تحلیل و خلاصهای از خطابهی حضرت زهرا
تحلیل و خلاصهای از خطابهی حضرت زهرا >تحلیل و خلاصهای از خطابهی حضرت زهرا >تنظیم و دسته بندی احتجاجات تحلیل و خلاصهای از خطابهی حضرت زهرا خطابهی حضرت زهرا علیهاالسلام که برای نخستین بار در روزهای آخر عمر آنحضرت ا
تحليل و خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
>تحليل و خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا
>تنظيم و دسته بندي احتجاجات
تحليل و خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا
خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام كه براي نخستين بار در روزهاي آخر عمر آنحضرت ايراد شد، با توجه به بيسابقه بودن آن و حال بيماري فاطمه عليهاالسلام پس از شهادت حضرت محسن عليهالسلام و مجروح بودن حضرتش از ناحيهي صورت و سينه و بازو، و بار غصهاي كه از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و غصب حق اميرالمؤمنين عليهالسلام و شهادت پسرش داشت، و غصب فدك كه اخيراً بر مصائب افزوده شده بود، و در كنار همهي اينها بيتوجهي مطلق مردم به تنها يادگار پيامبرشان و خانداني كه باقيماندگان از نسل آنحضرت بودند تا حد تصميم بر قتل آنان و به آتش كشيدن خانهي ايشان، همهي اينها فكر را متوجه اهميت مطلب ميكند كه با آن شرايط جسمي و روحي و با در نظر گرفتن مردمي كه آنچنان جبهه گرفته بودند، چرا فاطمه زهرا عليهاالسلام اين اقدام بيسابقه را انجام دادند و به مسجد آمدند و براي مردم سخن گفتند.
اين سؤالي است كه در بخش چهارم كتاب تحت عنوان «اسرار غصب فدك» قسمتي از آن پاسخ داده شد، و در اين بخش نيز جنبههاي ديگري از آن تبيين ميگردد.
[ صفحه 105]
>تحليلي از خطابهي حضرت زهرا
>خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا
>جمعبندي و تلخيص دليلهاي حضرت زهرا در مقابل غاصب فدك
تحليلي از خطابهي حضرت زهرا
>دادگاه محاكمهي غاصبين فدك، نه سخنراني
>سند قرآني فدك در مقابل سند جعلي غاصبين
>تقسيم حساب شدهي خطابهي فدك
>ابهت فاطمي در مقابل ذلت نفاق
>نهيب فاطمه
دادگاه محاكمهي غاصبين فدك، نه سخنراني
مجلسي كه در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله با حضور حضرت زهرا عليهاالسلام به همراه عدهاي از زنان از يك سو، و در جمع مهاجرين و انصار و ابوبكر از سوي ديگر منعقد شده بود، نميتواند بصورت يك خطابه و سخنراني تلقي شود، بلكه دادگاه محاكمهي غاصبان بود كه ناخواسته در آن حاضر شده بودند، و نتيجهي فكري آن تماماً به نفع صاحب فدك و بر ضرر غاصب آن تمام شد. آن مجلس بعنوان يك واقعهي غير عادي در اذهان و در صفحات كتب ثبت شد و براي قضاوت آيندهي تاريخ به ثبت رسيد. مظلوم و ظالم سخن خود را گفتند و ضبط شد تا قاضيان تاريخ براحتي حكم كنند.
اگر فقط به صورت سخنراني حضرت زهرا عليهاالسلام بود و ادعاهاي پوچ غاصبين معلوم نميشد، قضاوت كنندگان گوشههايي از ماجرا را نمي دانستند و ممكن بود به خود اجازهي قضاوت ندهند. نگرش حضرت به آيندهي آن ماجرا در سرتاسر خطابه كاملاً مشهود است، و اين از بركات مقام عصمت كبري است.
سند قرآني فدك در مقابل سند جعلي غاصبين
استناد حضرت زهرا عليهاالسلام به آيات شريفهي قرآن و كلمات پيامبر صلي الله عليه و آله نيز از جنبههاي شاخص خطبه است. در مقابل اين آيات محكم و براهين مستدل، غاصبين تنها يك حديث جعلي مطرح نمودند كه كسي جز خودشان و دو دخترشان مدعي و شاهد آن نبود، و اين خود شديدترين ضربهي كاري بر پيكر گفتار و رفتار دشمن بود.
[ صفحه 106]
جالبتر از اين، بيان و استدلالهاي دندانشكن حضرت بود كه مطلب را طوري واضح ميكرد كه باطل بودن سخن خصم براي همه روشن ميشد. چنين قدرت كلام چيزي بود كه دشمن از آن عاجز بود، و عملاً نشان ميداد كه مقاومت خود را از دست داده است. لذا در هر مرحله ادعايي را رها ميكرد و به شاخهي ديگري ميرفت و ادعاي جديدي مطرح ميساخت.
تقسيم حساب شدهي خطابهي فدك
آنچه در خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام مشهود است حساب شده بودن كلمات و جملات و خطابها و مطالب است كه جز از مقام عصمت كبري ساخته نيست. در ابتداي سخن بدون در نظر گرفتن مخاطب خاصي، حمد و ثناي الهي و ذكر پيامبر صلي الله عليه و آله را آغاز كردند، و يك دوره تاريخچهي گذشتهي اسلام را بيان كردند.
مسلمانان را چند بار مورد خطاب قرار دادند و هر بار مطلب تازهاي از نقاط ضعفشان مطرح كردند. گاهي خطاب را متوجه انصار مينمودند بدان دليل كه غاصبين اصلي همگي از مهاجرين بودند، و گاهي همه را مورد خطاب قرار ميدادند، ولي ميبينيم مهاجرين غاصب را بخصوص مورد خطاب قرار ندادند.
خطاب حضرت در چند مورد با شخص ابوبكر است كه در واقع او را به محاكمه ميكشد و وادارش ميكند تا سخن بگويد و به ضعف خود و بيارزشي دليلش اقرار كند.
در موردي حضرت قبر پيامبر صلي الله عليه و آله را مورد خطاب قرار ميدهد و در حضور مسلمانان شكايت خود را از بياعتنايي آنان به پيشگاه پدر عرضه ميدارد.
[ صفحه 107]
مطلب دقيق ديگر بيان سابقهي حال مسلميني است كه براي خود ادعايي داشتند و در فكرهاي تازهاي بودند. حضرت با تشريح سابقهي نكبت بار فرهنگي و فقر و گرسنگي گذشتهي آنان، بخوبي متوجهشان كردند كه هر نعمتي دارند همه به بركت پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليهالسلام است، و اگر آن دو بزرگوار و فداكاريهايشان نبود اكنون سفرهي آمادهاي براي مردم گسترده نبود تا اينچنين افكاري در سر بپرورانند.
ابهت فاطمي در مقابل ذلت نفاق
سيطرهي ابهّت فاطمه عليهاالسلام در آن مجلس، بعنوان مقام عصمت و دختر وحي، و سخنان بلندي كه از لسان آنحضرت ادا ميشد، دهان ياوه گويان را به كلي قفل كرده بود. از سوي ديگر منظرهاي كه از آن عزيز پيامبر صلي الله عليه و آله در ذهنها مجسم شد و ديدند كه ياراي راه رفتن ندارد و آه از دل پر درد برميآورد، چنان مردم را منقلب كرده بود كه همه اشك ميريختند و مجال سخن براي آنحضرت نبود. يك آه فاطمه عليهاالسلام كافي بود تا مجلس دگرگون شود، و اين برندگي آه، دل دشمن غاصب را ميلرزانيد.
توبيخ و عتاب مردم از سوي حضرت زهرا عليهاالسلام نيز حالت عجيبي را حاكم كرده بود. در حاليكه ابوبكر در غصب فدك اجماع مردم را سند خود قرار ميداد، حضرت خطاب به مسلمانان و در حضورشان، آنان را رويآورندگان به باطل معرفي ميكرد و ميفرمود: «چرا به جنگ اين امامان كفر برنميخيزيد»؟
نهيب فاطمه
اگر چه نهيب فاطمه عليهاالسلام در آن مردم اثر نكرد و نخواستند بفهمند كه سپاس آنهمه فداكاري، سوزاندن خانه و كاشانهي پيامبر صلي الله عليه و آله پس از رحلت او نبود و دخترش را آزردن و مجروح كردن قدرداني از زحمات آنحضرت نبود، ولي...
[ صفحه 108]
ولي نسلهاي روشني بودند و هستند كه با قلبي حقيقت جو ميآيند و با شنيدن سخنان فاطمه عليهاالسلام لعنت و نفرت خود را از چنين بيانصافي مردم ابراز ميكنند و با ترسيمي از محاكمهي دشمن بدست فاطمه عليهاالسلام اهميت آنرا درك ميكنند و انزجار خود را از غاصب حق گُلِ وجود اعلام مينمايند.
خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا
ترسيم خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان يك مجموعهي واحد ميتواند آمادگي قبلي براي مطالعهي دقيق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالي از واقعه تأثير بسزايي از تحليل و فهم آن خواهد داشت. در اين بخش ضمن تلخيص مطالب، يك دوره كامل از خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاي مقارن آن در 27 قسمت تقديم شده است.
1. حمد و ثنا و توحيد: ابتدا حمد و ثنايي بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جاري فرمودند كه در حال مصيبت حضرت حاكي از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حي متعال و اسراري از خلقت ما سوي اللَّه و علت تكليف انسانها را بيان كردند.
2. ترسيمي از رسالت محمدي: در مرحلهي بعد رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله را مطرح نمودند و ضمن بيان حال جهل و بتپرستي مردم هنگام بعثت حضرت، و حكمت بزرگي كه در رسالت آنحضرت بود، و اقدام مهمي كه بدست آنحضرت صورت گرفت، ترسيم كاملي از شخصيت آنحضرت نشان دادند، تا آنجا كه مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.
[ صفحه 109]
3. وظيفهي مهم مسلمانان: بعنوان مقدمهاي بر مطلب اصلي، ابتدا خطاب به مسلمانان يادآور شدند كه بعنوان اولين مسلمانان حاملان پيام نبوت در سايهي امامت به امتها و نسلهاي آيندهاند.
4. قرآن و عترت: يادآور شدند كه ما اهلبيت يادگاري از پيامبريم كه در ميان شما به وديعه گذارده شدهايم. همچنين مطالب مفصلي در توصيف قرآن و معارف آن ذكر نمودند و براي شناخت كامل قرآن اشاره كردند كه كتاب خداوند نزد ما و با ما است.
5. اسرار احكام الهي و معرفي وسيله در بارگاه خداوند: بعد از آن بعنوان مقام عصمت كبري، اسراري از احكام فردي و اجتماعي اسلام را مطرح كردند و سفارش به تقوي نمودند. با بيان اين مطالب گويا ميخواستند بگويند اگر دستورات الهي آن اثرات و نتايج را نداشته باشد نتيجهي حقيقي از آن گرفته نشده است.
در نهايت اين قسمت از سخن تصريح كردند كه اهل آسمان و زمين وسيله و واسطهاي براي اتصال با درگاه خداوندي ميجويند، و آن وسيله ما اهلبيت هستيم. ما خالصان بارگاه الهي و محل قدس او و وارثان انبياء عليهمالسلام هستيم.
6. معرفي خود: براي ورود به مطلب اصلي ابتدا خود را معرفي نموده فرمودند:
«اي مردم بدانيد من فاطمهام و پدرم محمد است و افتخار پدري پيامبر را احدي جز من ندارد و با توجه به اين معرفي، گوش خود را باز كنيد و ببينيد چه ميگويم». با در نظر گرفتن اينكه همهي مخاطبان، حضرت را ميشناختند اين كلام بدان معني بود كه اي مردم طوري رفتار ميكنيد كه گويا مرا نميشناسيد. از خواب غفلت بيدار شويد كه من همان فاطمهام كه پيامبر صلي الله عليه و آله دربارهي من آن سفارشات را ميفرمود.
سپس زحمات پيامبر صلي الله عليه و آله را يادآور شدند كه چگونه پردههاي ظلمت و جهل را يكي پس از ديگري كنار زد و صبح روشن اسلام را جلوهگر ساخت، و سابقهي مردم
[ صفحه 110]
را قبل از اسلام متذكر شدند و اينكه از چه شرايط جهل و فقري به چه حالي رسيدهاند.
7. زحمات اميرالمؤمنين عليهالسلام در تبليغ اسلام: مسير طبيعي سخن در اينجا منعطف به زحمات طاقتفرساي اميرالمؤمنين عليهالسلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدي شد و دلسوزي حقيقي آنحضرت و فداكاري تمام عيار او براي دين خدا در زماني كه مردم در چنان افكاري نبودند مطرح شد و حضرت به ذكر اصول مطالب اكتفا كردند.
8. عقبگرد مردم به كمك منافقين و شيطان: براي آنكه حضرت مطلب اصلي را شروع كنند عقبگرد سريع مردم در فاصلهي چند روز از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله را مطرح كردند، و با بيان فصيح و بكار بردن كنايات ابلغ از تصريح، ضماير و ظواهر مردم را به احسن وجه بيان كردند. ابتدا ريشهي اصلي را كه نفاق و دوروئي و اسلام لساني در اكثر مردم بود مطرح كردند، و سپس كمك آنرا كه شيطان و فرصتطلبي او از آمادگي روحي مردم است بيان كردند.
9. سقوط در فتنه به بهانههاي واهي: سپس حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب خود را از چنين سرعتي در ارتداد و پشت پا زدن به دين كه هنوز پيامبرشان دفن نشده بود، و نيز از آوردن بهانههاي بيجا براي عمل خود كه جلوگيري از فتنه بود اعلام كردند و فرمودند: «شما به بهانهي فرار از فتنه اين اقدامات را انجام داديد در حاليكه خود اين كارها ايجاد فتنه بود.
عجيبتر از آن را چنين بيان كردند كه نه تنها دين خدا را كنار گذارديد و قرآن و دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله را ناديده گرفتيد، بلكه بدست خود عمداً آتش بپا كرديد و سعي در خاموش كردن نور خدا نموديد و ما را وادار به صبر كرديد، همچون كسي كه بر بريدن چاقو و فرو رفتن نيزه در بدنش صبر كند»!
[ صفحه 111]
10. توبيخ غاصبين فدك: اكنون وقت آن بود كه مسئلهي فدك مطرح شود. از آنجا كه خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام در حالي ايراد ميشد كه حضرت هر گونه اقدام ممكن را در باز پس گرفتن فدك به انجام رسانيده بودند و غاصبين هيچگونه عكسالعمل مثبتي نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدك و عدم ارث انبيا متمركز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح كردن اعطايي بودن فدك و ساير مراحل ملكيت خود نسبت به آن از قبيل شهود و عصمت خود و غيره، فقط مسئلهي ارث را مطرح كردند و چند ضربهي اعتقادي قوي به سكوت مردم و عمل غاصبين وارد كردند و چنين فرمودند:
«آيا با اين كار در پي احكام زمان جاهليت و كنار گذاردن رسمي اسلام هستيد؟! اي مسلمانان، آيا بايد ارث پدرم از من گرفته شود؟ اي پسر ابوقحافه آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببري و من نبرم؟ اين افترا است و جرأت بر پروردگار و عهدشكني با پيامبر و كنار گذاردن قرآن است».
11. استدلالهاي قرآني دربارهي فدك: حضرت استدلال بر مسئلهي ارث را بصورت تمام عيار با استناد به قرآن و خواندن آيات ارث در حضور مهاجر وانصار چنين بيان فرمودند: «خداوند دربارهي انبياء در قرآن ارث را مطرح كرده است و آيات ارث دربارهي عموم مردم نيز در قرآن صريح است. به چه دليل من كه فاطمه دختر پيامبرتان هستم بايد از اين اصول كلي قرآن دربارهي ارث مستثني باشم؟ آيا نسبت من و پدرم را انكار ميكنيد؟! يا آيات قرآن مخصوص شماست و دربارهي پيامبر جاري نيست؟! يا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشتهايم و لذا نميتوانيم از يكديگر ارث ببريم؟! يا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمويم (علي عليهالسلام) ميدانيد؟! اكنون كه حق را ناديده ميگيريد، سخن ما بماند تا روز قيامت خداوند بين ما حكم كند و پيامبر صلي الله عليه و آله به مخاصمهي شما برخيزد».
[ صفحه 112]
12. شكايت به پيامبر صلي الله عليه و آله: در اينجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پيامبر صلي الله عليه و آله نمودند، و اشعاري خواندند كه متضمن شكايت و تعجب از اقدامات مردمي بود كه چشم پيامبرشان را دور ديدهاند و آنچه در حضور او نميكردند بدون پروايي انجام ميدهند. حضرت در اين كلمات از حضور در چنان وضعي آرزوي مرگ كردند.
13. نصرت طلبي از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذكر سوابق ياري آنان نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله تعجب شديد خود را از بيتفاوتي آنان دربارهي دختر پيامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار كردند و فرمودند: «چه زود اين بيتوجهي ظاهر شد و اين در حالي است كه به راحتي ميتوانيد از من دفاع كنيد و قدرت آن را هم داريد. آيا رحلت پيامبر را مهم تلقي نميكنيد؟ مصيبت بزرگ آن است كه با رفتن او حرمتش شكسته شود».
14. خطاب به انصار و توبيخ آنان: سپس مسئلهي ارث را بار ديگر با انصار مطرح كردند و با كلمهي تشجيع فرمودند:
«ايهاً بني قيله، آيا شما ببينيد و بشنويد و ارث مرا ببرند؟ حتي نزد شما آمدم و ياري خواستم باز هم جواب نداديد؟ شما سوابق عالي در دفاع از ما داشتيد و دستورات ما را به خوبي عمل ميكرديد. چطور شده كه يكباره روي ترس نشان دادهايد»؟ در اينجا حضرت ضمن توبيخ آنان بخاطر سكوت در مقابل غاصبين فرمودند: «با سردمداران كفر به جنگ برخيزيد كه اينان ايمان ندارند، شايد از اين طريق از كار خود دست بردارند. چرا با كساني كه پيمان خود را شكستهاند جنگ نميكنيد»؟
15. كوتاهي عمدي مردم: حضرت براي آنكه اتمام حجت كامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:
[ صفحه 113]
يكي اينكه: «پيداست شما دين را كنار گذاشتهايد و آن كسي كه مقدم بود دور كردهايد. بدانيد كه اگر شما و همهي مردم عالم كافر شوند به خداوند ضرري نميرسانند و خدا از همه مستغني است، و در اين باره ميتوانيد حال امتهاي گذشته را ببينيد».
دوم اينكه: «با علم به خوار كردن و مكر و حيله شما اين سخنان را گفتم با اين هدف كه از يك سو سخن دل را براي آنان كه واقعيت را نميدانند گفته باشم و از سوي ديگر اتمام حجت كرده باشم. اكنون كه عار دنيا و غضب پروردگار و آتش دائمي را برخود خريدهايد، هر چه ميخواهيد انجام دهيد. ولي بدانيد كه خداوند شاهد است و عاقبت ظالمين معلوم است. من هم دختر همان پيامبري هستم كه شما را از آتش جهنم ميترسانيد و بدانيد كه نتيجهي هر ذرهاي از اعمالتان را خواهيد ديد».
16. سوء استفادهي ابوبكر از سكوت مردم: وقتي كلام حضرت به اينجا رسيد و تأثير شديدي بر مردم گذارد، ابوبكر با مطرح كردن مطالبي كه بيشتر براي آرام كردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصديق حضرت در مطالب ذكر شده اين مسئله را مطرح كرد:
«پدرت نسبت به مؤمنين مهربان بود، و او مقام پدري تو را داشت و برادر پسر عمويت (علي عليهالسلام) بود و شما راهنماي ما به بهشت هستيد و در كمال و صداقت تو نيز سخني نيست. ولي من به خاطر گفتهي پيامبر كه «پيامبران ارث نميگذارند» فدك را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمين مصرف ميكنم تا با كفار جنگ كنند، و اين كار را با اتفاق نظر مسلمين انجام دادهام. اموال شخصي من در اختيار توست و ما هم در اموال تو دخالتي نداريم».
17. جوابهاي دندان شكن دربارهي حديث جعلي: حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به نيرنگهاي بكار رفته در سخن ابوبكر به مقابله آمده فرمودند:
[ صفحه 114]
«پدرم پيامبر، هيچگاه با قرآن مخالفت نميكند. همگي بر مكر و حيله اجتماع كردهايد كه در زمان حيات آنحضرت هم نظايرش را داشتيد». در اينجا بار ديگر موارد ارث انبيا عليهمالسلام و نيز آيات ارث را از قرآن تلاوت كردند و صراحت آن آيات را بيان كردند و تصريح كردند كه اين سخنان همه حيلهگريهاي بيجا براي زير پا گذاردن حق است.
چرا كه اگر منظور اين است كه خود نبوت قابل ارث بردن نيست، اينكه از واضحات است و غير از نبوت همه چيز از انبيا قابل ارث است. و اگر در مقابل آيات صريح ارث، خداوند در جائي «فاطمه دختر محمد» را استثنا كرده مرا هم بدان راهنمايي كنيد تا قانع شوم!
18. عقب نشيني ابوبكر از حديث جعلي: ابوبكر كه با سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام از مطرح كردن حديث جعلي خود پشيمان شده بود و ارزشي براي آن نميديد، آخرين راه را آن دانست كه مسئله را بر عهدهي مسلمين بگذارد و ادعا كرد كه اصلاً دستور اين اقدام از سوي مسلمين به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنين كاري زدم و همهي مسلمين هم بر اين مطلب شاهدند.
19. توبيخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا عليهاالسلام كه منتظر همين اقرار از ابوبكر و سكوت مردم بعنوان تصديق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمين نمود و آنان را شديداً مورد عتاب قرار داد كه چگونه به سرعت بسوي باطل ميروند و كار قبيح را ناديده ميگيرند. از آيندهي وحشتناك آن به مردم خبر دادند و اينكه خداوند نتيجه اين اعمال را در همين دنيا بصورتي كه مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با اين سخن كلام حضرت در مسجد پايان يافت.
20. گريهي مردم: تأثير خطبهي حضرت چنان عجيب بود كه زن و مرد به گريه در آمدند و مدينه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و اين تأثير ابوبكر و عمر را به جستجو براي راههاي مقابله با مردم وادار كرد.
[ صفحه 115]
21. نقشههاي جديد غاصبين: ابوبكر و عمر در جلسهاي كه تشكيل دادند يكديگر را در اشتباه نقشههاي خود ملامت كردند. سپس به اين نتيجه رسيدند كه گذشتهها را بايد فراموش كرد و فكر امروز و فردا را نمود كه چگونه به راه خود ادامه دهيم.
22. تهديد مردم از سوي ابوبكر: بار ديگر مردم براي اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبكر ضمن سخناني مردم را تهديد كرد كه چرا در پي هر سخني و صاحب سخني ميرويد و بدان توجه ميكنيد.
بعد متعرض اميرالمؤمنين عليهالسلام شد و سخنان ناروايي دربارهي آنحضرت بر زبان راند و صريحاً گفت: «چرا زنان را براي احقاق حق ميفرستيد»؟! در نهايت بار ديگر تهديد كرد كه اگر كسي متعرض اين مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر كه سكوت كند در امان است.
23. توبيخ مردم از سوي امسلمه: امسلمه كه از حجرهي خود شاهد سخنان ابوبكر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد كه حقاً در خور تحسين بود. او با تعجب از اينكه به مثل فاطمه چنين سخناني گفته ميشود در حالي كه در دامان انبيا بزرگ شده، گفت: «چگونه ميشود كه پيامبر صلي الله عليه و آله ارث را بر فاطمه حرام كرده ولي به او نگفته است؟ يا پيامبر صلي الله عليه و آله به او آموخته ولي او عمداً مخالفت كرده ارث را طلب ميكند؟! پيامبر صلي الله عليه و آله اين برخورد شما را ميبيند و بزودي خواهيد دانست».
نتيجهي سخنان امسلمه آن شد كه در آن سال سهم امسلمه را از بيتالمال قطع كردند.
[ صفحه 116]
24. غدير خم آخرين اتمام حجت: حضرت زهرا عليهاالسلام برخاستند و بسوي خانه كه در فاصلهي چند قدمي بود حركت كردند. شخصي به نام رافع در بين راه به حضرت عرض كرد: «اگر علي بن ابيطالب قبل از بيعت ابوبكر مردم را متوجه ميكرد ما جز او را قبول نميكرديم»!! پيدا بود كه اين سخن ساختگي و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو كه خداوند بعد از غدير خم براي احدي عذري و دليلي باقي نگذاشته است»!
25. خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام: سپس حضرت به منزل بازگشتند در حاليكه اميرالمؤمنين عليهالسلام منتظر آنحضرت بودند. وقتي وارد خانه شدند رو به اميرالمؤمنين عليهالسلام مطالبي فرمودند كه نوعي درد دل و اظهار غصه براي آرامش بود، چه آنكه صاحب اين مصيبت هر دو بودند. لذا ضمن چند جمله اين مطلب را رساند كه چطور چنين دست خود را بستهاي و اين پسر ابوقحافه حق مرا غصب ميكند؟ ميبيني كه چگونه به مخاصمه با من برخاسته و با من به تندي سخن ميگويد؟ مهاجرين و انصار هم بيتفاوتي نشان ميدهند و همگي حق فاطمه را ناديده گرفتهاند.
چرا بايد دختر پيامبر با سينهاي پر از غضب براي مردم سخن بگويد و باز بدون نتيجه به خانه باز گردد؟ تو نيز در شرائطي هستي كه نميتواني از من دفاع كني و بالاخره از هيچ راهي نميتوانم به حق خود دست يابم. اي كاش قبل از چنين روزي مرده بودم. من وظيفهي خود در حمايت از تو را انجام دادم. پيداست كه اين سخنان در واقع درد دل اميرالمؤمنين عليهالسلام بود كه در كلام فاطمه عليهاالسلام بروز ميكرد. و هر دو براي يكديگر سخن از غصهها ميگفتند.
26. كلام تسلّي بخش اميرالمؤمنين عليهالسلام: اميرالمؤمنين عليهالسلام براي آرامش فاطمه عليهاالسلام كه در واقع روح علي عليهالسلام بود به آنحضرت تسلّي داد و آه دل خود را بيان كرد كه من نيز
[ صفحه 117]
آنچه قدرت دارم كوتاهي نميكنم و بعد از انجام وظيفه آنچه پيش آيد بايد صبر كرد و به حساب خداوند قرار داد. حضرت زهرا عليهاالسلام هم فرمود: به حساب خداوند ميگذارم و آرام گرفت.
27. خطاب به زنان عيادت كننده: پس از بازگشت حضرت زهرا عليهاالسلام عدهاي از زنان بعنوان عيادت نزد حضرت آمدند و گفتند: اي دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟ حضرت تنفر خود را از چنين مسلماناني اعلام داشتند و صراحتاً فرمودند كه اكنون چه وقت عيادت است كه ديگر از مردان شما و با شما بودن متنفرم و راه بازگشت نيست؟
امتحان عجيبي داديد و چه زود باطنِ دلِ بر باطل دوختهي خود را معرفي كرديد. سپس نفرين بر آنان فرستادند و نشان ننگ و بيآبروئي را بر پيشاني آنان زدند، و آيندهاي ظلماني كه خود و نسلهاي آيندهشان خون تازه و سم كشنده از آن در روح و جانشان بريزند و غلبهي متجاوزين و هرج و مرج دائمي را به آنان بشارت دادند و بر حال نسلهاي مسلمين افسوس خوردند.
در اينجا خلاصهاي از خطابهي حضرت زهرا عليهاالسلام به پايان رسيد، و متن كامل و ترجمهي فارسي آن در بخشهاي هفتم و هشتم اين كتاب خواهد آمد. بخاطر سپردن اين مجموعهي مختصر ميتواند بنوعي حضور در آن مجلس تلقي گردد، و تجديد عهدي با روزهاي پر تلاطم مظلوميت اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام باشد.
[ صفحه 118]
جمعبندي و تلخيص دليلهاي حضرت زهرا در مقابل غاصب فدك
در مسئلهي فدك كه يك محاكمهي تمام عيار مطرح شده بود استدلالهاي مفصل و همه جانبهاي از سوي حضرت زهرا عليهاالسلام مطرح شد و بقدري دقيق عمل شد كه تا آخر روزگار، هر كس آنها را بشنود و در صدد قضاوت باشد بتواند حقيقت را دريابد.
>قضاوت جهاني
قضاوت جهاني
نكتهي بسيار ظريف در اين دليلها و اتمام حجتها اين بود كه با توجه به قاضيان مختلفي كه در طول تاريخ در مورد اين ماجرا نظر خواهند داد هم جنبهي ديني و هم جهت قانوني و هم جنبهي اخلاقي و وجداني را مطرح كردند و هر يك را جداگانه در معرض قضاوت جهانيان قرار دادند.
به اين معني كه اگر مخاطبان و حاضران اين دادگاه، مسلمانان معتقد به گفتار پيامبرشان هستند و مباني اعتقادي صحيح دارند استدلالهاي خاص مبتني بر اعتقادات را مورد توجه قرار دهند و محكوميت خصم را ببينند، و اگر اصول قضاوت اسلامي را كه تقريباً بين اقوام و ملل جهان مشابه است قبول دارند باز محكوميت خصم را ببينند اگر چه در اعتقاد شيعه نباشند و يا حتي مسلمان نباشند.
در درجهي نهايي اگر فقط پايبند به مباني اخلاقي هستند و لا اقل وجدان بيداري در وجودشان نهفته است باز محكوميت خصم را ببينند و حكم كنند كه آنچه دربارهي فدك انجام شد از نظر مراعات انصاف و مروّت و عواطف اجتماعي كه در تمام ملل مورد قبول است خلاف مباني انسانيت است و در حدي است كه هر بشري براحتي ميتواند آن را محكوم كند.
[ صفحه 119]
تنظيم و دسته بندي احتجاجات
با توجه به اينكه در حين صحبت، تقديم و تأخير مطالب به اقتضاي مجلس و حالت روحي حاكم بر آن تنظيم ميشود، جنبههاي اعتقادي، قانوني و اخلاقي در كلام حضرت بطور جداگانه ذكر نشده است، بلكه به مناسبتي كه ذكر هر مطلبي لزوم داشته آنرا مطرح ميفرمودهاند.
از سوي ديگر همهي اين مطالب در يك مجلس ذكر نشده است، چرا كه حضرت چندين مرحله براي فدك به مخاصمه رفتند و هر يك از نظر شرايط حالت خاصي داشت. يك مورد مجلس عمومي و در حضور مردم است، و موردي ديگر فقط با حضور ابوبكر و عمر و اصحاب خاصشان است، و گاهي ديگر ابوبكر يا عمر هر يك به تنهايي هستند، و زماني ديگر فقط مردم هستند. آنچه در اين قسمت انجام شده، تفكيك و دستهبندي مطالب است تا توانسته باشيم دورهي كاملي از استدلالهاي حضرت زهرا عليهاالسلام در مسئلهي فدك را تقديم نماييم و شيعهي آنحضرت بتواند يكدورهي جمعبندي شده از آن را بخاطر بسپارد و هر كس ميخواهد دربارهي فدك قضاوت كند همهي مطالب را در نظر داشته باشد.
>استدلالهاي اعتقادي
>استدلالهاي قانوني
>استدلالهاي اخلاقي- وجداني
استدلالهاي اعتقادي
آن روز كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رفت اعتقادي براي مردم به يادگار گذاشت كه همه بايد به آن معتقد ميشدند و اسلام يك معني بيشتر نداشت و آن هم ديني بود كه ولايت و محبت اهلبيت عليهمالسلام جزء لاينفك آن تلقي شود. هيچ اختلافي بين مسلمين نبود و در خانهي اهلبيت هنوز سوزانده نشده بود. با حمله به خانهي وحي پس از رحلت
[ صفحه 120]
آنحضرت، مردم دو دسته شدند. عدهاي بيرون درِ خانه جزء حملهكنندگان بودند و عدهاي داخل خانه مدافع علي بن ابيطالب عليهالسلام ماندند، و اين نمود عملي لازمهي يك اعتقاد باطني نسبت به اهلبيت عليهمالسلام بود.
حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به اين شكاف اعتقادي مردم را در خطاب خود، دو دسته كردند. يكي آنانكه بر اعتقادات تبيين شده از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله پا بر جا هستند و ديگر كساني كه از آنها دست كشيده و مرتد شدهاند و دين جديدي كه مقام عصمت هيچ نقشي در آن ندارد اختيار كردهاند. آنچه در اين قسمت ذكر ميشود محكوم كردن مردم از جهات اعتقادي و اقرار گرفتن از آنان در دست برداشتن از مباني اصيل اعتقادي است.
آنچه در مواضع مختلف كلام حضرت در اين باره آمده چنين است:
>فاطمة سيدة نساء اهل الجنة
>انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
>رد سخن معصوم كفر است
>پذيرفتن سخن بر عليه معصوم كفر است
>مخالفت صريح و عمدي با قرآن
>مخالفت صريح و عمدي با پيامبر
>شما عام و خاص قرآن را بهتر از پيامبر و علي ميدانيد؟
>اجماع امت ارزش ديني ندارد
فاطمة سيدة نساء اهل الجنة
حضرت ابتدا بالاترين فضيلت خود را مطرح كردند كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است: «فاطمه سيدهي زنان اهل بهشت است». اين مطلب به معناي آن است كه حضرت زهرا عليهاالسلام جزء چند نفري است كه در اولين مرتبهي خلقت قرار دارند و در بهشت كه نتيجهي خوبيها در دنياست فاطمه عليهاالسلام سيدهي زنان است.
پس از مطرح كردن اين مطلب فرمودند: وقتي سيدهي بانوان بهشت ميگويد «فدك از آن من است» احتمال اين وجود دارد كه راست نگويد؟! اگر سخن كسي را كه در مرتبهي اول عالم وجود است نپذيريم و از او شاهد بخواهيم در واقع او را بعنوان سيدهي زنان بهشت قبول نداريم.
و كسي اگر واقعاً از اين اعتقاد خود دست برداشته خود را معرفي ميكند. و اگر بنا باشد ما از چنين شخصيتي شاهد بخواهيم، پس چگونه در بالاتر از اينها كه معارف دينيمان است بر او اعتماد كنيم؟
[ صفحه 121]
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
حضرت با مطرح كردن آيهي تطهير مقام ديگري كه خداوند مخصوص ايشان قرار داده بيان كردند كه آيا آيهي تطهير دلالت بر عصمت مطلق نميكند؟ آيا اين آيهي صريح قرآن نيست؟ آيا اين آيه دربارهي ما نازل نشده است؟ اگر اين سه سؤال را پاسخ مثبت ميدهيد و با اقرار به عصمت ما باز هم سخن ما را قبول نميكنيد، پس چه ارزشي براي اين آيه ميماند.
رد سخن معصوم كفر است
در مرحلهي بعد حضرت با استفاده از آيهي تطهير فرمودند: اگر شما سخن ما را قبول نكنيد و از ما شاهد بخواهيد در واقع شهادت خدا را رد كردهايد و در پي شهادت مردم هستيد و شكي نيست كه رد سخن خدا مساوي با كفر است.
اگر بنا باشد كه ارزش «عصمت» به اندازهي قبول سخني دربارهي قطعه زميني هم مؤثر نباشد، پس تكليف معارف دين كه با ضمانت عصمت از سوي پروردگار به ما ميرسد چه ميشود؟ پيداست كه اعتقاد به آيه تطهير محل اشكال واقع شده و گرنه مجرد اعتقاد به عصمت نياز به هيچ دليل ديگري ندارد. هر سخني از لسان معصوم در هر موضوعي صادر شود حجت تمام عيار است و هيچكس حق ندارد در آن كوچكترين شكي پيدا كند. بنابر اين در مقابل سخن فاطمه عليهاالسلام قرار گرفتن مساوي با كفر و ارتداد است و اين صريح كلام خود آنحضرت است.
پذيرفتن سخن بر عليه معصوم كفر است
حضرت زهرا عليهاالسلام براي آنكه آخرين مرحلهي سخن را بيان كنند از آنان چنين اقرار گرفتند كه اگر كسي بر عليه من شهادتي ناروا دهد آيا بر من حد جاري ميكنيد؟ دشمن ناشيانه جواب مثبت داد، و حضرت فوراً فرمود: بنابر اين كافر ميشوي، زيرا شهادت
[ صفحه 122]
خداوند به طهارت و عصمت اهلبيت عليهمالسلام را رد كردهاي و شهادت مخلوق را پذيرفتهاي. اكنون هم كه شهادت عايشه و حفصه و مالك بن اوس بن حدثان را بر عليه من قبول ميكني و گفته مرا رد ميكني كافر شدهاي و سخن خدا را نپذيرفتهاي.
مخالفت صريح و عمدي با قرآن
يكي از اوّلين اعتقادات هر مسلمان احترام لساني و عملي نسبت به قرآن و قبول سنديّت آن بعنوان كلام خداوند و قانون نامهي دائمي اسلام است. حضرت زهرا عليهاالسلام از زبان خود غاصبين اقرار گرفتند كه عمداً با صريح چند آيهي قرآن مخالفت كردهاند كه عبارتند از: آيهي ذاالقربي، آيه تطهير، آيات ارث و آيات ارث انبيا عليهمالسلام. و اين ضدّيت با قرآن و ناديده گرفتن معتبرترين يادگار پيامبر صلي الله عليه و آله است كه چيزي جز كفر و ارتداد نميتواند تلقّي شود.
مخالفت صريح و عمدي با پيامبر
از نظر همهي مسلمين ارزش والاي پيامبر صلي الله عليه و آله بعنوان اوّل شخص عالم وجود، جزء معتقدات قطعي است. گفتار و رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله هم مستند به وحي است و مقام «و لاينطق عن الهوي، ان هو الّا وحي يوحي» را دارد. در مسئلهي فدك در چند نقطهي واضح سخن پيامبر صلي الله عليه و آله مورد مخالفت صريح قرار گرفت:
يكي غصب اعطايي پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام بود كه طي ماجراي مفصلي انجام شد و همهي مردم متوجه آن شدند و كسي بياطلاع نماند. غصب فدك در واقع زير پا گذاشتن عمل پيامبر صلي الله عليه و آله بصورت وقيحانهاي بود كه با اعتقاد مسلماني ناسازگار است. همچنين بياعتنايي به سخن آنحضرت كه فرموده بود: «فاطمة سيدة نساء اهل الجنة» و نيز «امايمن امرأة من اهل الجنة» از نمونههاي زير پا گذاشتن اعتقادات اصيل يك مسلمان نسبت به پيامبرش است.
[ صفحه 123]
شما عام و خاص قرآن را بهتر از پيامبر و علي ميدانيد؟
از آنجا كه در تشخيص معارف دين مقام اوّل را پيامبر صلي الله عليه و آله و باب مدينهي علم او يعني اميرالمؤمنين عليهالسلام داشتند، فرضاً اگر مردم واقعاً دربارهي مسئلهي فدك شكي دارند و ابهامي برايشان پيش آمده گفتار و عمل پيامبر صلي الله عليه و آله و حضور اميرالمؤمنينعليه السلام در ماجراي اعطاي فدك و نيز غصب آن بهترين وسيله براي رفع هر ابهامي است. آيا در جايي كه عالِم امّت حضور دارد جايي براي عرض اندام جاهلين ميماند؟
آيا عام و خاص قرآن را كسي از پيامبر صلي الله عليه و آله بهتر تشخيص ميدهد؟ آيا ابوبكر و عمر مطالبي از قرآن را فهميدهاند كه دو مقام اول علم در دين ما نفهميدند؟ آيا سابقهي ابوبكر و عمر كوچكترين نشاني از علم دارد؟ آيا به اقرار خود او زنان پشت پرده از او عالمتر نيستند؟
اجماع امت ارزش ديني ندارد
از آنجا كه غاصبين مجبور بودند رسماً ارتباط خود را با قرآن و حديث قطع كنند جاي خالي آن را با اجماع پر كردند تا هرگاه احتياج به بدعت يا حقكشي داشتند با به ميان آوردن اتفاق مردم مسئله را تمام كنند، و اين مطلبي بود كه ابوبكر رسماً در غصب فدك آن را مطرح كرد و گفت كه آنچه دربارهي فدك انجام دادهام با توافق و اتفاق مسلمين بوده و در واقع خواستهي آنان را اجرا كردهام.
حضرت زهرا عليهاالسلام رسماً اعلام كردند كه خداوند نمايندگان خود را فرستاده تا مردم از پيش خود كاري نكنند و اجماع هيچ ارزشي ندارد. جايي كه خدا به كاري راضي نيست اگر همه مردم عالم هم راضي باشند ارزشي ندارد، و جايي كه خداوند به كاري راضي باشد مخالفت همهي مردم عالم هيچ ارزشي ندارد.
تا اينجا مباني اعتقادي مردم بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام آنها را مورد سؤال قرار داد و اقرار گرفت كه به مخالفت صريح با گذشتهي عقيدتي خود پرداختهاند و در عبارتي مختصر از دين خود برگشتهاند.
[ صفحه 124]
استدلالهاي قانوني
اكنون نوبت اتمام حجت از جهات حقوقي ماجراست كه هم در اسلام قوانين خاصي براي آن وضع شده و هم از نظر عموم ملل معيارهاي مشابهي دارد. در اين جهت حضرت بقدري ظريف عمل كردند كه يك قاضي بلند مرتبه بايد درسهاي قضاوت را از اين گفتار و عمل حضرت استخراج كند، و ثابت شود كه غاصبين فدك حتي آگاهي از قواعد يك قضاوت ساده را نداشتند. جهات خلاف قانون كه در مسئلهي غصب فدك اعمال شده از قرار زير است كه همه از صريح كلام آنحضرت استخراج شده است:
>تصرف فعلي دليل ملك
>غصب قبل از محاكمه
>مدعي شاهد بياورد
>مدعي عليه قسم ميخورد
>اتهام صاحب يد جرم است
>فدك اعطايي است و ارث نيست
>سند اعطايي بودن فدك
>شاهد بر اعطايي بودن فدك
>همه از پدرانشان ارث ميبرند
>آيا در نسبت من با پدرم ترديد داريد؟
>آيا دين من و پدرم از هم جداست؟
>آيا در جايي پيامبر يا فاطمه استثنا شده است؟
>النبي لا يورث حديث جعلي است
>النبي لا يورث مخالف قرآن است
تصرف فعلي دليل ملك
يكي از قواعد حقوقي بينالمللي اين است كه هر چه در دست كسي و تحت تصرف او باشد ملك او تلقي ميشود و براي اثبات مالكيت خود بر آن احتياج به هيچ شاهد و دليلي ندارد.
حضرت با اشاره به اينكه فدك در مرآي و منظر همه طي چهار سال تحت تصرف من بود و درآمد آن را به مصارف لازم ميرساندم، فرمودند: آيا اين تصرف مالكانه احتياج به شاهد دارد؟ آيا همين براي اثبات ملكيت من كافي نيست؟
غصب قبل از محاكمه
وقتي دربارهي ملكي يا هر چيزي اختلاف در ملكيت باشد و توافقي در بين صورت نگيرد تنها راه حل قانوني، مطرح كردن دادگاهي آن است تا پس از ارائهي دليلهاي طرفين، قاضي حكم كند و طبق حكم او شيئ مورد اختلاف به يكي از طرفين
[ صفحه 125]
داده شود. خود اينكه بدون محاكمه كسي خود را حق بداند و با اتكا به زور آنرا به تصرف خويش درآورد از نظر اسلام و همهي ملل باطل است.
بر فرض اينكه فدك يك مورد اختلاف بين دو نفر است، بايد دادگاهي مطرح شود و طرفين دليل خود را بگويند و حكم صادر شود و طبق ضمانت قانون از تصرف كسي خارج و تحت تصرف ديگري قرار گيرد، نه اينكه بدون اعلان قبلي و با استفاده از زور مأموراني اعزام شوند و در يك چشم بر هم زدن نمايندهي حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا بيرون كنند و امور را تحت تصرف خود درآورند. اين از محكومترين نوع برخورد در يك مسئلهي قضايي است.
مدعي شاهد بياورد
نقطهي ضروري از قضاوت اسلام اين است كه «مدّعي بايد شاهد بياورد نه مدّعي عليه». حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را متصرف بودند، و اين غاصبين يا همهي مردم بودند كه بر عليه آنحضرت ادعا داشتند. ابوبكر و عمر از حضرت شاهد بر ملكيت فدك ميخواستند در حاليكه بايد شاهد را از مدّعيان بخواهند نه كسي كه بر عليه او ادعا ميشود.
مدعي عليه قسم ميخورد
نقطهي ديگر در قضاوت اسلام اين است كه در مورد دعوي اگر مدعي از آوردن شاهد عاجز بود كافي است طرف مقابل نسبت به انكار ادعاي مدعي قسم ياد كند. ابوبكر و عمر بر فرض اينكه خود و همدستانشان قادر به آوردن شاهد بر عليه آنحضرت نبودند، اكنون نوبت آن بود كه حضرت قسم ياد كنند تا هر گونه اختلافي رفع شود ولي آنان هرگز به اين مطلب حاضر نشدند.
[ صفحه 126]
اتهام صاحب يد جرم است
اين كه هر كس از جا برخيزد و نسبت به ملك ديگري ادعايي مطرح نمايد بدون آنكه مدرك معتبري در دست داشته باشد خود جرم است، چرا كه شخصيت مدعي عليه را در نظر مردم زير سؤال ميبرد.
يكي از مطالبي كه صريحاً در مورد فدك مطرح شد اين بود كه ابوبكر و عمر حق نداشتند در موردي كه حضرت ملكي را در تصرف داشتند او را متهم كنند كه گويا تصرف تو جايز نيست و كار خلاف انجام ميدهي! همين اتهام و مطرح كردن مسئله از نظر قانوني جرم است و به اين جرم حضرت تصريح كردند.
فدك اعطايي است و ارث نيست
غاصبين براي آنكه ملكيت را زير سؤال ببرند مطرح كردند كه فدك ارث پيامبر صلي الله عليه و آله است كه به حضرت رسيده است. حضرت فرمود: اصلاً فدك اعطايي پيامبر صلي الله عليه و آله به من است كه چهار سال قبل به من بخشيده و من آنرا تصرف كردهام و ربطي به ارث ندارد تا مراحل قانوني ارث را طي كند.
سند اعطايي بودن فدك
ارائهي سندي كه به امر پيامبر صلي الله عليه و آله و بدست اميرالمؤمنين عليهالسلام دربارهي اينكه فدك را پيامبر صلي الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام بخشيده است، ميتوانست محل فيصلهي دعوي باشد، چرا كه سند را براي چنين روزي تنظيم ميكنند. ولي غاصبين به اين جنبهي حقوقي كه در تمام ملل جهان معتبر است كوچكترين اعتنايي نكردند، و خدا را شكر كه آنرا هم پاره كردند!
شاهد بر اعطايي بودن فدك
چون سخن خود حضرت و نيز سند ارائه شده مورد قبول واقع نشد، براي آنكه خصم از هر جهت محكوم باشد، حضرت شاهد درخواست شده از سوي غاصبين را
[ صفحه 127]
هم حاضر كردند. اميرالمؤمنين عليهالسلام و امايمن بعنوان شاهد، آيه ذا القربي بعنوان مدرك و سابقهي مطلب و حضور مردم طي چهار سال تصرف حضرت، ادلهي كافي براي مطلب بودند كه پذيرفته نشدند.
همه از پدرانشان ارث ميبرند
با فرض اينكه غاصبين نخواستند اعطايي بودن فدك را بپذيرند و آنرا ارث حساب كردند، حضرت فرمود: طبق قانون صريح اسلام و قواعد تعيين شده براي ارث، همهي فرزندان از پدرانشان ارث ميبردند و من هم يكي از مردم هستم. چرا دربارهي ارث من مانع ميشويد؟
آيا در نسبت من با پدرم ترديد داريد؟
سؤال اول اين بود كه مانع از ارث بودن من از پدرم چه ميتواند باشد؟ آيا در نسبت دختري و پدري بين من و پدرم شك داريد كه چنين مسئلهاي را مطرح ميكنيد؟!
آيا دين من و پدرم از هم جداست؟
دليل ديگري كه ميتواند مانع ارث شود آنست كه فرزند مسلمان نباشد. حضرت براي آنكه بيشرمي مردم را نشان دهد فرمود: آيا من بر دين پدرم نيستم كه در ارث بردن من از او شك ميكنيد؟!
آيا در جايي پيامبر يا فاطمه استثنا شده است؟
حضرت در آخرين مرحله پرسيدند كه از اين آيات ارث كه در قرآن مطرح است آيا در جايي من يا پدرم مورد استثنا قرار گرفتهايم؟ اگر چنين است ما را هم راهنمايي كنيد تا بدانيم!
[ صفحه 128]
النبي لا يورث حديث جعلي است
با مطرح شدن حديث ساختگي «پيامبر ارث نميگذارد»، حضرت در پاسخ فرمود: اين دروغي است كه در اسلام آوردهايد. مطلب به اين بزرگي را احدي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله از آنحضرت نشنيده و فقط اين عايشه و حفصه و يك عرب بياباني شنيدهاند؟!
النبي لا يورث مخالف قرآن است
از سوي ديگر پيامبر صلي الله عليه و آله مخالف قرآن سخن نميگويد. خداوند در قرآن صريحاً ارث بردن و ارث گذاشتن انبياء عليهمالسلام را مطرح كرده است. چطور ميشود كه پيامبر صلي الله عليه و آله مطلبي بر خلاف قرآن بفرمايد.
بدين صورت حضرت از تمام جوانب قانوني راه را بر مجرم بستند و جهات حقوقي كاملي در اين دادگاه در پروندهي فدك گذاشتند كه تا روز قيامت هر كس با هر دين و مذهبي و از هر قوم و ملتي آنرا باز كند بتواند به راحتي دربارهي آن قضاوت كند.
استدلالهاي اخلاقي- وجداني
با توجه به اينكه غاصبين و طرفدارانشان از قبل تصميم خود را گرفته بودند و بنا نبود سخن حقي كه به استناد اعتقاد يا قانون مطرح ميشود پذيرفته شود، لذا حضرت در كنار دو جنبهي عقيدتي و حقوقي كه دربارهي فدك مطرح ميكردند، با استفاده از ضربههاي اخلاقي و وجداني كه بنام انسانيت هر بشري خود را بدان مقيد ميداند، به مردم نهيب ميزدند. شايد از اين طريق فطرتهاي نهفتهاي بروز كند و حقّ پايمال شده را احيا كند، و شايد وجداني بيدار گردد و متوجه حقيقت شود.
[ صفحه 129]
جهاتي كه در اين باره حضرت مطرح كردند در سه جنبه خلاصه ميشود: مراعات مالي محترمانه. دفاع از عزيزان هر قوم. ترس از عاقبت ظلم.
>مراعات مالي محترمانه
>دفاع از عزيزان هر قوم
>ترس از عاقبت ظلم
مراعات مالي محترمانه
در اين مورد حضرت ميخواستند مردم را متوجه كنند كه هر قومي نسبت به بزرگان خود در مسايل مالي دريغ نميكنند و در حد امكان آنچه دارند در طَبَق اخلاص تقديم او ميكنند. آيا دختر پيامبرتان بعنوان يادگار پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي از شما خواسته است؟ آيا شما به دست خود چيزي به او تقديم كردهايد؟
اگر چنين نيست، آيا قباحت ندارد كه اهل ملل و مذاهب مختلف بشنوند كه مسلمانان به مجرد رحلت پيامبرشان حمله كردند و مختصر اموالي كه ملك شخصي دختر پيامبرشان بود از او گرفتند؟ آيا از گرسنگي ميمردند كه مجبور به گرفتن اين ملك شوند؟ آيا جاي آن نبود كه به احترام عزيز پيامبر صلي الله عليه و آله مجّاني در فدك كار كنند و باغهاي آنرا آبادتر كنند و از اين طريق افتخاري براي خود كسب كنند؟
مطالبي كه حضرت در اين باره مطرح فرمودند چنين است:
>المرء يحفظ في ولده بعده
>فدك براي نسل زهرا
>اگر فدك ملك تو بود...
>فقط فدك را داشتيم
المرء يحفظ في ولده بعده
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «فرزندان هر كس بعد از رحلت او بايد مورد ملاحظه و توجه مردم باشند و احترام آنان حفظ شود». حضرت با اشاره به اين مطلب فرمودند: شما ميدانيد جز اين يادگار پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي در دست ما نيست. آيا واقعاً مراعات فرزندان هر كس بعد از رحلت او چنين است؟!
فدك براي نسل زهرا
پيامبر صلي الله عليه وآله هنگام تحويل فدك به حضرت زهرا عليهاالسلام تصريح كردند كه اين را براي
[ صفحه 130]
فرزندان و نسل تو ميدهم كه به مردم احتياج نداشته باشند بخصوص به مردمي كه اينچنين نسبت به اهلبيت پيامبرشان اظهار محبت كردند!! وقتي فدك غصب شد حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: شما خوب ميدانيد كه اين فدك را پدرم براي فرزندانم به من بخشيده بود، و گويا تحمل ديدن آسايش خود و فرزندانم را نداريد؟
اگر فدك ملك تو بود...
حضرت در خطابي به ابوبكر فرمودند: اگر اين فدك ملك تو بود و من آنرا از تو طلب ميكردم بر تو لازم بود كه آنرا به من بدهي! اكنون كه ملك من است ميخواهي از من بگيري؟!
فقط فدك را داشتيم
در مواردي اميرالمؤمنين عليهالسلام به اين مطلب اشاره كردهاند كه مگر ما چند مورد ملك و مال دنيا داشتيم كه شما اين يكي را غصب كرديد تا بقيه براي ما بماند؟! آيا اين زشت نيست كه در زير آسمان فقط يك فدك از آن ما بود، و گويا چشمان بخيل شما همگي به آن دوخته بود كه آنرا هم از ما بگيريد و خيالتان راحت شود؟!
دفاع از عزيزان هر قوم
بين هر قوم و ملتي احترام به عزيزانشان كه مورد توجه عمومي هستند الزامي است و اگر كسي كوچكترين اهانتي به آن مقام نمايد همه خود را موظف به دفاع ميدانند. تعجب حضرت زهرا عليهاالسلام از اين همه قدرداني و احترام نسبت به تنها يادگار پيامبر و عزيزترين مردم نزد آنحضرت بود كه واقعاً چه محبتي ميكردند و چگونه درياهاي عطوفت خود را نسبت به او نشان ميدادند!!! مطالبي كه در اين باره حضرت فرمودهاند چنين است:
[ صفحه 131]
>بي اعتنايي فوق العاده
>عجلهي مردم
>گويا چشم پيامبر را دور ديدهاند
>اجتماع بر غدر و مكر و حيله
>سكوت در حال قدرت
بي اعتنايي فوق العاده
در حاليكه حوادث خونبار يكي پس از ديگري براي خاندان رسالت پيش ميآمد و هر روز مصيبت تازهاي بدست غاصبان براي عزيز رسالت بپا ميشد، مردم به گونهاي مهر سكوت بر لب زده بودند و بياعتنايي مينمودند كه گويي كار مهمي واقع نميشود و مسئلهي مهمي رخ نداده است. حضرت به شدت اين حالت مردم را مورد حمله قرار دادند كه: «ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي»؟!
عجلهي مردم
اي كاش مردم به سكوت اكتفا ميكردند. آنكه تيغ بر دل ميكشيد عجله و سرعت مردم در كمك به غاصبين بود. گويا هر روز صبح منتظر عهد شكني جديدي بودند و درصدد تغيير تازهاي در آنچه تا آن روز قبول داشتند. لذا حضرت فرمودند: «سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَة».
گويا چشم پيامبر را دور ديدهاند
براي آنكه مردم شرم كنند و در حركت خود تجديد نظر اساسي نمايند، حضرت با غضب به مردم فرمود: «اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّد»؟! معناي اين سخن اين بود كه آيا واقعاً تا پيامبر صلي الله عليه و آله از دنيا رفت همه چيز را تمام شده ميانگاريد؟!
نكند منتظر رحلت و از دنيا رفتن آنحضرت بوديد؟ پيداست كه در حضور پيامبر صلي الله عليه و آله جرأت چنين رفتاري را نداشتيد و اكنون كه چشم او را دور ديدهايد اينچنين جرأت پيدا كردهايد! اين شرمآور نيست؟!
اجتماع بر غدر و مكر و حيله
نكتهاي كه بسيار چشمگير بود اتفاق مردم بر باطل بود. منظرهي كار چنين بود كه عهدشكني و بدعتگزاري و باطل مطرح ميشد و فوراً مردم بر آن متفق ميشدند و آن
[ صفحه 132]
را اجرا هم ميكردند و اين مطلب هر روز تكرار ميشد. آيا بر سر حق هم مردم چنين اتفاقي ميكنند؟ آيا جاي تعجّب ندارد كه بر سر باطل مردم اينچنين يكدل و يكجا عمل كنند؟!
سكوت در حال قدرت
حضرت با اشاره به اينكه سكوت مردم در حال اعلا درجهي قدرت بود و هر اقدامي را براحتي ميتوانستند انجام دهند و دفاع از حضرت زهرا عليهاالسلام كار بسيار آساني براي آنان بود، به شدت آنان را مورد انتقاد قرار دادند و فرمودند: «وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلي ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ»!
ترس از عاقبت ظلم
يكي از نكات مسلَّم در فدك آهِ مظلومي بود كه جز خداوند پناه نداشت، و اين همان است كه بايد ترسيد و انتقام پروردگار را منتظر بود. حضرت زهرا عليهاالسلام به چندين تعبير اين مطلب را به مردم گوشزد كردند:
>خدا شاهد و ناظر است
>من دختر ترساننده از عذابم
>شكايت به خدا و رسول ميبرم
>وعده به قيامت
خدا شاهد و ناظر است
آنگاه كه بشر سركش ميشود و عنان كار را به دست هوي و هوس ميسپرد، فقط شاهد بودن پروردگار ميتواند نهيبي بر پيكر فكرش باشد. حضرت زهرا عليهاالسلام با كلمهي «فَبِعَيْنِ اللَّه...» مردم را متوجه كردند كه آنچه انجام ميدهيد خدا شاهد است و ميبيند.
من دختر ترساننده از عذابم
حضرت زهرا عليهاالسلام بعنوان ترساندن مردم از عذاب الهي و اينكه اگر پيامبر صلي الله عليه و آله بود شما را از عذاب ميترسانيد و من دختر همان پيامبرم تعبيري تكان دهنده بكار بردند و فرمودند: «اَنَا ابْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ».
[ صفحه 133]
شكايت به خدا و رسول ميبرم
آنگاه حضرت سخن حقي از نظر عقيدتي و حقوقي فرمود، و اتمام حجت نهايي را به ميان آورد به اين معني كه: اكنون كه ميخواهيد زور بگوئيد و هيچ سخن حقي را نميپذيريد، يك راه بيشتر نمانده و آن اينكه شكايت شما را به پيشگاه خدا و رسول ببرم.
وعده به قيامت
سخن آخر حضرت عليهاالسلام اين بود كه وعدهي ما به قيامت باشد كه قاضي آن خداوند و مدافع من پيامبر صلي الله عليه و آله است و خداوند حكم مظلوميت مرا براي همه بيان خواهد كرد.
اين بود جمعبندي و خلاصهاي از مراحل اتمام حجت حضرت زهرا عليهاالسلام در مسئلهي فدك كه به صور مختلف بيان كردند تا راه هرگونه تشكيك بسته باشد.
[ صفحه 136]