بخش 42

نهی از گریه و عزاداری بر مصائب اهل بیت

نهي از گريه و عزاداري بر مصائب اهل بيت‏ <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

پرسش 40: چرا ما «شيعيان» بر مظلوميت اهل بيت‏عليهم السلام و بر مصائبي كه بر آنها وارد شده گريه مي‏كنيم؟ چرا در مدينه منوره بر ستم‏هايي كه بر حضرت زهراعليها السلام روا داشته‏اند گريه مي‏كنيم؟ ولي اهل سنت چنين نيستند و گاهي هم ديده شده كه در كنار بقيع مي‏ايستند و ما را مسخره مي‏كنند؟

پاسخ: منشأ و علت و دليل گريه و عزاداري شيعه بر مظلوميت اهل بيت‏عليهم السلام خصوصاً در مدينه منوره و بر امام حسن مجتبي‏عليه السلام و بر حضرت زهراعليها السلام معلوم و براي عموم شيعيان واضح و آشكار است.

اما علت و دليل گريه نكردن اهل تسنن، خصوصاً عده تندرو و حتّي گريه نكردن آنها در مرگ وابستگان و فرزندان و عزيزانشان، چند روايتي است مبني بر اينكه عمر بن الخطاب از گريه بر اموات جلوگيري و نهي مي‏كرده و گاهي هم مي‏گفته است، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم نهي كرده است.

در صحيح بخاري است كه عمر بن الخطاب، با زدن با عصا و با پرتاب سنگ و با پاشيدن خاك، جلوي گريه كننده بر اموات را مي‏گرفت.

«كانَ عُمَر يَضربُ فيه بِالعَصا و يَرْمِي بِالحجارةِ و يَحْثي التُّراب». [1] .

همچنين در صحيح مسلم است كه: عمر از گريه بر ميّت نهي مي‏كرد و مي‏گفت:

رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: ميت در قبر، بواسطه نوحه سرايي زنده عذاب مي‏شود.

قال عمر: «قال رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم المَيّتُ يُعَذَّبُ في قَبْرِه بمانيح عَلَيهِ». [2] .

از عبداللَّه عمر نيز همين روايت نقل شده است. [3] .

آنها طبق اين دو سه روايت و به لحاظ نهي و مخالفت عمر با گريه بر اموات، معتقد شده كه نبايد بر گذشتگان گريه كرد و فرقي بين اولياي خدا و غير آنها نمي‏گذارند، لذا بر مظلوميت و مصائب آل رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم متأثّر نمي‏شوند و اگر بتوانند جلوي ديگران را هم مي‏گيرند و حتي براي مرده‏هاي خودشان اگر چه جوان باشد گريه نمي‏كنند و گاهي ديده شده در قبرستان بقيع پس از دفن مرده‏هايشان جلوي خود را مي‏گيرند كه اشك در چشمانشان ديده نشود و در حقيقت سعي مي‏كنند اطاعت خود را از عمر در گريه نكردن بر اموات ظاهر و حفظ كنند.

ولي اين عقيده و اين سيره و عمل (كه نبايد بر اموات گريه كرد) از چند جهت نادرست است:

1 - جاري شدن اشك بر اموات نشانه رحمت و عطوفت و علاقه و مهرباني است، نشانه رقت قلب انسان است و خشك بودن چشم و گريه نكردن علامت شقاوت و سخت دلي انسان است.

از رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم نقل شده كه فرمود:

من علامات الشقاء جمود العين و قسوة القلب و شدة الحرص في طلب الرزق و الاصرار علي الذنب. [4] .

چهار چيز از نشانه‏هاي شقاوت است، 1 - خشكي چشم، 2 - سختي دل، 3 - حرص بر دنيا، 4 - اصرار بر گناه.

نيز به اباذر فرمود:

«يا اباذر، من استطاع ان يبكي فليبك و من لم يستطع فليشعر قلبه الحزن و ليتباك، اِنَّ القَلبَ القاسي بَعيدٌ مِنَ اللَّه ‏و لكن لا تَشعُرون».

اي اباذر، كسي كه توان گريه دارد، بايد گريه كند و كسي كه توان گريه ندارد قلبش را محزون دارد و خود را به حالت گريه كننده‏ها در آورد، بدرستي كه دل سخت از خدا دور است ولي شما متوجه نيستيد. [5] .

روايات در مدح گريه و مذمت خشكي و جمود چشم زياد است. [6] .

خلاصه، روايات دلالت دارند بر اينكه گريه مطلقاً - چه از خوف خدا، چه بر اموات - ممدوح است و با وجود روايات مطلق بضميمه آيه و رواياتي كه بعداً نقل مي‏كنيم وجهي ندارد كه بخاطر چند روايت مبني بر نهي عمر از گريه بر اموات، از اطلاق آن روايات رفع يد كنيم و از گريه بر اموات ممانعت يا خود داري كنيم و بگوييم گريه فقط از خوف خدا ممدوح است.

2 - روايات كثيره‏اي از اهل بيت‏ عليهم السلام وارد شده در فضيلت گريه بر مصائب آل رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم و از آنها استفاده مي‏شود كه گريه بر خصوص ابا عبداللَّه ‏الحسين‏عليه السلام از افضل قربات است.

3 - در قرآن كريم است كه حضرت يعقوب‏عليه السلام در فراق فرزندش حضرت يوسف‏عليه السلام بقدري گريه كرد كه چشمانش نابينا شد.

و قالَ يا اَسَفي‏عَلَي ‏يُوسُفَ وابيَضَّت‏ عَيْناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ كَظيمٍ؛ [7]  «اي دريغ بر يوسف و در حالي كه اندوه خود را فرومي‏خورد چشمانش از اندوه سفيد شد.»

در تفسير ابن كثير - كه از معتبرترين كتابهاي تفسير نزد عامه و اهل تسنن است - ذيل آيه اذهبوا بقميصي هذا آمده است: حضرت يعقوب‏عليه السلام از كثرت گريه نابينا شد. «و كان قد عمي من كثرة البكاء».

4 - در صحيح بخاري و صحيح مسلم است ‏كه رسول‏اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در مواردي گريه كرد:

الف) در فوت فرزندش ابراهيم گريه كرد و فرمود:

«اِنَّ العَينَ تَدْمَعُ و اَلْقَلْبَ يَحْزَنُ و لا نَقُولُ الا ما يَرْضَي رَبُّنا».

اشك جاري مي‏شود و قلب محزون مي‏گردد ولي حرفي نمي‏زنم مگر آنچه خدا راضي است. [8] .

ب) در هنگام عيادت از سعد بن عباده

«فَبكي النَّبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم فَلَمّا رَأي القوم بكاء رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم بكوا، فقال: الا تسمعون؟ اِنّ اللَّه ‏لا يعذّب بدمع العين و لابحزن القلب و لكن يُعَذِّبُ بِهذا - وَ اَشارَ الي لِسانِه - اَوْ يَرْحَمْ». [9] .

پيامبر اكرم ‏صلي الله عليه وآله وسلم گريه كرد و همراهان حضرت وقتي گريه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را ديدند گريه كردند و رسول اللَّه ‏فرمود: خداوند بخاطر اشك چشم و حزن قلب عذاب نمي‏كند بلكه بخاطر زبان [كه حرفهايي كه نبايد بزند و مي‏زند] عذاب مي‏كند.

ج) در صحيح مسلم است كه:

«قال رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم استأذنت ربّي... أن ازور قبر امّي فَاَذِنَ لي» [10]  و عن ابي هريرة، قال: «زار النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم قبر امّه فبكي و أبكي من حوله...» [11] .

رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم براي رفتن به زيارت قبر مادرش از خدا اذن گرفت و همين كه سر قبر مادرش رسيد گريه كرد و همراهانش را نيز گرياند.

5 - در صحيح مسلم است كه:

پس از مردن عمر، عايشه گفت: بخدا قسم، عمر اشتباه كرده كه گفته است رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: خدا مرده را به خاطر گريه كسي عذاب مي‏كند. بلكه فرموده است: خدا عذاب كافر را بخاطر گريه اهلش زياد مي‏كند. [بعد عايشه گفت:] و قرآن شما را كفايت مي‏كند.

و لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري [12] .

هيچ كس بار گناه ديگري را بدوش نگيرد. [13] .

نيز در همين كتاب است كه ابن عباس حرف عمر را ردّ كرده و گفته است:

«و اللَّه ‏اضحك و ابكي» خدا مي‏خنداند و مي‏گرياند.

در صحيح مسلم روايات متعددي است كه عايشه و ابن عباس ادّعاي عمر و عبداللَّه‏عمر و فهم آنان را تخطئه كرده و گفته‏اند: عمر و عبداللَّه‏عمر، معناي سخن رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را نفهميده‏اند. [14] .

در صحيح بخاري نيز آمده است:

به عايشه گفتند عبداللَّه عمر گفته است: رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: ميت در قبر بواسطه گريه اهلش عذاب مي‏شود، عايشه گفت: عبداللَّه عمر اشتباه فهميده است، بلكه رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: ميت بخاطر خطاها و گناهانش در قبر عذاب مي‏شود و حال اينكه اهلش بر او گريه مي‏كنند. [15] .

6 - در صحيح بخاري است كه:

«ان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم نَعَي جعفراً و زيداً قَبلَ اَن يَجيي‏ء خَبَرهُم وَ عَيْناهُ تَذرفان» [16] .

قبل از رسيدن خبر شهادت جعفر طيار و زيد، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم از شهادت آنها خبر داد و از دو چشم مباركش اشك جاري بود.

نيز در همين كتاب است كه:

«دعا النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم فاطمة عليها السلام ابنته في شكواه الّذي قبض فيها، فسارَّها بشي‏ءٍ فَبكَت ثُمَّ دَعاها فسارّها فَضَحِكَتْ...» [17] .

عايشه مي‏گويد: رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در آن بيماري كه از دنيا رفت، فاطمه‏عليها السلام را طلبيد و آهسته با او صحبت كرد، فاطمه‏عليها السلام گريه كرد، مجددّاً بطور سرّي به او مطلبي فرمود، اين بار فاطمه ‏عليها السلام خنديد،

نيز در همين كتاب است كه:

«فَجَعَلَتْ عَيْنا رَسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم تَذْرِفانِ، [يجري الدمع] فقال له عبدالرحمان بن عوف: و انت يا رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم؟ فقال: يابن عوف اِنّها رحمة، ثم اَتبعها باخري، فقال ‏صلي الله عليه وآله وسلم: ان العين تَدْمَع و القلب يَحْزَنْ و لا نقول الا ما يرضي ربُنّا و انّا بفراقك يا ابراهيم لمحزونون». [18] .

رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در فوت فرزندش ابراهيم گريه كرد و اشكش جاري شد، بحضرت گفتند، شما هم گريه مي‏كنيد؟ فرمود: اين گريه، گريه رحمت است، و همچنان كه گريه مي‏كرد فرمود: اشك چشم جاري مي‏شود و قلب محزون مي‏شود ولي چيزي نمي‏گويم مگر آنچه را كه خدا راضي باشد، و خطاب به فرزندش ابراهيم فرمود: ما در فراق تو اي ابراهيم محزون هستيم.

در صحيح مسلم نيز گريه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را بر فرزندش ابراهيم نقل كرده است. [19] .

همچنين در صحيح بخاري است كه:

وقتي خبر رحلت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم منتشر شد، ابوبكر داخل حجره شد و خود را روي جنازه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم انداخت و او را بوسيد و گريه كرد. «فقَبَّله و بَكي». [20] .

و در همين كتاب است كه:

در رحلت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم، بغض گلوي مردم را گرفته بود و طوري گريه مي‏كردند كه صداي گريه آنها شنيده مي‏شد. «فَنَشج الناس يَبْكُونُ». [21] .

باز در همين كتاب است كه:

ابن عباس مي‏گفت: پنجشنبه و چه پنجشنبه‏اي؟ و سپس به قدري گريه مي‏كرد كه ريگها از اشك چشمش‏تر مي‏شد. [22] .

لازم به يادآوري است كه روايات وارده در گريه ابن عباس و علت گريه او را قبلاً نقل كرديم.

در كتابهاي ديگر اهل تسنن نيز آمده است كه:

گريه و حزن و اندوه بر اموات جايز است، مشروط بر اينكه حرفي كه موجب غضب خداوند شود نزنند، نوحه سرايي و مدح و ثناي بي مورد و دروغ براي مرده انجام ندهند. [23] .

7 - در كتابهاي تاريخي خود اهل تسنن است كه مردم مدينه در رحلت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم شديداً گريه كردند.

در كتاب «التاريخ القويم لمكة و بيت اللَّه ‏الكريم» [24]  است كه:

در رحلت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم مردم مدهوش شدند و بسيار گريستند... و فاطمه‏عليها السلام گريه كرد... و عمر گريه كرد... و از عايشه نقل كرده كه گفت:

سر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در دامن من بود كه قبض روح شد، سر حضرت را روي بالش گذاشتم و با زنها به سينه و صورتم زدم

«ثم وضعت رأسه علي وسادة و قمت ألْتدمُ (اي، اضرب صدري) مع النساء و اضرب وجهي».

نيز در همين كتاب است كه:

بعد از وفات رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم ابوبكر و عمر رفتند نزد امّ ايمن، امّ ايمن گريه كرد، ابوبكر و عمر نيز با او گريه كردند.

 

>اذان بلال

>مناظره‏

 

[1] صحيح ‏بخاري، كتاب‏الجنائز، باب ‏البكاء عند المريض،ص209، ح1304.

[2] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، باب الميت يعذب ببكاء اهله‏عليه، ص 359، ح 927 و 928.

[3] همان.

[4] سفينة البحار، ماده بكي، و تحف العقول، مواعظ النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم وحكمه با مختصر تفاوتي.

[5] سفينة البحار، ماده بكي، و بحار الانوار، ج 77، ح 79.

[6] به سفينة البحار ماده بكي، مراجعه شود.

 

گريه بر هر درد بي درمان دواست 

چشم‏ گريان‏ چشمه ‏فيض‏ خدا است

 

چون خدا خواهد كه غفاري كند 

ميل بنده جانب زاري كند

 

حبّذا چشمي كه او گريان بود 

وي همايون دل كه او بريان بود

 

گريه بزدايد زِ دل زنگ ملال

دل شود مرآت حسن لايزال.

[7] سوره يوسف / 84.

[8] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم انابك لمحزونون، ص 208، ح 1303 و صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب رحمته الصبيان، ص 1011، ح 2315.

[9] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب البكاء عند المريض، ص209، ح 1304 و صحيح مسلم كتاب الجنائز، باب البكاء علي الميت، ح 924.

[10] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 413، باب استئذان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم ربه عزّ وجل في زيارة قبر اُمه، ح976.

[11] صحيح مسلم، كتاب الجنائز، ص 413، باب استئذان النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم ربه عزّ وجل في زيارة قبر اُمه، ح976.

[12] سوره فاطر / 18.

[13] صحيح مسلم، كتاب الجنائز: باب الميت يعذب ببكاء اهله عليه، ص 397، ح 930 - 929.

[14] همان، ص 398، ح 931 و 932.

[15] صحيح بخاري، كتاب المغازي، ص 671، ج 3978.

[16] صحيح بخاري، كتاب المناقب، ص 609، ح 363.

(تَذْرِفان، اَيْ تجريان الدَّمع، ضمناً اين روايت صريح است كه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم خبر غيبي داده‏اند).

[17] صحيح بخاري، كتاب المناقب باب مناقب قرابة رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم و منقبة فاطمةعليها السلام، ص 626، ح 3715.

[18] صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم انابك لمحزونون، ص 208، ح 1303.

[19] صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب رحمته ‏صلي الله عليه وآله وسلم الصبيان و العيال ‏و تواضعه، ح 2315.

[20] صحيح بخاري، كتاب المغازي، ص 757، ح 4452.

[21] صحيح بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم، ح 3668.

[22] صحيح بخاري، كتاب الجزية، ص 527، ح 3168.

[23] به كتاب «صلاة المؤمن» تأليف وهف القحطاني، شاگرد بن باز، ص 1307 مراجعه شود.

[24] تأليف محمدطاهر الكردي‏المكيّ. ج1،ص203،201،200،198،168.

 

اذان بلال

همچنين در اين كتاب آمده است: [1] .

بلال مؤذن رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم بعد از وفات آن حضرت اذان نگفت، ابوبكر هر چه اصرار كرد كه اذان بگويد قبول نكرد و به شام رفت. شبي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را در خواب ديد، حضرت به او فرمود: اي بلال به ما جفا كردي و از جوار ما خارج شدي، بيا به زيارت ما، بلال بيدار شد و به مدينه آمد و آن در زماني بود كه فاطمه‏عليها السلام از دنيا رفته بود، مردم خبر وفات حضرت زهراعليها السلام را به او دادند، بلال با شنيدن خبر رحلت فاطمه‏عليها السلام صيحه‏اي كشيد و گفت: چه زود پاره تن رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم به رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم ملحق شد، بعد مردم به بلال گفتند، برو بالاي مأذنه و اذان بگو، گفت: بعد از رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم اذان نمي‏گويم، مردم اصرار كردند، رفت بالاي مأذنه و مردم از پير و جوان، زن و مرد جمع شدند و گفتند: بلال مؤذن رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم مي‏خواهد اذان بگويد، وقتي صداي بلال بلند شد و گفت: «اللَّه‏اكبر» همه مردم صيحه زدند و گريه كردند «صاحوا و بكوا جميعاً» همين كه گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه» مردم ضجه زدند «ضجّوا جميعاً» وقتي گفت: «اشهد ان محمداً رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم» ذي روحي در مدينه باقي نبود مگر اينكه گريه كرد و صيحه كشيد، دختران باكره از پوشش‏هاي خود خارج شدند و گريه كردند «و خرجت العذاري و الأبكار من خدورهن يبكين و صار كيوم موت رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم حتي فرغ من اذانه»

و مانند روزي كه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم رحلت فرمود گريه كردند تا بلال اذانش را تمام كرد. سپس بلال به مردم گفت: بشارت مي‏دهم شما را، چشمي را كه بر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم بگريد، آتش آن چشم را نمي‏سوزاند و آن را مسّ نمي‏كند، «قال ابشركم اَنَّه لا تمسّ النار عيناً بكت علي النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم» پس از آن به شام بازگشت و تا زنده بود سالي يك مرتبه مي‏آمد مدينه و اذان مي‏گفت و بر مي‏گشت.

همچنين نقل كرده كه، همه اصحاب رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم هر وقت رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم را ياد مي‏كردند گريه مي‏كردند.

همچنين نقل كرده كه:

در عهد وليد بن عبد الملك، وقتي دستور تخريب حجره‏هاي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را به منظور توسعه مسجد النبي ‏صلي الله عليه وآله وسلم داد، مردم مدينه گريه عظيمي نمودند «بكوا بكاءً عظيماً في ذلك اليوم»

اكنون با توجه به آنچه از قرآن كريم و از كتب معتبر خود اهل تسنن بازگو كرديم، معلوم شد كه گريه و اظهار حزن و اندوه بر ميت و در فراق عزيزان، مذموم و ناپسند نيست، بلكه طبق گفته بلال، گريه بر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم مستحب و داراي اجر و پاداش است، معلوم شد كه عمل و نهي عمر و پسرش عبداللَّه مأخذ شرعي نداشته و برخلاف قرآن و سيره عملي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب آن حضرت بوده است.

بر اين اساس، اعتراض برخي از اهل تسنن و خصوصاً گروه تندرو به شيعه كه چرا در كنار بقيع يا غير آن گريه مي‏كنيد، بي وجه است، توهين و مسخره كردن گريه‏كنندگان، بر خلاف شرع و بر خلاف آيات و روايات معتبر نزد خودشان مي‏باشد، معلوم شد كه اين گونه رفتارها نشان جهل و بي اطلاعي آنان از احكام خدا و از معاني قرآن و از سيره عملي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم و اصحاب آن حضرت است.

 

 

[1] همان، ص 204 و 205.

 

مناظره‏

به سمت بقيع مي‏رفتم، يك نفر از آنها ايستاده بود و گريه و عزاداري شيعيان را مسخره مي‏كرد، وقتي چشمش به اينجانب افتاد شروع كرد بلند بلند مسخره كردن، ايستادم و با صداي بلند اين آيه شريفه را خواندم:

يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا لايَسخَر قومٌ من قَومٍ عَسَي اَنْ يَكُونُوا خَيراً مِنْهُم و لانساءٌ مِنْ نساءٍ عَسي أن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ [1] .

اي اهل ايمان هرگز نبايد قومي قوم ديگر را مسخره كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زناني زنان (ديگر) را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند.

وقتي اين آيه را خواندم، گفت: اين گريه و داد و شيون زدنها از دين و اسلام نيست و بايد احكام و اعمال اسلام و دين را از اينجا (مدينه) ياد گرفت نه از ايران و اين برنامه‏ها را از ايران آورده‏ايد.

گفتم: ايرانيها شيعه هستند و دستورات ديني خود را از مدينه و از قرآن و رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم و از اهل بيت آن حضرت آموخته و طبق آنچه آنها فرموده‏اند عمل مي‏كنند ولي شما هستيد كه مدينه و اهل بيت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را گذاشته‏ايد و دين و عقايد و دستورهاي ديني خود را از فارس و از ايرانيها گرفته‏ايد و به كتابهاي آنها عمل مي‏كنيد. همين كه اين حرف را زدم خودش را جمع كرد و با ناراحتي گفت: اين چه حرفي است كه زدي و ما كجا چنين هستيم؟

گفتم: شما عموماً به صحيح بخاري و صحيح مسلم عمل مي‏كنيد و معتقد هستيد كه بعد از قرآن كريم اين دو كتاب صحيحترين كتابها هستند و اين دو كتاب را دو نفر فارس و ايراني الأصل نوشته‏اند، صحيح بخاري را محمد بن اسماعيل كه در بخارا (ازبكستان) متولد شده و قبر او نيز همانجاست، نوشته و بخارا از ايران و محمد بن اسماعيل فارس بوده نه عرب - به مقدمه صحيح بخاري مراجعه شود - و صحيح مسلم را، مسلم بن حجاج نيشابوري، متولد و مدفون در نيشابور، نوشته و نيشابور از توابع خراسان و ايران و فارس مي‏باشد، - به مقدمه صحيح مسلم مراجعه شود -.

بنابراين شما اهل تسنن دين و عقايدتان را از ايرانيها گرفته و به گفته آنها عمل مي‏كنيد اما شيعه به حديث ثقلين عمل مي‏كند و از قرآن و اهل بيت جدا نمي‏شود.

گفت: صحيح بخاري و مسلم همان سنت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم را نوشته و بيان كرده‏اند و ما به قرآن و سنت عمل مي‏كنيم.

گفتم: در اين دو كتاب مورد قبول شما است كه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: كتاب خدا و اهل بيتم را بين شما مي‏گذارم بنابراين شما طبق دستور رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم و بطوري كه در اين دو كتاب معتبر نزد خودتان آمده عمل نمي‏كنيد، - بعد گفتم: - و اگر در اين حرف من شك داري بيا تا عين روايت مربوط به اين مطلب را از صحيح بخاري و مسلم كه هر دو در عربستان، رياض، و زير نظر علماي خودتان چاپ شده، ارائه دهم.

و در همين دو كتاب است كه رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم سر قبر مادرش گريه كرد و همراهان آن حضرت نيز گريه كردند، در همين دو كتاب است كه در رحلت رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم مردم مدينه و حتي ابوبكر و عمر گريه كردند، و اگر شما روايات شيعه را كه از اهل بيت رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم رسيده است قبول نداريد لااقل طبق صحيح بخاري عمل كنيد، طبق قرآن كه از مسخره كردن ديگران نهي فرموده است، عمل كنيد.

گفت: شما اينجا براي چه كسي گريه و عزاداري مي‏كنيد؟

گفتم: بر مظلوميت و مصائبي كه بر فاطمه دختر رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم وارد شده است، بر مظلوميت چهار امام مدفون در بقيع كه مظلومانه زندگي كرده و الآن هم به آنها و به زوار آنها ظلم مي‏شود گريه مي‏كنيم.

درادامه مباحث ديگري هم مطرح شد و با آمدن مأموران سعودي متفرق شدند.

 

 

[1] سوره حجرات / 11.

 

 


| شناسه مطلب: 74597