بخش 7
بررسی دلائل وهابیها درباره منع درخواست شفاعت
برگزاري نماز و دعا، نزد قبور اوليا <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
از جمله مطالبي كه در كتابهاي وهابيان، مورد بحث و گفتگو قرار گرفته، مسأله گزاردن نماز، خواندن دعا نزد قبور اوليا و روشن كردن چراغ در مقابر آنان است.
پايهگذار اين مكتب (وهابيت) در رساله «زيارة القبور» مينويسد:
«لم يَذْكُر أحَدٌ مِنَ أئِمةِ السَّلَف اَنّ الصَّلاةَ عنْدَ القُبُورِ وَفي مشاهِدِها مُستَحَبَّةٌ، ولا اَنّ الصَّلاةَ والدُعاء هَناكَ أفضلُ، بَلْ اتَّفَقُوا كُلُّهُم عَلي اَنّ الصَّلاةَ فَي الْمَساجِدِ وَالبُيُوتِ أفْضَلُ مِنْها عِنْد قُبُورِ الأولياء وَالصَّالِحينَ.»[1] .
«هيچ كس از پيشوايان گذشته، نگفته است كه نماز نزد قبور و مشاهد اوليا مستحب است و نيز نگفتهاند كه نماز و دعا در آنجا افضل از جاي ديگر است بلكه همگي اتفاق نظر دارند كه نماز در مساجد و خانهها افضل از برگزاري آنها در نزد قبور اوليا و صالحان است.»
در پاسخ پرسشي، منسوب به علماي مدينه ميخوانيم:
«امّا التَوجُّه إلي حُجرَةِ النَّبِي - ص - عِندَ الدُّعاءِ فَالأولي مَنعُهُ كَما هُوَ مَعْرُوفٌ مِنْ معتَبراتِ كُتب الْمذهبِ وَلأنَّ أفْضَلَ الجهات، جَهَةُ القِبْلةِ»
«توجه و رو به قبر پيامبر ايستادن در هنگام دعا، بهتر منع آن است و معروف در كتابهاي معتبر، ممنوعيت آن ميباشد، و بهترين جهت، سمتِ قبله است.»
اين مسأله به مرور زمان، از مرحله «ممنوعيت» به مرحله، «شرك» رسيده است، و هم اكنون در ميان آنان چنين كاري رنگ شرك دارد. و انجام دهنده آن مشرك شمرده ميشود.
يادآور ميشويم كه هرگاه كسي در نزد قبور، براي صاحب قبر نماز بگزارد و او را بپرستد، يا او را قبله خود قرار دهد، به طور مسلم مشرك خواهد بود، ولي در روي زمين مسلماني يافت نميشود كه در كنار قبر پيامبران و اوليا، چنين كاري انجام دهد. بديهي است كه مسلمانان نه صاحب قبر را عبادت ميكنند و نه او را قبله خود قرار ميدهند.
بنابر اين، انديشه «شرك»، پنداري بيش نيست. انگيزه مسلمانان از گزاردن نماز و خواندن دعا نزد قبور اوليا، همان انديشه تبرك به مكاني است كه محبوب خدا در آنجا به خاك سپرده شده است، و تصور ميكنند كه چون آن مكان به خاطر در بر گرفتن جسد عزيزي از عزيزان خدا، از شرافت خاصي برخوردار است، در نتيجه عملشان ثواب بيشتري خواهد داشت.
اكنون لازم است در اين باره بحث كنيم كه: آيا به خاطر دفن جسد صالحان و پاكان در نقطهاي از زمين، آن مكان شرافت خاص پيدا ميكند يا نه؟ اگر چنين حكمي از قرآن و سنت ثابت گردد، بايد گزاردن نماز و خواندن دعا در بقاع پيشوايان دين داراي فضيلت باشد نه آن كه ممنوع و حرام اعلام شود! بلكه بسان ديگر امكنه، گزاردن نماز و خواندن دعا در آنجا جايز ومشروع ميباشد، هر چند داراي فضيلت نباشد.
اكنون بحث خود را در اين قسمت متمركز ميكنيم كه آيا مدفن و مشاهد اوليا از شرافت و فضيلت خاص برخوردار است و بر اين مطلب گواهي از كتاب و سنت وجود دارد يا نه؟ اين حقيقت را ميتوان با توجه به آيات ياد شده در زير استفاده كرد:
1 - درباره مدفن «اصحاب كهف»، گروه موحد، چنين نظر دادهاند كه:
«لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً»[2] .
«ما مدفن آنان را مسجد، اتخاذ ميكنيم.»
هدف از مسجد قرار دادن مدفن آنان، جز اين نبود كه فرائض خود را در آنجا انجام بدهند، به اصطلاح در آنجا به نماز و نيايش بپردازند.[3] آنان اين چنين تصور ميكردند كه اين مكان، با در نظر گرفتن، اجساد بندگان محبوب خدا، فضيلت خاصي دارد و بايد از فضيلت آن مكان تبرك بجوييم و ثواب بيشتري را كسب نماييم.
قرآن اين مطلب را از گروه موحد نقل نموده و در برابر آن سكوت ميكند. اگر اين كار، عملي خلاف و يا لغو و بيجهت بود، هرگز قرآن در برابر آن سكوت نميكرد و بگونهاي آن را تخطئه مينمود و از آن بطور سكوت - كه طبعاً نشانه رضا است - نميگذشت.
2 - قرآن مجيد، به زائران خانه خود دستور ميدهد كه در مقام ابراهيم؛ يعني نقطهاي كه ابراهيم در آنجا ايستاده است، نماز بگزارند چنانكه ميفرمايد:
«اِتَّخَذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصلّيً.»[4] .
«از مقام ابراهيم براي خود نمازگاهي اتخاذ كنيد.»
از اين آيه كسي جز اين نميفهمد كه: چون ابراهيم در اين نقطه ايستاده و شايد خدا را در آنجا عبادت كرده، آن مكان فضيلت و شرافت پيدا كرده است و به خاطر ميمنت اين مكان، و شرافتي كه دارد، دستور ميدهد كه مسلمانان در آن نقطه نماز بگزارند و تبرك بجويند.
وقتي قيام ابراهيم در جايي، موجب شرافت و مباركي آنجا ميگردد، آيا دفن اجساد شهيدان راه حق و مردان با فضيلت، مايه شرافت و فضيلت نميشود و نماز در آنجا از فضيلت زيادتري و دعا از استجابت بيشتري برخوردار نميگردد؟
درست است كه اين آيه، فقط در مورد حضرت ابراهيم نازل گرديده است ولي آيا نميتوان از آن، يك حكم كلي استفاده كرد؟
منصور دوانيقي با امام مالك (يكي از پيشوايان فقهي اهل سنت) در مسجد رسول خدا، به مذاكره پرداخت و از او پرسيد: آيا هنگام دعا رو به قبله بايستم و دعا كنم، يا رو به مدفن رسول خدا؟ پاسخ داد: چرا از پيامبر روي برگرداني، در حالي كه او وسيله تو و وسيله پدر تو آدم است، بلكه رو به قبر رسول خدا كن و او را شفيع قرار بده و از حضرتش درخواست كن تا در حق تو شفاعت كند.[5] .
از اين پرسش و پاسخ استفاده ميشود كه دعا نزد قبر پيامبر، بياشكال است و بحث منصور با پيشواي مدينه، درباره برتري يكي بر ديگري بوده است.
3 - با مراجعه به اخبار معراج، حقيقت را بيشتر و روشنتر ميتوان فهميد؛ مانند اين روايت كه: پيامبر در نقاطي مانند: «طيبه» و «طور سينا» و «بيت لحم» نماز گزارد. جبرئيل به او گفت: اي پيامبر خدا، ميداني آنجا كجا بود كه نماز خواندي؟ آنجا زادگاه عيسي بود.[6] .
از اين حديث استفاده ميشود: نماز گزاردن در چنين نقطهاي، كه با بدن پيامبر تماس داشته، داراي فضيلت بوده است و تبرّك چنين مكاني علّتي جز ولادت حضرت مسيح در آن مكان، چيز ديگري نيست.
4 - هاجر و اسماعيل به خاطر صبر در راه خدا و تحمل غربت، به مقامي رسيدند كه جاي گامهاي آنان (ميان صفا و مروه) محل عبادت شد.[7] .
اين سخني است كه ابن قيّم شاگرد ابن تيميه ميگويد! اگر به راستي، محل قدمهاي اين دو، به خاطر صبر و تحملي كه در راه خدا داشتند، آن چنان مبارك ميگردد كه به مسلمانان دستور داده ميشود: در اين نقطه به عبادت خدا بپردازند و سعي با شكوه را به جا آورند، چرا مدفن پيامبر كه در راه اصلاح جامعه، بزرگترين سختيها را بر خود هموار ساخت و بالاترين استقامتها را از خود نشان داد، متبرك نباشد و نماز و دعا در آن نقطه، از شرافت خاصي برخوردار نگردد.
5 - به راستي اگر نماز در كنار قبر مشروع نباشد، ام المؤمنين چگونه عمري در حجره خود، كه مدفن پيامبر است، نماز گزارد و به عبادت خدا پرداخت؟!
پيش از اين حديثي آورديم كه: «خدا يهود و نصاري را لعن كرد كه چرا قبور پيامبران خود را مسجد اتخاذ كردهاند.»[8] و گفتيم كه وهابيان با اين حديث، بر تحريم گزاردن نماز نزد قبور اولياي خدا استدلال ميكنند. لازم به گفتن است كه آنان بر قبور پيامبران سجده ميكردند و آنها را عبادت مينمودند و يا قبور آنها را قبله قرار ميدادند كه هر دو عملي است خلاف. اگر معناي حديث همان است كه آنان ميگويند، پس چرا عايشه راوي حديث، نزديك به پنجاه سال در آن حجره نماز گزارد و خدا را پرستش نمود.
6 - اگر مدفن پيامبر شرافت خاصي ندارد، چرا شيخين اصرار كردند كه جنازهشان را در آن نقطه دفن كنند؟ چرا حسن بن علي - ع - وصيت كرد كه جسم مطهرش را در كنار جد بزرگوارش دفن نمايند و در صورتي كه دشمنانش مانع شدند، او را در قبرستان بقيع به خاك بسپارند؟
و بالأخره اين حديث چه ارتباطي دارد به كار مسلماني كه در كنار قبر پيامبر رو به قبله براي خدا نماز ميگزارد و هدفش درك فضيلت آن مكان است؟!
دخت گرامي پيامبر، كه به حكم احاديث صحاح، «خشنودي او خشنودي خدا و رسول، و خشم او خشم خدا و پيامر است» هر جمعه به زيارت قبر عموي خود حمزه ميرفت و در آنجا نماز ميگزارد و گريه ميكرد:
7 - «كانت فاطمة (رضي اللَّه عنها) تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلَّ جُمعَةٍ فَتُصَلِّي وَتَبْكي عِنْدَهُ»[9] .
اين دلائل، به ضميمه سيره مسلمين، كه پيوسته در امكنهاي كه عزيزان خدا و جانبازان راه حق و فضيلت به خاك سپرده شدهاند نماز ميگزاردند و به دعا و نيايش ميپردازند، ميرساند كه دعا و نماز در اين مكانها، از فضيلت برتر و شرافت بيشتر برخوردار است و هدف جز اين نيست كه با شرافت محل تبرّك جسته و عمل خود را در محلّي انجام دهند كه مورد توجه خدا است.
شما فرض كنيد كه دليلي از قرآن و حديث بر شرافت اين مكانها و فضيلت نماز و دعا در اين جاها وجود ندارد، چرا نماز در آن ممنوع باشد و چرا اين نقاط، تحت قانون كلّي اسلام كه: «همه جاي زمين محل عبادت خدا است»[10] داخل نباشد و چرا مسلمانان نتوانند در كنار قبور عزيزان خدا نماز بگزارند؟
در گذشته هدف احاديثي كه ميگويد «يهود و نصاري قبور پيامبران خود را مساجد اتخاذ كردهاند»، را ياد آورديم و گفتيم كه هرگز آن احاديث شامل گزاردن نماز براي خدا رو به قبله و دعا نزد قبور نميگردد.
روشن كردن چراغ در مقابر عزيزان خدا، كه وهابيان به شدّت از آن نهي ميكنند، مسأله مهمي نيست؛ زيرا مدرك آنان همان حديث ابن عباس از سنن نسائي است كه نقل ميكند: «رسول خدا زنان زائر قبور و كساني را كه آنجا را مسجد اتخاذ كردهاند و چراغ روشن ميكنند لعن كرده است.»[11] اين احاديث ناظر بصورتي است كه برافروختن چراغ نتيجهاي جز تضييع مال يا تشبّه به برخي ملل جهان، نداشته باشد ولي اگر هدف از روشن كردن چراغ، خواندن قرآن و دعا و اداي نماز و ديگر منافع مشروع باشد، به يقين اشكال نخواهد داشت بلكه بر افروختن چراغ در اين نقاط، آنهم به خاطر اين اهداف مقدس، مصداق روشن، «تَعاوَنُوا عَلَي البِرِّ وَ التَّقْوي»[12] خواهد بود.
گفتني است كه گروهي از شارحان حديث، به همين حقيقت تصريح كردهاند، آنجا كه سندي در حاشيه سنن نسائي ميگويد:
«... والنَّهيُ عَنْه لأنّهُ تَضْيِيعُ مالٍ بِلانَفْعٍ»[13] .
«نهي از روشن كردن چراغ به خاطر اين است كه چنين كاري جز تضييع مال سودي ندارد.»
[1] زيارة القبور، ص 159 - 160.
[2] كهف: 21.
[3] زمخشري در «كشاف»، در تفسير آيه مذكور ميگويد: «يصلي فيه المسلمون ويتبرّكون بمكانهم»؛ نيشابوري در تفسير خود پيرامون آيه مينويسد: «يصلي فيه المسلمون ويتبرّكون بمكانهم».
[4] بقره: 125.
[5] وفا الوفاء في اخبار دارالمصطفي، ج 4، ص 1376.
[6] الخصائص الكبري تأليف عبدالرحمان السيوطي.
[7] جلاء الافهام في الصلاة والسلام علي خير الانام، تأليف ابن القيم، ص 228.
[8] «لعن اللَّه اليهود والنصاري اتَّخذوا قبور أنبيائهم مساجد» (سنن نسائي، ج 4، ص 96، ط بيروت).
[9] سنن بيهقي، ج 4، ص 788، مستدرك حاكم، ج 1، ص 377.
[10] «جعلت لي الأرض مسجداً وطَهُوراً» مسند احمد، ج 2، ص 222.
[11] «لَعن رسُولُ اللَّهِ زائراتِ القُبورِ والمُتَّخذينَ عَلَيْها الْمَسجِدَ والسُرُجَ» (نسائي، ج 3، ص 77 ط مصر و ج4، ص 95، بيروت؛ تيسير الوصول الي جامع الأصول، ج 4، ص 210.
[12] مائده: 20.
[13] سنن نسائي، ج 3، ص 77، ط مصر و ج 4، ص 95، ط بيروت و به شرح الجامع الصغير، ج 2، ص198 مراجعه گردد.