نوگرایی در میان اهل سنت
نوگرایی در میان اهل سنت با زوال حکومتهای متعصب شیعه مانند صفویه که همواره بین جامعه شیعی و اهل سنت، با تندرویهای بی مورد درباره مسائل تاریخی، دشمنی و نفرت ایجاد میکردند و نیز حکومتهای اهل سنت که مانع تفکر آزاد مسلمانان سنی بودند، نخستین گام برای
نوگرايي در ميان اهل سنت <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
با زوال حكومتهاي متعصب شيعه مانند صفويه كه همواره بين جامعه شيعي و اهل سنت، با تندرويهاي بي مورد درباره مسائل تاريخي، دشمني و نفرت ايجاد ميكردند و نيز حكومتهاي اهل سنت كه مانع تفكر آزاد مسلمانان سني بودند، نخستين گام براي تأليف قلوب شيعيان و سنيان برداشته شد و همين نيز عاملي مؤثر براي اظهارهمدردي جامعه سني با جامعه شيعي در خصوص فاجعه كربلا گرديد. علاوه بر اين عامل، ظهور چهرههاي نوگرا در ميان متفكران شيعه كه با روش سخيفانه و اختلاف افكنانه نويسندگان سنتي پيشين به معارضه برخاسته و به تحليل واقع گرايانه حادثه عاشورا پرداختند؛ اين عامل ديگري براي نزديكي جامعه اهل سنت و تأثير پذيري شديد سنيان از نهضت عاشورا شد.
در اين ميان، ظهور چهرههاي نوگرا در ميان اهل سنت، به نزديكي جامعه تسنن به فرهنگ عاشورا كمك بيشتري كرد. آنان با نوشتههاي خود در مورد امام حسين (ع)، به سرعت جامعه اهل سنت را با نهضت عاشورا و امام حسين (ع) آشنا ساخته و خود نيز ازاين روند براي تحريك روحيه استقلال طلبي و آزادي خواهي ملتهاي خود بهره بردند.
عاشورا هم در ميان شيعيان و هم در ميان سنيان نوگرا، صرف نظر از اين كه يك حادثه است و عاملي براي تخاصم بوده، به صورت يك ايدئولوژي منسجم و توانمند سياسي ـ اجتماعي در آمده و امروزه ديگر نه تنها عاملي براي تخاصم و تصفيه حسابهاي تاريخي شيعه و سني نيست، بلكه موجب شده آن دو گروه، موقعيت خود را بهتر درك كرده و در كنار هم براي رويارويي با دشمنان اصلي خود آماده و تقويت شوند.
در ميان جهان تسنن نويسندگان نوگرايي پيدا شده كه تصوير نسبتاً قابل قبول و يا در خور تأملي را از نهضت امام حسين (ع) به دست ميدهند. اين نويسندگان بر خلاف نويسندگان سلف خويش مانند محي الدين العربي عارف معروف اهل سنت (560 ـ631هـ) كه به تمجيد از يزيد و تقبيح قيام امام حسين ميپرداخت و يا ابن خلدون (732 ـ806) مورخ و جامعه شناس مشهور اسلامي كه شخصيت و لياقت امام را قبول داشت ولي حركت را نسنجيده و اشتباه و حساب نشده قلمداد ميكرد؛ هرگز قيام امام حسين (ع) و شخصيت او را تخطئه و از يزيد دفاع نميكنند. ليكن در پارهاي از موارد از جمله در اهداف قيام امام (ع) و مسائلي از اين قبيل با نويسندگان شيعه اختلاف نظر دارند. مازني، عباس محمود عقاد، دكتر طه حسين، عبدالرحمن شرقاوي و برخي ديگر از نويسندگان نوگراي اهل سنت هستند كه به تحليل نهضت امام حسين پرداختهاند.
امام حسين در قرن اخير، خصوصاً پس از پيدايش احزاب و نهضتهاي سني مذهب، اهميت مضاعف و جديدي براي نوگرايان اهل سنت و پيروان احزاب چپ پيدا كرده است. از نظر اين گروه، ماجراي حسين نه تنها يك حادثه كوچك و بدون هدف كه در آن بدون اطلاع خليفه، امام را به شهادت رسانده باشند، نيست، بلكه عاشورا و شهادت امام حسين (ع) اساساً تقابل صريحي بين دو ايدئولوژي و نگرش، نسبت به سرنوشت طبقات محروم و ستمديده جامعه است. بنابراين قيام امام حسين (ع) بيش از آن كه از منظر مذهبي تبيين و تحليل شود، بايد از جهت اصول يك مبارزه طبقاتي براي رهايي محرومين از سلطه حكومتي ـ سرمايه داري مورد بررسي قرار گيرد.
از نظر نويسندگان چپ و به خصوص در نوشتههاي راديكالتر، امام حسين عضو جبههاي است كه از آغاز حكومت ابوبكر، با تسلط عناصر سنتي راست گرا بر اقتصاد و سياست جامعه، مخالف بودهاند و با آنها به معارضه برخاستهاند. از نظر اين طيف فكري، اگر امام حسين (ع)، با حكومت فاسد يزيد مماشات ميكرد، در واقع به مذهب و به مبارزات عدالت خواهانه خيانت كرده بود. همچنين امام حسين (ع) عليرغم آگاهي از شكست ـ پس از شهادت مسلم ـ نميتوانست با حكومت سازش كند چرا كه او حتي در صورت شكست نيز ميخواست امت اسلامي را منقلب كند و در آينده، الهام بخش مسلمانان و نيز نمونه كامل براي آنها جهت تداوم عقيدتي و ضد طبقاتي باشد و اين جز با فداكاري و شهادت امام حسين (ع) ممكن نبود. شهادت امام حسين (ع) در نوشتههاي راديكالها نيز پيروزي بزرگي براي نيروهاي آگاه و روشنفكر قلمداد ميشود، زيرا در هر حال با بيدار كردن وجدانهاي خفته اعراب، سقوط بني اميه را در مدتي كمتر از هفتاد سال تحقق بخشيد.
در اينجا به اجمال به آثار اين نوگرايان نظر ميافكنيم:
>عبدالرحمن شرقاوي
>عباس محمود العقاد
>ابراهيم عبدالقادر مازني
>طه حسين
>محمد كامل البناء
>محمد خالد
>سيد علي جلال حسيني
>محمد غزالي
>اقبال لاهوري
عبدالرحمن شرقاوي
شرقاوي را بايد نخستين نويسنده نوگرا به شمار آورد كه با تلقي چپ گرايانه به بررسي نهضت عاشورا پرداخته است. او در نمايشنامه منظوم دو جلدي تحت عنوان «الحسين ثائراً الحسين شاهداً» صريحاً امام حسين ع
از نظر اين نويسنده مصري، امام حسين (ع) چهرهاي كاملاً متفاوت با آنچه در آثار سنتي شيعه درباره سيماي او ترسيم شده پيدا كرده است. حسيني كه در اين گونه آثار نوگرايانه جهان تسنن ديده ميشود و به خصوص از منظر نوگرايان چپي چون شرقاوي نه موجد اغتشاش است و نه خواستار خون ريزي و نه طالب حكومت و قدرت سياسي، بلكه حسيني است كه ميخواهد اساس بي عدالتي توسط بني اميّه را از جامعه ريشه كن كند.
عباس محمود العقاد
در ميان نوشتههاي نوگرايان اهل تسنن كه تفسيرشان از ماجراي عاشورا تا حدودي متفاوت از نظرات چپ گرايان ميباشد، نوشته عباس محمود العقاد تحت عنوان ابوالشهداء حسين بن علي: بيش از همه اشتهار و اهميت يافته است.
از نظر عقاد، امام حسين (ع) و يزيد از دو فاميل بودند: امام حسين (ع) واجد جميع فضائل هاشمي بود يزيد واجد صفات مادي و زشت امويها بود.
بنابراين قيام امام در مقابل يزيد، بيش از آن كه، هرگونه تفسير و توجيه ديگري داشته باشد. نمادي كامل از دو سيستم و حكومت را نشان ميدهد. در يك طرف امام حسين (ع) مظهر امامت و رهبري مشروع مذهبي در طرف ديگر، يزيد سمبل يك نظام غير مذهبي بود و دولت يزيد ابتداي كار، بنا را بر سب علي و آل علي گذاشت و اگر امام حسين (ع) بيعت ميكرد، ناچار بود وفا كند و نسل به نسل مورد قبول واقع ميشد.علاوه بر همه اُرينب دختر اسحاق كه بسياري از مورخين نقل كردهاند، در عميقترشدن اختلافات يزيد و امام حسين (ع) بي تأثير نبوده است.
عقاد معتقد است كه هم سپاه يزيد و هم ياران امام حسين به آخرت عقيده و ايمان داشتهاند، ولي عقيده و ايمان در يك طرف در روحي كريم و بزرگوار موجود بوده و از طرف ديگر در روحي لئيم و پست؛ آنها بالطبيعه ايده آليست و صاحب هدف بودهاند و اينها بالطبيعه منفعت پرست.
او همچنين ياران معاويه را با ياران يزيد مقايسه ميكند و ياران معاويه را سياستمدار و اهل شور ميداند، ولي ياران يزيد را جلاد و سَگان ولگردي ميشمارد كه براي صيد بزرگي رها شده بودند.
از نظر عقاد، موضوع نسب امام حسين (ع) و محبت شديد پيغمبر (ص) به ايشان را نبايد در تحليل واقعه عاشورا از ياد برد. زيرا ما با اين معيار ميتوانيم بفهميم سپاه يزيد مردمي بدون ايده و منفعت پرست بودند و چگونه عليرغم احترامي كه براي امام حسين (ع) در دل قائل بودند، عمل كردند. عباس محمود عقاد، نهضت عاشورا را از دو جهت مورد بررسي و امعان نظر قرار داد:
اول از جهت انگيزه؛ دوم از زاويه آثار و نتايج.
او معتقد بود كه امام حسين (ع) داراي انگيزه كاملاً الهي و معنوي براي نجات دين بود كه نتايج مورد نظر نهضت نيز بزودي به دست آمد؛ يعني يزيد پس از چهار سال در كمال ذلت مرد و عاملان فاجعه عاشورا به سزاي اعمالشان رسيدند و سلسله بني اميه نيز در مدتي اندك از لحاظ تاريخي سقوط كرد.
از نظر عقاد، امام حسين در تمام مدت نهضت خود طرفدار صلح بود و نه جنگ و شدت عمل و هيچ گاه نيز نميخواست به تدابير فريبنده كه امكان پيروزي او را بر دولت اموي صد چندان ميكرد، متوسل شود.
مازني از ديگر نوگرايان اهل سنت است كه شايد براي نخستين بار در قرن اخير با تفاسيري كه پيرامون نهضت عاشورا و علل و اهداف آن ـ كه چه در جامعه شيعي و چه درميان اهل سنت وجود داشت ـ به معارضه برخاست.
ابراهيم عبدالقادر مازني
از نظر مازني، امام حسين، بنده مؤمن و فداكار خداوند بود كه به هيچ وجه خلاف تصورات موجود درباره وي، هرگز خيال پرور و رويايي نبوده تا يك خواب عادي بر سرتربت پيغمبر (ص) او را براي قيام عليه بني اميه مصمم سازد، بلكه علت قيام را بايد در ماهيت رژيم بني اميه جستجو كرد. امام حسين به دليل فاسد بودن رژيم بني اميه بود كه مانند يك انقلابي شرافتمند ـ علي رغم آگاهي اش از شرايطي كه همگي به زيان بود ـ خود را براي قيام عليه آن مجبور ميديد. اگر چه قيام او نه براي ساقط كردن بني اميه، بلكه براي از پا در آوردن آن طراحي شده بود.
امام حسين از نظر مازني، حتي عليرغم شكست و كشته شدن مظلومانهاش، موفق شد كينهاي عميق عليه دستگاه بني اميه در دل تودهها ايجاد كند و پس از شهادت امام «هر قطره خون او، هر حرف از او و نام او، و هر ذكر و خاطره او» به صورت نقبي در زير بنياد دولت بني اميه در آمد و سرانجام آن را نابود ساخت
طه حسين
حسين از ديگر نوگرايان اهل سنت و متفكر نابيناي مصري است. طه حسين در كتاب علي و فرزندانش براي ماجراي كربلا، سابقه تاريخي قائل ميشود. از نظر او فاجعه عاشورا تقابل صريحي بين خاندان پيامبر اكرم (ص) و اشرافيت قريش است كه اكنون به نام خلافت بني اميه توسط خلفاء بني اميه جانشين خلافت پيامبر و علي (ع) شده و درصدد، گرفتن انتقام كشتههاي خود در بدر بر آمده است
طه حسين، صريحاً اين نظريه را رد ميكند كه امام حسين (ع) با قيام خود بر آن بوده كه زمام سياسي جامعه را به دست گيرد و يزيد مقابله نموده تا رفع تفرقه كند و در نهايت بين آنها جنگ رخ داده است؛ زيرا اگر اين تصور باشد، لااقل يكي از پيشنهادهاي امام حسين (ع) كه بازگشت به حجاز بود، ميبايد پذيرفته شود و بدين گونه جنگ و تفرقه رخ ندهد.
از نظر او در فاجعه كربلا كه نظير آن در تاريخ اسلام و بلكه در تاريخ جهان وجود ندارد، نه تنها امام حسين (ع) و ياران او بي گناه كشته شدند، بلكه مقدسات مورد بي احترامي و تجاوز قرار گرفت.
يزيد با ارتكاب فاجعه عاشورا دلهاي شيعيان را پر از نفرت نمود و دلهاي اهل سنت و جماعت را هم مملو از كينه ساخت و خود نيز در حالي كه خيلي جوان بود، به وضعي ننگين هلاك شد. او به قدري جنايت و فجايع مرتكب شده بود كه نه تنها دين از اعمال زشت و پليد او متنفر است، بلكه سياست و روش معروف عربي نيز از آن بيزار است.
محمد كامل البناء
در ميان نويسندگان اهل سنت كه نوگرا نيز هستند، اگر نوشتهاي شايستگي ذكر و بررسي داشته باشد، نوشتههاي محمد كامل البناء است.
او طي مقالهاي كه درباره نهضت عاشورا نوشته؛ معتقد است كه حسين (ع) هرگز باب مخامصه را با يزيد نگشود، ولي از لحاظ روان شناختي تمايل فطري بيشتري براي شورش داشت؛ چون نوه پيغمبر (ص) و پسر علي (ع) بود. اين قضاوت او در پارهاي از نوشتههاي كلاسيك شيعه نيز وجود دارد، او همچنين به مانند نويسندگان سنت گراي شيعه معتقد است كه حسين از سرنوشت خود از همان ابتداي امر آگاه بود و شهادت خود را درست از همان هنگامي كه در خواب با پيامبر حرف زد، پيش بيني كرده بود.
محمد خالد
خالد از ديگر نويسندگان مذهبي نوگراست كه كارهاي او شايد پس از نوشتههاي كامل البناء در رديف دوم باشد.
او در كتاب مستقلي كه زير عنوان ابناء الرسول من كربلا تأليف كرده است، با نگاهي آرمان گرايانه به بررسي نهضت عاشورا پرداخته است.
درس بزرگ كربلا از نظر خالد محمد، بايد براي هميشه سرمشق مسلمانان باشد و مورد ستايش قرار گيرد. حسين نيز بايد فرصتي باشد براي شادماني و نه سوگواري، درست همانند عيد بزرگ مسلمين، (عيد قربان) كه خاطرهاي از فداكاري است و با جشن و سرورهمراه باشد.
سيد علي جلال حسيني
حسيني از نويسندگان مذهبي اهل سنت مصر، كتابي ذيل عنوان امام حسين (ع) نوشت. او امام حسين را رادمردي ميداند كه روحي ممتاز داشته و از شرافت خانوادگي برخوردار بوده است. امام حسين (ع) مركز همه فضايل اخلاقي و اعمال پسنديده بوده است. او در زمان حيات، رايت روشن و بعد از شهادت نيز براي جويندگان راه درست، الگويي نوراني و روشن بود. حماسه عاشورايي امام (ع) نيز اگر چه شنيدنش هر مسلماني را اندوهگين ميسازد و هر خردمندي را به خشم ميآورد. اما نتايج ارزشمند بسياري هم داشته است.
در مورد توابين مينويسد: شگفتي از شيعه است كه پيشواي خود را در زمان حيات خوار كردند و پيش از شهادت ياري ننمودند. آنان پس از كشتن نواده رسول خدا از كرده خود پشيمان شدند و خويشتن را توّابين نام نهادند و به خون خواهي وي قيام كردند امّا راه روشن را نيافتند.
محمد غزالي
غزالي از نويسندگان نوگراي بسيار بزرگ مصري است كه عمدتاً با ديد راديكاليستي به تحليل واقعه عاشورا پرداخته است. از نظر وي امام حسين (ع) با مرگ قهرمانانه خويش راه جديدي به عدالت جويان تاريخ نشان داد و آن دفاع از آرمان خود، حتي با پذيرش شكست ظاهري بود.
اقبال لاهوري
از نويسندگان مذهبي و يا غير مذهبي اهل سنت هم كه بگذريم، چهره زنده ياد علامه اقبال لاهوري در ميان شاعران اهل سنت كه به ستايش از امام حسين (ع) و نهضت عاشورا پرداخته، بيشتر از همه ميدرخشد و اين اثر بخشي بسيار شديد و عميق، نهضت عاشورا را در تفكر نوي سياسي اهل سنت و هنر و ادبيات آنان نشان ميدهد.
شايد اقبال در قرن اخير بيش از هر شاعر اهل سنت ديگر، نهضت حسيني را با ملاحظاتي تفكرآميز به ادب منظوم فارسي وارد كرده است. امام حسين از نظر اقبال، يك شخص كامل براي برانگيختن و بيدار ساختن ملتهاي خوابيده مسلمان و نيز مبارزه مؤثر و شهادت فداكارانهاش، تفسير كننده رازهاي پنهان قرآن ميباشد.
هر كه پيمان با هو الموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
تيغ بهر عزت دين است و بس
مقصد او حفظ آئين است و بس
خون او تفسير اين اسرار كرد
ملّت خوابيده را بيدار كرد
رمز قرآن از حسين آموختيم
زآتش او شعله اندوختيم
و همچنين اقبال به مادران امروز توصيه ميكند كه فرزنداني حسين وار تربيت كنند.
هوشيار از دستبرد روزگار
گير فرزندان خود در كنار
تا حسين (ع) شاخ تو بار آورد
موسم پيشين به گلزار آورد
براي اقبال امام حسين (ع) مركز پركار عشق و كاروان سالار عشق است.
مريم از يك نسبت عيسي عزيز
از سه نسبت حضرت زهرا(س) عزيز
مادر آن مركز به كار عشق
مادر آن كاروان سالار عشق