بخش 9

خدا را به حق و مقام اولیا سوگند دادن

آيا بزرگداشت مواليد و وفيات اولياي خدا بدعت است؟ <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

وهابيان بزرگداشت تولّد و وفات اوليا و رجال آسماني و اجتماع در تولد و وفات آنان را بدعت و حرام مي‏دانند تو گويي آنان دشمن سرسخت بزرگان دين و اولياي الهي هستند.

محمد حامد فقي رئيس جماعت «انصار السنة المحمّديه» در پاورقي‏هاي خود بر «الفتح المجيد» مي‏نويسد:

«اَلذِّكْرِيّاتُ الَّتي مَلأتِ الْبِلادَ بِاسْمِ اْلأَوْلِياءِ هِيَ نوعٌ مِنَ الْعِبادَةِ لَهُمْ وَتَعْظِيمِهِمْ.»[1] .

«يادواره‏ها و بر پا كردن جشن در ايام ولادت يا وفات اوليا، پرستش آنان نيست بلكه نوعي تعظيم نسبت به آنان محسوب مي‏گردد.»

ريشه تمام اشتباهات آنان يك كلمه است و آن اين كه: چون براي شرك و توحيد و بخصوص مفهوم «عبادت» حد و مرزي تعيين نكرده‏اند، از اين جهت هر نوع بزرگداشت را عبادت و پرستش تصور نموده‏اند.

همچنانكه ملاحظه مي‏فرماييد وي در كلام خود لفظ «عبادت» و «تعظيم» را كنار هم قرار داده و تصور كرده است كه هر دو لفظ يك معنا دارند.

و ما در بخش آينده معناي «عبادت» را توضيح خواهيم داد و به روشني ثابت خواهيم كرد كه هر تكريم و تعظيم از بندگان صالح خدا، به قيد اين كه «بندگان» خدا هستند، به هيچ وجه پرستش طرف آنان نيست، از اين رو اين بحث را از جهت ديگر (غير از شرك در عبادت) مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

شكي نيست كه قرآن مكرّر گروهي از انبيا و اوليا را با جمله‏هاي فصيح و بليغ ستوده است.

قرآن درباره حضرت زكريا و يحيي و... مي‏گويد:

«اِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَيَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَكانُوا لَنا خاشِعينَ».[2] «آنان به كارهاي نيكو مي‏شتافتند و با اميد و بيم، ما را مي‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند.»

حال اگر كسي در مجالسي كه بنام آن پيامبران بر پا گردد، آنان را به مضمون اين آيه و امثال آن توصيف نمايد و آنان را از اين طريق تجليل كند، آيا جز پيروي از قرآن كاري انجام داده است؟

خداوند درباره، خاندان رسالت چنين مي‏فرمايد:

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاَسِيراً»[3] .

«با اين كه طعام را دوست دارند، آن را به مسكين و يتيم و اسير مي‏دهند.»

حال اگر پيروان علي در روز ميلاد اميرمؤمنان - عليه‏السلام - دور هم گرد آيند و بگويند: علي كسي است كه طعام خود را به مسكين و يتيم و اسير مي‏داد، آيا او را عبادت كرده‏اند؟!

اگر در روز ميلاد پيامبر، آياتي را كه پيامبر را ستوده است، به غير زبان عربي ترجمه كنيم و يا در قالب شعر بريزيم و در مجمعي بخوانيم چرا دچار كار حرام شده باشيم؟!

آيا جز اين است كه آنان دشمنان تكريم پيامبر و اولياي الهي هستند و در پوشش «مبارزه با بدعت» مي‏خواهند از تكريم پيامبر و اوليا جلوگيري كنند؟!

در اين جا پرسشي مطرح است كه بلندگوهاي وهابيها بيشتر روي آن تكيه مي‏كنند و آن اين كه: اين مجالس و محافل، چون به نام «مذهب» بر پا مي‏گردند و به اسلام نسبت داده مي‏شوند، بايد از طرف آيين اسلام به صورت خصوصي و يا عمومي، مورد تصويب قرار گيرند، در غير اين صورت «بدعت» و «حرام» خواهد بود.

پاسخ اين پرسش بسيار روشن است؛ زيرا آيات قرآن، كه ما را بر لزوم «تكريم پيامبر» دعوت مي‏كند، در اين مورد كافي است و اين نوع مجالس جز به عنوان «بزرگداشت» رجال آسماني برپا نمي‏گردد و چيزي «بدعت» خوانده مي‏شود كه مورد تصويب قرآن و يا سنت پيامبر به صورت «خصوصي» و يا «عمومي» نباشد. هدف از اين بزرگداشتها كه ميان تمام ملل عالم نسبت به بزرگان خود مرسوم است، جز تكريم و احترام نيست و در ميان تمام مسلمانان جهان - جز يك مشت «نجدي» خشك - رواج كامل دارد و اگر «بدعت» و يا كاري «نوظهور» بود و با موازين كلّي اسلامي منطبق نمي‏شد، ممكن نبود علماي اسلام در اقطار اسلامي ميلاد پيامبر را جشن بگيرند و با خواندن مقالات و اشعار نغز و شيرين، بر مجالس شكوه بخشند.

 

>دلائل جواز بزرگداشتها از قرآن

[1] فتح المجيد، ص154.

[2] انبياء: 90.

[3] دهر: 8.

 

دلائل جواز بزرگداشتها از قرآن

 

>دليل 01

>دليل 02

>دليل 03

>دليل 04

>دليل 05

 

دليل 01

قرآن مجيد بر كساني كه پيامبر اسلام را گرامي مي‏دارند ارج مي‏گزارد و مي‏فرمايد:

«فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَبَعُوا النُّورَ الَّذِي اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[1] .

«آنان كه به پيامبر ايمان آوردند و او را گرامي داشته، ياريش كردند و از نوري كه (قرآن) به او فرستاده شده است پيروي كنند، رستگارانند.»

جمله‏هايي كه در اين آيه وارد شده است، عبارتند از: 1 - آمنوا به 2 - عَزَّروه 3 - نصروه 4 - واتَّبعوا النّور....

آيا كسي احتمال مي‏دهد كه جمله‏هاي: آمنوا به، نصروه، واتَّبعوا النور، مخصوص زمان پيامبر باشد؟ بطور مسلم نه، اگر چنين احتمالي درباره اين سه جمله داده نمي‏شود، قطعاً جمله «عزَّروه» كه به معناي تعظيم و تكريم است[2]  مختص زمان پيامبر نيست و اين رهبر عاليقدر، پيوسته بايد مورد احترام و تعظيم گردد.

آيا ترتيب دادن مجالس يادبود در روزهاي بعثت و ولادت، القاي خطابه و سخنراني و قرائت اشعار سازنده، مصداق روشن «وعزّروه» نيست؟

شگفتا! كه گروه وهابي در برابر رؤسا و زمامداران خود، آنچنان تعظيم و كرنش مي‏كنند و از يك بشر عادي چنان تجليل بجا مي‏آورند كه انجام يك صدم آن را درباره پيامبر و منبر و محراب او، بدعت مي‏خوانند و سرانجام اسلام را، در نظر ملل جهان، يك آيين خشك و عاري ازاحساس و عاطفه معرفي مي‏نمايند و شريعتي را كه سهل و آسان، مطابق فطرت و عواطف انساني و در جذب و پذيرش افراد، بلند نظر است، آيين خشك كه عواطف انساني را در تعظيم و تكريم بزرگان ناديده گرفته و توانايي جذب و پذيرش اقوام و ملل جهان را ندارد، مي‏شناسانند.

[1] اعراف: 157.

[2] به مفردات راغب ماده «عزّر» مراجعه فرماييد.

 

دليل 02

وهابيان كه با تأسيس هر نوع مجلس سوگواري براي شهيدان راه خدا مخالفند، درباره سرگذشت حضرت يعقوب چه مي‏گويند؟ اگر اين پيامبر بزرگوار، امروز در ميان نجديها و پيروان محمد بن عبدالوهاب زندگي مي‏كرد، درباره او چگونه به داوري مي‏نشستند؟

او شب و روز در فراق يوسف مي‏گريست و از همه كس جستجوي فرزند دلبند خود را مي‏نمود. در فراق و اندوه جدايي او آنقدر گريست كه بينايي خود را از دست داد.[1] .

بيماري و فقدان بينايي يعقوب، مايه فراموشي يوسف نگرديد، بلكه هر چه وعده وصل نزديكتر مي‏شد، آتش عشق او به فرزند در دلش شعله‏ور تر مي‏گرديد، و لذا از فرسنگها راه، بوي يوسف را استشمام مي‏كرد.[2]  و به جاي اين كه ستاره (يوسف) به دنبال خورشيد (يعقوب) باشد، آفتاب انديشه او در بدر به دنبال يوسف بود.

چرا چنين اظهار علاقه‏اي در حال حيات، صحيح و عين توحيد است ولي پس از مرگ، كه دل انسان، سوز و گداز بيشتر و پيچ و تابي زيادتر پيدا مي‏كند، جرم و شرك باشد؟!

حال اگر يعقوب‏هاي زمان ما، در هر سال، در روز وفات يوسف‏هاي خود دور هم گرد آيند و در ارزش‏هاي اخلاقي و ملكات نفساني يوسف‏ها سخن بگويند و بر اثر تأثر، قدري اشك بريزند، آيا به اين عمل، فرزندان خود را پرستش كرده‏اند.[3] .

[1] «وَابيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْن»، يوسف: 84.

[2] «اِنّي لَأجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلا أَنْ تُفَنِّدُونِ»، يوسف: 94.

[3] افزون بر اين، روايات متواتري درباره اقامه مراسم عزا درباره مظلومان از خاندان رسالت وارد شده است و مرحوم علامه اميني بخشي از روايات را كه در كتابهاي برادران اهل سنت آمده، در كتاب «سيرتنا وسنّتنا» گرد آورده است.

 

دليل 03

شكي نيست كه مودّت ذوي القربي، يكي از فرائض اسلامي است كه قرآن با صراحت ما را به آن دعوت نموده است، حال اگر كسي بخواهد به اين فريضه مذهبي، پس از چهارده قرن، عمل كند راه آن چيست؟ آيا جز اين است كه در روزهاي شادماني آنان، شادمان و در ايام غم و اندوه آنان اندوهناك گردد؟

اگر براي ابراز خرسندي خود مجلسي بر پا نمايد كه در آن محفل، تاريخ زندگي و فداكاري‏هاي آنان را بازگو كند و يا مظلوميت و محروميت آنان را از حقوق حقه خويش بيان نمايد، جز ابراز علاقه و اظهار مودّت به ذوي القربي كار ديگري انجام داده است؟ و اگر چنين فردي براي ابراز علاقه بيشتر، سري به دودمان آنان بزند و در كنار مدفن آنان حاضر گردد و اين گونه مجالس را در كنار قبور آنان بر پا كند، در نظر عقلاي جهان و خردمندان بصير و بينا جز ابراز علاقه و مودّت، كار ديگري كرده است؟!

مگر اين كه وهابي بگويد: بايد مودت و محبت در سينه‏ها حبس ومكتوم گردد و هيچ كس حق اظهار مودت و ابراز آن را ندارد.

زمان پيامبر گرامي و پس از وي، كه دوران تحول عقايد و انقلاب انديشه‏ها بود، ملل و اقوام مختلف با فرهنگ‏ها و آداب و رسوم گوناگون به اسلام روي مي‏آوردند و با گفتن شهادتين، اسلام آنان پذيرفته مي‏شد و هرگز بناي پيامبر و رهبران پس از وي اين نبود كه تمام آداب و رسوم ملل و اقوام را با تأسيس دايره تفتيش عقايد، سانسور و ذوب كنند و همه را در بوته بريزند و در قالب ديگري درآورند كه هيچ گونه شباهت با قالب‏هاي پيشين نداشته باشد.

احترام بزرگان، تأسيس مجالس ياد بود، حضور بر سر خاك و ابراز علاقه به آثار آنان، مرسوم تمام ملل و اقوام جهان بوده و هست و هم اكنون ملت‏هاي شرق و غرب، براي زيارت اجساد موميايي و مدفن رهبران ديرينه خود ساعتها در صف انتظار مي‏ايستند تا در كنار جسد و قبر آنان ابراز علاقه كنند و اشك شوق از گوشه چشمان خود فرو ريزند و اين را نوعي احترام كه از عواطف دروني آنان سرچشمه مي‏گيرد، حساب مي‏نمايند.

هرگز ديده نشده كه پيامبر پس از تفتيش عقايد افراد و پس از بررسي رسوم و آداب زندگاني آنها، اسلام آنان را بپذيرد، بلكه به همان ابراز شهادتين اكتفا مي‏ورزيد و اگر اين گونه آداب و رسوم، حرام و يا پرستش بزرگان بود، بايد پس از اخذ بيعت و پيمان بر تبرّي از آنها، اسلام اقوام و ملل را بپذيرد در صورتي كه هرگز چنين نبوده است.

 

 

دليل 04

ما مي‏بينيم كه حضرت مسيح - ع - از خداوند بزرگ مائده آسماني مي‏طلبد و روز نزول آن را روز عيد معرفي مي‏كند و مي‏فرمايد:

«رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائدَةً مَنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأوََّلِنا وَآخِرنا وَآيةً مِنْكَ وَارْزُقْنا وَاَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ...»[1] .

«پروردگارا! مائده‏اي از آسمان بر ما بفرست تا عيدي براي اول و آخر ما و نشانه‏اي از تو باشد. روزي بده، تو بهترين روزي دهندگاني.»

آيا ارزش وجود پيامبر گرامي كمتر از يك مائده آسماني است كه حضرت مسيح - ع - روز نزول آن را، عيد اعلام مي‏دارد. اگر عيد گرفتن آن روز بخاطر اين بود كه مائده آيتِ الهي بود، آيا پيامبر اسلام بزرگترين آيت الهي نيست.

اف بر كساني كه حاضرند روز نزول يك مائده سماوي را كه شكمها را سير مي‏كند جشن بگيرند ولي از روز نزول قرآن و بعثت پيامبران كه انديشه‏هاي انسانها را در طول زمان تكامل مي‏بخشد، با بي‏اعتنايي گذشته و هر نوع ابراز شادماني را «بدعت» مي‏انديشند.

[1] مائده: آيه 114.

 

دليل 05

قرآن مي‏فرمايد: «وَرَفَعْنا لَكَ ذِكْرَك»؛[1]  «آوازه تو را در جهان بلند كرديم»

آيا ترتيب مجالس جشن در روز ميلاد مسعود پيامبر گرامي، جز بالا بردن نام و نشان و آوازه او، نتيجه‏اي دارد؟ چرا ما در اين مورد از قرآن پيروي نكنيم، مگر قرآن براي ما اسوه و الگو نيست.

[1] انشراح: آيه 4.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


| شناسه مطلب: 74548