مقام والای فاطمه

مقام والای فاطمه   1- بخاری [1]  به نقل از عایشه می‏نویسد: فاطمه در حالی که همانند رسول خدا راه می‏رفت، جلو آمد. رسول اکرم فرمود: «مرحبا به دخترم فاطمه»، و او را طرف راست یا چپ خود نشاند. آنگاه آهسته به او سخنی گفت که فاطمه (با شنی

مقام والاي فاطمه <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

1- بخاري [1]  به نقل از عايشه مي‏نويسد:

فاطمه در حالي كه همانند رسول خدا راه مي‏رفت، جلو آمد. رسول اكرم فرمود: «مرحبا به دخترم فاطمه»، و او را طرف راست يا چپ خود نشاند. آنگاه آهسته به او سخني گفت كه فاطمه (با شنيدن آن) گريست.

به او گفتم: چرا مي‏گريي؟

(او پاسخي نداد.)

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم دوباره آهسته كلامي به فاطمه گفت و (اين بار) فاطمه خنديد.

گفتم: تا امروز شادماني كه اينقدر نزديك به اندوه باشد، نديده بودم.

پرسيدم: رسول خدا چه گفت؟

جواب داد: هرگز راز رسول خدا را فاش نخواهم ساخت.

 

[ صفحه 42]

 

تا آنكه رسول خدا رحلت نمود. (پس از رحلت آن حضرت) دوباره از فاطمه پرسيدم (رسول خدا چه گفت؟) او گفت: رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود: جبرئيل هر سال فقط يكبار قرآن را بر من عرضه مي‏كرد ولي امسال دوبار قرآن بر من عرضه شد و اين را نشانه‏ي نزديك شدن اجل خود مي‏دانم و تو در ميان اهل‏بيتم اول كسي هستي كه به من ملحق مي‏شوي».

و من (با شنيدن اين سخن) گريستم، آنگاه فرمود:

«آيا خشنود نمي‏شوي به اينكه بانوي زنان بهشت يا بانوي زنان مؤمنين باشي؟» و من (با شنيدن آن) خنديدم.

احمد بن حنبل نيز در مسند [2]  خود اين روايت را ذكر كرده است، با اين تفاوت كه به جاي «بانوي زنان بهشت» آورده: «بانوي زنان اين امت». ابن‏سعد نيز در طبقات [3]  حديث را با اين تعبير آورده است: «بانوي زنان اين امت يا بانوي زنان دو عالم.»

ابن‏اثير نيز در اسدالغابة [4]  با تعبير: «بانوي زنان دو عالم» و نسائي در خصائص [5]  با عبارت «بانوي زنان اين امت يا بانوي زنان مؤمنين» حديث را نقل كرده‏اند.

2- بخاري از عايشه نقل مي‏كند كه:

 

[ صفحه 43]

 

ما همسران پيامبر همگي نزد آن حضرت بوديم. هيچ كدام نرفته بوديم كه فاطمه در حالي كه همچون پيامبر گام برمي‏داشت، پيش آمد. رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم چون فاطمه را ديد فرمود: دخترم خوش‏آمدي. و او را طرف راست يا چپ خود نشاند و رازي را براي او فاش ساخت (كه با شنيدن آن) فاطمه سخت گريست. رسول خدا چون اندوه فاطمه را ديد راز ديگري برايش باز گفت (كه با شنيدن آن) فاطمه خنديد.

به او گفتم: (با آنكه) من در ميان همسران رسول خدا (و در كنار او بودم) او رازش را فقط با تو در ميان گذاشت و تو (در مقابل) گريه مي‏كني؟! چون رسول خدا برخاست در مورد آن راز، از او سؤال كردم. فاطمه گفت: هرگز راز رسول خدا را فاش نخواهم كرد. چون پيامبر رحلت نمود، (نزد فاطمه رفتم و) او را سوگند دادم كه آن راز را برايم بگويد.

گفت: اكنون (كه پيامبر ديگر ميان ما نيست) خواهم گفت. راز اول اين بود كه فرمود: «جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه مي‏كرد اما امسال دوبار آن را بر من عرضه داشت و اين را آيت نزديك بودن اجل خود مي‏دانم. پس از خدا پروا كن و صبر پيشه‏ساز كه من خوب سلفي برايت هستم.» من (با شنيدن اين سخنان) چنانكه شاهد بودي، گريستم. رسول خدا چون پريشاني مرا ديد، راز دوم را برايم باز گفت: اي فاطمه آيا خشنودت نمي‏كند اينكه تو بانوي زنان مؤمنين يا بانوي زنان اين امت باشي؟

مسلم نيز اين روايت را يكبار با اضافه‏ي: «تو پيش از ساير افراد

 

[ صفحه 44]

 

خانواده‏ام به من مي‏پيوندي» و يكبار بدون اين اضافه [6]  نقل كرده است. ابن‏ماجه [7]  نيز روايت را با همان اضافه نقل كرده است. ابي‏داود طيالسي [8]  و ابونعيم [9]  با سندهاي متعدد، با تعبير «بانوي زنان دو عالم يا بانوي زنان اين امت» اين روايت را نقل مي‏كنند. طحاوي [10]  نيز در مشكل الاثار با دو سند روايت را آورده است. همچنين نسائي [11]  با تعبير «بانوي زنان اين امت و بانوي زنان دو عالم» روايت را نقل مي‏كند.

3- ترمذي [12]  از حذيفه نقل مي‏كند كه:

مادرم از من پرسيد: آخرين ملاقاتت با رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم كي بود؟ گفتم: از فلان روز تاكنون ايشان را نديده‏ام. مادرم به من پرخاش كرد. گفتم: بگذار تا نزد رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم روم و نماز مغرب را با او بخوانم و از او بخواهم براي من و تو طلب آمرزش كند.

خدمت رسول گرامي آمدم، با او نماز مغرب را خواندم. حضرتش تا شروع نماز عشا، به نماز خواندن مشغول بود. پس (از خواندن نماز عشا) به نوافل پرداخت و من

 

[ صفحه 45]

 

هم همراه او نماز نافله مي‏خواندم، صدايم را شنيد و فرمود: كيستي؟ آيا حذيفه‏اي؟

گفتم: آري.

فرمود: خداوند تو و مادرت را بيامرزد، حاجتت چيست؟ و ادامه داد: اين فرشته‏ايست كه تاكنون به زمين نيامده بود. از خداوند اجازه خواست تا بر من سلام كند و مژده‏ام دهد كه: فاطمه بانوي زنان اهل بهشت و حسن و حسين دو سرور و آقاي جوانان اهل بهشت هستند.

حاكم نيز اين روايت را در مستدرك الصحيحين [13]  به اختصار و با دو سند- كه دومين آنها را صحيح شمرده- آورده است، حاكم فقط قسمت مربوط به فاطمه عليهاالسلام را نقل كرده است، اين روايت را همچنين احمد بن حنبل، [14]  ابونعيم [15]  و ابن‏اثير [16]  در كتابهاي خود آورده‏اند و متقي نيز در چهار موضع از كنزالعمال آن را نقل كرده است، در موضع اول [17]  مي‏گويد: روياني و ابن‏حيان به نقل از حذيقه اين روايت را ذكر كرده‏اند، در موضع دوم [18]  مي‏نويسد: روايت را ابن‏عساكر از حذيفه نقل كرده است، و در موضع سوم [19]  آمده است: ابن‏جرير از حذيفه اين حديث را نقل كرده است، در

 

[ صفحه 46]

 

موضع چهارم [20]  به نقل قسمت مربوط به فاطمه عليهاالسلام اكتفا مي‏كند و مي‏نويسد: ابن ابي‏شبيه آن را نقل كرده است.

4- حاكم در مستدرك الصحيحين [21]  به نقل از عايشه چنين مي‏نويسد:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم در همان بيماري كه به وفاتشان انجاميد، فرمود: اي فاطمه! آيا راضيت نمي‏كند كه بانوي زنان دو عالم باشي و بانوي زنان اين امت و بانوي زنان مؤمنين؟

5- ابي‏نعيم در حليةالاولياء به نقل از عمران بن حصين آورده است:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: مي‏آيي با هم به عيادت فاطمه برويم؟ او بيمار است. گفتم: آري. با هم (سوي خانه‏ي فاطمه) روانه شديم، تا به در خانه رسيديم، رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم سلام كرده اذن دخول خواست و فرمود: آيا من و آنكه همراهم است (مي‏توانيم) داخل شويم؟

فاطمه گفت: آري، اما چه كسي همراه شماست؟ به خدا سوگند، جز عبائي، چيزي در بر ندارم.

فرمود: با عبا چنين و چنان كن.

- به فاطمه آموخت كه با آن عبا خود را چگونه بپوشاند.

 

[ صفحه 47]

 

فاطمه گفت: به خدا سوگند، چيزي سر مرا نپوشانده است.

رسول اكرم ملافه‏اي را كه در بر داشت به او داد و فرمود: با اين پارچه سر خود را بپوشان.

پس فاطمه به آن دو اجازه‏ي ورود داد. و آن دو وارد شدند.

رسول اكرم فرمود: حالت چگونه است؟

گفت: بيمارم، و نيز طعامي براي خوردن ندارم.

فرمود: دختركم راضيت نمي‏كند اينكه بانوي زنان دو عالمي؟

گفت: پس مريم دختر عمران چه؟

فرمود: او بانوي زنان روزگار خود و تو بانوي زنان روزگار خود هستي. به خدا سوگند تو را به همسري كسي درآوردم كه آقا و سيد است در دنيا و آخرت.

طحاوي نيز روايت را در مشكل الاثار [22]  نقل كرده مي‏افزايد:

«بغض او جز در دل منافق نمي‏رود.»

محب طبري [23]  نيز با همين اضافه روايت را نقل مي‏كند و مي‏نويسد حافظ ابوالقاسم دمشقي آن را آورده است.

6- ابي‏نعيم [24]  به نقل از جابر بن سمره آورده است:

پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم آمد، (و در جمع ما) نشست و فرمود:

 

[ صفحه 48]

 

فاطمه بيمار است.

گروهي كه آنجا بودند گفتند: خوبست به عيادتش رويم. رسول اكرم برخاست و حركت كرد تا در (خانه‏ي فاطمه) رسيد. در خانه بسته بود. رسول اكرم: صدا زد: خود را بپوشان، عده‏اي به عيادتت آمده‏اند.

فاطمه گفت: اي رسول خدا جز عبائي در بر ندارم.

پيامبر رداء خود را برداشته از پشت در، سوي فاطمه انداخت. و فرمود: با اين سر خود را بپوشان.

پس از آن با همراهان داخل خانه شد و مدتي نشستند و بعد رفتند. آن عده گفتند: به خدا سوگند (چه بسيار شگفت است) دختر رسول خدا بر اين حال؟!

رسول خدا برگشت و فرمود: همانا او بانوي زنان است در روز قيامت.

7- در خصائص نسائي [25]  به نقل از ابي‏هريره آمده است:

در يك روز بلند و طولاني رسول اكرم تأخير كرد (و در جمع ما دير حضور يافت.) غروب بود كه كسي عرض كرد: اي رسول خدا، امروز كه شما را نديديم بر ما چه سخت گذشت.

فرمود: فرشته‏اي كه تاكنون زيارتم نكرده بود، از خدا خواست تا ملاقاتم كند. (آمد و) مژده به من داد كه فاطمه، دخترم، بانوي زنان امت من است و حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشتند.

 

[ صفحه 49]

 

متقي در كنزالعمال [26]  پس از نقل اين روايت مي‏نويسد: طبراني و ابن‏نجار به نقل از ابي‏هريره اين روايت را آورده‏اند.

8- متقي [27]  به نقل از عايشه آورده:

رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم در بيماري كه منجر به موتش شد، فرمود: فاطمه، دخترم، بيا نزد من.

فاطمه كنار رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم آمد، پيامبر مدتي با او نجوي كرد. آنگاه فاطمه در حالي كه مي‏گريست از او جدا شد- و من (در آنجا) حاضر بودم.-

پيامبر خدا پس از مدتي (دوباره) فرمود: نزد من بيا.

فاطمه كنار او رفت و پيامبر مدتي با او راز گفت. آنگاه فاطمه در حالي كه مي‏خنديد از او جدا شد.

گفتم: دختر رسول خدا، به من بگو پيامبر پنهاني چه گفت؟

پاسخ داد: گمان مي‏كني، چون رسول خدا به من سرّي را باز گفت آن را در زمان حياتش فاش مي‏كنم؟!

بر من گران آمد كه از سرّ او بي‏خبر مانم.

پس از رحلت رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم به فاطمه گفتم: آن خبر را برايم نمي‏گوئي؟

گفت: اكنون، آري. بار اول به من فرمود، «جبرئيل هر سال قرآن را يكبار بر من عرضه مي‏داشت ولي امسال دوبار، و به من خبر داد كه عمر هر پيامبري نصف عمر پيامبر

 

[ صفحه 50]

 

پيشين بوده و خبر داد كه عمر عيسي صد و بيست سال بوده و من مي‏دانستم كه عمر از شصت تجاوز كرده است» (اين را رسول اكرم فرمود) و من گريستم.

(همچنين) فرمود: دختركم، مصيبت هيچ يك از زنان مؤمن با مصيبت تو برابري نمي‏كند، صبر تو نيز نبايد كمتر از صبر هيچ زني باشد.

بار دوم كه با من نجوي كرد به من خبر داد، در خانواده‏ي او، من، پيش از همه به او ملحق مي‏شوم. و فرمود: همانا تو بانوي زنان اهل بهشتي.

9- حاكم در مستدرك [28]  آورده:

عايشه به فاطمه عليهاالسلام گفت: مژده‏ات ندهم كه شنيدم رسول خدا مي‏گفت: بانوان زنان اهل بهشت چهارند: مريم دخت عمران، فاطمه دخت رسول خدا، خديجه دخت خويلد و آسيه.

10- متقي در كنزالعمال [29]  به نقل از علي عليه‏السلام آورده است:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمود:

راضيت نمي‏كند بانوي زنان اهل بهشت باشي و دو پسرت سروران جوانان اهل بهشت؟

 

[ صفحه 51]

 

11- متقي در جاي ديگر كتاب [30]  خود چنين آورده است:

راضيت نمي‏كند اينكه كسي را به همسريت درآوردم كه پيش از همه اسلام آورد و از همه‏ي مسلمانها آگاه‏تر است؟ همانا تو بانوي زنان امت من هستي، همچون مريم، كه بانوي قوم خويش بود. راضي نيستي، اي فاطمه؟ خداوند بر اهل زمين آگاه شد و از آنان دو مرد را برگزيد، پس يكي را پدر ديگري را شوهرت قرار داد.

12- ابونعيم [31]  به نقل از ابن‏عباس مي‏نويسد:

رسول اكرم فرمود:

چهار زن، بانوان روزگار خود هستند: مريم دخت عمران، آسيه دخت مزاحم، خديجه دخت خويلد، و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم، و برترين ايشان در علم، فاطمه است.

به نقل سيوطي [32] ، ابن‏عساكر نيز به سند خود اين حديث را از ابن‏عباس روايت كرده است.

13- حاكم در مستدرك الصحيحين [33]  به نقل از ابن‏عباس آورده است:

پيامبر گرامي صلي اللَّه عليه و آله و سلم چهار خط كشيد، سپس فرمود:

 

[ صفحه 52]

 

مي‏دانيد اين خطوط چيستند؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش داناترند.

فرمود: همانا برترين زنان اهل بهشت، خديجه دخت خويلد، فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم، مريم دخت عمران، و آسيه دخت مزاحم مي‏باشند...

حاكم اضافه مي‏كند كه سند اين حديث صحيح مي‏باشد.

حاكم در موارد ديگري از كتاب خود اين حديث را با سندهاي صحيح از ابن‏عباس نقل كرده است، همچنين بسياري از بزرگان حديث اين روايت را در كتابهاي خود آورده‏اند، از جمله: احمد بن حنبل [34]  با چند سند از ابن‏عباس، ابن‏عبدالبر [35]  با دو سند، سيوطي [36]  به نقل از طبراني، ابن‏اثير [37] ، محب طبراني [38]  به نقل از احمد و ابوحاتم، و ابن‏حجر [39] .

ابن‏حجر در همانجا به نقل از طبراني از عايشه روايت مي‏كند كه:

هرگز جز پيامبر، احدي را برتر از فاطمه نديدم.

همچنين ابن‏عمرو [40]  و طحاوي [41]  هيثمي [42]  نيز اين حديث را نقل

 

[ صفحه 53]

 

مي‏كند و مي‏گويد: احمد، ابويعلي و طبراني با اسناد صحيح آن را نقل كرده‏اند. شمار راويان اين حديث در آنچه ذكر شد محدود نيست بلكه عسقلاني [43]  نيز آن را به نقل از ابن‏حبان، احمد، ابويعلي، طبراني، ابوداود و حاكم روايت كرده و در صحفه‏ي 282 [44]  از كتابش مي‏نويسد: نسائي با سند صحيح از ابن‏عباس روايت كرده است:

برترين زنان اهل بهشت، خديجه، فاطمه، مريم، و آسيه هستند.

14- ابن‏عبدالبر [45]  با دو سند از ابي‏هريره روايت كرده است كه: رسول اكرم فرمود:

بهترين زنان دو عالم چهار نفرند: مريم دخت عمران، آسيه دخت مزاحم، خديجه دخت خويلد، و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم.

هيثمي در مجمع [46]  و ثعلبي در قصص الانبياء [47]  روايت را چنين آورده‏اند:

نمونه‏ي زنان دو عالم...

 

[ صفحه 54]

 

15- متقي [48]  به نقل از ابن‏عساكر از ابن‏مسعود روايت مي‏كند:

بهترين مردان شما علي عليه‏السلام و بهترين جوانتان حسن عليه‏السلام و حسين عليه‏السلام و بهترين زنان شما فاطمه است.

خطيب بغدادي [49]  نيز اين حديث را نقل كرده است.

16- مناوي [50]  به نقل از حارث بن ابي‏اسامه از عروة بن زبير روايت مي‏كند:

خديجه بهترين زنان روزگار خود است و مريم هم بهترين زنان روزگارش است و فاطمه نيز بهترين زنان روزگار خود مي‏باشد.

17- ابن‏جرير در تفسير [51]  خود از انس بن مالك نقل مي‏كند كه: رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

بهترين زنان دو عالم چهار نفرند: مريم دخت عمران، آسيه دخت مزاحم و همسر فرعون، خديجه دخت خويلد، و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم.

18- ترمذي [52]  به نقل از انس روايت كرده كه رسول گرامي فرمود:

 

[ صفحه 55]

 

نمونه‏ي زنان دو عالم چهار نفرند: مريم دخت عمران، خديجه دخت خويلد، فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم، و آسيه همسر فرعون.

حاكم نيز در مستدرك الصحيحين [53]  روايت فوق را با دو سند نقل كرده و مي‏گويد: سند دوم طبق موازين مسلم و بخاري، صحيح مي‏باشد. اين روايت را همچنين احمد بن حنبل [54] ، ابونعيم [55] ، طحاوي [56] ، خطيب بغدادي [57] ، ابن‏اثير [58] ، ابن‏حجر [59] ، ابن‏عبدالبر [60] ، متقي [61] ، فخررازي [62]  و سيوطي [63]  نقل كرده‏اند.

19- طبري [64]  از قتاده نقل مي‏كند كه:

نمونه‏ي زنان دو عالم، مريم دخت عمران و همسر فرعون، خديجه دخت خويلد، و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم هستند.

 

[ صفحه 56]

 

20- طبري [65]  به نقل از ابي‏موسي اشعري مي‏نويسد:

رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

از ميان مردان، بسياري كامل شدند، اما از زنان فقط چهار تن به كمال رسيدند: مريم، آسيه همسر فرعون، خديجه دخت خويلد، و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم.

حديث فوق را زمخشري در كشاف [66]  و همچنين عسقلاني در فتح‏الباري [67]  به نقل از طبراني و ثعلبي، روايت كرده‏اند.

21- سيوطي در تفسير [68]  خود به نقل از ابن‏مردويه از انس روايت مي‏كند كه رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

خداوند چهار تن را بر زنان دو عالم برتري بخشيد: آسيه دخت مزاحم، مريم دخت عمران، خديجه دخت خويلد و فاطمه دخت محمد صلي اللَّه عليه و آله و سلم.

[ صفحه 57]

[1] صحيح بخاري، كتاب بدءالخلق، باب: علامات النبوة في الاسلام.

[2] مسند احمد بن حنبل، ح 6، ص 282.

[3] طبقات ابن‏سعد، ج 2، ص 40.

[4] اسدالغابة، ج 5، ص 522.

[5] خصائص اميرالمؤمنين، ص 34.

[6] صحيح بخاري، كتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه عليهاالسلام.

[7] صحيح ابن‏ماجه، باب: ما جاء ذي ذكر مرض رسول‏الله صلي اللَّه عليه و آله و سلم.

[8] مسند طيالسي، ج 6، باب: احاديث النساء.

[9] حليةالاولياء، ج 2، ص 29.

[10] مشكل الاثار، ج 1، ص 48 و 49.

[11] خصائص اميرالمؤمنين، ص 34.

[12] صحيح الترمذي، ج 2، ص 306.

[13] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 151.

[14] مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 319.

[15] حليةالاولياء، ج 4، ص 190.

[16] اسدالغابة، ج 5، ص 574.

[17] كنزالعمال، ج 6، ص 217.

[18] كنزالعمال، ج 6، ص 218.

[19] كنزالعمال، ج 7، ص 102.

[20] كنزالعمال، ج 7، ص 111

[21] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 156. سند اين حديث نزدش صحيح است.

[22] مشكل الاثار، ج 1، ص 50.

[23] ذخائرالعقبي، ص 43.

[24] حليةالاولياء، ج 2، ص 42.

[25] خصائص اميرالمؤمنين، ص 34.

[26] كنزالعمال، ج 6، ص 221.

[27] كنزالعمال، ج 7، ص 111- ابن‏عسكر اين روايت را آورده است.

[28] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 185.

[29] كنزالعمال، ج 7، ص 111، و مي‏نويسد: بزار آن را نقل كرده است.

[30] كنزالعمال، ج 6، ص 153، و مي‏نويسد: حاكم و طبراني و خطيب آن را نقل كرده‏اند.

[31] ذخائرالعقبي، ص 44 و مي‏نويسد: حافظ ثقفي اصفهاني آن را نقل كرده است.

[32] الدرالمنثور، ذيل آيه‏ي: 42، آل‏عمران.

[33] مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 497.

[34] مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 293 و 316 و 322.

[35] الاستيعاب، ج 2، ص 720.

[36] الدرالمنثور، ذيل آيه‏ي 11 سوره‏ي تحريم.

[37] اسدالغابة، ج 5، ص 437.

[38] ذخائرالعقبي، ص 42.

[39] الاصابة، ج 8، ص 158.

[40] الاستيعاب، ج 2، ص 75.

[41] مشكل الاثار، ج 1، ص 50.

[42] مجمع الزوائد، ج 9، ص 223.

[43] فتح الباري، ج 7، ص 258.

[44] فتح الباري، ج 7، ص 282.

[45] الاستيعاب، ج 2، ص 720 و ص 750، آنچه در متن آمده مطابق نقل صفحه‏ي 750 مي‏باشد.

[46] مجمع الزوائد، ج 9، ص 223.

[47] قصص الانبياء، ص 511.

[48] كنزالعمال، ج 6، ص 217.

[49] تاريخ بغداد، ج 4، ص 319.

[50] فيض القدير، ج 3، ص 432.

[51] تفسير طبري، ج 3، ص 180.

[52] صحيح ترمذي، ج 2، ص 31.

[53] مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 157.

[54] مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 135.

[55] حليةالاولياء، ج 2، ص 344.

[56] مشكل الاثار، ج 1، ص 50.

[57]  تاريخ بغداد، ج 7، ص 184، و ج 9، ص 404، به دو طريق و در هر دو آمده! بهترين زنان دو عالم چهار نفرند.

[58] اسدالغابة، ج 5، ص 437، با تعبير: بهترين زنان دو عالم...

[59] تهذيب التهذيب، ج 12، ص 441.

[60] الاستيعاب، ج 2، ص 720، با دو سند كه يكي آمده: بهترين زنان دو عالم.

[61] كنزالعمال، ج 6، ص 227، به نقل از ابن‏حبان از انس.

[62] التفسير الكبير ذيل آيه‏ي 42، سوره‏ي آل‏عمران، با كمي تقديم و تأخير آن را نقل كرده است.

[63] الدرالمنثور، ذيل آيه‏ي 42، سوره‏ي آل‏عمران، به نقل از ابن‏المنذر و ابن‏حبان.

[64] تفسير طبري، ج 3، ص 180.

[65] تفسير طبري، ج 3، ص 180.

[66] الكشاف، ذيل آيه‏ي 12 سوره‏ي تحريم.

[67] فتح‏الباري، ج 7، ص 258.

[68] الدرالمنثور، ذيل آيه‏ي 42 سوره‏ي آل‏عمران.

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74439