي ناتوان شده‏ها و خوار و ذليل كننده‏ي گردن‏كشان و هلاك كننده‏ي شاهان و قلدران و جانشين كننده‏ي ديگران به جاي آنها و در هم كوبنده‏ي ستم‏گران و جباران و نابود كننده‏ي ستم‏پيشگان دريابنده‏ي فراريان و مؤاخذه كننده‏ي ظالمين (مخصوصا آنها كه در به پهلوي مادرش زدند) و دادرس دادخواهان و برطرف كننده‏ي حاجت و نياز نيازمندان و معتمد قلب شكسته‏ي مؤمنين و شيعيان، آن كسي كه بر پا كننده‏ي دولت كريمه و محترمه عزت دهنده‏ي اسلام و مسلمين و خوار كننده‏ي نفاق و منافقين و پيروان‏شان و آن كسي كه كرامت دهنده‏ي پيروان راستين مي‏باشد، خواهد آمد.

در حد توان مناسب ديده شد درباره علت گريه فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) و سرور زنان جهانيان يك مقدار بحث و بررسي شود، اميد است از اصل موضوع دور نشده باشيم.

اينك چند روايت مختصر و خلاصه از كتب اهل سنت در پايان اين فصل ذكر مي‏شود:

قندوزي در ينابيع المودة از قول مسلم مي‏گويد:

«انما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذيها، و يسرني ما اسرها» [50] .

«فاطمه (سلام‏الله‏عليها) پاره‏ي وجود و هستي من است، آن چه او را آزار دهد مرا آزار مي‏دهد و آن چه او را مسرور و شادمان كند مرا مسرور مي‏كند.»

 

[ صفحه 339]

 

و ابن حجر و قندوزي و زرندي با سندي از عمر بن عبدالعزيز نقل كرده‏اند:

«أن الثقة، حدثني كأني سمعته من رسول‏الله- صلي الله عليه و آله و سلم- و انه قال: «انما فاطمة بضعة مني يسرني ما يسرها، و يبغضني ما يبغضها». [51] .

«شخصي مورد اطمينان براي من حديث كرد و گويا آن شخص، آن حديث را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده كه فرموده است: «همانا فاطمه پاره‏ي وجود و هستي و روح من است، آن چه او را خوشحال كند مرا هم خوشحال مي‏كند و آن چه او را ناراحت بكند مرا هم ناراحت مي‏كند.

و زبيدي در كلمه (سعف) گفته است: روي في الحديث:

«فاطمة بضعة مني، يسعفني ما يسعفها اينالني ما ينالها و يلم بي ما يلم بها». [52] .

«در حديث روايت شده است: فاطمه تكه‏اي از وجود من است، هر چه او را برسد مرا هم مي‏رسد و هر چه او را رنج بدهد مرا هم رنج مي‏دهد.»

اين بود نمونه‏هايي از روايات اهل سنت و جماعت كه درباره‏ي فضيلت فاطمه زهرا (سلام‏الله‏عليها) از زبان مبارك پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در مأخذ و كتب معتبر آنها آمده است. البته روايت‏ها و احاديثي كه از لسان درربار فرزندان سرور زنان دو عالم، ائمه معصومين (عليهم‏السلام) آمده است و خيلي از آنان را بزرگان اهل سنت هم در مأخذهاي خود ذكر كردند، بيش از حد و اندازه است ولي در اين كتاب مشي بر اين بوده، رواياتي كه سند آنها به غير از دوازده ائمه پاك (عليهم‏السلام) مورد قبول صد در صد اهل سنت است، بيان شود.

[ صفحه 343]

[1] صحيح بخاري، كتاب بدأ الخلق ص 2 و فيض القدير، ج 4، ص 421.

[2] كنز العمال، ج 12، ص 105 الي 112، 34243 و صحيح بخاري، كتاب النكاح، باب ذب الرجل عن ابنته و احمد حنبل هم در مسند خود، ج 4، ص 328 و ابونعيم در حلية الاولياء، ج 2، ص 40، روايت كرده‏اند.

[3] صحيح بخاري جلد... كتاب بدا الخلق ص 2 و منادي در فيض القدير جلد 4، ص 421.

[4] تفسير فخر رازي، ج 27، ص 165 الي 166.

[5] ترجمه: و هم خويشاوندان قبيله‏اش كه هميشه حمايتش كردند.»

[6] تفسير فخر رازي، ج 30، ص 126.

[7] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه.

[8] صحيح ترمذي، ج 2، ص 319 مستدرك الصحيحين حاكم نيشابوري، ج 3، ص 159 و حاكم گفته اين حديث صحيح است و احمد بن حنبل در مسند خود، ج 4، ص 5 كنز العمال، ج 12، ص 115 الي 112 و الصواعق المحرقه، ص 289.

[9] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 158 و احمد بن حنبل در مسند خود، ج 4، ص 323 و 332 به دو طريق مختلف روايت كرده است و بيهقي در سنن خود، ج 7، ص 64 و ابونعيم هم اين حديث را در حلية الاولياء روايت كرده است و گفته اين حديث متفق عليه است و متقي هندي هم اين حديث را در كنزل العمال، ج 12، ص 112، حديث 34222 روايت كرده است.

[10] حلية الاولياء ابونعيم، ج دوم، ص 40 و باز ابونعيم همين حديث را در ج 2، ص 174 از سعيد بن مسيب از علي (عليه‏السلام) روايت كرده است.

[11] كنز العمال، ج 12 ص 105 الي 112، حديث 34240 و 7 حاكم هم در مستدرك، ج 3، ص 154 از مسور و از رسول خدا روايت كرده و گفته است اين حديث صحيح الاسناد است.

[12] كنز العمال، ج 8 چاپ قديم و دارقطني در افراد خود روايت كرده است.

[13] الصواعق المحرقه، ص 107 و باز ابن حجر در ص 138 بااندك اختلاف ذكر كرده است و ابوالفرج الاصفهاني هم روايت كرده است.

[14] خصائص نسائي، ص 36 و كنز العمال، ج 12، ص 105 الي 112 چاپ جديد احاديث 3423 و 34243.

[15] ينابيع المودة باب 55 ص 172 و صحيح ترمذي جلد 2 ص 319.

[16] فرائد السمطين، ج 2، حديث 387، ص 62.

[17] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 154 كتاب معرفة الصحابة و همين حديث را ذهبي در تلخيص همان صفحه بيان كرده است.

[18] فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 234.

[19] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 57.

[20] سوره‏ي توبه، آيه‏ي 61.

[21] مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 498.

[22] مستدرك الصحيحين، ج 1، ص 489.

[23] مستدرك جلد 3 ص 156 چاپ دارالكتاب العربي بيروت و ذخاير العقبي ص 37 و اعلام النساء جلد 4 كلمه فطم و الاصابة جلد 8 حرف الفا القسم الاول.

[24]  مستدرك الصحيحين جلد 3 ص 155 چاپ دارالكتاب العربي بيروت.

[25] حلية الاولياء ابونعيم، ج 2، ص 300 و اين حديث را حاكم در مستدرك، ج 3، ص 155 و ذهبي هم در پاورقي مستدرك در همان صفحه ذكر كرده است.

[26] الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 109 و مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 275.

[27] ذخاير العقبي، ص 51 و مستدرك نيشابوري، ج 3، ص 153 و ذهبي در التلخيص در پاورقي مستدرك، ص 152 نقل كرده است.

[28] ذخاير العقبي، ص 51 و 52 و مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 275.

[29] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 155 و التلخيص ذهبي، پاورقي همان صفحه مستدرك.

[30] ممكن است كسي بگويد كه شايد مقصود ذهبي از كلمه‏ي غريب اين باشد، اين حديثي كه حاكم نيشابوري از عمر نقل كرده قابل قبول نيست و غرابت دارد و حقيقت ندارد، جواب اين است كه كلمه‏ي عجيب را دنبال آن ذكر كرده است، اگر كلمه‏ي عجيب نمي‏بود شايد مقصود از غريب معناي مذكور باشد، ولي كلمه‏ي عجيب آن معني را باطل مي‏كند.

[31] مجمع الزوائد هيثمي، ج 9، ص 202 خواننده عزيز توجه دارد كه پيامبر اسلام كه اين همه گوهر تابناكش را دوست دارد و اظهار محبت مي‏كند فقط به جهت عطوفت فرزندي نيست بلكه آن جاي خودش ولي همه محبت‏ها و عطوفت‏ها به جهت اين است كه فاطمه روح و جان و هستي و خلاصه‏ي دين پيامبر اسلام است.

[32] مناقب، ج 3، ص 333.

[33] كفاية الطالب، ص 82 و صحيح بخاري، ج 5، باب مناقب قرابة رسول‏الله، ص 26 و 36 و المصدر، ج 7، ص 47 و مسند احمد، ج 4، ص 326.

[34] لسان الميزان، ج 3، ص 275.

[35] وسيلة المآل، الباب الثالث، ص 151.

[36] مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 201.

[37] كفاية الطالب، ص 83.

[38] وسيلة المآل حضرمي، ص 151 و ترمذي هم اين حديث را آورده است و مستدرك، ج 3 و معرفة الصحابة و نور الابصار شبلنجي، ص 51 الي 54.

[39] كفاية الطالب، ص 83.

[40] مطالب السؤال، ص 15.

[41] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 331 و اين حديث در جامع الاصول و كتاب اخبار فاطمه از ابي‏علي الصولي آمده است.

[42] الفصول المهمه، ص 146 و نور الابصار الشبلنجي، ص 53.

[43] سنن ترمذي، ج 15، ابواب المناقب، في فضل فاطمه ص 360 و فرائد السمطين، حديث 372، ص 37، ج 2 و رياض النضرة، ج 2، ص 189 و ذخاير العقبي، ص 25 و مقتل امام حسين (عليه‏السلام)، ج 1، ص 61 و اسد الغابة، ج 7، ص 225 و مستدرك حاكم، در مناقب اهل البيت، ج 3، ص 149 و التلخيص ذهبي پاورقي مستدرك در صفحه‏ي مذكور و مناقب خوارزمي، فصل 14، ص 91 و تاريخ دمشق، حديث 161 در حالات امام حسن (عليه‏السلام) و نيز حديث 134 در حالات امام حسين (عليه‏السلام)، ص 100، فضائل، باب فضائل حسن و حسين (عليهماالسلام)، حديث 3 و مسند، ج 2، ص 442، حديث 1000 و البداية و النهاية، ج 8، ص 205 و تاريخ بغداد، ج 7، ص 136 و حديث 3582 و مناقب اميرالمؤمنين، ص 63، حديث 90 و الاصابة، ج 8، ص 159، حرف الفاء، القسم الاول.

[44] مجمع الزوائد، ج 9، ص 201.

[45] وسيلة المآل، الباب الثالث، ص 153 و ينابيع المودة، ص 436 و ذخاير العقبي، ص 44، باب اثبات فضلها بابيها و أقاربها اصلا و فرعا.

[46] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 185 و سوره‏ي انبياء آيه‏ي 35 و سوره‏ي عنكبوت، آيه‏ي 57.

[47] سوره‏ي قصص، آيه 88.

[48] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 144.

[49] سوره‏ي نجم، آيات 1 الي 4.

[50] ينابيع المودة، ص 171، باب 55.

[51] الصواعق المحرقة، ص 138 و ينابيع المودة، ص 173 و نظم درر السمطين زرندي، ص 176.

[52] تاج العروس، ج 6، ص 139 و النهاية، ج 2، ص 368 و مجمع البحرين و لسان العرب، ج 9، ص 159.

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74426